Telegram Group & Telegram Channel
مرا به ناحق کتک زدید

احمد دانش‌آموزی جسور و شلوغ بود ، به‌راحتی و یک‌تنه می‌توانست کلاس را به‌هم بریزد و چون برخی پایه‌ها را در دوسال طی کرده بود به لحاظ قدرت بدنی هم سرتر از بقیه بود . زنگ تفریح اول نواخته شد ، کلاس پنجم که ته سالن بود می‌بایستی دیرتر از بقیه خارج می‌شدند . صدای شادی و هورای بچه‌ها بلند شد ، به‌ویژه که زنگ اول تغذیه هم داشتند .
من هم به دفترنشینان پیوستم تا در کنار همکاران یک استکان چای داغ بنوشم . هوا سرد بود ، سوز سرما بیشتر از قبل تازیانه‌ات می‌زد و چای داغ بیشتر می‌چسبید .
پایان زنگ اول از احمد شاکی شده بودند و من آرام یک پس‌گردنی حواله‌ی احمد کردم و رفتم دفتر.
احمد اگر هرچند با شدت کتک می‌خورد مادامی‌که گناه داشت ، عین خیالش نبود ، لبخندی می‌زد و رد می‌شد .
زنگ تفریح جایش را با زنگ کلاس جا به جا کرد ، به کلاس رفتم . وای خدای من مگر بیرون نرفتی ؟
صدای هق‌هق‌های احمد بلندتر شد .
اشک به شدت از آسمان چشمانش بر زمین صورتش می‌بارید ، خشکم زد ، شگفتی داشت کلافه‌ترم می‌کرد .
احمد چه شده ؟ چرا گریه می‌کنی ؟
_آموزگار ! شما مرا بی‌گناه کتک زدید !...
یکباره بال خیال مرا به ده سال پیش که شاگرد دوم راهنمایی بودم ، برد زیرا تا حد زیادی این دو قضیه شبیه هم بودند .
دقیقا ده سال پیش و باز هم دی‌ماه .
مثل اینکه دی‌ماه با ستم قرارداد دارد .
و باز زنگ تفریح بود و با یکی از همشاگردی‌ها می‌گفتیم و می‌خندیدیم ، موضوع خنده‌هایمان کل‌کردن‌ها بود .
داشتم با همکلاسی‌ام شوخی می‌کردم که دانش‌آموزی از پایه اول راهنمایی و یک‌پایه پایین‌تر از من برگشت و گفت : چرا به من حرف زشت زدی !
فکر می‌کردم شوخی می‌کند ، چون اصلا حرف زشتی در کار نبود و خطابم به هیچ عنوان ایشان نبود .
نه ، از بخت بدم رفت تا به مدیر بگوید ، مدیر که موقتا این سمَت را گرفته بود تا آن مدیر دیگر از جبهه برگردد ، داخل سالن با یکی از کلاس دومیها مشغول درست کردن تابلو اعلانات بود ، دستانش رنگی و سیاه شده بود تا با شب و تاریکی و ظلم همراه‌تر شود .
احضارم کردند ، بله درست می‌بینم ، درست هم می‌شنوم که وقتی از او سوال شد ، گفت : علیرضادلارامی مرا چنین و چنان گفت .
هنوز لب وا نکرده بودم به دفاع که معلم ِ مدیر شده چنان به سمت چپ صورتم خواباند که برق از چشم راستم به بیرون جست . انگار از دل آن‌همه تاریکی نوری جهید تا اثر این ظلم را به آیندگان و به تاریخ بگوید...
دستانش را سیاه کرده بود تا تابلوی اعلاناتی بسازد ولی نساخته بود که ویران کرده بود ، دل پاک و صاف نوجوانی را شکسته بود . چیزی نماند سرم به دیوار بخورد یا از شدت سیلی و قدری جا به جایی دست ، پرده‌ی گوشم پاره شود .
با دستان سیاهش بر صورتم کوبید تا سرخی و اثر ظلم زیر سیاهی‌های رنگ پنهان شود ولی نشد .
درد به ناحق کتک خوردن به مراتب بیشتر و دردناک‌تر از درد فیزیکی آن است .
هر طور بود خودم را جمع و جور کردم ، پاره‌های شخصیتم بر زمین ریخته بود و پایمال بیداد شده بود ، دیگر چیزی برای از دست دادن نداشتم زیرا وقتی در مقابل ستم سکوت فایده نمی‌بخشد ، فریاد می‌روید ، جسارت از دل مظلومیت سر بر می‌آورد ، گستاخی متولد می‌شود و تو با لشکری مجهز به شجاعت فریاد می‌کشی و بانگ بر می‌آوری...
با شهامت کامل جلوی معلم ایستادم ، فریاد کشیدم و آنقدر مقاومت کردم تا اینکه قرار شد جستجو کنند .
زنگ خانه به صدا در آمد ، بسیار دلشکسته به منزل برگشتم ، پاره‌های شخصیتم را با خون دلم رفو کردم و رفتم تا شاید در پناه آرامش شب ، این درد بی‌علاج بیداد قدری فروکش کند .
صبح فردا خورشید پرده‌ی شب را کنار زد ، بسیار لرزان و کم‌رمق می‌تابید ، تو گویی او نیز چون من زخم خورده‌ی استبداد زمستانی شده است .
به مدرسه آمدم ، صدایم کرد و گفت :
دیروز به آن پسر هیچ حرفی نزدی ولی بی‌تقصیر هم نبودی...
نمی‌دانم ، شاید دلش می‌خواست پوزش بخواهد ولی غرورش نمی‌گذاشت . اگر پوزش می‌خواست شاید این داستان فراموشم می‌شد و شاید پوزش نخواستنش خیری بود که اگر معلم شدی ، بیشتر دقت کن !
به قصه‌ی احمد بازگردیم
صدای هق‌هق احمد بود که مرا به ده سال پیش برد .
صدایش کردم ، با دستمالی اشک‌هایش را پاک کردم ، صورتش را بوسیدم و گفتم چرا گریه می‌کنی ؟
گفت اگر مرا الکی کتک نزنید ، اشکم در نمی‌آید .
گفتم من که آهسته زدم .
ناگهان حرفی زد که چهارستون بدنم لرزید ، گفت :
کتک اگر به حق باشد درد ندارد ولی اگر به ناحق باشد بسیار دردناک است .
اشک‌های احمد کم‌کم قطع می‌شد و اشک‌های من جوانه می‌زد ، رشد می‌کرد و از پهنای صورت بر زمین می‌غلتید ...
صورتم را جلو بردم و گفتم : بفرما بزن و تلافی کن یا اینکه ببخش مرا .
احمد که بسیار آرام شده بود ، گفت :
دستم بشکند اگر بخواهد شما را بزند ، باشد می‌بخشم .

