Telegram Group Search
🍂گلبرگی از خاطرات🍂

ازدواج نـاخواسته •

خانواده و مخصوصا پدر زهره با فعالیت‌های انقلابی او موافق نبوده‌اند.
پدرش برای این که جلوی فعالیت‌های او را بگیرد، او را در سن کم وادار به ازدواج با پسرخاله‌اش می‌کند.
زهره همراه پسرخاله‌اش در حالی که در فرودگاه اشک می ریزد تا شاید سرنوشتش تغییر کند و مانع رفتن بشود اما سرانجام به آلمان می‌رود و مدت کوتاهی با او زندگی می‌کند، اما بی‌دینی و بی‌بندوباری همسرش را طاقت نمی‌آورد.
او از همسرش جدا میشود و به لبنان می رود، آموزش مسلحانه می‌بیند و به ایران بازمی‌گردد. فعالیت‌هایش را از سر می‌گیرد و با یکی از همرزمانش ازدواج می‌کند. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، زهره و همسرش وارد سپاه می‌شوند.
@eivanet | اِیـوا
16
🍂گلبرگی از خاطرات🍂

• ازدواج و آموزش نظامی •

زهره هم پاسدار بود و هم به خاطر دوره‌های رزمی که در سوریه و لبنان دیده بود،
یه چریکِ رزمنده بود.
کاراته و تیراندازی را در حد عالی آموزش دیده بود،آخر سر هم با یک پاسدار ازدواج کرد.
@eivanet | اِیـوا
17
🍂گلبرگی از خاطرات🍂

• بهتـرین رزمنـده •

یک‌بار که ما (خانواده‌های شهدا) را به چهل‌ستون بردند. عکس‌های شهیدهایمان را قاب کردیم و آنجا دستمان گرفتیم. سران کشورهای مسلمان هم بودند. یکی از سران مهم فلسطین، یکی‌یکی به همه سلام کرد تا اینکه به من رسید. عکس باحجاب زهره دستم بود. ایستاد. به عکس نگاه کرد. بعد به من نگاه کرد. زهره را نشان داد و گفت: شما مادرش هستید؟ گفتم: بله! گفت:
به این فرزندی که داشتی، افتخار کن، بهترین رزمنده در فلسطین بچه‌ی شما بود.
@eivanet | اِیـوا
18
🍂گلبرگی از خاطرات🍂

• ساده اما با آرامش •

برای شروع یک زندگی جدید، به خانه ای قدم گذاشت که با خانۀ پدری اختلاف اقتصادی و معیشتی فراوان داشت و همۀ زندگی جدید او، یک اتاق قدیمی، یک چمدان کوچک لباس، یک فرش و چند پتو خلاصه می شد که در خانۀ پدر شوهرش بود، اما در عوض احساس آرامش می کرد و آن چیزی بود که مدت ها به دنبالش بود.
مهرالسنۀ حضرت زهرا (س) مَهریه اش بود و وجه خرید عقد، یک حلقۀ ساده بود. خطبۀ عقد، توسط یکی از آیات عظام وقت خوانده شد.


@eivanet | اِیـوا
17
نحوه شهادت شهیده بنیانیان🥀💔

منافقین در خانه‌ی تیمی‌شان کلی اسلحه و مهمات جمع کرده بودند و می‌خواستند روز کارگر مردم را به رگبار ببندند.

چند پاسدار از جمله همسر زهره برای تصرفِ این خانه‌ی تیمی انتخاب شدند، زهره اصرار داشت که با آنها به این ماموریت برود، اما، چون اواسط دوران بارداریش بود، شوهرش اجازه نداد، تا اینکه وقتی گریه و اشتیاق زهره را دید، موافقت کرد.

به خانه‌ی تیمی منافقین رسیدند. قرار بود زهره به عنوان یک زن عادی در بزند و کمک بخواهد، بعد منافقین که بیرون آمدند، پاسدار‌ها بدون درگیری آنها را دستگیر کنند، اما انگار منافقین متوجه شده بودند و وقتی زهره در زد، یکی از آن بر سر او رگبار گرفت. کسی هم که در را باز کرده بود، به زهره شلیک کرد و اینجا بود که خواب زهره تعبیر شد.

هم خودش و هم فرزندی که باردار بود، جلوی همان در به شهادت رسیدند.🥀💔
@eivanet | اِیـوا
😭131💔1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
• عبادت های طولانی زهره به زبان مادرش
@eivanet | اِیـوا
16
یک گنج از دست ما رفته است!

