دوست داشتم بمونه اینجا🎀

این عکس کار خودشه و اینقدر لبخندیم کرده که نگم:)

بریم که سلام کنیم بر پاییز و قهوه و بارون و خوشحالیِ بی حد و اندازه از اومدن فصل مورد علاقه.

بالاخره پاییز؛ آسمون ابری، هوای خنک، خیابون‌های خیس، صدای خش خش برگ‌‌های نارنجی، بوی خاک نم‌خورده، چای داغ عصرونه، صدای نم‌نم بارون. بالاخره کمی آرامش، کمی امید به زندگی؛کمی حس خوب.

یکمم سرکار منو ببینین🫠

البته امروز صبح بودم.
دکتر بهم کادو داد کلی ذوق کردم😭

چقدر مقنعه بهت میاد دختر

الهی دورت بگردم🫢🤍

جمعه صبح سرکار؛انصافه؟

حتی اگه یه شهر هم بگن تو اشتباهی دست تورو میگیرم و از اون شهر میرم.

‏بزرگسالی داره بهم آسیب میزنه، دیگه نمیخوام بزرگ‌تر از این بشم.

‏رابطه ای که توش بتونی با آزادیِ خاطر غمگین باشی، خیلی خوبه!

من قوی باشم؟
من با حال بد مهمونی رفتم و رقصیدم
شوخی کردم؛خندیدم.
با خانواده مسافرت رفتم
و وانمود کردم اوکیم و خوبم
پنج ساعت گریه کردم و بعد آماده شدم رفتم سرکار
من با حال بدم هرکاری که فکرشو کنی انجام دادم و میدم
چی دیدی از من که میگی قوی باش؟
کی میدونه تا این مرحله از زندگی
چندبار مردم و زنده شدم
ولی بقیه ازم فقط لبخند دیدن؟

من از هر نظر خسته ام، لطفا حواستون به حرف زدنتون باشه.

پرسید آدم کی پُخته میشه؟
گفت : همون جایی که دیگه از کسی توقعی نداره!