🍃🌸🍃🌸🍃🌸
#علیرضادلارامی_مهریار

https://www.group-telegram.com/us/Mehreyar400.com
8👌3😢2👍1🔥1



group-telegram.com/Mehreyar400/1193
Create:
Last Update:

مرا به ناحق کتک زدید

احمد دانش‌آموزی جسور و شلوغ بود ، به‌راحتی و یک‌تنه می‌توانست کلاس را به‌هم بریزد و چون برخی پایه‌ها را در دوسال طی کرده بود به لحاظ قدرت بدنی هم سرتر از بقیه بود . زنگ تفریح اول نواخته شد ، کلاس پنجم که ته سالن بود می‌بایستی دیرتر از بقیه خارج می‌شدند . صدای شادی و هورای بچه‌ها بلند شد ، به‌ویژه که زنگ اول تغذیه هم داشتند .
من هم به دفترنشینان پیوستم تا در کنار همکاران یک استکان چای داغ بنوشم . هوا سرد بود ، سوز سرما بیشتر از قبل تازیانه‌ات می‌زد و چای داغ بیشتر می‌چسبید .
پایان زنگ اول از احمد شاکی شده بودند و من آرام یک پس‌گردنی حواله‌ی احمد کردم و رفتم دفتر.
احمد اگر هرچند با شدت کتک می‌خورد مادامی‌که گناه داشت ، عین خیالش نبود ، لبخندی می‌زد و رد می‌شد .
زنگ تفریح جایش را با زنگ کلاس جا به جا کرد ، به کلاس رفتم . وای خدای من مگر بیرون نرفتی ؟
صدای هق‌هق‌های احمد بلندتر شد .
اشک به شدت از آسمان چشمانش بر زمین صورتش می‌بارید ، خشکم زد ، شگفتی داشت کلافه‌ترم می‌کرد .
احمد چه شده ؟ چرا گریه می‌کنی ؟
_آموزگار ! شما مرا بی‌گناه کتک زدید !...
یکباره بال خیال مرا به ده سال پیش که شاگرد دوم راهنمایی بودم ، برد زیرا تا حد زیادی این دو قضیه شبیه هم بودند .
دقیقا ده سال پیش و باز هم دی‌ماه .
مثل اینکه دی‌ماه با ستم قرارداد دارد .
و باز زنگ تفریح بود و با یکی از همشاگردی‌ها می‌گفتیم و می‌خندیدیم ، موضوع خنده‌هایمان کل‌کردن‌ها بود .
داشتم با همکلاسی‌ام شوخی می‌کردم که دانش‌آموزی از پایه اول راهنمایی و یک‌پایه پایین‌تر از من برگشت و گفت : چرا به من حرف زشت زدی !
فکر می‌کردم شوخی می‌کند ، چون اصلا حرف زشتی در کار نبود و خطابم به هیچ عنوان ایشان نبود .
نه ، از بخت بدم رفت تا به مدیر بگوید ، مدیر که موقتا این سمَت را گرفته بود تا آن مدیر دیگر از جبهه برگردد ، داخل سالن با یکی از کلاس دومیها مشغول درست کردن تابلو اعلانات بود ، دستانش رنگی و سیاه شده بود تا با شب و تاریکی و ظلم همراه‌تر شود .
احضارم کردند ، بله درست می‌بینم ، درست هم می‌شنوم که وقتی از او سوال شد ، گفت : علیرضادلارامی مرا چنین و چنان گفت .
هنوز لب وا نکرده بودم به دفاع که معلم ِ مدیر شده چنان به سمت چپ صورتم خواباند که برق از چشم راستم به بیرون جست . انگار از دل آن‌همه تاریکی نوری جهید تا اثر این ظلم را به آیندگان و به تاریخ بگوید...
دستانش را سیاه کرده بود تا تابلوی اعلاناتی بسازد ولی نساخته بود که ویران کرده بود ، دل پاک و صاف نوجوانی را شکسته بود . چیزی نماند سرم به دیوار بخورد یا از شدت سیلی و قدری جا به جایی دست ، پرده‌ی گوشم پاره شود .
با دستان سیاهش بر صورتم کوبید تا سرخی و اثر ظلم زیر سیاهی‌های رنگ پنهان شود ولی نشد .
درد به ناحق کتک خوردن به مراتب بیشتر و دردناک‌تر از درد فیزیکی آن است .
هر طور بود خودم را جمع و جور کردم ، پاره‌های شخصیتم بر زمین ریخته بود و پایمال بیداد شده بود ، دیگر چیزی برای از دست دادن نداشتم زیرا وقتی در مقابل ستم سکوت فایده نمی‌بخشد ، فریاد می‌روید ، جسارت از دل مظلومیت سر بر می‌آورد ، گستاخی متولد می‌شود و تو با لشکری مجهز به شجاعت فریاد می‌کشی و بانگ بر می‌آوری...
با شهامت کامل جلوی معلم ایستادم ، فریاد کشیدم و آنقدر مقاومت کردم تا اینکه قرار شد جستجو کنند .
زنگ خانه به صدا در آمد ، بسیار دلشکسته به منزل برگشتم ، پاره‌های شخصیتم را با خون دلم رفو کردم و رفتم تا شاید در پناه آرامش شب ، این درد بی‌علاج بیداد قدری فروکش کند .
صبح فردا خورشید پرده‌ی شب را کنار زد ، بسیار لرزان و کم‌رمق می‌تابید ، تو گویی او نیز چون من زخم خورده‌ی استبداد زمستانی شده است .
به مدرسه آمدم ، صدایم کرد و گفت :
دیروز به آن پسر هیچ حرفی نزدی ولی بی‌تقصیر هم نبودی...
نمی‌دانم ، شاید دلش می‌خواست پوزش بخواهد ولی غرورش نمی‌گذاشت . اگر پوزش می‌خواست شاید این داستان فراموشم می‌شد و شاید پوزش نخواستنش خیری بود که اگر معلم شدی ، بیشتر دقت کن !
به قصه‌ی احمد بازگردیم
صدای هق‌هق احمد بود که مرا به ده سال پیش برد .
صدایش کردم ، با دستمالی اشک‌هایش را پاک کردم ، صورتش را بوسیدم و گفتم چرا گریه می‌کنی ؟
گفت اگر مرا الکی کتک نزنید ، اشکم در نمی‌آید .
گفتم من که آهسته زدم .
ناگهان حرفی زد که چهارستون بدنم لرزید ، گفت :
کتک اگر به حق باشد درد ندارد ولی اگر به ناحق باشد بسیار دردناک است .
اشک‌های احمد کم‌کم قطع می‌شد و اشک‌های من جوانه می‌زد ، رشد می‌کرد و از پهنای صورت بر زمین می‌غلتید ...
صورتم را جلو بردم و گفتم : بفرما بزن و تلافی کن یا اینکه ببخش مرا .
احمد که بسیار آرام شده بود ، گفت :
دستم بشکند اگر بخواهد شما را بزند ، باشد می‌بخشم .

🍃🌸🍃🌸🍃🌸
#علیرضادلارامی_مهریار

https://www.group-telegram.com/us/Mehreyar400.com

BY مهرانه ها(علیرضادلارامی)




Share with your friend now:
group-telegram.com/Mehreyar400/1193

View MORE
Open in Telegram


Telegram | DID YOU KNOW?

Date: |

In December 2021, Sebi officials had conducted a search and seizure operation at the premises of certain persons carrying out similar manipulative activities through Telegram channels. The Dow Jones Industrial Average fell 230 points, or 0.7%. Meanwhile, the S&P 500 and the Nasdaq Composite dropped 1.3% and 2.2%, respectively. All three indexes began the day with gains before selling off. The company maintains that it cannot act against individual or group chats, which are “private amongst their participants,” but it will respond to requests in relation to sticker sets, channels and bots which are publicly available. During the invasion of Ukraine, Pavel Durov has wrestled with this issue a lot more prominently than he has before. Channels like Donbass Insider and Bellum Acta, as reported by Foreign Policy, started pumping out pro-Russian propaganda as the invasion began. So much so that the Ukrainian National Security and Defense Council issued a statement labeling which accounts are Russian-backed. Ukrainian officials, in potential violation of the Geneva Convention, have shared imagery of dead and captured Russian soldiers on the platform. Sebi said data, emails and other documents are being retrieved from the seized devices and detailed investigation is in progress. Telegram users are able to send files of any type up to 2GB each and access them from any device, with no limit on cloud storage, which has made downloading files more popular on the platform.
from us


Telegram مهرانه ها(علیرضادلارامی)
FROM American