زهره را اگر آن‌ورآبی‌ها داشتند، انقدر فیلم و انیمیشن و رمان درباره‌اش می‌ساختند و می‌نوشتند که تمام ابرقهرمان‌ها و پرنسس‌های دیزنی انگشت به دهان بمانند.


زهره یک اسطوره است، یک قهرمان است. چهل و چهار سال در گلستان شهدای اصفهان، مقابل مزار آیت‌الله اشرفی اصفهانی خوابیده است، جلوی چشم مردم. مردم از کنارش رد می‌شوند و نمی‌بینندش.

انتقاد خواهره شهیده بنیانیان
@eivanet | اِیـوا
😢174💔2
چینش پست شهیده چله بهم خوردینی اول مطالب اومد بعد اسامی
چون رو تایمربود دیشب حالم خوب نبود زود خوابیدم ببخشید💔🥀
18
بریتانیا ایران رو فتح کرد و رضاشاه رو تبعید کردچون رضاشاه مرگ بر انگلیس می گفت
روسیه قفقاز رو از ایران جدا کرد
چون قجرها مرگ بر روسیه می گفتن
بریتانیا هرات رو از ایران جدا کرد
چون ناصرالدین شاه مرگ برانگلیس میگفت
عثمانی با شاه عباس درگیر شد
چون شاه عباس مرگ بر عثمانی میگفت هند هم استعمار شد چون مرگ بر انگلیس میگفت حتی گاندی هم برای اینکه مرگ مرگ می کرد زدنش...
خلاصش که نگید خوب نیست بدید بره،خلاص:)

#تاریخ_نوشت

@eivanet | اِیـوا
👍103
می‌گفت مطمئنی امام زمان رو واسه خودش می‌خوای؟!
گفتم یعنی چی!
گفت فکر کن بگن امام زمان فردا ظهور می‌کنه؛
ولی تو بعدش حقوق نداری،
فکر کن مـثلا بگن خونه‌ات مصادره شده،
باید nتومن هم بدی واسه امورات..
باز هم امام زمان رو می‌خوای؟!
حاضری حقوقت رو نگیری؛ اما پایِ کار وایسی؟
حاضری"بِأَبی أَنتَ و أُمّی"واقعی رو زندگی کنی؟
مردم کوفـه هم امام حسـین رو دوست داشتن؛
ولی گفتن اگر حسـین(ع)بیاد و راه‌ش بدیم،
فلان منصب‌مون رو توی فلان جا از دست می‌دیم..
دل‌هاشون با امام حسین بود؛ اما شمشـیرهاشون
بر علیهش!

تو با خودت دو دوتا چهارتا کردی که واقعی امام زمان رو می‌خوای یا فقط به حرف می‌گی؟!

#حب_الحسین
#عزیز_دل_زهرا
#روضه_فکر
@eivanet | اِیـوا
💔276❤‍🔥1
" اِیـوا "
🪴سـوره جمـعه
شب جمعه... سوره جمعه، کهف، دعای کمیل فراموش نشه🥰
التماس دعا🌹
10🔥2
🔹شهید روز شانزدهم🔹

🌹شهید رسول خلیلی🌹

برای اسامی زیر دعای ویژه فرمایید👇

154.مریم سابقی(حاجت دلی)
274.سارا کوثری(به نیت پدرو مادرو برادراسمانیم،عاقبت بخیری فرزندانم)
20.فرشته خانم(بارش باران،حل شدن مشکل پدرم،حاجت دلی)
293.حنامرادی(به نیت شهید سلیمانی،قبولی استخدامی)
151.فاطمه شیخ(قبولی در تکمیل ظرفیت)
229.زینب کریمیان(حاجت دلی)
281.نسترن دره چناری(حاجت دلی)
255.خانم مقدسی(عاقبت بخیری فرزندانم،خانه دار شدن، رزق وروزی فراوان)

[1404/8/9]
5❤‍🔥1👍1
🌹شهید رسول(محمدحسن) خلیلی🌹

محل تولد : تهران
تاریخ ولادت: ۱۳۶۵/۹/۲۰
سن: 27
تاریخ شهادت : ۱۳۹۲/۸/۲۷
محل شهادت: سوریه
محل مزار : گلزار شهدای بهشت زهرا/ق۵٣
کتاب مربوط به این شهید: رفیق مثل رسول

@eivanet | اِیـوا
5🕊1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سـر قبـر مـنم بیایـد🥲💔🥀

