group-telegram.com/adelheidari/303
Last Update:
به یاد دارم روزی سوار بر مترو برای استقبال از دوستی راهی فرودگاه صبیحه بودم. داشتم پیامی صوتی به زبان عربی برای یکی از دوستانم میفرستادم. پیرمردی تُرک، که نزدیکم نشسته بود، گوشهای از مکالمه را شنید. چهرهاش در هم رفت، اخمهایش گره خورد، و ناگهان با خشم فریاد زد: «ای سوریهای اشغالگر! برگردید کشور خودتان!»
لحظهای سرم گیج رفت. مترو هنوز روی ریلهایش آرام میلغزید، اما جهان من از جا کنده شد.
میخواستم چیزی بگویم، توضیح بدهم، بگویم من سوری نیستم، اما شما مدیون سوریها هستید. و اگر روزی نیروی کار سوری از اینجا برود بر سر خود میزنید. اما دهانم خشک شده بود. نه از ترس، که از حسِ بیجایی.
نه او مرا میشناخت، نه خشمش ارزش پاسخ داشت، اما در آن لحظه، برایش فقط «دیگری» بودم، زبانم، صدایم، فرهنگی که از آن آمده بودم، همه و همه بهانهای شد برای نفرتی که ریشهاش از جای دیگری میآمد.
در آن سکوت سنگین، تنها چیزی که بیشتر از زخم کلمات آزارم داد، سکوت اطرافیان بود؛ کسی چیزی نگفت. هیچکس نپرسید، نپذیرفت، دفاع نکرد. و من، در میان جماعتی که در بیتفاوتی غرق شده بودند، ناگهان فهمیدم:
مهاجر بودن، تنها عبور از مرزها نیست؛ عبور از نگاهیست که تو را هرگز «ما» نمیبیند!
مهاجر که باشی، اگر هم دوستت داشته باشند، همیشه «یکی از ما نیستی»، اگر خطا کنی، نه به نام خودت، بلکه به نام همهی مردمت قضاوت میشوی.
با اینکه خون تو هم سرخ است، باید چند برابر بیشتر خوب باشی، نجیب باشی، صبور باشی، تا شاید، فقط شاید، تو را «انسان» بدانند!
مهاجر که باشی…
هر کجا که باشی، یک برچسب روی پیشانیات است: «غریبه»، «بیگانه»، «اجنبی»،«Yabancı» ،«Stranger».
و کسی نمیپرسد: از چه گذشتهای تا به اینجا رسیدهای!
✍🏻 عادل حیدری
BY عادل حیدری
Warning: Undefined variable $i in /var/www/group-telegram/post.php on line 260
Share with your friend now:
group-telegram.com/adelheidari/303