Telegram Group Search
در برابر دشمن غدار و کودک‌کش و حرامزاده صهیونیست گوش به فرمان فرماندهی کل قوا هستیم و مطمئن به تدابیر ایشان.
مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ ۖ فَمِنْهُم مَّن قَضَىٰ نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ ۖ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا
وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ
همانطور که رهبر انقلاب در نماز عید فطر گفتند: «من می‌خواهم بگویم در این منطقه فقط یک نیروی نیابتی وجود دارد و آن رژیم صهیونی غاصب فاسد است. رژیم صهیونیستی به نیابت از استعمارگران آتش‌افروزی می‌کند نسل کشی میکند جنایت میکند و اگر دستش برسد به کشورهای دیگر تجاوز می‌کند همچنانی که امروز به سوریه دارد تجاوز میکند.» اسرائیل یک نیروی مستقل نیست و نیروی نیابتی آمریکا و سایر استعمارگران است.

برای متوقف کردن ماشین جنگی رژیم نیابتی صهیونی، باید کشورهایی که این رژیم به نیابت از آن‌ها دست به جنایت می‌زند هزینه این جنایت‌ها را بپردازند. اگر بنا به ناامن کردن ایران باشد نه تنها اسرائیل که همه پایگاه‌های آمریکا و همه کشورهای منطقه که میزبان این برهم‌زنندگان ثبات و صلح منطقه هستند اهداف مشروع برای حمله هستند. یا منطقه خاور میانه باید برای همه امن باشد یا برای هیچکس!
جنگ رستاخیز؟!

حمله بامداد جمعه رژیم صهیونیستی بیش از آن که نشان‌دهنده توفق نظامی دشمن باشد نشان‌دهنده موفقیت در طراحی بلندمدت و پیچیده امنیتی اطلاعاتی بود که شامل ۳ بخش ردیابی دقیق مکان تعداد زیادی از فرماندهان عالیرتبه نظامی و دانشمندان هسته‌ای، از کار انداختن پدافند هوایی ایران، و نفوذ تعداد زیادی نیرو و پهباد در داخل کشور و بلند کردن و حمله پهبادها از داخل خاک ایران بود.

این طراحی پیچیده به موفقیت‌های عمده و ضربات سنگینی به ایران ختم شد. فرماندهان عالیرتبه نظامی و دانشمندان هسته‌ای و شهروندان عادی در داخل شهرها را مورد اصابت قرار داده و به شهادت رساندند، به بخش‌هایی از پدافند کشور ضربه زده شد، طبق برخی اخبار دهانه‌های شهرهای موشکی و سکوهای پرتاب موشک منهدم شد، و در نهایت بخش‌هایی از مراکز هسته‌ای روی زمین مورد اصابت جدی قرار گرفتند. اما هر کدام از این عملیات‌ها چه اهدافی را دنبال می‌کرد؟

به نظر می‌رسد رژیم با ترور فرماندهان در پی ایجاد اخلال در نظام تصمیم‌گیری بودند و با حمله به شهرها امیدوار به ایجاد رعب در میان مردم و به خیابان کشاندن جریان معاند داشت، و سایر مراحل نیز برای از بین بردن امکان پاسخ‌دهی موشکی ایران به رژیم و ارسال پیام ضربه‌پذیری صنعت هسته‌ای ایران بود. این حمله در زمانی که ایران و آمریکا در حال مذاکره هستند بدون هماهنگی با آمریکا امکان‌پذیر نبوده و یک هدف را دنبال می‌کرد: تسلیم کامل جمهوری اسلامی ایران در میز مذاکره با آمریکا ‌ و تعطیلی صنعت هسته‌ای و خلع سلاح و از بین بردن هر گونه قدرت ایران.

آیا واقعا اسرائیل در این عملیات موفقیت آمیز به اهداف سطح بعد از عملیات رسید؟ بر خلاف تصور رژیم، این اتفاق موجب وحدت بیشتر مردم شد و رهبری انقلاب مدبرانه در سریعترین زمان ممکن تمام فرماندهان را جایگزین کردند. بعد از ظهر روز جمعه پدافند هوایی با قدرت به صحنه دفاع از کشور بازگشت و ارتش فداکار ایران در اتفاقی بی‌سابقه با عنایت الهی توانست ۲ هواپیمای F35 دشمن را سرنگون کند و پس از فعال شدن پدافند با دستور فرماندهی کل قوا ، سپاه پاسدارن در حملات سنگین و موفقیت‌آمیزی برخی مراکز نظامی درون شهرهای اسرائیل را منهدم کرد. در چند ساعت نه تنها پدافند موفق به رهگیری حملات دشمن شدند که پاسخ موشکی درخوری به رژیم دادند.

حالا که ایران اسلامی حاضر به تسلیم نیست، برنامه بعدی اسرائیل چیست؟ جنس حملات امروز رژیم نشانی از حملات دقیق و تخریب‌کننده دیروز نداشت. حملات به زیرساخت‌های غیرنظامی با پهباد و سطح تخریب پایین به چه منظور است؟ کشاندن ایران به حملات به زیرساخت‌های شهری اسرائیل یا پایگاه‌های آمریکا در منطقه به‌منظور حمله مستقیم نیروی هوای آمریکا به خاک ایران؟

پیش‌بینی نقشه بعدی اسرائیل کار راحتی نیست اما فعلا تدبیر و نقشه راهی که رهبری انقلاب ترسیم کردند مشخص است: ۱- تمرکز حملات ایران به مراکز نظامی رژیم صهیونیستی ۲- تمرکز بر جنگ با رژیم بدون نام بردن از آمریکا ۳- مطرح نکردن موضوع تغییر سیاست هسته‌ای ایران و خروج از NPT

با مدد فاتح خیبر انشاءالله نتیجه این جنگ شکست و پشیمانی رژیم خبیث صهیونیستی خواهد بود.
فتامل!

در رابطه با علل شروع جنگ عراق و ایران بحث‌های مختلفی مطرح شده است. بسیاری هم در داخل کشور در آن زمان منتقد سیاست‌های کلی ایران در جنگ بودند. برخی هم ناراضی از کمیته‌ها در داخل شهرها، برخی منتقد وضعیت اقتصادی، وضعیت زندان‌ها و دادگاه‌ها هم حتما مطلوب نبود. خلاصه من در جایگاه قضاوت مدیریت و نظام سیاسی در دهه شصت ننشسته‌ام، اما اگر الان خیلی‌ها با حکومت مشکل دارند آن زمان هم اینطور نبود که همه عاشق حکومت و همه سیاست‌هایش باشند و حکومت هم بی‌عیب و نقص باشد! پس چه طور است که وقتی از رزمنده‌ها و شهدا حرف می‌زنیم با احترام و تقدیس حرف می‌زنیم؟ آن زمان کسی می‌خواست از کشور دفاع کند با لکنت می‌گفت: «درسته صدام جنایتکاره ولی حکومت هم کمیته گذاشته تو خیابون پس جنایتکاره و من نه طرفدار صدامم و نه حکومت»؟!

اگر این‌گونه نیست چه شده که امروز افراد با لکنت از کشورشان دفاع می‌کنند؟! چون همسر و بچه یک فرد کشته شده او می‌آید و با خوشحالی از کشته شدن فرماندهان نظامی کشور حرف می‌زند و افراد در دهان او نمی‌کوبند؟! چطور شهید حسن باقری قهرمان ملی است ولی برخی افراد حاضر نیستند از شهادت برادرش محمد باقری حرف بزنند؟! چه شده برخی وقتی از کشته شدن هموطنانشان حرف می‌زنند قید غیرنظامی به آن اضافه می‌کنند؟! نظامی‌های این کشور ایرانی نیستند؟!

ریشه این لکنت و گم کردن قطب‌نمای افراد را در اتفاقات ۱۴۰۱ و مشابه آن ببینید. جایی که دشمن تمام تلاشش را کرد که عقل سیاسی را زائل کند که افراد هر دروغی را باور کنند! وقتی که در ذهن برخی افراد چپاندند که حکومت شر مطلق است! جایی که همین رسانه‌هایی که پشتش موساد بود کاری کرد منتقدان وطن پرستی مثل زیدآبادی و دکتر سروش و … (که بسیار هم مخالف جمهوری اسلامی هستند.) به حاشیه بروند و احمق/مزدورهای وطن فروشی مثل علی کریمی، اسماعیلیون، رونقی و نرگس محمدی … بشوند قهرمان ملی! جایی که جمهوری اسلامی به خاطر اشتباهاتش و عرصه ندادن به نخبگان جنگ روایت و رسانه را به اینترنشنال و وحیدآنلاین و … باخت!

من کاری به وطن‌فر‌وشانی که طرف اسرائیل هستند ندارم. سخنم با افرادی است که برای دفاع از وطن و رزمندگان کشور لکنت دارند! هر علتی داشته باشد که در این نقطه قرار داریم مهم نیست، الان این مهم است که دشمن موجودیت ایران را تهدید کرده و ایران و مردم و نظام سیاسی و نیروی نظامی از هم جدا نیستند! با لکنت نمی‌شود از ایران دفاع کرد!
ایرانی بودن!

سال‌ها پیش مرحوم شهید مطهری در پاسخ به کتاب “دو قرن سکوت” مرحوم زرین کوب اقدام به نگارش کتاب “خدمات متقابل اسلام و ایران” کرد (البته این فقط یک نمونه از تلاش‌های بسیار برای بررسی رابطه بین هویت ملی و دینی ایرانیان بوده است.). جالب این‌که گویا شکست اعراب از رژیم صهیونیستی در جنگ ۶ روزه هم در شکل‌گیری محتوای بخشی از این کتاب بی‌تأثیر نبوده است. حالا اما جنگ ۱۲ روزه ایران و رژیم صهیونیستی باز هم این جدال و بحث بین هویت ملی و دینی را به عرصه عمومی کشانده است.

گویی تقارن پایان این جنگ با شروع ماه محرم ما را راهنمایی می‌کند که این جدال بیش از این که در متن جامعه و ذهن جمعی ایرانیان باشد بحثی است در کتاب‌ها! مگر غیر این است که ذهن جمعی ایرانیان وقتی از آزادگی و ایثار یاد کند تمثال آزادگی برایش حسین‌ابن‌علی (ع) است، و وقتی می‌خواهد از مردانگی و فتوت و پهلوانی نمونه‌ای بیاورد بی‌درنگ تمثال علی‌ابن‌ابی‌طالب (ع) برایش متجلی می‌شود. این انگاره‌ها در کنار انگاره تقدس وطن با جان و ذهن همه ایرانیان گره خورده است و جداشدنی نیست (تقارن جنگ و محرم باعث شده است امسال این گره‌خوردگی هویت ملی و دینی بیش از همیشه در اشعار آیینی محرم نمایان شود.).

یکی از مسائلی که همیشه به بحث بین هویت ملی و دینی دامن می‌زند و دوگانه ملت‌گرایی/امت‌گرایی را تقویت می‌کند، در اقلیت بودن شیعیان و ایرانی بودن بسیاری از آن‌ها در بین اکثریت مسلمانان اهل سنت و اعرب است. ولی حالا ایستادگی ۱۲ روزه ایران در برابر رژیم صهیونیستی-بزرگترین تحقیرکننده تاریخی مسلمانان- تحیر بسیاری از اعراب را نیز برانگیخته که چطور ایران شیعی- که از نظر برخی مسلمین اهل سنت انحرافی در اسلام هستند- این‌گونه رژیم صهیونیستی را در هم می‌کوبد و سایر مسلمانان و حکامشان نظاره‌گرند. این ایستادگی و مقاومت در کنار تلاش جمهوری اسلامی ایران برای وحدت بین فرق مختلف اسلامی هم مزید بر علت شده که امروز مرز میان امت‌گرایی و ملت‌گرایی از همیشه کم‌رنگ‌تر و بی‌معنی‌تر شده است.

شاید امروز حرف آن شهید سعید که می‌گفت «جمهوری اسلامی ایران حرم است» ملموس و قابل فهم‌تر شده باشد. او که عینک بر دیدگانش به وسعت دنیا و منطقه بود نه فقط دعواهای جناحی و مشکلات داخل کشور، که او هم نشان داده بود مشکلات را می‌داند و گاهی به مناسبتی نقد خود را به برخی رویکردها اعلام می‌داشت. آری، حرم جایی نیست که متولی آن نقص و عیب ندارد، حتی اگر متولیان حرم حواسشان به مسئولیت خطیرشان نباشد ممکن است حرمت آن حرم شکسته شود. می‌توان در حرم تغییراتی ایجاد کرد، برخی دیواره‌ها و گنبدها و گلدسته‌های آن را مرمت کرد، به آن صحن اضافه کرد، ورودی و خروجی‌های آن را جابجا کرد، قسمتی از آن را حذف کرد و قسمتی دیگر به آن اضافه کرد ‌(البته باید به محوریت ضریح در حرم دقت کرد!).

“جمهوری اسلامی ایران” حرم است نه برای این که بی‌نقص است و نه برای آن که به متولیانش ایرادهای زیادی وارد نیست و نه برای آن‌که نباید و نمی‌شود در آن تغییری ایجاد کرد بلکه به آن معنی که نقطه تلاقی “ایران فرهنگی بزرگ” و “تشیع” و “ایستادگی در برابر غاصبین” است. این نقطه تلاقی به خوبی نشان می‌دهد که پرچم ایران و شیعه بر گنبد این حرم نهاده شده و نه تنها دوگانگی‌ای بین هویت ملی و شیعی ایرانیان نیست بلکه این دو هویت در طی صدها سال بر هم تأثیر گذاشتند و یکدیگر را شکل دادند و به گونه‌ای در هم ممزوج شدند که صحبت از دو هویت مجزای ملی و دینی و دوگانه ملت‌گرایی و امت‌گرایی، دادن آدرس غلط است! ما یک هویت بیشتر نداریم و آن همان ”ایرانی” بودنمان است که این خاک و تاریخ آن، و شاهنامه و پهلوانانش، و تشیع و جوانمردی، و محبت به علی‌ابن‌ابی‌طالب (ع) و حسین‌ابن‌علی (ع) و علی‌ابن‌موسی‌الرضا (ع)، همه عناصری هستند که هویت ایرانی امروز را شکل داده‌اند.

پ.ن ۱: بخشی از هویت امروز ما نیز برگرفته از غرب و مدرنیته است که محل بحث این نوشته نیست.

پ.ن ۲: سخن از تأثیر تشیع بر انگاره‌های ذهنی ایرانیان، ارتباطی به میزان پایبندی افراد به شریعت و حتی نوع دین و مذهب ایرانیان ندارد. و همچنین صحبت از ایران شیعی تناقضی با حق یکسان شهروندی همه ایرانیان فارغ از دین و مذهب آن‌ها ندارد.
چگونه باید برای رویارویی با رژیم صهیونیستی آماده شد؟

این روزها بحث‌های زیادی در داخل کشور درباره آینده رویارویی با رژیم صهیونیستی شکل گرفته است و برخی هشدار می‌دهند که حمله مجدد این رژیم اجتناب‌ناپذیر است و شاید زودتر از آن چیزی که تصور کنیم صورت خواهد گرفت. البته بیان غیرمسئولانه این‌گونه تحلیل‌ها در رسانه‌های عمومی باعث برهم خوردن آرامش روانی جامعه شده است.

جنگ رژیم صهیونی با ایران در ۴ سطح به‌هم پیوسته طراحی شده است که برای هر کدام از آن‌ها باید برنامه داشت:

۱- جنگ رسانه‌ای: برنامه رژیم صهیونی در این بخش دو قسمت اصلی دارد. قسمت اول تخفیف و سانسور ضربات و تلفاتی است که به آن وارد شده و همچنین بزرگ‌نمایی ضرباتی است که به ایران زده است. هدف از این سیاست، ایجاد هاله قدرت حول رژیم و ایجاد رعب و برهم زدن آرامش روانی جامعه ایران است. قسمت دوم که از طریق رسانه‌های فارسی زبان در خدمت رژیم پیش می‌رود ایجاد دوگانگی میان حاکمیت و مردم است. در این شرایط سیاست‌گذاری رسانه‌ای کشور باید کاملاً هماهنگ و ذیل یک فرماندهی واحد باشد. نباید هیچ خبر یا عکس یا فیلمی بدون تأیید این اتاق فکر منتشر شود. مردم باید آگاه شوند که نظام سیاسی و ایران دو موجودیت مجزا از هم نیستند و سیاسیون باید دقت کنند هر‌گونه دو‌گانه سازی بازی در زمین دشمن است. برای پیش بردن این سیاست‌ها نیاز است از افراد باتجربه و آشنا با سیاست‌گذاری رسانه‌ای در جنگ که اتفاقا حکومتی نیستند مثل ماشاءالله شمس‌الواعظین استفاده کرد.

۲- ایجاد اجماع جهانی علیه ایران: رژیم صهیونی در تلاش است به مانند سال‌هایی که تحریم هسته‌ای علیه ایران اعمال شد، با کمک آمریکا علیه ایران یک اجماع جهانی ایجاد کند. وظیفه دستگاه دیپلماسی در این‌جا مانع شدن در برابر ایجاد این اجماع است. باید توجه کرد با این که اسرائیل نیروی نیابتی آمریکا در منطقه است لزوماً همه سیاست‌ها و اهدافش یا آمریکا همپوشانی ندارد و اگر دستگاه دیپلماسی کشور بتواند بر روی شکاف‌های اهداف این دو کشور دست بگذارد می‌تواند کاری کنید که آمریکا قلاده سگ هارش را مهار کند. همچنین ایجاد ارتباطات اقتصادی فوری و بلندمدت با کشورهایی مثل چین باید در اولویت دستگاه دیپلماسی کشور باشد.

۳- جنگ امنیتی اطلاعاتی: نقطه قوت رژیم صهیونی در ضربات گذشته‌اش به ایران استفاده از عنصر غافلگیری و ترور بوده است. علاوه بر تجدید نظر در پروتکل‌های حفاظت شخصیت‌های نظامی و سیاسی و خنثی کردن استفاده دشمن از هوش مصنوعی و وسایل ارتباطی با استفاده از دانشمندان این حوزه باید از یک تجربه ساده موفق در دهه شصت شمسی استفاده کرد. باطل‌السحر ضربات امنیتی اطلاعاتی رژیم، بسیج مردمی و گزارش‌های مردمی است. باید هر چه زودتر از تمام ظرفیت بسیج برای از هم پاشاندن شبکه موساد در داخل کشور فعال شود و همچنین تمام مردم آموزش داده شوند که تمام موارد لازم را به سرعت گزارش دهند. این تجربه یکی از مؤثرترین عوامل موفقیت جمهوری اسلامی در انهدام گروهک‌های تروریستی در دهه شصت بود. البته احیای توانی که وزارت اطلاعات در دهه هفتاد برای ضربه به سرکرده‌های گروهک‌های محارب در دهه هفتاد داشت برای ضربه به سران رژیم نیز باید در اولویت دستگاه‌های امنیتی باشد.

۴- جنگ نظامی: طبیعتاً ما نه از جزئیات مسائل نظامی خبر داریم نه باید خبر داشته باشیم. مطلبی که مشخص است توان بومی و استقلال نیروی نظامی کشور است که در این ۴۷ سال به‌وجود آمده و زیرساخت نظامی بی‌همتایی به‌وجود آورده است. ولی به نظر می‌رسد برای ایجاد بازدارندگی بیشتر و آماده شدن برای جنگ طولانی مدت علاوه بر ترمیم سریع ضربات وارد شده در قسمت پدافندی و آفندی نیاز است با کشورهای دیگر منافع مشترک پایداری ایجاد کرد تا بدون وقفه از ایران پشتیبانی نظامی کنند. کشوری مثل چین باید بداند تهاجم غرب توقف‌ناپذیر است و در صورت تضعیف ایران نوبت به پاکستان و چین خواهد رسید.

شاید بسیاری از موارد گفته‌شده را سیاست‌گذاران کشور با اطلاعات بیشتر و تحلیل‌های دقیق‌تر مطلع باشند ولی آیا سیستم بروکراتیک کشور توان پیش بردن همه این مسائل در کوتاه‌مدت را دارد؟! به‌نظر می‌رسد ما نیازمند تشکیل یک اتاق مدیریت جنگ چابک که به طور مستقیم زیر نظر فرماندهی کل قوا فعالیت کنند هستیم که بتواند فارغ از روندهای کند اداره امور به سرعت در رابطه با این ۴ سطح و با در نظر گرفتن پیوستگی این سطوح، تصمیم‌گیری کند و همه نهادها از تصمیمات این اتاق مدیریت تبعیت کنند. برای مصون بودن این اتاق مدیریت جنگ از ترور می‌توان از تجربه مخفی بودن اسامی اعضای شورای انقلاب در روزهای قبل از پیروزی انقلاب اسلامی استفاده کرد.
نفوذ!

نفوذ اشکال مختلفی دارد که تنها یکی از اشکال آن جاسوسی است. یکی از افراد رده بالای نفوذی در جمهوری اسلامی، ناخدا افضلی بود. وی که فرمانده نیروی دریایی ارتش بود طی عملیاتی در ابتدای جنگ ۸ ساله توانست نیروی دریایی عراق از پای درآورد ولی بعداً کشف شد که وی جذب تشکیلات مخفی حزب توده شده و اطلاعات نظامی ایران را در اختیار شوروی قرار داده است. فردی تعریف می‌کرد که در جمعی وقتی اذان گفتند ناخدا افضلی (که بعداً مشخص شد کمونیست است!) اصرار بر قطع جلسه و خواندن نماز ا‌ول وقت داشت! گویی یکی از ابزارهای همیشگی نفوذی‌ها کاتولیک‌تر از پاپ شدن است!

یکی از اشکال دیگر نفوذ، تأثیرگذاری و شکل‌دهی ذهنیت تصمیم‌گیران و جامعه طرفداران حاکمیت است. در این موارد هم باز ابزار اصلی کاتولیک‌تر از پاپ بودن است! این نوع نفوذ زمان‌بر و دارای پیچیدگی و مرحله‌ای است:

مرحله اول: فردی که قبلاً چپ بوده و مخالف جمهوری اسلامی و در خارج از کشور به سر می‌برد به مرور شروع می‌کند در رسانه‌هایی مثل بی‌بی‌سی به عنوان تحلیلگر مستقل و منتقد جمهوری اسلامی تحلیل‌هایی ارائه می‌دهد و از برخی سیاست‌های جمهوری اسلامی تعریف می‌کند که همین امر موجب جلب نظر طرفداران نظام می‌شود.

مرحله دوم: به مر‌ور دفاع این فرد از جمهوری اسلامی بیشتر می‌شود تا جایی که دیگر جایی در آن شبکه ها ندارد. حالا وقت این است که این فرد با رگ باد کرده از رهبری نظام تمجید و دفاع کند.

مرحله سوم: حالا نوبت تخریب مسئولین نظام به خصوص افرادی که در ذهن طرفداران هسته سخت نظام، به سازشگری معروف هستند، است. در این مرحله به تمام مسئولینی که از سرمایه‌های نظام هستند برچسب‌ها و اتهامات مختلف زده می‌شود ولی همچنان از رهبری تعریف و تمجید می‌شود. این‌جا دوگانه‌سازی و دوقطبی‌سازی آغاز شده است. افرادی که زمینه ذهنی برای این تأثیرپذیری را داشتند ذهنیتشان تحت تاثیر این عملیات قرار می‌گیرد. در سطحی بالاتر این محکوم امنیتی سابق و انقلابی امروز به برنامه‌های صدا و سیما دعوت می‌شود.

مرحله چهارم: حالا که این فرد به اندازه کافی مسئولین نظام را بی‌اعتبار کرده، خود را تمجیدکننده سیاست‌های رهبری معرفی کرده، در دل برخی از طرفداران نظام جا باز کرده، به تریبون‌های رسمی کشور راه یافته، و به اندازه کافی به شکاف‌های میان جناح‌های داخل نظام پرداخته و آن را عمیق‌تر کرده و تبدیلش کرده به دو قطبی، منتظر بزنگاهی یا اتفاقی است که در قالب یک فرد انقلابی‌تر از سران انقلاب، به سیاست‌های رهبری، عملکرد نیروهای امنیتی، عملکرد نیروهای نظامی حمله کند! در این مرحله این فرد کاتولیک‌تر از پاپ و انقلابی‌تر از رهبری انقلاب شده است! گویی رهبری در دفاع از امنیت کشور ضعف به خرج داده، یا نیروهای نظامی جان بر کف ایران نمی‌فهمند یا ترسیده‌اند و فقط این آقای خارج‌نشین است که دلش برای ایران و انقلاب و نظام می‌سوزد! البته در این مرحله وی میوه مرحله سوم را به خوبی می‌چیند! در ذهن جماعتی که جذب وی شدند، همه مسئولین نظام انسان‌های ناکارآمد، غرب‌گرا، اشرافی و … هستند و حالا در ذهن آن‌ها نسبت به رهبری انقلاب و نیروهای نظامی هم شک ایجاد شده است!

حالا یک برنامه چند ساله به نتیجه رسیده و بخشی از طرفداران انقلاب و جمهوری اسلامی بدبین و دچار شک و تردید شده‌اند ‌و‌ دوقطبی‌ها تشدید شده است! البته من در جایگاهی نیستم و اطلاعاتی ندارم که بگویم این فرد به یک دستگاه اطلاعاتی خارجی وابسته است یا خیر اما چه این‌گونه باشد چه نباشد نتیجه کار یکی است!
عملیات فیک یا یوم‌الله؟!

از بعد از ترور سردار سلیمانی و حمله ایران به پایگاه عین‌الاسد تا این روزهای پساجنگ ۱۲ روزه، در فضای رسانه‌ای دو عده همواره جمهوری اسلامی بازنده بوده است! یکی فضا، فضای رسانه‌های ضد انقلاب است که پروژه‌ آن‌ها به نمایندگی از سرویس‌های جاسوسی غرب ضعیف نشان دادن جمهوری اسلامی ایران است و این کارشان تعجبی ندارد.اما فضای دیگر متعلق بخشی از جماعت طرفدار نظام است که در این سال‌ها به یک باره کارشناس ارشد مسائل نظامی و امنیتی شدند و نسبت به هر اقدام امنیتی و نظامی جمهوری اسلامی ایران هزاران ان‌قلت می‌آورند تا جایی که نتیجه روایتشان همگرا با رسانه‌های ضد انقلاب می‌شود (البته که نیت‌ و اهداف این عزیران متفاوت و عمدتاً از سر دلسوزی برای نظام و ایران است)!

اوج این اظهارات در گذشته، اظهارات عجیب آقای قاسمیان بود که عملیات عین‌الاسد را که رهبری یوم‌الله خوانده بود عملیات فیک خواند! عملیاتی که یکی از مهم‌ترین پایگاه‌های آمریکا در منطقه را موشک‌باران کرد و ترامپ برای پوشاندن ضربه‌ای که خورده، نتایج آن را مخفی کرد. از موارد عجیب دیگر در تحلیل‌های این دوستان استناد به رسانه‌های اسرائیلی است! کسی که کمی با شیوه رسانه‌ای اسرائیل بعد از ۷ اکتبر آشنا باشد می‌داند که رژیم صهیونیستی چگونه تلفات خود را سانسور می‌کند! در آخرین مورد ایران حمله جدی‌ای به پایگاه العدید کرد و طبق روایت علی لاریجانی ۶ موشک سنگین به صورت دقیق در آن‌جا اصابت کرد ولی ترامپ که نشان داده یک دروغگوی تمام‌عیار است جوری وانمود کرد که این حمله فیک بوده است! باز هم این جماعت تحلیلگر تحت تأثیر روایت آمریکا، هیچ نگاه جدی به این واقعه نکردند و با بی‌اهمیتی از کنار آن گذشتند! حالا که تصاویر ماهواره‌ای منتشر شده به اعتراف رسانه‌های خودشان یکی از مهم‌ترین سامانه‌های راداری و ارتباطی آمریکا که در این پایگاه بوده است به کلی منهدم شده است!

سوال من از برخی از دوستان تحلیلگر جریانات منطقه معتقد به جمهوری اسلامی این است که چرا در تحلیل آن‌ها، همواره روایت غرب به روایت مسئولین جمهوری اسلامی رجحان دارد؟ این مسئله ناشی از خودتحقیری نسبت به غرب نیست؟ جنگ اخیر باعث نشد که کمی بیشتر به روایت مسئولین و فرماندهان کشور اعتماد کنیم؟
یکی مرد جنگی به از صد هزار

تصویری که از علی لاریجانی در سال‌های گذشته در ذهن مخاطب نقش بسته تصویر پایین است. سیاستمداری کت شلواری، با پیراهن‌های یقه بسته، ادبیات رسمی و تا حدی دیپلماتیک. لاریجانی ۱۲ سال رئیس مجلس بود و در این سه دوره منتقدان و دشمنان زیادی داشت. یک زمانی رئیس جمهور وقت در عملیاتی گنگستری برای تخریب وی فیلم برادرش را در مجلس پخش کرد، یک زمان به علت دفاع از ساحت مجلس مورد هجمه شدید رئیس قوه قضاییه که برادرش بود قرار گرفت، یک دوره هم دشمن اصلی پایداری‌های مجلس بود و متهم اصلی تصویب برجام در ۲۰ دقیقه. البته این دشمنی‌ها بی‌نتیجه هم نبود و شورای نگهبان در دو انتخابات ریاست جمهوری در کمال تعجب صلاحیت وی را احراز نکرد! لاریجانی در همه این سال‌ها حامی دیپلماسی، مذاکره، و حل مسائل سیاست خارجی کشور به ویژه مسئله هسته‌ای از طریق گفت‌وگو و رسیدن به توافق با غرب بود.

در جنگ ۱۲ روزه ولی ناگهان تصویر جدیدی از علی لاریجانی را دیدیم! فردی که کت نمی‌پوشد، پیراهنش را روی شلوارش می‌اندازد، و آستین‌ها را بالا زده (تصویر پایین)! در روزهایی که شاید انتظار داشتیم افرادی که همیشه مخالف مذاکره بودند پرچم حمایت از جمهوری اسلامی را به دست بگیرند، این علی لاریجانی بود که در اولین روزها در قاب تلویزیون دیده شد و شروع به تهدید غرب و به ویژه گروسی کرد. در زمانی که بعد از آتش بس، برخی از خودی‌ها زمزمه‌های شکست داشتند این علی لاریجانی بود که بعد از پیام رهبری، کامل‌ترین و منسجم‌ترین روایت از جنگ ۱۲ روزه و پیروزی ایران را ارائه داد و بعد هم یکی از سخنرانان اصلی مراسم‌های وداع با شهدا بود تا در هر سخنرانی روشنگری کند و پیام‌های دقیقی به دشمن مخابره کند.

علی لاریجانی نشان داد که مرد جنگی بودن به شعار دادن در زمان صلح نیست! وی نشان داد مرد روزهای سخت است، چه زمانی که کشور نیاز به دفاع از عقلانیت و دیپلماسی دارد او در خط مقدم است و ترسی از آماج تهمت‌ها و توهین‌ها قرار گرفتن ندارد، چه زمانی که کشور در شرایط جنگی است و نیاز به تبیین و ارائه روایت از جنگ و لفاظی در برابر دشمن دارد ترسی از تهدید دشمن ندارد.
انتشار مطلب "یکی مرد جنگی به از صد هزار" در روزنامه خراسان

البته از روزنامه خراسان انتظار می‌رفت مطلب با اجازه از نویسنده و نام وی منتشر شود.
انتشار مطلب "یکی مرد جنگی به از صد هزار" در روزنامه خراسان

البته از روزنامه خراسان انتظار می‌رفت مطلب با اجازه از نویسنده و نام وی منتشر شود.
بازخوانی مطلب ذیل که چهار سال پیش نوشته شده است، شاید مفید باشد.‏

یکی از مشکلات امروز ما، استناد به آمار بدون داشتن فهم و تحلیل از آمار است. یکی از اشتباهات رایج، استناد به آمار مصرف ⁧آب⁩ در بخش ⁧کشاورزی⁩ است. بسیاری می‌گویند ۹۰ درصد مصرف آب کشور در بخش کشاورزی است بنابراین ⁧صرفه‌جویی⁩ در مصرف ⁧آب شهری⁩، بلاموضوع است. اما این استدلال به دلایل زیر غلط است.

‏۱- در صورتی که اگر از یک منبع آبی به چند نیاز مختلف تخصیص داده شود، همواره اولین اولویت تخصیص ⁧آب⁩ ⁧مصرف خانگی⁩ است. بنابراین در کوتاه مدت وقتی ⁧آب آشامیدنی⁩ قطع می‌شود، مصرف بخش‌های دیگر سبب این موضوع نشده است. بلکه مصرف زیاد همان بخش خانگی سبب کمبود شده است.

‏۲- طبیعتاً شبکه توزیع ⁧آب آشامیدنی⁩ و توزیع آب کشاورزی از یکدیگر مجزا هستند. حتی برخی مواقع منابع آبی هم اختصاص به یک یا دو مصرف خاص دارند. بنابراین در صورت ⁧صرفه‌جویی⁩ در بخش کشاورزی، به سرعت مازاد آن اختصاص به آب شهری اختصاص پیدا نمی‌کند!

‏۳- بخش قابل توجهی از آب آشامیدنی در شهرهای بزرگ از طریق انتقال بین حوضه‌ای تأمین می‌شود. به طور مثال تقریباً تمام سدهایی که آب‌شان برای مصرف خانگی تهران انتقال پیدا می‌کند، در حوضه آبریز تهران نیستند. افزایش انتقال ⁧آب⁩ بین حوضه‌ای تبعات زیادی دارد.

‏۴- و در نهایت مهم‌ترین علت اهمیت ⁧صرفه‌جویی⁩ در آب آشامیدنی، هزینه‌های تمام‌شده آن است. هزینه تأمین، انتقال، و تصفیه ⁧آب آشامیدنی⁩ بسیار بیشتر از هزینه‌های تمام شده آب در سایر بخش‌‌هاست.

‏۵- البته بیان این موارد به منظور توصیه به صرفه‌جویی به دیگران نبود، که اساساً اگر توصیه اثری داشت وضعیت مصرف آب آشامیدنی به شکل امروز نبود. در اولویت‌ترین راه حل برای کاهش مصرف آب و افزایش بهره‌وری استفاده از آب در کشور، حذف ⁧قیمت‌گذاری⁩ دستوری به شکل مرسوم است و بس!

پ.ن: در این مطلب، آب آشامیدنی، آب شهری، و مصرف خانگی به یک معنا استفاده شده است و تفاوت‌های این واژه‌ها مدنظر نیست.

https://www.group-telegram.com/tammolaat.com
عدم توسعه کشاورزی ناشی از نگاه ایدئولوژیک؟ یا ناشی از خیرخواهی جاهلانه؟

در مورد مصرف آب کشاورزی در ایران برخی سریعاً به دنبال جواب‌های تکراری می‌روند که ریشه مصرف زیاد آب در بخش کشاورزی در ایران، ایدئولوژیک است و علت اصلی آن خودکفایی گندم است! واقعا چرا مصرف آب کشاورزی در ایران انقدر بالاست و چرا راندمان مصرف آب کشاورزی انقدر کم است؟!

۱- صرفه مقیاس:
در اقتصاد خرد، حاشیه سود بخش‌های تولیدی وابستگی زیادی به میزان تولید آن بخش دارد و وقتی حجم یک واحد تولیدی بزرگ‌تر و میزان تولیدش بیشتر می‌شود هزینه‌ها به‌میزان کمتری از درآمدها افزایش پیدا می‌کند در نتیجه سود افزایش پیدا می‌کند. انجام اصلاحات ارضی در دهه ۳۰ و ۴۰ خورشیدی عملاً باعث کوچک شدن زمین‌های کشاورزی و کاهش توانایی صاحبان زمین‌ها در تولید شد. زمین کشاورزی کوچک، دیگر به اندازه‌ای تولید نداشت و سود ایجاد نمی‌کرد که صاحب زمین/کشاورز بتواند با هزینه در بخش فناوری تولید، راندمان تولیدش را افزایش دهد.

۲-آب و برق مفت:
در طی همه این سال‌ها به اسم حمایت از کشاورزی، آب، برق، و سوخت با قیمت بسیار نازل در اختیار کشاورز قرار گرفت. حتی به این هم بسنده نشده و در دولت‌های نهم و دهم، به کشاورزانی که چاه‌های بدون مجوز برای دسترسی به آب بیشتر حفر کرده بودند، مجوز اهدا شد! وقتی آب و برق و سوخت در هزینه تمام‌شده کشاورزان و در نتیجه سود آن‌ها تأثیری نداشت، انگیزه‌ای برای بهبود راندمان و کاهش مصرف آب و برق وجود نداشت. البته این آب و برق با قیمت پایین فقط این نتیجه را نداشت و باعث شد اصلاح الگوی کشت هم اتفاق نیفتد و میوه‌هایی با مصرف آب زیاد و غیرراهبردی مثل هندوانه تولید شود!

۳- تشویق و ترویج کشاورزی:
اساساً سیاست تشویق و ترویج کشاورزی در کشوری کم‌آب، سیاست غلطی بوده است. ایران مزیت‌های نسبی دیگری مثل موقعیت جغرافیایی برای عبور و مرور و نفت و گاز دارد که باید اولویت توسعه در این زمینه‌ها قرار می‌گرفت.

۴- قیمت‌گذاری نان:
سیاست‌گذار برای ارزان نگه داشتن قیمت نان عملاً کل چرخه تولید نان را مختل کرد! آب و برق مجانی به کشاورز داده شد، گندم را به قیمت ثابت تضمین‌شده از کشاورز خریدند، آرد را به قیمت بالا از تولیدکننده آرد خریدند و به قیمت پایین در اختیار نانوا قرار دادند تا نان با قیمت پایین به دست مردم برسد! نتیجه: کیفیت نان و راندمان تولید در همه این بخش‌ها پایین آمد! نتیجه: افزایش تقاضای نان، افزایش تقاضای آرد، افزایش تقاضای گندم، افزایش مصرف آب و عدم نیاز به افزایش راندمان تولید گندم نسبت به آب!

آیا می‌شد در تولید گندم خودکفا بود ولی دچار این مشکلات نشد؟ به نظر بله!

پ.ن: ۶۵ درصد سطح زیر کشت گندم کشور به روش دیم تولید می‌شود که حدود ۳۵ درصد حجم تولید گندم کشور را شامل می‌شود!
تأملات
عدم توسعه کشاورزی ناشی از نگاه ایدئولوژیک؟ یا ناشی از خیرخواهی جاهلانه؟ در مورد مصرف آب کشاورزی در ایران برخی سریعاً به دنبال جواب‌های تکراری می‌روند که ریشه مصرف زیاد آب در بخش کشاورزی در ایران، ایدئولوژیک است و علت اصلی آن خودکفایی گندم است! واقعا چرا مصرف…
جناب آقای دکتر امامی اسکاردی استاد دانشگاه و از متخصصین عالم رشته مدیریت منابع آب که حق استادی بر گردن من دارند، تذکری در رابطه با مثال هندوانه به‌عنوان میوه با مصرف آب زیاد و غیرراهبردی زدند که در ادامه عیناً نقل می‌کنم:

«هندوانه به دلیل پوست کلفتی که دارد آب را در خود ذخیره می‌کند و ظاهر آن وقتی هندوانه را باز میکنی غلط‌انداز میشود. آن‌چه مزیت هندوانه هست در ذخیره آب به چشم ما آب‌بر به حساب می‌آید در حالی که سیب که مصرف آب بیشتری دارد به دلیل این‌که آب را از سطح خود تبخیر می‌کند به چشم ما نمی‌آید.»
انحصارگرایی حتی در دفاع از مقاومت!

اخیراً حسین شریعتمداری با ادبیات خاص خودش به عطاءالله مهاجرانی حمله کرده که این فرد فراری به چه حقی در روزنامه دولتی ایران نظارت استصوابی را نقد کرده و صداوسیما چرا به او تریبون داده، و او را پادوی طرح آمریکا و اسرائیل در سال ۸۸ خوانده و مجدد این زخم کهنه را تازه کرده!

اوج حضور مهاجرانی در صحنه سیاسی ایران انتهای دهه شصت تا انتهای دهه هفتاد بود. سال ۶۹ مهاجرانی در روزنامه اطلاعات مقاله‌ای با عنوان «مذاکره مستقیم» نوشت که در بخشی از آن گفته بود: «به گمانم می‌توان از زاویه‌ای دیگر نیز، مذاکره مستقیم را سنجید و بین مذاکره مستقیم و غیرمستقیم طرف بهتر و یا لااقل آن که شرش کمتر است را برگزینیم…
به گمانم اگر درشرایط ویژه‌ای که هستیم، مصلحت‌های کشور و انقلاب را بر سایر امور ترجیح ندهیم، بهره‌اش از دست رفتن فرصت‌ها برای انقلاب و کشور و ملتی خواهد بود که دشمنانش می‌خواهند فرصت‌های او را بگیرند و سال‌ها پس از سال‌ها بگذرد و ما در وادی بازی با شعار، مثل بازی با یخ متوقف بمانیم.» این مقاله محشری به پا کرد و مورد هجمه بسیاری از سیاسیون و مطبوعات داخل قرار گرفت. در نهایت یک هفته بعد رهبری انقلاب در واکنش به این مطلب و مطالب حول و حوش آن گفتند: «… و اما مذاکره. من معتقدم، آن کسانی که فکر می‌کنند ما باید با رأس استکبار-یعنی آمریکا- مذاکره کنیم، یا دچار ساده لوحی هستند، یا مرعوبند….»
البته همان شب، نامه دلجویی رهبری از مهاجرانی (۱) آبی شد بر آتش و کسانی که دنبال تخریب مهاجرانی بودند مجبور به سکوت شدند.(۲)

مهاجرانی- از افراد نزدیک مرحوم هاشمی در نیمه اول دهه هفتاد- از چهره‌های مؤثر در تشکیل حزب کارگزاران سازندگی و دمیدن روح تازه‌ای در سپهر سیاسی ایران بود و پس از رئیس جمهور شدن خاتمی، وزیر فرهنگ و ارشاد دولت وی شد. دولتی که شعار اصلی‌اش توسعه سیاسی و فرهنگی بود و منتقدانش آن را عامل تهاجم فرهنگی می‌دانستند، بالطبع وزارت فرهنگش خط مقدم دعواها و جنجال‌ها بود. مهاجرانی هم یکی از دو وزیری بود که همواره مورد حمله شدید مخالفان دولت بود (در کنار عبدالله نوری وزیر کشور وقت) تا این که در نهایت مجبور به استعفا شد. داستان بخشی از مخالفت‌های آن سال‌ها را مهاجرانی در کتابی با عنوان «استیضاح» نوشته است.

سال ۸۸ که ۴ سال از مهاجرت مهاجرانی از ایران گذشته بود، وی یکی از چهره‌های برجسته منتقدین خارج از کشور نسبت به مدیریت برگزاری انتخابات و وقایع بعد از آن بود ولی در همان زمان نیز سعی داشت از چارچوب‌های کلی جمهوری اسلامی خارج نشود و جانب انصاف را رعایت کند. در کوران بهار عربی صحبت‌های مهاجرانی در مقایسه میان مصر و ایران که گفته بود: «اول، استقلال بی‌نظیر ایران و عدم هرگونه وابستگی در برابر وابستگی مصر به آمریکا و دوم، عدم فساد اقتصادی آیت الله خامنه‌ای در برابر فساد مبارک و خانواده‌اش. .. من به عنوان منتقد آیت‌الله خامنه‌ای اقرار می‌کنم که یک نقطه خاکستری حتی نه تاریک در زندگی اقتصادی ایشان و خاندانشان نمی‌شود پیدا کرد.»، بازتاب زیادی در میان مخالفین و موافقین جمهوری اسلامی داشت.

هر چه از سال ۸۸ بیشتر گذشت و حضور مهاجرانی در خارج از کشور طولانی‌تر شد، فاصله وی با اپوزوسیون بیشتر شد و دفاع او از جمهوری اسلامی پررنگ‌تر. برای مهاجرانی مسلم شده بود هدف بخش بزرگی از اپوزوسیون خارج از کشور اصلاح و بهبود وضعیت مردم نیست، بلکه پروژه‌بگیران غرب برای تخریب جمهوری اسلامی و ایران هستند. در اوج پروژه غرب برای تحریف تاریخ انقلاب، مهاجرانی دست به قلم شد و کتاب ««نقدِ تحریفِ مدرن » امام خمینی، جنگ ایران و عراق» را نوشت و با اطلاعاتی دقیق، تسلط تاریخی بی‌نظیر، برهانی قاطع، و بیانی شیوا از حقانیت جمهوری اسلامی ایران در جنگ هشت ساله دفاع کرد. مهاجرانی در همه این سال‌ها در برابر جنایات رژیم صهیونیستی سکوت نکرد، در مورد شبکه حامیان آمریکایی غربی این رژیم روشنگری کرد، از حقانیت جبهه مقاومت و رزمندگان و شهدای این جبهه دفاع کرد، ارادتش به سید حسن نصرالله و حاج قاسم سلیمانی را پنهان نکرد و پس از شهادت سید حسن در ۷۱ سالگی خود را به بیروت رساند تا روایتگر مظلومیت و مقاومت شود تا جایی که جواد موگویی از زبان مهاجرانی در دیدارش با وی در فرودگاه بیروت نقل می‌کند: «خب من هنوز هم انقلابی‌ام. امروز مقاومت در اوج شکوه و وحدت است. آقای خامنه‌ای یعنی وحدت…»

حالا که ۱۶ سال از وقایع سال ۸۸ گذشته و مهاجرانی هم از آن سال‌ها عبور کرده، حسین شریعتمداری چه اصراری دارد در هر موقعیتی به اختلافات آن سال‌ها برگردد؟! نکند فکر می‌کند چتر انقلاب و جمهوری اسلامی انقدر کوچک است که اگر بقیه زیر آن قرار گیرند جایی برای او باقی نمی‌ماند؟!
انحصارگرایی حتی در دفاع از مقاومت!
ادامه

(۱) نامه رهبری انقلاب به مهاجرانی:

بسمه‌تعالى
 
برادر گرامى، آقاى عطاءالله‌ مهاجرانى

شنیدم بعضى‌ها از حرف‌هاى امروز من، قصد طعن و توهینى نسبت به جنابعالى استنباط کرده‌اند و شاید بعضى خواسته‌اند یا بخواهند آن را مستمسکى براى اهانت به شما بسازند. اعلام می‌کنم که این استنباط غلط است. من یک فکر را تخطئه کرده‌ام و نیّت توهین به کسى نداشته‌ام و اگر بدون اراده‌ى من به شما توهین شده است، از شما عذر می‌خواهم.

 من شما را ده سال است به صدق و صفا و طهارت می‌شناسم و مطمئنّم جز دلسوزى و خیرخواهى، نظرى نداشته‌اید. شما همچنان برادر خوب من هستید و حدّاکثر آن است که به توصیه‌ى شما در مقاله‌ى «مذاکره‌ى مستقیم» عمل نخواهیم کرد.

والسّلام‌علیکم
سیّدعلى خامنه‌اى
۶۹/۲/۱۲

(۲) جالب است مهدی نصیری هم که این روزها مدافع سینه‌چاک رژیم صهیونیستی و رضا پهلوی شده این پیشنهاد را با عباراتی نظیر «کنار گذاشتن خط امام»، «پذیرفتن ولایت طاغوت»، «پایکوبی بر خون و مزار صدها هزار شهید»، و … تخطئه کرد! این اتفاقات یادآور سخن امیرالمومنین علی (ع) است که فرمود: «فی تقلب الاحوال علم جواهر الرجال»
پزشکیان که وعده حل سه روزه مشکل بورس را نداده بود!

من در دوره انتخابات ریاست جمهوری طرفدار مسعود پزشکیان نبودم، دور اول انتخابات به وی رای ندادم و فقط دوره دوم انتخابات به او رای دادم، اما امروز که فضای سیاسی کشور علیه رئیس جمهور را میبینم تعجب می‌کنم!

برخی که یا حافظه درستی ندارند یا آشنا به مسائل نیستند، به رئیس جمهور می‌تازند که چرا برای قطعی برق و آب کاری نمی‌کند؟! گویا پزشکیان می‌تواند در عرض یک سال آب‌های زیرزمینی که طی ۱۰۰ سال نابود شده‌اند را جایگزین کند! سدها را پر آب کند! و صنعت برق کشور را که با قیمت‌گذاری دستوری طی چند دهه حکمرانی دولت‌های قبلی و هنر مرحوم توکلی و دوستانش در مجلس هفتم! نابوده شده است، دولت فعلی یک شبه احیا کند و ماهی یک نیروگاه جدید افتتاح کند! تا سیاست‌های کلی اقتصادی تغییر نکند اوضاع سال به سال بدتر می‌شود همانطور که وضعیت برق و گاز و آب در دولت قبلی هم سال به سال بدتر می‌شد! شاید برخی یادشان نباشد ولی ما خوب یادمان هست که در دولت مرحوم رئیسی عملاً برق صنعت قطع شده بود تا برق به خانه‌ها برسد!

برخی دیگر هم منتقد پزشکیان در سیاست خارجی هستند! یک سری می‌گویند چرا حرف از مذاکره می‌زند؟ گروهی دیگر هم می‌گویند چرا زودتر با آمریکا توافق نمی‌کند؟! خب اگر به این راحتی مسئله حل می‌شد چرا دولت مرحوم رئیسی در همان سال اول مذاکرات را به نتیجه مطلوب نرساند؟! این‌ها نمی‌فهمند در چند سال اخیر جنگ اوکراین و روسیه اتفاق افتاده؟! یادشان رفته ۷ اکتبری رقم خورده؟! رئیس جمهور قبلی در حادثه‌ای مشکوک وفات یافته و سلسله اتفاقات بی‌سابقه‌ای در منطقه رخ داده؟! دولت مرحوم رئیسی قبل از این سلسله وقایع در منطقه، کارنامه‌اش در برابر یک بحران ۱۴۰۱ چگونه بود؟! اگر شیوه مدیریت فرهنگی به‌خصوص برخی از مدیران آن دولت نبود نمی‌شد از وقوع آن وقایع تلخ جلوگیری کرد؟!

اگر واقع‌بین باشیم همین که مسعود پزشکیان سنگ زیر آسیاب شده، در برابر تمام حمله‌ها و انتقادات هیچ واکنشی نشان نمی‌دهد، هیچ اختلافی با ارکان نظام ایجاد نمی‌کند بلکه تمام تلاشش را می‌کند که در سطوح مختلف اداره کشور وحدت ایجاد کند کار بزرگی کرده است! کافی بود پزشکیان در دوره جنگ ۱۲ روزه به جای تبعیت تمام از فرماندهی کل قوا و همراهی کامل با نیروهای مسلح، دنبال خودنمایی و به کرسی نشاندن نظرات شخصی‌اش باشد! آن‌وقت مشخص می‌شد که اگر رئیس جمهور دنبال وفاق نباشد این اتحاد شکل می‌گرفت یا خیر؟!

حتما می‌توان ساعت‌ها به رئیس جمهور و دولتش انتقادات درست و به‌جایی وارد کرد اما انصاف داشته باشیم و یادمان نرود که پزشکیان میراث‌دار چه وضعیتی است! انتقام دهه‌ها سیاستگذاری و مدیریت غلط را از پزشکیان نگیرید!
تأملات
جنگ رستاخیز؟! حمله بامداد جمعه رژیم صهیونیستی بیش از آن که نشان‌دهنده توفق نظامی دشمن باشد نشان‌دهنده موفقیت در طراحی بلندمدت و پیچیده امنیتی اطلاعاتی بود که شامل ۳ بخش ردیابی دقیق مکان تعداد زیادی از فرماندهان عالیرتبه نظامی و دانشمندان هسته‌ای، از کار انداختن…
تغییر واقعیت‌های قطعی با ساخت روایت‌های جعلی!

در هفته گذشته فرصتی فراهم شد و در خدمت دو تن از دوستان فاضل بودم. در این گعده، یکی از دوستان سؤال پرسید، امروز که دو ماه از آغاز جنگ ۱۲ روزه گذشته و اخبار دقیق‌تری از اتفاقات آن روزها منتشر شده است، هدف اصلی حمله رژیم صهیونیستی به ایران چه بود؟ و بحث‌هایی در این رابطه شکل گرفت. تلاش می‌کنم جواب این سوال را با وام گرفتن از آن گفت‌وگوی ۳ نفره بیان کنم.

در سیل رسانه‌ها و روایت‌ها و جنگ رسانه‌ای رژیم صهیونیستی و آمریکا، گویا نمی‌توان پاسخ سؤال‌های بسیار ساده را داد! چون این سیطره رسانه‌ای، هر کس که روایتی غیر از قدرقدرتی آمریکا و پیروزی همیشگی رژیم صهیونیستی ارائه کند، آن‌قدر مورد حمله قرار می‌دهد که خود آن فرد هم به حرف‌هایش شک کند! وگرنه سیر اتفاقات انقدر واضح و مشخص است که جواب این سؤال بسیار ساده است: فروپاشی جمهوری اسلامی ایران!

رژیم صهیونیستی با هماهنگی کامل آمریکا و طبق برنامه‌ای که از مدت‌ها پیش برای آن تدارک دیده بود مانند همیشه یک طرح ضربتی کوتاه‌مدت داشت! با حمله روز اول و ترور تمام رده‌های فرماندهی نظامی کشور، از کار انداختن پدافند هوایی ایران، حمله به پایگاه‌های موشکی، و ادامه دادن حملات، و‌ در نتیجه از کار انداختن توان مقابله نظامی ایران، در پی تسلیم ایران در روز یکشنبه در مذاکرات بود. بازیابی توان عملیاتی ایران در کمتر از ۲۴ ساعت برای رژیم غیرمتتظره بود اما این برنامه ضربتی، گام دومی هم داشت و آن هم حذف تمام سران کشور در صورتی که ایران حاضر به تسلیم نباشد، بود. از روز یکشنبه گام دوم برنامه آغاز شد، حمله‌های متعدد در یک صبح تا ظهر به مراکز مختلف امنیتی و اداری در تهران و حمله به فضاهای پرجمعیت مثل تجریش، و روز دوشنبه حمله به صدا و سیما و به عنوان نماد حکومت و ترور تمام سران سیاسی و امنیتی و نظامی رده اول کشور که در جلسه شورای عالی امنیت ملی حضور داشتند که این بخش برنامه با تمام توان اجرا شد و شاید تنها چیزی که مانع به نتیجه رسیدن این عمل خبیثانه شد، لطف و عنایت الهی بود. البته باید توجه ویژه داشت که در طی تمام این برنامه، یک ضلع اصلی آن حساب باز کردن روی شورش مردم علیه جمهوری اسلامی ایران بود.

از روز سه‌شنبه دیگر برنامه ضربتی رژیم تمام شده بود و فقط جنگ را ادامه می‌دادند برای وارد کردن هر چه بیشتر آمریکا به بخش تهاجمی جنگ تا شاید با کمک آمریکا به اهداف خود برسند. البته که در همین روزها ورق جنگ برگشت. رژیم به مرور با واقعیتی تلخ مواجه شد و آن هم ناتوانی مطلق پدافند دفاعی‌اش در برابر موشک‌های ایران تنها پس از یک هفته! ترامپ که در روزهای اول سعی می‌کرد خود را طراح و برنده و قهرمان اصلی جنگی بنامد که به سقوط جمهوری اسلامی منجر شده به مرور فهمید برای پیروزی برنامه‌ای که نتانیاهو با آن وی را خام کرده بود نیاز به حضور نظامی بسیار گسترده‌تر آمریکا در تهاجم است و حالا که امکان و تمایل این رویارویی را ندارد، با یک عملیات با نتایج نامشخص و ساخت و ارائه روایت پیروزی خودش و نابودی صنعت هسته‌ای ایران پای خود را از مخمصه بیرون کشید! و پس از ۱۲ روز رژیم صهیونیستی وقتی از حضور بیشتر آمریکا ناامید شد و هر روز با حجم بیشتری از خرابی‌های ناشی حملات ایران و ناتوانی پدافندش در برابر این حملات مواجه شد راهی پیدا نکرد جز درخواست آتش بس!

روایت این جنگ اصلا پیچیده نیست! هدف رژیم، فروپاشی ایران و سوریه‌سازی ایران مانند سوریه این روز‌های جولانی بود -و آمریکای ترامپ با تمام توان از این عملیات پشتیبانی کرد- که با شکست مواجه شد و توان مقابله نظامی ایران، رژیم را مجبور به درخواست آتش بس کرد! اگر اهداف دیگری هم مانند تخریب صنعت هسته‌ای در میان بود در حاشیه این هدف اصلی بود. بماند که اگر رژیم و آمریکا نگران ساخت بمب اتم توسط ایران بودند، الان که نه کارشناسان آژانس در ایران هستند، نه ایران گزارشی از وضعیت صنایع هسته‌ای خود می‌دهد و نه حتی آمریکا برآوردی از نتایج حمله به فردو دارد، وضعیت صنعت هسته‌ای ایران بسیار مبهم‌تر از گذشته است و شرایط برای حرکت به سمت ساخت بمب بسیار مساعدتر!
2025/08/23 21:20:33
Back to Top
HTML Embed Code: