Telegram Group & Telegram Channel
📰 من و جولانی


:: بخش دوم
من و رانی
تعداد فلسطینی‌های کمپ هم کم نیستند. از «ابوصیام» تا «تیسیر» و «رانی» و یه چند تای دیگه. «ابوصیام» تنهایی سر می‌کنه. یه گوشه بیرون از یکی از چادرهای سوری‌ها یه تیکه پارچه رو مثل پشه‌بند واسه خودش کرده چادر اختصاصی. «ابوصیام» هم رفاقت‌ش با من خوبه. خیلی خودمونی و راحته. و خیلی اُمّی. می‌گه اصالتاً اهل «الجلیل» بوده که بعد از ماجرای نکبت تو ۱۹۴۸، پدر بزرگ‌ش مجبور به مهاجرت به سوریه می‌شه. «ابوصیام» تو اردوگاه «درعا» و در مجاورت «جولان» اشغالی به دنیا میاد. و کارش چوپانی بوده. برعکس «رانی» که مشخصاً در «فلسطین» دنیا اومده. یعنی در «کرانه‌ی باختری» و در شهر «جنین». تو عراق دانش‌جو بوده و مهندسی می‌خونده، ولی به جرم فلسطینی بودن توسط نیروهای آمریکایی دست‌گیر می‌شه. عینهو «ابوصیام» که اون هم فلسطینی بوده و مادرش رو آورده بوده تو محله‌ی فلسطینی‌های بغداد که پس از سال‌ها خواهرش رو ببینه. ولی به همون جرم فلسطینی بودن دست‌گیر می‌شه.
«رانی» خوش‌پوشه. درست مثل «محمد» و «سمیر»لبنانی خوب می‌خوره و خوب ارتباط می‌گیره. حتا با آمریکایی‌ها. هر وقت گروه‌بان «پِری‌یرا» میاد دم کمپ، اول از همه «رانی» رو صدا می‌زنه.
یه چند دقیقه‌ای بیش‌شون چیزهایی که هیچ‌وقت نمی‌فهمم رد و بدل می‌شه و بعد رانی بدو بدو بر می‌گرده سمت چادر فلسطینی‌ها. «پری‌یرا» و «لو» تو کل کمپ فقط با «رانی» ارتباط دارند. هیچ‌وقت هم نمی‌دونم چی بین‌شون می‌گذره. یه ‌شب «رانی» با یه سیب سرخ درشت اومد دیدن‌م. سیب تو این اردوگاه یعنی گنج. درست مثل قوطی «کوکاکولا». من و دیگران نمی‌دونیم بین «رانی» و «پری‌یرا» چی رد و بدل می‌شه، ولی می‌تونیم بفهمیم بین‌شون چی می‌گذره. سیبی که «رانی» واسه من آورده بود خیلی به موقع بود. عینهو کوکاکولای «سمیر». و این‌ها چیزهاییه که فقط «سمیر» و «رانی» دست‌رسی به‌ش دارند. شاید «به‌زاد» هم. این‌ها رو تقریباً همه می‌دونند. و همه چی عیانه.

