یه لاک میزنی، یه خط چشم میکشی، حس میکنی دنیا چندین درجه زیباتر شده، چیه این زن بودن🤌🏼✨
  میخوام الان بهت بگم، الان بگم چقدر بهم حس خوبی میدی، چقدر کنارت بودن خنده روی لبام میاره، چقدر خوبه که هستی، بعدا یادم نمیره ها ولی دیگه تازگی و ذوق حرفام تموم میشن.
  Forwarded from سِنپای خسته👩🏻🦯
This media is not supported in your browser
    VIEW IN TELEGRAM
  جهت یادآوری.
  Forwarded from یادداشتهایشِلبی.
ازم نپرس چرا ناراحتی. چون ناراحت نیستم، من فقط دلم خیلی براش تنگ شده.
  Forwarded from • ماتیلدای خسته
کشتیهام غرق نشدن، به گِل نشستن. گِلها هنوز هم بوی دریا میدن. دریا کشتیهام رو صدا نمیکنه اما میدونم که اونها رو از یاد نبرده؛ یه روز میاد که دوباره روونهی دریا میشن.
  Forwarded from بلو ماری 🌊
خیلیاتون اینجا منو میشناسید و میدونید که ما دو ساله درگیر بیماری لنفوم مامانیم. متاسفانه بیماریای که همه میگفتن سریع درمان میشه، شرایطمون رو هر روز سختتر کرد تا الان که رسیدیم به نقطهای که چارهای جز درمان خارج از ایران نداریم.
تو این چند وقت خیلی دنبال راههای تامین مالی و پیدا کردن گزینههایی با کیفیت خوب و قیمت مناسبتر بودیم ولی نشد و الان طبق گفته پزشک فقط دو سه هفته فرصت داریم تا مامان رو برای ادامه درمان ببریم چین یا اسپانیا.
درمان car t cd30 تو اسپانیا ۱۵۰ هزار یورو و تو چین شروع پروسه ۹۰ هزار دلاری داره که تامین این هزینه تو این فرصت کم برامون غیرممکنه.
تو این نقطه، در انتهای همه راههای بستهای که بهش خوردیم از شما میخوام که تو این مسیر بهمون کمک کنید تا بتونیم تنها امید درمان مامان رو پیش ببریم.
میدونم پول کمی نیست و توقع زیادیه از این جمع چنین خواستهای داشتن، ولی من برای درمان مامان هرکاری کردم و این آخرین در، آخربن کاریه که میتونم بهش چنگ بزنم.
  تو این چند وقت خیلی دنبال راههای تامین مالی و پیدا کردن گزینههایی با کیفیت خوب و قیمت مناسبتر بودیم ولی نشد و الان طبق گفته پزشک فقط دو سه هفته فرصت داریم تا مامان رو برای ادامه درمان ببریم چین یا اسپانیا.
درمان car t cd30 تو اسپانیا ۱۵۰ هزار یورو و تو چین شروع پروسه ۹۰ هزار دلاری داره که تامین این هزینه تو این فرصت کم برامون غیرممکنه.
تو این نقطه، در انتهای همه راههای بستهای که بهش خوردیم از شما میخوام که تو این مسیر بهمون کمک کنید تا بتونیم تنها امید درمان مامان رو پیش ببریم.
میدونم پول کمی نیست و توقع زیادیه از این جمع چنین خواستهای داشتن، ولی من برای درمان مامان هرکاری کردم و این آخرین در، آخربن کاریه که میتونم بهش چنگ بزنم.
Forwarded from بلو ماری 🌊
لینک گوفاندمی
https://www.gofundme.com/u/346bf62d-08de-4c09-be87-760816d23a68
لینک پیپال
https://paypal.me/togetherwithpari
شماره کارت بانکی:
6104338663492375
شماره حساب و شبا:
4797886473
800120000000004797886473
پرداخت بیتکوین:
bc1qs4mpruj4kug4fcjcus98zcsmy6sw4eyvs839pc
تتر روی TRC20:
TZHqT7Mh51vLh9zyJLZaN49TpvuDEsWTHS
تتر روی bep20:
0x06259e3f81f44c4425eB364940f491b906Ae50Ca
  https://www.gofundme.com/u/346bf62d-08de-4c09-be87-760816d23a68
لینک پیپال
https://paypal.me/togetherwithpari
شماره کارت بانکی:
6104338663492375
شماره حساب و شبا:
4797886473
800120000000004797886473
پرداخت بیتکوین:
bc1qs4mpruj4kug4fcjcus98zcsmy6sw4eyvs839pc
تتر روی TRC20:
TZHqT7Mh51vLh9zyJLZaN49TpvuDEsWTHS
تتر روی bep20:
0x06259e3f81f44c4425eB364940f491b906Ae50Ca
Forwarded from • ماتیلدای خسته
همونطور که تد لسو میگفت «باور داشتن معنیاش این نیست که فکر کنی قراره همهچیز آسون باشه، معنیاش اینه که مطمئن باشی از پسش برمیای.»
  Forwarded from مَرد سانفرانسیسکویی
"از تو انتظار نداشتم" یک گلولهست. خیلیهارو کُشته، خیلیهارو زخمی کرده.
  Forwarded from هُبوط
زندگی بعد سوگ، شبیه ایستادن روبروی یه درخت خشکیده است،انگار تو یادت رفته این درخت بارون های زیادی رو به جون خریده، آفتاب زیادی نوازشش کرده، باد به سازش رقصیده. دلت میخواد چشماتو ببندی و به روزهای سبزش برگردی، به روزهایی که زیر سایه اش می نشستی و لذت می بردی. از دیدن برگ های بی جون و خشکش خسته ای اما اجازه نمیدی که خستگی بذاره ترکش کنی، قراره روزهای زیادی رو ناامید شی، اما تلاش کردن برای زنده کردنش چیزیه که بهت قدرت میده. می ترسی که چشماتو ببندی و وقتی بازشون میکنی حتی همین تنه خشک هم روبروت نباشه پس میمونی. روزها با بوی خاک و آب دستات سر میکنی و هربار بیشتر درخت با تنه ی خشک و به آغوش میکشی، یادت میمونه که زیاد نگاهش کنی مبادا که حواست از بودن و رشد کردنش پرت بشه، منتظر میمونی تا اولین جوونه درخت تا جایی که وسط روشنایی و تاریکی زندگی؛ تو و درخت خودتون و برای برگشت آماده کنید.
  Forwarded from مخفیگاه من (Agent 30na)
غم رو میبرم زیرِ رادیکال، تا ببینم تهش نوره یا خیال. بخارِ چای توی هوا میرقصه، تیکتاکِ ساعت ریتم تازهای گرفته. من دیگه با این تکرار نمیجنگم. نفس میکشم، عمیق، بیعجله، و ریههام رو پُر از اکسیژنِ همین لحظه میکنم. حالا فقط کافیه یه ذره زاویهمو عوض کنم تا قابم پُرِ زندگی بشه.
  Forwarded from روزمرگیهای یک رواندرمانگر (Danial)
خیلی از خشمها در واقع سوگواریهای ناتمامن. پشت هر عصبانیت، اندوهیه که اجازهی ظهور پیدا نکرده.
  حس میکنم خیلی چیزها در حال از دست رفتنه، روابط، انسان ها و تنها کاری که از من برمیاد سوگواری کردنه.
  