group-telegram.com/Rezgh_shohadaa313/1397
Last Update:
.
💥حکایت شنیدنی« طرماح » ومعاویه
🔸 براى امير المومنين عليه السلام نامه اى از معاويه رسيد.
🔹 حضرت مهر نامه را شكسته و قرائت فرمودند :
🔹 " از طرف امير المومنين و خليفة المسلمين ، معاويه بن ابى سفيان براى على❗️
🔹 اى على ! در جنگ جمل هر چه خواستى با ام المومنين عايشه و اصحاب رسول خدا طلحه و زبير كردى، اكنون مهياى جنگ باش❗️
🔹 حضرت جواب نامه را اينگونه نوشتند :👇
♻️از طرف عبدالله....
ای معاویه ❗️تو به رياست مى نازى و من به بندگى #خداوند! من آماده جنگ هستم.👌
به همان نشان كه 👈" انا قاتل جدك و عمك و خالك :
من همان قاتل پدربزرگ و عمو و دايى تو هستم "
🔸 سپس نامه را مهر و امضاء فرمودند و از اصحابی كه در محضرشان بودند ، پرسيد :
⭕️كيست كه اين نامه را به شام ببرد ⁉️
#طرماح رحمت الله علیه از ميان جمعيت برخاست و عرض كرد :
⭕️على جان ! من حاضرم .
🔹 حضرت ضمن اينكه او را از متن تند نامه آگاه کردند ، فرمودند :
💥طرماح !
به شام كه رفتى #مواظب_آبروى_على #باش...
🔹طرماح عرض کرد: سمعاً و طاعةً ... آنگاه نامه را گرفت و بسوى شام حركت كرد👌
🔹 معاويه در باغ قصرش بود كه عمرو عاص خبر رسيدن يكى از شاگردان على را به او رساند.
🔹 معاويه فورا دستور داد كه بساطى رنگين پهن كنند تا شكوه آن طرماح را تحت تاثير قرار بدهد و او را به لكنت بيندازد . 🌐
🔹 طرماح وقتى وارد شد و آن فرشهاى رنگين و بساط مفصل را ديد ، بى اعتناء با همان كفشهاى خاك آلوده اش قدمها را بر فرشها گذاشت💢
🔹 سپس خود را به معاويه رساند و همانطور كه او بر مسندش لميده بود ، طرماح نيز لم داد و پاهايش را دراز كرد!🔅
🔹 اطرافيان معاويه به طرماح اعتراض كردند كه پاهايت را جمع كن!
اما او گفت :
♨️ تا آن مردك ( معاويه ) پاهايش را جمع نكند ، من هم پاهايم را جمع نخواهم كرد!
🔹عمرو عاص به معاويه در گوشى گفت :
اين مردى بيابانيست و كافيست كه تو سر كيسه ات را كمى شل كنى تا او رام بشود و لحنش را هم عوض كند. ♻️
🔹 معاويه ضمن اينكه دستور داد تا سى هزار درهم پيش طرماح بگذارند ، از او پرسيد :
از نزد كه به خدمت كه آمده اى ⁉️
🔹 طرماح گفت :
از طرف خليفه برحق ، اسدالله ، عين الله ، اذن الله ، وجه الله ، امير المومنين على بن ابيطالب نامه اى دارم براى امير زنازاده فاسق فاجر ظالم خائن ، معاوية بن ابى سفيان!
🔹 معاويه ناراحت از اينكه سى هزار درهم نيز نتوانسته است كه اين شاگرد على عليه السلام را ساكت كند ، گفت : نامه را بده ببينم🔰
🔹 طرماح گفت :
روى پاهايت مى ايستى ، دو دستت را دراز ميكنى تا من نامه مولایم على عليه السلام را ببوسم و به تو بدهم.
🔹 معاويه گفت : نامه را به عمرو عاص بده
🔹 طرماح گفت : اميرى كه ظالم است ، وزيرش هم خائن است و من نامه را به خائنى چون او نميدهم.
🔹 معاويه گفت : نامه را به يزيد بده
🔹طرماح گفت : ما دل خوشى از شيطان نداريم چه رسد به بچه اش❇️
بالاخره معاويه طبق خواسته طرماح عمل کرد و نامه را گرفت و خواند.
🔹 بعد هم با ناراحتى تمام كاتبانش را احضار كرد تا جواب نامه را اينگونه بنويسد :
🌀على ! عده لشكريان من به عدد ستارگان آسمان است، مهياى نبرد باش "
🔹 طرماح برخاست و گفت : من خودم جواب نامه ات را مى دهم:
❎على عليه السلام خود به تنهايى خورشيديست كه ستارگان تو در برابرش نورى نخواهند داشت.
🔹 سپس خواست برود كه معاويه گفت " طرماح ! سى هزار درهمت را بردار و سپس برو "
🔹 اما طرماح بى اعتناء به حرف معاويه و بدون خداحافظى راه كوفه را در پيش گرفت.
🔹 معاويه رو به عمرو عاص كرد و گفت :
حاضرم تمام ثروتم را بدهم تا يكى از شما به اندازه يک ساعتى كه اين مرد از على طرفدارى كرد ، از من طرفدارى كند!⏺
🔹 عمرو عاص گفت : بخدا اگر على به شام بيايد ، من كه عمرو عاصم نمازم را پشت سر او ميخوانم اما غذايم را سر سفره تو ميخورم!!
📕 الأختصاص ص ١٣٨
✅سوال مهم 👈براستی آیا ما که دم ازامیرالمومنین «علی»علیه السلام میزنیم،درمحافل ومجالس بادوری ازگناه، آبروی «علی» را حفظ میکنیم ⁉️⁉️⁉️⁉️
BY حیدرانه
Warning: Undefined variable $i in /var/www/group-telegram/post.php on line 260
Share with your friend now:
group-telegram.com/Rezgh_shohadaa313/1397