"زانو زدن" در برابر قدرت ایرانِ تاریخی!
در نمایش شانزده آبانِ میدان انقلاب، والریان، زانو نزد. او، بیش از هزار و چهارصد سال پیش؛ در مقابل شاهپور پادشاه ساسانی زانو زده بود.
زانو زدن والریان، "شکوه تاریخ ایران" بود.
اما
"زانو زدن حاکمان اسلامیِ حاکم شده بر ایران" آن هم درُست در میدان انقلاب نماد انقلاب پنجاه و هفت؛ زانو زدن نمادین در برابر "قدرت ایرانِ تاریخی" بود و زانو زدن آشکار در برابر قدرت "ملت تاریخی ایرانِ" امروز.
همان حاکمان اسلامی، که چهل و هفت سال پیوسته و یگریز سنگ بر پادشاهان ایرانی زدند و تاریخ پُرشکوه ایران باستان را حذف کردند حتی از کتابهای تاریخی مدارس و دانشگاهها و از تمامیِ دمودستگاه اسلامیِ حکومت خود؛ و به انکار تاریخ و اسطورهها و شخصیتهای تاریخی ایران پرداختند در همهی این چهل و هفت سال!
حالا:
اما در برابر قدرت تاریخ ایران و "شکوه ایرانِ تاریخی" و "ملتِ در پی آن شکوه"؛ چارهای جز زانو زدن ندارند!!
در میدان انقلاب، والریان زانو نزد. این روحانیون حاکم شده بر ایران بودند که بالاخره مجبور شدند در برابر قدرت تاریخی ایران، زانو بزنند. شکوه تاریخیای که بیش از این نیز، به زانو درآوره بود تمام مهاجمان به ایران را از اسکندر تا والریان از تازیان تا مغولان و...
بعد از گذر چهل و هفت سال از انقلاب مارکسیستی_اسلامی ضد پادشاهی؛ در میدان انقلاب، نه والریان، که آن انقلابیون ترکیی_تلفیقیِ پنجاهوهفتی بودند که در برابر پادشاهی، زانو زدند.
در میدان انقلاب، "جمهوریاسلامیداخل"؛ سرانجام زانو زد.
اما
"جمهوریاسلامیخارج"، همچنان خود را در مقابل تاریخ ایران میبیند!
و
هنوز "چپاسلامیهای جمهوریاسلامیخارج"، در ستیزند با تاریخ ایران بویژه با تاریخ ایران باستان!!
آن چپاسلامیها، هم، روزی زانو خواهند زد در مقابل این قدرت تاریخیِ تاریخ شکوهمند ایران و در مقابل این ملتِ در جستجوی آن شکوه از دست رفته. آن روز، دیر و دور نیست.
نبشتهی: اسفنداد ایرانیاد
#زانو_زدن
#قدرت_تاریخیایران
#شکوه_تاریخایران
#اسفنداد_ایرانیاد
۲۵۸۴/۸/۱۹_برابر با(۱۴۰۴خورشیدی)
در نمایش شانزده آبانِ میدان انقلاب، والریان، زانو نزد. او، بیش از هزار و چهارصد سال پیش؛ در مقابل شاهپور پادشاه ساسانی زانو زده بود.
زانو زدن والریان، "شکوه تاریخ ایران" بود.
اما
"زانو زدن حاکمان اسلامیِ حاکم شده بر ایران" آن هم درُست در میدان انقلاب نماد انقلاب پنجاه و هفت؛ زانو زدن نمادین در برابر "قدرت ایرانِ تاریخی" بود و زانو زدن آشکار در برابر قدرت "ملت تاریخی ایرانِ" امروز.
همان حاکمان اسلامی، که چهل و هفت سال پیوسته و یگریز سنگ بر پادشاهان ایرانی زدند و تاریخ پُرشکوه ایران باستان را حذف کردند حتی از کتابهای تاریخی مدارس و دانشگاهها و از تمامیِ دمودستگاه اسلامیِ حکومت خود؛ و به انکار تاریخ و اسطورهها و شخصیتهای تاریخی ایران پرداختند در همهی این چهل و هفت سال!
حالا:
اما در برابر قدرت تاریخ ایران و "شکوه ایرانِ تاریخی" و "ملتِ در پی آن شکوه"؛ چارهای جز زانو زدن ندارند!!
در میدان انقلاب، والریان زانو نزد. این روحانیون حاکم شده بر ایران بودند که بالاخره مجبور شدند در برابر قدرت تاریخی ایران، زانو بزنند. شکوه تاریخیای که بیش از این نیز، به زانو درآوره بود تمام مهاجمان به ایران را از اسکندر تا والریان از تازیان تا مغولان و...
بعد از گذر چهل و هفت سال از انقلاب مارکسیستی_اسلامی ضد پادشاهی؛ در میدان انقلاب، نه والریان، که آن انقلابیون ترکیی_تلفیقیِ پنجاهوهفتی بودند که در برابر پادشاهی، زانو زدند.
در میدان انقلاب، "جمهوریاسلامیداخل"؛ سرانجام زانو زد.
اما
"جمهوریاسلامیخارج"، همچنان خود را در مقابل تاریخ ایران میبیند!
و
هنوز "چپاسلامیهای جمهوریاسلامیخارج"، در ستیزند با تاریخ ایران بویژه با تاریخ ایران باستان!!
آن چپاسلامیها، هم، روزی زانو خواهند زد در مقابل این قدرت تاریخیِ تاریخ شکوهمند ایران و در مقابل این ملتِ در جستجوی آن شکوه از دست رفته. آن روز، دیر و دور نیست.
نبشتهی: اسفنداد ایرانیاد
#زانو_زدن
#قدرت_تاریخیایران
#شکوه_تاریخایران
#اسفنداد_ایرانیاد
۲۵۸۴/۸/۱۹_برابر با(۱۴۰۴خورشیدی)
"قبل از تباهی"
اینجا، میدان ونک تهران است در درهه پنجاه.
تهران اینگونه بود و ایران اینگونه بود قبل از برآمدن آن "ابر سیاهِ تباه".
زمانیکه، هم، آب داشتیم و هم، آبادانی؛ و هم، هوای سالم.
و
در این "سالهای ناآباد" و در این "روزهای بیآب" با "هوای خفهکننده"ی تهران و دیگر شهرها! اما بیش از هر زمانی میفهمیم معنای آب و آبادانی و هوای سالم را. و داشتن آن را.
که
با کج فهمی عجیبی، قدر آن داشتههای ارزشمند را، ندانستیم؛ و با لجبازی تمام جُفتپا، لگد بر داشتههایمان زدیم!!
که
حالا، نه تنها باید در حسرت آن آبادانی باشیم، که پیشکش اسلامیان حاکم شده بر ایران!
حتی:
بابد اینچنین در حسرت آب باشیم؛ و نیز، هوا !!
و
دریغ از هر نوع آبادانی کشور!
اما
با این اوضاع دربوداغونِ این روزها؛ در حیرتم از آن "ایدئولوژی باورانی" که بازگشت و بازآفرینی آن دوره آب و آبادانی را، هنوز ارتجاعی مینامند و خواستاران چنین بازآفرینی را مرتجع میخوانند!!!
لعنت بر آن ابر سیاهِ تباه.
که چه کرد با ما و ایران ما.
یا
دقیقتر، چه کردیم با خودمان!!
نبشتهی: اسفنداد ایرانیاد
#قبل_از_تباهی
#اسفنداد_ایرانیاد
۲۵۸۴/۸/۲۰_برابر با(۱۴۰۴خورشیدی)
اینجا، میدان ونک تهران است در درهه پنجاه.
تهران اینگونه بود و ایران اینگونه بود قبل از برآمدن آن "ابر سیاهِ تباه".
زمانیکه، هم، آب داشتیم و هم، آبادانی؛ و هم، هوای سالم.
و
در این "سالهای ناآباد" و در این "روزهای بیآب" با "هوای خفهکننده"ی تهران و دیگر شهرها! اما بیش از هر زمانی میفهمیم معنای آب و آبادانی و هوای سالم را. و داشتن آن را.
که
با کج فهمی عجیبی، قدر آن داشتههای ارزشمند را، ندانستیم؛ و با لجبازی تمام جُفتپا، لگد بر داشتههایمان زدیم!!
که
حالا، نه تنها باید در حسرت آن آبادانی باشیم، که پیشکش اسلامیان حاکم شده بر ایران!
حتی:
بابد اینچنین در حسرت آب باشیم؛ و نیز، هوا !!
و
دریغ از هر نوع آبادانی کشور!
اما
با این اوضاع دربوداغونِ این روزها؛ در حیرتم از آن "ایدئولوژی باورانی" که بازگشت و بازآفرینی آن دوره آب و آبادانی را، هنوز ارتجاعی مینامند و خواستاران چنین بازآفرینی را مرتجع میخوانند!!!
لعنت بر آن ابر سیاهِ تباه.
که چه کرد با ما و ایران ما.
یا
دقیقتر، چه کردیم با خودمان!!
نبشتهی: اسفنداد ایرانیاد
#قبل_از_تباهی
#اسفنداد_ایرانیاد
۲۵۸۴/۸/۲۰_برابر با(۱۴۰۴خورشیدی)
اتمیزه شدن جامعه و "شکلگیریِ مای جمعی"
در جامعهی اتمیزه شدهی ایران، "ما" بعنوان "جمعِ فراتر از فرد"؛ با نصحیحت و پند و اندرز شکل نمیگیرد و حتی به مثابه کُنشی سیاسی و فلسفی نیز نیست. بلکه
آن ما، منتظر فرصت است تا در دل بحران زاده شود اما نه برای اصلاح ساختار سیاسی در قالب کنشی سیاسی فلسفی؛ بلکه برای درهم شکستن این ساختار سیاسی. ساختاری که هم، سببساز اتمیزه شدن جامعه است و هم، بویژه با همین شیوههای بزعم خود کنش سیاسی فلسفی با سرگرمیهای اصلاحی تهی از واقعیت و اصلاحطلبی تهی از امید، مردم را تا مرز ناامیدی مطلق پیش بُرده است.
مرز ناامیدی، اما خود آغاز مرز خشم است؛ خشمی عمومی. و جامعه، برای همیشه ناامید نمیماند. یعنی نمیتواند بماند و باید راهی بیابد برای فرا رفتن از آن.
ناامیدی، یعنی بنبست. و آنچه، آن بنبست را میشکند همان خشم فراآمدهی عمومی است که به هنگامش، هنگامه خود را میآفریند و برپا میدارد برای جَستن عمومی از دیوار بُنبست. و برای زیستن متفاوتِ آن سوی دیوار در فردای روشنِ پس از فرو ریختن این دیوار.
نبشتهی: اسفنداد ایرانیاد
#اتمیزهشدن_جامعه
#شکلگیری_مای_جمعی
#اسفنداد_ایرانیاد
۲۵۸۴/۸/۲۱_برابر با(۱۴۰۴خورشیدی)
در جامعهی اتمیزه شدهی ایران، "ما" بعنوان "جمعِ فراتر از فرد"؛ با نصحیحت و پند و اندرز شکل نمیگیرد و حتی به مثابه کُنشی سیاسی و فلسفی نیز نیست. بلکه
آن ما، منتظر فرصت است تا در دل بحران زاده شود اما نه برای اصلاح ساختار سیاسی در قالب کنشی سیاسی فلسفی؛ بلکه برای درهم شکستن این ساختار سیاسی. ساختاری که هم، سببساز اتمیزه شدن جامعه است و هم، بویژه با همین شیوههای بزعم خود کنش سیاسی فلسفی با سرگرمیهای اصلاحی تهی از واقعیت و اصلاحطلبی تهی از امید، مردم را تا مرز ناامیدی مطلق پیش بُرده است.
مرز ناامیدی، اما خود آغاز مرز خشم است؛ خشمی عمومی. و جامعه، برای همیشه ناامید نمیماند. یعنی نمیتواند بماند و باید راهی بیابد برای فرا رفتن از آن.
ناامیدی، یعنی بنبست. و آنچه، آن بنبست را میشکند همان خشم فراآمدهی عمومی است که به هنگامش، هنگامه خود را میآفریند و برپا میدارد برای جَستن عمومی از دیوار بُنبست. و برای زیستن متفاوتِ آن سوی دیوار در فردای روشنِ پس از فرو ریختن این دیوار.
نبشتهی: اسفنداد ایرانیاد
#اتمیزهشدن_جامعه
#شکلگیری_مای_جمعی
#اسفنداد_ایرانیاد
۲۵۸۴/۸/۲۱_برابر با(۱۴۰۴خورشیدی)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
"سرانجام بدذاتی"!
بیبیسی این بنیاد دروغ پراکنی، با همهی مکاری؛ بالاخره دُم به تله داد!
آنهم چه تلهای! تله ترامپ که بیش از هر تلهای، میتواند دُمش را بفشارد.
هرچند این، جنگ قدرتها است. با این حال اما از ته دل خشنود و خوشحال شدم از به تله افتادن چنین مکاری، که دههها است بویژه با بخش بیبیسی فارسیاش؛ ما را گزیده است. چنین گزندگی و چنین گزندی را تاکنون هیچ رسانهای به این میزان و به این حد به ما نزده است که بیبیسی این بنگاه ترفندافکنِ خوش خط و خال مکار، زده است.
آخ که چقد دلم خُنگ شد از رو شدن دستِ این زبل! و از به تله افتادن این بدذات پُرفریب خوش ادا که در همهی این سالها، با آن نحوهی پوشش دلبخواه خود آنهم در قالب ادعای بیطرفی! کلاغ را بجای قناری به ما قالب میکرد!!
نبشتهی: اسفنداد ایرانیاد
#سرانجام_بدذاتی
#بیبیسی
#بنگاه_فریب
#اسفنداد_ایرانیاد
۲۵۸۴/۸/۲۱_برابر با(۱۴۰۴خورشیدی)
بیبیسی این بنیاد دروغ پراکنی، با همهی مکاری؛ بالاخره دُم به تله داد!
آنهم چه تلهای! تله ترامپ که بیش از هر تلهای، میتواند دُمش را بفشارد.
هرچند این، جنگ قدرتها است. با این حال اما از ته دل خشنود و خوشحال شدم از به تله افتادن چنین مکاری، که دههها است بویژه با بخش بیبیسی فارسیاش؛ ما را گزیده است. چنین گزندگی و چنین گزندی را تاکنون هیچ رسانهای به این میزان و به این حد به ما نزده است که بیبیسی این بنگاه ترفندافکنِ خوش خط و خال مکار، زده است.
آخ که چقد دلم خُنگ شد از رو شدن دستِ این زبل! و از به تله افتادن این بدذات پُرفریب خوش ادا که در همهی این سالها، با آن نحوهی پوشش دلبخواه خود آنهم در قالب ادعای بیطرفی! کلاغ را بجای قناری به ما قالب میکرد!!
نبشتهی: اسفنداد ایرانیاد
#سرانجام_بدذاتی
#بیبیسی
#بنگاه_فریب
#اسفنداد_ایرانیاد
۲۵۸۴/۸/۲۱_برابر با(۱۴۰۴خورشیدی)
"بیبیسی و ترامپ"
این متن را در تاریخ ۱۳۹۹/۸/۱۷ در دوره انتخابات قبلی ریاست جمهوری آمریکا، نوشته بودم. حالا که دعوای بیبیسی و ترامپ بر سر تحریف سخنان ترامپ در جریان انتخابات همان دوره توسط بیبیسی، در این روزها بالا گرفته است؛ آن را به اشتراک دوباره میگذارم.
شادی زودهنگام؛ و اخم تداوم یافته بیبیسی
با آنکه هنوز نتایج نهایی انتخابات ریاست جمهوری آمریکا میان دونالد ترامپ و جو بایدن، به صورت رسمی اعلام نشده است؛ تلویزیون بیبیسی فارسی اما با شادمانی تمام، به جشن نشسته است!
این شادیٍ نمایان، امشب از چهره یکایک گویندگان خبر در لندن، تا خبرنگاران دائمی و اعزامی به شهرهای مختلفٍ آمریکا و حتی کارشناسان مدعو، کاملا نمایان بود.
آنان، آنچنان به شادی برآمدهاند که انگار بزرگترین پیروزی عمر خود را بدست آوردهاند. و آنقدر در این راه عجله دارند که حتی برخلاف رویه حرفهای، منتظر اعلام رسمی نتیجه نهایی نیز، نماندهاند و پیشاپیش، پیروزی بایدن بر ترامپ را با شادی تمام، به جشن نشستهاند!
اما
درست چهار سال پیش در چنین روزهایی، وضعیت بیبیسی فارسی اما کاملا برعکس بود چون این دونالد ترامپ بود که بر هیلاری کلینتون پیروز شده بود و کارکنان بیبیسی فارسی در آن زمان، آنچنان در خود فرورفته و اخمو بودند؛ که انگار تمامیٍ غم عالم یکجا، نصیب آنان شده است!
این در حالیست که، گویندگان و خبرنگاران بیبیسی فارسی چهار سال پیش در اقدامی عجیب و خارج از عرف رسانهای، بعد از اعلام رسمی نتیجه نهایی انتخابات ریاست جمهوری آمریکا با برنده شدن ترامپ، و حتی در شب بعد از انجام معارفه و آغاز بکار رسمی رئیسجمهور جدید؛ باز هم در پی پوشش لحظه به لحظهی خبرهای مربوط به اوباما(رئیسجمهور پیشین) بودند، نه ترامپ، بعنوان رئیس جمهور جدید!!
با این وجود "رسانههای جریان اصلی" از جمله بیبیسی، در تمامی چهار سال دوره اول او، با پرداختنٍ پُررنگ و بیش از حد اغراق شده به حواشی کارهای ترامپ(از نحوهی رفتار، تا گفتار او)، و مخالفت تمامعیار با هر تصمیم و هر برنامه وی؛ در عمل در نزد مخاطبان خود، از ترامپ یک "دیوٍ دوسر" ساختند، که با آمدن خود و با چنان کارهای خود، دارد جهان را نیست و نابود میکند!
سوای از کارها و رفتارهای گاهاً غیرمتعارف ترامپ، دلیل اصلیِ این شادی و آن اخم تداوم یافتهی بیبیسی به همراه سایر شرکا را، اما باید از شکستی که رسانههای جریان اصلی، از او در چهار سال قبل خورده بودند؛ دید.
رسانههایی که اکثریت مطلق آنها از جمله بیبیسی، از همان چهار سال پیش با اخم تداوم یافتهی خویش، مخالف سرسخت ترامپ بودند و با لجاجت تمام، این مخالفت را تا به امروز نیز با تمامی امکانات تکنیکی و تاکتیکی خود، ادامه دادهاند؛ اکنون که در رقابت با جو بایدن شکست خورده است، بیجهت نیست که اینگونه به شادیِ زود هنگام، بپردازند!!
در این میان، براستی؛ "دیو"، کدام است و "دلبر"، کدام؟!
نبشتهی: اسفنداد ایرانیاد
#بیبیسی_و_ترامپ
#شادی_زودهنگام
#اسفنداد_ایرانیاد
۲۵۸۴/۸/۲۳_برابر با(۱۴۰۴خورشیدی)
این متن را در تاریخ ۱۳۹۹/۸/۱۷ در دوره انتخابات قبلی ریاست جمهوری آمریکا، نوشته بودم. حالا که دعوای بیبیسی و ترامپ بر سر تحریف سخنان ترامپ در جریان انتخابات همان دوره توسط بیبیسی، در این روزها بالا گرفته است؛ آن را به اشتراک دوباره میگذارم.
شادی زودهنگام؛ و اخم تداوم یافته بیبیسی
با آنکه هنوز نتایج نهایی انتخابات ریاست جمهوری آمریکا میان دونالد ترامپ و جو بایدن، به صورت رسمی اعلام نشده است؛ تلویزیون بیبیسی فارسی اما با شادمانی تمام، به جشن نشسته است!
این شادیٍ نمایان، امشب از چهره یکایک گویندگان خبر در لندن، تا خبرنگاران دائمی و اعزامی به شهرهای مختلفٍ آمریکا و حتی کارشناسان مدعو، کاملا نمایان بود.
آنان، آنچنان به شادی برآمدهاند که انگار بزرگترین پیروزی عمر خود را بدست آوردهاند. و آنقدر در این راه عجله دارند که حتی برخلاف رویه حرفهای، منتظر اعلام رسمی نتیجه نهایی نیز، نماندهاند و پیشاپیش، پیروزی بایدن بر ترامپ را با شادی تمام، به جشن نشستهاند!
اما
درست چهار سال پیش در چنین روزهایی، وضعیت بیبیسی فارسی اما کاملا برعکس بود چون این دونالد ترامپ بود که بر هیلاری کلینتون پیروز شده بود و کارکنان بیبیسی فارسی در آن زمان، آنچنان در خود فرورفته و اخمو بودند؛ که انگار تمامیٍ غم عالم یکجا، نصیب آنان شده است!
این در حالیست که، گویندگان و خبرنگاران بیبیسی فارسی چهار سال پیش در اقدامی عجیب و خارج از عرف رسانهای، بعد از اعلام رسمی نتیجه نهایی انتخابات ریاست جمهوری آمریکا با برنده شدن ترامپ، و حتی در شب بعد از انجام معارفه و آغاز بکار رسمی رئیسجمهور جدید؛ باز هم در پی پوشش لحظه به لحظهی خبرهای مربوط به اوباما(رئیسجمهور پیشین) بودند، نه ترامپ، بعنوان رئیس جمهور جدید!!
با این وجود "رسانههای جریان اصلی" از جمله بیبیسی، در تمامی چهار سال دوره اول او، با پرداختنٍ پُررنگ و بیش از حد اغراق شده به حواشی کارهای ترامپ(از نحوهی رفتار، تا گفتار او)، و مخالفت تمامعیار با هر تصمیم و هر برنامه وی؛ در عمل در نزد مخاطبان خود، از ترامپ یک "دیوٍ دوسر" ساختند، که با آمدن خود و با چنان کارهای خود، دارد جهان را نیست و نابود میکند!
سوای از کارها و رفتارهای گاهاً غیرمتعارف ترامپ، دلیل اصلیِ این شادی و آن اخم تداوم یافتهی بیبیسی به همراه سایر شرکا را، اما باید از شکستی که رسانههای جریان اصلی، از او در چهار سال قبل خورده بودند؛ دید.
رسانههایی که اکثریت مطلق آنها از جمله بیبیسی، از همان چهار سال پیش با اخم تداوم یافتهی خویش، مخالف سرسخت ترامپ بودند و با لجاجت تمام، این مخالفت را تا به امروز نیز با تمامی امکانات تکنیکی و تاکتیکی خود، ادامه دادهاند؛ اکنون که در رقابت با جو بایدن شکست خورده است، بیجهت نیست که اینگونه به شادیِ زود هنگام، بپردازند!!
در این میان، براستی؛ "دیو"، کدام است و "دلبر"، کدام؟!
نبشتهی: اسفنداد ایرانیاد
#بیبیسی_و_ترامپ
#شادی_زودهنگام
#اسفنداد_ایرانیاد
۲۵۸۴/۸/۲۳_برابر با(۱۴۰۴خورشیدی)
"دو رئیسجمهور خودخوانده"!!
در جریان کنگره آزادی جهان که چند روز پیش در برلین آلمان برگزار شد؛ "مسیح علینژاد"(که نام معصومه، را مسیح مینامد)، خود را رئیسجمهور خوانده است.
تا
بعد از مریم؛ معصومه نیز دومین رئیسجمهور خودجوشِ خودخوانده باشد!!
با اعلام خودجوش "مریم قجرانلو" در چندین سال قبل، و حالا هم با اعلام خودجوش "معصومه علینژاد" بعنوان رئیسجمهور؛ باید دید سومین خودجوش! کی میجوشد و میروید از زمین این جمهوریِ خودخواندگی؟!
شاید در روزهای پیش رو، با رئیسجمهور خواندن "ملیحه محمدیِ" چپ خلقی توسط خودش؛ دو میم، به "سه میم" تبدیل شود.
امان از نتایج رشدبادکنکی رسانهای و امان از تاثیر فاندی و باندیِ "این بادکنکیهای فاندی"؛ که گویا بیشترین تاثیرات را در آنان، بر "توهم رئیسجمهور خواندنِ خود"، میگذارد!!
پس بیجهت نبود که بساط "رهبر منم" رهبر تویی" راه انداخته بودند و آن را، شعار خود کرده بودند!
حالا
با این اعلام، گویا باید آن شعار خود را نیز تغییر دهند و بجای آن، شعارشان این شود:
"رئیسجمهور منم، رئیسجمهور منم"!!
روزگار شگفتی شده، این روزگار ما!
نبشتهی: اسفنداد ایرانیاد
#رئیسجمهور_خودخوانده
#معصومه_مسیح_علینژاد
#مریم_قجرانلو_رجوی
#اسفنداد_ایرانیاد
۲۵۸۴/۸/۲۳_برابر با(۱۴۰۴خورشیدی)
در جریان کنگره آزادی جهان که چند روز پیش در برلین آلمان برگزار شد؛ "مسیح علینژاد"(که نام معصومه، را مسیح مینامد)، خود را رئیسجمهور خوانده است.
تا
بعد از مریم؛ معصومه نیز دومین رئیسجمهور خودجوشِ خودخوانده باشد!!
با اعلام خودجوش "مریم قجرانلو" در چندین سال قبل، و حالا هم با اعلام خودجوش "معصومه علینژاد" بعنوان رئیسجمهور؛ باید دید سومین خودجوش! کی میجوشد و میروید از زمین این جمهوریِ خودخواندگی؟!
شاید در روزهای پیش رو، با رئیسجمهور خواندن "ملیحه محمدیِ" چپ خلقی توسط خودش؛ دو میم، به "سه میم" تبدیل شود.
امان از نتایج رشدبادکنکی رسانهای و امان از تاثیر فاندی و باندیِ "این بادکنکیهای فاندی"؛ که گویا بیشترین تاثیرات را در آنان، بر "توهم رئیسجمهور خواندنِ خود"، میگذارد!!
پس بیجهت نبود که بساط "رهبر منم" رهبر تویی" راه انداخته بودند و آن را، شعار خود کرده بودند!
حالا
با این اعلام، گویا باید آن شعار خود را نیز تغییر دهند و بجای آن، شعارشان این شود:
"رئیسجمهور منم، رئیسجمهور منم"!!
روزگار شگفتی شده، این روزگار ما!
نبشتهی: اسفنداد ایرانیاد
#رئیسجمهور_خودخوانده
#معصومه_مسیح_علینژاد
#مریم_قجرانلو_رجوی
#اسفنداد_ایرانیاد
۲۵۸۴/۸/۲۳_برابر با(۱۴۰۴خورشیدی)
Forwarded from اسفنداد ایرانیاد
"زخمهای آبان"!
روزها، ماهها، سالها میآیند و میروند؛ اما بعضی از روزها و ماهها، در سالهای معینی از یادها نمیروند.
در توالی تابستان ۸۸، دی ماه ۹۶، آبان ۹۸ با آن زخمهای عمیقی که در خود دارند تازهترین آن یادهاست؛ یادهای:
یاد جان باختگانی که نامهایشان، هنوز سرٍ زبانهاست.
یاد خانوادههای داغداری که هنوز در سوگ داغ عزیزان خود، نشستهاند.
یاد زندانیان سیاسی و خانوادههای گرفتار و درگیر آنها.
یادی که در ذهن و ضمیر بسیاری از مردمان، هنوز جاریست و ملتهب میسازد همچنان "جانهای آگاه" را.
و ....
"غمها"ی آبان، همچنان "جاری"ست
چون:
"زخمها"ی عمیق آبان، هنوز؛ "باز" است.
نبشتهی: اسفنداد ایرانیاد
#زخمهای_آبان
#غمهای_آبان
#اسفنداد_ایرانیاد
۲۵۷۹/۸/۲۶_برابر با(۱۳۹۹خورشیدی)
روزها، ماهها، سالها میآیند و میروند؛ اما بعضی از روزها و ماهها، در سالهای معینی از یادها نمیروند.
در توالی تابستان ۸۸، دی ماه ۹۶، آبان ۹۸ با آن زخمهای عمیقی که در خود دارند تازهترین آن یادهاست؛ یادهای:
یاد جان باختگانی که نامهایشان، هنوز سرٍ زبانهاست.
یاد خانوادههای داغداری که هنوز در سوگ داغ عزیزان خود، نشستهاند.
یاد زندانیان سیاسی و خانوادههای گرفتار و درگیر آنها.
یادی که در ذهن و ضمیر بسیاری از مردمان، هنوز جاریست و ملتهب میسازد همچنان "جانهای آگاه" را.
و ....
"غمها"ی آبان، همچنان "جاری"ست
چون:
"زخمها"ی عمیق آبان، هنوز؛ "باز" است.
نبشتهی: اسفنداد ایرانیاد
#زخمهای_آبان
#غمهای_آبان
#اسفنداد_ایرانیاد
۲۵۷۹/۸/۲۶_برابر با(۱۳۹۹خورشیدی)
Forwarded from اسفنداد ایرانیاد
"پویایِ سروگون"!!
"پویا بختیاری" که در اسم، پویا بود؛ در رسم هم، "پویا شد". او که پویای زیست آگاهانه و سرورانه بود، شلیک آن نابکار شاید پایان داد زندگی به اختیار او را اما پایانی که خود آغازی شد برای "تولد دوباره"ی او تا در قامت "پویای پوینده راه آزادی و آبادی میهن" نماد نسلی شود دانا و توانا برای تغییرات بنیادین شرایط این روزگار.
"نسلی فرهیخته" و آگاه به دانشهای روز، اما "نابرخوردار"؛ نابرخوردار از یک زندگی شرافتمندانهی فردی و جمعی، نابرخوردار از رعایت شاٌن انسانی جوان ایرانی، نابرخوردار از حداقلهای یک زندگی متناسب و مناسب زمانه، نابرخوردار و ناخرسند!
"ناخرسند" از جهل و جنون و سیاهیِ حاکم بر جامعه، ناخرسند از زندگی نکردنها. ناخرسند از شادی و شادمانی نداشتنها، ناخرسند از امید به آینده نداشتنها، ناخرسند از تبعیضها از دیده نشدنها و بحساب نیامدنها، ناخرسند و خشمگین!
"خشمگین" از توهینها و تهمتهای ناروا، خشمگین از بیحرمتیها به فرهنگ و آیین نیاکانی، خشمگین از این که در سرزمین نیاکانیات، بیگانهات ببینند و بخوانند!!
ناخرسندِ خشمگین از تمامی این سیاهیها و تباهیها و نابرخورداریها، چاره را اما در گذر از استیصال و کنار گذاشتن کاسهی چه کنم، چه کنم دید تا بلکه مفری برآید.
آن نابرخوردار ناخرسند ناامیدِ خشمگین، برای غلبه بر همهی اینها و برای بدست آوردن همهی آن دریغ شدهها اما نه هپروتی شد تا تسکینی بیابد و نه منفعل، که شاید "خود بخود" فرجی شود!!
او تسکین دردها را در پویایی دید نه در خمودگی، در ارادهی خواستن دید نه در نظاره گری، در فریاد دید نه در سکوت.
برای گذر از خمودگیها، نظارهگریها و سکوت و سکونها تنها راه را پویایی دید تا تحقُق یابد آن خواستنها و آن خواستههای اجابت نشدهی تلمبار شده در جامعه و بویژه برای نسل او.
پویای بخت یار که با گزینش آگاهانه برپایهی ارادهی خواستن و تلاش برای زیستن سرورانه ایرانیان همراه با آزادی و آبادانی میهن، راه خود را به اختیار انتخاب کرده بود؛ روایت "سرو بودن" را برای همنسلان خود زنده کرد. که:
"هر درخت، سرویست؛ اگر توان ایستادگی را در خود باور کند و امیدِ به بهار را به یاًس زمستان نبازد"!
پیام اصلیِ "روایت سرو" را اما "پدر و مادر ایستاده"ی پویا، ایستاده برای مردمان با صدای بلند میخوانند تا "پویایی" را، پایداری ببخشند.
نبشتهی: اسفنداد ایرانیاد
#پویا_بختیاری
#روایت_سرو
#اسفنداد_ایرانیاد
۲۵۷۸/۹/۱۸_برابر با(۱۳۹۸ خورشیدی)
"پویا بختیاری" که در اسم، پویا بود؛ در رسم هم، "پویا شد". او که پویای زیست آگاهانه و سرورانه بود، شلیک آن نابکار شاید پایان داد زندگی به اختیار او را اما پایانی که خود آغازی شد برای "تولد دوباره"ی او تا در قامت "پویای پوینده راه آزادی و آبادی میهن" نماد نسلی شود دانا و توانا برای تغییرات بنیادین شرایط این روزگار.
"نسلی فرهیخته" و آگاه به دانشهای روز، اما "نابرخوردار"؛ نابرخوردار از یک زندگی شرافتمندانهی فردی و جمعی، نابرخوردار از رعایت شاٌن انسانی جوان ایرانی، نابرخوردار از حداقلهای یک زندگی متناسب و مناسب زمانه، نابرخوردار و ناخرسند!
"ناخرسند" از جهل و جنون و سیاهیِ حاکم بر جامعه، ناخرسند از زندگی نکردنها. ناخرسند از شادی و شادمانی نداشتنها، ناخرسند از امید به آینده نداشتنها، ناخرسند از تبعیضها از دیده نشدنها و بحساب نیامدنها، ناخرسند و خشمگین!
"خشمگین" از توهینها و تهمتهای ناروا، خشمگین از بیحرمتیها به فرهنگ و آیین نیاکانی، خشمگین از این که در سرزمین نیاکانیات، بیگانهات ببینند و بخوانند!!
ناخرسندِ خشمگین از تمامی این سیاهیها و تباهیها و نابرخورداریها، چاره را اما در گذر از استیصال و کنار گذاشتن کاسهی چه کنم، چه کنم دید تا بلکه مفری برآید.
آن نابرخوردار ناخرسند ناامیدِ خشمگین، برای غلبه بر همهی اینها و برای بدست آوردن همهی آن دریغ شدهها اما نه هپروتی شد تا تسکینی بیابد و نه منفعل، که شاید "خود بخود" فرجی شود!!
او تسکین دردها را در پویایی دید نه در خمودگی، در ارادهی خواستن دید نه در نظاره گری، در فریاد دید نه در سکوت.
برای گذر از خمودگیها، نظارهگریها و سکوت و سکونها تنها راه را پویایی دید تا تحقُق یابد آن خواستنها و آن خواستههای اجابت نشدهی تلمبار شده در جامعه و بویژه برای نسل او.
پویای بخت یار که با گزینش آگاهانه برپایهی ارادهی خواستن و تلاش برای زیستن سرورانه ایرانیان همراه با آزادی و آبادانی میهن، راه خود را به اختیار انتخاب کرده بود؛ روایت "سرو بودن" را برای همنسلان خود زنده کرد. که:
"هر درخت، سرویست؛ اگر توان ایستادگی را در خود باور کند و امیدِ به بهار را به یاًس زمستان نبازد"!
پیام اصلیِ "روایت سرو" را اما "پدر و مادر ایستاده"ی پویا، ایستاده برای مردمان با صدای بلند میخوانند تا "پویایی" را، پایداری ببخشند.
نبشتهی: اسفنداد ایرانیاد
#پویا_بختیاری
#روایت_سرو
#اسفنداد_ایرانیاد
۲۵۷۸/۹/۱۸_برابر با(۱۳۹۸ خورشیدی)
Forwarded from اسفنداد ایرانیاد
"یکبار و یکباره"!
گویند مُغولان، وحشی بودن و در وحشیگری بیمانند.
گویند مغولان، خونریز بودن از خونریزترینها.
گویند مغولان، سرکوبگر بودن از سرکوبگرترینها.
گویند مغولان، خود را شکستناپذیر میدانستند و پیروزِ همهی میدانها.
گویند مغولان، هیچگاه شکست نخورده بودند.
گویند مغولانِ وحشیِ خونریزِ سرکوبگرِ شکستنخورده، اما فقط یکبار شکست خوردند و با همان یکبار شکست، چنان از روزگار محو شدند و چنان با همان یکبار شکست "یکباره" دود شدند و به هوا رفتند که "انگار هیچگاه وجود نداشتند در این کشور"؛ حتی وجود تاریخی!!
و
گویند تاریخ تکرار شدنیست و آن تکرار، انجام شدنیست اگر "چنان خواستیِ" در میان باشد همانند و همسنگ همان "خواستن مردمان باشتین".
نبشتهی: اسفنداد ایرانیاد
#یک_بار
#مغولان
#مردم_باشتین
#اسفنداد_ایرانیاد
۲۵۸۱/۹/۱۸_برابر با(۱۴۰۱خورشیدی)
گویند مُغولان، وحشی بودن و در وحشیگری بیمانند.
گویند مغولان، خونریز بودن از خونریزترینها.
گویند مغولان، سرکوبگر بودن از سرکوبگرترینها.
گویند مغولان، خود را شکستناپذیر میدانستند و پیروزِ همهی میدانها.
گویند مغولان، هیچگاه شکست نخورده بودند.
گویند مغولانِ وحشیِ خونریزِ سرکوبگرِ شکستنخورده، اما فقط یکبار شکست خوردند و با همان یکبار شکست، چنان از روزگار محو شدند و چنان با همان یکبار شکست "یکباره" دود شدند و به هوا رفتند که "انگار هیچگاه وجود نداشتند در این کشور"؛ حتی وجود تاریخی!!
و
گویند تاریخ تکرار شدنیست و آن تکرار، انجام شدنیست اگر "چنان خواستیِ" در میان باشد همانند و همسنگ همان "خواستن مردمان باشتین".
نبشتهی: اسفنداد ایرانیاد
#یک_بار
#مغولان
#مردم_باشتین
#اسفنداد_ایرانیاد
۲۵۸۱/۹/۱۸_برابر با(۱۴۰۱خورشیدی)
شناخت دقیقتر
ایشان، همان فواد شمس هستند که بعد از خودکشیاش، چپها و ملیمذهبیها، این روزها از او بت ساختهاند با نوشتارها و تجلیلهای آنچنانی از او و در باره او!!
این متن نوشتههایش را، باید بهدقت خواند تا به شناخت دقیقتری از او رسید؛ که بر پایه آن، بتوان قضاوت درستتری انجام داد.
اینها، همان کسانی هستند که جار میزنند این سلطنتطلبها هستند که فحش میدهند.
اما
نوشتهی سمت چپ پائین را، بخوانید تا پی به صحت آن ادعا و صداقتشان در عمل، ببرید. که سوای از فحاشی، آنهم "فحش رکیک" دادن؛ "نگاه فاشیستی" در کلمه به کلمه و خط به خط نوشتهاش موج میزند!!
براستی فقط سلطنتطلبها، فحاشی میکنند؛ و این مدعیان، نه؟!!
اینان گویا نمیدانند این اصل را:
به عمل، "پاکاندیشی" برآید؛ نه به ادعا !!
نمیشود بتسازی کرد با همان سبک و سیاق و با همان روشها و همان کلیشههای دهههای بیست تا پنجاه؛ آن هم برای نسل اینترنتی این زمان!
وقتی
همهی سخنان از گفتاری تا نوشتاری، ثبت و ضبط میشود در حافظه مردمان این زمانه!!!
نبشتهی: اسفنداد ایرانیاد
#شناخت_دقیقتر
#فواد_شمس
#اسفنداد_ایرانیاد
۲۵۸۴/۸/۲۶_برابر با(۱۴۰۴خورشیدی)
ایشان، همان فواد شمس هستند که بعد از خودکشیاش، چپها و ملیمذهبیها، این روزها از او بت ساختهاند با نوشتارها و تجلیلهای آنچنانی از او و در باره او!!
این متن نوشتههایش را، باید بهدقت خواند تا به شناخت دقیقتری از او رسید؛ که بر پایه آن، بتوان قضاوت درستتری انجام داد.
اینها، همان کسانی هستند که جار میزنند این سلطنتطلبها هستند که فحش میدهند.
اما
نوشتهی سمت چپ پائین را، بخوانید تا پی به صحت آن ادعا و صداقتشان در عمل، ببرید. که سوای از فحاشی، آنهم "فحش رکیک" دادن؛ "نگاه فاشیستی" در کلمه به کلمه و خط به خط نوشتهاش موج میزند!!
براستی فقط سلطنتطلبها، فحاشی میکنند؛ و این مدعیان، نه؟!!
اینان گویا نمیدانند این اصل را:
به عمل، "پاکاندیشی" برآید؛ نه به ادعا !!
نمیشود بتسازی کرد با همان سبک و سیاق و با همان روشها و همان کلیشههای دهههای بیست تا پنجاه؛ آن هم برای نسل اینترنتی این زمان!
وقتی
همهی سخنان از گفتاری تا نوشتاری، ثبت و ضبط میشود در حافظه مردمان این زمانه!!!
نبشتهی: اسفنداد ایرانیاد
#شناخت_دقیقتر
#فواد_شمس
#اسفنداد_ایرانیاد
۲۵۸۴/۸/۲۶_برابر با(۱۴۰۴خورشیدی)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
"چه میکنه این عمه ممدانی" در آغاز کار ممدانی، آن هم در شهر نیویورکِ آمریکا!!
و
چه زود پا به توپ شدهاند این "زوج طلاییِ ممدانی و عمهش"!!
و
چه گلهای طلاییای که نزنند این زوج طلایی به دروازه نیویورک در بازیهای پیش رو.
نیویورکی، که این روزها؛
حتی
"دروازهبان" هم، ندارد!
درست
مثل سال پنجاه و هفت ما!!
و
چه تشویقهای بیامانی که نشوند در جای جای ایران اسلامی شده، توسط مشتاقان پابهکار عمه!!
ممدانی آمد
ممدانی با عمهش آمد!!
ممدانی با حجاب اسلامی آمد!
عمه ممدانی با اتوبوس مجانی آمد.
عمه مجانی برای آموزش مجانیِ حجاب اسلامی آمد.
پس:
درود خداوند بر عمه باد.
نبشتهی: اسفنداد ایرانیاد
#عمه_ممدانی
#نیویورک
#اسفنداد_ایرانیاد
۲۵۸۴/۸/۲۸_برابر با(۱۴۰۴خورشیدی)
و
چه زود پا به توپ شدهاند این "زوج طلاییِ ممدانی و عمهش"!!
و
چه گلهای طلاییای که نزنند این زوج طلایی به دروازه نیویورک در بازیهای پیش رو.
نیویورکی، که این روزها؛
حتی
"دروازهبان" هم، ندارد!
درست
مثل سال پنجاه و هفت ما!!
و
چه تشویقهای بیامانی که نشوند در جای جای ایران اسلامی شده، توسط مشتاقان پابهکار عمه!!
ممدانی آمد
ممدانی با عمهش آمد!!
ممدانی با حجاب اسلامی آمد!
عمه ممدانی با اتوبوس مجانی آمد.
عمه مجانی برای آموزش مجانیِ حجاب اسلامی آمد.
پس:
درود خداوند بر عمه باد.
نبشتهی: اسفنداد ایرانیاد
#عمه_ممدانی
#نیویورک
#اسفنداد_ایرانیاد
۲۵۸۴/۸/۲۸_برابر با(۱۴۰۴خورشیدی)
"جامعهی ایستا"، مانعِ "تغییرات بُنیادین"!!
جامعه ایستا، منتظر است تا یکی بیاید و "لنگش کند"؛ بدون این که خود، تلاش آنچنانی برای آموختن فنون و مهارتهای آن نماید تا با کسب آنها بعنوان یک بازیگر تعیینکننده، وارد میدان شود.
"جامعهی پویا"، اما برای لنگ کردنِ حریف با کسب مهارتهای لازم، میکوشد بهترین فنون را در مناسبترین موقع به اجرا در آورد. رهبر یا رهبران را نیز برای هر فن مناسب خود میخواهد تا به یاری آنان، متناسبترینها را عملی کند که بیشترین فایده را نصیب حرکتِ جمعی نماید.
جامعهی ایستا، "عرق نکرده" مُزد میخواهد؛ و همهی تلاش او تنها محدود به "باد کردن قهرمانهای کاذب" میشود!
جامعهی ایستا در عین بیعملی، اما "نقزن ماهر"ی هم هست تا با هر نوع حرکتی، از در مخالفت درآید!!
برای جامعهی ایستا، بیحرکتی بهترین گزینه؛ و حفظ وضع موجود، برای او مناسبترین وضعیت است!
بعد از ماٌیوس شدن از نیروهای سیاسی؛ چند سالی است که بخشهای متنوع و گسترده از مردم با محوریت نسلهای جوان و حتی نوجوانان، خود وارد میدانِ عمل شدهاند تا وضع کنونی را بعنوان "وضعیت بد"، به وضع دیگری، تغییر دهند تا بلکه بالاخره "وضعیت خوب" حاصل آید.
چنین تحول مثبتی که خود گواهِ گذر از جامعهی ایستا به جامعهی پویاست، را اما آن سیاسیون و آن ایستائیان سیاسی مدعی دانایی، برنتابیدند و بر نمیتابند. همان نیروهای پنجاهوهفتی حافظان وضع موجود، که نه تنها اینگونه حرکتها را نمیپسندند بلکه برای ناکام ماندن آنها، از هیچگونه ترفندی نیز دریغ ندارند!!
اعتراضات دی ماه ۹۶ با شعاری که آورد، خود گویای نه تنها گذر از جامعهی ایستا بود بلکه با "نه گفتن به هر دو جناح حکومت اسلامی" با شعار معروف "اصلاحطلب اصولگرا دیگه تمامه ماجرا"، نقطه پایانی شد به شوء اصلاحطلبی؛ که البته خود، گناهی بود نابخشودنی در نزد آنهایی که تمامی مسائل و امور را تنها از دریچهی تنگ "وصلطلبی" مینگرند و میبینند!!
"ایستائیان" در مورد آن اعتراضات، نخست گفتند: "محدود" است! اما وقتی از صد شهر گذشت، گفتند: "معدود" است! وقتی پُرشماریِ معترضان به نمایش درآمد، اما مدعی شدند تهران مهم است. به تهران که رسید، گفتند: این یک "شورش کور" است! این یک حرکت هیجانی طبقهی پائین جامعه است نه یک خیزش آگاهانه طبقه متوسط!!
و
چون چنین است، نه تنها نباید به آن بهاء داد بلکه هر کاری و هر شیوه و هر روشی برای بیثمر کردن و ناکام گذاشتن آن، باید در دستور کار نیروهای آگاه! و دمکراسیخواه!! جامعه قرار گیرد!
در انتها نیز، با طرح "شورشِ کور پابرهنگان"! به بیش از نیمی از مردم ایران و بویژه به جوانان و نوجوانانِ جان به لب رسیدهی مُعترض، بطور مستقیم توهین کردند!!!
بجز این برچسبها و ترفندها، طرح یک موضوع نیز بسیار پندآموز بود؛ نخست بحث رهبری را پیش کشیدند و گفتند: چون رهبری ندارد، ارزش پیگیری و بهاء دادن ندارد!
بعد که نام رضا پهلوی بعنوان رهبر احتمالی مطرح شد؛ به هولو ولا افتادند و با یک تناقض عجیب، بلافاصله مدعی شدند: حرکتی که رهبر داشته باشد، به استبداد منجر و منتج میشود! وجود رهبر در هر حرکتی، اصولاً منشاً تمامیِ استبدادهاست!!
"ایرادهای بنیاسرائیلی"، که دقیقاً در اعتراضات سراسری خونین آبان ۹۸ و پائیز ۴۰۱ نیز دوباره توسط ایستائیان، میدان گرفت! تا شاید با دلسرد کردن مردم از حرکتهای اعتراضیِ درست، باز هم با ایجادِ "تردید" و "ترس" بعنوان ابزار همیشگی؛ میدان را از تغییر خواهان حقیقی بستانند و خود همچنان نه میدانداران، که "دکانداران" همیشگی این میدان بمانند!!!
ایرادهای بنیاسراعیلی که حتی بیش از گذشته، همچنان اما ادامه دارد بویژه در این روزها؛ آنهم توسط همان ایستائیانِ مدعی همیشگیِ سیاستورزی و سیاسی بودن و روشنفکر بودن و دمکراسیخواه و عدالتخواه بودن و...!!
براستی، ما متعلق به کدام بخش این جامعهایم: جامعه ایستا، یا جامعه پویا؟
و
ما، دقیقاً در کدام بخشِ این جامعه ایستادهایم؟
تعلق و ایستادنی که میتواند تعیینکننده اکنون و آیندهی ما و جامعهی ما باشد با این باور که هیچ حرکت جمعیای، از ابتدا نه کامل است و نه بیعیب. و هیچ کس جز ما(آن بخش متحول و متحرک جامعه پویا)، میداندار این میدان نیست؛ و آن که نه تنها باید لنگش کند، که باید پُشت حریف(دشمن) را به خاک بمالد، مائیم.
که
فقط با "اتحاد با خود در قالب ملت" و با "آگاهی تمام" و با "توان حداکثری" و نیز با "گذر قطعی از این ایستائیان" و از این ایرادگیران بنیاسراعیلی؛ چنین کاری، ممکن خواهد شد.
نبشتهی: اسفنداد ایرانیاد
#جامعه_ایستا
#مانع_تغییراتبنیادین
#ایرادهای_بنیاسراعیلی
#اسفنداد_ایرانیاد
۲۵۸۴/۸/۲۹_برابر با(۱۴۰۴خورشیدی)
جامعه ایستا، منتظر است تا یکی بیاید و "لنگش کند"؛ بدون این که خود، تلاش آنچنانی برای آموختن فنون و مهارتهای آن نماید تا با کسب آنها بعنوان یک بازیگر تعیینکننده، وارد میدان شود.
"جامعهی پویا"، اما برای لنگ کردنِ حریف با کسب مهارتهای لازم، میکوشد بهترین فنون را در مناسبترین موقع به اجرا در آورد. رهبر یا رهبران را نیز برای هر فن مناسب خود میخواهد تا به یاری آنان، متناسبترینها را عملی کند که بیشترین فایده را نصیب حرکتِ جمعی نماید.
جامعهی ایستا، "عرق نکرده" مُزد میخواهد؛ و همهی تلاش او تنها محدود به "باد کردن قهرمانهای کاذب" میشود!
جامعهی ایستا در عین بیعملی، اما "نقزن ماهر"ی هم هست تا با هر نوع حرکتی، از در مخالفت درآید!!
برای جامعهی ایستا، بیحرکتی بهترین گزینه؛ و حفظ وضع موجود، برای او مناسبترین وضعیت است!
بعد از ماٌیوس شدن از نیروهای سیاسی؛ چند سالی است که بخشهای متنوع و گسترده از مردم با محوریت نسلهای جوان و حتی نوجوانان، خود وارد میدانِ عمل شدهاند تا وضع کنونی را بعنوان "وضعیت بد"، به وضع دیگری، تغییر دهند تا بلکه بالاخره "وضعیت خوب" حاصل آید.
چنین تحول مثبتی که خود گواهِ گذر از جامعهی ایستا به جامعهی پویاست، را اما آن سیاسیون و آن ایستائیان سیاسی مدعی دانایی، برنتابیدند و بر نمیتابند. همان نیروهای پنجاهوهفتی حافظان وضع موجود، که نه تنها اینگونه حرکتها را نمیپسندند بلکه برای ناکام ماندن آنها، از هیچگونه ترفندی نیز دریغ ندارند!!
اعتراضات دی ماه ۹۶ با شعاری که آورد، خود گویای نه تنها گذر از جامعهی ایستا بود بلکه با "نه گفتن به هر دو جناح حکومت اسلامی" با شعار معروف "اصلاحطلب اصولگرا دیگه تمامه ماجرا"، نقطه پایانی شد به شوء اصلاحطلبی؛ که البته خود، گناهی بود نابخشودنی در نزد آنهایی که تمامی مسائل و امور را تنها از دریچهی تنگ "وصلطلبی" مینگرند و میبینند!!
"ایستائیان" در مورد آن اعتراضات، نخست گفتند: "محدود" است! اما وقتی از صد شهر گذشت، گفتند: "معدود" است! وقتی پُرشماریِ معترضان به نمایش درآمد، اما مدعی شدند تهران مهم است. به تهران که رسید، گفتند: این یک "شورش کور" است! این یک حرکت هیجانی طبقهی پائین جامعه است نه یک خیزش آگاهانه طبقه متوسط!!
و
چون چنین است، نه تنها نباید به آن بهاء داد بلکه هر کاری و هر شیوه و هر روشی برای بیثمر کردن و ناکام گذاشتن آن، باید در دستور کار نیروهای آگاه! و دمکراسیخواه!! جامعه قرار گیرد!
در انتها نیز، با طرح "شورشِ کور پابرهنگان"! به بیش از نیمی از مردم ایران و بویژه به جوانان و نوجوانانِ جان به لب رسیدهی مُعترض، بطور مستقیم توهین کردند!!!
بجز این برچسبها و ترفندها، طرح یک موضوع نیز بسیار پندآموز بود؛ نخست بحث رهبری را پیش کشیدند و گفتند: چون رهبری ندارد، ارزش پیگیری و بهاء دادن ندارد!
بعد که نام رضا پهلوی بعنوان رهبر احتمالی مطرح شد؛ به هولو ولا افتادند و با یک تناقض عجیب، بلافاصله مدعی شدند: حرکتی که رهبر داشته باشد، به استبداد منجر و منتج میشود! وجود رهبر در هر حرکتی، اصولاً منشاً تمامیِ استبدادهاست!!
"ایرادهای بنیاسرائیلی"، که دقیقاً در اعتراضات سراسری خونین آبان ۹۸ و پائیز ۴۰۱ نیز دوباره توسط ایستائیان، میدان گرفت! تا شاید با دلسرد کردن مردم از حرکتهای اعتراضیِ درست، باز هم با ایجادِ "تردید" و "ترس" بعنوان ابزار همیشگی؛ میدان را از تغییر خواهان حقیقی بستانند و خود همچنان نه میدانداران، که "دکانداران" همیشگی این میدان بمانند!!!
ایرادهای بنیاسراعیلی که حتی بیش از گذشته، همچنان اما ادامه دارد بویژه در این روزها؛ آنهم توسط همان ایستائیانِ مدعی همیشگیِ سیاستورزی و سیاسی بودن و روشنفکر بودن و دمکراسیخواه و عدالتخواه بودن و...!!
براستی، ما متعلق به کدام بخش این جامعهایم: جامعه ایستا، یا جامعه پویا؟
و
ما، دقیقاً در کدام بخشِ این جامعه ایستادهایم؟
تعلق و ایستادنی که میتواند تعیینکننده اکنون و آیندهی ما و جامعهی ما باشد با این باور که هیچ حرکت جمعیای، از ابتدا نه کامل است و نه بیعیب. و هیچ کس جز ما(آن بخش متحول و متحرک جامعه پویا)، میداندار این میدان نیست؛ و آن که نه تنها باید لنگش کند، که باید پُشت حریف(دشمن) را به خاک بمالد، مائیم.
که
فقط با "اتحاد با خود در قالب ملت" و با "آگاهی تمام" و با "توان حداکثری" و نیز با "گذر قطعی از این ایستائیان" و از این ایرادگیران بنیاسراعیلی؛ چنین کاری، ممکن خواهد شد.
نبشتهی: اسفنداد ایرانیاد
#جامعه_ایستا
#مانع_تغییراتبنیادین
#ایرادهای_بنیاسراعیلی
#اسفنداد_ایرانیاد
۲۵۸۴/۸/۲۹_برابر با(۱۴۰۴خورشیدی)
ایرانسوزیِ ادامهدار!
"این؛ جان من است، که میسوزد".
این روزها که دوباره آتش در جای دیگری از ایران شعله کشیده یا دقیقتر شعلهور کردهاند آن آتش را "اینبار در جنگلهای شمال کشور"؛ بخشی از متنی که در خرداد ۱۳۹۹ در باره "آتشسوزی در زاگرس" نوشته بودم را میآورم که خود، نشان از آن دارد این وقایع، نه اتفاقات اتفاقیِ جدا از هم، که یک روند ادامهدار مخرب ِ نه آتشسوزی صرف، که دقیقاً "روندِ ایرانسوزی" است. تا به آتشسوزی ویرانگر این روزهای جنگلهای زیبای در حال خاکستر شدن شمال نیز، بپردازم:
زاگرس؛ این دیرینهی پابرجا، این زیبای سرفراز، این بلندٍ پُرنشیب، این کُهن مامنِ امن و امتداد تمدن نیاکانیِ ما؛ این روزها در آتش میسوزد. آتش نه تنها بر تنهی تناورِ درختان کُهنسال و نه تنها بر جانهای زندهی جانداران از چرندگان و پرندگان و... افتاده است؛ که با آن "آتشی که برافروختن"، آتش زدهاند بر جان ما
تا:
"بسوزیم و بسازیم و دم برنیاوریم"!!
و
اینک، آتش بهجان کُهن جنگلهای هیرکانی در کُهندیار مازندران افتاده است و میسوزاند بهشت ایران را و خاکستر میکند آن گل سرسبد زیستبوم ما را؛ آن هم نه در محدودهی خُرد و اندک در یکی دو روز، که هکتار هکتار آنهم به مدت سه هفت روز و چندین شبانه روز! پیوسته دارد جزغاله میکند رویشها و روئیدههای تناور شدهی هزاران ساله هیرکانی را!
که
میسوزاند نفسگاه البرز را و میبندد راههای نفس کشیدن شمال را و خفه میکند ریههای تنفسی البرز شمالی و حتی البرز جنوبی را.... که با آن؛ نه فقط آتش مهیبی بهجان جنگلهای بیبدیل هیرکانیِ کهن این بجای مانده تاریخی و این بهشتساز کهندیار البرز شمالی، زدهاند! که با آن، آتش زدهاند بر جان ما:
تا
"بسوزیم و بسازیم و دم برنیاوریم"!!
بسوزیم از این همه ویرانی؛ و بسازیم با این همه بیلیاقتیها، کارنابلدیها، بیتخصصیها، و مهمتر از آنها بیتعهدیها و "بیوجدانیهای" حاکمان اسلامیِ حاکم شده بر ایران؛ که نه تنها هیچ نساختهاند و نیفزودهاند بر داشتههای مان، که چهلوهفت سال است دارند:
ویران میکنند ساخته شدهها را، بنانهاده شدهها را. و نابود میکنند: داشتههای ما از میراثهای تاریخی فرهنگی و تمدنی را، تا زیست بوم: از جنگلها، دریاچهها، دریاها، تا کوه و دشت و بیابان را. که میفروشند خاک را و آلوده میکنند هوا را و تاراج میدهند آب و منابع آبی را!
بیش از این، سوختن نباید؛ وقتی ساختن از چنین حکومتی نشاید. بایدها را، باید جُست و چاره باید کرد این نشایدها را. وگرنه همچنان زاگرس و البرز و... گُر گرفته، و دشتها و بیابانها، ملتهب خواهند ماند همانند "جانِ ایرانیان" در جای جای ایران؛ که تبدار است، چه از آتش در جنگلهای خاص زاگرس و چه حالا از آتش در جنگلهای بیبدیل البرز_مازندران_!!
که
این دو کُهنزیستبوم البرز و زاگرس؛ ایران را، زیستهاند. و ایرانیان، ایستادهاند با آن دو سپر دفاعیِ طبیعی در برابر هجوم دشمنان؛ و زیستهاند با طبیعت زایندهی آن دو بلند بالای پابرجای زندگیساز!!
حاکمان اسلامیِ حاکم شده بر ایران که برای تداوم حکومت خود، حاضر به انجام هر کاری میشوند؛ اما برای ممانعت از ویرانی کشور و بقا ایران، هیچ کاری انجام نداده و نمیدهند! و فرقی هم نمیکند کدام دولت و با کدام تفکر باشد انقلابی، میانهرو، یا اصلاحی؛ تا ثابت کنند که همه از "یک قماشند در ویرانگری و ایرانسوزی"!!
و
اکنون، بعد از بُروز فاجعهی هولناک آتشسوزیِ جنگلهای شمال در این روزها، که فراتر از یک آتشسوزی معمولی است؛
"جانِ ایرانیان"، تبدار است همچنان از این ایرانسوزیِ ادامهدارِ این فرقه ایران ستیزِ ایرانسوز،
که:
انگار سر ایستادن نیز ندارند این حرامیان، تا "زمین سوخته کامل"؛ تحویلمان ندهند!!
نگذاریم این جهنمییان؛ آن تیکه از بهشت باقیماندهی ما را نیز، جهنم کنند!!
این فقط جنگلهای زیبای هزاران ساله شمال نیست، که دارد میسوزد. این؛ "جان من است"، که دارد "میسوزد هزاران هزار".
نبشتهی: اسفنداد ایرانیاد
#ایرانسوزی_ادامهدار
#آتشسوزی_جنگلهایشمال
#اسفنداد_ایرانیاد
۲۵۸۴/۹/۲_برابر با(۱۴۰۴خورشیدی)
"این؛ جان من است، که میسوزد".
این روزها که دوباره آتش در جای دیگری از ایران شعله کشیده یا دقیقتر شعلهور کردهاند آن آتش را "اینبار در جنگلهای شمال کشور"؛ بخشی از متنی که در خرداد ۱۳۹۹ در باره "آتشسوزی در زاگرس" نوشته بودم را میآورم که خود، نشان از آن دارد این وقایع، نه اتفاقات اتفاقیِ جدا از هم، که یک روند ادامهدار مخرب ِ نه آتشسوزی صرف، که دقیقاً "روندِ ایرانسوزی" است. تا به آتشسوزی ویرانگر این روزهای جنگلهای زیبای در حال خاکستر شدن شمال نیز، بپردازم:
زاگرس؛ این دیرینهی پابرجا، این زیبای سرفراز، این بلندٍ پُرنشیب، این کُهن مامنِ امن و امتداد تمدن نیاکانیِ ما؛ این روزها در آتش میسوزد. آتش نه تنها بر تنهی تناورِ درختان کُهنسال و نه تنها بر جانهای زندهی جانداران از چرندگان و پرندگان و... افتاده است؛ که با آن "آتشی که برافروختن"، آتش زدهاند بر جان ما
تا:
"بسوزیم و بسازیم و دم برنیاوریم"!!
و
اینک، آتش بهجان کُهن جنگلهای هیرکانی در کُهندیار مازندران افتاده است و میسوزاند بهشت ایران را و خاکستر میکند آن گل سرسبد زیستبوم ما را؛ آن هم نه در محدودهی خُرد و اندک در یکی دو روز، که هکتار هکتار آنهم به مدت سه هفت روز و چندین شبانه روز! پیوسته دارد جزغاله میکند رویشها و روئیدههای تناور شدهی هزاران ساله هیرکانی را!
که
میسوزاند نفسگاه البرز را و میبندد راههای نفس کشیدن شمال را و خفه میکند ریههای تنفسی البرز شمالی و حتی البرز جنوبی را.... که با آن؛ نه فقط آتش مهیبی بهجان جنگلهای بیبدیل هیرکانیِ کهن این بجای مانده تاریخی و این بهشتساز کهندیار البرز شمالی، زدهاند! که با آن، آتش زدهاند بر جان ما:
تا
"بسوزیم و بسازیم و دم برنیاوریم"!!
بسوزیم از این همه ویرانی؛ و بسازیم با این همه بیلیاقتیها، کارنابلدیها، بیتخصصیها، و مهمتر از آنها بیتعهدیها و "بیوجدانیهای" حاکمان اسلامیِ حاکم شده بر ایران؛ که نه تنها هیچ نساختهاند و نیفزودهاند بر داشتههای مان، که چهلوهفت سال است دارند:
ویران میکنند ساخته شدهها را، بنانهاده شدهها را. و نابود میکنند: داشتههای ما از میراثهای تاریخی فرهنگی و تمدنی را، تا زیست بوم: از جنگلها، دریاچهها، دریاها، تا کوه و دشت و بیابان را. که میفروشند خاک را و آلوده میکنند هوا را و تاراج میدهند آب و منابع آبی را!
بیش از این، سوختن نباید؛ وقتی ساختن از چنین حکومتی نشاید. بایدها را، باید جُست و چاره باید کرد این نشایدها را. وگرنه همچنان زاگرس و البرز و... گُر گرفته، و دشتها و بیابانها، ملتهب خواهند ماند همانند "جانِ ایرانیان" در جای جای ایران؛ که تبدار است، چه از آتش در جنگلهای خاص زاگرس و چه حالا از آتش در جنگلهای بیبدیل البرز_مازندران_!!
که
این دو کُهنزیستبوم البرز و زاگرس؛ ایران را، زیستهاند. و ایرانیان، ایستادهاند با آن دو سپر دفاعیِ طبیعی در برابر هجوم دشمنان؛ و زیستهاند با طبیعت زایندهی آن دو بلند بالای پابرجای زندگیساز!!
حاکمان اسلامیِ حاکم شده بر ایران که برای تداوم حکومت خود، حاضر به انجام هر کاری میشوند؛ اما برای ممانعت از ویرانی کشور و بقا ایران، هیچ کاری انجام نداده و نمیدهند! و فرقی هم نمیکند کدام دولت و با کدام تفکر باشد انقلابی، میانهرو، یا اصلاحی؛ تا ثابت کنند که همه از "یک قماشند در ویرانگری و ایرانسوزی"!!
و
اکنون، بعد از بُروز فاجعهی هولناک آتشسوزیِ جنگلهای شمال در این روزها، که فراتر از یک آتشسوزی معمولی است؛
"جانِ ایرانیان"، تبدار است همچنان از این ایرانسوزیِ ادامهدارِ این فرقه ایران ستیزِ ایرانسوز،
که:
انگار سر ایستادن نیز ندارند این حرامیان، تا "زمین سوخته کامل"؛ تحویلمان ندهند!!
نگذاریم این جهنمییان؛ آن تیکه از بهشت باقیماندهی ما را نیز، جهنم کنند!!
این فقط جنگلهای زیبای هزاران ساله شمال نیست، که دارد میسوزد. این؛ "جان من است"، که دارد "میسوزد هزاران هزار".
نبشتهی: اسفنداد ایرانیاد
#ایرانسوزی_ادامهدار
#آتشسوزی_جنگلهایشمال
#اسفنداد_ایرانیاد
۲۵۸۴/۹/۲_برابر با(۱۴۰۴خورشیدی)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
"اوج وقاحت"!!
برای مهار آتشسوزی آن سوی دنیا در "کالیفرنیای آمریکا"؛ ادعای اعزام تیمهای واکنش سریع در اطفای حریق، داشتن!!
و
برای مهار آتشسوزی در جنگلهای "چالوس مازندرانِ" چسبیده به تهران؛
اما
حتی دریغ از یک حرکتِ لاکپُشتی!!!
ابراز همدردی سریع و صریح با مردم کالیفرنیا داشتن!
و
"لالمانی گرفتن مطلق سخنگوی دولت"، در هر نوع ابراز همدردی با مردم درگیرِ آتشسوزی چالوس!!
این را:
جز وقاحت و رذالت، چه میتوان نامید؟!!
و
چقد، ما بیپناه شدهایم! بیپناه مطلق!!
نبشتهی: اسفنداد ایرانیاد
#اوج_وقاحت
#کالیفرنیا
#چالوس
#اسفنداد_ایرانیاد
۲۵۸۴/۹/۲_برابر با(۱۴۰۴خورشیدی)
برای مهار آتشسوزی آن سوی دنیا در "کالیفرنیای آمریکا"؛ ادعای اعزام تیمهای واکنش سریع در اطفای حریق، داشتن!!
و
برای مهار آتشسوزی در جنگلهای "چالوس مازندرانِ" چسبیده به تهران؛
اما
حتی دریغ از یک حرکتِ لاکپُشتی!!!
ابراز همدردی سریع و صریح با مردم کالیفرنیا داشتن!
و
"لالمانی گرفتن مطلق سخنگوی دولت"، در هر نوع ابراز همدردی با مردم درگیرِ آتشسوزی چالوس!!
این را:
جز وقاحت و رذالت، چه میتوان نامید؟!!
و
چقد، ما بیپناه شدهایم! بیپناه مطلق!!
نبشتهی: اسفنداد ایرانیاد
#اوج_وقاحت
#کالیفرنیا
#چالوس
#اسفنداد_ایرانیاد
۲۵۸۴/۹/۲_برابر با(۱۴۰۴خورشیدی)
"لازمه گذر"
"پنجاهوهفتیها"، آن دسته از انقلابیونی هستند که در پیدایش و پیروزی انقلاب اسلامی فعال بودند و حضور موثر داشتند؛ و با گذر این همه سال و حتی با دیدن نتایج زیانبار آن انقلاب و فجایع حکومت برآمدهی آن انقلاب، اما هنوز که هنوز است مدافع سرسخت آن انقلاباند و مدافع آرمانهای رویاپردازانه ایدئولوژیهای کمونیستی و اسلامیاند با همان غلظت و شدت و حدت سال پنجاه و هفت.
در باره گذر و لازمه گذر، بارها نوشتهام:
۱_گذر از حکومت اسلامیِ برآمده از انقلاب اسلامی؛ بدون گذر از انقلاب اسلامی، ممکن نیست.
۲_به عبارتی، گذر از جمهوری اسلامی؛ بدون گذر از انقلاب پنجاه و هفت، ممکن نیست.
۳_گذر از انقلاب پنجاه و هفت؛ بدون گذر از پنجاهوهفتیها، ممکن نیست.
۴_پنجاهوهفتیهایی که در این چهار دهه، ثابت کردهاند نه خود تغییر میکنند! نه خواهان تغییر جدیِ این حکومتاند!!
۵_پنجاهوهفتیهایی که بعد از گذشت نزدیک به پنجاه سال، همچنان خود را در برابر محمدرضا شاه پهلوی و حکومت شاه میبینند!
۶_پنجاهوهفتیهایی که بعد از گذشت بیش از هشتاد سال، هنوز هم خود را در برابر رضاشاه پهلوی و حکومت شانزده ساله او میبینند!
۷_پنجاهوهفتیهایی که در همهی این سالها بویژه در یک دههی اخیر، خود را نه در مقابل جمهوری اسلامی؛ که در مقابل "رضا پهلوی" میبینند!
اما:
تجارب این سالها، ثابت کرده است برای گذر از حکومت اسلامی یا همان جمهوری اسلامی؛ پرداختن بیش از این به پنجاهوهفتیها بویژه در این روزها، وقت تلف کردن است و هدر دادن انرژی. آنان را باید بحال خود واگذاشت تا همچنان مشغول "مشغله انقلابیِ سرخ و سیاه" خود باشند.
پنجاهوهفتیها را، باید واگذار کرد به خود و خدایشان.
به
همان "خدای پنجاهوهفتی"، که در یک دست "شمشیر" داشت؛ و در دست دیگر "داسوچکُش"!!
همان دو دستی، که خونوخونریزی و جنگ و کشتار و اعدام و وحشت و فقر و فلاکت و بدبختی آورد برای ایرانیان؛
و
ویرانی همهجانبه آورد، برای ایران.
آنان، نشان دادهاند نه تغییر میکنند!
نه
همراهان این تغییر اساسی، توانند بود!!
آنها را، باید بحال خود واگذاشت که بجز دغدغهی غربستیزی و شرقعزیزی و اسراعیلستیزی و غزهعزیزیِ به همراه پهلویستیزیِ ادامهدار؛ هیچ دغدغهای برای تغییرِ "دستپخت پنجاهوهفتیِ" خود ندارند! هیچ!!
پنجاهوهفتیهایی که هرچند سالهاست در اقلیتاند؛ اما همچنان تریبون دارند و پُرهیاهو و ثابت کردهاند:
آنانیکه، خود، بخشی از مشکلند؛ مشکلگشا، نخواهند بود.
نبشتهی: اسفنداد ایرانیاد
#لازمه_گذر
#پنجاهوهفتیها
#اسفنداد_ایرانیاد
۲۵۸۴/۹/۴_برابر با(۱۴۰۴خورشیدی)
"پنجاهوهفتیها"، آن دسته از انقلابیونی هستند که در پیدایش و پیروزی انقلاب اسلامی فعال بودند و حضور موثر داشتند؛ و با گذر این همه سال و حتی با دیدن نتایج زیانبار آن انقلاب و فجایع حکومت برآمدهی آن انقلاب، اما هنوز که هنوز است مدافع سرسخت آن انقلاباند و مدافع آرمانهای رویاپردازانه ایدئولوژیهای کمونیستی و اسلامیاند با همان غلظت و شدت و حدت سال پنجاه و هفت.
در باره گذر و لازمه گذر، بارها نوشتهام:
۱_گذر از حکومت اسلامیِ برآمده از انقلاب اسلامی؛ بدون گذر از انقلاب اسلامی، ممکن نیست.
۲_به عبارتی، گذر از جمهوری اسلامی؛ بدون گذر از انقلاب پنجاه و هفت، ممکن نیست.
۳_گذر از انقلاب پنجاه و هفت؛ بدون گذر از پنجاهوهفتیها، ممکن نیست.
۴_پنجاهوهفتیهایی که در این چهار دهه، ثابت کردهاند نه خود تغییر میکنند! نه خواهان تغییر جدیِ این حکومتاند!!
۵_پنجاهوهفتیهایی که بعد از گذشت نزدیک به پنجاه سال، همچنان خود را در برابر محمدرضا شاه پهلوی و حکومت شاه میبینند!
۶_پنجاهوهفتیهایی که بعد از گذشت بیش از هشتاد سال، هنوز هم خود را در برابر رضاشاه پهلوی و حکومت شانزده ساله او میبینند!
۷_پنجاهوهفتیهایی که در همهی این سالها بویژه در یک دههی اخیر، خود را نه در مقابل جمهوری اسلامی؛ که در مقابل "رضا پهلوی" میبینند!
اما:
تجارب این سالها، ثابت کرده است برای گذر از حکومت اسلامی یا همان جمهوری اسلامی؛ پرداختن بیش از این به پنجاهوهفتیها بویژه در این روزها، وقت تلف کردن است و هدر دادن انرژی. آنان را باید بحال خود واگذاشت تا همچنان مشغول "مشغله انقلابیِ سرخ و سیاه" خود باشند.
پنجاهوهفتیها را، باید واگذار کرد به خود و خدایشان.
به
همان "خدای پنجاهوهفتی"، که در یک دست "شمشیر" داشت؛ و در دست دیگر "داسوچکُش"!!
همان دو دستی، که خونوخونریزی و جنگ و کشتار و اعدام و وحشت و فقر و فلاکت و بدبختی آورد برای ایرانیان؛
و
ویرانی همهجانبه آورد، برای ایران.
آنان، نشان دادهاند نه تغییر میکنند!
نه
همراهان این تغییر اساسی، توانند بود!!
آنها را، باید بحال خود واگذاشت که بجز دغدغهی غربستیزی و شرقعزیزی و اسراعیلستیزی و غزهعزیزیِ به همراه پهلویستیزیِ ادامهدار؛ هیچ دغدغهای برای تغییرِ "دستپخت پنجاهوهفتیِ" خود ندارند! هیچ!!
پنجاهوهفتیهایی که هرچند سالهاست در اقلیتاند؛ اما همچنان تریبون دارند و پُرهیاهو و ثابت کردهاند:
آنانیکه، خود، بخشی از مشکلند؛ مشکلگشا، نخواهند بود.
نبشتهی: اسفنداد ایرانیاد
#لازمه_گذر
#پنجاهوهفتیها
#اسفنداد_ایرانیاد
۲۵۸۴/۹/۴_برابر با(۱۴۰۴خورشیدی)
چهرههای بیماسک!!
"ایلان ماسک"، چه کرد؛ و چه غوغایی به پا کرد.
ماسک، با این کارش؛ "ماسکِ" خیلیها را از چهره شان برداشت تا چهرهی واقعیشان رو شود:
از چهره واقعی حکومت ضد اخلاقی جمهوری اسلامی و لشکرِ بیاخلاق سایبری داخل و خارجاش.
تا
چهره اصولگرایان بیاصول.
و
چهره مُزورانه اصلاح طلبهای همیشه مُزور.
تا
چهره کریه جداییطلبان سر در آخور جمهوری اسلامی و بازیگران همیشگیِ میدانِ بازیهای از پیش تعیین و هماهنگ شدهی، سایبری حکومت.
تا
چهره پلید مجاهدین خلق آلبانی.
و چهرههای خُرد و ریزِ دیگر مدعیان از هر رنگ و لعابش.
در این میان، اما رو شدن یک چیز بیشتر از همه، خود را نشان داد؛ و آن، رو شدن این موضوع بود که:
با این کار ماسک در تویتر، آشکار شد "بسیاری از اکانتهای مختلف طرفداران رضا پهلوی، همگی فیک و از سوی جمهوری اسلامی یا مخالفان او برای تخریب وجود دارد که لو رفتند" و دستشان، رو شد.
بقول عمادالدین باقی: "تو این ماجرای ویژگی جدید تویتر، بچه های طرفدار پهلوی واقعا سربلند شدن چون مشخص شد ۹۰ درصد از داخل ایران و با فیلترشکن وصل میشن، فضاحت اصلی هم برای اصلاح طلبان بود که معلوم نیست چرا اینترنت بی فیلتر دارند؟"
نکته اصلی اما اینجاست با اینکه برای بسیاری از مردم در این سالها روشن بود و هست که فحاشیهای آنچنانی در فضای مجازی، آنهم بصورت برنامهریزی شدهی سیستمی، بیشتر توسط سایبریهای نظام انجام میشده و میشود برای ایجاد بدبینی میان مردم از نیروی اصلی مخالف حکومت اسلامی و بدنام کردن جریان پادشاهی خواهی؛
اما
با این وجود، "شم سیاسیهای مدعی"، امری به این واضحی را نمیپذیرفتن و نمیپذیرند؛ تا این موضوع، خوراک لازم شان باشد برای بهانهی حمله و ادامه حمله به نیروی رقیب پادشاهیخواهیِ خود. شم سیاسیهای مدعی همچون زیباکلامها و عیلجانیها و زیدآبادیها و... که چشم بر عاملاصلی دخیل در ماجرا یعنی عامل سایبری، بستهاند که نبینند آن عامل اصلی را تا این بهانه و این ابزارِ حمله به رضا پهلوی و پادشاهی خواهان را، از دست ندهند!!
اما، آنگاه که پرده براُفتد:
عیار مدعیان، سنجیدنیست!
و
ژستهای مدعیان، دیدنی!!
دم ماسک، گرم. که با این کار "بنیانبرافکنش"؛ ماسک خیلیها را از چهرههای آنان برداشت و دست شان را رو کرد. و بنیانِ بنیاد دروغینی را برافکند که سپهر سیاسی ایران و جامعه ایرانی را در همهی این سالها زیر ابر سیاه دروغ و دغل و تزویر و تباهی سایبریِ خود، دفن کرده بود. که آشکارشدگی آن، حالا میتواند هم روشن کننده وضعیت واقعیترِ سپهر سیاسی شود و هم سببساز و اثربخش باشد در روند مبارزه مبارزان واقعی با چنین حکومت دغلکار و با چنین دغلبازانِ این بازار دروغ و دغلِ جمهوری اسلامی داخل، و جمهوری اسلامی خارج.
"ایلان، دمت گرم"! بازم از این کارهای خوب بکن. که برای روشنگری و شناخت دقیقتر و رو شدن چهره واقعیِ چندروی و چندرنگ و چندچهرهی این مدعیان؛ در این دوره، به چنین روشنگریهای شفافی سخت نیاز داریم.
نبشتهی: اسفنداد ایرانیاد
#چهرههای_بیماسک
#غوغای_ایلانماسک
#سیمکارتهای_سفید
#اسفنداد_ایرانیاد
۲۵۸۴/۹/۶_برابر با(۱۴۰۴خورشیدی)
"ایلان ماسک"، چه کرد؛ و چه غوغایی به پا کرد.
ماسک، با این کارش؛ "ماسکِ" خیلیها را از چهره شان برداشت تا چهرهی واقعیشان رو شود:
از چهره واقعی حکومت ضد اخلاقی جمهوری اسلامی و لشکرِ بیاخلاق سایبری داخل و خارجاش.
تا
چهره اصولگرایان بیاصول.
و
چهره مُزورانه اصلاح طلبهای همیشه مُزور.
تا
چهره کریه جداییطلبان سر در آخور جمهوری اسلامی و بازیگران همیشگیِ میدانِ بازیهای از پیش تعیین و هماهنگ شدهی، سایبری حکومت.
تا
چهره پلید مجاهدین خلق آلبانی.
و چهرههای خُرد و ریزِ دیگر مدعیان از هر رنگ و لعابش.
در این میان، اما رو شدن یک چیز بیشتر از همه، خود را نشان داد؛ و آن، رو شدن این موضوع بود که:
با این کار ماسک در تویتر، آشکار شد "بسیاری از اکانتهای مختلف طرفداران رضا پهلوی، همگی فیک و از سوی جمهوری اسلامی یا مخالفان او برای تخریب وجود دارد که لو رفتند" و دستشان، رو شد.
بقول عمادالدین باقی: "تو این ماجرای ویژگی جدید تویتر، بچه های طرفدار پهلوی واقعا سربلند شدن چون مشخص شد ۹۰ درصد از داخل ایران و با فیلترشکن وصل میشن، فضاحت اصلی هم برای اصلاح طلبان بود که معلوم نیست چرا اینترنت بی فیلتر دارند؟"
نکته اصلی اما اینجاست با اینکه برای بسیاری از مردم در این سالها روشن بود و هست که فحاشیهای آنچنانی در فضای مجازی، آنهم بصورت برنامهریزی شدهی سیستمی، بیشتر توسط سایبریهای نظام انجام میشده و میشود برای ایجاد بدبینی میان مردم از نیروی اصلی مخالف حکومت اسلامی و بدنام کردن جریان پادشاهی خواهی؛
اما
با این وجود، "شم سیاسیهای مدعی"، امری به این واضحی را نمیپذیرفتن و نمیپذیرند؛ تا این موضوع، خوراک لازم شان باشد برای بهانهی حمله و ادامه حمله به نیروی رقیب پادشاهیخواهیِ خود. شم سیاسیهای مدعی همچون زیباکلامها و عیلجانیها و زیدآبادیها و... که چشم بر عاملاصلی دخیل در ماجرا یعنی عامل سایبری، بستهاند که نبینند آن عامل اصلی را تا این بهانه و این ابزارِ حمله به رضا پهلوی و پادشاهی خواهان را، از دست ندهند!!
اما، آنگاه که پرده براُفتد:
عیار مدعیان، سنجیدنیست!
و
ژستهای مدعیان، دیدنی!!
دم ماسک، گرم. که با این کار "بنیانبرافکنش"؛ ماسک خیلیها را از چهرههای آنان برداشت و دست شان را رو کرد. و بنیانِ بنیاد دروغینی را برافکند که سپهر سیاسی ایران و جامعه ایرانی را در همهی این سالها زیر ابر سیاه دروغ و دغل و تزویر و تباهی سایبریِ خود، دفن کرده بود. که آشکارشدگی آن، حالا میتواند هم روشن کننده وضعیت واقعیترِ سپهر سیاسی شود و هم سببساز و اثربخش باشد در روند مبارزه مبارزان واقعی با چنین حکومت دغلکار و با چنین دغلبازانِ این بازار دروغ و دغلِ جمهوری اسلامی داخل، و جمهوری اسلامی خارج.
"ایلان، دمت گرم"! بازم از این کارهای خوب بکن. که برای روشنگری و شناخت دقیقتر و رو شدن چهره واقعیِ چندروی و چندرنگ و چندچهرهی این مدعیان؛ در این دوره، به چنین روشنگریهای شفافی سخت نیاز داریم.
نبشتهی: اسفنداد ایرانیاد
#چهرههای_بیماسک
#غوغای_ایلانماسک
#سیمکارتهای_سفید
#اسفنداد_ایرانیاد
۲۵۸۴/۹/۶_برابر با(۱۴۰۴خورشیدی)
Forwarded from اسفنداد ایرانیاد
"جامعهی مقهور طبیعت" با "مدیریت دیمی"!!
جوامعی که باور نداشته باشند حوادث طبیعی همانند سیل و زلزله، یا خشکسالی و غیره برآیند قواعد طبیعت است و برعکس، بُروز آنها را حتی نشانههای خطاکاری مردمان بدانند که به عُقوبت دچار شدهاند؛ نه تنها تلاشی برای شناخت طبیعت و قواعد آن نمیکنند تا در صورت وقوع حوادث به مهار آنها برآیند. بلکه تا وقتی آنها را "روند الزامی زیستطبیعی" نیز میخوانند؛ همواره مقهور طبیعتاند!!
مدیریت(حکومت) چنین جوامعی نیز اگر از باورمندان پابرجای "زیستطبیعی بر پایه مشیتخدادادی" باشد، بجای اقدامات درستِ اصولی و به موقع بر اساس شناخت علمی و راهحلهای علمی کارگشایِ تخصصی کارشناسان، تنها دو کارویژه و دو کارِ همیشگی را انجام میدهد:
یک؛ به انتظار نشستن پایان یافتن دوره زمانی آن حوادث؛ تا شاید مسائل و مصائب خودبخود حل شود!
دو؛ توسل جستن به ورد، ذکر، دعا و حتی برگزاری نماز جماعت، یا حتی جادو و جنبل! تا بلکه دستی برآید و پایان دهد آن عقوبت نازل شده را!!
جامعهی ما بویژه در این چهار دههی اخیر با روی کار آمدن حاکمانی که همهی امور این دنیا را در "دستی" میبینند که "مافوق همه دستها"ست؛ کاملا تبدیل به جامعهی مقهور طبیعت با مدیریت دیمی شده است که در مقابله با بُروز حوادث طبیعی، تنها کار آنان "دست، دست کردن" است؛ تا "آندست"، خود برآید و سامان دهد امور نابسامان را!
وقوع سیلها، زلزلهها، خشکسالیها و دیگر حوادث پُرشمار این سالها و مشکلات فراوان حل نشدهی ناشی از مدیریت غلط آنها همانند آتشسوزی جنگلها و مراتع، دقیقاً ترسیم کننده چنین جامعهای و بخصوص چنین مدیریتی است تا نشان دهد که نه تنها فرسنگها دور شدهایم از جاده تمدن بلکه به قعر دره نادانی، جهالت و ناتوانی فرو افتادهایم؛ که تنها راهِ رهایی از آن، پایان دادن به چنین "مدیریت دیمیِ قرون وسطایی" است.
نبشتهی: اسفنداد ایرانیاد
#جامعه_مقهور_طبیعت
#مدیریت_دیمی
#سیل
#زلزله
#خشکسالی
#اسفنداد_ایرانیاد
۲۵۷۸/۱۱/۲۷_برابر با(۱۳۹۸خورشیدی)
جوامعی که باور نداشته باشند حوادث طبیعی همانند سیل و زلزله، یا خشکسالی و غیره برآیند قواعد طبیعت است و برعکس، بُروز آنها را حتی نشانههای خطاکاری مردمان بدانند که به عُقوبت دچار شدهاند؛ نه تنها تلاشی برای شناخت طبیعت و قواعد آن نمیکنند تا در صورت وقوع حوادث به مهار آنها برآیند. بلکه تا وقتی آنها را "روند الزامی زیستطبیعی" نیز میخوانند؛ همواره مقهور طبیعتاند!!
مدیریت(حکومت) چنین جوامعی نیز اگر از باورمندان پابرجای "زیستطبیعی بر پایه مشیتخدادادی" باشد، بجای اقدامات درستِ اصولی و به موقع بر اساس شناخت علمی و راهحلهای علمی کارگشایِ تخصصی کارشناسان، تنها دو کارویژه و دو کارِ همیشگی را انجام میدهد:
یک؛ به انتظار نشستن پایان یافتن دوره زمانی آن حوادث؛ تا شاید مسائل و مصائب خودبخود حل شود!
دو؛ توسل جستن به ورد، ذکر، دعا و حتی برگزاری نماز جماعت، یا حتی جادو و جنبل! تا بلکه دستی برآید و پایان دهد آن عقوبت نازل شده را!!
جامعهی ما بویژه در این چهار دههی اخیر با روی کار آمدن حاکمانی که همهی امور این دنیا را در "دستی" میبینند که "مافوق همه دستها"ست؛ کاملا تبدیل به جامعهی مقهور طبیعت با مدیریت دیمی شده است که در مقابله با بُروز حوادث طبیعی، تنها کار آنان "دست، دست کردن" است؛ تا "آندست"، خود برآید و سامان دهد امور نابسامان را!
وقوع سیلها، زلزلهها، خشکسالیها و دیگر حوادث پُرشمار این سالها و مشکلات فراوان حل نشدهی ناشی از مدیریت غلط آنها همانند آتشسوزی جنگلها و مراتع، دقیقاً ترسیم کننده چنین جامعهای و بخصوص چنین مدیریتی است تا نشان دهد که نه تنها فرسنگها دور شدهایم از جاده تمدن بلکه به قعر دره نادانی، جهالت و ناتوانی فرو افتادهایم؛ که تنها راهِ رهایی از آن، پایان دادن به چنین "مدیریت دیمیِ قرون وسطایی" است.
نبشتهی: اسفنداد ایرانیاد
#جامعه_مقهور_طبیعت
#مدیریت_دیمی
#سیل
#زلزله
#خشکسالی
#اسفنداد_ایرانیاد
۲۵۷۸/۱۱/۲۷_برابر با(۱۳۹۸خورشیدی)
اسفنداد ایرانیاد pinned «"جامعهی مقهور طبیعت" با "مدیریت دیمی"!! جوامعی که باور نداشته باشند حوادث طبیعی همانند سیل و زلزله، یا خشکسالی و غیره برآیند قواعد طبیعت است و برعکس، بُروز آنها را حتی نشانههای خطاکاری مردمان بدانند که به عُقوبت دچار شدهاند؛ نه تنها تلاشی برای شناخت…»
"برنامه روزانه مردمان دست به دعا"!
همچنان که پیشتر نوشته بودم ویژگی اصلیِ جامعه مقهور طبیعت و "راهکار مدیریت دیمیِ" چنین جوامعی، توسل جُستن به عاداتِ ورد و ذکر و جادو و جنبل و برگزاری نماز جماعت است و دعا. تا بزعم خود، دستی که مافوق همهی دستاهاست؛ بلکه بدین وسیله، برآید و کاری کند برای این "جامعهی درمانده" و این "مدیریت دیمیِ وامانده"ی واپسگرا !!
حالا، اما در همین چارچوب؛ در جایی، دیدم "برنامه روزانه هفته" را، به شرح زیر اعلام کردهاند که هرچند بیشتر به طنز است. اما خود، به نوعی دقیقاً بیانگر وضعیت چنین جامعه و مدیریت چنین جامعهای است در وانفسای این روزهای اوجِ ناتوانی و درماندگیاش.
برنامه نماز روزهای هفته اعلام شد:
شنبه؛ نماز باران
یکشنبه؛ نماز برق
دوشنبه؛ نماز گاز
سهشنبه؛ نماز کاهش تورم
چهارشنبه؛ نماز رفع آلودگی هوا
پنجشنبه؛ نماز رفع محرومیتها
جمعه؛ نماز رفع ناترازیها یا دقیقتر، نماز رفع ویرانگریها
دقت بفرمایید چون آب نیست؛ فعلا نمازها را، باید با تیمُم بخوانید.
و
حیف که هفته، هفت روز بیشتر ندارد؛ تا بقیه کم و کسریها و "کاستیهاینماز واجبِ"جامعه را، نیز در بر گیرد!
نبشتهی: اسفنداد ایرانیاد
#برنامهروزانه_مردمان_دستبهدعا
#جامعه_مقهور_طبیعت
#مدیریت_دیمیواپسگرا
#اسفنداد_ایرانیاد
۲۵۸۴/۹/۹_برابر با(۱۴۰۴خورشیدی)
همچنان که پیشتر نوشته بودم ویژگی اصلیِ جامعه مقهور طبیعت و "راهکار مدیریت دیمیِ" چنین جوامعی، توسل جُستن به عاداتِ ورد و ذکر و جادو و جنبل و برگزاری نماز جماعت است و دعا. تا بزعم خود، دستی که مافوق همهی دستاهاست؛ بلکه بدین وسیله، برآید و کاری کند برای این "جامعهی درمانده" و این "مدیریت دیمیِ وامانده"ی واپسگرا !!
حالا، اما در همین چارچوب؛ در جایی، دیدم "برنامه روزانه هفته" را، به شرح زیر اعلام کردهاند که هرچند بیشتر به طنز است. اما خود، به نوعی دقیقاً بیانگر وضعیت چنین جامعه و مدیریت چنین جامعهای است در وانفسای این روزهای اوجِ ناتوانی و درماندگیاش.
برنامه نماز روزهای هفته اعلام شد:
شنبه؛ نماز باران
یکشنبه؛ نماز برق
دوشنبه؛ نماز گاز
سهشنبه؛ نماز کاهش تورم
چهارشنبه؛ نماز رفع آلودگی هوا
پنجشنبه؛ نماز رفع محرومیتها
جمعه؛ نماز رفع ناترازیها یا دقیقتر، نماز رفع ویرانگریها
دقت بفرمایید چون آب نیست؛ فعلا نمازها را، باید با تیمُم بخوانید.
و
حیف که هفته، هفت روز بیشتر ندارد؛ تا بقیه کم و کسریها و "کاستیهاینماز واجبِ"جامعه را، نیز در بر گیرد!
نبشتهی: اسفنداد ایرانیاد
#برنامهروزانه_مردمان_دستبهدعا
#جامعه_مقهور_طبیعت
#مدیریت_دیمیواپسگرا
#اسفنداد_ایرانیاد
۲۵۸۴/۹/۹_برابر با(۱۴۰۴خورشیدی)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
"بُنجُلیستها"!!
در برنامه تلویزیونی با اجرای سیامک انصاری و مهران غفوریان، شرکت کنندگان اینگونه به نقشهای برگرفته از عناصر و هویت تاریخی ایران همانند سرستونهای تختجمشید و نماد اسطورهای "درفش کاویانی" حملهور میشوند تا با پرتابهای خود، لابُد فرو ریزند دیوار تاریخی ایران هخامنشی را و دیوار تاریخ ایران را!!
اینکه حاکمان اسلامی ضد ایران، چنین میخواهند حرفی در آن نیست. اما حرف با "دو دسته از این سفلهگان" است نخست با مجریان بیمایه و بعد با شرکتکنندگان چنین برنامههای حال بهمزن است که حتی از خود نمیپرسند چرا باید چنین کاری را انجام دهند و آیا آنان، آن نمادهای تاریخی را نمیشناسند؟ اگر نمیشناسند؛ که تعطیلان روزگارند و جایشان جای دیگر است! اما اگر میشناسند و باز چنین کاری میکنند؛ هرچه بنامیم آنان را، مستحق آن ناماند.
اما حساب آن "دو بُنجل" انصاری و غفوریان، باشد با مردمان در روز پس از واقعه. آن روز نگوئید مامور بودیم و معذور!!
براستی! اگر نمادهای مذهبی در میان بود؛ مجریان این نمایش، باز چنین میکردند؟!
نبشتهی: اسفنداد ایرانیاد
#بنجلیستها
#اسفنداد_ایرانیاد
۲۵۸۴/۹/۹_برابر با(۱۴۰۴خورشیدی)
در برنامه تلویزیونی با اجرای سیامک انصاری و مهران غفوریان، شرکت کنندگان اینگونه به نقشهای برگرفته از عناصر و هویت تاریخی ایران همانند سرستونهای تختجمشید و نماد اسطورهای "درفش کاویانی" حملهور میشوند تا با پرتابهای خود، لابُد فرو ریزند دیوار تاریخی ایران هخامنشی را و دیوار تاریخ ایران را!!
اینکه حاکمان اسلامی ضد ایران، چنین میخواهند حرفی در آن نیست. اما حرف با "دو دسته از این سفلهگان" است نخست با مجریان بیمایه و بعد با شرکتکنندگان چنین برنامههای حال بهمزن است که حتی از خود نمیپرسند چرا باید چنین کاری را انجام دهند و آیا آنان، آن نمادهای تاریخی را نمیشناسند؟ اگر نمیشناسند؛ که تعطیلان روزگارند و جایشان جای دیگر است! اما اگر میشناسند و باز چنین کاری میکنند؛ هرچه بنامیم آنان را، مستحق آن ناماند.
اما حساب آن "دو بُنجل" انصاری و غفوریان، باشد با مردمان در روز پس از واقعه. آن روز نگوئید مامور بودیم و معذور!!
براستی! اگر نمادهای مذهبی در میان بود؛ مجریان این نمایش، باز چنین میکردند؟!
نبشتهی: اسفنداد ایرانیاد
#بنجلیستها
#اسفنداد_ایرانیاد
۲۵۸۴/۹/۹_برابر با(۱۴۰۴خورشیدی)
