🖌 دعوت به مناظره
مرتضی مردیها (۱)
چنانکه در تصویر پیوست میبینید، از این بندهٔ کمترین درخواست شده است تا در یک گفتگو، یا بهعبارتی مناظره، با یکی از عناصر چپ شرکت کنم. من چنین ارتکابی در گذشته نداشته و در آینده هم نخواهم داشت؛ اما دلایل آن.
این حرف شیک و مجلسی را شنیدهاید که در چنین گفتگوهایی نقاط اختلاف و اشتراک و دلایل و مستندات هرطرف روشنتر میشود و شنوندگان بر اساس آن به درک بهتری از ایدههای مورد جدال میرسند و بهتر میتوانند تصمیم بگیرند که حامی کدام تفکر باشند؛ باری، ابداً چنین نیست.
مناظره یا بحث و جدل میان دو کس که حامی دو تفکر متضاد و متعارض هستند، بسا که بیشتر شبیه جنگ «گلادیاتورها» است؛ و علاقهٔ مردم به چنین برنامههایی هم شاید دور از علایق تماشاگران استادیوم «کولوسئوم» نباشد. آنچه در اینطور مراسم مقابل هم قرار میگیرد، فقط دو تفکر و استدلالهای هر یک نیست؛ شاید بیش از این، قدرت بازیگری و زبانآوری و حاضرجوابی و مچگیری، بلکه حاشا کردن و دروغ گفتن و دست انداختن است. تازه، این محدود است به یک یا دو طرف مناظره؛ حال آنکه بعضی از اینها دنبالههای بلندی در بیرون دارند که هنگامهٔ اردوکشی، بسا کار را به اظهار خشم و بدگویی میکشند. اینکه گفتم، تا حدود زیادی راجع به هر مناظرهای راست است؛ اما بپردازیم به مناظره با کمونیستها.
من واقعاً از فهم این عاجزم که جدل با چنین موجوداتی چه فایدهای برای چه کسی میتواند داشته باشد. آخر کسانی که «استالین» و «پلپُت» و «کرهٔ شمالی» و «کوبا» نتوانسته شرمسارشان کند و وادار به توبه و اعتراف به خیت و کنف شدن، چه چیز دیگری ممکن است به چنین کاری توانا شود؟ حالا شما بگو قدرت «استدلال ارسطو» را داشته باشد و نیروی «خطابهٔ سیسرون» را.
فکر میکنم حتی بچههای دبستانی و پیرمردهای بیسواد هم این را میفهمند که مثلاً چین تا بیست-سی سال پیش که یک اقتصاد کمونیستی داشت، جزو همین ردهٔ بیست تا سیامین اقتصاد دنیا هم بود؛ و بعد که چیزی نزدیک به یک اقتصاد بازار را پذیرفت، رسید به دومین جایگاه در جهان. این یعنی مقابل کلمهٔ «کمونیسم» و «اقتصاد اشتراکی» در لغتنامه باید نوشت «شکست» یا حتی «افتضاح». در این صورت اگر کسانی هنوز از این ایده، یا مشابهٔ آن، دست برنمیدارند من نمیدانم با آنها چه باید کرد، ولی میدانم که گفتوشنود نباید کرد.
@mardihamorteza
(ادامه👇🏻)
مرتضی مردیها (۱)
چنانکه در تصویر پیوست میبینید، از این بندهٔ کمترین درخواست شده است تا در یک گفتگو، یا بهعبارتی مناظره، با یکی از عناصر چپ شرکت کنم. من چنین ارتکابی در گذشته نداشته و در آینده هم نخواهم داشت؛ اما دلایل آن.
این حرف شیک و مجلسی را شنیدهاید که در چنین گفتگوهایی نقاط اختلاف و اشتراک و دلایل و مستندات هرطرف روشنتر میشود و شنوندگان بر اساس آن به درک بهتری از ایدههای مورد جدال میرسند و بهتر میتوانند تصمیم بگیرند که حامی کدام تفکر باشند؛ باری، ابداً چنین نیست.
مناظره یا بحث و جدل میان دو کس که حامی دو تفکر متضاد و متعارض هستند، بسا که بیشتر شبیه جنگ «گلادیاتورها» است؛ و علاقهٔ مردم به چنین برنامههایی هم شاید دور از علایق تماشاگران استادیوم «کولوسئوم» نباشد. آنچه در اینطور مراسم مقابل هم قرار میگیرد، فقط دو تفکر و استدلالهای هر یک نیست؛ شاید بیش از این، قدرت بازیگری و زبانآوری و حاضرجوابی و مچگیری، بلکه حاشا کردن و دروغ گفتن و دست انداختن است. تازه، این محدود است به یک یا دو طرف مناظره؛ حال آنکه بعضی از اینها دنبالههای بلندی در بیرون دارند که هنگامهٔ اردوکشی، بسا کار را به اظهار خشم و بدگویی میکشند. اینکه گفتم، تا حدود زیادی راجع به هر مناظرهای راست است؛ اما بپردازیم به مناظره با کمونیستها.
من واقعاً از فهم این عاجزم که جدل با چنین موجوداتی چه فایدهای برای چه کسی میتواند داشته باشد. آخر کسانی که «استالین» و «پلپُت» و «کرهٔ شمالی» و «کوبا» نتوانسته شرمسارشان کند و وادار به توبه و اعتراف به خیت و کنف شدن، چه چیز دیگری ممکن است به چنین کاری توانا شود؟ حالا شما بگو قدرت «استدلال ارسطو» را داشته باشد و نیروی «خطابهٔ سیسرون» را.
فکر میکنم حتی بچههای دبستانی و پیرمردهای بیسواد هم این را میفهمند که مثلاً چین تا بیست-سی سال پیش که یک اقتصاد کمونیستی داشت، جزو همین ردهٔ بیست تا سیامین اقتصاد دنیا هم بود؛ و بعد که چیزی نزدیک به یک اقتصاد بازار را پذیرفت، رسید به دومین جایگاه در جهان. این یعنی مقابل کلمهٔ «کمونیسم» و «اقتصاد اشتراکی» در لغتنامه باید نوشت «شکست» یا حتی «افتضاح». در این صورت اگر کسانی هنوز از این ایده، یا مشابهٔ آن، دست برنمیدارند من نمیدانم با آنها چه باید کرد، ولی میدانم که گفتوشنود نباید کرد.
@mardihamorteza
(ادامه👇🏻)
👍6👎1
دعوت به مناظره (۲)
مرتضی مردیها
چپ یک عشق است؛ یک کینه است؛ یک ایدئولوژی است؛ یک دین است. چقدر محتمل است بتوان به کمک استدلال کسی را از عشق، کینه یا دین و ایمان جدا کرد؟ به این مثال توجه کنید: عموم دینداران معتقدند خداوند رزاق است و روزیرسان. فرض کنید کسی بگوید: «ولی بسیاری از انسانها، حتی مؤمنان، از گرسنگی تلف شدهاند». با وجود چنین دیتای مسلم و نقضکنندهای، آیا ممکن است فرد مؤمن اعتراف کند که در ایدهٔ او خللی وجود دارد؟ هرگز.
او بلافاصله خواهد گفت: «شاید گناهکار بودهاند و این جزای آنان بوده، یا شاید مصلحتی در این کار بوده که ما قدرت درک آن را نداریم»؛ باهوشترینشان شاید بگوید: «اصلاً معنای رزاقیت الهی پیچیدهتر از کارسازی نانی برای گرسنهای است». مهم نیست به چه چیزی متوسل میشوند، هرچه باشد چیزی است که کانتراِگزامپل شما را از بیخ و بن بیخاصیت میکند. بحث و جدل علمی و تجربی با کسانی، که بر اساس ایمان کمونیستی هم، یکبار برای همیشه تصمیم خود را گرفتهاند، کاری روحفرسا است.
در پی گفتن این نیستم که هرکس چنین پیشنهادی را پذیرفت، حتماً کاری اشتباه کرده است. این به میزان خونسردی و اهل بازی بودن افراد هم بستگی دارد. این هم البته هست که با توجه با ماهیت معرکهگیرانهٔ سخنپراکنیهای اهل چپ، چون بعضاً مشتریگیر هستند، از نوادری از عقلا و نجبا هم بعید نیست پیش خود بگویند: «چرا بر دوش این جماعت سوار نشویم و سخن خود را از این طریق هم به بعضی گوشها نرسانیم!» تقریباً همان کاری که خود اینها با مذهبیها در پنجاهوهفت کردند.
در این میان، رفتار رسانه و اهالی آن در این زمینه قابل فهم است. اصحاب رسانه، مثل تقریباً هر کس دیگری، در پی مقاصد و منافع خود (مشتری بیشتر، شهرت افروزونتر و احتمالاً درآمد) هستند. گفتن ندارد که در پی مقاصد و منافع خود بودن، مادامی که اصول عام اخلاق را نقض نکند، کمترین اشکالی ندارد و کاری است که عموم ما انجام میدهیم. هر چند بر سر اینکه چه چیزهایی را میتوان اصول عام اخلاقی یا مصداقی از آن شمرد، ممکن است اختلاف نظر باشد. از جمله اینکه رسانهای به این موضوع بیاعتنا باشد که برنامههایش ممکن است در واقع نوعی معرکهگیری با ظاهر فرهیختهٔ گفتوشنود باشد که در عمل، بعضی موجودات بیمارِ زیانبار را نفسِ مصنوعی میدهد.
@mardihamorteza
مرتضی مردیها
چپ یک عشق است؛ یک کینه است؛ یک ایدئولوژی است؛ یک دین است. چقدر محتمل است بتوان به کمک استدلال کسی را از عشق، کینه یا دین و ایمان جدا کرد؟ به این مثال توجه کنید: عموم دینداران معتقدند خداوند رزاق است و روزیرسان. فرض کنید کسی بگوید: «ولی بسیاری از انسانها، حتی مؤمنان، از گرسنگی تلف شدهاند». با وجود چنین دیتای مسلم و نقضکنندهای، آیا ممکن است فرد مؤمن اعتراف کند که در ایدهٔ او خللی وجود دارد؟ هرگز.
او بلافاصله خواهد گفت: «شاید گناهکار بودهاند و این جزای آنان بوده، یا شاید مصلحتی در این کار بوده که ما قدرت درک آن را نداریم»؛ باهوشترینشان شاید بگوید: «اصلاً معنای رزاقیت الهی پیچیدهتر از کارسازی نانی برای گرسنهای است». مهم نیست به چه چیزی متوسل میشوند، هرچه باشد چیزی است که کانتراِگزامپل شما را از بیخ و بن بیخاصیت میکند. بحث و جدل علمی و تجربی با کسانی، که بر اساس ایمان کمونیستی هم، یکبار برای همیشه تصمیم خود را گرفتهاند، کاری روحفرسا است.
در پی گفتن این نیستم که هرکس چنین پیشنهادی را پذیرفت، حتماً کاری اشتباه کرده است. این به میزان خونسردی و اهل بازی بودن افراد هم بستگی دارد. این هم البته هست که با توجه با ماهیت معرکهگیرانهٔ سخنپراکنیهای اهل چپ، چون بعضاً مشتریگیر هستند، از نوادری از عقلا و نجبا هم بعید نیست پیش خود بگویند: «چرا بر دوش این جماعت سوار نشویم و سخن خود را از این طریق هم به بعضی گوشها نرسانیم!» تقریباً همان کاری که خود اینها با مذهبیها در پنجاهوهفت کردند.
در این میان، رفتار رسانه و اهالی آن در این زمینه قابل فهم است. اصحاب رسانه، مثل تقریباً هر کس دیگری، در پی مقاصد و منافع خود (مشتری بیشتر، شهرت افروزونتر و احتمالاً درآمد) هستند. گفتن ندارد که در پی مقاصد و منافع خود بودن، مادامی که اصول عام اخلاق را نقض نکند، کمترین اشکالی ندارد و کاری است که عموم ما انجام میدهیم. هر چند بر سر اینکه چه چیزهایی را میتوان اصول عام اخلاقی یا مصداقی از آن شمرد، ممکن است اختلاف نظر باشد. از جمله اینکه رسانهای به این موضوع بیاعتنا باشد که برنامههایش ممکن است در واقع نوعی معرکهگیری با ظاهر فرهیختهٔ گفتوشنود باشد که در عمل، بعضی موجودات بیمارِ زیانبار را نفسِ مصنوعی میدهد.
@mardihamorteza
👍2
توضیح کانال بیان آزادی
در خصوص دعوت به یک مناظره:
اگهی دعوتی که در بالا ملاحظه میکنید و پاسخ نویسنده محترمی که از ایشان دعوت به مناظره شده است، از چند جهت اهمیت داشت که خواستم با دوستان و اعضای گروه به اشتراک بگذارم.
نخست اینکه، نویسنده به درستی و به حق میگوید: « مناظره یا بحث و جدل میان دو کس که حامی دو تفکر متضاد و متعارض هستند، بسا که بیشتر شبیه جنگ «گلادیاتورها» است»، و لذا در این مناظرهها صرفنظر از درست و یا نادرست بودن منطق، و درستی نظرات هر کدام از طرفین، طرفی برنده است که قدرت بازیگری و زبانآوری و حاضر به جوابی داشته باشد، و اضافه کنید به آن، طرفی که فرصتهای بسیار در خطابهخوانی، معلمی و مناظره داشته است.
دوم، آیا این همه حقیقت است؟ آیا نمیتوان رویهای در مناظره و گفتگو اتخاذ کرد که از این حربهها و سوء استفادهها پرهیز کرد؟ مثلا از راه محدود کردن چارچوبها و موضوعات بحث روی یک یا دو مسئله مشخص، و یا از راه مناظره مکتوب که هر کدام میتوانند به اندازه کافی تمرکز خود را روی مسئله معطوف کنند؟
سوم، نویسنده محترم گویا جریان چپ را فقط کمونیستها و آن هم کمونیستهای استالینی و پل پوتی تفسیر میکند. مثلا آلن بدیو که از کمونیسم دفاع میکند، او هم لابد از نحله استالینیستی و پل پوتیسم است؟ در مقالهای با عنوان "دفاع از چپگرایی" توضیح داده شد، که جریان چپ طیف گستردهای است. به غیر از اینکه در میان کمونیستها و مارکسیستها یک طیف گسترده و به شدت متعارض وجود دارد – مثل همه نحلههای فکری و سیاسی دیگر- بسیاری از سوسیالیستها مخالف کمونیسم و مارکسیسم هستند، و بسیاری از چپها هم ممکن است خیلی میانهای با سوسیالیسم نداشته باشند. روزگاری شریعتی میگفت یکی از راههای حمله خوب دفاع بد است، مثل کاری که بنیادگرایان در دفاع از دین میکنند. اما امروز با قسم دیگری از دفاع خوب مواجه هستیم که با حمله بد شروع میشود. یعنی مغلوب کردن دشمنان فکری در تقلیل آنان به فرقهها و نحلهها و دولتهایی است که هر انسانی را که اهل سلامت باشد به دشمنی با آنان برمیانگیزاند.
چهارم، نویسنده میگوید: «چپ یک عشق است؛ یک کینه است؛ یک ایدئولوژی است؛ یک دین است». از این چهار برچسب عشق آن درست است. چپ عشق به دفاع از حقوق محرومان و ستمدیدگان است، و عشق به نقد قدرت است، با این قید که دفاع از محرومان و ستمدیگان فارغ از وسوسه تصرف دولت و قدرت سیاسی باشد. و با این قید که آزادی آنهم در وجه مطلق آن نه تنها ارج کمتری از آن حقوق ندارد، بلکه یگانه بستری است که دفاع از محرومان و ستمدیدگان معنای واقعی خود را بدست میآورد.
https://www.group-telegram.com/bayane_azadi.com/3521
در خصوص دعوت به یک مناظره:
اگهی دعوتی که در بالا ملاحظه میکنید و پاسخ نویسنده محترمی که از ایشان دعوت به مناظره شده است، از چند جهت اهمیت داشت که خواستم با دوستان و اعضای گروه به اشتراک بگذارم.
نخست اینکه، نویسنده به درستی و به حق میگوید: « مناظره یا بحث و جدل میان دو کس که حامی دو تفکر متضاد و متعارض هستند، بسا که بیشتر شبیه جنگ «گلادیاتورها» است»، و لذا در این مناظرهها صرفنظر از درست و یا نادرست بودن منطق، و درستی نظرات هر کدام از طرفین، طرفی برنده است که قدرت بازیگری و زبانآوری و حاضر به جوابی داشته باشد، و اضافه کنید به آن، طرفی که فرصتهای بسیار در خطابهخوانی، معلمی و مناظره داشته است.
دوم، آیا این همه حقیقت است؟ آیا نمیتوان رویهای در مناظره و گفتگو اتخاذ کرد که از این حربهها و سوء استفادهها پرهیز کرد؟ مثلا از راه محدود کردن چارچوبها و موضوعات بحث روی یک یا دو مسئله مشخص، و یا از راه مناظره مکتوب که هر کدام میتوانند به اندازه کافی تمرکز خود را روی مسئله معطوف کنند؟
سوم، نویسنده محترم گویا جریان چپ را فقط کمونیستها و آن هم کمونیستهای استالینی و پل پوتی تفسیر میکند. مثلا آلن بدیو که از کمونیسم دفاع میکند، او هم لابد از نحله استالینیستی و پل پوتیسم است؟ در مقالهای با عنوان "دفاع از چپگرایی" توضیح داده شد، که جریان چپ طیف گستردهای است. به غیر از اینکه در میان کمونیستها و مارکسیستها یک طیف گسترده و به شدت متعارض وجود دارد – مثل همه نحلههای فکری و سیاسی دیگر- بسیاری از سوسیالیستها مخالف کمونیسم و مارکسیسم هستند، و بسیاری از چپها هم ممکن است خیلی میانهای با سوسیالیسم نداشته باشند. روزگاری شریعتی میگفت یکی از راههای حمله خوب دفاع بد است، مثل کاری که بنیادگرایان در دفاع از دین میکنند. اما امروز با قسم دیگری از دفاع خوب مواجه هستیم که با حمله بد شروع میشود. یعنی مغلوب کردن دشمنان فکری در تقلیل آنان به فرقهها و نحلهها و دولتهایی است که هر انسانی را که اهل سلامت باشد به دشمنی با آنان برمیانگیزاند.
چهارم، نویسنده میگوید: «چپ یک عشق است؛ یک کینه است؛ یک ایدئولوژی است؛ یک دین است». از این چهار برچسب عشق آن درست است. چپ عشق به دفاع از حقوق محرومان و ستمدیدگان است، و عشق به نقد قدرت است، با این قید که دفاع از محرومان و ستمدیگان فارغ از وسوسه تصرف دولت و قدرت سیاسی باشد. و با این قید که آزادی آنهم در وجه مطلق آن نه تنها ارج کمتری از آن حقوق ندارد، بلکه یگانه بستری است که دفاع از محرومان و ستمدیدگان معنای واقعی خود را بدست میآورد.
https://www.group-telegram.com/bayane_azadi.com/3521
Telegram
بیان آزادی
🖌 دعوت به مناظره
مرتضی مردیها (۱)
چنانکه در تصویر پیوست میبینید، از این بندهٔ کمترین درخواست شده است تا در یک گفتگو، یا بهعبارتی مناظره، با یکی از عناصر چپ شرکت کنم. من چنین ارتکابی در گذشته نداشته و در آینده هم نخواهم داشت؛ اما دلایل آن.
این حرف شیک…
مرتضی مردیها (۱)
چنانکه در تصویر پیوست میبینید، از این بندهٔ کمترین درخواست شده است تا در یک گفتگو، یا بهعبارتی مناظره، با یکی از عناصر چپ شرکت کنم. من چنین ارتکابی در گذشته نداشته و در آینده هم نخواهم داشت؛ اما دلایل آن.
این حرف شیک…
👍7👏1
🔴ندای "توسعه ملّی" در هنگامهی خواست تحقّق"جامعهی بی طبقه"
❇️چگونه دریافت "بازرگان" در تشخیص نیاز بنیادی جامعهی ایرانی در فردای انقلاب ۵۷ در آرمانخواهی بیتوجه به واقعیت موجود، به محاق رفت؟
▪️به مناسبت سیامین سالگرد درگذشت مهندس مهدی بازرگان
@iranfardamag
🔷امین احمدی
🔸"توسعه"، "آرمانخواهی" و "واقعیت اجتماعی" همواره با ارتباط مفهومی با یکدیگر در ادبیات توسعه- با واژگان گوناگون- طرح شده اند؛ آرمانها، سپهر فکری برنامه ¬های نخبگان فکری و کارگزاران اجرایی برای آبادانی و پیشرفت یک جامعه را تعیّن می بخشند و واقعیت اجتماعی- متبلّور در فرماسیون های اجتماعی-اقتصادی هر ساخت اجتماعی- همواره در گوش برنامه ریزان توسعه، بانگ هشدار وجود صخره های ستبرِ مانع برای تحول و تغییر را به صدا در میاورند.
🔹در این میان صف کشی و تقابل دو طیف "آرمانخواه" و "واقع گرا" در حقیقت نسبت دو گرایش به تحقق "شعارها" و "ایده آل " ها، با توجه به تفاوت ها در تعریف و تبیین "زمان"، "عمق" و " چگونگی استراتژی گذار" از وضعیت موجود به وضعیت موعود است زیرا فرد و گروه واقع گرای حاضر در جبهه خواستاران "اصلاح" امور نیز در پی تحقق ایده و طرحی برای تغییر جامعه خویش است پس، صفت آرمانخواه نه در معنای حقیقی کلمه که در معنای اصطلاحی ادبیات سیاسی ایران، در کنایه و شارح افراد و گروه های چپِ انقلابی و یا ایده آلیست رمانتیک در روزگار ما به کار می رود.
🔸سرنوشت "بازرگان" در اداره اجرایی ایرانِ ملتهب بعد انقلاب ۵۷ و رویارویی انقلابیون آرمانخواه و "فولکس واگن" و "لاکپشتِ" انقلاب(صفاتی که بازرگان برای روش و بینش اجرایی خود می پسندید)، با نگاهی مجدد نه تقابل "خرد" و "جنون" و یا "محافظه کاری" و "عدالتخواهی" بلکه بیشتر تفاوت در راهبرد "تغییر" بود.این مهم نیازمند بررسی و تحلیل عمیق تر است.
🔹بازرگان را با صفتهای "دگم مذهبی"، "فِناتیک"، "ذبح کننده علم در پای مذهب"، "لیبرال" و یا "پدر روشنفکری دینی" نواخته! و تقبیح و تجلیل کرده اند و از سویی موافقان سلک سیاسی- فکری او در سالهای اخیر اندیشه سیاسی-اجتماعی اَش را -برخلاف رای مشهور که لیبرال سرمایه داری دانسته شده است- "سوسیال دموکراسی" (البته در معنای قرن بیستمی کلمه) تعریف کرده اند(ر.ک بازرگان؛ لیبرال دموکرات یا سوسیال دموکرات؟ از مهدی معتمدی مهر،۳۰ دی ۱۳۹۶ در سایت "تاریخ ایرانی") اما نوشتار حاضر ضمن آگاهی به آنچه در کارنامه فکری و سیاسی بازرگان مورد نقد و هجو و یا تجلیل قرار گرفته است، بر این فرضیه استوار است که بازرگان هر چه بود،در هنگامه مسئولیت نخست وزیری دولّت موقت در تقابل و چالش با نیروهای انقلابی-از همه طیف های گوناگون- سخن از امری غریب نمی گفت و در این زمان بعد گذشت چهل و اندی سال، دغدغه های او می تواند مورد پذیرش حتی چپ مارکسیست واقع گرا شود یعنی اگر تحلیل تاریخی-اجتماعی، مبتنی بر شرایط عینی یک جامعه با ویژگیهای ایران ۱۳۵۷ برآمده از یک انقلاب سیاسی باشد.
🔻متن کامل:
https://cutt.ly/ke8Yj6a6
#ایران_فردا
#امین_احمدی
#مهدی_بازرگان
#سیامین_سالگرد
https://www.group-telegram.com/iranfardamag
❇️چگونه دریافت "بازرگان" در تشخیص نیاز بنیادی جامعهی ایرانی در فردای انقلاب ۵۷ در آرمانخواهی بیتوجه به واقعیت موجود، به محاق رفت؟
▪️به مناسبت سیامین سالگرد درگذشت مهندس مهدی بازرگان
@iranfardamag
🔷امین احمدی
🔸"توسعه"، "آرمانخواهی" و "واقعیت اجتماعی" همواره با ارتباط مفهومی با یکدیگر در ادبیات توسعه- با واژگان گوناگون- طرح شده اند؛ آرمانها، سپهر فکری برنامه ¬های نخبگان فکری و کارگزاران اجرایی برای آبادانی و پیشرفت یک جامعه را تعیّن می بخشند و واقعیت اجتماعی- متبلّور در فرماسیون های اجتماعی-اقتصادی هر ساخت اجتماعی- همواره در گوش برنامه ریزان توسعه، بانگ هشدار وجود صخره های ستبرِ مانع برای تحول و تغییر را به صدا در میاورند.
🔹در این میان صف کشی و تقابل دو طیف "آرمانخواه" و "واقع گرا" در حقیقت نسبت دو گرایش به تحقق "شعارها" و "ایده آل " ها، با توجه به تفاوت ها در تعریف و تبیین "زمان"، "عمق" و " چگونگی استراتژی گذار" از وضعیت موجود به وضعیت موعود است زیرا فرد و گروه واقع گرای حاضر در جبهه خواستاران "اصلاح" امور نیز در پی تحقق ایده و طرحی برای تغییر جامعه خویش است پس، صفت آرمانخواه نه در معنای حقیقی کلمه که در معنای اصطلاحی ادبیات سیاسی ایران، در کنایه و شارح افراد و گروه های چپِ انقلابی و یا ایده آلیست رمانتیک در روزگار ما به کار می رود.
🔸سرنوشت "بازرگان" در اداره اجرایی ایرانِ ملتهب بعد انقلاب ۵۷ و رویارویی انقلابیون آرمانخواه و "فولکس واگن" و "لاکپشتِ" انقلاب(صفاتی که بازرگان برای روش و بینش اجرایی خود می پسندید)، با نگاهی مجدد نه تقابل "خرد" و "جنون" و یا "محافظه کاری" و "عدالتخواهی" بلکه بیشتر تفاوت در راهبرد "تغییر" بود.این مهم نیازمند بررسی و تحلیل عمیق تر است.
🔹بازرگان را با صفتهای "دگم مذهبی"، "فِناتیک"، "ذبح کننده علم در پای مذهب"، "لیبرال" و یا "پدر روشنفکری دینی" نواخته! و تقبیح و تجلیل کرده اند و از سویی موافقان سلک سیاسی- فکری او در سالهای اخیر اندیشه سیاسی-اجتماعی اَش را -برخلاف رای مشهور که لیبرال سرمایه داری دانسته شده است- "سوسیال دموکراسی" (البته در معنای قرن بیستمی کلمه) تعریف کرده اند(ر.ک بازرگان؛ لیبرال دموکرات یا سوسیال دموکرات؟ از مهدی معتمدی مهر،۳۰ دی ۱۳۹۶ در سایت "تاریخ ایرانی") اما نوشتار حاضر ضمن آگاهی به آنچه در کارنامه فکری و سیاسی بازرگان مورد نقد و هجو و یا تجلیل قرار گرفته است، بر این فرضیه استوار است که بازرگان هر چه بود،در هنگامه مسئولیت نخست وزیری دولّت موقت در تقابل و چالش با نیروهای انقلابی-از همه طیف های گوناگون- سخن از امری غریب نمی گفت و در این زمان بعد گذشت چهل و اندی سال، دغدغه های او می تواند مورد پذیرش حتی چپ مارکسیست واقع گرا شود یعنی اگر تحلیل تاریخی-اجتماعی، مبتنی بر شرایط عینی یک جامعه با ویژگیهای ایران ۱۳۵۷ برآمده از یک انقلاب سیاسی باشد.
🔻متن کامل:
https://cutt.ly/ke8Yj6a6
#ایران_فردا
#امین_احمدی
#مهدی_بازرگان
#سیامین_سالگرد
https://www.group-telegram.com/iranfardamag
Telegraph
🔴ندای "توسعه ملّی" در هنگامهی خواست تحقّق"جامعه بی طبقه"
❇️چگونه دریافت "بازرگان" در تشخیص نیاز بنیادی جامعهی ایرانی در فردای انقلاب ۵۷ در آرمانخواهی بیتوجه به واقعیت موجود به محاق رفت؟ @iranfardamag 🔷امین احمدی ✅مقدمه «...منشاء این مشکلات و مساله اصلی مملکت و چاره آن چیست؟ ...به نظر بنده منشاء این است که بعضی…
❤1
«درد بیدرمان»
🖍بهروز مرادی
غربت درد بیدرمان است.
این را نویسندهی این مکتوب میگوید که خودش ١۵ سال در سرزمین غرب غریب بود و دچار این درد بیدرمان.
در غربت؛ نه پای بازگشت به وطن برایت میماند و نه دل ماندن در سرزمینی غریب. هر روزت را با آه و حرمان به سر میآوری. همه چیز هم که داشته باشی، باز هم آن عزیز اصلی را نداری، یعنی وطنت را. همان عزیزی که دلت برایش میتپد، همان که معیار همهی داشتنها و خواستنها و منظرهها و زیباییها و خوشیهای توست. همان که بدون او گویی هیچ نداری. بدون او گویی خلأیی در تو ریشه میدواند که هیچ چیز نمیتواند آن را پر کند،
و عطشی که هیچ آبی آن را فرونمینشاند.
حتی در محیطی زندگی میکنی که زیباست. خانهای داری که قشنگ است و درختانی که دورتادور خانهات را احاطه کردهاند و محیطی سبز و خرم برایت فراهم آوردهاند، اما باز هم این احساس در تو هست که اینها برای من نیستند، چرا که تو خاک خودت را زیر پایت نداری و نمیتوانی در خاکی دیگر ریشه بدوانی.
در فراق وطن آه میکشی و حسرت میخوری و دلت تنگ است و دلتنگیهایت اشکهایت را مدام میهمان چشمانت میکنند.
وطنت را از تو گرفتهاند، ربودهاند، به یغما بردهاند و در آن جایی برای تو نیست.
دزدانِ وطنت تو را آواره کردهاند. بدکاران تو را از نفسکشیدن در هوای وطنت محروم ساختهاند و این حقکشی، ظلمیست گران به تو.
چنان میشوی که هر نشانی از وطنت تو را برمیانگیزد و بر سر شوق میآورد و شادی میبخشد.
در خیابان، فارسی که میشنوی، ناخودآگاه لبت به خنده وا میشود و گُل از گُلت میشکفد. وقتیکه جمع هموطنانت را در جایی میبینی، گویی دنیا را به تو دادهاند.
در انتظار بازگشت به وطنت هر خبر امیدبخشی را با اغراق در ذهنت تکثیر میکنی و حتی اگر بشود آن را هزار بار دوره میکنی تا بازگشتن را برایت به واقعیت تبدیل کند.
شادی تو آن خوابی میشود که به ایران بازگشتهای و کابوست آن خوابی میشود که نگذارند وارد وطنت بشوی.
اما اگر در عالم بیداری و نه رؤیا بدانی که راه بازگشت به وطن بسته است، هیچ بعید نیست که افسردهحال شوی و غم غربت سرِ گرمت را چنان بر زمین سرد بکوبد که دیگر بازایستادن را نتوانی.
مرگ خودخواستهی ابراهیم نبوی اگرچه راهحلی پیشنهادی برای درمان درد بیدرمان فراق از وطن نبود، اما بغضی سخت را در گلو میفشرد؛ بغضی از گمشدن وطن ما ایرانیان، بغضی از آوارگی و پریشانی پارههای تن ما در غربت،
بغضی از تلخیهای بس گرانی که گلوی روح همهی ما را میفشرد و ما را دارد میکشد؛ عدهای از ما را به ناگهان و عدهای دیگر از ما را به تدریج.
کجاست خلوتی؟ که این بغض امان نمیدهد.
٢٧ دیماه ١۴٠٣
🌿@drBehrouzMoradi
🖍بهروز مرادی
غربت درد بیدرمان است.
این را نویسندهی این مکتوب میگوید که خودش ١۵ سال در سرزمین غرب غریب بود و دچار این درد بیدرمان.
در غربت؛ نه پای بازگشت به وطن برایت میماند و نه دل ماندن در سرزمینی غریب. هر روزت را با آه و حرمان به سر میآوری. همه چیز هم که داشته باشی، باز هم آن عزیز اصلی را نداری، یعنی وطنت را. همان عزیزی که دلت برایش میتپد، همان که معیار همهی داشتنها و خواستنها و منظرهها و زیباییها و خوشیهای توست. همان که بدون او گویی هیچ نداری. بدون او گویی خلأیی در تو ریشه میدواند که هیچ چیز نمیتواند آن را پر کند،
و عطشی که هیچ آبی آن را فرونمینشاند.
حتی در محیطی زندگی میکنی که زیباست. خانهای داری که قشنگ است و درختانی که دورتادور خانهات را احاطه کردهاند و محیطی سبز و خرم برایت فراهم آوردهاند، اما باز هم این احساس در تو هست که اینها برای من نیستند، چرا که تو خاک خودت را زیر پایت نداری و نمیتوانی در خاکی دیگر ریشه بدوانی.
در فراق وطن آه میکشی و حسرت میخوری و دلت تنگ است و دلتنگیهایت اشکهایت را مدام میهمان چشمانت میکنند.
وطنت را از تو گرفتهاند، ربودهاند، به یغما بردهاند و در آن جایی برای تو نیست.
دزدانِ وطنت تو را آواره کردهاند. بدکاران تو را از نفسکشیدن در هوای وطنت محروم ساختهاند و این حقکشی، ظلمیست گران به تو.
چنان میشوی که هر نشانی از وطنت تو را برمیانگیزد و بر سر شوق میآورد و شادی میبخشد.
در خیابان، فارسی که میشنوی، ناخودآگاه لبت به خنده وا میشود و گُل از گُلت میشکفد. وقتیکه جمع هموطنانت را در جایی میبینی، گویی دنیا را به تو دادهاند.
در انتظار بازگشت به وطنت هر خبر امیدبخشی را با اغراق در ذهنت تکثیر میکنی و حتی اگر بشود آن را هزار بار دوره میکنی تا بازگشتن را برایت به واقعیت تبدیل کند.
شادی تو آن خوابی میشود که به ایران بازگشتهای و کابوست آن خوابی میشود که نگذارند وارد وطنت بشوی.
اما اگر در عالم بیداری و نه رؤیا بدانی که راه بازگشت به وطن بسته است، هیچ بعید نیست که افسردهحال شوی و غم غربت سرِ گرمت را چنان بر زمین سرد بکوبد که دیگر بازایستادن را نتوانی.
مرگ خودخواستهی ابراهیم نبوی اگرچه راهحلی پیشنهادی برای درمان درد بیدرمان فراق از وطن نبود، اما بغضی سخت را در گلو میفشرد؛ بغضی از گمشدن وطن ما ایرانیان، بغضی از آوارگی و پریشانی پارههای تن ما در غربت،
بغضی از تلخیهای بس گرانی که گلوی روح همهی ما را میفشرد و ما را دارد میکشد؛ عدهای از ما را به ناگهان و عدهای دیگر از ما را به تدریج.
کجاست خلوتی؟ که این بغض امان نمیدهد.
٢٧ دیماه ١۴٠٣
🌿@drBehrouzMoradi
"رضا خان مخصوصا کوشش داشت پایه ایمان و مذهب را در ایران سست نماید و جسارت غیر قابل عفو او به مقدسات مذهبی ما همیشه ننگ تاریخ خواهد بود."
از مقاله ی رضاخان یا دشمن اسلام
روزنامه رعد امروز - شماره ۱۲۵
۱۶ فروردین ۱۳۲۳
اسلام سیاسی در دهه ی بیست که پیش تر گفته شد در واکنش به تجدد آمرانه ی پهلوی اول بروز و ظهور یافت، صرفا در جریان فدائیان اسلام متعین نبود. فضا چنان بود که حزب اراده ی ملی به رهبری سید ضیالدین طباطبایی و روزنامه ی نزدیک به او - رعد امروز - نیز با داعیه ی اسلام خواهی، ناشر سلسله مقالاتی از آیت الله خالصی زاده در رابطه با اسلام و مفهوم حقیقی حکومت ملی شده بود.
اساسا سیدضیاء در آغاز دهه ی بیست با ژست بازگشت به شعائر ملی که مذهب نیز جزئی از آن شمرده می شد، به فضای سیاسی ایران بازگشت. به نظر می رسد نزدیکی برخی از اعضای فداییان اسلام با طباطبایی را نیز باید در همین چهارچوب ارزیابی کرد.
در مجلد مرتبط با سیدضیاء از مجموعه مجلدات رجال عصر پهلوی - انتشارات مرکز اسناد تاریخی - یک سند کمتر دیده شده به چشم می خورد که تاریخ ۲۶ شهریور ۳۲ را بر تارک خود دارد. آنجا می خوانیم:
مأمور ویژه گزارش می دهد [از] افراد جمعیت فدائیان اسلام شنیده شده که سیدضیاءالدین طباطبائی در سه ماه اخیر تا هنگام مسافرت به اروپا مرتباً با نواب صفوی و سایر اعضاء مؤثر جمعیت مذکور ارتباط و همکاری نزدیک داشته است. (ص ۱۱)
@hamidrezaabedianا
توضیح کانال بیان آزادی:
این یک قاعده در حیات اجتماعی و سیاسی ملت هاست که رفتارها و اندیشه های افراطی، معکوس افراطی خود را می آفریند
@bayane_azadi
❤1👍1
تجددِ_آمرانه_و_ظهور_اسلام_سیاسی_در_ایران_با_تاکید_بر_فداییان_اسلام.pdf
212.3 KB
✍ فرامرز تقی لو - سیدمجتبی حسینی
به دنبال جنگهای ایران و روس و آگاهی ایرانیان از عقب ماندگی خود، پیمودن راه ترقی برای رسیدن به قدرت سیاسی، نظامی و اقتصادی در برابر غرب، از طریق نوسازی و دگرگونی اجتماعی سیاسی به هدفی عاجل در ذهن نخبگان ایرانی تبدیل شد. انقلاب مشروطه از تجلیات تحقق این هدف بود لکن جدالهای فکری سیاسی در مورد مشروطیت و تنش و تشتت میان قوای حاکمیت و همچنین احزاب و جریانها در درون نظام مشروطه و مناطق و نواحی، هدف اولیه ترقی خواهی را به تأخیر می انداخت و ذهن اقتدارگرای روشنفکر ایرانی را به سمت تجددی آمرانه هدایت می کرد. به دنبال انقلاب اکتبر روسیه، زمینه برای ظهور تجددگرایی آمرانه در ایران با حمایت انگلستان فراهم شد. تجددخواهی آمرانه با فهمی ظاهرگرایانه از تجدد غربی و دریافتی رمانتیک از ملی گرایی به سیاستها و اقداماتی منتهی شد که گذشته از تحریک مقاومت اسلام گرایانه، در رسیدن به اهداف خود نیز ناکام ماند. ظهور اسلام سیاسی در این دوره که فدائیان اسلام نمایندگان بارز آن بودند، در تقابل با سیاست تجدد آمرانه روی می دهد...
@bayane_azadi
@hamidrezaabedian
پیدایی جمعیت ها و احزاب، بویژه اگر خلق الساعه و بفرموده نباشند، حتما توضیحی دارد که از ضرورت تاریخی بروز و ظهورشان پرده بر می دارد. بدون درک یک چنین ضرورتی، فهم ما از مواضع این جریانات نمی تواند عاری از خطا نباشد. از همین رو در تحلیل نهایی جریانی نظیر فداییان اسلام در دهه ی بیست، پاسخ به این پرسش که آنها در بستر کدام شرایط تاریخی و در پاسخ به کدام ضرورت و تقاضای اجتماعی پا به میدان گذاشتند، اهمیتی بنیادین پیدا می کند.
فرامرز تقی لو و سید مجتبی حسینی در یک پژوهش خواندنی نشان می دهند که تجددخواهی آمرانه ی پهلوی اول با فهمی ظاهرگرایانه از تجدد غربی و دریافتی رمانتیک از ملی گرایی، سلسله ای از سیاست ها و اقدامات را پی گرفت که به مقاومت های اسلام گرایانه در جامعه دامن زد. آنها برآنند که ظهور اسلام سیاسی در این دوره که فدائیان اسلام نمایندگان بارز آن بودند، در تقابل با سیاست تجدد آمرانه ی پهلوی اول روی داده است. تجددی که بر چهار پایه ی ناسیونالیسم رمانتیک و باستان گرایانه، سکولاریسم، مدرنیسم و اقتدار گرایی استوار بود. [۱]
ناسیونالیسم رمانتیک و باستانگرایانه
تاریخ و زبان اصلی ترین پایگاههای ترویج این ناسیونالیسم بودند. در حوزه ی تاریخ، این دوره پیشااسلامی بود که در کانون توجه قرار می گرفت، بویژه بر تاریخ عصر هخامنشیان تاکید می شد. چنین تلقی می شد که حمله ی اعراب به ایران، آغاز عصر انحطاط بوده و می باید تلاش کرد تا کشور به سرعت، مجد و شکوه و عظمت گذشته ی خود را بازیابی کند. این روایت از تاریخ، نه تنها اعتنایی به تاریخ ایران در دوره ی اسلامی و میراث آن نداشت بلکه اساسا آن را نادیده می گرفت. در صور افراطی این قرائت نزد برخی پایه گذاران نظیر میرزا آقاخان کرمانی، اسلام به عنوان یک دین عربی، تقبیح و در عوض این آیین زرتشتی بود که به عنوان یک دین ایرانی مورد تکریم قرار می گرفت. همزمان یک سیاست ویژه در حوزه ی زبان نیز به اجراء گذاشته شد: پاکسازی زبان از واژه های عربی و خارجی، تغییر نام های محلی اماکن و تبدیل آن به نام های فارسی، ممنوعیت آموزش به زبان مادری و....
سکولاریسم
از طرف دیگر، پهلوی اول آشکارا معتقد به جدایی دین از سیاست بود. رضاشاه در سفرنامه ی مازندران، پادشاهی صفوی را بدلیل اختلاط و امتزاج دین و سیاست مورد نقد قرار داد. آسیب شناسی او از اختلاط دین و سیاست اگرچه خواندنی و جالب به نظر می رسد اما عمیق نیست و بیش تر ناظر بر تفکیک حوزه ی کاری مُلا و مُکلاست که وظیفه ی اولی تصفیه ی اخلاق عمومی و وظیفه ی دومی ورود در سیاست اداری ست. [۲] کاسته شدن از نقش روحانیت در امور اجتماعی بویژه با تعطیلی محاکم شرعی و تضعیف نهاد روحانیت در آن عصر نتیجه ی چنین رویکردی بوده است.
مدرنیسم
از سوی دیگر، سیاست های اجتماعی حکومت بویژه در حوزه ها ی مرتبط با سبک زندگی، از تصویب قوانین و دستورالعملهای مرتبط با متحد الشکل کردن البسه گرفته تا قانون کشف حجاب که نمایشی متظاهرانه از مدرنیسم در یک جامعه ی عمیقا سنتی بود، از دیگر رانه های نیروهای سنت گرا برای شکل دهی به یک جریان مقاومت رادیکال محسوب می شوند که اختناق و سرکوب حاکم مانع از ظهور آن شده بود اما با سقوط رضا شاه و ایجاد فضای نسبتا باز سیاسی و اجتماعی ذیل حاکمیت شاهِ جوان ِ غیر ِ مقتدر و دولت های ضعیف ِ مستعجل در ایران ِ تحت ِ اشغال، تدریجا فرصت برای بروز و ظهور آن فراهم و تشکلی به نام فدائیان اسلام پا به عرصه ی وجود گذاشت.
ذیل این تاریخ، حدس زدن درباره ی برنامه ی اقدام عاجل این تشکل نباید کار چندان سختی باشد. اساس این برنامه ی نسبتا مفصل که با جزئیات در کتابچه ی راهنمای حقایق آمده است، اصلاح مفسده های اجتماعی و تکامل جامعه از طریق اجرای احکام اسلام و قانون مجازات اسلامی با رویکردی رادیکال و حذفی بود اما کماکان موانعی وجود داشت. اگر با سقوط رضاشاه فضا برای اسلامگرایان باز شد، جریانات چپگرا نیز که در دوره ی او با تصویب قانون منع فعالیت اشتراکی در خرداد ۱۳۱۰ سرکوب شده بودند، از انزوا خارج شده و دست به تجدید سازمان می زدند. حزب توده ی ایران در همین دوران پا به میدان می گذارد و توجه جمع کثیری از جوانان را که با سقوط حکومت دیکتاتوری خواهان ایفای نقش و عاملیت اجتماعی شده بودند، به خود جلب می کند.
راقم این سطور تقابل فداییان و شخص نواب با دولت دکتر محمد مصدق را در یک چنین پارادایمی فهم و ارزیابی می کند. نقد نواب به دولت از دو زاویه بود، یکی بی اعتنایی به اجرای شعائر اسلامی و دیگری فعالیت آزادانه ی جریانات چپ. در واقع موضع او متعاقب کودتا ناشی از سقوط دولتی ست که به زعم وی تن به اجرای شعائر اسلامی نداد و در عین حال زمینه را برای فعالیت آزادانه جریانات چپ در سرزمین اسلامی فراهم کرد!
@hamidrezaabedian
[۱] فصلنامه تاریخ ایران بعد از اسلام، سال ۱۲، ش ۲۶، ص ۸۷-۶۵
[۲]خاطرات رضاشاه، به کوشش رضا مطلق،ص ۳۲۵
فرامرز تقی لو و سید مجتبی حسینی در یک پژوهش خواندنی نشان می دهند که تجددخواهی آمرانه ی پهلوی اول با فهمی ظاهرگرایانه از تجدد غربی و دریافتی رمانتیک از ملی گرایی، سلسله ای از سیاست ها و اقدامات را پی گرفت که به مقاومت های اسلام گرایانه در جامعه دامن زد. آنها برآنند که ظهور اسلام سیاسی در این دوره که فدائیان اسلام نمایندگان بارز آن بودند، در تقابل با سیاست تجدد آمرانه ی پهلوی اول روی داده است. تجددی که بر چهار پایه ی ناسیونالیسم رمانتیک و باستان گرایانه، سکولاریسم، مدرنیسم و اقتدار گرایی استوار بود. [۱]
ناسیونالیسم رمانتیک و باستانگرایانه
تاریخ و زبان اصلی ترین پایگاههای ترویج این ناسیونالیسم بودند. در حوزه ی تاریخ، این دوره پیشااسلامی بود که در کانون توجه قرار می گرفت، بویژه بر تاریخ عصر هخامنشیان تاکید می شد. چنین تلقی می شد که حمله ی اعراب به ایران، آغاز عصر انحطاط بوده و می باید تلاش کرد تا کشور به سرعت، مجد و شکوه و عظمت گذشته ی خود را بازیابی کند. این روایت از تاریخ، نه تنها اعتنایی به تاریخ ایران در دوره ی اسلامی و میراث آن نداشت بلکه اساسا آن را نادیده می گرفت. در صور افراطی این قرائت نزد برخی پایه گذاران نظیر میرزا آقاخان کرمانی، اسلام به عنوان یک دین عربی، تقبیح و در عوض این آیین زرتشتی بود که به عنوان یک دین ایرانی مورد تکریم قرار می گرفت. همزمان یک سیاست ویژه در حوزه ی زبان نیز به اجراء گذاشته شد: پاکسازی زبان از واژه های عربی و خارجی، تغییر نام های محلی اماکن و تبدیل آن به نام های فارسی، ممنوعیت آموزش به زبان مادری و....
سکولاریسم
از طرف دیگر، پهلوی اول آشکارا معتقد به جدایی دین از سیاست بود. رضاشاه در سفرنامه ی مازندران، پادشاهی صفوی را بدلیل اختلاط و امتزاج دین و سیاست مورد نقد قرار داد. آسیب شناسی او از اختلاط دین و سیاست اگرچه خواندنی و جالب به نظر می رسد اما عمیق نیست و بیش تر ناظر بر تفکیک حوزه ی کاری مُلا و مُکلاست که وظیفه ی اولی تصفیه ی اخلاق عمومی و وظیفه ی دومی ورود در سیاست اداری ست. [۲] کاسته شدن از نقش روحانیت در امور اجتماعی بویژه با تعطیلی محاکم شرعی و تضعیف نهاد روحانیت در آن عصر نتیجه ی چنین رویکردی بوده است.
مدرنیسم
از سوی دیگر، سیاست های اجتماعی حکومت بویژه در حوزه ها ی مرتبط با سبک زندگی، از تصویب قوانین و دستورالعملهای مرتبط با متحد الشکل کردن البسه گرفته تا قانون کشف حجاب که نمایشی متظاهرانه از مدرنیسم در یک جامعه ی عمیقا سنتی بود، از دیگر رانه های نیروهای سنت گرا برای شکل دهی به یک جریان مقاومت رادیکال محسوب می شوند که اختناق و سرکوب حاکم مانع از ظهور آن شده بود اما با سقوط رضا شاه و ایجاد فضای نسبتا باز سیاسی و اجتماعی ذیل حاکمیت شاهِ جوان ِ غیر ِ مقتدر و دولت های ضعیف ِ مستعجل در ایران ِ تحت ِ اشغال، تدریجا فرصت برای بروز و ظهور آن فراهم و تشکلی به نام فدائیان اسلام پا به عرصه ی وجود گذاشت.
ذیل این تاریخ، حدس زدن درباره ی برنامه ی اقدام عاجل این تشکل نباید کار چندان سختی باشد. اساس این برنامه ی نسبتا مفصل که با جزئیات در کتابچه ی راهنمای حقایق آمده است، اصلاح مفسده های اجتماعی و تکامل جامعه از طریق اجرای احکام اسلام و قانون مجازات اسلامی با رویکردی رادیکال و حذفی بود اما کماکان موانعی وجود داشت. اگر با سقوط رضاشاه فضا برای اسلامگرایان باز شد، جریانات چپگرا نیز که در دوره ی او با تصویب قانون منع فعالیت اشتراکی در خرداد ۱۳۱۰ سرکوب شده بودند، از انزوا خارج شده و دست به تجدید سازمان می زدند. حزب توده ی ایران در همین دوران پا به میدان می گذارد و توجه جمع کثیری از جوانان را که با سقوط حکومت دیکتاتوری خواهان ایفای نقش و عاملیت اجتماعی شده بودند، به خود جلب می کند.
راقم این سطور تقابل فداییان و شخص نواب با دولت دکتر محمد مصدق را در یک چنین پارادایمی فهم و ارزیابی می کند. نقد نواب به دولت از دو زاویه بود، یکی بی اعتنایی به اجرای شعائر اسلامی و دیگری فعالیت آزادانه ی جریانات چپ. در واقع موضع او متعاقب کودتا ناشی از سقوط دولتی ست که به زعم وی تن به اجرای شعائر اسلامی نداد و در عین حال زمینه را برای فعالیت آزادانه جریانات چپ در سرزمین اسلامی فراهم کرد!
@hamidrezaabedian
[۱] فصلنامه تاریخ ایران بعد از اسلام، سال ۱۲، ش ۲۶، ص ۸۷-۶۵
[۲]خاطرات رضاشاه، به کوشش رضا مطلق،ص ۳۲۵
#پوپولیسم چیست؟_پوپولیست کیست؟
به قلم روزبهیقینی
پوپولیسم، نقشی دوگانه(مثب و منفی) در سپهر سیاسی جهانِ سیاست دارد.
البته نقش منفی آن در صحنهی سیاست همواره پررنگتر از نقش مثبت آن بوده است.تعریف عمومی و برداشت همگانی از مفهوم پوپولیسم(عوامگرایی)،غالبا در میانِ دانشوران سیاسی چندان موردِ مناقشه قرار نگرفته است و آنان همواره تعریف یکسانی از این ترم سیاسی ارائه کردهاند.
پوپولیسم چیست؟پوپولیسم یعنی؛بزرگداشت مفهوم مردم، تا حد مفهومی مقدس و باور به اینکه،هدفهای سیاسی را میباید به خواست و نیروی مردم جدا از احزاب و نهادهای موجود پیگیری کرد.
البته ما تعاریف بهتر و آکادمیکتری نیز، از از این ترم سیاسی داریم.
درOxford Dictionary of Sociology
(فرهنگ جامعهشناسی آکسفورد) آمده؛
"هر جنبش سیاسیکه در پی بسیج مردم به عنوان افراد و نه اعضای یک گروه معین، بر علیه وضعیتی مهار شده توسط گروههای ذینفع و یا بسیار نیرومند باشد، پوپولیسم نامیده میشود."
در انسیکلوپدی مختصر Sociology نوشتهی ریتزر آمده؛
"پوپولیسم مفهومیست که به طرق گوناگون( به عنوان اصطلاحی اقتصادی ، اجتماعی و سیاسی، تعبیری از دموکراسی یا خودکامگیست) و به منظور توضیح پدیده های گوناگون به کار می رود."
علیرغم مشکل بودن تعریف پوپولیسم، ویژگی های کلیدی مشترکی در بیشترین استفاده از این اصطلاح وجود دارد؛
الف-حضور یک رهبر پر جذبه ( کاریزماتیک).
ب-ساختار "دوگانه ما/آنان".
پ-بازسازی یک نظام اقتصادی.
رهبر پوپولیست چه مختصاتی دارد؟
یک رهبر پوپولیست،رهبری محبوب و کاریزماتیک است که قابلیت نقد ندارد و صرفا باید مورد مدح و ستایش قرار بگیرد.رهبری که اهدافی بلندبالا دارد و در صدد بازسازی نظام اقتصادی کشورِ خود است.یک رهبر پوپولیست،عموما علم اقتصاد و کارشناسان اقتصادی را به رسمیت نمیشناسد.
برنامههای اقتصادی را که مبتنی بر کارِ کارشناسی،طراحی شده باشد، به هیچ میانگارد و این برنامهها را برهم میریزد و بیبرنامگی جاهطلبانهی خود را جایگزین آن میسازد، اقتصادمقاومتی را ترویج و تبلیغ میکند و به هیچیک از معاهدات و پیمانهای بینالمللی متعهد نمیشود.
ساختار دولتی یک رهبر پوپولیست، "ساختار ما / آنان است"(خودی و "غیرخودی"،"با ما یا بر ما"،عضویت در حزب ما،یا بندو زندان و تبعید).
با توجه به تعاریف دانشنامههای معتبر میتوانیم؛پوپولیسم را مجموعهای از مفاهیم اقتصادی،اجتماعی و سیاسی درست یا نادرست بدانیم که مکتب خاصی را نمایندگینمیکندوهمبستگی نیرومندی با خودکامگی دارد.اما چیزی که از دیدگانِ برخی از پژوهشگران حوزهی سیاست پنهان مانده است،تفاوت رهبران مردمی با رهبران پوپولیست است.
رهبران مردمی، رهبرانی هستند که به علل مختلف،قادر به تشکیلِ حزب و تشکلهای سیاسی نیستند. یکی از ملموسترین علل آن، حاکمیت استبدادی است.حاکمیتی که به هیچ وجه، امکان تشکیل احزاب و و تشکلهای سیاسی را به مردم و رهبرانِ آنان نمیدهد.نتیجتا رهبران مردمی چارهیی جز، مراجعه به مردم ندارند.رهبرانمردمی برخلافِ رهبرانپوپولیست که در انتخابات وعدههای پر طمطراق اما، غیرقابل حصول میدهند،آن هم صرفا با هدف کسب آرا.رهبرانِ مردمی هرگز پیش از انتخابات، وعدههای غیرقابل انجام نمیدهند و به جای رفتن به مناطق محروم و گفتگو با مردم،در تند پیچهای تاریخ و سیاست از مردم دعوت میکنند که خود راسا تصمیمگیریکنند.(رفراندوم)
دیگر تفاوت یک رهبر مردمی،با یک رهبر پوپولیست، در آن است که یک رهبر پوپولیست، برای آنکه بتواند خود را به حاکمیت برساند و یا به حاکمیت خود استمرار ببخشد،به خواستههای مقطعی مردم توجه میکند و اقتصاد کشور را به بازی میگیرد و بودجههای جاهطلبانه را مصوب میکند.در مقابل؛ یک رهبر مردمی ضمنِ آنکه تا حد ممکن، به خواستههای مقطعی مردم توجه میکند، مصالح درازمدت مردم را هم در نظر میگیرد.
در مجموع پوپولیسم،نوعی انحراف و کژروی از مسیر طبیعی حکومت است و بیشتر در جوامعی شکل میگیرد که در حال گذار از سنت به مدرنیته هستند.
@bayane_azadi
به قلم روزبهیقینی
پوپولیسم، نقشی دوگانه(مثب و منفی) در سپهر سیاسی جهانِ سیاست دارد.
البته نقش منفی آن در صحنهی سیاست همواره پررنگتر از نقش مثبت آن بوده است.تعریف عمومی و برداشت همگانی از مفهوم پوپولیسم(عوامگرایی)،غالبا در میانِ دانشوران سیاسی چندان موردِ مناقشه قرار نگرفته است و آنان همواره تعریف یکسانی از این ترم سیاسی ارائه کردهاند.
پوپولیسم چیست؟پوپولیسم یعنی؛بزرگداشت مفهوم مردم، تا حد مفهومی مقدس و باور به اینکه،هدفهای سیاسی را میباید به خواست و نیروی مردم جدا از احزاب و نهادهای موجود پیگیری کرد.
البته ما تعاریف بهتر و آکادمیکتری نیز، از از این ترم سیاسی داریم.
درOxford Dictionary of Sociology
(فرهنگ جامعهشناسی آکسفورد) آمده؛
"هر جنبش سیاسیکه در پی بسیج مردم به عنوان افراد و نه اعضای یک گروه معین، بر علیه وضعیتی مهار شده توسط گروههای ذینفع و یا بسیار نیرومند باشد، پوپولیسم نامیده میشود."
در انسیکلوپدی مختصر Sociology نوشتهی ریتزر آمده؛
"پوپولیسم مفهومیست که به طرق گوناگون( به عنوان اصطلاحی اقتصادی ، اجتماعی و سیاسی، تعبیری از دموکراسی یا خودکامگیست) و به منظور توضیح پدیده های گوناگون به کار می رود."
علیرغم مشکل بودن تعریف پوپولیسم، ویژگی های کلیدی مشترکی در بیشترین استفاده از این اصطلاح وجود دارد؛
الف-حضور یک رهبر پر جذبه ( کاریزماتیک).
ب-ساختار "دوگانه ما/آنان".
پ-بازسازی یک نظام اقتصادی.
رهبر پوپولیست چه مختصاتی دارد؟
یک رهبر پوپولیست،رهبری محبوب و کاریزماتیک است که قابلیت نقد ندارد و صرفا باید مورد مدح و ستایش قرار بگیرد.رهبری که اهدافی بلندبالا دارد و در صدد بازسازی نظام اقتصادی کشورِ خود است.یک رهبر پوپولیست،عموما علم اقتصاد و کارشناسان اقتصادی را به رسمیت نمیشناسد.
برنامههای اقتصادی را که مبتنی بر کارِ کارشناسی،طراحی شده باشد، به هیچ میانگارد و این برنامهها را برهم میریزد و بیبرنامگی جاهطلبانهی خود را جایگزین آن میسازد، اقتصادمقاومتی را ترویج و تبلیغ میکند و به هیچیک از معاهدات و پیمانهای بینالمللی متعهد نمیشود.
ساختار دولتی یک رهبر پوپولیست، "ساختار ما / آنان است"(خودی و "غیرخودی"،"با ما یا بر ما"،عضویت در حزب ما،یا بندو زندان و تبعید).
با توجه به تعاریف دانشنامههای معتبر میتوانیم؛پوپولیسم را مجموعهای از مفاهیم اقتصادی،اجتماعی و سیاسی درست یا نادرست بدانیم که مکتب خاصی را نمایندگینمیکندوهمبستگی نیرومندی با خودکامگی دارد.اما چیزی که از دیدگانِ برخی از پژوهشگران حوزهی سیاست پنهان مانده است،تفاوت رهبران مردمی با رهبران پوپولیست است.
رهبران مردمی، رهبرانی هستند که به علل مختلف،قادر به تشکیلِ حزب و تشکلهای سیاسی نیستند. یکی از ملموسترین علل آن، حاکمیت استبدادی است.حاکمیتی که به هیچ وجه، امکان تشکیل احزاب و و تشکلهای سیاسی را به مردم و رهبرانِ آنان نمیدهد.نتیجتا رهبران مردمی چارهیی جز، مراجعه به مردم ندارند.رهبرانمردمی برخلافِ رهبرانپوپولیست که در انتخابات وعدههای پر طمطراق اما، غیرقابل حصول میدهند،آن هم صرفا با هدف کسب آرا.رهبرانِ مردمی هرگز پیش از انتخابات، وعدههای غیرقابل انجام نمیدهند و به جای رفتن به مناطق محروم و گفتگو با مردم،در تند پیچهای تاریخ و سیاست از مردم دعوت میکنند که خود راسا تصمیمگیریکنند.(رفراندوم)
دیگر تفاوت یک رهبر مردمی،با یک رهبر پوپولیست، در آن است که یک رهبر پوپولیست، برای آنکه بتواند خود را به حاکمیت برساند و یا به حاکمیت خود استمرار ببخشد،به خواستههای مقطعی مردم توجه میکند و اقتصاد کشور را به بازی میگیرد و بودجههای جاهطلبانه را مصوب میکند.در مقابل؛ یک رهبر مردمی ضمنِ آنکه تا حد ممکن، به خواستههای مقطعی مردم توجه میکند، مصالح درازمدت مردم را هم در نظر میگیرد.
در مجموع پوپولیسم،نوعی انحراف و کژروی از مسیر طبیعی حکومت است و بیشتر در جوامعی شکل میگیرد که در حال گذار از سنت به مدرنیته هستند.
@bayane_azadi
👍1
https://www.youtube.com/watch?v=boFrtVb1fL0
چرا دونالد ترامپ در میان بخشی از ایرانیان محبوب است؟
از دوستان و اعضای کانال می خواهم که حتما برنامه پرگار را تماشا کنند.
دو مهمانی که در این برنامه حضور دارند
پیمان عارف روی سه محور بحث می کنند یک محور جامعه شناسی استیصال محور دوم روانشناسی فرودستی و محور سوم نارضایتی
عرفان ثابتی می گوید طبق نظرسنجی ای که در کشورهای مختلف صورت گرفته است یک رابطه مستقیمی بین اعتماد اجتماعی با ترامپ دوستی وجود دارد.
در کشورهایی که میزان اعتماد اجتماعی پایین است میزان ترامپ دوستی بالاتر است.
@bayane_azadi
چرا دونالد ترامپ در میان بخشی از ایرانیان محبوب است؟
از دوستان و اعضای کانال می خواهم که حتما برنامه پرگار را تماشا کنند.
دو مهمانی که در این برنامه حضور دارند
پیمان عارف روی سه محور بحث می کنند یک محور جامعه شناسی استیصال محور دوم روانشناسی فرودستی و محور سوم نارضایتی
عرفان ثابتی می گوید طبق نظرسنجی ای که در کشورهای مختلف صورت گرفته است یک رابطه مستقیمی بین اعتماد اجتماعی با ترامپ دوستی وجود دارد.
در کشورهایی که میزان اعتماد اجتماعی پایین است میزان ترامپ دوستی بالاتر است.
@bayane_azadi
YouTube
ترامپدوستی در میان بخشی از ایرانیها
چرا دونالد ترامپ نزد بخشی از مردم ایران محبوب است؟ انتخاب کسی که به شدت عمل علیه ایران مشهور است به چه علتی ممکن است مایه مسرت آنها شود؟
میهمانها:
عرفان ثابتی، پژوهشگر جامعه شناسی
پیمان عارف، تحلیلگر سیاسی
با این لینک در کانال ما مشترک شوید: 👉🏽 https://bbc.in/3LNwM4R…
میهمانها:
عرفان ثابتی، پژوهشگر جامعه شناسی
پیمان عارف، تحلیلگر سیاسی
با این لینک در کانال ما مشترک شوید: 👉🏽 https://bbc.in/3LNwM4R…
👌1
متنی که در زیر از یدالله کریمی ملاحظه می کنید، بسیار با اهمیت است از این حیث که نویسنده به خوبی نشان می دهد، چرا وضعیت موجود در ایران سود همه کشورهای جهان را جز مردمش را تأمین می کند.
❇️✴️ شدیم دلخواه همه...
یدالله کریمی
🔻ارزیابی ام آن است که جمهوری اسلامی با سرشت، شاکله، جهتگیری و کارآمدی جاریش، مطلوب و دلبخواه تقریبا همه کشورهای همسایه است. بنگرید:
📌۱- برای هر ۶ کشور جنوبی خلیج فارس نسبت به دوره پهلوی دوم، بس مطلوب و خوشایند تر است. زیرا برخلاف عصر پهلوی دوم، فاقد نفوذ بینالملی برای ایفای نقش ژاندارمی در این دریای نیمه بسته است. سهل است که تنها و منزوی و بلکه منفور مانده و فاقد پایگاه قدرت جهانی و یاور و پشتیبانی استراتژیک است؛
📌۲- برای اتحادیه اروپایی و به اغلب احتمال ایالاتمتحده, نا امنی ناشی از فرایند تغییر رژیم جمهوری اسلامی دهشتناک و پرخطر خواهد بود. زیرا احتمال این که با تضعیف جمهوری اسلامی سرتاسر آسیای باختری دچار بی نظمی شود، کم نیست. بنابراین در پی دستیابی به راه حلی کم خطرند؛
📌۳- مطلوب همیشگی روس ها در قالب تزاریسم، اتحاد شوروی و فدراتیو کنونی، همسایگی با ایرانی ضعیف، دور از غرب و وابسته به خود بوده است؛
📌۴- ولی استمرار یک حکومت منزوی، مهجور، با اقتصاد درهم ریخته و هویت ملی له شده، برای جمهوری ترکیه و جمهوری آذربایجان، از همه ملت های جهان مطلوبتر است. اندیشه آذربایجان بزرگ و به ویژه ترکیه عثمانی گونه، اهدافی نیستند که باکو و آنکارا یک لحظه آن را فراموش کنند. چنین اهدافی با وجود ایرانی مقتدر، متحد و پیوسته به غرب، تریاکی برای این دو همسایه خواهد بود؛
📌۵- هم چنین برای طالب ها تداوم استمرار جمهوری اسلامی با چنین ماهیت و هویتی از دهها منظر کمال مطلوب است. قطع حقابه ها، مهاجر پذیری بی دردسر و بلکه دلخواه، مساعد فرض کردن بستر برای دست اندازی بهاستان های خاوری در فرصت مناسب و...بهترین زمینه ها برای علاقه طالب ها به تداوم جمهوری اسلامی با ساختار کنونی است؛
📌۶- برای عراق بما هو عراق، یعنی عراقی لائیک و متحد( با فرض اتحادکرد، سنی و شیعه) ایرانی با قدرت ملی آرمانی خیلی نباید مطلوب باشد.
البته حقیقتا مورد عراق پیچیده تر از آن است که بتوان در یک پارگراف بدان پرداخت و مهر خاتم بر آن زد؛
📌۷- به گمانم تا جایی که به همسایگان و منطقه بر می گردد، تنها سه ملت اند که از قدرت یابی مجدد ایران و خروجش از انزوای بین المللی خشنود خواهند شد: ارمنستان، پاکستان و ....
پیشترها در همین جا به اندازه کافی دلایل علاقه درازمدت این سه ملت را تشریحکرده ام.
https://www.group-telegram.com/bayane_azadi.com
✍️ یدالله کریمی
❇️✴️ شدیم دلخواه همه...
یدالله کریمی
🔻ارزیابی ام آن است که جمهوری اسلامی با سرشت، شاکله، جهتگیری و کارآمدی جاریش، مطلوب و دلبخواه تقریبا همه کشورهای همسایه است. بنگرید:
📌۱- برای هر ۶ کشور جنوبی خلیج فارس نسبت به دوره پهلوی دوم، بس مطلوب و خوشایند تر است. زیرا برخلاف عصر پهلوی دوم، فاقد نفوذ بینالملی برای ایفای نقش ژاندارمی در این دریای نیمه بسته است. سهل است که تنها و منزوی و بلکه منفور مانده و فاقد پایگاه قدرت جهانی و یاور و پشتیبانی استراتژیک است؛
📌۲- برای اتحادیه اروپایی و به اغلب احتمال ایالاتمتحده, نا امنی ناشی از فرایند تغییر رژیم جمهوری اسلامی دهشتناک و پرخطر خواهد بود. زیرا احتمال این که با تضعیف جمهوری اسلامی سرتاسر آسیای باختری دچار بی نظمی شود، کم نیست. بنابراین در پی دستیابی به راه حلی کم خطرند؛
📌۳- مطلوب همیشگی روس ها در قالب تزاریسم، اتحاد شوروی و فدراتیو کنونی، همسایگی با ایرانی ضعیف، دور از غرب و وابسته به خود بوده است؛
📌۴- ولی استمرار یک حکومت منزوی، مهجور، با اقتصاد درهم ریخته و هویت ملی له شده، برای جمهوری ترکیه و جمهوری آذربایجان، از همه ملت های جهان مطلوبتر است. اندیشه آذربایجان بزرگ و به ویژه ترکیه عثمانی گونه، اهدافی نیستند که باکو و آنکارا یک لحظه آن را فراموش کنند. چنین اهدافی با وجود ایرانی مقتدر، متحد و پیوسته به غرب، تریاکی برای این دو همسایه خواهد بود؛
📌۵- هم چنین برای طالب ها تداوم استمرار جمهوری اسلامی با چنین ماهیت و هویتی از دهها منظر کمال مطلوب است. قطع حقابه ها، مهاجر پذیری بی دردسر و بلکه دلخواه، مساعد فرض کردن بستر برای دست اندازی بهاستان های خاوری در فرصت مناسب و...بهترین زمینه ها برای علاقه طالب ها به تداوم جمهوری اسلامی با ساختار کنونی است؛
📌۶- برای عراق بما هو عراق، یعنی عراقی لائیک و متحد( با فرض اتحادکرد، سنی و شیعه) ایرانی با قدرت ملی آرمانی خیلی نباید مطلوب باشد.
البته حقیقتا مورد عراق پیچیده تر از آن است که بتوان در یک پارگراف بدان پرداخت و مهر خاتم بر آن زد؛
📌۷- به گمانم تا جایی که به همسایگان و منطقه بر می گردد، تنها سه ملت اند که از قدرت یابی مجدد ایران و خروجش از انزوای بین المللی خشنود خواهند شد: ارمنستان، پاکستان و ....
پیشترها در همین جا به اندازه کافی دلایل علاقه درازمدت این سه ملت را تشریحکرده ام.
https://www.group-telegram.com/bayane_azadi.com
✍️ یدالله کریمی
Telegram
بیان آزادی
❇️ بیان آزادی
✍🏻 درسگفتارها و مباحثات احمد فعال و فضایی برای طرح تحلیلهای نظری در فلسفه سیاسی و جامعهشناسی
آی آدمها که بر ساحل نشسته، شاد و خندانید! یک نفر در آب دارد میسپارد جان! (نیما یوشیج)
تماس با ادمین کانال:
@ahmadfaal
✍🏻 درسگفتارها و مباحثات احمد فعال و فضایی برای طرح تحلیلهای نظری در فلسفه سیاسی و جامعهشناسی
آی آدمها که بر ساحل نشسته، شاد و خندانید! یک نفر در آب دارد میسپارد جان! (نیما یوشیج)
تماس با ادمین کانال:
@ahmadfaal
👍4
رابطه ایران و آمریکا و اپوزسیون
✍️احمد فعال
نه تنها بعید میدانم که میان ایران و آمریکا رابطه عادی برقرار شود، بلکه آن را امری محال میپندارم. نه به دلیل دشواریهایی که در مناسبات ایران و آمریکا وجود دارد، بلکه به دلیل نیازی است که به طور جدی و برگشتناپذیری در دشمنی با آمریکا وجود دارد. این سیستم هویت خود را در دشمنی با آمریکا تعریف کرده است. وضعیت موجود متکی و محتاج به دو اسطوره است، یکی اسطوره امر قدسی و دوم اسطوره امر شیطانی. آمریکا مظهر و نماد اسطوره امر شیطانی است. اگر روزی با خبر شدیم که رابطه با آمریکا عادی شد، به این معناست که به طور راهبردی جمهوری اسلامی، با تغییر هویت، تغییر مسیر داده است. عادیسازی رابطه با آمریکا به هیچ رو به معنای تغییر ساختاری سیستم به سمت دموکراسی نیست. این سیستم و هر سیستمی میتواند با حفظ ساختار اقتدارگرایی به عادیسازی رابطه با آمریکا بپردازد. تغییر مسیر راهبردی و تغییر هویت به این معناست که سیستم میتواند مانند کشورهای اقتدارگرا در منطقه و معطوف کردن سیاست خارجی به سیاست داخلی، به حیات سیاسی و اقتصادی خود ادامه دهد. لیکن حل مسائلی که عجالتاً میان ایران و غرب و آمریکا وجود دارد، از جمله مسئله برجام امکانپذیر است. شواهد و قرائن نشان میدهند که این مسیر در حال هموار شدن است. هر چند بعید میدانم دولت ترامپ و لابیهای صهیونیستی تنها به حل مسئله اتمی قناعت کنند. باید منتظر آینده نشست. با این حال، حل عاجل مسئله ایران با آمریکا و غرب پیرامون مسئله برجام، و برداشته شدن تحریمها به سود مردم ایران است. تحریمها کمر مردم را شکسته است، که هیچ، با آبروی بیش از دهها میلیون خانوار ایرانی بازی کرده است. میلیونها نانآور خانه را پیش همسر و فرزندان شرمنده کرده است. امکان ازدواج جوانان وجود ندارد، به دلیل تنگناهای اقتصادی، آمار طلاق بر ازدواج فزونی گرفته است. فاجعهای وحشتناکتر از این وجود ندارد که یکی از معاونان رئیس جمهوری میگویند، عمر خانهدار شدن ایرانیان به یکصدسال رسیده است. در شگفتیم که حکمرانان از حضور بارها و هزارن بار پیرمردان و پیرزنان بازنشسته در خیابانها در گرما و سرما، و فریاد آنان از سر فقر و فلاکت، شرمنده نمیشوند. مسلمانی که چه عرض کنم، اگر ابلیس بود از دیدن این صحنهها شرمگین میشد. اما این وضعیتِ ضعف و نکبت جامعه، تغییری در اوضاع حکمرانی ایجاد نکرده است، و فشارها و تحریمها با خیال سرنگونی، جای پای حکمرانان را اگر محکمتر نکرده ضعیفتر هم نکرده است. این استحکام نه به دلایل وضعیت درونی حکمرانان، بلکه به دلیل وضعیت بخشی از اپوزسیونی است که هر زمان از پیش درماندهتر میشود، و خود مانع اساسی تغییر و دگرگونی در وضعیت موجود است.
پیش از انتخابات آمریکا همان بخش از اپوزسیون درمانده که مانع هر نوع تغییر و تحول در وضعیت موجود هستند، دست به دعا شدند که ترامپ پیروز انتخابات در آمریکا شود. اتحاد راستهای افراطی و فاشیستها در جهان، همدلی و هلهله این قسم از اپوزسیون را برانگیخت. فکر نمیکنم هیچ نیازی به استدلال و اثبات باشد که این قسم از اپوزسیون درمانده نه هیچ علاقهای به ایران و ایرانیان دارند، و نه هیچ درکی از دموکراسی و آزادی. و الا چگونه میتوان میان اتحاد با فاشیسم و پوپولیسم و آزادی و دموکراسی و سرافرازی ایران و ایرانیان جمع بست؟ ممکن است عدهای مانند آقای لاریجانی استدلال کنند که به خاطر منافع ایران و امکان فروپاشی رژیم با شیطان هم در قعر جهنم متحد میشود. اگر استدلال آنها فقط همین بود، شاید لازم بود که استدلال کنیم چنین چنین اتحادی و چنین پیامدی محال است. اما امر مهم این است که اتحاد آنها نه به خاطر ملاحظات پیامدی است - یعنی اتحادی از روی مصلحت- بلکه تمام قرائن و شواهد به ما میگویند که این اتحاد، اتحاد همفکرانه و همدلانه است. به همین دلیل است که میگوییم، خیلی نیازی به استدلال کردن پیدا نمیکنیم. اکنون ننگی بالاتر از این برای همان بخش از اپوزسیون درمانده وجود ندارد که با دستپاچگی کنفرانس برگزار میکنند، مصاحبه ترتیب میدهند، و یک نوبت به نتانیاهو با آن سوابق روسواآمیز، و اینبار به ترامپ پیغام و پیسغام میفرستند، که شرایط برای سرنگونی رژیم آماده دست، به کار شوید که ما هم از این طرف آماده ایم.
✅ برای آگاهی از تحلیلهای نظری در سیاست و جامعه شناسی به کانال بیان آزادی بپیوندید
https://www.group-telegram.com/bayane_azadi.com
✍️احمد فعال
نه تنها بعید میدانم که میان ایران و آمریکا رابطه عادی برقرار شود، بلکه آن را امری محال میپندارم. نه به دلیل دشواریهایی که در مناسبات ایران و آمریکا وجود دارد، بلکه به دلیل نیازی است که به طور جدی و برگشتناپذیری در دشمنی با آمریکا وجود دارد. این سیستم هویت خود را در دشمنی با آمریکا تعریف کرده است. وضعیت موجود متکی و محتاج به دو اسطوره است، یکی اسطوره امر قدسی و دوم اسطوره امر شیطانی. آمریکا مظهر و نماد اسطوره امر شیطانی است. اگر روزی با خبر شدیم که رابطه با آمریکا عادی شد، به این معناست که به طور راهبردی جمهوری اسلامی، با تغییر هویت، تغییر مسیر داده است. عادیسازی رابطه با آمریکا به هیچ رو به معنای تغییر ساختاری سیستم به سمت دموکراسی نیست. این سیستم و هر سیستمی میتواند با حفظ ساختار اقتدارگرایی به عادیسازی رابطه با آمریکا بپردازد. تغییر مسیر راهبردی و تغییر هویت به این معناست که سیستم میتواند مانند کشورهای اقتدارگرا در منطقه و معطوف کردن سیاست خارجی به سیاست داخلی، به حیات سیاسی و اقتصادی خود ادامه دهد. لیکن حل مسائلی که عجالتاً میان ایران و غرب و آمریکا وجود دارد، از جمله مسئله برجام امکانپذیر است. شواهد و قرائن نشان میدهند که این مسیر در حال هموار شدن است. هر چند بعید میدانم دولت ترامپ و لابیهای صهیونیستی تنها به حل مسئله اتمی قناعت کنند. باید منتظر آینده نشست. با این حال، حل عاجل مسئله ایران با آمریکا و غرب پیرامون مسئله برجام، و برداشته شدن تحریمها به سود مردم ایران است. تحریمها کمر مردم را شکسته است، که هیچ، با آبروی بیش از دهها میلیون خانوار ایرانی بازی کرده است. میلیونها نانآور خانه را پیش همسر و فرزندان شرمنده کرده است. امکان ازدواج جوانان وجود ندارد، به دلیل تنگناهای اقتصادی، آمار طلاق بر ازدواج فزونی گرفته است. فاجعهای وحشتناکتر از این وجود ندارد که یکی از معاونان رئیس جمهوری میگویند، عمر خانهدار شدن ایرانیان به یکصدسال رسیده است. در شگفتیم که حکمرانان از حضور بارها و هزارن بار پیرمردان و پیرزنان بازنشسته در خیابانها در گرما و سرما، و فریاد آنان از سر فقر و فلاکت، شرمنده نمیشوند. مسلمانی که چه عرض کنم، اگر ابلیس بود از دیدن این صحنهها شرمگین میشد. اما این وضعیتِ ضعف و نکبت جامعه، تغییری در اوضاع حکمرانی ایجاد نکرده است، و فشارها و تحریمها با خیال سرنگونی، جای پای حکمرانان را اگر محکمتر نکرده ضعیفتر هم نکرده است. این استحکام نه به دلایل وضعیت درونی حکمرانان، بلکه به دلیل وضعیت بخشی از اپوزسیونی است که هر زمان از پیش درماندهتر میشود، و خود مانع اساسی تغییر و دگرگونی در وضعیت موجود است.
پیش از انتخابات آمریکا همان بخش از اپوزسیون درمانده که مانع هر نوع تغییر و تحول در وضعیت موجود هستند، دست به دعا شدند که ترامپ پیروز انتخابات در آمریکا شود. اتحاد راستهای افراطی و فاشیستها در جهان، همدلی و هلهله این قسم از اپوزسیون را برانگیخت. فکر نمیکنم هیچ نیازی به استدلال و اثبات باشد که این قسم از اپوزسیون درمانده نه هیچ علاقهای به ایران و ایرانیان دارند، و نه هیچ درکی از دموکراسی و آزادی. و الا چگونه میتوان میان اتحاد با فاشیسم و پوپولیسم و آزادی و دموکراسی و سرافرازی ایران و ایرانیان جمع بست؟ ممکن است عدهای مانند آقای لاریجانی استدلال کنند که به خاطر منافع ایران و امکان فروپاشی رژیم با شیطان هم در قعر جهنم متحد میشود. اگر استدلال آنها فقط همین بود، شاید لازم بود که استدلال کنیم چنین چنین اتحادی و چنین پیامدی محال است. اما امر مهم این است که اتحاد آنها نه به خاطر ملاحظات پیامدی است - یعنی اتحادی از روی مصلحت- بلکه تمام قرائن و شواهد به ما میگویند که این اتحاد، اتحاد همفکرانه و همدلانه است. به همین دلیل است که میگوییم، خیلی نیازی به استدلال کردن پیدا نمیکنیم. اکنون ننگی بالاتر از این برای همان بخش از اپوزسیون درمانده وجود ندارد که با دستپاچگی کنفرانس برگزار میکنند، مصاحبه ترتیب میدهند، و یک نوبت به نتانیاهو با آن سوابق روسواآمیز، و اینبار به ترامپ پیغام و پیسغام میفرستند، که شرایط برای سرنگونی رژیم آماده دست، به کار شوید که ما هم از این طرف آماده ایم.
✅ برای آگاهی از تحلیلهای نظری در سیاست و جامعه شناسی به کانال بیان آزادی بپیوندید
https://www.group-telegram.com/bayane_azadi.com
Telegram
بیان آزادی
❇️ بیان آزادی
✍🏻 درسگفتارها و مباحثات احمد فعال و فضایی برای طرح تحلیلهای نظری در فلسفه سیاسی و جامعهشناسی
آی آدمها که بر ساحل نشسته، شاد و خندانید! یک نفر در آب دارد میسپارد جان! (نیما یوشیج)
تماس با ادمین کانال:
@ahmadfaal
✍🏻 درسگفتارها و مباحثات احمد فعال و فضایی برای طرح تحلیلهای نظری در فلسفه سیاسی و جامعهشناسی
آی آدمها که بر ساحل نشسته، شاد و خندانید! یک نفر در آب دارد میسپارد جان! (نیما یوشیج)
تماس با ادمین کانال:
@ahmadfaal
👍2👏1
بیان آزادی pinned «رابطه ایران و آمریکا و اپوزسیون ✍️احمد فعال نه تنها بعید میدانم که میان ایران و آمریکا رابطه عادی برقرار شود، بلکه آن را امری محال میپندارم. نه به دلیل دشواریهایی که در مناسبات ایران و آمریکا وجود دارد، بلکه به دلیل نیازی است که به طور جدی و برگشتناپذیری…»
مرگ اپوزیسیونهای وارداتی؛ زایش مقاومتهای خودبنیاد از خاک جوامع
✍️ حمید آصفی
مقدمه:
در جهانی که مبارزه سیاسی دیگر به بودجههای بیگانه یا حمایتهای مقطعی گره نخورده، تحولی خاموش در حال رخ دادن است: اپوزیسیونهای وابسته به منابع خارجی، جای خود را به جنبشهایی میدهند که ریشه در بستر اجتماعی جوامع دارند. این مقاله به نقد ساختار شکنندهی گروههای وارداتی و تولد مقاومتهای مستقل میپردازد؛ مقاومتهایی که نه از دلارهای فرامرزی، بلکه از ارادهی جمعی مردمان سر برآوردهاند.
۱. فروپاشی چرخه وابستگی: بحرانی ساختاری
اپوزیسیونهایی که حیاتشان به جریان بودجههای خارجی گره خورده، با کوچکترین تلاطم ژئوپلیتیکی به بنبست میرسند. این وابستگی، ضعف ذاتی این مدل را آشکار میکند: ناتوانی در ایجاد پیوندی ارگانیک با نیازهای واقعی جامعه. پروژههایی که بر اساس سفارشهای سیاسی بیگانه شکل میگیرند، همچون ساختمانهایی روی شنزارند؛ هر موج بحران، پایههای سست آنها را فرومیریزد.
۲. اپوزیسیونهای فستفودی: زوال یک الگوی فرسوده
این گروهها، شبیه به غذاهای آمادهی زودگذرند: جذابیت ظاهری دارند، اما فاقد ارزش پایدار. بدون ریشه در خاک واقعیتهای میهنی، تنها با تبلیغات و حمایتهای مقطعی زنده میمانند. بحران هویت، فقدان استراتژی بلندمدت و ناتوانی در جذب نیروهای اصیل جامعه، سرنوشت محتوم آنهاست. اینجا، «مردم» به حاشیه رانده میشوند و «دستورکارهای خارجی» به متن میآیند.
۳. مقاومتهای بیصاحب: نیروی نوظهور از دل جامعه
در مقابل، موج جدیدی از جنبشها در حال شکلگیری است؛ مقاومتهایی خودجوش که نیازی به تایید نهادهای بیگانه ندارند. نمونهی عینی این تحول را میتوان در جنبش «زن، زندگی، آزادی» مشاهده کرد. این جنبش نه از دفترچههای راهنمای خارجی، که از عمق دردهای جمعی جامعه جوانه زد. سه ویژگی کلیدی آن را از مدلهای وابسته متمایز میکند:
ماهیت افقی: هیچ رهبر متمرکز یا ساختار سلسلهمراتبی وجود ندارد. هر معترضی خود یک «مرکز فرماندهی» است.
تکیه بر نمادهای بومی: استفاده از شعارها، اشعار و نمادهایی که تنها در بستر این جامعه معنا مییابد؛ از «ژینا» تا شعلههای آتش در خیابان.
اقتصاد مقاومتی مردمی: تامین منابع از طریق فروش صنایع دستی زنان معترض، کمکهای خُرد دیجیتال یا حتی نذریهای نمادین.
این مقاومتها، همچون ققنوس از خاکستر ناامیدی برمیخیزند. آنها نیازی به بودجههای کلان ندارند؛ کافی است دختری در خیابان شعری بخواند، جوانی تصویری را در فضای مجازی منتشر کند، یا مادری چراغی پشت پنجره بگذارد. قدرت آنها نه در کیف پولها، که در شبکههای نامرئی همبستگی است که از دل کوچه پسکوچهها تا اعماق فضای مجازی کشیده شدهاند.
۴. سرمایههای سیاسیِ درونزا: زندانها، جامعه مدنی، و دولتشهرهای موازی
سرمایههای واقعیِ تغییر در ایران نه در دفترهای خارجی، که در زندانها، جامعه مدنیِ زیرزمینی، و دولتشهرهای موازیی است که مردم روزانه میسازند. اینها دیاسپورای ملی و مردمیاند که دست گدایی به سوی هیچ دولتی دراز نمیکنند.
زندان به مثابه دانشگاه: بسیاری از الیتهای سیاسی امروز، درسهای مبارزه را در سلولهای انفرادی آموختهاند.
جامعه مدنیِ نامرئی: شبکههای آموزشی زیرزمینی، رسانههای غیررسمی، و نهادهای مردمی که همچون ریشههای درخت، در سکوت جامعه را زنده نگه میدارند.
دولتشهرهای موازی: ساختارهای خودگردانِ محلی که از مدیریت بحران آب تا آموزش شهروندی را بدون اتکا به حکومت پیش میبرند.
این مقاومت، نه یک جنبش، که اکوسیستمی زنده است. جوانان در پارکها گرد هم میآیند تا «کنفرانسهای خیابانی» برگزار کنند؛ زنان در کوچهها شبکههای مبادله کالا ایجاد میکنند؛ و روشنفکران در فضای مجازی، متنهای ممنوعه را به اشتراک میگذارند.
۵. دیاسپارای ملی و دموکراتیک: صدایی از تبعید
دیاسپورای پراکنده در تبعید ناخواسته، بخشی جداییناپذیر از سرمایههای سیاسی و ارگانیک مردم ایران است. اینان نه گدایان قدرتهای بیگانه، که بلندگوی مبارزات مردم درون مرزها هستند. با وجود دشواریهای زندگی در غربت، دست نیاز به سوی هیچ نهاد مافیایی یا قدرت ناپاکی دراز نمیکنند.
سخنگویان بیصدا: دیاسپورا در زمان مناسب، بازتابدهنده فریادهای خاموش داخل کشور خواهد بود.
پل ارتباطی: انتقال تجربههای دموکراتیک و اتصال جنبشهای داخلی به جریانهای جهانی آزادی و عدالتخواهی، بدون وابستگی به دولتها.
حافظان فرهنگ مقاومت: تولید محتوا، مستندسازی ظلم و ستمی ها، و حفظ پیوندهای زبانی و هویتی میان نسلها.
📌متن کامل را اینجا بخوانید
https://www.group-telegram.com/hamidasefichannel2
✍️ حمید آصفی
مقدمه:
در جهانی که مبارزه سیاسی دیگر به بودجههای بیگانه یا حمایتهای مقطعی گره نخورده، تحولی خاموش در حال رخ دادن است: اپوزیسیونهای وابسته به منابع خارجی، جای خود را به جنبشهایی میدهند که ریشه در بستر اجتماعی جوامع دارند. این مقاله به نقد ساختار شکنندهی گروههای وارداتی و تولد مقاومتهای مستقل میپردازد؛ مقاومتهایی که نه از دلارهای فرامرزی، بلکه از ارادهی جمعی مردمان سر برآوردهاند.
۱. فروپاشی چرخه وابستگی: بحرانی ساختاری
اپوزیسیونهایی که حیاتشان به جریان بودجههای خارجی گره خورده، با کوچکترین تلاطم ژئوپلیتیکی به بنبست میرسند. این وابستگی، ضعف ذاتی این مدل را آشکار میکند: ناتوانی در ایجاد پیوندی ارگانیک با نیازهای واقعی جامعه. پروژههایی که بر اساس سفارشهای سیاسی بیگانه شکل میگیرند، همچون ساختمانهایی روی شنزارند؛ هر موج بحران، پایههای سست آنها را فرومیریزد.
۲. اپوزیسیونهای فستفودی: زوال یک الگوی فرسوده
این گروهها، شبیه به غذاهای آمادهی زودگذرند: جذابیت ظاهری دارند، اما فاقد ارزش پایدار. بدون ریشه در خاک واقعیتهای میهنی، تنها با تبلیغات و حمایتهای مقطعی زنده میمانند. بحران هویت، فقدان استراتژی بلندمدت و ناتوانی در جذب نیروهای اصیل جامعه، سرنوشت محتوم آنهاست. اینجا، «مردم» به حاشیه رانده میشوند و «دستورکارهای خارجی» به متن میآیند.
۳. مقاومتهای بیصاحب: نیروی نوظهور از دل جامعه
در مقابل، موج جدیدی از جنبشها در حال شکلگیری است؛ مقاومتهایی خودجوش که نیازی به تایید نهادهای بیگانه ندارند. نمونهی عینی این تحول را میتوان در جنبش «زن، زندگی، آزادی» مشاهده کرد. این جنبش نه از دفترچههای راهنمای خارجی، که از عمق دردهای جمعی جامعه جوانه زد. سه ویژگی کلیدی آن را از مدلهای وابسته متمایز میکند:
ماهیت افقی: هیچ رهبر متمرکز یا ساختار سلسلهمراتبی وجود ندارد. هر معترضی خود یک «مرکز فرماندهی» است.
تکیه بر نمادهای بومی: استفاده از شعارها، اشعار و نمادهایی که تنها در بستر این جامعه معنا مییابد؛ از «ژینا» تا شعلههای آتش در خیابان.
اقتصاد مقاومتی مردمی: تامین منابع از طریق فروش صنایع دستی زنان معترض، کمکهای خُرد دیجیتال یا حتی نذریهای نمادین.
این مقاومتها، همچون ققنوس از خاکستر ناامیدی برمیخیزند. آنها نیازی به بودجههای کلان ندارند؛ کافی است دختری در خیابان شعری بخواند، جوانی تصویری را در فضای مجازی منتشر کند، یا مادری چراغی پشت پنجره بگذارد. قدرت آنها نه در کیف پولها، که در شبکههای نامرئی همبستگی است که از دل کوچه پسکوچهها تا اعماق فضای مجازی کشیده شدهاند.
۴. سرمایههای سیاسیِ درونزا: زندانها، جامعه مدنی، و دولتشهرهای موازی
سرمایههای واقعیِ تغییر در ایران نه در دفترهای خارجی، که در زندانها، جامعه مدنیِ زیرزمینی، و دولتشهرهای موازیی است که مردم روزانه میسازند. اینها دیاسپورای ملی و مردمیاند که دست گدایی به سوی هیچ دولتی دراز نمیکنند.
زندان به مثابه دانشگاه: بسیاری از الیتهای سیاسی امروز، درسهای مبارزه را در سلولهای انفرادی آموختهاند.
جامعه مدنیِ نامرئی: شبکههای آموزشی زیرزمینی، رسانههای غیررسمی، و نهادهای مردمی که همچون ریشههای درخت، در سکوت جامعه را زنده نگه میدارند.
دولتشهرهای موازی: ساختارهای خودگردانِ محلی که از مدیریت بحران آب تا آموزش شهروندی را بدون اتکا به حکومت پیش میبرند.
این مقاومت، نه یک جنبش، که اکوسیستمی زنده است. جوانان در پارکها گرد هم میآیند تا «کنفرانسهای خیابانی» برگزار کنند؛ زنان در کوچهها شبکههای مبادله کالا ایجاد میکنند؛ و روشنفکران در فضای مجازی، متنهای ممنوعه را به اشتراک میگذارند.
۵. دیاسپارای ملی و دموکراتیک: صدایی از تبعید
دیاسپورای پراکنده در تبعید ناخواسته، بخشی جداییناپذیر از سرمایههای سیاسی و ارگانیک مردم ایران است. اینان نه گدایان قدرتهای بیگانه، که بلندگوی مبارزات مردم درون مرزها هستند. با وجود دشواریهای زندگی در غربت، دست نیاز به سوی هیچ نهاد مافیایی یا قدرت ناپاکی دراز نمیکنند.
سخنگویان بیصدا: دیاسپورا در زمان مناسب، بازتابدهنده فریادهای خاموش داخل کشور خواهد بود.
پل ارتباطی: انتقال تجربههای دموکراتیک و اتصال جنبشهای داخلی به جریانهای جهانی آزادی و عدالتخواهی، بدون وابستگی به دولتها.
حافظان فرهنگ مقاومت: تولید محتوا، مستندسازی ظلم و ستمی ها، و حفظ پیوندهای زبانی و هویتی میان نسلها.
📌متن کامل را اینجا بخوانید
https://www.group-telegram.com/hamidasefichannel2
Telegram
کانال حمید آصفی
https://www.group-telegram.com/hamidasefichannel2
صفحه یوتیوب
https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
صفحه یوتیوب
https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
Forwarded from عکس نگار
🌎«جامعهشناسی علم شناخت واقعیت اجتماعی است»
اتحادیه جامعه شناسان ایرانی در تلگرام (اِجادَت)، فهرست زیر را در شاخههای گوناگون علوم اجتماعی تدارک دیدهاست. با انتشار آن در کانالهای مختلف، به ترویج بینش جامعهشناختی یاری برسانیم.
🔰پنجشنبه ۱۴۰۳/۱۱/۱۱🔰
✍مریم زارعیان
🔰اجتماع و سیاست در ایران
🆔@maryamzareian97
✍مصلح فتاح پور
🔰تحلیل آسیبهای اجتماعی
🆔@Analysisisocialproblems
✍سودابه حیدری
🔰رادیولوگ؛ پادکستِ اجتماعی، علمی و فلسفی
🆔@Radio_Log
✍بیتا مدنی
🔰مطالعات فمینیستی تفسیری پرگمتیستی
🆔@sociology_of_sport
✍حجت اله عباسی
🔰مطالعات رسانه و ارتباطات
🆔@mediaresearches
✍محمدحسن علایی
🔰آکادمی وفاق؛ رویکردهای جامعهشناختی
🆔@sociologicalperspectives
✍ح.ا. تنهایی
🔰جامعهشناسی تفسیریپرگمتیستی، نظری و درمانی
🆔@hatanhai
✍اصغر ایزدی جیران
🔰موسسهی مردمنگار
🆔@Mardomneghar
✍مسعود زمانی مقدم
🔰روش و پژوهش کیفی
🆔@qualitative_methodology
✍آرش احدی مطلق
🔰جامعهشناسی و اخلاق
🆔@Sociology_of_Ethics
✍فریبا نظری
🔰جامعهشناسی گروههای اجتماعی
🆔@Sociologyofsocialgroups
✍عادل سجودی
🔰جستاری در جامعه شناسی
🆔@GILsociologist
✍کاوه فرهادی
🔰انسانشناسی یاریگری، توسعه پایدار و زیستبومداری
🆔@kaveh_farhadi
✍فاطمه موسوی ویایه
🔰زنان و مسائل اجتماعی ایران
🆔@womensocialproblemsofIran
✍سعید معدنی
🔰هفت اقلیم
🆔@Saeed_Maadani
✍مسعود زمانی مقدم
🔰نوشتهها، مقالات و دورههای آموزشی
🆔@masoudzamanimoghadam
✍علی نوری
🔰خانواده ایرانی و مسائل اجتماعی
🆔@iranian_familyy
✍نعمت الله فاضلی
🔰تحلیل فرهنگی جامعه ایران
🆔@DrNematallahFazeli
✍احمد فعال
🔰تحلیلهای نظری در جامعهشناسی و سیاست
🆔@bayane_azadi
🔻Click here to join us:
🆔@madanibita
🆔@dr_shirinvalipouri
🆔@Mohamadzeinaliunari
اتحادیه جامعه شناسان ایرانی در تلگرام (اِجادَت)، فهرست زیر را در شاخههای گوناگون علوم اجتماعی تدارک دیدهاست. با انتشار آن در کانالهای مختلف، به ترویج بینش جامعهشناختی یاری برسانیم.
🔰پنجشنبه ۱۴۰۳/۱۱/۱۱🔰
✍مریم زارعیان
🔰اجتماع و سیاست در ایران
🆔@maryamzareian97
✍مصلح فتاح پور
🔰تحلیل آسیبهای اجتماعی
🆔@Analysisisocialproblems
✍سودابه حیدری
🔰رادیولوگ؛ پادکستِ اجتماعی، علمی و فلسفی
🆔@Radio_Log
✍بیتا مدنی
🔰مطالعات فمینیستی تفسیری پرگمتیستی
🆔@sociology_of_sport
✍حجت اله عباسی
🔰مطالعات رسانه و ارتباطات
🆔@mediaresearches
✍محمدحسن علایی
🔰آکادمی وفاق؛ رویکردهای جامعهشناختی
🆔@sociologicalperspectives
✍ح.ا. تنهایی
🔰جامعهشناسی تفسیریپرگمتیستی، نظری و درمانی
🆔@hatanhai
✍اصغر ایزدی جیران
🔰موسسهی مردمنگار
🆔@Mardomneghar
✍مسعود زمانی مقدم
🔰روش و پژوهش کیفی
🆔@qualitative_methodology
✍آرش احدی مطلق
🔰جامعهشناسی و اخلاق
🆔@Sociology_of_Ethics
✍فریبا نظری
🔰جامعهشناسی گروههای اجتماعی
🆔@Sociologyofsocialgroups
✍عادل سجودی
🔰جستاری در جامعه شناسی
🆔@GILsociologist
✍کاوه فرهادی
🔰انسانشناسی یاریگری، توسعه پایدار و زیستبومداری
🆔@kaveh_farhadi
✍فاطمه موسوی ویایه
🔰زنان و مسائل اجتماعی ایران
🆔@womensocialproblemsofIran
✍سعید معدنی
🔰هفت اقلیم
🆔@Saeed_Maadani
✍مسعود زمانی مقدم
🔰نوشتهها، مقالات و دورههای آموزشی
🆔@masoudzamanimoghadam
✍علی نوری
🔰خانواده ایرانی و مسائل اجتماعی
🆔@iranian_familyy
✍نعمت الله فاضلی
🔰تحلیل فرهنگی جامعه ایران
🆔@DrNematallahFazeli
✍احمد فعال
🔰تحلیلهای نظری در جامعهشناسی و سیاست
🆔@bayane_azadi
🔻Click here to join us:
🆔@madanibita
🆔@dr_shirinvalipouri
🆔@Mohamadzeinaliunari
پایان پیشرفت؟
این عنوان یادداشتی است از جوزف استیگلیتز؛ اقتصاددان برندۀ نوبل، دربارۀ نگرانی از بازگشت ترامپ به قدرت که اخیراً در پروجکت سندیکیت منتشر شده است. بخشهایی از یادداشت را در ادامه میخوانید:
۳۵ سال پیش، جهان با فروپاشی کمونیسم تحولی دورانی را تجربه کرد. فوکویاما این لحظه را «پایان تاریخ» نامید و پیشبینی کرد که همۀ جوامع در نهایت بهسوی لیبرالدموکراسی و اقتصاد بازار همگرا میشوند. امروزه اشتباهبودن آن پیشبینی تقریباً کلیشهای شده است. با بازگشت ترامپ شاید باید دوران کنونی را دورۀ «پایان پیشرفت» بنامیم.
متفکران روشنگری از ۲۵۰ سال پیش دریافتند که آزمایشهای علمی میتواند به مردم در درک طبیعت و ایجاد فناوریهای جدید کمک کند و علوم اجتماعی میتواند هماهنگی بیشتری را برای بهبود شرایط برای همۀ اعضای جامعه فراهم کند. چنین تلاشهایی مستلزم حاکمیت قانون بود تا احترامِ به حقیقت بر واپسگرایی غلبه کند. امروز یکی از آزاردهندهترین ویژگیهای جنبش «عظمت دوبارۀ آمریکا»، رد کامل این ارزشها است.
آیا پیشرفت میتواند ادامه یابد؟ آیا واقعاً میتوان انتظار داشت که الیگارشی جدید آمریکا پیشرفتهای پایدار و مشترک را راهبری کند؟ آنهایی که اکنون به قدرت رسیدهاند، صرفاً بهدنبال ثروت هستند و هیچ ملاحظهای نسبت به انباشت آن از طریق استثمار و رانتخواری ندارند. آنها پیشتر نبوغ خود را در استفاده از قدرت بازار و استفاده از رسانهها و پلتفرمهای فناوری برای پیشبرد منافع خصوصی خود از طریق دستکاری گستردۀ اطلاعات نشان دادهاند!
آنچه فساد به سبک آمریکایی امروزی را متمایز میکند، مقیاس و بیشرمی آن است. الیگارشهای آمریکایی میتوانند در روز روشن صدها میلیون دلار به کمپین انتخاباتی یک سیاستمدار در ازای منافعشان کمک کنند. وام ۴۶۵ میلیون دلاری بلاعوضی که تسلا ۱۵ سال پیش از دولت اوباما دریافت کرد، در مقایسه با آنچه در حال سقوط است بسیار ناچیز به نظر میرسد.
اگرچه ایالات متحده برای مدت طولانی در پیشبرد علم و فناوری در جهان پیشتاز بوده، اما تداوم آن در دورۀ ترامپ دشوار به نظر میرسد. من سه حالت را محتمل میدانم. ۱. آمریکا در نهایت با مشکلات عمیق خود کنار میآید، جنبش «بازگشت عظمت آمریکا» را پس میزند و به ارزشهای روشنگری متعهد میماند. ۲. آمریکا و چین بهترتیب به مسیر سرمایهداری الیگارشی و سرمایهداری اقتدارگرای دولتی ادامه میدهند و بقیۀ جهان عقب میمانند. ۳. آمریکا و چین در مسیر خود باقی میمانند، اما اروپا پرچم سرمایهداری مترقی و سوسیالدموکراسی را بهدست میگیرد.
متأسفانه، سناریوی دوم محتملترین است، به این معنی که باید در نظر بگیریم که کمبودهای روبهرشد آمریکا تا کی قابل کنترل خواهد بود. چین مزایای زیادی در زمینۀ توسعۀ فناوری و هوش مصنوعی، بازار بزرگ، عرضۀ گستردۀ مهندسان، و تعهد به برنامهریزی بلندمدت و جامع دارد. علاوهبراین، دیپلماسی چین در مقابل کشورهای غیرغربی بسیار موفقتر از آمریکا بوده است. اما نه چین و نه آمریکای ترامپی به ارزشهایی که از اواخر قرن هجدهم باعث پیشرفت شدهاند متعهد نیستند.
امروزه بشریت با چالشهای وجودی درگیر است. پیشرفت تکنولوژی به ما ابزاری برای نابودی خودمان داده است و بهترین راه برای جلوگیری از آن قوانین بینالمللی است. علاوه بر تهدیدات ناشی از تغییر اقلیم و بیماریهای همه گیر، اکنون باید نگران هوش مصنوعی تنظیمناپذیر هم باشیم.
برخی بر این باورند که گرچه ممکن است توقفی در پیشرفت ایجاد شود، اما سرمایهگذاریهای پیشین در علوم پایه همچنان بازدهی بالایی خواهد داشت. و ممکن است اضافه کنند که هر دیکتاتوری در نهایت به پایان میرسد و تاریخ به پیش میرود. یک قرن پیش فاشیسم جهان را فرا گرفت. اما این منجر به موجی از دموکراسیسازی شد، با استعمارزدایی و جنبشهای حقوق مدنی در مقابله با تبعیض نژادی، قومی، و جنسیتی.
مشکل این است که آن جنبشهای موفق فقط تا همین جا پیش رفتند و زمان به نفع ما نیست. تغییرات اقلیمی منتظر نخواهند ماند. آیا آمریکاییها از پیشرفت مستمر در قالب رفاه مشترک مبتنیبر آموزش، بهداشت، ایمنی، جامعه و محیطی پاک برخوردار خواهند بود؟ من شک دارم. و آیا پایان پیشرفت در آمریکا اثرات منفی در سطح جهانی خواهد داشت؟ تقریباً مطمئناً.
هنوز زود است که بدانیم پیامدهای کامل ریاستجمهوری دوم ترامپ چه خواهد بود. بله، تاریخ جلو میرود، اما ممکن است در مسیر پیشرفت نباشد!
@bayane_azadi
@omidi_reza
این عنوان یادداشتی است از جوزف استیگلیتز؛ اقتصاددان برندۀ نوبل، دربارۀ نگرانی از بازگشت ترامپ به قدرت که اخیراً در پروجکت سندیکیت منتشر شده است. بخشهایی از یادداشت را در ادامه میخوانید:
۳۵ سال پیش، جهان با فروپاشی کمونیسم تحولی دورانی را تجربه کرد. فوکویاما این لحظه را «پایان تاریخ» نامید و پیشبینی کرد که همۀ جوامع در نهایت بهسوی لیبرالدموکراسی و اقتصاد بازار همگرا میشوند. امروزه اشتباهبودن آن پیشبینی تقریباً کلیشهای شده است. با بازگشت ترامپ شاید باید دوران کنونی را دورۀ «پایان پیشرفت» بنامیم.
متفکران روشنگری از ۲۵۰ سال پیش دریافتند که آزمایشهای علمی میتواند به مردم در درک طبیعت و ایجاد فناوریهای جدید کمک کند و علوم اجتماعی میتواند هماهنگی بیشتری را برای بهبود شرایط برای همۀ اعضای جامعه فراهم کند. چنین تلاشهایی مستلزم حاکمیت قانون بود تا احترامِ به حقیقت بر واپسگرایی غلبه کند. امروز یکی از آزاردهندهترین ویژگیهای جنبش «عظمت دوبارۀ آمریکا»، رد کامل این ارزشها است.
آیا پیشرفت میتواند ادامه یابد؟ آیا واقعاً میتوان انتظار داشت که الیگارشی جدید آمریکا پیشرفتهای پایدار و مشترک را راهبری کند؟ آنهایی که اکنون به قدرت رسیدهاند، صرفاً بهدنبال ثروت هستند و هیچ ملاحظهای نسبت به انباشت آن از طریق استثمار و رانتخواری ندارند. آنها پیشتر نبوغ خود را در استفاده از قدرت بازار و استفاده از رسانهها و پلتفرمهای فناوری برای پیشبرد منافع خصوصی خود از طریق دستکاری گستردۀ اطلاعات نشان دادهاند!
آنچه فساد به سبک آمریکایی امروزی را متمایز میکند، مقیاس و بیشرمی آن است. الیگارشهای آمریکایی میتوانند در روز روشن صدها میلیون دلار به کمپین انتخاباتی یک سیاستمدار در ازای منافعشان کمک کنند. وام ۴۶۵ میلیون دلاری بلاعوضی که تسلا ۱۵ سال پیش از دولت اوباما دریافت کرد، در مقایسه با آنچه در حال سقوط است بسیار ناچیز به نظر میرسد.
اگرچه ایالات متحده برای مدت طولانی در پیشبرد علم و فناوری در جهان پیشتاز بوده، اما تداوم آن در دورۀ ترامپ دشوار به نظر میرسد. من سه حالت را محتمل میدانم. ۱. آمریکا در نهایت با مشکلات عمیق خود کنار میآید، جنبش «بازگشت عظمت آمریکا» را پس میزند و به ارزشهای روشنگری متعهد میماند. ۲. آمریکا و چین بهترتیب به مسیر سرمایهداری الیگارشی و سرمایهداری اقتدارگرای دولتی ادامه میدهند و بقیۀ جهان عقب میمانند. ۳. آمریکا و چین در مسیر خود باقی میمانند، اما اروپا پرچم سرمایهداری مترقی و سوسیالدموکراسی را بهدست میگیرد.
متأسفانه، سناریوی دوم محتملترین است، به این معنی که باید در نظر بگیریم که کمبودهای روبهرشد آمریکا تا کی قابل کنترل خواهد بود. چین مزایای زیادی در زمینۀ توسعۀ فناوری و هوش مصنوعی، بازار بزرگ، عرضۀ گستردۀ مهندسان، و تعهد به برنامهریزی بلندمدت و جامع دارد. علاوهبراین، دیپلماسی چین در مقابل کشورهای غیرغربی بسیار موفقتر از آمریکا بوده است. اما نه چین و نه آمریکای ترامپی به ارزشهایی که از اواخر قرن هجدهم باعث پیشرفت شدهاند متعهد نیستند.
امروزه بشریت با چالشهای وجودی درگیر است. پیشرفت تکنولوژی به ما ابزاری برای نابودی خودمان داده است و بهترین راه برای جلوگیری از آن قوانین بینالمللی است. علاوه بر تهدیدات ناشی از تغییر اقلیم و بیماریهای همه گیر، اکنون باید نگران هوش مصنوعی تنظیمناپذیر هم باشیم.
برخی بر این باورند که گرچه ممکن است توقفی در پیشرفت ایجاد شود، اما سرمایهگذاریهای پیشین در علوم پایه همچنان بازدهی بالایی خواهد داشت. و ممکن است اضافه کنند که هر دیکتاتوری در نهایت به پایان میرسد و تاریخ به پیش میرود. یک قرن پیش فاشیسم جهان را فرا گرفت. اما این منجر به موجی از دموکراسیسازی شد، با استعمارزدایی و جنبشهای حقوق مدنی در مقابله با تبعیض نژادی، قومی، و جنسیتی.
مشکل این است که آن جنبشهای موفق فقط تا همین جا پیش رفتند و زمان به نفع ما نیست. تغییرات اقلیمی منتظر نخواهند ماند. آیا آمریکاییها از پیشرفت مستمر در قالب رفاه مشترک مبتنیبر آموزش، بهداشت، ایمنی، جامعه و محیطی پاک برخوردار خواهند بود؟ من شک دارم. و آیا پایان پیشرفت در آمریکا اثرات منفی در سطح جهانی خواهد داشت؟ تقریباً مطمئناً.
هنوز زود است که بدانیم پیامدهای کامل ریاستجمهوری دوم ترامپ چه خواهد بود. بله، تاریخ جلو میرود، اما ممکن است در مسیر پیشرفت نباشد!
@bayane_azadi
@omidi_reza
Project Syndicate
The End of Progress?
Joseph E. Stiglitz predicts that Donald Trump’s second administration will be defined by its rejection of Enlightenment values.
👍2
🔸🔸🔸بازخورد🔸🔸🔸
🔸سنت و مدرنیته؛ گسست یا پیوست؟!
✍علی پیرنهاد
۱۳ بهمن ۱۴۰۳
آیا بین دو عالمیت ِ جهان سنت و جهان مدرن یک گسست بنیادین وجود دارد یا اینکه مدرنیته در ادامه ی روند رو به رشد سنت رخ داده و موجب تحول آگاهی بشر شده است؟
در عالم اندیشه هنوز مباحث مربوط به گسست یا پیوست بین سنت و مدرنیته پایان نیافته است ...
بعنوان مثال #عبدالکریم_سروش در یکی از سخنرانی هایش سال قبل مطرح کرد که آیا *مدرنیته* را می توانیم در ادامه و روند رو به رشد *سنت* محسوب کنیم ؟
خود سروش معتقد است خیر ...
خیلی از متفکران معتقدند بین سنت و مدرنیته یک شکاف و گسست بنیادین وجود دارد که موجب میشود آنها را از دو جنس و سنخ متفاوت محسوب کنیم ...
مثالی که سروش میزند هم جالب است؛ می گوید آیا می توانیم کشف الکتریسته و روشنایی *لامپ* را در ادامه روشنایی *شمع* محسوب کنیم؟
و پاسخ اش درین زمینه منفی است ...
از سوی دیگر متفکری چون #مراد_فرهادپور در مقاله ی "چگونگی ساخته شدن مفهوم سنت در عصر جدید" (که در ذیل همین نوشتار ارسال خواهم کرد) بیان می کند که این شکاف و گسست بین سنت و مدرنیته ظاهری است و مفهوم کلی سنت یک برساخت تاریخی در عصر مدرن است و همچنین هنوز ساز و کارهای بینش اسطوره ای در ساحات سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی جهان مدرن حضور دارد ...
همان که #داریوش_شایگان در کتاب "زیر آسمان های جهان" هم بیان می کند ؛ در جهان سنت یک پارچه سبز را متبرک و پاره پاره می کردند و در جهان مدرن، چمن زمین فوتبال را تکه تکه کرده و بین هواداران پخش می کنند و اینها از ساز و کار اسطوره ای مشترک در روان آدمی حکایت دارد ...
خودم به شخصه از طرفداران نظریه گسست هستم و معتقدم سنت و مدرنیته گویی از دو عالمیت و دو جهان نامتجانس سخن می گویند که در طول تاریخ بشری، سرچشمه های وجودی شان ( عقلانیت و شهود) همواره در مقابل یکدیگر قرار داشته اند ...
اما در عین حال با اندیشه اسطوره شناسانی چون #ارنست_کاسیرر همدلی دارم که معتقد است:
در زیر هر دو امر زبان و اسطوره، گرامر ِ ناخودآگاه تجربه نهفته است که مقولهها و قوانین آن متعلق به تفکر منطقی نیستند و هنوز ساز و کارهای کهن( سنت) بر سختگیرانهترین اندیشه های ما در زبان ( مدرنیته) قدرت عظیمی دارند.
البته با لحاظ این نکته مهم که منظور این نیست که در نظام معرفت شناختی غرب هم به مانند تفکر اسطوره ای نامعرفت بجای معرفت مینشیند ؛ خیر ...
بلکه منظور از اسطوره ای بودن تمامی نظام های شناختی (هم در سنت و هم مدرنیته) این است که اسطوره شناسانی چون کاسیرر، کمبل و ...نشان داده اند که لایه زیرین همه نظام های شناختی از جمله تفکر عقلانی، تفکر اسطوره ای، دین ، هنر ...غیرعقلانی و اسطوره ای است و تاکید می کنم این مسئله به این معنا نیست که نامعرفت بجای معرفت ِ عقلانی می نشیند بلکه برعکس؛ معرفت و شناخت عقلانی ما سر جای خودش نشسته اما چیزی که به این شناخت و معرفت شکل می دهد از جنس فاهمه نیست ...
بهعبارت دیگر این بنیان های غیرعقلانی و معرفت گریز اساسا در لایه ی دیگری از وجود انسانی نقش بازی می کنند و به امر معرفت شناختی شکل می دهند اما خودشان از جنس فاهمه ی عقلانی نیستند ... یعنی معرفت مدرن ما در جای درست خودش قرار گرفته و بنیانهای معرفتساز (اسطوره ای) هم از جایگاه معرفت گریز خودشان عمل میکنند...
البته در مورد تفکر اسطوره ای (بهعنوان یکی از روشهای پیشامدرن ِ شناختی) میتوانیم بگوییم نوع خاصی از شناخت (غیرعقلانی) بجای معرفت عقلانی می نشیند اما در مورد تفکر عقلانی (کانتی)، معرفت ما (بهعنوان انسان مدرن) درون ِ لایه ی خودمدار وخود محور (مستقل) خودش قرار می گیرد و بنیان های غیرعقلانی و معرفت گریز هم در لایه ی دیگری از این ساختار قرار می گیرند ...
بهعبارت دیگر حتی اگر ما بپذیریم که بین سنت و مدرنیته گسستی بنیادین اتفاق افتاده است، پذیرش این مسئله (وجود گسست در بعد معرفتشناختی) خللی در پیوستاری ساز و کار اسطوره ای تمامی نظام های شناختی در بعد وجودی ایجاد نمی کند ...
@bayane_azadi
@NewHasanMohaddesi
https://www.group-telegram.com/shavandanpage
🔸سنت و مدرنیته؛ گسست یا پیوست؟!
✍علی پیرنهاد
۱۳ بهمن ۱۴۰۳
آیا بین دو عالمیت ِ جهان سنت و جهان مدرن یک گسست بنیادین وجود دارد یا اینکه مدرنیته در ادامه ی روند رو به رشد سنت رخ داده و موجب تحول آگاهی بشر شده است؟
در عالم اندیشه هنوز مباحث مربوط به گسست یا پیوست بین سنت و مدرنیته پایان نیافته است ...
بعنوان مثال #عبدالکریم_سروش در یکی از سخنرانی هایش سال قبل مطرح کرد که آیا *مدرنیته* را می توانیم در ادامه و روند رو به رشد *سنت* محسوب کنیم ؟
خود سروش معتقد است خیر ...
خیلی از متفکران معتقدند بین سنت و مدرنیته یک شکاف و گسست بنیادین وجود دارد که موجب میشود آنها را از دو جنس و سنخ متفاوت محسوب کنیم ...
مثالی که سروش میزند هم جالب است؛ می گوید آیا می توانیم کشف الکتریسته و روشنایی *لامپ* را در ادامه روشنایی *شمع* محسوب کنیم؟
و پاسخ اش درین زمینه منفی است ...
از سوی دیگر متفکری چون #مراد_فرهادپور در مقاله ی "چگونگی ساخته شدن مفهوم سنت در عصر جدید" (که در ذیل همین نوشتار ارسال خواهم کرد) بیان می کند که این شکاف و گسست بین سنت و مدرنیته ظاهری است و مفهوم کلی سنت یک برساخت تاریخی در عصر مدرن است و همچنین هنوز ساز و کارهای بینش اسطوره ای در ساحات سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی جهان مدرن حضور دارد ...
همان که #داریوش_شایگان در کتاب "زیر آسمان های جهان" هم بیان می کند ؛ در جهان سنت یک پارچه سبز را متبرک و پاره پاره می کردند و در جهان مدرن، چمن زمین فوتبال را تکه تکه کرده و بین هواداران پخش می کنند و اینها از ساز و کار اسطوره ای مشترک در روان آدمی حکایت دارد ...
خودم به شخصه از طرفداران نظریه گسست هستم و معتقدم سنت و مدرنیته گویی از دو عالمیت و دو جهان نامتجانس سخن می گویند که در طول تاریخ بشری، سرچشمه های وجودی شان ( عقلانیت و شهود) همواره در مقابل یکدیگر قرار داشته اند ...
اما در عین حال با اندیشه اسطوره شناسانی چون #ارنست_کاسیرر همدلی دارم که معتقد است:
در زیر هر دو امر زبان و اسطوره، گرامر ِ ناخودآگاه تجربه نهفته است که مقولهها و قوانین آن متعلق به تفکر منطقی نیستند و هنوز ساز و کارهای کهن( سنت) بر سختگیرانهترین اندیشه های ما در زبان ( مدرنیته) قدرت عظیمی دارند.
البته با لحاظ این نکته مهم که منظور این نیست که در نظام معرفت شناختی غرب هم به مانند تفکر اسطوره ای نامعرفت بجای معرفت مینشیند ؛ خیر ...
بلکه منظور از اسطوره ای بودن تمامی نظام های شناختی (هم در سنت و هم مدرنیته) این است که اسطوره شناسانی چون کاسیرر، کمبل و ...نشان داده اند که لایه زیرین همه نظام های شناختی از جمله تفکر عقلانی، تفکر اسطوره ای، دین ، هنر ...غیرعقلانی و اسطوره ای است و تاکید می کنم این مسئله به این معنا نیست که نامعرفت بجای معرفت ِ عقلانی می نشیند بلکه برعکس؛ معرفت و شناخت عقلانی ما سر جای خودش نشسته اما چیزی که به این شناخت و معرفت شکل می دهد از جنس فاهمه نیست ...
بهعبارت دیگر این بنیان های غیرعقلانی و معرفت گریز اساسا در لایه ی دیگری از وجود انسانی نقش بازی می کنند و به امر معرفت شناختی شکل می دهند اما خودشان از جنس فاهمه ی عقلانی نیستند ... یعنی معرفت مدرن ما در جای درست خودش قرار گرفته و بنیانهای معرفتساز (اسطوره ای) هم از جایگاه معرفت گریز خودشان عمل میکنند...
البته در مورد تفکر اسطوره ای (بهعنوان یکی از روشهای پیشامدرن ِ شناختی) میتوانیم بگوییم نوع خاصی از شناخت (غیرعقلانی) بجای معرفت عقلانی می نشیند اما در مورد تفکر عقلانی (کانتی)، معرفت ما (بهعنوان انسان مدرن) درون ِ لایه ی خودمدار وخود محور (مستقل) خودش قرار می گیرد و بنیان های غیرعقلانی و معرفت گریز هم در لایه ی دیگری از این ساختار قرار می گیرند ...
بهعبارت دیگر حتی اگر ما بپذیریم که بین سنت و مدرنیته گسستی بنیادین اتفاق افتاده است، پذیرش این مسئله (وجود گسست در بعد معرفتشناختی) خللی در پیوستاری ساز و کار اسطوره ای تمامی نظام های شناختی در بعد وجودی ایجاد نمی کند ...
@bayane_azadi
@NewHasanMohaddesi
https://www.group-telegram.com/shavandanpage
Telegram
برگه تخصصی ادبیات و فلسفه شوَندان
این برگه جویای دگرگونی در نگاه به خود است از مسیرهای نامعمول ادبیات، فلسفه و هنر ، محملی برای ارائه ی ایده های نو و خلاقیت های تازه.
👍2
🌏📣 دویست و ششمین دورهمی مجازی دوره پنجمی های دانشگاه شریف 🛎🌐
با انتخاب دکتر پزشکیان و امیدواری جامعه به تغییر بنیانی مدیریت جامعه، اندیشمندان پیشنهادات راهبردی مختلفی در این زمينه ارائه دادند.
در این دورهمی یکی از این پیشنهادات را خواهیم شنید و در مورد آن به بحث خواهیم پرداخت.
با تشکر فراوان از مهندس احمد رضائی جوان عزیز که بانی این جلسه شدند.
⌛ زمان : روز دوشنبه پانزدهم بهمن ماه سال ۱۴۰۳ برابر با Feb3
⏰ ساعت : ساعت ۸ تا ۱۰:۳۰ بعداز ظهر به وقت تهران و قابل تمدید
🎓📚 مهمان ویژه :
- آقای دکتر احمد فعال
- دکترای جامعه شناسی سیاسی
- بازنشسته صنعت نفت
- نویسنده کتابهای اسطوره های سیاسی و مدیریت آریستوکراتیک
- نویسنده بیش ۲۰۰ مقاله که به فهرستی کوتاهی از آنها اشاره می شود:
1- پایان روشنفکری - پرتال جامع علوم انسانی
2- ماهیت مبارزه با تروریسم - ماهنامه بازتاب اندیشه
3- جامعه شناسی نخبه کشی یا نخبه کشی در جامعه، شناسی، منتشر شده در کتاب ماه و پرتاب جامع علوم انسانی
4- تحقیق عملی جامعه گرا، منتشر شده در کتاب ماه و پرتال جامع علوم انسانی
5- کارآفرینی در اقتصاد ندرت - گاهنامه سرونامه
6- تضاد آزادی و قدرت - در مجله آفتاب
7- کنش آزادی و واکنش قدرت- در مجله آفتاب
8- حق بدن من - سایت رادیو زمانه
9- جنسیت در نگاه قدرت - در سایت فمنیسم
10- مدیریت آریستوکراتیک - فصلنامه مدیریت
11- عوامل و موانع نظام تحول اداری - فصلنامه مدیریت
12- زبان شناسی قدرت و ازادی - سایت گویا نیوز
13- ترمینولوژی حقوق ملی و منافع ملی - سایت گویا نیوز
14- جامعه شناسی ترس - سایت گویا نیوز
15- جامعه شناسی متن و حاشیه - سایت ایران گلوبال
16- سرانجام سرمایه داری در 7 شماره - سایت گویانیوز
17- جامعه شناسی پست مدرنیستی درماندگی اپوزسیون- سایت زیتون
18- پایان مشروطیت – سایت زیتون
19- انقلاب 57 ضرورت ها و احتمالات – سایت زیتون
20- عمومی شدن خشونت با نگاه جامعه شناسی سیاسی – چشم انداز ایران
💼 موضوع :
- گره های کوری که دولت باید میدانست!
🌏 آدرس : برنامه Meet
برنامه Meet احتیاجی به فیلتر شکن ندارد و با لینک زیر براحتی میتوانید وصل شوید .
برنامه Meet را اگر با لپ تاپ و یا کامپیوتر وصل شوید امکانات بیشتری را در اختیار شما خواهد گذاشت .
@bayane_azadi
🕹 لینک اتصال دورهمی :
برای پیوستن به جلسه در Google Meet، روی این پیوند کلیک فرمایید :
https://meet.google.com/dyu-ihaw-cfd
🎫 کد جلسه :
dyu-ihaw-cfd
مدعوین : 🇩🇬🇧🇩🇨🇦🇮🇷🇦🇨🇧🇷🇧🇻
همه عزیزان دوره پنجم در تمام دنیا
منتظر حضور فعالانه همه دوستان در این دورهمی هستیم ...
اسکوئی
با انتخاب دکتر پزشکیان و امیدواری جامعه به تغییر بنیانی مدیریت جامعه، اندیشمندان پیشنهادات راهبردی مختلفی در این زمينه ارائه دادند.
در این دورهمی یکی از این پیشنهادات را خواهیم شنید و در مورد آن به بحث خواهیم پرداخت.
با تشکر فراوان از مهندس احمد رضائی جوان عزیز که بانی این جلسه شدند.
⌛ زمان : روز دوشنبه پانزدهم بهمن ماه سال ۱۴۰۳ برابر با Feb3
⏰ ساعت : ساعت ۸ تا ۱۰:۳۰ بعداز ظهر به وقت تهران و قابل تمدید
🎓📚 مهمان ویژه :
- آقای دکتر احمد فعال
- دکترای جامعه شناسی سیاسی
- بازنشسته صنعت نفت
- نویسنده کتابهای اسطوره های سیاسی و مدیریت آریستوکراتیک
- نویسنده بیش ۲۰۰ مقاله که به فهرستی کوتاهی از آنها اشاره می شود:
1- پایان روشنفکری - پرتال جامع علوم انسانی
2- ماهیت مبارزه با تروریسم - ماهنامه بازتاب اندیشه
3- جامعه شناسی نخبه کشی یا نخبه کشی در جامعه، شناسی، منتشر شده در کتاب ماه و پرتاب جامع علوم انسانی
4- تحقیق عملی جامعه گرا، منتشر شده در کتاب ماه و پرتال جامع علوم انسانی
5- کارآفرینی در اقتصاد ندرت - گاهنامه سرونامه
6- تضاد آزادی و قدرت - در مجله آفتاب
7- کنش آزادی و واکنش قدرت- در مجله آفتاب
8- حق بدن من - سایت رادیو زمانه
9- جنسیت در نگاه قدرت - در سایت فمنیسم
10- مدیریت آریستوکراتیک - فصلنامه مدیریت
11- عوامل و موانع نظام تحول اداری - فصلنامه مدیریت
12- زبان شناسی قدرت و ازادی - سایت گویا نیوز
13- ترمینولوژی حقوق ملی و منافع ملی - سایت گویا نیوز
14- جامعه شناسی ترس - سایت گویا نیوز
15- جامعه شناسی متن و حاشیه - سایت ایران گلوبال
16- سرانجام سرمایه داری در 7 شماره - سایت گویانیوز
17- جامعه شناسی پست مدرنیستی درماندگی اپوزسیون- سایت زیتون
18- پایان مشروطیت – سایت زیتون
19- انقلاب 57 ضرورت ها و احتمالات – سایت زیتون
20- عمومی شدن خشونت با نگاه جامعه شناسی سیاسی – چشم انداز ایران
💼 موضوع :
- گره های کوری که دولت باید میدانست!
🌏 آدرس : برنامه Meet
برنامه Meet احتیاجی به فیلتر شکن ندارد و با لینک زیر براحتی میتوانید وصل شوید .
برنامه Meet را اگر با لپ تاپ و یا کامپیوتر وصل شوید امکانات بیشتری را در اختیار شما خواهد گذاشت .
@bayane_azadi
🕹 لینک اتصال دورهمی :
برای پیوستن به جلسه در Google Meet، روی این پیوند کلیک فرمایید :
https://meet.google.com/dyu-ihaw-cfd
🎫 کد جلسه :
dyu-ihaw-cfd
مدعوین : 🇩🇬🇧🇩🇨🇦🇮🇷🇦🇨🇧🇷🇧🇻
همه عزیزان دوره پنجم در تمام دنیا
منتظر حضور فعالانه همه دوستان در این دورهمی هستیم ...
اسکوئی
Google
Real-time meetings by Google. Using your browser, share your video, desktop, and presentations with teammates and customers.
👍1
ملاحظاتى در باره اقتصاد امريكا ؛
مقايسه نظم موجود با يك نظم خيالى سوسياليستى
حسین شیخی
١- بطور مفروض ، امريكا يك نظم سرمايهدارى است ، على القاعده به معناى تثبيت قانونى حقوق مالكيت ، اقتصاد بازار آزاد در قالب يك نظم دسترسى باز (ليبرال).
سوسياليسم نيز بطور مفروض با خود اقتصاد سرمايهدارى مشكلى ندارد ؛ مساله سوسياليسم در اصل يك مساله حقوقى و سياسى است ؛ از نظر حقوقى به معناى الغاء مالكيت خصوصى افراد و انتقال اين حقوق مالكيت به دولت به عنوان نماينده و يا نماد جامعه (نه به عنوان جمع افراد كه در باره تصميمات مربوط به سرنوشت خود واجد حقوق باشند و بنابراين دولت ملزم به نظر خواهى از آنان باشد ، بلكه جامعه به معناى يك موجوديتى كه فارغ از افراد خود ، حياتى مستقل دارد)، الغاء بازار آزاد و حذف كاركرد آن در تعيين قيمت كالاها و خدمات و انتقال اين كاركرد به دولت در قالب يك نظم سياسى توتاليتر از نظر سياسى .
٢ - سوسياليسم در جريان انتقال ثروت از افراد به دولت ، بنابر تجربه جامعه هايى كه سوسياليسم در آنها مستقر شده ، ثروت را مضمحل و آن جامعه ها را به فقر و فاقه مبتلا كرده است ؛ با اين حال فرض مىكنيم كه سوسياليسم در امريكا ، بر ناكارآمدى دولت در بهرهور ساختن سرمايه واقف باشد و از اين رو بخواهد ثروت ٥ تريليون دلارى ميلياردرهاى امريكايى را مصادره و آن را در ميان مثلآ شاغلين توزيع كند ، در اين صورت سهم هر شاغل از توزيع سوسياليستى ! اين ثروت ٣١.٠٠٠ دلار خواهد بود و يك بار براى هميشه ، زيرا بطور مفروض منابع ديگرى براى توزيع باقى نمىماند ؛ در حالى كه متوسط سالانه حقوق در امريكا در حدود ٧٨.٠٠٠ دلار است - ٢٠٢٤ ، كه با توجه به تعداد كل شاغلين در حدود ١٦١.٥٠٠.٠٠٠ نفر ؛ كل حقوق سالانه پرداختى به حدود ١٢/٦ تريليون دلار بالغ مىشود .
اين بدان معناست كه در شرايط كنونى نظم سرمايهدارى امريكا ، اين ٥ تريليون دلار ثروت ثروتمندان نه فقط مضمحل نمى شود بلكه در چرخه توليد و تجارت ، علاوه بر اينكه بر خود مى افزايد ، سالانه در حدود ١٢/٦ تريليون دلار معادل حقوق شاغلين و در حدود ٧٨.٠٠٠ دلار معادل حقوق هر يك نفر شاغل على الدوام توليد ثروت مىكند . ٤٠٣/١١/١٣
توضیح کانال بیان آزادی:
نویسنده محترم میفرماید: «سوسياليسم نيز بطور مفروض با خود اقتصاد سرمايهدارى مشكلى ندارد»، اما جلوتر مشخصاتی را برای نظامهای سوسیالیستی بر میشمرد، که نظام سوسیالیستی با سرمایهداری به طور اساسی مشکل پیدا میکند. چه آنکه با الغاء مالکیت و اقتصاد بازار چیزی از سرمایهداری باقی نمیماند که با آن مشکل نداشته باشد. الا اینکه مراد ایشان از سرمایهداری، سرمایهداری دولتی باشد. دولت سرمایهداری یک ترکیب متناقض است، نظرمندان به طور استعاری به دولتهایی که کمونیستی هستند میگویند، دولتهای سرمایهداری. درست این است که گفته شود دولتهای سرمایهدار. سرمایهداری با سرمایهدار فرق دارند. سرمایهداری وجه تسمیه نظامهای سرمایهداری است. هر فردی در هر نظامی و در هر گوشه جهان میتواند صاحت سرمایههای بسیار باشد و به آن میگویند سرمایهدار.
2- نویسنده محترم سوسیالیسم را با دولت های کمونیستی اشتباه گرفته است. یک سوسیالیست میتواند با کمونیسم و مارکسیسم مخالف باشد، و یک نظام سوسیال دموکراتیک هیچ سنخیتی با نظام های کمونیستی ندارد.
3- نویسنده محترم میفرماید، درآمد متوسط مردمان آمریکا 78 هزار دلار است و سپس با یک حساب سرانگشتی میگوید، اگر این مبلغ را ضربدر تعداد شاغلین کنیم 12/6 تریلیون دلار میشود. در حقیقت با مصادره اموال 5 تریلیون دلار صاحبان ثروت مبلغ درآمد مردم آمریکا در جمع 7/6 تریلیون دلار کسر میشود. این نوع حسابها دستکم از لحاظ متوسط درآمد، اگر نه غلط اما گمراه کننده است. معلوم است هیچ آدم عاقلی درآمد متوسط 78 هزار دلاری را با درآمد متوسط 31 هزار دلاری معاوضه نمیکند. متوسط درآمد وجود اصطلاحی و ذهنی است، وجود خارجی ندارد. مثل این میماند که گاو هلندی را که روزانه 200 لیتر شیر میدهد با یک بزغاله ماده نحیف که روزانه دو لیتر شیر میدهد جمع بزنیم بگوییم، این دو به طور متوسط روزانه 101 لیتر شیر میدهند.
https://www.group-telegram.com/bayane_azadi.com
مقايسه نظم موجود با يك نظم خيالى سوسياليستى
حسین شیخی
١- بطور مفروض ، امريكا يك نظم سرمايهدارى است ، على القاعده به معناى تثبيت قانونى حقوق مالكيت ، اقتصاد بازار آزاد در قالب يك نظم دسترسى باز (ليبرال).
سوسياليسم نيز بطور مفروض با خود اقتصاد سرمايهدارى مشكلى ندارد ؛ مساله سوسياليسم در اصل يك مساله حقوقى و سياسى است ؛ از نظر حقوقى به معناى الغاء مالكيت خصوصى افراد و انتقال اين حقوق مالكيت به دولت به عنوان نماينده و يا نماد جامعه (نه به عنوان جمع افراد كه در باره تصميمات مربوط به سرنوشت خود واجد حقوق باشند و بنابراين دولت ملزم به نظر خواهى از آنان باشد ، بلكه جامعه به معناى يك موجوديتى كه فارغ از افراد خود ، حياتى مستقل دارد)، الغاء بازار آزاد و حذف كاركرد آن در تعيين قيمت كالاها و خدمات و انتقال اين كاركرد به دولت در قالب يك نظم سياسى توتاليتر از نظر سياسى .
٢ - سوسياليسم در جريان انتقال ثروت از افراد به دولت ، بنابر تجربه جامعه هايى كه سوسياليسم در آنها مستقر شده ، ثروت را مضمحل و آن جامعه ها را به فقر و فاقه مبتلا كرده است ؛ با اين حال فرض مىكنيم كه سوسياليسم در امريكا ، بر ناكارآمدى دولت در بهرهور ساختن سرمايه واقف باشد و از اين رو بخواهد ثروت ٥ تريليون دلارى ميلياردرهاى امريكايى را مصادره و آن را در ميان مثلآ شاغلين توزيع كند ، در اين صورت سهم هر شاغل از توزيع سوسياليستى ! اين ثروت ٣١.٠٠٠ دلار خواهد بود و يك بار براى هميشه ، زيرا بطور مفروض منابع ديگرى براى توزيع باقى نمىماند ؛ در حالى كه متوسط سالانه حقوق در امريكا در حدود ٧٨.٠٠٠ دلار است - ٢٠٢٤ ، كه با توجه به تعداد كل شاغلين در حدود ١٦١.٥٠٠.٠٠٠ نفر ؛ كل حقوق سالانه پرداختى به حدود ١٢/٦ تريليون دلار بالغ مىشود .
اين بدان معناست كه در شرايط كنونى نظم سرمايهدارى امريكا ، اين ٥ تريليون دلار ثروت ثروتمندان نه فقط مضمحل نمى شود بلكه در چرخه توليد و تجارت ، علاوه بر اينكه بر خود مى افزايد ، سالانه در حدود ١٢/٦ تريليون دلار معادل حقوق شاغلين و در حدود ٧٨.٠٠٠ دلار معادل حقوق هر يك نفر شاغل على الدوام توليد ثروت مىكند . ٤٠٣/١١/١٣
توضیح کانال بیان آزادی:
نویسنده محترم میفرماید: «سوسياليسم نيز بطور مفروض با خود اقتصاد سرمايهدارى مشكلى ندارد»، اما جلوتر مشخصاتی را برای نظامهای سوسیالیستی بر میشمرد، که نظام سوسیالیستی با سرمایهداری به طور اساسی مشکل پیدا میکند. چه آنکه با الغاء مالکیت و اقتصاد بازار چیزی از سرمایهداری باقی نمیماند که با آن مشکل نداشته باشد. الا اینکه مراد ایشان از سرمایهداری، سرمایهداری دولتی باشد. دولت سرمایهداری یک ترکیب متناقض است، نظرمندان به طور استعاری به دولتهایی که کمونیستی هستند میگویند، دولتهای سرمایهداری. درست این است که گفته شود دولتهای سرمایهدار. سرمایهداری با سرمایهدار فرق دارند. سرمایهداری وجه تسمیه نظامهای سرمایهداری است. هر فردی در هر نظامی و در هر گوشه جهان میتواند صاحت سرمایههای بسیار باشد و به آن میگویند سرمایهدار.
2- نویسنده محترم سوسیالیسم را با دولت های کمونیستی اشتباه گرفته است. یک سوسیالیست میتواند با کمونیسم و مارکسیسم مخالف باشد، و یک نظام سوسیال دموکراتیک هیچ سنخیتی با نظام های کمونیستی ندارد.
3- نویسنده محترم میفرماید، درآمد متوسط مردمان آمریکا 78 هزار دلار است و سپس با یک حساب سرانگشتی میگوید، اگر این مبلغ را ضربدر تعداد شاغلین کنیم 12/6 تریلیون دلار میشود. در حقیقت با مصادره اموال 5 تریلیون دلار صاحبان ثروت مبلغ درآمد مردم آمریکا در جمع 7/6 تریلیون دلار کسر میشود. این نوع حسابها دستکم از لحاظ متوسط درآمد، اگر نه غلط اما گمراه کننده است. معلوم است هیچ آدم عاقلی درآمد متوسط 78 هزار دلاری را با درآمد متوسط 31 هزار دلاری معاوضه نمیکند. متوسط درآمد وجود اصطلاحی و ذهنی است، وجود خارجی ندارد. مثل این میماند که گاو هلندی را که روزانه 200 لیتر شیر میدهد با یک بزغاله ماده نحیف که روزانه دو لیتر شیر میدهد جمع بزنیم بگوییم، این دو به طور متوسط روزانه 101 لیتر شیر میدهند.
https://www.group-telegram.com/bayane_azadi.com
Telegram
بیان آزادی
❇️ بیان آزادی
✍🏻 درسگفتارها و مباحثات احمد فعال و فضایی برای طرح تحلیلهای نظری در فلسفه سیاسی و جامعهشناسی
آی آدمها که بر ساحل نشسته، شاد و خندانید! یک نفر در آب دارد میسپارد جان! (نیما یوشیج)
تماس با ادمین کانال:
@ahmadfaal
✍🏻 درسگفتارها و مباحثات احمد فعال و فضایی برای طرح تحلیلهای نظری در فلسفه سیاسی و جامعهشناسی
آی آدمها که بر ساحل نشسته، شاد و خندانید! یک نفر در آب دارد میسپارد جان! (نیما یوشیج)
تماس با ادمین کانال:
@ahmadfaal
👍1
منتشر شد:
📚 مدیریت آریستوکراتیک | نویسنده: احمد فعال | چاپ اول | نشر نقد فرهنگ | 1403 |
♦️خرید آنلاین از فروشگاه اینترنتی انتشارات نقد فرهنگ
🛵 ارسال از طریق پست
🛒برای خرید این کتاب روی این لینک کلیک کنید🛒
🟠به اینستاگرام نقد فرهنگ بپیوندید🟠
@naqdefarhangpub
@bayane_azadi
📚 مدیریت آریستوکراتیک | نویسنده: احمد فعال | چاپ اول | نشر نقد فرهنگ | 1403 |
♦️خرید آنلاین از فروشگاه اینترنتی انتشارات نقد فرهنگ
🛵 ارسال از طریق پست
🛒برای خرید این کتاب روی این لینک کلیک کنید🛒
🟠به اینستاگرام نقد فرهنگ بپیوندید🟠
@naqdefarhangpub
@bayane_azadi