group-telegram.com/OnPersianLanguage/1356
Last Update:
▫️
🖋 شاهرخ مسکوب چگونه مینوشت (۳)
. . . . . . . . . . . . .
در این جماعت
آیا میتوان گزارهی «در این جماعت قوادان و دلقکان که مائیم با هوسهای ناچیز و آرزوهای تباه ...» را چنان خواند که گویی، شاهرخ مسکوب در ستایش شاهنامه، چاپلوسانه خود و خوانندگان را «قواد و دلقک» خوانده است؟ اگر این برداشت درست باشد، بر پایهی آن، چندان شگفت هم نیست، اگر بنویسند: «مسکوب یا نمیداند قوّاد چیست یا میداند و ... تا فردوسی را بستاید. ... اما نباید به او اجازه داد این دشنام را به ما بدهد.»
ستایش مسکوب از فردوسی بر هیچیک از خوانندگان جستارهای او پوشیده نیست، اما او هرگز ستایشاش را با چاپلوسی نیامیخت. در اینجا نیز، برداشت چاپلوسانه، آشکارا از دریافت نازکیهای سخن مسکوب دور میماند. سخن مسکوب روشن است: «در این جـ.... که ما هستیم، (با هوسهای ناچیز و آرزوهای تباه)». بودن در جایی، بازگوی همگونی و همسانی با آن جاییان نیست. مسکوب میگوید ما «در/ درون» این جماعت هستیم، اما از آن بر نمیآید که ما «از» آن جماعت هستیم؛ یا ما با آن جماعت، یکی هستیم. اگر مینوشت: از این جماعت ...، آنگاه میتوانستیم بگوییم، او با خود چه اندیشیده که ما (خود و خوانندگان) را با قوادان و دلقکان، یکی کرده است. مسکوب با نوشتن «در (در این جماعت ...)»، آگاهانه، خود و خوانندگانِ یکدله با ارزشهای بنیادی شاهنامه را در رنجِ همروزگار بودن با آن جماعت بازنمایی میکند. تاوان بودن «در این جماعتِ ...» نیز از دید مسکوب، داشتن هوسهای ناچیز و آرزوهای تباه است.
قوادان و دلقکان
اکنون ببینیم، قواد کیست، و دلقکان کیان اند؟ پیش از پرداختن به این پرسش، نخست به برگهای آغازین کتاب مقدمهای بر ... بازمیگردیم. در برگِ پیشکش، مسکوب ارجِ کتاب خود را «به نقالها، خادمان بینام و نشان شاهنامه» بخشیده است. پس روی سخن او در دیباچه با آنان نمیتواند باشد. از سوی دیگر، زندگی «صبور» شاهنامه، «خود را در میان مردم عادی» نیز جا انداخته است، با صدای گرمی که گاه از خانهای و قهوهخانهای برمیخیزد. پس تیزی سخن نویسنده به سوی مردم عادی نیز برنگشته است. میتوان پرسید رویِ سخن او با چه کسانی است؟
کتاب مسکوب در همهمهی جنبش فرهنگی دههی ۱۳۴۰ نوشته شده است. در آن روزها بازگشت به خویشتن، تلاش برای بازسازی سنتِ درگذشته، گفتمان چیرهای بود. نقالی در برابر برنامههای تلویزیونی بیگانه با فردوسی مینشست. سنتِ بزرگوار در برابر مدرنیزاسیون بیرگ و ریشه (از دید سازندگان آن گفتمان). مسکوب نیز درون آن گفتمان سخن گفته است. او دو گروه را نشانه گرفت: نخست، سیاستگران بیگانه با گذشته، بیگانه با ادبیات شکوهمندی که در روشنایی شاهنامه بالیده؛ و دیگر، روشنگرانی که بر خنگِ مدرن میتازند، و همگان را به دوری از سنت میخوانند. در نگاهِ مسکوب، نخستین گروه، قوادان بودند؛ و دومین گروه، دلقکان، زیرا از قوادان پیروی میکردند. زبان مسکوب، زبان نمادها و استعارههای دههی چهل است، با پشتوانهای از هزار سال نوشتن به زبان فارسی.
مسکوب خود بر این باور بود که دشواری خوانندگان، بیشتر با درونمایه و سویههای اسطورهای جستارها است، تا با زبان نوشتن آن، بهویژه بسیاری از درونمایهها نخستینبار در زبان فارسی نوشته میشد. او نمیخواست و نمیتوانست در پی آساننویسی باشد. میکوشید سخن را به رسایی بر کاغذ آورد و از این که، نوشتهاش در نگاه خوانندهی آسانخوان، دشوار نماید، باکی نداشت (کتاب امروز، همآن، ص۱۹).
شاهرخ مسکوب با نوشتن و ترجمه در گسترهای به پهنای ادب و اساطیر یونان، شاهنامهشناسی، ادبیات معاصر، و زمینههای دیگر، یکی از نویسندگان نشانگذار و راهگشای سدهی گذشته بود. یکی و تنها یکی از ویژگیهای بسیار ارجمندِ پژوهشی او، جستوجوی توانهای بالندهی زبان و نگارش فارسی، و به کارگیری آن توانها در نوشتار خود است. میتوان از شیوهی نوشتن مسکوب ناخشنود بود، و از آن خوشهای برنچید؛ اما به پرسش گرفتنِ توانایی او در نوشتن به فارسی، درافتادن با ارزشهای بنیادین زبان فارسی است. همآن ارزشهایی که شاعران و نویسندگانی با شیوههای نوشتنِ گوناگون پرورانده، و به دگرگونی زبان فارسی از سدهی نخست تا امروز نیرو بخشیده است، بیآنکه، بتوان زبان فارسی را در هر دگرگونی با نام دیگری خواند.
👉بازگشت به پارهی نخست
● در پویهی زبان فارسی
گزیدهی یادداشتها در فرهنگ، زبان و ادبیات
https://www.group-telegram.com/us/OnPersianLanguage.com/
BY در پویهی زبان فارسی ● هادی راشد
Warning: Undefined variable $i in /var/www/group-telegram/post.php on line 260
Share with your friend now:
group-telegram.com/OnPersianLanguage/1356