Telegram Group Search
هیچ وقت یادم نمی‌رود، چند وقت پیش یک نفر در ربات به من گفت: «علامه‌ی دهر بودن چیزیه که هر روز جارش می‌زنی...»
هر چند که به من خیلی برخورد (چون هیچ وقت خودم را مدعی ندانسته‌ام و این قلبی است) اما از آن روز همواره، بیشتر از قبل سعی می‌کنم در نوشته‌هایم تواضع و خاکی بودنم را نشان دهم.


#روزنوشت
فکر می‌کردم بخش روان هیجان‌انگیز باشد...
سه روز از این بخش گذشته، علی رغم سر دردی که گرفتم، حقیقتا قلبم نیز به درد آمده!
چیه این انسان؟!
چیه این اعصاب؟!
چیه این روان؟!

حالا فهمیده‌ام که روان‌شناس‌ها از روان خیلی دوراند...


#روزنوشت
خشم تولید شده، انسان به انسان منتقل می‌شود.
مهم نیست چقدر قوی باشی، دلتنگی‌هایی هستند که قلب و روح آدم را آرام آرام فرسوده می‌کنند.
تعجب می‌کنید اگر بگویم بعضی انسان‌ها، با این که در محیطی بیمار شده‌اند و آن جا رنج دیده‌اند، باز هم دوست دارند در همان محیط بمانند.
جایی جمله‌ی عجیب و جالبی خواندم.
می‌گفت: «کتاب‌خوان خیلی کم‌ شده. همه کتاب‌نویس شده‌اند.»

#منقول
به جرات می‌توانم بگویم بعضی آدم‌ها در زندگی انسان، مثل کفش سوراخ هستند...
تا وقتی که هوا خوب است و باران نمی‌بارد، ظاهرا مشکلی ندارند اما زمانی صدایش در می‌آید که برف و باران ببارد! آن جاست که آدم تازه می‌فهمد دور و برش چه خبر است...


#تفکرات
ان‌شاءالله در نظر دارم هر از گاهی، ویدیوهایی از علمای بزرگ کورد زبان با زیرنویس فارسی بسازم و همین جا منتشر کنم. موضوعات بسیار جالب و مفیدی را ارائه می‌دهند، همین من را بر آن داشت که تولیدش را یاد بگیرم و بسازم. وقتم به کلی پر است و قرار است پر تر هم شود... از خداوند متعال توفیقش را طلب می‌کنم. لطفا برایم‌ دعای خیر کنید.


خیلی مخلصیم❤️
1
یه چیز خیلی برام جالبه و همیشه بهش فکر می‌کنم:
ترم اول که بودم با اولین حقوق کار دانشجوییم که زیاد هم نبود، ساعت حدودا ۱۰ شب رفتم یه سوپرمارکت و کیک و نوشابه خریدم و همونجا روی یه سکو نشستم و خوردم!
امروز با حقوق کاردانشجوییم انگار داشتم برای خونه خرید می‌کردم، از مواد شوینده تا خوراکی و ادویه و...

حس قشنگی داشت.
الحمدلله دائما

#روزنوشت
Forwarded from Passenger | مُسافر (Passenger)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
این ویدیو را خیلی دوست دارم. به مناسبت فردا، که جمعه‌ است.
"اللهم صلی علی محمد و علی آله و اصحابه اجمعین"
یعنی جملاتی را به سعدی و حافظ و مولوی و... نسبت می‌دهند، کم مانده آن بدبخت‌ها از گور بلند شوند و هزاران بار قسم بخورند چنین چیزهایی را حتی از خیال هم نگذرانده‌اند!

قبل از انتشار هر چیزی، بهتر است آدم از صحت و سقم آن آگاه باشد.


#روزنوشت
شروع آماده‌سازی یک املت دانشجویی مسافرپز!

گوجه
پیاز
سیر
پودر کاری
پودر پاپریکا
فلفل سیاه
زردچوبه
نمک
روغن
رب
تخم مرغ

دلتون نخواد، بوش داره بیهوشم می‌کنه...!
خروجی کار
مداد، پاکُّن
اما اول باید پیازها رو سرخ کرد!
اونطوری بیشتر خاصیت پیاز از بین میره و شما فقط مزه‌شو حس می‌کنید!
می‌گفت: «آن جایی که امیدی باقی نمانده، باید کشف‌ش کرد.»
ما برای واحد اورژانس روان و رفتار، در بیمارستان بودیم. دختری ۱۸ ساله، ۵ سال پیش، قربانی تجاوزی بی‌رحمانه، توسط پدرش شده بود!

دختر از افسردگی ماژور و شدید رنج می‌برد. چند ده بار، تلاش نافرجام برای خودکشی کرده بود! از مچ دست‌هایش به بالا، جای سالمی باقی نگذاشته بود. رد تیغ و چاقوهایی که به قصد زدن رگش روی پوستش کشیده بود، به وضوح دیده می‌شد.

یک بار از یک پُل هوایی عبور عابر پیاده، خودش را پایین انداخته بود. در کمال ناباوری سالم مانده اما اندکی زخمی کوچک در بالای پیشانی‌اش دیده می‌شد. او اصلا تمرکز نداشت و تعادل روانی‌اش کاملا مختل بود. در بخشی از مصاحبه‌ای که استاد از او می‌گرفت، به طرز مظلومانه‌ای بعض ترکید و گریه کرد...

در طول مصاحبه‌، بارها با خودم گفتم آیا این آدم دوباره می‌تواند به زندگی عادی برگردد؟! کسی که در شرایط و محیطی آرام زندگی می‌کند، چقدر سپاس‌گزار است؟! این دختر چه گناهی داشته که قربانی چنین هدف کثیفی شده؟!

چقدر محیط می‌تواند بر سرنوشت یک انسان اثرگذار باشد؟ چقدر یک شخص می‌تواند بر زندگی خودش کنترل داشته باشد؟ چقدر می‌توان خلاف جهت آب شنا کرد؟ کجا خسته می‌شود؟


پاسخ به این سوالات عمیق، جای گفت‌وگو و کار بسیار دارد.


#خاطرات #تفکرات #بیمارستان
«زبانت را به زشت گویی کسی باز نکن؛ چرا که همه وجود تو زشتی است و مردم هم زبان دارند.
و اگر چشمت عیوبی از دیگران را بر تو آشکار کرد؛ آن را ببند و بگو: ای چشم! مردم نیز چشم‌ دارند.»



● امام شافعی (رحمه الله)


#منقول #خودنصیحتی
به لحاظ روحی-روانی احساس خستگی فراوانی می‌کنم. بیش از ۱۰۰ روز است که از خانواده‌ام دورم. نه فرصتی هست که برگردم، نه مجالی برای آرام گرفتن. روزگارم شده از این جا به آن جا رفتن و برگشتن؛ خواندن و گوش دادن. نمی‌دانم آینده چه می‌شود. احساس می‌کنم تلاش‌هایم کافی نیستند.

با این وجود، احساس رضایت ضمنی‌ای دارم. واقعیتش نمی‌دانم از کجا می‌آید اما می‌دانم که در پایه، رضایتی احساس می‌کنم. آن چنان که با مشکلات متعددی روزانه دست و پنجه نرم می‌کنم، آخر شب قبل از خواب، با خلوص کامل از پروردگارم‌ تشکر می‌کنم و سپاس‌گزارم.

بسیاری از روزها مثل امروز، فرصتی برای خلوت با خودم پیدا نمی‌کنم. چطور بگویم، فرصتی برای تجدید قوا و نیرو پیدا نمی‌کنم. خستگی دیروز به امروز، و خستگی امروز به فردا گره می‌خورد.

گمان نیک دارم این خستگی‌ها، بیهود نشوند. به نتایج صحیح و صالحی برسند. روسفیدم کنند. گاهی حوادث آن قدر سریع پیش می‌روند که نمی‌دانم چقدر در صوابم، چقدر در خطا. لا به‌ لای خستگی‌ها، بعضی اتفاقات، شنیدن صدای بعضی عزیزان، مثل یک چای خوش رنگ و خوش طعم در یک زمستان برفی می‌مانند.

راستی، خیلی اهل ادبی و خیال‌انگیزی نوشتن نیستم. دوست دارم بخوانم‌شان اما دوست ندارم آن گونه بنویسم. با خلقیات من نمی‌خوانند. هر چه در زندگانی فردی واقعی و حقیقت باشد، آن را می‌نویسم حتی اگر سرد و خوش رنگ و لعاب نباشند.

ادبی و خیال‌انگیزی نوشتن، برای من تنها در حد یک چاشنی یا ادویه‌ غذاست. مقداری اندک در ظرفی بزرگ. کمتر شوند یا نباشند دیگر خیلی بی‌مزه، بیشتر از حدی هم باشند، کلا غذا از بین نمی‌رود. در نتیجه همان گونه که غذا پس زده شده و دور ریخته می‌شود، متن یا نوشته هم خوانده نمی‌شود.

خداوند متعال، شیرینی‌های زندگی‌تان را برایتان حفظ کند.

خیلی مخلصیم!❤️


#مسافر #خاطرات #روزنوشت
2025/12/07 02:14:09
Back to Top
HTML Embed Code: