.
مرا ببر آنجا که بودنت تمام نمیشود
مرا ببر آنجا که بودنت تمام نمیشود
مرا ببر آنجا که بودنت تمام نمیشود
#خلاص
.
مرا ببر آنجا که بودنت تمام نمیشود
مرا ببر آنجا که بودنت تمام نمیشود
مرا ببر آنجا که بودنت تمام نمیشود
#خلاص
.
❤2
اون لحظه که بچه بغلته و بیهوا سَرشو رو شونهت میذاره، تو در حال تجربه کردن یکی از بهترین حِسای ممکنی!
❤15
Forwarded from اخبار رهبر انقلاب 🇮🇷
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💻 Farsi.Khamenei.ir
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
بهنامخدایحُسِیْن
وسلامخدابهمنتقمِخونِ
حُسِیْنعلیهالسلام..
وسلامخدابهمنتقمِخونِ
حُسِیْنعلیهالسلام..
.
اِنَّ ذُنُوبى قَد کَثُرَت
لَمْ يَبْقَ لَها اِلاّ رَجآءُ عَفْوِكَ
گناهانم بسیار گشته
و علاجی برای آن باقی نمانده!
مگر به امید بخشش تو..
#یاکریمیارب
.
اِنَّ ذُنُوبى قَد کَثُرَت
لَمْ يَبْقَ لَها اِلاّ رَجآءُ عَفْوِكَ
گناهانم بسیار گشته
و علاجی برای آن باقی نمانده!
مگر به امید بخشش تو..
#یاکریمیارب
.
❤6
Forwarded from المُصْحَف
-تذكر رجفة الفواد حين الدعاء.هل ينساك الله ؟كلا.
بهنامخدایحُسِیْن
وسلامخدابهمنتقمِخونِ
حُسِیْنعلیهالسلام..
وسلامخدابهمنتقمِخونِ
حُسِیْنعلیهالسلام..
❤1
بهنامخدایحُسِیْن
وسلامخدابهمنتقمِخونِ
حُسِیْنعلیهالسلام..
وسلامخدابهمنتقمِخونِ
حُسِیْنعلیهالسلام..
.
جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را
نجستم زندگانی را و گم کردم جوانی را
کنون با بار پیری آرزومندم که برگردم
به دنبال جوانی کوره راه زندگانی را
به یاد یار دیرین کاروان گم کرده را مانم
که شب در خواب بیند همرهان کاروانی را
بهاری بود و ما را هم شبابی و شکر خوابی
چه غفلت داشتیم ای گل شبیخون خزانی را
چه بیداری تلخی بود از خواب خوش مستی
که در کامم به زهر آلود شهد شادمانی را
سخن با من نمی گوئی الا ای همزبان دل
خدایا با که گویم شکوه بی همزبانی را
نسیم زلف جانان کو که چون برگ خزان دیده
به پای سرو خود دارم هوای جانفشانی را
به چشم آسمانی گردشی داری بلای جان
خدا را بر مگردان این بلای آسمانی را
نمیری شهریار از شعر شیرین روان گفتن
که از آب بقا جویند عمر جاودانی را
| شهریار |
#شعربلند
.
جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را
نجستم زندگانی را و گم کردم جوانی را
کنون با بار پیری آرزومندم که برگردم
به دنبال جوانی کوره راه زندگانی را
به یاد یار دیرین کاروان گم کرده را مانم
که شب در خواب بیند همرهان کاروانی را
بهاری بود و ما را هم شبابی و شکر خوابی
چه غفلت داشتیم ای گل شبیخون خزانی را
چه بیداری تلخی بود از خواب خوش مستی
که در کامم به زهر آلود شهد شادمانی را
سخن با من نمی گوئی الا ای همزبان دل
خدایا با که گویم شکوه بی همزبانی را
نسیم زلف جانان کو که چون برگ خزان دیده
به پای سرو خود دارم هوای جانفشانی را
به چشم آسمانی گردشی داری بلای جان
خدا را بر مگردان این بلای آسمانی را
نمیری شهریار از شعر شیرین روان گفتن
که از آب بقا جویند عمر جاودانی را
| شهریار |
#شعربلند
.
ولی بار دلتنگیه آدمایی که دوستشون داریم و پیشمون نیستن، همیشه رو دوش ماست.
❤9