«همتهایتان کم نشود، زیرا ندیدهام چیزی مانند همت پست انسان را از بزرگی و شرف باز بدارد.»
#منقول
● امیرالمومنین عمر بن الخطاب (رضی الله عنه)
#منقول
گاهی «نه» گفتن میتواند خوشبختت کند حتی برای لحظاتی! ذهن و جسمت را آرام و از بارهای اضافیای که بیمورد میخواهند روی دوشت بگذارند، ممانعت میکند. «نه گفتن» مهارتی است که در جریان زندگی و تعمق در رویدادهای مختلفی که برای خودت یا دیگری رخ میدهد، به دست میآید.
به همان اندازه که قدرت «نه گفتن» مهم است، این که بدانی کی و کجا «نه» بگویی هم مسئلهی جدیای است! گاهی یک نه میتواند تو را از خوشبختی دور سازد، گاهی هم یک نه میتواند خوشبخت دو عالمت کند.
#مسافر #تفکرات #سواد_رابطه
به همان اندازه که قدرت «نه گفتن» مهم است، این که بدانی کی و کجا «نه» بگویی هم مسئلهی جدیای است! گاهی یک نه میتواند تو را از خوشبختی دور سازد، گاهی هم یک نه میتواند خوشبخت دو عالمت کند.
#مسافر #تفکرات #سواد_رابطه
توی بازار پر شده از کتابهای زرد و چرت و پرت، که متاسفانه هر طیفی را درگیر خود کرده. این کتابها با شعار دروغین «طرح ترویج کتابخوانی» و با عنوان بولد شده با رنگ قرمز «%50» تخفیف رهگذرها را جذب میکنند. کاش قبل از خرید و خواندن هر کتابی، دربارهاش خوب تحقیق کنند. حیف پول و زمانی که پای اراجیف و خزعبلات صرف شود.
#روزنوشت
#روزنوشت
«بر مُردن حریص باش که حیاتی دوباره به تو میبخشد.»
#منقول
حضرت ابوبکر (رضی الله عنه) به خالد (رضی الله عنه)
📚العقد الفرید
#منقول
خیلیها میگویند فلانی تو خیلی خوب مینویسی! راه پیشرفت زیادی داری و تو فلانی و فلانی...
جدا از حسن نظر و لطف زیاد این عزیزان که الحق خودم را لایقشان نمیدانم، باید بگویم چیزی نبود که انتخاب کنم. راهی نداشتم. نوشتن برای من حکم فرار از خمودگی و افسردگی داشت. به معنای واقعی زجر میکشیدم. جایی یا کس خاصی را نداشتم که حرفهایم را بدون قضاوت بشنود. گفتیم بنویسیم ببینیم چه میشود. آنقدر احساسات و بغضهای تلنبار شده داشتم که به ناچار مینوشتم.
هیچ وقت فکر نکردهام خوب مینویسم. خدایی هیچ وقت! تنها هدفم سبک کردن باری از روی دوش بندهای یا زدودن غبار غمی که قلب برادر یا خواهرم را گرفته، بوده است. نمیدانم چقدر توانستهام مفید باشم یا اصلا مفید هستم یا نه اما فکر میکنم اگر بد هم بنویسم، کسانی هستند که از بدیِ من عبرت بگیرند و مثل من نشوند.
#مسافر #دلنوشته
جدا از حسن نظر و لطف زیاد این عزیزان که الحق خودم را لایقشان نمیدانم، باید بگویم چیزی نبود که انتخاب کنم. راهی نداشتم. نوشتن برای من حکم فرار از خمودگی و افسردگی داشت. به معنای واقعی زجر میکشیدم. جایی یا کس خاصی را نداشتم که حرفهایم را بدون قضاوت بشنود. گفتیم بنویسیم ببینیم چه میشود. آنقدر احساسات و بغضهای تلنبار شده داشتم که به ناچار مینوشتم.
هیچ وقت فکر نکردهام خوب مینویسم. خدایی هیچ وقت! تنها هدفم سبک کردن باری از روی دوش بندهای یا زدودن غبار غمی که قلب برادر یا خواهرم را گرفته، بوده است. نمیدانم چقدر توانستهام مفید باشم یا اصلا مفید هستم یا نه اما فکر میکنم اگر بد هم بنویسم، کسانی هستند که از بدیِ من عبرت بگیرند و مثل من نشوند.
#مسافر #دلنوشته
1
Forwarded from عادل حیدری
در تمام طول زندگیام حتی یک استاد یا پژوهشگر غربی (غیرمسلمان) ندیدم که بگوید باید شخصیتهایی مثل عبدالله بن مبارک، ابن ابیالدنیا، حارث محاسبی، جنید، ابوطالب مکی، غزالی، ابنقیم یا ابنرجب حنبلی در نظام آموزشی و نظریههای روانشناسی غربی گنجانده شوند، یا اینکه باید علم روانشناسی غربی را از نو، بر پایهی اندیشه و تجربهی آن نیکان بازسازی کرد. بلکه اگر کسی چنین حرفی بزند، در غرب دیوانه یا آدمی عجیب و غیرعادی به حساب میآید.
اما در مقابل، هر دانشجوی روانشناسی در کشورهای ما (که گرفتار غربزدگیاند) باید روانشناسی را دقیقاً طبق روش و مکتب «سرور و سرمشق ما غربِ عزیز» بخواند؛ همان تقسیمبندیها، همان نظام آموزشی و همان فلسفهها. و باید نسبت به بزرگان روانشناسی غرب، یعنی زیگموند فروید، کارل یونگ، آلفرد آدلر، کارل راجرز، بی.اف. اسکینر و مارتین سلیگمن، با احترام و ستایش رفتار کند. همچنین باید به «سلف صالح» روانشناسی غرب مثل ویلیام جیمز، گرانویل استنلی هال و ایوان پاولف رجوع کند و در کلاسها نامشان را با افتخار و احترام بیاورد، گویی در مجلس علما نشسته است.
طبیعی است که این دانشجوی تازهکار اجازهی هیچگونه اظهار نظر یا روان درمانی را نخواهد داشت، مگر آنکه نخست افکار و دیدگاههای این «اولیای پاک و پنهان» غربی را کاملاً بیاموزد و در جان خود جای دهد. پس از آنکه با «علم روانشناسی غربیِ الهام شده و توفیق یافته و هدایتشده» آشنا شد، تازه اجازه دارد وارد مرحلهی «مذهبگرایی» در روانشناسی شود.
در این مرحله، او باید یکی از چهار «مذهب فقهی» معتبر در روانشناسی غربی را انتخاب کند: مکتب تحلیلی، مکتب انسانگرایانه، مکتب شناختیـرفتاری، یا مکتب تلفیقی (البته برخی پژوهشگران تعداد مکاتب روانشناسی را تا هزار تا هم برشمردهاند!). سپس دانشجو باید در همان مکتب «مذهبگرایی» کند و در نهایت «مجتهد» آن شود.
او مکتب خود را نزد استادان روانشناسی غربی میآموزد: از شیخ و ولی پاک و پرهیزکار و مجدد روانشناسی غرب، ویلهلم وونت، آغاز میکند، سپس نزد امام مجتهد ابراهام مزلو و قطب بیهمتا اریک اریکسون درس میگیرد، و پس از آن به علامهی بزرگ و دریای دانش، آرون بک، میرسد.
و بعد از همهی این مراحل، همین دانشجوی «مسلمان»، به میان جامعه و کشور مسلمانان برمیگردد تا با همان نظریهها و باورهایی رفتار کند که هیچ نسبتی با دین، فرهنگ، تاریخ یا محیط او ندارند.
این واقعاً تضادی است هم خندهدار و هم غمانگیز. و عجیبتر اینکه اگر روزی در غرب، روانشناسان غیرمسلمان را ببینیم که با بیماران غربی غیرمسلمان، بر پایهی اندیشههای حارث محاسبی، جنید، غزالی، ابنقیم، ابنمبارک، ابنرجب یا ابنتیمیه رفتار کنند، حتماً به ریششان میخندیم و آنها را احمق میدانیم.
اما وقتی همین کار را ما در جهان عرب انجام میدهیم، ظاهراً اسمش میشود «عقلانیت» و «پیشرفت».
✍🏻 اسماعیل عرفه
https://www.group-telegram.com/adelheidari
اما در مقابل، هر دانشجوی روانشناسی در کشورهای ما (که گرفتار غربزدگیاند) باید روانشناسی را دقیقاً طبق روش و مکتب «سرور و سرمشق ما غربِ عزیز» بخواند؛ همان تقسیمبندیها، همان نظام آموزشی و همان فلسفهها. و باید نسبت به بزرگان روانشناسی غرب، یعنی زیگموند فروید، کارل یونگ، آلفرد آدلر، کارل راجرز، بی.اف. اسکینر و مارتین سلیگمن، با احترام و ستایش رفتار کند. همچنین باید به «سلف صالح» روانشناسی غرب مثل ویلیام جیمز، گرانویل استنلی هال و ایوان پاولف رجوع کند و در کلاسها نامشان را با افتخار و احترام بیاورد، گویی در مجلس علما نشسته است.
طبیعی است که این دانشجوی تازهکار اجازهی هیچگونه اظهار نظر یا روان درمانی را نخواهد داشت، مگر آنکه نخست افکار و دیدگاههای این «اولیای پاک و پنهان» غربی را کاملاً بیاموزد و در جان خود جای دهد. پس از آنکه با «علم روانشناسی غربیِ الهام شده و توفیق یافته و هدایتشده» آشنا شد، تازه اجازه دارد وارد مرحلهی «مذهبگرایی» در روانشناسی شود.
در این مرحله، او باید یکی از چهار «مذهب فقهی» معتبر در روانشناسی غربی را انتخاب کند: مکتب تحلیلی، مکتب انسانگرایانه، مکتب شناختیـرفتاری، یا مکتب تلفیقی (البته برخی پژوهشگران تعداد مکاتب روانشناسی را تا هزار تا هم برشمردهاند!). سپس دانشجو باید در همان مکتب «مذهبگرایی» کند و در نهایت «مجتهد» آن شود.
او مکتب خود را نزد استادان روانشناسی غربی میآموزد: از شیخ و ولی پاک و پرهیزکار و مجدد روانشناسی غرب، ویلهلم وونت، آغاز میکند، سپس نزد امام مجتهد ابراهام مزلو و قطب بیهمتا اریک اریکسون درس میگیرد، و پس از آن به علامهی بزرگ و دریای دانش، آرون بک، میرسد.
و بعد از همهی این مراحل، همین دانشجوی «مسلمان»، به میان جامعه و کشور مسلمانان برمیگردد تا با همان نظریهها و باورهایی رفتار کند که هیچ نسبتی با دین، فرهنگ، تاریخ یا محیط او ندارند.
این واقعاً تضادی است هم خندهدار و هم غمانگیز. و عجیبتر اینکه اگر روزی در غرب، روانشناسان غیرمسلمان را ببینیم که با بیماران غربی غیرمسلمان، بر پایهی اندیشههای حارث محاسبی، جنید، غزالی، ابنقیم، ابنمبارک، ابنرجب یا ابنتیمیه رفتار کنند، حتماً به ریششان میخندیم و آنها را احمق میدانیم.
اما وقتی همین کار را ما در جهان عرب انجام میدهیم، ظاهراً اسمش میشود «عقلانیت» و «پیشرفت».
✍🏻 اسماعیل عرفه
https://www.group-telegram.com/adelheidari
Telegram
عادل حیدری
مجموعه مقالات، دلنوشتهها، برگزیدهها
امروز، کلاس «فوریت در شرایط خاص» بودیم. استادمان از رشادت یکی از همکاران که هم استاد است و تدریس میکند و هم این که در اورژانس خدمت میکند مختصری برایمان تعریف کرد.
اتفاقا ایشان، قبلا چند واحد استاد تئوری و کارورزی ما بودند. همچنین خیلی خوب میشناسمشان و افتخار این را دارم که در خدمتشان باشم و الحمدلله ارتباط خوبی داریم.
استاد امروز تعریف میکرد که در یک ساختمان ۵ طبقه، آقایی در همان طبقه پنجم MI (سکته قلبی) میکند. قبل از ایشان، موتورلانس عازم میشود و ایشان هم با کد در محل حاضر میشوند. ساختمان نیمهکاره بوده و مشغول ساخت و ساز بودهاند. پلهها با تک آجر ساخته شده بودند.
ایشان میفهمد که بیمار آسیستول بوده و این یعنی تقریبا بیمار فوت کرده. (آسیستول یعنی قلب هیچ فعالیت الکتریکی ندارد! یعنی نه ضربانی وجود دارد، نه پالس، نه خروج خون از قلب. در مانیتور قلب، بهجای موجهای معمولی، فقط یک خط صاف (Flat line) دیده میشود.)
در صورت مشاهده آسیستول، بعضا بدون انجام CPR (عملیات احیای قلبی-ریوی)، مرگ بیمار را اعلام میکنند. ایشان بلافاصله عملیات احیا را شروع میکند. در نهایت آسیستول تبدیل به VF (فیبریلاسیون بطنی) و ریتم شوک پذیر میشود!!! سپس پس از ماساژ قلبی، نبض برمیگردد!!! (استاد میگفت چنین چیزی غیر ممکن است و تبدیل آسیستول به VF و سپس برگشتن سیستول، چیزی شبیه شقالقمر است!
-مسافر: البته مرگ و زندگی تنها دست الله متعال است.)
بلافاصله با آتشنشانی هماهنگ میشود که از طبقه پنجم بیمار را پایین آورده و با کد، به CCU منتقل شده است!
استاد در ادامه گفت که یک آقای ۳۲ ساله و کارگر بود. یک پسر ۸ ساله داشت و تکنسین خبره ما آقای س.ک با این کارش، زندگی را نه به یک نفر بلکه به یک خانواده برگرداند. هیچ وقت خودتان را دست کم نگیرید و بدانید که هر چه باسوادتر و حرفهایتر باشید، زندگیهای بیشتری را میتوانید نجات دهید.
#خاطرات #دانشگاه
اتفاقا ایشان، قبلا چند واحد استاد تئوری و کارورزی ما بودند. همچنین خیلی خوب میشناسمشان و افتخار این را دارم که در خدمتشان باشم و الحمدلله ارتباط خوبی داریم.
استاد امروز تعریف میکرد که در یک ساختمان ۵ طبقه، آقایی در همان طبقه پنجم MI (سکته قلبی) میکند. قبل از ایشان، موتورلانس عازم میشود و ایشان هم با کد در محل حاضر میشوند. ساختمان نیمهکاره بوده و مشغول ساخت و ساز بودهاند. پلهها با تک آجر ساخته شده بودند.
ایشان میفهمد که بیمار آسیستول بوده و این یعنی تقریبا بیمار فوت کرده. (آسیستول یعنی قلب هیچ فعالیت الکتریکی ندارد! یعنی نه ضربانی وجود دارد، نه پالس، نه خروج خون از قلب. در مانیتور قلب، بهجای موجهای معمولی، فقط یک خط صاف (Flat line) دیده میشود.)
در صورت مشاهده آسیستول، بعضا بدون انجام CPR (عملیات احیای قلبی-ریوی)، مرگ بیمار را اعلام میکنند. ایشان بلافاصله عملیات احیا را شروع میکند. در نهایت آسیستول تبدیل به VF (فیبریلاسیون بطنی) و ریتم شوک پذیر میشود!!! سپس پس از ماساژ قلبی، نبض برمیگردد!!! (استاد میگفت چنین چیزی غیر ممکن است و تبدیل آسیستول به VF و سپس برگشتن سیستول، چیزی شبیه شقالقمر است!
-مسافر: البته مرگ و زندگی تنها دست الله متعال است.)
بلافاصله با آتشنشانی هماهنگ میشود که از طبقه پنجم بیمار را پایین آورده و با کد، به CCU منتقل شده است!
استاد در ادامه گفت که یک آقای ۳۲ ساله و کارگر بود. یک پسر ۸ ساله داشت و تکنسین خبره ما آقای س.ک با این کارش، زندگی را نه به یک نفر بلکه به یک خانواده برگرداند. هیچ وقت خودتان را دست کم نگیرید و بدانید که هر چه باسوادتر و حرفهایتر باشید، زندگیهای بیشتری را میتوانید نجات دهید.
#خاطرات #دانشگاه
Passenger | مُسافر
امروز، کلاس «فوریت در شرایط خاص» بودیم. استادمان از رشادت یکی از همکاران که هم استاد است و تدریس میکند و هم این که در اورژانس خدمت میکند مختصری برایمان تعریف کرد. اتفاقا ایشان، قبلا چند واحد استاد تئوری و کارورزی ما بودند. همچنین خیلی خوب میشناسمشان…
این نکته را هم بگویم که طبق گفته همکارانش و البته خانوادهاش، از چند روز پیش، در قفسه سینهاش سوزش حس کرده و از این مورد شاکی بوده است. بنا به هر دلیلی، ایشان از پیگیری وضعیت خودش اجتناب کرده است. قلبش از چند روز پیش به او هشدار داده است و متاسفانه ایشان هم پیگیر وضعیت خود نبوده.
دردهای غیرعادی را حتما جدی بگیرید و خودخواه نباشید. شما نه تنها در قبال خود، بلکه در قبال خانواده و اطرافیانتان هم مسئولید! اگر فکر میکنید چیز خاصی نیست، بگذارید آزمایشات و بررسیهای پزشکی این را تایید کند نه حدس و گمان خودتان!
سلامت و عاقبت به خیر باشید.
#مسافر
دردهای غیرعادی را حتما جدی بگیرید و خودخواه نباشید. شما نه تنها در قبال خود، بلکه در قبال خانواده و اطرافیانتان هم مسئولید! اگر فکر میکنید چیز خاصی نیست، بگذارید آزمایشات و بررسیهای پزشکی این را تایید کند نه حدس و گمان خودتان!
سلامت و عاقبت به خیر باشید.
#مسافر
Passenger | مُسافر
دایرکت کانال جهت خوندن نظرات شما موقتا باز شد.
در خدمتم.
در خدمتم.
کمترین خاصیت یادگرفتن این است که سریعتر میفهمید راه اشتباه کدام است! و کمتر هزینهی شکست میدهید...
Forwarded from Passenger | مُسافر (Passenger)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
این ویدیو را خیلی دوست دارم. به مناسبت فردا، که جمعه است.
"اللهم صلی علی محمد و علی آله و اصحابه اجمعین"
"اللهم صلی علی محمد و علی آله و اصحابه اجمعین"
Passenger | مُسافر
ناامید نباش (۱) شبی با یکی از بچهها در اتاق داشتم صحبت میکردم. گفتم که فکر میکنی چرا خداوند متعال در قرآن، سرگذشت پیامبران را برای ما آورده است؟ هدفش از این حرکت چه بوده؟ آیا فقط برای نقل حکایتی است که بخوانیم و محتوایش تنوع داشته باشد؟ بلکه قضیه فراتر…
ناامید نباش (۲)
حالا هدفم از توضیح فطرت، این بود که علیرغم تفاوتها در خیلی از چیزها به هم شباهت داریم. بنابراین میخواهم برایت جا بیفتد که حکایتها و سرگذشت انسانهایی که قرآن برایمان میگوید، همچین متفاوت از زندگی ما ها نیست.
سیدنا یوسف (علیه السلام) دو بار زندان را تجربه کرد که هر کدام به اقتضای سن و سالش، دشوار و سخت بود اما برای رسیدن به شکوه و جلال، لازم بود! سختیها و دشواریهایی که ناگزیر در مسیر ما رخ میدهند -حالا هر چه که باشد- سراسر خیر است چرا که خدای سیدنا یوسف (علیه السلام) و خدای ما تنها الله تعالی است.
گاهی الله تعالی تو را در تاریکیها پنهان میکند نه برای شکستن و تحقیر، بلکه برای آموختن این که فقط او را صدا بزنی و زمینه را برای کمالت فراهم کند. آن چه پایان به نظر میرسد، ممکن است آغاز برخاستن تو باشد.
هرگاه در ناامیدیای افتادی که هیچکس نمیتواند درکت کند، از ته دل الله تعالی را صدا بزن. او، هم خوب درک میکند و هم خوب حلش میکند(!) از راهی که فکرش را نمیکنی!
تاریکیهای اطرافت، شاید تاریکی چاه و زندانِ سیدنا یوسف (علیه السلام) یا تاریکی شب و تاریکی اعماق دریا و تاریکی درون نهنگِ سیدنا یونس (علیه السلام) نباشد، اما میتواند غم، سردرگمی، شکست، عدم قطعیت، نگرانی و از دست دادن باشد! با این حال پروردگار تو همان پروردگاریست که دعاهای سیدنا یوسف (علیه السلام) و سیدنا یونس (علیه السلام) را شنید.
او اجازه داده سقوط کنی، تا با دعا دوباره بهتر و قویتر از گذشته برخیزی و برگردی! گاهی او تو را از دیدگان مردم پنهان میکند تا در نگاه خودش آشکار شوی.
توکل از آن لحظه نمایان میشود که بفهمی: دریا شکافته نمیشود مگر آن که دل شکافته شود!
پ.ن: قسمتی از متن، برگرفته از پیج نور ایمان
#خاطرات #دلنوشته
حالا هدفم از توضیح فطرت، این بود که علیرغم تفاوتها در خیلی از چیزها به هم شباهت داریم. بنابراین میخواهم برایت جا بیفتد که حکایتها و سرگذشت انسانهایی که قرآن برایمان میگوید، همچین متفاوت از زندگی ما ها نیست.
سیدنا یوسف (علیه السلام) دو بار زندان را تجربه کرد که هر کدام به اقتضای سن و سالش، دشوار و سخت بود اما برای رسیدن به شکوه و جلال، لازم بود! سختیها و دشواریهایی که ناگزیر در مسیر ما رخ میدهند -حالا هر چه که باشد- سراسر خیر است چرا که خدای سیدنا یوسف (علیه السلام) و خدای ما تنها الله تعالی است.
گاهی الله تعالی تو را در تاریکیها پنهان میکند نه برای شکستن و تحقیر، بلکه برای آموختن این که فقط او را صدا بزنی و زمینه را برای کمالت فراهم کند. آن چه پایان به نظر میرسد، ممکن است آغاز برخاستن تو باشد.
هرگاه در ناامیدیای افتادی که هیچکس نمیتواند درکت کند، از ته دل الله تعالی را صدا بزن. او، هم خوب درک میکند و هم خوب حلش میکند(!) از راهی که فکرش را نمیکنی!
تاریکیهای اطرافت، شاید تاریکی چاه و زندانِ سیدنا یوسف (علیه السلام) یا تاریکی شب و تاریکی اعماق دریا و تاریکی درون نهنگِ سیدنا یونس (علیه السلام) نباشد، اما میتواند غم، سردرگمی، شکست، عدم قطعیت، نگرانی و از دست دادن باشد! با این حال پروردگار تو همان پروردگاریست که دعاهای سیدنا یوسف (علیه السلام) و سیدنا یونس (علیه السلام) را شنید.
او اجازه داده سقوط کنی، تا با دعا دوباره بهتر و قویتر از گذشته برخیزی و برگردی! گاهی او تو را از دیدگان مردم پنهان میکند تا در نگاه خودش آشکار شوی.
توکل از آن لحظه نمایان میشود که بفهمی: دریا شکافته نمیشود مگر آن که دل شکافته شود!
پ.ن: قسمتی از متن، برگرفته از پیج نور ایمان
#خاطرات #دلنوشته
دانشگاه واقعا به من خیلی چیزها یاد داد...
از اتو کردن لباس بگیر تا طراحی پوستر و پمفلت! همچنین شکل رفتار با افراد مختلف با کمترین احتمال این که ضربهای به ایمانم وارد بشه. درسته که محیط روی آدم تاثیر میذاره اما در نهایت این خود ما هستیم که تصمیم میگیریم چیکار کنیم!
شرایط، محیط اطراف و آدمهایش مثل چرخهای عقب، و تصمیم ما چرخهای جلوی یک ماشین هستن. نقش چرخهای عقب انکار نشدنیه اما این که مقصد ما کجا باشه رو خودمون انتخاب میکنیم!
#روزنوشت
از اتو کردن لباس بگیر تا طراحی پوستر و پمفلت! همچنین شکل رفتار با افراد مختلف با کمترین احتمال این که ضربهای به ایمانم وارد بشه. درسته که محیط روی آدم تاثیر میذاره اما در نهایت این خود ما هستیم که تصمیم میگیریم چیکار کنیم!
شرایط، محیط اطراف و آدمهایش مثل چرخهای عقب، و تصمیم ما چرخهای جلوی یک ماشین هستن. نقش چرخهای عقب انکار نشدنیه اما این که مقصد ما کجا باشه رو خودمون انتخاب میکنیم!
#روزنوشت