من و احمد سوری
تعداد سوری‌ها تو کمپ شماره‌ی پنج اردوگاه «بوکا» از بقیه خیلی بیش‌تره. کلهم ١٧ تا چادریم با ٢۵٠ اسیر که از این تعداد ١۵٠ نفر فقط سوری هستند. تو سوری‌ها رفیق کم ندارم. قرآن آمریکایی من پیش از این‌که هدیه‌ی «جرج بوش» باشه، به واسطه‌ی «نعیم» به‌م یادگاری داده شد. «خالد» که همین چند شب پیش موفق به فرار از اردوگاه شد خیلی دوست داشت من هم هم‌راه‌شون اقدام به فرار کنم. «عبدالرحمن» که یه مولتی میلیاردر زاده است ولی با مشی درویشی، بیش‌تر با من درد دل می‌کنه. این‌ها از اعضاء معمولی اسرای سوری‌اند. ولی نکته این‌‌جاست که اغلب سوری‌های کمپ ما، سلفی‌اند با گرایش‌های اخوان‌المسلمین و چه بسا از اعضاء القاعده.
بزرگ این‌ها پیرمردیه به اسم «شیخ حسن الشامی». شیخ، امام جماعت این‌ها هم هست. جلسات مستمری هم با آدماش داره. ایامی که به مناسبت فاطمیه با بچه‌ها مراسم عزاداری و سینه‌زنی داشتیم، در کنار ایرانی‌ها، چند تا از رفقای لبنانی و سودانی هم شرکت می‌کردند، ولی الباقی همه تماشاچی بودند تا جایی که یک روز عصر شیخ با عصبانیت پا شد اومد جلوی چادر‌مون و سر تماشاچی‌ها که عمدتاً از همین سلفی‌ها بودند داد و هوار کرد که یا برید تو جمع شیعیان سینه‌زنی کنید، یا متفرق شید برید سر چادرهای خودتون. تماشاچی نباشید!
در کنار «شیخ حسن» همیشه یه جوون ١٩، ٢٠ ساله دیده می‌شه که اسم‌ش احمده و ما به‌ش می‌گیم «احمد سوری». «احمد» و «عمران» رفیق‌ش برای اوقات فراغت‌شون کوله می‌دوزند. مثل من که یا خوش‌نویسی می‌کنم، یا در حال ساختن وسایل رفاهی هستم! کوله‌های «احمد» و «عمران» از سجاده‌هاییه که آمریکایی‌ها در کنار قرآن به‌مون دادند. سجاده‌ها طرح نظامی لجنی داره و معمولاً با چند نخ سیگار معامله می‌شه. ولی کوله‌هایی که «احمد» می‌دوزه سه پاکت سیگار قیمت داره. و به جرأت گرون‌ترین کالای اردوگاهه.
ما روزی شیش نخ سیگار سهمیه داریم و با اون خیلی چیزها رو معامله می‌کنیم. پاکت شیر، بسته‌ی آب‌میوه، سوزن خیاطی، پنیر سه‌گوش، پتو، لباس کارگاهی یه‌سره. ولی سه پاکت سیگار برای یه کوله خیلیه.
🔻 ادامه دارد...

www.group-telegram.com/us/Sohail_Karimi.com
👍111



group-telegram.com/Sohail_Karimi/2189
Create:
Last Update:

📰 من و جولانی


:: بخش دوم
من و رانی
تعداد فلسطینی‌های کمپ هم کم نیستند. از «ابوصیام» تا «تیسیر» و «رانی» و یه چند تای دیگه. «ابوصیام» تنهایی سر می‌کنه. یه گوشه بیرون از یکی از چادرهای سوری‌ها یه تیکه پارچه رو مثل پشه‌بند واسه خودش کرده چادر اختصاصی. «ابوصیام» هم رفاقت‌ش با من خوبه. خیلی خودمونی و راحته. و خیلی اُمّی. می‌گه اصالتاً اهل «الجلیل» بوده که بعد از ماجرای نکبت تو ۱۹۴۸، پدر بزرگ‌ش مجبور به مهاجرت به سوریه می‌شه. «ابوصیام» تو اردوگاه «درعا» و در مجاورت «جولان» اشغالی به دنیا میاد. و کارش چوپانی بوده. برعکس «رانی» که مشخصاً در «فلسطین» دنیا اومده. یعنی در «کرانه‌ی باختری» و در شهر «جنین». تو عراق دانش‌جو بوده و مهندسی می‌خونده، ولی به جرم فلسطینی بودن توسط نیروهای آمریکایی دست‌گیر می‌شه. عینهو «ابوصیام» که اون هم فلسطینی بوده و مادرش رو آورده بوده تو محله‌ی فلسطینی‌های بغداد که پس از سال‌ها خواهرش رو ببینه. ولی به همون جرم فلسطینی بودن دست‌گیر می‌شه.
«رانی» خوش‌پوشه. درست مثل «محمد» و «سمیر»لبنانی خوب می‌خوره و خوب ارتباط می‌گیره. حتا با آمریکایی‌ها. هر وقت گروه‌بان «پِری‌یرا» میاد دم کمپ، اول از همه «رانی» رو صدا می‌زنه.
یه چند دقیقه‌ای بیش‌شون چیزهایی که هیچ‌وقت نمی‌فهمم رد و بدل می‌شه و بعد رانی بدو بدو بر می‌گرده سمت چادر فلسطینی‌ها. «پری‌یرا» و «لو» تو کل کمپ فقط با «رانی» ارتباط دارند. هیچ‌وقت هم نمی‌دونم چی بین‌شون می‌گذره. یه ‌شب «رانی» با یه سیب سرخ درشت اومد دیدن‌م. سیب تو این اردوگاه یعنی گنج. درست مثل قوطی «کوکاکولا». من و دیگران نمی‌دونیم بین «رانی» و «پری‌یرا» چی رد و بدل می‌شه، ولی می‌تونیم بفهمیم بین‌شون چی می‌گذره. سیبی که «رانی» واسه من آورده بود خیلی به موقع بود. عینهو کوکاکولای «سمیر». و این‌ها چیزهاییه که فقط «سمیر» و «رانی» دست‌رسی به‌ش دارند. شاید «به‌زاد» هم. این‌ها رو تقریباً همه می‌دونند. و همه چی عیانه.

من و احمد سوری
تعداد سوری‌ها تو کمپ شماره‌ی پنج اردوگاه «بوکا» از بقیه خیلی بیش‌تره. کلهم ١٧ تا چادریم با ٢۵٠ اسیر که از این تعداد ١۵٠ نفر فقط سوری هستند. تو سوری‌ها رفیق کم ندارم. قرآن آمریکایی من پیش از این‌که هدیه‌ی «جرج بوش» باشه، به واسطه‌ی «نعیم» به‌م یادگاری داده شد. «خالد» که همین چند شب پیش موفق به فرار از اردوگاه شد خیلی دوست داشت من هم هم‌راه‌شون اقدام به فرار کنم. «عبدالرحمن» که یه مولتی میلیاردر زاده است ولی با مشی درویشی، بیش‌تر با من درد دل می‌کنه. این‌ها از اعضاء معمولی اسرای سوری‌اند. ولی نکته این‌‌جاست که اغلب سوری‌های کمپ ما، سلفی‌اند با گرایش‌های اخوان‌المسلمین و چه بسا از اعضاء القاعده.
بزرگ این‌ها پیرمردیه به اسم «شیخ حسن الشامی». شیخ، امام جماعت این‌ها هم هست. جلسات مستمری هم با آدماش داره. ایامی که به مناسبت فاطمیه با بچه‌ها مراسم عزاداری و سینه‌زنی داشتیم، در کنار ایرانی‌ها، چند تا از رفقای لبنانی و سودانی هم شرکت می‌کردند، ولی الباقی همه تماشاچی بودند تا جایی که یک روز عصر شیخ با عصبانیت پا شد اومد جلوی چادر‌مون و سر تماشاچی‌ها که عمدتاً از همین سلفی‌ها بودند داد و هوار کرد که یا برید تو جمع شیعیان سینه‌زنی کنید، یا متفرق شید برید سر چادرهای خودتون. تماشاچی نباشید!
در کنار «شیخ حسن» همیشه یه جوون ١٩، ٢٠ ساله دیده می‌شه که اسم‌ش احمده و ما به‌ش می‌گیم «احمد سوری». «احمد» و «عمران» رفیق‌ش برای اوقات فراغت‌شون کوله می‌دوزند. مثل من که یا خوش‌نویسی می‌کنم، یا در حال ساختن وسایل رفاهی هستم! کوله‌های «احمد» و «عمران» از سجاده‌هاییه که آمریکایی‌ها در کنار قرآن به‌مون دادند. سجاده‌ها طرح نظامی لجنی داره و معمولاً با چند نخ سیگار معامله می‌شه. ولی کوله‌هایی که «احمد» می‌دوزه سه پاکت سیگار قیمت داره. و به جرأت گرون‌ترین کالای اردوگاهه.
ما روزی شیش نخ سیگار سهمیه داریم و با اون خیلی چیزها رو معامله می‌کنیم. پاکت شیر، بسته‌ی آب‌میوه، سوزن خیاطی، پنیر سه‌گوش، پتو، لباس کارگاهی یه‌سره. ولی سه پاکت سیگار برای یه کوله خیلیه.
🔻 ادامه دارد...

www.group-telegram.com/us/Sohail_Karimi.com

BY سهيل كريمى




Share with your friend now:
group-telegram.com/Sohail_Karimi/2189

View MORE
Open in Telegram


Telegram | DID YOU KNOW?

Date: |

Crude oil prices edged higher after tumbling on Thursday, when U.S. West Texas intermediate slid back below $110 per barrel after topping as much as $130 a barrel in recent sessions. Still, gas prices at the pump rose to fresh highs. He floated the idea of restricting the use of Telegram in Ukraine and Russia, a suggestion that was met with fierce opposition from users. Shortly after, Durov backed off the idea. The Security Service of Ukraine said in a tweet that it was able to effectively target Russian convoys near Kyiv because of messages sent to an official Telegram bot account called "STOP Russian War." On Feb. 27, however, he admitted from his Russian-language account that "Telegram channels are increasingly becoming a source of unverified information related to Ukrainian events."
from us


Telegram سهيل كريمى
FROM American