Telegram Group Search
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خاموش به رساترین شیون آدمی 
تو از یادم نمی روی
گریبانی برای دریدن این بغض بی‌قرار 
تو از یادم نمی‌روی
تو با من چه کرده‌ای که از یادم نمی‌روی

#سیدعلی_صالحی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بی شمع روی دوست چو شب می‌کنی به روز؟
چون شمع سوزناک به زاری ببار اشک

#فیض_کاشانی
😢💔
او هرگز اشرف مخلوقات نبود
او فقط نامش ، انسان بود ..

🕊
°

من
تو را
برای شعر
بر نمی گزینم
شعر، مرا
برای تو
برگزیده است
در هشیاری
به سراغت
نمی آیم
هر بار
از سوزش انگشتانم
در می‌یابم باز
نام تو را، می‌نوشته ام

#حسین_منزوی
🍏🍎🍃
.


📝📝


#فرهنگ_و_اندیشه

🖊 سندرم استکهلم چیست؟

🔳⭕️ آیا پیش آمده است که در زندگی خود یا اطرافیانتان افرادی را مشاهده نمایید که هرچند از طرف فردی مورد آزار و اذیت و شکنجه قرار می‌گیرند اما با این وجود٬ آن فرد را دوست دارند؟ 
احتمالاً نمونه‌ی رایج آن را در روابط زن و شوهری یا والد و فرزندی دیده باشید. برای مثال، مردی دائما همسر خود را مورد شکنجه و آزار و اذیت قرار می‌دهد اما زن با وجود این، همسر خود را ترک نمی‌کند و شاید چندین سال نیز با همین شرایط به زندگی خود ادامه دهد و کمااینکه در مقابل دیگران از وی دفاع نیز کند.

⭕️نام‌گذاری این سندرم «استکهلم» بدان خاطر است که در سال ۱۹۷۳ در شهر استکهلم سوئد رویداد عجیبی اتفاق افتاد.

چند سارق وارد بانکی شدند و کارمندان آن بانک را به گروگان گرفتند. گروگان‌گیری مدت شش‌روز به‌طول انجامید. سرانجام بین پلیس و سارقان مسلح تبادل آتش صورت گرفت و سارقان گروگان‌ها را سپر خویش قرار دادند و پلیس به خاطر اینکه آسیبی به گروگان‌ها نرسد شلیک را متوقف نمود. پس از مدتی سرانجام بدون اینکه آسیبی به دو طرف برسد این غائله ختم شد.

پس از اتمام گروگان‌گیری، اتفاقات عجیب‌تری افتاد. گروگان‌هایی که شش روز در دست سارقان اسیر بودند بدون آن‌که از طرف آنها تهدید شده باشند به طرفداری از آنان پرداختند. آن‌ها نه‌تنها در دادگاه علیه گروگان‌گیرها شهادت ندادند بلکه از رفتارهای پلیس شکایت کردند. جالب‌تر آن‌که یکی از گروگان‌ها با سردسته‌ی گروه سارقین روابط عاطفی پیدا کرد و بعدها با وی نیز ازدواج نمود.

⁉️نحوه‌ی رخداد این سندرم چگونه است؟⁉️
⭕️در سندرم استکهلم برای ایجاد رابطه‌ی دوستی نه در فرد شکنجه‌گر و نه در فرد قربانی نیت قبلی‌ وجود ندارد. مثلاً در مورد گروگان و سارق، ذهن طرفین به دنبال «بقا»ست و در این حالت است که سندرم استکهلم شکل می گیرد.
روانشناسان می‌گویند فرد قربانی به دوران نوزادی خود بازمی‌گردد و در وضعیت وابستگی فرو می‌رود. وقتی فرد شکنجه‌گر یا گروگان‌گیر، به قربانی خود اندکی محبت نشان می‌دهد، قربانی آنها را به عنوان خصایص مثبت وی درک می‌نماید. مثلاً وقتی گروگان‌گیر به قربانی خود اجازه‌ی استحمام، غذا خوردن و دستشویی رفتن را می‌دهد راه برای بروز عارضه ی سندرم استکهلم باز می‌شود، یا امتیازات کوچکی که شکنجه‌گر برای همسر خویش - که درواقع حق طبیعی اوست - قائل ‌شده به عنوان خصایص مثبت و حتي مهربانی او در نظر گرفته می‌شود. قربانی در کمترین محدودیت‌ها و امکانات به سر می‌برد و کوچک‌ترین رفاه و امتیاز را رحمانیت تام می‌پندارد. 

در این میان (شاید) گروگان‌گیر یا شکنجه‌گر مدتی از گذشته‌ی تاریک خود حرف می‌زند و موجب بروز احساس همدردي در قربانی می‌شود و دلسوزی قربانی باعث نزدیکی بیشتر وی به شکنجه گر می‌شود. 

نکته‌ی بسیار مهم این است که در سندرم استکهلم، قربانی برای اینکه نجات یابد همه چیز را از دریچه‌ی چشم گروگان‌گیر یا شکنجه‌گرِ خود می‌بیند و سعی می‌کند هر آن‌چه که او را خوشحال می‌کند انجام دهد. یقیناً چنین رفتارهای مثبتی از سوی قربانی، چرخه‌ی ارائه ی رفتارهای مثبت بین گروگانگیر/شکنجه‌گر  و قربانی را به وجود می‌آورد و آنها را بیش از پیش به یکدیگر نزدیک می‌کند.

⭕️برخی از ویژگی‌های سندرم استکهلم
🔻احساسات مثبت فرد مبتلا به عارضه نسبت به فرد شکنجه‌گر
🔻احساسات منفی وی نسبت به افرادی که سعی در نجات او از دست فرد شکنجه‌گر دارند
🔻احساسات مثبت فرد شکنجه‌گر به فرد قربانی
🔻رفتارهای حمایتی قربانی از فرد شکنجه‌گر


✍️ دکتر #فرحناز_کیان


دزدیده چون جان می‌روی
      اندر میانِ جانِ من
          سروِ خرامانِ منی
            ای رونقِ بستانِ من

چون می‌روی بی‌من مرو
     ای جانِ جان بی‌تن مرو
     وز چشم من بیرون مشو
             ای شعله‌یِ تابانِ من

هفت آسمان را بردرم
       وز هفت دریا بگذرم
            چون دلبرانه بنگری
            در جانِ سرگردانِ من

تا آمدی اندر برم
شد کفر و ایمان چاکرم
          ای دیدنِ تو دینِ من
            وی رویِ تو ایمانِ من

بی‌پا و سر کردی مرا
بی‌خواب‌وخور کردی مرا
      سرمست و خندان اندرآ
             ای یوسفِ کنعانِ من

از لطفِ تو چو جان شدم
     وز خویشتن پنهان شدم
        ای هستِ تو پنهان‌شده
               در هستیِ پنهانِ من

گل جامه در از دست تو
ای چشمِ نرگس مستِ تو
          ای شاخ‌ها آبستِ تو
              ای باغِ بی‌پایانِ من

یک لحظه داغم می‌کشی
    یک دم به باغم می‌کشی
        پیشِ چراغم می‌کشی
         تا وا شود چشمانِ من

ای جانِ پیش از جان‌ها
     وی کانِ پیش از کان‌ها
           ای آنِ پیش از آن‌ها
            ای آنِ من ای آنِ من

#مولانای_جان
🍏🍎🍃
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM


سلام!
حال همه‌ی ما خوب است
ملالی نيست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خيالی دور،
که مردم به آن شادمانیِ بی‌سبب می‌گويند
با اين همه عمری اگر باقی بود
طوری از کنارِ زندگی می‌گذرم
که نه زانویِ آهویِ بی‌جفت بلرزد و
نه اين دلِ ناماندگارِ بی‌درمان!

تا يادم نرفته است بنويسم
حوالیِ خوابهای ما سالِ پربارانی بود
می‌دانم هميشه حياط آنجا پر از هوای تازه‌ی باز نيامدن است
اما تو لااقل، حتی هر وهله، گاهی، هر از گاهی
ببين انعکاس تبسم رويا
شبيه شمايل شقايق نيست!

#سید علی_صالحی
🎤#خسرو_ شکیبایی

🍏🍎🍃
‌○

هر که
دلارام دید از دلش آرام رفت
چشم ندارد خلاص
هر که در این دام رفت

یاد تو می‌رفت و
ما عاشق و بیدل بدیم
پرده برانداختی
کار به اتمام رفت

ماه نتابد به روز
چیست که در خانه تافت
سرو نروید به بام
کیست که بر بام رفت

مشعله‌ای برفروخت
پرتو خورشید عشق
خرمن خاصان بسوخت
خانگه عام رفت

#حضرت_سعدی
🍏🍎🍃
محبوب من!
دوستی پس گرفتنی نيست.
عشق پس داده نمی‌شود.
چنانكه ماه،
مهتابش را پس نمی‌گيرد،
خورشيد گرما و روشنی‌اش را.
محبوب من!
بياييد دوباره شروع كنيم.
همه چيز را از صدا زدن اسم من آغاز كنيد.
خودتان هم می‌دانيد
كه من ادامه‌ی شما هستم.
به هر جا كه رفته‌ايد
مرا هم كشانده‌ايد...!

#محمد_صالح_علا
📸📸
هنوز غصه خود را به خنده پنهان کن!
بخند! گر چه تو با خنده هم غم‌انگیزی

#فاضل_نظری
و گفت: سی سالست که استغفار می‌کنم از یک شکر گفتن.
گفتند: چگونه؟
گفت: بازار بغداد بسوخت اما دکان من نسوخت. مرا خبر کردند.
گفتم: الحمدلله.
سی سالست تا پشیمانی همی‌خورم تا چرا خویشتن را از مسلمانان بهتر خواستم.

📕#تذکره‌الاولیاء
#عطار_نیشابوری
🫓


‍ ‍ نشانم‌ بي‌نشان‌ باشد
       مکانم‌ لامکان‌ باشد
  نه‌ تن‌ باشدنه‌ جان‌ باشد
     که‌ من‌ خودجان‌ِ جانانم

دويي‌ را چون‌ برون‌ کردم‌
        دو عالم‌ را يکي‌ ديدم‌
        يکي‌ ديدم‌، يکي‌ جويم‌،
         يکي‌ دانم‌، يکي‌ خواهم

اگر در عمرِ خود روزي‌،
        دمي‌ بي‌تو برآوردم‌
   از آن‌ روز و از آن‌ ساعت‌
                پشيمانم‌، پشيمانم


#مولانای‌_جان
🍏🍎🍃
باید امشب چمدانی را
که به اندازه پیراهن تنهایی من جا دارد
بردارم
و به سمتی بروم
که درختان حماسی پیداست
رو به آن وسعت بی‌واژه که همواره مرا می‌خواند

یک نفر باز صدا زد؛ سهراب

کفش‌هایم کو؟ ...

#سهراب_سپهری
کاش میﺷﺪ ﯾﮏ صبح،
ﮐﺴﯽ ﺯﻧﮓ ﺧﺎﻧﻪ ﻫﺎﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺰﻧﺪ ﺑﮕﻮﯾﺪ:
ﺑﺎ ﺩﺳﺖ ِﭘـُر ﺁﻣﺪﻩ ﺍم.. ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪ..
ﺑﺎ ﻗﻠﺐ ﻫﺎﯾﯽ ﺁﮐﻨﺪﻩ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﻫﺎﯼ ﻭﺍﻗﻌﯽ..
ﺍﺯ ﺁﻥ ﺳﻮﯼ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ها
ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻡ ﺑﻤﺎﻧﻢ ﻭ‌ ﻫﺮﮔﺰ ﻧﺮﻭﻡ..!

#سیدعلی_صالحی
#صبح_بخیر

اصفهان، مدرسه چهارباغ
🚸بهار نارنج
مهمات کم داریم، قدری لبخند بزن...

#پابلو_نرودا
#هاردی: می‌خوام ازدواج كنم.
#لورل: با كی؟
هاردی: معلومه دیگه، با یه زن.
مگه تو كسیو دیدی كه با یه مرد ازدواج كنه؟
لورل: آره
هاردی: كی؟
لورل: خواهرم!

🎥 From Soup to Nuts (1928)
#فیلم_نوشت 🎞
💠هفت قانون اساسی در مسیر آرامش:

1- فراموشی :
روزهاتو با فکر به خاطرات بد خراب نکن.

2- اهمیت نده :
نظر دیگران مهم نیست، کاریو بکن که حالتو بهتر میکنه. حتی برای یه لحظه.

3- صبر کن :
هیچ بذری یه شبه درخت نمیشه، به خودت زمان بده.

4- مقایسه ممنوع :
تنها کسی که باهاش در رقابتی، خود دیروزته.

5- انتظار ممنوع :
خوشحال کردنت فقط وظیفه خودته نه دیگران.

6- لبخند بزن :
زندگی خیلی کوتاهه، قدر همین لحظه رو بدون.

7- آروم باش :
مطمئن باش که راهتو پیدا میکنی، عجله نکن.


🌿🌻🌿🌻
اگه زنی در کار نباشد ،
عشقی هم در کار نیست !
شکسپیر و حافظ و رومئو و ژولیت
و شیرین و فرهاد ، وِل معطّل اند ...
اگه روزی زن ها بخواهند از این جا بروند ،
تقریباً همه ی ادبیات و سینما و هنرِ دنیا
را باید با خودشان ببرند ...

👤#مصطفی_مستور
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کدام پل
در کجای جهان شکسته است،
که هیچ کس به خانه اش نمی رسد؟

#گروس_عبدالملکیان
ای خوشا روزی که ما معشوق را مهمان کنیم
دیده از رویِ نگارینش نگارستان کنیم

چون به دستِ ما سپارَد زلفِمعشوق افشانِ خویش
پیشِ مُشک افشانِ او شاید که جان قربان کنیم...

#مولانا

🍃💐🍃
°

تو همه زندگی من هستی
تو چه داری ؟ همه چیز
تو چه کم داری ؟ هیچ
بی تو در می یابم
چون چناران کهن
از درون تلخی واریزم را
کاهش جان من ، این شعر من است
آرزو می کردم که تو خواننده ی شعرم باشی
راستی شعر مرا می خوانی ؟
باورم نیست که خواننده ی شعرم باشی
نه دریغا ، هرگز
کاشکی شعر مرا می خواندی 

#حمید_مصدق
2025/06/29 03:21:07
Back to Top
HTML Embed Code: