Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
سه سال پیش، در روز ۱۴ شهریور، شلیر رسولی در پی فرارکردن از دست مردی که قصد تجاوز به او را داشت، از طبقه دوم به بیرون پرت شد و سه روز بعد در بیمارستان جان باخت.
«دارد به من دست میزند. دارد به من دست میزند.» اینها آخرین جملات شلیر بود. گروههای زنان و مردم کردستان در اعتراض به این واقعه، تظاهرات برگزار کردند و شعار «از کردستان تا تهران، ستم علیه زنان» سر دادند، شعاری که در جنبش ژینا، در شهرهای مختلف کشور شنیده شد.
قاتل شلیر، گوران قادری، اردیبهشتماه سال جاری اعدام شد بیآنکه تغییری در وضعیت خشونت نظاممند علیه زنان، ایجاد شود. زنکشی هر روز ادامه دارد و فعالان حقوق زنان همچنان در معرض سرکوب و بازداشتند.
ویدئو: سبا معمار
صدا: سینا موسویفرد
@harasswatch
«دارد به من دست میزند. دارد به من دست میزند.» اینها آخرین جملات شلیر بود. گروههای زنان و مردم کردستان در اعتراض به این واقعه، تظاهرات برگزار کردند و شعار «از کردستان تا تهران، ستم علیه زنان» سر دادند، شعاری که در جنبش ژینا، در شهرهای مختلف کشور شنیده شد.
قاتل شلیر، گوران قادری، اردیبهشتماه سال جاری اعدام شد بیآنکه تغییری در وضعیت خشونت نظاممند علیه زنان، ایجاد شود. زنکشی هر روز ادامه دارد و فعالان حقوق زنان همچنان در معرض سرکوب و بازداشتند.
ویدئو: سبا معمار
صدا: سینا موسویفرد
@harasswatch
ديدبان آزار
Photo
🔹ریحانه انصارینژاد آزاد شد
بعدازظهر امروز شنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۴، فعال کارگری زندانی ریحانه انصارینژاد، با پذیرش اعاده دادرسی و با رأی شعبه همعرض، با کاهش مدت محکومیت، از زندان آزاد شد.
ریحانه انصارینژاد در اردیبهشت ۱۴۰۱ توسط وزارت اطلاعات بازداشت و پس از ۸۷ روز بازجویی و بازداشت موقت، با وثیقه ۱/۵ میلیارد تومانی بهطور موقت آزاد شد. او اردیبهشتماه سال ۴۰۲ هم همراه جمعی از فعالان صنفی و کارگری به دیدار محمد حبیبی رفته بود که دوباره بازداشت شد. در ادامه، شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی صلواتی او را به چهار سال زندان، دو سال ممنوعیت فعالیت در فضای مجازی و ممنوعالخروجی محکوم کرد؛ حکمی که در دادگاه تجدیدنظر نیز عیناً تأیید شد. سرانجام، در ۱۵ آبان ۱۴۰۲ ریحانه انصارینژاد جهت اجرای حکم به زندان اوین منتقل شد.
او بیش از دو سال را بدون حتی یک روز مرخصی در زندان سپری کرد و در این مدت از درد شدید و بیحسی در دست رنج میبرد. با وجود نیاز فوری به درمان، بارها از اعزامش به بیمارستان جلوگیری شد و حتی درمان او را به شرط تحقیرآمیز دستبند زدن منوط کردند.
انصارینژاد در متنی از زندان در حمایت از شریفه محمدی نوشته بود: «اکنون به یک فعال کارگری حکم اعدام دادهاند. شریفه محمدی کارگری مطالبهگر است. وی به دلیل زنبودن و پیشینه کارگری خانوادهاش و دیدن رنج کارگران و زنانی همانند خودش همیشه دغدغه عدالتخواهی داشته است. جرم او این است که جرأت داشته و برای احقاق حقوق خود و دیگر همطبقهایهایش تلاش کند. جرم او این است که کارگرانی از کردستان را میشناسد و آنها را همدرد خود میداند. او زمانی عضو کمیتهی هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکلهای کارگری بوده است و برای ایجاد تشکل کارگری مطابق مقاولهنامههای سازمان جهانی کار (آی.ال.او)، که به امضای حاکمیت جمهوری اسلامی نیز رسیده، تلاش کرده است. حالا بیدادگاهی در رشت اعلام کرده که کمیتهی هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکلهای کارگری وابسته به کومله است و بر همین اساس شریفه محمدی را که روزی عضو این کمیته بوده، به اعدام محکوم کرده است. همانگونه که محمود صالحی نیز اعلام کرده، من هم تصریح میکنم که کمیتهی هماهنگی هیچ ارتباطی به کومله ندارد و این اتهام به اعضای کمیته هماهنگی تلاشی در جهت سرکوب کارگران عضو این کمیته است.، ……به این سناریوی مسخره پایان دهید. جرم شریفه محمدی کارگربودن و سالمزیستن است. شریفه محمدی باید بیقید و شرط و فوراً آزاد شود.»
عکس از صفحه سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه
@harasswatch
بعدازظهر امروز شنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۴، فعال کارگری زندانی ریحانه انصارینژاد، با پذیرش اعاده دادرسی و با رأی شعبه همعرض، با کاهش مدت محکومیت، از زندان آزاد شد.
ریحانه انصارینژاد در اردیبهشت ۱۴۰۱ توسط وزارت اطلاعات بازداشت و پس از ۸۷ روز بازجویی و بازداشت موقت، با وثیقه ۱/۵ میلیارد تومانی بهطور موقت آزاد شد. او اردیبهشتماه سال ۴۰۲ هم همراه جمعی از فعالان صنفی و کارگری به دیدار محمد حبیبی رفته بود که دوباره بازداشت شد. در ادامه، شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی صلواتی او را به چهار سال زندان، دو سال ممنوعیت فعالیت در فضای مجازی و ممنوعالخروجی محکوم کرد؛ حکمی که در دادگاه تجدیدنظر نیز عیناً تأیید شد. سرانجام، در ۱۵ آبان ۱۴۰۲ ریحانه انصارینژاد جهت اجرای حکم به زندان اوین منتقل شد.
او بیش از دو سال را بدون حتی یک روز مرخصی در زندان سپری کرد و در این مدت از درد شدید و بیحسی در دست رنج میبرد. با وجود نیاز فوری به درمان، بارها از اعزامش به بیمارستان جلوگیری شد و حتی درمان او را به شرط تحقیرآمیز دستبند زدن منوط کردند.
انصارینژاد در متنی از زندان در حمایت از شریفه محمدی نوشته بود: «اکنون به یک فعال کارگری حکم اعدام دادهاند. شریفه محمدی کارگری مطالبهگر است. وی به دلیل زنبودن و پیشینه کارگری خانوادهاش و دیدن رنج کارگران و زنانی همانند خودش همیشه دغدغه عدالتخواهی داشته است. جرم او این است که جرأت داشته و برای احقاق حقوق خود و دیگر همطبقهایهایش تلاش کند. جرم او این است که کارگرانی از کردستان را میشناسد و آنها را همدرد خود میداند. او زمانی عضو کمیتهی هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکلهای کارگری بوده است و برای ایجاد تشکل کارگری مطابق مقاولهنامههای سازمان جهانی کار (آی.ال.او)، که به امضای حاکمیت جمهوری اسلامی نیز رسیده، تلاش کرده است. حالا بیدادگاهی در رشت اعلام کرده که کمیتهی هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکلهای کارگری وابسته به کومله است و بر همین اساس شریفه محمدی را که روزی عضو این کمیته بوده، به اعدام محکوم کرده است. همانگونه که محمود صالحی نیز اعلام کرده، من هم تصریح میکنم که کمیتهی هماهنگی هیچ ارتباطی به کومله ندارد و این اتهام به اعضای کمیته هماهنگی تلاشی در جهت سرکوب کارگران عضو این کمیته است.، ……به این سناریوی مسخره پایان دهید. جرم شریفه محمدی کارگربودن و سالمزیستن است. شریفه محمدی باید بیقید و شرط و فوراً آزاد شود.»
عکس از صفحه سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه
@harasswatch
Forwarded from هممیهن
گزارشی درباره وضعیت متفاوت برخورد با «بیحجابی» زنان در تهران و دیگر شهرها
ادامه اختلافها درباره حجاب
بررسیهای «هممیهن» نشان میدهد در دو ماه گذشته حدود 20 کافه، باغ رستوران و تالار عروسی بهدلیل«هنجارشکنی درباره نوع پوشش و حجاب زنان» پلمب شدهاند
🖌الناز محمدی | دبیر گروه جامعه
🔹در دوماهونیمی که از آتشبس میگذرد، یکی از بحثهای داغ میان کاربران شبکههای اجتماعی و حتی بعضی مسئولان این بوده که برخوردها با موضوع «بیحجابی زنان» منتفی شده یا مسکوت گذاشته شده است. گزارشها و بررسی اخبار رسمی و غیررسمی در این باره اما موضوع دیگری را نشان میدهد؛ اینکه این برخوردها در تهران کمرنگ شده اما در دیگر شهرها بهویژه شهرهای کوچک، همچنان وجود دارد.
🔹حالا بررسیهای «هممیهن» از اخبار رسمی و غیررسمی نشان میدهد در دو ماه گذشته حدود 20 کافه، باغ رستوران و تالار عروسی بهدلیل آنچه هنجارشکنی درباره نوع پوشش و حجاب زنان خوانده شده، در شهرهای تهران، دزفول، همدان، کاشان و مَرق اصفهان پلمب شدهاند.
🔹تشکیل پروندههای قضایی برای زنان با این موضوع در بعضی دیگر از شهرها هم وجود دارد؛ وکلای ساکن اصفهان به «هممیهن» میگویند هرچند برخوردهای شهری و ارسال پیامکهای تذکر به زنان این شهر نسبت به قبل کمتر شده، اما همچنان وجود دارد. یکی از وکلای دادگستری که ناماش نزد «هممیهن» محفوظ است، میگوید که در این شهر همچنان تنگناهای حقوقی در موضوع حجاب وجود دارد. او در دو ماه گذشته، از دو پرونده قضایی موکلانش با این موضوع دفاع کرده و در ششماه گذشته برای دستکم چهار پرونده به دادگاههای صلح رفته است.
🔹یکی از زنان ساکن دزفول که روزانه به سه کافه مشهور این شهر مراجعه میکرده به «هممیهن» میگوید، از وقتی این کافهها پلمب شدهاند، تنها سرگرمی نوجوانان و جوانان در این شهر کوچک از دست رفته است: «این سه کافه در بلوار ولیعصر در منطقه فرهنگ شهر، چهره زیبایی به شهر دادهاند. ساعت هشت شب بهبعد نوجوانان و جوانان میآیند و در نور قشنگ این کافهها عکس میگیرند اما از وقتی بسته شدهاند انگار نور از شهر رفته. تنها سرگرمی ما از بین رفته.»
🔹در شهرهای دیگر ازجمله اهواز هم تذکرها ادامه دارد. مریم، زن 30 ساله ساکن اهواز به «هممیهن» میگوید تقریباً هفتهای سهبار با برخوردهایی با موضوع حجاب در این شهر مواجه میشود.
▫️ادامه مطلب در سایت هممیهن آنلاین
📌هممیهن را در فضای مجازی دنبال کنید:
🔗سایت | 🔗اینستاگرام | 🔗تلگرام | 🔗 بله
ادامه اختلافها درباره حجاب
بررسیهای «هممیهن» نشان میدهد در دو ماه گذشته حدود 20 کافه، باغ رستوران و تالار عروسی بهدلیل«هنجارشکنی درباره نوع پوشش و حجاب زنان» پلمب شدهاند
🖌الناز محمدی | دبیر گروه جامعه
🔹در دوماهونیمی که از آتشبس میگذرد، یکی از بحثهای داغ میان کاربران شبکههای اجتماعی و حتی بعضی مسئولان این بوده که برخوردها با موضوع «بیحجابی زنان» منتفی شده یا مسکوت گذاشته شده است. گزارشها و بررسی اخبار رسمی و غیررسمی در این باره اما موضوع دیگری را نشان میدهد؛ اینکه این برخوردها در تهران کمرنگ شده اما در دیگر شهرها بهویژه شهرهای کوچک، همچنان وجود دارد.
🔹حالا بررسیهای «هممیهن» از اخبار رسمی و غیررسمی نشان میدهد در دو ماه گذشته حدود 20 کافه، باغ رستوران و تالار عروسی بهدلیل آنچه هنجارشکنی درباره نوع پوشش و حجاب زنان خوانده شده، در شهرهای تهران، دزفول، همدان، کاشان و مَرق اصفهان پلمب شدهاند.
🔹تشکیل پروندههای قضایی برای زنان با این موضوع در بعضی دیگر از شهرها هم وجود دارد؛ وکلای ساکن اصفهان به «هممیهن» میگویند هرچند برخوردهای شهری و ارسال پیامکهای تذکر به زنان این شهر نسبت به قبل کمتر شده، اما همچنان وجود دارد. یکی از وکلای دادگستری که ناماش نزد «هممیهن» محفوظ است، میگوید که در این شهر همچنان تنگناهای حقوقی در موضوع حجاب وجود دارد. او در دو ماه گذشته، از دو پرونده قضایی موکلانش با این موضوع دفاع کرده و در ششماه گذشته برای دستکم چهار پرونده به دادگاههای صلح رفته است.
🔹یکی از زنان ساکن دزفول که روزانه به سه کافه مشهور این شهر مراجعه میکرده به «هممیهن» میگوید، از وقتی این کافهها پلمب شدهاند، تنها سرگرمی نوجوانان و جوانان در این شهر کوچک از دست رفته است: «این سه کافه در بلوار ولیعصر در منطقه فرهنگ شهر، چهره زیبایی به شهر دادهاند. ساعت هشت شب بهبعد نوجوانان و جوانان میآیند و در نور قشنگ این کافهها عکس میگیرند اما از وقتی بسته شدهاند انگار نور از شهر رفته. تنها سرگرمی ما از بین رفته.»
🔹در شهرهای دیگر ازجمله اهواز هم تذکرها ادامه دارد. مریم، زن 30 ساله ساکن اهواز به «هممیهن» میگوید تقریباً هفتهای سهبار با برخوردهایی با موضوع حجاب در این شهر مواجه میشود.
▫️ادامه مطلب در سایت هممیهن آنلاین
📌هممیهن را در فضای مجازی دنبال کنید:
🔗سایت | 🔗اینستاگرام | 🔗تلگرام | 🔗 بله
ديدبان آزار
Photo
🔹چرا متجاوزان در حین ارتکاب تجاوز گروهی میخندند و فیلم میگیرند؟
هشدار: محتوای آزاردهنده
در این جرایم، رفتارها و الگوهای مکرری دیده میشود؛ تمامی مرتکبان، مرد هستند، آنها میخندند، روی قربانی ادرار و تحقیرش میکنند، خشونت را ثبت و فیلمبرداری میکنند، تصور میکنند بالاتر از قانون قرار دارند و دست کسی بهشان نمیرسد، در حین ارتکاب تجاوز، لاف میزنند و خودستایی میکنند، روی گروههایشان اسم میگذارند تا موجودیت خود را تثبیت کنند و اعضای گروه از آن هویت و قدرت بگیرند، قربانی عموما سکوت میکند (در اغلب این موارد، جرم توسط شخص ثالثی کشف شده که بعداً به ویدئوی ضبطشده دسترسی پیدا کرده است)، برای مجرمان احکام جزئی و ناچیز صادر میشود، مجرمان پس از محکومیت، احساس پشیمانی نمیکنند و رفتارهای متکبرانه و حقبهجانب را ادامه میدهند.
حال سؤال اینجاست: چرا این افراد دست به چنین تجاوزهای فجیعی میزنند؟ و چرا تصمیم میگیرند از جرایم خود فیلمبرداری کنند و مدرک جرم از اعمال خود باقی بگذارند؟ به گفته متخصصان حوزه خشونت جنسی، هم خودِ تجاوزهای گروهی و هم فیلمبرداری از آنها توسط متجاوزان، نوعی «اجراگری» است که برای تحکیم پیوند مردانه میان اعضای گروه متجاوزان انجام میشوند.
ویدئوهای تجاوز گروهی اغلب برای تقویت پیوند بین مردانِ عضو گروه و افزایش اعتبار اجتماعی آنها در نگاه سایر مردان (که این ویدیوها برایشان ارسال میشود) تولید میشوند. او میگوید: «آنچه درباره تجاوز جنسی گروهی میدانیم این است که این جرم در اصل درباره شکلگیری نوعی رابطه بین مردان است و بدن زن، تنها بهعنوان ابزاری در این روند مورد استفاده قرار میگیرد. او در ذهن این افراد کاملاً بیاهمیت است؛ آنچه برای آنها اهمیت دارد، رابطه و جایگاه بین مردان است. به همین دلیل، هرچه تجاوز پیش میرود، شدت خشونت و بیرحمی هم بیشتر میشود. مردان سعی میکنند از یکدیگر پیشی بگیرند و برای اثبات ارزش خود، نشان دهند که تا چه حد میتوانند منحرف و بیرحم باشند. فیلمبرداری از تجاوز، فقط گامی دیگر در این روند است.
یکی از آسیبزاترین جنبههای انتشار ویدیو برای قربانی این است که تجاوز دیگر «پایان» ندارد. آن رویداد هیچگاه تمام نمیشود، نقطه پایان ندارد و تبدیل به تجربهای بیانتها میشود. قربانی نمیداند چه کسی و تا کجا آن ویدیو را دیده است، و در نتیجه هیچجا برایش امن نیست.
نسخه کامل متن:
https://harasswatch.com.com/news/2502/
@harasswstch
هشدار: محتوای آزاردهنده
در این جرایم، رفتارها و الگوهای مکرری دیده میشود؛ تمامی مرتکبان، مرد هستند، آنها میخندند، روی قربانی ادرار و تحقیرش میکنند، خشونت را ثبت و فیلمبرداری میکنند، تصور میکنند بالاتر از قانون قرار دارند و دست کسی بهشان نمیرسد، در حین ارتکاب تجاوز، لاف میزنند و خودستایی میکنند، روی گروههایشان اسم میگذارند تا موجودیت خود را تثبیت کنند و اعضای گروه از آن هویت و قدرت بگیرند، قربانی عموما سکوت میکند (در اغلب این موارد، جرم توسط شخص ثالثی کشف شده که بعداً به ویدئوی ضبطشده دسترسی پیدا کرده است)، برای مجرمان احکام جزئی و ناچیز صادر میشود، مجرمان پس از محکومیت، احساس پشیمانی نمیکنند و رفتارهای متکبرانه و حقبهجانب را ادامه میدهند.
حال سؤال اینجاست: چرا این افراد دست به چنین تجاوزهای فجیعی میزنند؟ و چرا تصمیم میگیرند از جرایم خود فیلمبرداری کنند و مدرک جرم از اعمال خود باقی بگذارند؟ به گفته متخصصان حوزه خشونت جنسی، هم خودِ تجاوزهای گروهی و هم فیلمبرداری از آنها توسط متجاوزان، نوعی «اجراگری» است که برای تحکیم پیوند مردانه میان اعضای گروه متجاوزان انجام میشوند.
ویدئوهای تجاوز گروهی اغلب برای تقویت پیوند بین مردانِ عضو گروه و افزایش اعتبار اجتماعی آنها در نگاه سایر مردان (که این ویدیوها برایشان ارسال میشود) تولید میشوند. او میگوید: «آنچه درباره تجاوز جنسی گروهی میدانیم این است که این جرم در اصل درباره شکلگیری نوعی رابطه بین مردان است و بدن زن، تنها بهعنوان ابزاری در این روند مورد استفاده قرار میگیرد. او در ذهن این افراد کاملاً بیاهمیت است؛ آنچه برای آنها اهمیت دارد، رابطه و جایگاه بین مردان است. به همین دلیل، هرچه تجاوز پیش میرود، شدت خشونت و بیرحمی هم بیشتر میشود. مردان سعی میکنند از یکدیگر پیشی بگیرند و برای اثبات ارزش خود، نشان دهند که تا چه حد میتوانند منحرف و بیرحم باشند. فیلمبرداری از تجاوز، فقط گامی دیگر در این روند است.
یکی از آسیبزاترین جنبههای انتشار ویدیو برای قربانی این است که تجاوز دیگر «پایان» ندارد. آن رویداد هیچگاه تمام نمیشود، نقطه پایان ندارد و تبدیل به تجربهای بیانتها میشود. قربانی نمیداند چه کسی و تا کجا آن ویدیو را دیده است، و در نتیجه هیچجا برایش امن نیست.
نسخه کامل متن:
https://harasswatch.com.com/news/2502/
@harasswstch
دیدبان آزار
چرا متجاوزان در حین ارتکاب تجاوز گروهی میخندند و فیلم میگیرند؟
این هفته چهار مرد و یک پسر نوجوان به جرائم جنسی متعدد متهم شدند. پلیس ویدئویی را پیدا کرده بود که آنها را در حال تجاوز به دختری 16 ساله و بیهوش در یک مهمانی نشان میداد. آنها در حین تجاوز از او فیلمبرداری کرده بودند.
🔹سه شعر از ماریا زریق، شاعر فلسطینی
مقدمه مترجم: چرا شعر و چرا حالا؟ مهمتر از آن، چرا خواندن فلسطین در این ساعت جنگ و آتشافروزی، قحطی، گرسنگی، کوچاندنهای اجباری، انفجار و امتداد نسلکشی در غزه و تراکم خشونت در کرانۀ غربی از طریق شعر؟ شعر چهچیزی را میگوید که سایر فرمهای نوشتن و بیان نمیگویند؟ همین سوالها را میتوان از شعری پرسید که یکی از زمینهای متعدد سیاسیاش، کوئیرفمینیسم جنوب جهانی است. شعر و شعرنویسی و خواندن شعر، خصوصا از شاعرانی که در جغرافیای فلسطین ساکن هستند، از غزه تا کرانهباختری، امکان تخیل دیگری با کلمات میدهد: امکان نگریستن در لحظۀ محال، توقف کوتاه میان تکههای پراکنده از زیستن در این لحظه، و مشخصا، احساسکردن تمام این پارهها با کلمات شاعر. شعرهای پیش رو از ماریا زریق چشماندازی است به همین ساعت، ایستادن رودرو با فاجعه و نگریستن به آن از دل زندگی روزمره در همین ساعت. ماریا زریق سازماندهنده اجتماعی فلسطینی است. او آموزگار است، عکاس و شاعر. فعالیتهای او مبتنی هستند بر تولیدات فرهنگیِ استعمارزداییشده، آموزششناسیهای رهاییبخش و خیالپردازیهای کوئیر. چند خط پیشرو، پیام کوتاهی است که ماریا به درخواست مترجم برای خوانندگان اشعارش به فارسی نوشته است:
پیام به رفقا: باشد که همیشه از امید انقلابی، خشم و اندوهمان نیرو بگیریم، باشد که آنها را بهعنوان نیروهای جمعی برای مقاومت هدایت کنیم –تا زمانی که سرزمینهای خود را بازپس گیریم و جهانی آزاد از زنجیرهای پدرسالاری، استعمار و سرمایهداریِ نژادی بسازیم. به شما رفقا، جنگجویان و یاغیان؛ تمام همبستگی، قدردانی و عشق خود را تقدیم میکنم.
شعر اول - ۹ فوریه ۲۰۲۵
کشتی را بسوزان
لعنت به سرمایه
زود به من زنگ بزن
محوشدن یکییکی ما را تماشا خواهند کرد؟
حالت چطور است؟
میشنویام؟
یادم میماند که
غذا بخورم
از لجبازیهایم حراست کنم
فهرست خداحافظیهایم را تازه کنم
کبودیها را قشنگتر کنم
من تنی دُرشتم
شکلی فانی
محبوب و ویرانشده
لطیف و سرکش
به هر حال
در خشم یا مرثیه میخوابم
یا در جاهایی که هنوز به لغتنامه نیفزودهاند
اتاق خوابم هرشب ساختار عوض میکند
تو خوابیدن مرا میشناسی، نه؟
نظریۀ جزر و مد را خواندهای؟
میدانستی اقیانوسها میتوانند از چشمانم سرریز شوند؟
بیرون سروصدای کوفتی چقدر زیاد است
تو چشمان مرا میشناسی، نه؟
در جنین
استعمارگر نمیگذارد مردممان
شهدایشان را دفن کنند
نمیگذارد مردممان
شهدایشان را
دفن کنند
میشنویام؟
عکس: ماریا زریق
https://harasswatch.com.com/news/2506/
@harasswatch
مقدمه مترجم: چرا شعر و چرا حالا؟ مهمتر از آن، چرا خواندن فلسطین در این ساعت جنگ و آتشافروزی، قحطی، گرسنگی، کوچاندنهای اجباری، انفجار و امتداد نسلکشی در غزه و تراکم خشونت در کرانۀ غربی از طریق شعر؟ شعر چهچیزی را میگوید که سایر فرمهای نوشتن و بیان نمیگویند؟ همین سوالها را میتوان از شعری پرسید که یکی از زمینهای متعدد سیاسیاش، کوئیرفمینیسم جنوب جهانی است. شعر و شعرنویسی و خواندن شعر، خصوصا از شاعرانی که در جغرافیای فلسطین ساکن هستند، از غزه تا کرانهباختری، امکان تخیل دیگری با کلمات میدهد: امکان نگریستن در لحظۀ محال، توقف کوتاه میان تکههای پراکنده از زیستن در این لحظه، و مشخصا، احساسکردن تمام این پارهها با کلمات شاعر. شعرهای پیش رو از ماریا زریق چشماندازی است به همین ساعت، ایستادن رودرو با فاجعه و نگریستن به آن از دل زندگی روزمره در همین ساعت. ماریا زریق سازماندهنده اجتماعی فلسطینی است. او آموزگار است، عکاس و شاعر. فعالیتهای او مبتنی هستند بر تولیدات فرهنگیِ استعمارزداییشده، آموزششناسیهای رهاییبخش و خیالپردازیهای کوئیر. چند خط پیشرو، پیام کوتاهی است که ماریا به درخواست مترجم برای خوانندگان اشعارش به فارسی نوشته است:
پیام به رفقا: باشد که همیشه از امید انقلابی، خشم و اندوهمان نیرو بگیریم، باشد که آنها را بهعنوان نیروهای جمعی برای مقاومت هدایت کنیم –تا زمانی که سرزمینهای خود را بازپس گیریم و جهانی آزاد از زنجیرهای پدرسالاری، استعمار و سرمایهداریِ نژادی بسازیم. به شما رفقا، جنگجویان و یاغیان؛ تمام همبستگی، قدردانی و عشق خود را تقدیم میکنم.
شعر اول - ۹ فوریه ۲۰۲۵
کشتی را بسوزان
لعنت به سرمایه
زود به من زنگ بزن
محوشدن یکییکی ما را تماشا خواهند کرد؟
حالت چطور است؟
میشنویام؟
یادم میماند که
غذا بخورم
از لجبازیهایم حراست کنم
فهرست خداحافظیهایم را تازه کنم
کبودیها را قشنگتر کنم
من تنی دُرشتم
شکلی فانی
محبوب و ویرانشده
لطیف و سرکش
به هر حال
در خشم یا مرثیه میخوابم
یا در جاهایی که هنوز به لغتنامه نیفزودهاند
اتاق خوابم هرشب ساختار عوض میکند
تو خوابیدن مرا میشناسی، نه؟
نظریۀ جزر و مد را خواندهای؟
میدانستی اقیانوسها میتوانند از چشمانم سرریز شوند؟
بیرون سروصدای کوفتی چقدر زیاد است
تو چشمان مرا میشناسی، نه؟
در جنین
استعمارگر نمیگذارد مردممان
شهدایشان را دفن کنند
نمیگذارد مردممان
شهدایشان را
دفن کنند
میشنویام؟
عکس: ماریا زریق
https://harasswatch.com.com/news/2506/
@harasswatch
دیدبان آزار
آرشیوی فراتر از دروازهها
چرا شعر و چرا حالا؟ مهمتر از آن، چرا خواندن فلسطین در این ساعت جنگ و آتشافروزی، قحطی، گرسنگی، کوچاندنهای اجباری، انفجار و امتداد نسلکشی در غزه و تراکم خشونت در کرانۀ غربی از طریق شعر؟ شعر چهچیزی را میگوید که سایر فرمهای نوشتن و بیان نمیگویند
ديدبان آزار
Photo
🔹:لزبینهراسی میکشد»
کارولین گرانژان از دسامبر 2023 تا زمان مرگش، هدف آزار و اذیتهای همجنسگراهراسانه و تهدیدهای ناشناس قرار داشت. اولین برخورد او با فرد یا افرادی که در موساژ او را مورد تهدید و تحقیر قرار دادند مواجهه با نوشتهای گچی زیر سقف مدرسه بود که میگفت «لزبین=کودکآزار». هدف نوشته کاملاً مشخص به نظر میرسید. کارولین سالها پیش با یک زن به نام کریستین پاکو ازدواج کرده بود و از سال ۲۰۲۱ ساکن روستای موساژ شده بود. این زوج، ازدواجشان را پنهان نمیکردند، هردو با سگهایشان به پیادهرویهای طولانی میرفتند و از زندگی در روستای کوچکشان لذت میبردند.
در روز پنجم سپتامبر، سازمانهای حامی حقوق افراد LGBTQ+ در مقابل وزارت آموزش و پرورش در پاریس تجمعی برگزار کردند تا از آزارهای همجنسگراهراس و نظاممند در سیستم آموزشی بگویند. در این تجمع، بیش از 300 نفر شرکت کردند. تعدادی از زوجهای لزبین دستدردست یا در آغوش یکدیگر اشک میریختند و میشد خشم و غمی عمیق را در فضا حس کرد. آزارهایی که کارولین را به کشتن داد، تجربهای مشترک میان همجنسگرایان و بهخصوص لزبینهاست.
همسر کارولین متنی برای قرائت در این تجمع ارسال کرده بود: «ما برای زندهماندن، فقط به یکدیگر نیاز داشتیم. رویای ما به کابوس تبدیل شده است. تو زنی محترم و دوستداشتنی بودی. تو به کودکان آموزش و عشق هدیه میدادی و این فاجعه سزای تو نبود. آنها تو را کشتند، تو را کشتهاند. تو یک زنی و مردهای. مرسی برای تمام این سالهای خوشبختی. تو عشق زندگی من میمانی. تو برای هیچ نرفتهای. نمیگذارم مرگ تو برای هیچ باشد. تا ابد نیروی من میمانی. دوستت دارم.» در بخشی دیگر از این نامه، او نهادهای دولتی و آموزشی را خطاب داد و به کوتاهی در برابر محافظت از جامعه LGBTQ+ متهمشان کرد. سخنرانان دیگر هم تاکید کردند که این حادثه نه یک تراژدی فردی، که بازتابدهنده مشکلات و موانع ساختاری موجود در زمینه حمایت از کارکنان LGBTQ+ در سیستم آموزشی فرانسه است.
نسخه کامل گزارش:
«لزبینهراسی میکشد» | دیدبان آزار
https://harasswatch.com.com/news/2507/
@harasswatch
کارولین گرانژان از دسامبر 2023 تا زمان مرگش، هدف آزار و اذیتهای همجنسگراهراسانه و تهدیدهای ناشناس قرار داشت. اولین برخورد او با فرد یا افرادی که در موساژ او را مورد تهدید و تحقیر قرار دادند مواجهه با نوشتهای گچی زیر سقف مدرسه بود که میگفت «لزبین=کودکآزار». هدف نوشته کاملاً مشخص به نظر میرسید. کارولین سالها پیش با یک زن به نام کریستین پاکو ازدواج کرده بود و از سال ۲۰۲۱ ساکن روستای موساژ شده بود. این زوج، ازدواجشان را پنهان نمیکردند، هردو با سگهایشان به پیادهرویهای طولانی میرفتند و از زندگی در روستای کوچکشان لذت میبردند.
در روز پنجم سپتامبر، سازمانهای حامی حقوق افراد LGBTQ+ در مقابل وزارت آموزش و پرورش در پاریس تجمعی برگزار کردند تا از آزارهای همجنسگراهراس و نظاممند در سیستم آموزشی بگویند. در این تجمع، بیش از 300 نفر شرکت کردند. تعدادی از زوجهای لزبین دستدردست یا در آغوش یکدیگر اشک میریختند و میشد خشم و غمی عمیق را در فضا حس کرد. آزارهایی که کارولین را به کشتن داد، تجربهای مشترک میان همجنسگرایان و بهخصوص لزبینهاست.
همسر کارولین متنی برای قرائت در این تجمع ارسال کرده بود: «ما برای زندهماندن، فقط به یکدیگر نیاز داشتیم. رویای ما به کابوس تبدیل شده است. تو زنی محترم و دوستداشتنی بودی. تو به کودکان آموزش و عشق هدیه میدادی و این فاجعه سزای تو نبود. آنها تو را کشتند، تو را کشتهاند. تو یک زنی و مردهای. مرسی برای تمام این سالهای خوشبختی. تو عشق زندگی من میمانی. تو برای هیچ نرفتهای. نمیگذارم مرگ تو برای هیچ باشد. تا ابد نیروی من میمانی. دوستت دارم.» در بخشی دیگر از این نامه، او نهادهای دولتی و آموزشی را خطاب داد و به کوتاهی در برابر محافظت از جامعه LGBTQ+ متهمشان کرد. سخنرانان دیگر هم تاکید کردند که این حادثه نه یک تراژدی فردی، که بازتابدهنده مشکلات و موانع ساختاری موجود در زمینه حمایت از کارکنان LGBTQ+ در سیستم آموزشی فرانسه است.
نسخه کامل گزارش:
«لزبینهراسی میکشد» | دیدبان آزار
https://harasswatch.com.com/news/2507/
@harasswatch
دیدبان آزار
«لزبینهراسی میکشد»
نعکاس مبارزات فمینیستی ایران و دیگر کشورهای دنیا علیه سرکوب و خشونت جنسی و بررسی و معرفی اشکال سازماندهی زنان علیه خشونت
ديدبان آزار
Photo
🔹ژینا مدرس گرجی از بازداشتشدگان «زن، زندگی، آزادی» همچنان در زندان سنندج محبوس است
ژینا مدرس گرجی، فعال حقوق زنان از سنندج، بار اول ۳۰ شهریورماه ۱۴۰۱ در جریان اعتراضات #زن_زندگی_آزادی توسط نیروهای وزارت اطلاعات بازداشت شد و بار دیگر در فروردینماه ۱۴۰۲ بازداشت و پس از ۸۴ روز که ۳۰ روز از آن در سلول انفرادی گذشت، بهطور موقت از بند زنان کانون اصلاح و تربیت سنندج آزاد شد.
او به اتهام «تبلیغ علیه نظام»، «تشکیل دستە و گروە غیرقانونی با هدف براندازی نظام» و همکاری با دول متخاصم به ۲۱ سال حبس (که ۱۰ سال آن قابلاجرا بود) محکوم شد و این حکم در دادگاه تجدید نظر به دو سال و چهار ماه کاهش یافت. از مصادیق اتهامات او «تاسیس انجمن ژیوانو با ایدئولوژی فمینیستی و با هدف براندازی»، «شرکت هدفمند در تجمعات و بیاننمودن شعارهای ساختارشکنانه»، «نشر مطالب در فضای مجازی و انجام مصاحبه با رسانههای خارج از کشور در جهت سیاهنمایی اوضاع کشور و متشنجکردن فضای جامعه در برهه حساس پس از فوت مهسا امینی» اعلام شده است.
او از آبان ۱۴۰۲، در زندان زنان سنندج محبوس است و تنها یکبار در اردیبهشت مرخصی کوتاهی گرفته، و درخواستهای مکررش برای پابند الکترونیکی یا مرخصی دوباره، با مخالفت نهادهای امنیتی، بهویژه اداره اطلاعات سنندج، روبهرو شده است. ژینا مدرس گرجی، در تاریخ ۲۴ شهریور ۱۴۰۱، زمانی که #ژینا_امینی در کما و در بیمارستان بستری بود در صفحه اینستاگرامش نوشت:
«اسممان یکی است. هردو «ژینا» هستیم. ژینا یک اسم کوردی به معنی زندگی است. هماسم من که توسط گشت ارشاد بازداشت و مورد ضربوشتم قرار گرفت اکنون در تهران در کما به سر میبرد. او که معنای اسمش زندگی است حالا دارد با مرگ کلنجار میرود. آنهم به خاطر روسری. میبینید چقدر گیسوانش خطرناکاند؟! نمیدانم کسانی که میخواهند اولویتبندی مشکلات و مسائل را بکنند و میگویند این مسئله مهمی نیست چطور با این خبرها مواجه میشوند؟ ژینا به کما برود. سپیده و بقیه شکنجه شوند و مجبور به اعترافگیری شوند و....و این مسئله مهم نیست و در اولویت قرار نمیگیرد؟ حجاب اجباری آیا نماد حذف سر و مغز و فکر زنان نیست؟ به این معنی نیست که ما زنان انگار فقط ابژههای جنسی هستیم که باید حذف و پوشیده شویم؟ و دیگری میشویم؟ وقتی زنانی به خاطر این مسئله شکنجه روحی و جسمی میشوند و امکان دارد جانشان را از دست بدهند چطور میشود از اولویتبندی صحبت کرد؟ ژینا و سپیده و بقیه امکان داشت من بودم! تو باشی یا عزیز تو باشد. ما باید همزمان علیه اشکال مختلف ستمها همدست شویم. اولویتبندی در کار نیست.»
@harasswatch
ژینا مدرس گرجی، فعال حقوق زنان از سنندج، بار اول ۳۰ شهریورماه ۱۴۰۱ در جریان اعتراضات #زن_زندگی_آزادی توسط نیروهای وزارت اطلاعات بازداشت شد و بار دیگر در فروردینماه ۱۴۰۲ بازداشت و پس از ۸۴ روز که ۳۰ روز از آن در سلول انفرادی گذشت، بهطور موقت از بند زنان کانون اصلاح و تربیت سنندج آزاد شد.
او به اتهام «تبلیغ علیه نظام»، «تشکیل دستە و گروە غیرقانونی با هدف براندازی نظام» و همکاری با دول متخاصم به ۲۱ سال حبس (که ۱۰ سال آن قابلاجرا بود) محکوم شد و این حکم در دادگاه تجدید نظر به دو سال و چهار ماه کاهش یافت. از مصادیق اتهامات او «تاسیس انجمن ژیوانو با ایدئولوژی فمینیستی و با هدف براندازی»، «شرکت هدفمند در تجمعات و بیاننمودن شعارهای ساختارشکنانه»، «نشر مطالب در فضای مجازی و انجام مصاحبه با رسانههای خارج از کشور در جهت سیاهنمایی اوضاع کشور و متشنجکردن فضای جامعه در برهه حساس پس از فوت مهسا امینی» اعلام شده است.
او از آبان ۱۴۰۲، در زندان زنان سنندج محبوس است و تنها یکبار در اردیبهشت مرخصی کوتاهی گرفته، و درخواستهای مکررش برای پابند الکترونیکی یا مرخصی دوباره، با مخالفت نهادهای امنیتی، بهویژه اداره اطلاعات سنندج، روبهرو شده است. ژینا مدرس گرجی، در تاریخ ۲۴ شهریور ۱۴۰۱، زمانی که #ژینا_امینی در کما و در بیمارستان بستری بود در صفحه اینستاگرامش نوشت:
«اسممان یکی است. هردو «ژینا» هستیم. ژینا یک اسم کوردی به معنی زندگی است. هماسم من که توسط گشت ارشاد بازداشت و مورد ضربوشتم قرار گرفت اکنون در تهران در کما به سر میبرد. او که معنای اسمش زندگی است حالا دارد با مرگ کلنجار میرود. آنهم به خاطر روسری. میبینید چقدر گیسوانش خطرناکاند؟! نمیدانم کسانی که میخواهند اولویتبندی مشکلات و مسائل را بکنند و میگویند این مسئله مهمی نیست چطور با این خبرها مواجه میشوند؟ ژینا به کما برود. سپیده و بقیه شکنجه شوند و مجبور به اعترافگیری شوند و....و این مسئله مهم نیست و در اولویت قرار نمیگیرد؟ حجاب اجباری آیا نماد حذف سر و مغز و فکر زنان نیست؟ به این معنی نیست که ما زنان انگار فقط ابژههای جنسی هستیم که باید حذف و پوشیده شویم؟ و دیگری میشویم؟ وقتی زنانی به خاطر این مسئله شکنجه روحی و جسمی میشوند و امکان دارد جانشان را از دست بدهند چطور میشود از اولویتبندی صحبت کرد؟ ژینا و سپیده و بقیه امکان داشت من بودم! تو باشی یا عزیز تو باشد. ما باید همزمان علیه اشکال مختلف ستمها همدست شویم. اولویتبندی در کار نیست.»
@harasswatch
ديدبان آزار
Photo
🔹برای سالگرد ژینا؛ رانه انقلابی زندگی
نویسنده: کاف
ـ چند دقیقه صبر کنیم؟
ـ بریم بالا ببینیم اوضاع چطور میشه.
ـ دارم میلرزم.
ـ منم، برش داریم؟
ـ برداریم...
خیابان حجاب، زمستان ۱۳۹۶.
از آن روزها چند سالی بیشتر نمیگذرد، اما انگار مسیری بسیار طولانی طی شده است. دقیق بگویم هشت سال پیش بود، وقتی که ما دختران خیابان انقلاب بودیم. هنوز هم هستیم، با اینکه حالا تنها یکی از ما نزدیک آن خیابان مانده و برخی مثل من کیلومترها دورند. روزهایی پر از کنش و خواست، پر از تشویش و عشق؛ انگار روی هوا بودیم وقتی در انقلاب و اطرافش قدم میزدیم. ما چند زن بودیم که پس از شیفتهای کارگری در کافه، دور هم جمع میشدیم تا با حرفزدن، به درک بهتری از لحظه برسیم. انگار چیزی در فضا جریان داشت که هرکسی نمیتوانست آن را ببیند، اما ما آن را نفس میکشیدیم. جراتی در نگاهها بود که آن را شکار میکردیم و به هم پاس میدادیم؛ دیروز فلانی روی سکو رفت، فردا نوبت ماست. سکو را خالی نکنیم.
چند هفته بعد، بیانیهای درآمد که به مسأله زنان و اشتغال میپرداخت. با خواندنش به هیجان آمدیم. دقیقاً کلماتش یادم نیست اما از نان و کار و آزادی میگفت و از حجاب اجباری که برای خیلی از ما سرکوبی چندلایه بود. یک توسری که از همان ابتدای انقلاب بر سرمان زده شد. گفتیم برویم خیابان، روبهروی وزارت کار. باید پیوند بین زنان و کارگران را نشان دهیم. هیچیک از ما خود را متعلق به گروه سیاسی خاصی نمیدانستیم. فقط میخواستیم برای حقوق طبیعی خود بجنگیم. بودن در آنجا، بدون جنگیدن، دیگر برایم سخت شده بود.
در خیابان آزادی قدم میزدم و به دنبال دوستان دیگر بودم، با بنری کاغذی در دست که رویش شعری نوشته بودم. خیابان آزادی مرا یاد عاشورای خونین ۸۸ میانداخت و دلم درهم میپیچید و سرم گیج میرفت. خیابان پر از ونهای بینشان بود که کمین کرده بودند. نزدیک وزارت کار و پل عابر روبهرویش که شدم، جلویم را گرفتند. مردی یقهام را از پشت گرفت و به داخل ون کشید. پسر عابری که از خیابان رد میشد که به آن مردان اعتراض کرد: «چه کارشون دارین؟» باتوم در هوا چرخید و باشدت به سر پسر جوان کوبیده شد. سرش به کنار جدول خورد و چشمانم سیاهی رفت. قلبم تیر کشید. با پای خودم داخل ون رفتم و خواهش کردم کس دیگری را درگیر نکنند.
نسخه کامل متن:
https://harasswatch.com.com/news/2508/
@harasswatch
نویسنده: کاف
ـ چند دقیقه صبر کنیم؟
ـ بریم بالا ببینیم اوضاع چطور میشه.
ـ دارم میلرزم.
ـ منم، برش داریم؟
ـ برداریم...
خیابان حجاب، زمستان ۱۳۹۶.
از آن روزها چند سالی بیشتر نمیگذرد، اما انگار مسیری بسیار طولانی طی شده است. دقیق بگویم هشت سال پیش بود، وقتی که ما دختران خیابان انقلاب بودیم. هنوز هم هستیم، با اینکه حالا تنها یکی از ما نزدیک آن خیابان مانده و برخی مثل من کیلومترها دورند. روزهایی پر از کنش و خواست، پر از تشویش و عشق؛ انگار روی هوا بودیم وقتی در انقلاب و اطرافش قدم میزدیم. ما چند زن بودیم که پس از شیفتهای کارگری در کافه، دور هم جمع میشدیم تا با حرفزدن، به درک بهتری از لحظه برسیم. انگار چیزی در فضا جریان داشت که هرکسی نمیتوانست آن را ببیند، اما ما آن را نفس میکشیدیم. جراتی در نگاهها بود که آن را شکار میکردیم و به هم پاس میدادیم؛ دیروز فلانی روی سکو رفت، فردا نوبت ماست. سکو را خالی نکنیم.
چند هفته بعد، بیانیهای درآمد که به مسأله زنان و اشتغال میپرداخت. با خواندنش به هیجان آمدیم. دقیقاً کلماتش یادم نیست اما از نان و کار و آزادی میگفت و از حجاب اجباری که برای خیلی از ما سرکوبی چندلایه بود. یک توسری که از همان ابتدای انقلاب بر سرمان زده شد. گفتیم برویم خیابان، روبهروی وزارت کار. باید پیوند بین زنان و کارگران را نشان دهیم. هیچیک از ما خود را متعلق به گروه سیاسی خاصی نمیدانستیم. فقط میخواستیم برای حقوق طبیعی خود بجنگیم. بودن در آنجا، بدون جنگیدن، دیگر برایم سخت شده بود.
در خیابان آزادی قدم میزدم و به دنبال دوستان دیگر بودم، با بنری کاغذی در دست که رویش شعری نوشته بودم. خیابان آزادی مرا یاد عاشورای خونین ۸۸ میانداخت و دلم درهم میپیچید و سرم گیج میرفت. خیابان پر از ونهای بینشان بود که کمین کرده بودند. نزدیک وزارت کار و پل عابر روبهرویش که شدم، جلویم را گرفتند. مردی یقهام را از پشت گرفت و به داخل ون کشید. پسر عابری که از خیابان رد میشد که به آن مردان اعتراض کرد: «چه کارشون دارین؟» باتوم در هوا چرخید و باشدت به سر پسر جوان کوبیده شد. سرش به کنار جدول خورد و چشمانم سیاهی رفت. قلبم تیر کشید. با پای خودم داخل ون رفتم و خواهش کردم کس دیگری را درگیر نکنند.
نسخه کامل متن:
https://harasswatch.com.com/news/2508/
@harasswatch
دیدبان آزار
رانۀ انقلابی زندگی
از آن روزها چند سالی بیشتر نمیگذرد، اما انگار مسیری بسیار طولانی طی شده است. دقیق بگویم هشت سال پیش بود، وقتی که ما دختران خیابان انقلاب بودیم. هنوز هم هستیم، با اینکه حالا تنها یکی از ما نزدیک آن خیابان مانده و برخی مثل من کیلومترها دورند.
ديدبان آزار
Photo
🔹فقدان، سوگواری و دگرگونی
نویسنده: مهدیس
در کتاب «زندگی شکننده؛ نیروهای سوگواری و خشونت» جودیت باتلر بعدی از زندگی سیاسی را بررسی میکند که مربوط است به قرارگرفتن ما در معرض خشونت، آسیبپذیریمان در برابر فقدان، وظیفۀ سوگواری که در پی آن است و همچنین یافتن مبنایی برای تشکیل اجتماع در این شرایط. او استدلال میکند که شکل سیاستمندی ما تاحدی بهدلیل این واقعیت است که بدنهایمان ازنظر اجتماعی و فیزیکی آسیبپذیرند. ما ازنظر اجتماعی به این دلیل آسیبپذیریم که به دیگران وابستهایم، و ممکن است این پیوندها را از دست بدهیم. ازنظر فیزیکی نیز ما درمعرض دیگرانی هستیم که ممکن است بر ما خشونت روا دارند. او اضافه میکند که برخی گروهها، مانند زنان و اقلیتها، بهعنوان گروهی اجتماعی درمعرض خشونت مضاعف قرار دارند. ژینا، زنی کرد، که متعلق به دستکم دو گروه بهحاشیهراندهشده بود، تجسمی از این تلاقی ستم براساس جنسیت و قومیت بود. حضور او در فضای عمومی، و در هیئت بدنی زنانه در پایتخت، او را درمعرض خشونت مرگبار قرار داد و مرگ متعاقبش، خانوادهاش و دیگران را از پیوندی اجتماعی که هرگز قابلبازیابی نبود محروم کرد.
این درک گسترده از شکنندگی زندگی، چه برای آشنایان و چه برای غریبهها، حس جمعی از سوگواری و اعتراض را میان ایرانیان با پیشینههای مختلف برانگیخت. خاکسپاری ژینا تبدیل شد به کانون اعتراضها بهرهبری زنان علیه ماهیت زنستیزانۀ قانون و نظام آپارتاید جنسیتی در ایران. زمانی نگذشت که گورستانها بدل شدند به عرصۀ مقاومت، سخنرانیهای سیاسی و کنشهای مبارزاتی؛ جایی که سوگواری به کنشی جمعی تبدیل شد. تصاویر و ویدیوهای منتشرشده از گورستانها، به نامهای کودکان و جوانانی که کشته شده بودند و به خانوادههای آنها چهره بخشید، و شکاف عظیمی را میان ایرانیان در نقاط مختلف کشور پر کرد که اگرچه به زبان و رسم و رسوم منحصربهفرد خود، ولی به زبان مشترک فقدان، سوگواری میکردند. مطابق معمول، حاکمیت مراسم خاکسپاری را ممنوع کرد، از تحویلدادن پیکر برخی قربانیان به خانوادههایشان خودداری، برخی را در مکانهای نامشخص دفن، و مزار عدهای را نیز تخریب کرد.
نسخه کامل متن:
https://harasswatch.com.com/news/2509/
@harasswatch
نویسنده: مهدیس
در کتاب «زندگی شکننده؛ نیروهای سوگواری و خشونت» جودیت باتلر بعدی از زندگی سیاسی را بررسی میکند که مربوط است به قرارگرفتن ما در معرض خشونت، آسیبپذیریمان در برابر فقدان، وظیفۀ سوگواری که در پی آن است و همچنین یافتن مبنایی برای تشکیل اجتماع در این شرایط. او استدلال میکند که شکل سیاستمندی ما تاحدی بهدلیل این واقعیت است که بدنهایمان ازنظر اجتماعی و فیزیکی آسیبپذیرند. ما ازنظر اجتماعی به این دلیل آسیبپذیریم که به دیگران وابستهایم، و ممکن است این پیوندها را از دست بدهیم. ازنظر فیزیکی نیز ما درمعرض دیگرانی هستیم که ممکن است بر ما خشونت روا دارند. او اضافه میکند که برخی گروهها، مانند زنان و اقلیتها، بهعنوان گروهی اجتماعی درمعرض خشونت مضاعف قرار دارند. ژینا، زنی کرد، که متعلق به دستکم دو گروه بهحاشیهراندهشده بود، تجسمی از این تلاقی ستم براساس جنسیت و قومیت بود. حضور او در فضای عمومی، و در هیئت بدنی زنانه در پایتخت، او را درمعرض خشونت مرگبار قرار داد و مرگ متعاقبش، خانوادهاش و دیگران را از پیوندی اجتماعی که هرگز قابلبازیابی نبود محروم کرد.
این درک گسترده از شکنندگی زندگی، چه برای آشنایان و چه برای غریبهها، حس جمعی از سوگواری و اعتراض را میان ایرانیان با پیشینههای مختلف برانگیخت. خاکسپاری ژینا تبدیل شد به کانون اعتراضها بهرهبری زنان علیه ماهیت زنستیزانۀ قانون و نظام آپارتاید جنسیتی در ایران. زمانی نگذشت که گورستانها بدل شدند به عرصۀ مقاومت، سخنرانیهای سیاسی و کنشهای مبارزاتی؛ جایی که سوگواری به کنشی جمعی تبدیل شد. تصاویر و ویدیوهای منتشرشده از گورستانها، به نامهای کودکان و جوانانی که کشته شده بودند و به خانوادههای آنها چهره بخشید، و شکاف عظیمی را میان ایرانیان در نقاط مختلف کشور پر کرد که اگرچه به زبان و رسم و رسوم منحصربهفرد خود، ولی به زبان مشترک فقدان، سوگواری میکردند. مطابق معمول، حاکمیت مراسم خاکسپاری را ممنوع کرد، از تحویلدادن پیکر برخی قربانیان به خانوادههایشان خودداری، برخی را در مکانهای نامشخص دفن، و مزار عدهای را نیز تخریب کرد.
نسخه کامل متن:
https://harasswatch.com.com/news/2509/
@harasswatch
دیدبان آزار
فقدان، سوگواری و دگرگونی
جرقۀ اولیۀ خیزش «زن، زندگی، آزادی» با انتشار تصویری زده شد از خانوادۀ ژینل که سوگوارانه یکدیگر را درآغوش گرفته بودند. این ایماژ بههمراه تصویری از بدن انتوبهشدۀ ژینا بر تخت بیمارستان، آنهم تنها بهدلیل پوشاش در فضای عمومی، نوعی آسیبپذیری را نمایا