برای زمینه سازیِ
ظهور امام‌زمان‌ عجل‌‌الله‌فرجه
تنها شعار دادن کافی نیست!!
باید حرکت کرد؛
و در عمل، ارادت خود را نشان داد!🌱

#شهید_رسول‌_خلیلی

+ ویدیو به جا مانده از شهید خلیلی قبل از شهادت

@eivanet | اِیـوا
4🕊1
🍂گلبرگی از خاطرات🍂

•| واسـطه ازدواج |•

دو دانشجو ، در دانشگاه امیرکبیر، به واسطه ی شهید خلیلی به یکدیگر رسیده اند. آن ها هر کدام ، قراری سر مزار شهید می گذارند و از رسول برای امر ازدواج، کمک می خواهند. دختر خانم می‌ گوید: سر مزار شهید گفتم: من به مدافعین حرم اعتقاد دارم و همسری، چون آن‌ ها می‌ خواهم. چند وقت بعد پسری که به عنوان خواستگار وارد اتاق دختر برای حرف زدن با او می‌ شود؛ عکس شهید خلیلی را روی دیوار اتاق می‌ بیند و تعجّب می‌ کند و به دختر می‌ گوید: شما هم شهید خلیلی را می‌ شناسید؟ من در امر ازدواج از او کمک خواسته ام.

@eivanet | اِیـوا
6
" اِیـوا "
•| واسـطه ازدواج |•
🍂گلبرگی از خاطرات🍂

• رســول کــارم رو درست کـرده •

روزی که می‌خواست برود خواستگاری به من گفت: باور کن دیگه خسته شدم از خواستگاری رفتن، به رسول سپردم گفتم خودت درستش کن.
فردا صبح که با هم رفتیم سرکار پرسیدم: خب چی شد؟ دیشب خوش گذشت؟ فکرش را نمی‌کردم قضیه به خیر و خوشی تمام شده باشد،ولی نوید گفت که وقتی وارد اتاق دخترخانم شده و اولین چیزی که دیده عکس رسول بوده، خشکش زده، گفت:رسول کارم رو درست کرده.
گفت:«جلسه اول فقط از رسول حرف زدیم.»
نوید راست می‌گفت. رسول مانده بود توی این دنیا و داشت کار بقیه را راه می‌انداخت. نوید می‌گفت:
«وقتی من شهید شدم به همه بگو، من می مونم مثل رسول کار راه میندازم
«راوی:همکار شهید نوید صفری»
@eivanet | اِیـوا
💔4
🍂گلبرگی از خاطرات🍂

•| دوری از گنـاه |•

از همان کودکی، به بچه ها یاد داده بودیم که به شدت از گناه دوری کنند مثلا اگر قرار بود به مجلس عروسی برویم و مجبور بودیم در آن عروسی برویم به خاطر صله رحم، موقع شام می رفتیم که تمام شده باشد. در رادیو و تلویزیون هم اگر احساس می کردیم که موسیقی ای پخش می شود که شرعا گوش دادنش صحیح نیست صدا را قطع می کردیم و اینها باعث می شد که رسول، مسائل دینی را بیاموزد. یادم می آید یک بار زمانی که بچه بود، سوار تاکسی شدم و راننده موسیقی حرام گذاشته بود. یکهو دیدم رسول گوش هایش را گرفته و سرش را بین دستانش پنهان کرده و انداخته پایین گفتم چیه مامان؟! گفت: گناه دارد نمی خواهم بشنوم.

@eivanet | اِیـوا
3😢2
🍂گلبرگی از خاطرات🍂

روزی کـه جنـازه اش را آوردنـد و بـه داخـل اتـاقش بردند،
دوستاش دور جنـازه جمـع شده بـودند. گـریه می کردند و می گفتند:
دیگه رسـول نیست به ما بگـه غیبـت نکـن، تهـمت نـزن! 🥲💔

@eivanet | اِیـوا
3💔2
📜فرازی از وصیتنامه شهید خلیلی

ایـن دنـیا با تمـام زیـبایی هـا و انسـان های خوب و نیکـوی آن، محـل گـذر است نـه وقوف و مـاندن!
و تمـامی مـا بایـد بـرویم و راه این است.
دیـر یـا زود فـرقی نمـی کنـد؛ امـا چـه بهـتر کـه زیـبا بـرویم.

@eivanet | اِیـوا
8
2025/10/31 04:49:55
Back to Top
HTML Embed Code: