✳️ آثار محمدکاظم کاظمی
🔻در انتشارات سپیدهباوران
🔻در نمایشگاه کتاب تهران
🔻غرفهٔ سپیدهباوران: شبستان، راهرو ۲۱
لینک خرید نمایشگاه مجازی
https://b2n.ir/jk9986
🔻در انتشارات سپیدهباوران
🔻در نمایشگاه کتاب تهران
🔻غرفهٔ سپیدهباوران: شبستان، راهرو ۲۱
لینک خرید نمایشگاه مجازی
https://b2n.ir/jk9986
Forwarded from عماریار
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📣 ذهن خودمان را به تحلیل کردن موضوعات عادت دهیم...
⭕️ دوره آموزشی «ویراستاری و درست نویسی» + مینیدوره رایگان
🔻 ویرایش و نگارش جدایی ناپذیرند. یک نویسنده هنگام نوشتن، همزمان باید ویراستار خود هم باشد. شیوه تفکیک یک جمله طولانی به یک جمله کوتاه را بداند و ذهن خود را به تحلیل موضوعات عادت دهد...
⏳ مهلت پیشخرید تا ۲۵ اردیبهشتماه با ۲۲۰ هزار تومان صرفهجویی و فقط برای صد نفر اول...
✅ هزاران ساعت آموزش کاربردی با حرفهایها در #عماریار 👇
@Ammaryar_ir
⭕️ دوره آموزشی «ویراستاری و درست نویسی» + مینیدوره رایگان
🔻 ویرایش و نگارش جدایی ناپذیرند. یک نویسنده هنگام نوشتن، همزمان باید ویراستار خود هم باشد. شیوه تفکیک یک جمله طولانی به یک جمله کوتاه را بداند و ذهن خود را به تحلیل موضوعات عادت دهد...
⏳ مهلت پیشخرید تا ۲۵ اردیبهشتماه با ۲۲۰ هزار تومان صرفهجویی و فقط برای صد نفر اول...
✅ هزاران ساعت آموزش کاربردی با حرفهایها در #عماریار 👇
@Ammaryar_ir
کانال محمدکاظم کاظمی
📣 ذهن خودمان را به تحلیل کردن موضوعات عادت دهیم... ⭕️ دوره آموزشی «ویراستاری و درست نویسی» + مینیدوره رایگان 🔻 ویرایش و نگارش جدایی ناپذیرند. یک نویسنده هنگام نوشتن، همزمان باید ویراستار خود هم باشد. شیوه تفکیک یک جمله طولانی به یک جمله کوتاه را بداند…
✳️ دربارهٔ این دورهٔ ویراستاری و درستنویسی
🔻توضیح: این دوره به صورت حضوری و نیز برخط، در سال ۱۴۰۳ برگزار شد. آنچه در اینجا عرضه شده است، نسخهٔ آفلاین آن دوره است به صورت فیلمهای آموزشی و نیز متن سرفصلها و مثالها به صورت فایل پیدیاف.
🔻 معمولاً یک ویراستار خوب، برای موفقیت در کار خویش و خدمت شایسته به حوزهٔ چاپ و نشر، به وقوف و آگاهی در چند زمینه نیاز دارد.
۱. آشنایی با قواعد فنی درستنویسی و رعایت شیوهنامههای ویرایش.
۲. آشنایی با شیوههای زیبانویسی و شیوانویسی به گونهای که متن ویرایششدهٔ او، افزون بر درستبودن، ساده، روان و شیوا باشد.
۳. آشنایی با امکانات رایانهای و استفادهٔ بهینه و درست از آنها برای ویرایش. از جمله آشنایی با استایلها، ترکچینج، یادداشتگذاری، کلیدهای میانبر، جستجو و جایگزینی، ماکرو و...
۴. اصول کلی ویرایش و مراحل انجام ویراستاری و اموری همچون تعیین قیمت، شیوهٔ تعامل با مؤلف و ناشر.
✳️ در این دورهٔ آموزشی کوشیدهایم که در هر چهار حوزهای که نام بردیم مباحثی کاربردی بیان شود. در واقع اگر بخواهیم یک مزیت برای این دوره قائل شویم، این است که در اینجا تمرکز بر بیان و حفظکردن قواعد فنی از قبیل قطع و وصل کلمات یا شیوهنامهٔ رسمالخط نیست، بلکه سیاستگذاری و شیوهٔ برخورد با این قواعد و قوانین است، چیزی که گاهی در آموزشهای ویراستاری مغفول میماند.
✳️ سرفصلهای مباحث
🔻جلسهٔ اول: آشنایی با اصول و کلیات ویراستاری و ویژگیهای یک ویراستار خوب.
🔻جلسهٔ دوم: ویرایش فنی (نقطهگذاری، اعرابگذاری و...)
🔻جلسهٔ سوم: ویرایش زبانی. (شناخت کلمات، ترتیب اجزای جمله و...)
🔻جلسهٔ چهارم: ادامهٔ ویرایش زبانی (سادهنویسی، کوتاهنویسی، پاراگرافبندی و...)
🔻جلسهٔ پنجم: مباحث نرمافزاری.
🔻جلسهٔ ششم: مراحل عملی و مسائل کلی در مدیریت کار.
🔻توضیح: این دوره به صورت حضوری و نیز برخط، در سال ۱۴۰۳ برگزار شد. آنچه در اینجا عرضه شده است، نسخهٔ آفلاین آن دوره است به صورت فیلمهای آموزشی و نیز متن سرفصلها و مثالها به صورت فایل پیدیاف.
🔻 معمولاً یک ویراستار خوب، برای موفقیت در کار خویش و خدمت شایسته به حوزهٔ چاپ و نشر، به وقوف و آگاهی در چند زمینه نیاز دارد.
۱. آشنایی با قواعد فنی درستنویسی و رعایت شیوهنامههای ویرایش.
۲. آشنایی با شیوههای زیبانویسی و شیوانویسی به گونهای که متن ویرایششدهٔ او، افزون بر درستبودن، ساده، روان و شیوا باشد.
۳. آشنایی با امکانات رایانهای و استفادهٔ بهینه و درست از آنها برای ویرایش. از جمله آشنایی با استایلها، ترکچینج، یادداشتگذاری، کلیدهای میانبر، جستجو و جایگزینی، ماکرو و...
۴. اصول کلی ویرایش و مراحل انجام ویراستاری و اموری همچون تعیین قیمت، شیوهٔ تعامل با مؤلف و ناشر.
✳️ در این دورهٔ آموزشی کوشیدهایم که در هر چهار حوزهای که نام بردیم مباحثی کاربردی بیان شود. در واقع اگر بخواهیم یک مزیت برای این دوره قائل شویم، این است که در اینجا تمرکز بر بیان و حفظکردن قواعد فنی از قبیل قطع و وصل کلمات یا شیوهنامهٔ رسمالخط نیست، بلکه سیاستگذاری و شیوهٔ برخورد با این قواعد و قوانین است، چیزی که گاهی در آموزشهای ویراستاری مغفول میماند.
✳️ سرفصلهای مباحث
🔻جلسهٔ اول: آشنایی با اصول و کلیات ویراستاری و ویژگیهای یک ویراستار خوب.
🔻جلسهٔ دوم: ویرایش فنی (نقطهگذاری، اعرابگذاری و...)
🔻جلسهٔ سوم: ویرایش زبانی. (شناخت کلمات، ترتیب اجزای جمله و...)
🔻جلسهٔ چهارم: ادامهٔ ویرایش زبانی (سادهنویسی، کوتاهنویسی، پاراگرافبندی و...)
🔻جلسهٔ پنجم: مباحث نرمافزاری.
🔻جلسهٔ ششم: مراحل عملی و مسائل کلی در مدیریت کار.
Forwarded from مُنبثّات | پراکنده ها و شطحیات یک پژوهشگر
💢 انتشار کتاب جانِورِ قندهار (سفرنامه هادی معصومی زارع به امارت دوم طالبان)
مرداد و شهریور ۱۴۰۰
♦️ تهیه کتاب خلال روزهای آتی از غرفه انتشارات خط مقدم در نمایشگاه کتاب (سالن عمومی، راهروی ۱۷، غرفه ۳۱۵)
❇️ متن پشت جلد کتاب:
... درست از همانجا که باغهای انار تمام میشوند، وارد جادّهای با کفپوشی از سنگهای باریک و بسیار تیز میشویم. تا چشم کار میکند همهجا خشک و برهوت است. پرنده پر نمیزند، جز موتورسوارهایی که برای فرار از باد سوزان کویری، صورتشان را پوشاندهاند. این میزانسن، تداعیگر همان تصویر همیشهگیام از افغانستان است: قلمرویی خشک و کوهستانی و پر از موتورسوارهای مسلّحِ دستاربهسر. یکآن جملهٔ مشهور ژنرال کارل ایکنبری را به یاد میآورم که «جایی که جادّه به پایان میرسد، طالبان آغاز میشود.»
✅پ.ن: انشاءالله از سهشنبه تا جمعه (۲۳ تا ۲۶ اردیبهشت) در نمایشگاه حاضر خواهم بود. دوستانی که تشریف میآورند، خبر دهند تا دیداری تازه کنیم.
#جانور_قندهار
#هادی_معصومی_زارع
🖌هادی معصومی زارع
منبثات: پراکندهها و شطحیات یک پژوهشگر
@Monbathat
مرداد و شهریور ۱۴۰۰
♦️ تهیه کتاب خلال روزهای آتی از غرفه انتشارات خط مقدم در نمایشگاه کتاب (سالن عمومی، راهروی ۱۷، غرفه ۳۱۵)
❇️ متن پشت جلد کتاب:
... درست از همانجا که باغهای انار تمام میشوند، وارد جادّهای با کفپوشی از سنگهای باریک و بسیار تیز میشویم. تا چشم کار میکند همهجا خشک و برهوت است. پرنده پر نمیزند، جز موتورسوارهایی که برای فرار از باد سوزان کویری، صورتشان را پوشاندهاند. این میزانسن، تداعیگر همان تصویر همیشهگیام از افغانستان است: قلمرویی خشک و کوهستانی و پر از موتورسوارهای مسلّحِ دستاربهسر. یکآن جملهٔ مشهور ژنرال کارل ایکنبری را به یاد میآورم که «جایی که جادّه به پایان میرسد، طالبان آغاز میشود.»
✅پ.ن: انشاءالله از سهشنبه تا جمعه (۲۳ تا ۲۶ اردیبهشت) در نمایشگاه حاضر خواهم بود. دوستانی که تشریف میآورند، خبر دهند تا دیداری تازه کنیم.
#جانور_قندهار
#هادی_معصومی_زارع
🖌هادی معصومی زارع
منبثات: پراکندهها و شطحیات یک پژوهشگر
@Monbathat
کانال محمدکاظم کاظمی
💢 انتشار کتاب جانِورِ قندهار (سفرنامه هادی معصومی زارع به امارت دوم طالبان) مرداد و شهریور ۱۴۰۰ ♦️ تهیه کتاب خلال روزهای آتی از غرفه انتشارات خط مقدم در نمایشگاه کتاب (سالن عمومی، راهروی ۱۷، غرفه ۳۱۵) ❇️ متن پشت جلد کتاب: ... درست از همانجا که باغهای…
🔺 دوستان علاقهمند به مسائل افغانستان، این کتاب را از دست ندهید. من افتخار ویراستاری این کتاب را داشتم و در واقع پیش از چاپ از آن بهرههای فراوان بردم. سفرنامهای است حاوی نکات و مباحث ارزشمند دربارهٔ افغانستان پس از طالبان در دور جدید.
Forwarded from رضا عطایی
🔰غیبت ناشران افغانستان؛ تداوم چرخهِ "فقرشناختی" و "مهاجرستیزی"
✍ رضا عطایی (کارشناسیارشد مطالعات منطقهای دانشگاه تهران و دبیر کارگروه اجتماعی-سیاسی انجمن راحل)
https://www.sharghdaily.com/fa/tiny/news-1006131
✍ رضا عطایی (کارشناسیارشد مطالعات منطقهای دانشگاه تهران و دبیر کارگروه اجتماعی-سیاسی انجمن راحل)
https://www.sharghdaily.com/fa/tiny/news-1006131
Forwarded from خبرهای شعر خراسان (محمدکاظم کاظمی)
✳️ جلسۀ نقد کتاب «دهلیزهای اندوه»
🔹 مجموعه شعر محبوبه بزمآرا
🔻 یکشنبه ۴ خرداد ۱۴۰۳
🔺 ساعت ۱۷ تا ۱۹
🔸 مشهد، بولوار هاشمیه، بین هاشمیه ۲۰ و ۲۲
حوزۀ هنری خراسان رضوی.
🔹 مجموعه شعر محبوبه بزمآرا
🔻 یکشنبه ۴ خرداد ۱۴۰۳
🔺 ساعت ۱۷ تا ۱۹
🔸 مشهد، بولوار هاشمیه، بین هاشمیه ۲۰ و ۲۲
حوزۀ هنری خراسان رضوی.
Forwarded from آواز سرخ | سلمان ساکت
سبک هندی در خراسان
به مناسبت پنجمین دورهٔ جایزهٔ ادبی استاد محمّد قهرمان
🔸با سخنرانی:
دکتر محمود فتوحی
دکتر سعید شفیعیون
دکتر مهدی رحیمپور
دکتر سلمان ساکت
🔸با حضور و شعرخوانی:
استاد محمّدکاظم کاظمی
🔸همراه با اعلام نتایج پنجمین دورهٔ جایزهٔ ادبی قهرمان
📍مکان:
سه راه ادبیات، مجتمع دکتر علی شریعتی جهاد دانشگاهی (دانشکدهٔ ادبیات سابق)، تالار فردوسی
🗓️زمان:
چهارشنبه، ۷ خردادماه ۱۴۰۴، ساعت ۱۷
حضور برای عموم علاقهمندان آزاد است.
#اطلاع_رسانی
@Avaze_Sorkh
instagram.com/Salmansaket.Official
به مناسبت پنجمین دورهٔ جایزهٔ ادبی استاد محمّد قهرمان
🔸با سخنرانی:
دکتر محمود فتوحی
دکتر سعید شفیعیون
دکتر مهدی رحیمپور
دکتر سلمان ساکت
🔸با حضور و شعرخوانی:
استاد محمّدکاظم کاظمی
🔸همراه با اعلام نتایج پنجمین دورهٔ جایزهٔ ادبی قهرمان
📍مکان:
سه راه ادبیات، مجتمع دکتر علی شریعتی جهاد دانشگاهی (دانشکدهٔ ادبیات سابق)، تالار فردوسی
🗓️زمان:
چهارشنبه، ۷ خردادماه ۱۴۰۴، ساعت ۱۷
حضور برای عموم علاقهمندان آزاد است.
#اطلاع_رسانی
@Avaze_Sorkh
instagram.com/Salmansaket.Official
Forwarded from کانال زینب بیات
🍁دم سفر مپسندید ناامید مرا
✍زینب بیات
این روزها، جمعیت قابل توجهی از مهاجران افغانستانی، برگه خروج گرفتهاند و باید ایران را ترک کنند. این خبر به ظاهر ساده است. اما اتفاق سنگین و سهمگینی است برای بسیاری از مهاجران. بگذریم از اینکه در کشور خرابشدۀ ما، شرایط زندگی چگونه است که همه میدانند. بگذریم از این غمباد و بغض گیر کرده در گلو، برای دخترانی که اینجا دانش آموز بودهاند و برنامهریزیها داشتند برای آیندهشان، حالا با کامی تلخ باید بروند و خانهنشین شوند.
تصمیمی است که مسولین ایرانی گرفتهاند و صلاح ممکلت خویش را حتما بر این دانستهاند که مهاجران را برگردانند. میدانیم که جمهوری اسلامی ایران سالهای سال پذیرای مهاجران افغانستانی بودهاند. میدانیم که برای ماندن یا خروج مهاجران حق تصمیمگیری دارند. میدانیم که خودشان هم مسائل و مشکلاتی دارند.
اما چه، چه حرفی میماند پس؟
حرف این است که حالا که قرار است مهاجر افغانستانی، ایران را ترک کند. این مهاجری که همسایه و همزبان هم هست و گذشتۀ تمدنی مشترک با او هست. چگونه برود که نرنجد؟
که با خاطرۀ تلخ ایران را ترک نکند؟
که کرامت انسانی او زیرپا نشود؟
چگونه برود که سرمایۀ ارزشمندی به نام اخلاق، به نام فرهنگ، به نام مهماننوازی که اعتبار ایران و حوزهٔ تمدنی مشترک ماست، به مخاطره نیفتد؟
گزارشهای مردمی از وضعیت بازگشت مهاجرین اما چیز دیگری میگوید.
دوستی میگفت که این روزها گذارم به اردوگاه شاندیز مشهد افتاد. جایی که مهاجرین ارجاع داده میشوند برای بازگشت به افغانستان. جمعیت انبوه مهاجرین چمدان به دست در صفهای چند صد متری، جوانان مجرد، خانواده، زن و کودک و حتی زن باردار روی فضای خاکی وسیعی سرگردانند. برخوردهای تند و خشن سربازها، کمبود مواد غذایی و کمبود امکانات بهداشتی و حتی نبود سرویس بهداشتی از نکاتی است که شرایط غیرانسانی را برای مهاجر فراهم کرده است.
کافی است یک لحظه، به انسان بودن مهاجر و احساس و نیاز او فکر کنیم، به همکیش و همفرهنگ بودن، همزبان بودن، نه به این فکر کنیم که آیا این شرایط چقدر به آبرو و حیثیت ایران با آن تاریخ و پیشینه غنی فرهنگی لطمه میزند.
این روزها با دیدن و شنیدن این اوضاع و احوال تلخیم، نه اینکه دنبال مقصر بگردیم که اگر هم بگردیم ریشۀ این اتفاقات و این صحنهها اولتر از همه در ممکلت خود ماست. ولی حداقل میشود به این اندیشید که اگر مهاجر با احساس خوب از ایران برود. قطعا سفیر فرهنگی ایران خواهد شد. ولی اگر اشک در چشم و بغض در گلو برود چطور؟
دم سفر مپسندید ناامید مرا
ولو دروغ عزیزان، بحل کنید مرا
غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت
پیاده آمده بودم پیاده خواهم رفت
#مهاجران
#بازگشت
#کرامت_انسانی
@zaynabbayat
✍زینب بیات
این روزها، جمعیت قابل توجهی از مهاجران افغانستانی، برگه خروج گرفتهاند و باید ایران را ترک کنند. این خبر به ظاهر ساده است. اما اتفاق سنگین و سهمگینی است برای بسیاری از مهاجران. بگذریم از اینکه در کشور خرابشدۀ ما، شرایط زندگی چگونه است که همه میدانند. بگذریم از این غمباد و بغض گیر کرده در گلو، برای دخترانی که اینجا دانش آموز بودهاند و برنامهریزیها داشتند برای آیندهشان، حالا با کامی تلخ باید بروند و خانهنشین شوند.
تصمیمی است که مسولین ایرانی گرفتهاند و صلاح ممکلت خویش را حتما بر این دانستهاند که مهاجران را برگردانند. میدانیم که جمهوری اسلامی ایران سالهای سال پذیرای مهاجران افغانستانی بودهاند. میدانیم که برای ماندن یا خروج مهاجران حق تصمیمگیری دارند. میدانیم که خودشان هم مسائل و مشکلاتی دارند.
اما چه، چه حرفی میماند پس؟
حرف این است که حالا که قرار است مهاجر افغانستانی، ایران را ترک کند. این مهاجری که همسایه و همزبان هم هست و گذشتۀ تمدنی مشترک با او هست. چگونه برود که نرنجد؟
که با خاطرۀ تلخ ایران را ترک نکند؟
که کرامت انسانی او زیرپا نشود؟
چگونه برود که سرمایۀ ارزشمندی به نام اخلاق، به نام فرهنگ، به نام مهماننوازی که اعتبار ایران و حوزهٔ تمدنی مشترک ماست، به مخاطره نیفتد؟
گزارشهای مردمی از وضعیت بازگشت مهاجرین اما چیز دیگری میگوید.
دوستی میگفت که این روزها گذارم به اردوگاه شاندیز مشهد افتاد. جایی که مهاجرین ارجاع داده میشوند برای بازگشت به افغانستان. جمعیت انبوه مهاجرین چمدان به دست در صفهای چند صد متری، جوانان مجرد، خانواده، زن و کودک و حتی زن باردار روی فضای خاکی وسیعی سرگردانند. برخوردهای تند و خشن سربازها، کمبود مواد غذایی و کمبود امکانات بهداشتی و حتی نبود سرویس بهداشتی از نکاتی است که شرایط غیرانسانی را برای مهاجر فراهم کرده است.
کافی است یک لحظه، به انسان بودن مهاجر و احساس و نیاز او فکر کنیم، به همکیش و همفرهنگ بودن، همزبان بودن، نه به این فکر کنیم که آیا این شرایط چقدر به آبرو و حیثیت ایران با آن تاریخ و پیشینه غنی فرهنگی لطمه میزند.
این روزها با دیدن و شنیدن این اوضاع و احوال تلخیم، نه اینکه دنبال مقصر بگردیم که اگر هم بگردیم ریشۀ این اتفاقات و این صحنهها اولتر از همه در ممکلت خود ماست. ولی حداقل میشود به این اندیشید که اگر مهاجر با احساس خوب از ایران برود. قطعا سفیر فرهنگی ایران خواهد شد. ولی اگر اشک در چشم و بغض در گلو برود چطور؟
دم سفر مپسندید ناامید مرا
ولو دروغ عزیزان، بحل کنید مرا
غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت
پیاده آمده بودم پیاده خواهم رفت
#مهاجران
#بازگشت
#کرامت_انسانی
@zaynabbayat
✳️ چشمدیدهای یکی از مهاجرین افغانستان
از اردوگاه اخراج مهاجرین در شاندیز مشهد
ازدحام
از چه ساعتی از شب؟ خدا میداند.
صف مجردها چند صد متر.
صف خانوار هم شلوغ.
زن و نوزاد گریانش روی خاکها.
مردی بچهبهبغل روی جدول.
کسی در محوطهی خاکیِ روبهرو برای قضای حاجت.
و جای خالیِ یک کانکسِ توالتدار.
چیزی که در راهپیماییهای یکروزه هم در نظر گرفته میشود.
و اگر آذوقه تمام شود...
نان تافتون، دانهای سیهزار تومان.
نگهبان پشت در، جواب نمیدهد.
همهمهی مبهمِ جمعیتِ مستأصل.
چهرهها همه پشیمان از «ایران آمدن»...
مادر جوانی حیران و در حال شیردادن به نوزادش.
برخورد تند نگهبان اردوگاه برای تنظیم صف.
نوبت ۲۳۰ که روی دست نوجوانی نوشتهاند.
ورود اتوبوسها یکییکی.
در همسایگی اردوگاه،
سالن شیک و مجهزِ ورزشی.
مجهز، اما بسته و محصور.
حتماً چند توالت هم دارد.
ساکهایی که روی زمین کشیده میشوند.
تاکسیهای منتظر که شاید مسافرانی را برگردانند.
پرایدی بهسرعت برگشت تا باز چند مهاجرِ مستأصل بیاورد.
طفلک زورش به ساک نمیرسد که پدرش را کمک کند.
مردهای پشتون،
زنهای هزاره،
جوانان تاجیک،
مهاجرِ ازبک.
شاندیز جای بد هم داشته...
سحر است و جمعیت،
اما نه برای ورزش.
مردمی بیصاحب برای چندین دهه.
از که باید گله کرد؟
نگهبان اردوگاه همچنان تند و بیادب است.
آیا نگهبان اردوگاه اتباع، نماز صبح را خوانده؟
الحمدلله ربّ العالمین
الرحمن الرحیم
مالک یومالدین
حتماً دیشب باز در ارگ کابل غذاهای خوشمزه طبخ شده.
طفلکی زیر دیوار اردوگاه شیر میخواهد.
طفلکی بیحوصله است.
دختر جوانِ نسبتاً شیکپوش، متحیر است که کجای دنیا ایستاده؟
جمعیت در حال زیاد شدن است.
با لباسهایی که دیگر پاک خاکی شدهاند.
و کودکانی که بازی نمیکنند.
گویا بازی برای آنها هم جدی است.
فیلمبرداری ممنوع است؛
سعی میکنم با چشمم بشنوم،
صداهای محزونِ هموطنانم را.
تندتند و پیهم مینویسم.
اتوبوس اول پُر شد و رفت،
با نگاههای مستأصل و به روزگار سپردهشدهی مسافرانش.
اتوبوسی دیگر آمد که مهاجر طرد کند.
نگهبان بیادب و عصبی.
کودکی با لبخندی بیدلیل پرسه میزند.
اشکی در گوشهی چشمم دیدم را خیره ساخته.
شاندیز فقط رستورانِ حاجحسن نداشته،
اردوگاه هم دارد.
میگویند ساعتی بعد، آب و نان گرانتر میشود.
اکنون اشرف غنی در کجا کیف میکند؟
دخترکی روی نردهی اردوگاه قصد بازی دارد،
اما نه... منصرف شد.
چشمهای پُر از سؤال که چرا چنین؟
جوانی فرشکی پهن میکند که مادرش دمی بنشیند.
مادرش نواسهاش را سخت در بغل گرفته.
صدای چرخ ساکها همچنان شنیده میشود.
ساکهای سبزِ خاکپُر،
سرخِ خاکپُر،
آبیِ خاکپُر.
و خورشیدی که کمکم او هم قصد آزار دارد.
شاید دل درختانِ شاندیزی هم گرفته...
موسپیدی با لباس وطنی، دنبال تهِ صف است.
زن جوانی که گویا باردار است،
بهسختی راه میرود و جایی برای تکیه میپالد.
رانندهی تاکسی، بارها را جلوتر نمیبرد.
صبح سنگینی دارم.
برمیگردم.
جادهی شاندیز، تردد معمول خود را دارد.
در کنار جاده، تالار عروسی گلافشان است.
امشب حتماً شبِ شادی دارد.
دیشب هم حتماً عروسی داشته.
کوههای شاندیز خیلی چیزها را دیدهاند.
شهر خمیازهی بلندی میکشد.
اینجا مشهد است.
ساعت شش بامداد.
خدایا،
به حاکمان ما عقل،
به مردم ما بیداری،
به دوستان ما انصاف،
و به دشمنان ما تکانی عنایت کن.
از اردوگاه اخراج مهاجرین در شاندیز مشهد
ازدحام
از چه ساعتی از شب؟ خدا میداند.
صف مجردها چند صد متر.
صف خانوار هم شلوغ.
زن و نوزاد گریانش روی خاکها.
مردی بچهبهبغل روی جدول.
کسی در محوطهی خاکیِ روبهرو برای قضای حاجت.
و جای خالیِ یک کانکسِ توالتدار.
چیزی که در راهپیماییهای یکروزه هم در نظر گرفته میشود.
و اگر آذوقه تمام شود...
نان تافتون، دانهای سیهزار تومان.
نگهبان پشت در، جواب نمیدهد.
همهمهی مبهمِ جمعیتِ مستأصل.
چهرهها همه پشیمان از «ایران آمدن»...
مادر جوانی حیران و در حال شیردادن به نوزادش.
برخورد تند نگهبان اردوگاه برای تنظیم صف.
نوبت ۲۳۰ که روی دست نوجوانی نوشتهاند.
ورود اتوبوسها یکییکی.
در همسایگی اردوگاه،
سالن شیک و مجهزِ ورزشی.
مجهز، اما بسته و محصور.
حتماً چند توالت هم دارد.
ساکهایی که روی زمین کشیده میشوند.
تاکسیهای منتظر که شاید مسافرانی را برگردانند.
پرایدی بهسرعت برگشت تا باز چند مهاجرِ مستأصل بیاورد.
طفلک زورش به ساک نمیرسد که پدرش را کمک کند.
مردهای پشتون،
زنهای هزاره،
جوانان تاجیک،
مهاجرِ ازبک.
شاندیز جای بد هم داشته...
سحر است و جمعیت،
اما نه برای ورزش.
مردمی بیصاحب برای چندین دهه.
از که باید گله کرد؟
نگهبان اردوگاه همچنان تند و بیادب است.
آیا نگهبان اردوگاه اتباع، نماز صبح را خوانده؟
الحمدلله ربّ العالمین
الرحمن الرحیم
مالک یومالدین
حتماً دیشب باز در ارگ کابل غذاهای خوشمزه طبخ شده.
طفلکی زیر دیوار اردوگاه شیر میخواهد.
طفلکی بیحوصله است.
دختر جوانِ نسبتاً شیکپوش، متحیر است که کجای دنیا ایستاده؟
جمعیت در حال زیاد شدن است.
با لباسهایی که دیگر پاک خاکی شدهاند.
و کودکانی که بازی نمیکنند.
گویا بازی برای آنها هم جدی است.
فیلمبرداری ممنوع است؛
سعی میکنم با چشمم بشنوم،
صداهای محزونِ هموطنانم را.
تندتند و پیهم مینویسم.
اتوبوس اول پُر شد و رفت،
با نگاههای مستأصل و به روزگار سپردهشدهی مسافرانش.
اتوبوسی دیگر آمد که مهاجر طرد کند.
نگهبان بیادب و عصبی.
کودکی با لبخندی بیدلیل پرسه میزند.
اشکی در گوشهی چشمم دیدم را خیره ساخته.
شاندیز فقط رستورانِ حاجحسن نداشته،
اردوگاه هم دارد.
میگویند ساعتی بعد، آب و نان گرانتر میشود.
اکنون اشرف غنی در کجا کیف میکند؟
دخترکی روی نردهی اردوگاه قصد بازی دارد،
اما نه... منصرف شد.
چشمهای پُر از سؤال که چرا چنین؟
جوانی فرشکی پهن میکند که مادرش دمی بنشیند.
مادرش نواسهاش را سخت در بغل گرفته.
صدای چرخ ساکها همچنان شنیده میشود.
ساکهای سبزِ خاکپُر،
سرخِ خاکپُر،
آبیِ خاکپُر.
و خورشیدی که کمکم او هم قصد آزار دارد.
شاید دل درختانِ شاندیزی هم گرفته...
موسپیدی با لباس وطنی، دنبال تهِ صف است.
زن جوانی که گویا باردار است،
بهسختی راه میرود و جایی برای تکیه میپالد.
رانندهی تاکسی، بارها را جلوتر نمیبرد.
صبح سنگینی دارم.
برمیگردم.
جادهی شاندیز، تردد معمول خود را دارد.
در کنار جاده، تالار عروسی گلافشان است.
امشب حتماً شبِ شادی دارد.
دیشب هم حتماً عروسی داشته.
کوههای شاندیز خیلی چیزها را دیدهاند.
شهر خمیازهی بلندی میکشد.
اینجا مشهد است.
ساعت شش بامداد.
خدایا،
به حاکمان ما عقل،
به مردم ما بیداری،
به دوستان ما انصاف،
و به دشمنان ما تکانی عنایت کن.
Forwarded from آثار محمدکاظم کاظمی
🔹 غدیر
🔸محمدکاظم کاظمی
ای بشر! خانه نهادی و نگفتی خام است
کفر کردی و نگفتی که چه در فرجام است
چشم بستی و ندیدی که در آن یومِ شگفت
چه پدید آمد از این پرده بر این قومِ شگفت
▫️
ترسِ جان پشت درِ مکه مسلمانت کرد
نعمتی آمد و آمادۀ طغیانت کرد
پس از آن پیشرو بلهوسان دیدیمت
پشت پیراهن خونین کسان دیدیمت
هُبلی گشته، به صحرای حجاز استاده
مست و مخمور به محراب نماز استاده
راهزن با طبق زر چه کند؟ آن کردی
گلّه با سبزۀ نوبر چه کند؟ آن کردی
▫️
چه توان کرد فراموشی گُل در گِل را؟
دین کامل شده و مردم ناکامل را
غول گرمازده را چشمه و مرداب یکی است
کور بینا شده را گوهر و شبتاب یکی است
شِعب نادیده دگر اصل و بدل نشناسد
بدر نشناسد و صفّین و جمل نشناسد
شعب نادیده چه داند که مسلمانی چیست؟
فرق تیغ علوی با زر سفیانی چیست
▫️
کفر کردی بشر! این عید مبارک بادت
پس از آن، دوزخ جاوید مبارک بادت
از چنین جاه و حشم، شیر شتر نیکتر است
سوسمار از شکم و کیسۀ پُر نیکتر است
ای بشر! عهدِ حجر باز نصیبت بادا
مارهایی همه کر، باز نصیبت بادا
تا از این پس نرود گفتۀ پیر از یادت
آفتابی که برآمد به غدیر از یادت
اردیبهشت ۱۳۷۶
#شعر_کاظمی
#غدیر
@asarkazemi
🔸محمدکاظم کاظمی
ای بشر! خانه نهادی و نگفتی خام است
کفر کردی و نگفتی که چه در فرجام است
چشم بستی و ندیدی که در آن یومِ شگفت
چه پدید آمد از این پرده بر این قومِ شگفت
▫️
ترسِ جان پشت درِ مکه مسلمانت کرد
نعمتی آمد و آمادۀ طغیانت کرد
پس از آن پیشرو بلهوسان دیدیمت
پشت پیراهن خونین کسان دیدیمت
هُبلی گشته، به صحرای حجاز استاده
مست و مخمور به محراب نماز استاده
راهزن با طبق زر چه کند؟ آن کردی
گلّه با سبزۀ نوبر چه کند؟ آن کردی
▫️
چه توان کرد فراموشی گُل در گِل را؟
دین کامل شده و مردم ناکامل را
غول گرمازده را چشمه و مرداب یکی است
کور بینا شده را گوهر و شبتاب یکی است
شِعب نادیده دگر اصل و بدل نشناسد
بدر نشناسد و صفّین و جمل نشناسد
شعب نادیده چه داند که مسلمانی چیست؟
فرق تیغ علوی با زر سفیانی چیست
▫️
کفر کردی بشر! این عید مبارک بادت
پس از آن، دوزخ جاوید مبارک بادت
از چنین جاه و حشم، شیر شتر نیکتر است
سوسمار از شکم و کیسۀ پُر نیکتر است
ای بشر! عهدِ حجر باز نصیبت بادا
مارهایی همه کر، باز نصیبت بادا
تا از این پس نرود گفتۀ پیر از یادت
آفتابی که برآمد به غدیر از یادت
اردیبهشت ۱۳۷۶
#شعر_کاظمی
#غدیر
@asarkazemi
https://youtu.be/q_7w_RQLz4g?si=N3gH3xf9_H818ZH5
✳️ دوستان عزیز. میتوانید کانال یوتیوب Mr Fly را ببینید و در آن عضو شوید. کانالی است که تازه شروع به کار کرده و قرار است که حاوی مطالب مفید متنوعی باشد.
✳️ دوستان عزیز. میتوانید کانال یوتیوب Mr Fly را ببینید و در آن عضو شوید. کانالی است که تازه شروع به کار کرده و قرار است که حاوی مطالب مفید متنوعی باشد.
YouTube
Longest living creatures on earth
In this video, we explore 4 of some of the longest-living creatures on earth, from the immortal jellyfish to the ancient Greenland shark.
Discover the secrets of nature's greatest survivors and how they defy aging and deaths.
Creatures Featured:
Immortal…
Discover the secrets of nature's greatest survivors and how they defy aging and deaths.
Creatures Featured:
Immortal…
✳️ از برادر به برادر
🇮🇷 پیام به ملّت بزرگ ایران
🇦🇫 پارهای از یک قصیدهٔ شادروان خلیلالله خلیلی
🔻توضیح: استاد خلیلالله خلیلی شاعر بزرگ افغانستان این قصیده را در سالهای جنگ و جهاد افغانستان، خطاب به ملت بزرگ ایران سروده بود. در آن زمان که افغانستان در خون و آتش میغلتید.
🔻اکنون و در این رویارویی سهمگین ملت ایران با بزرگ متجاوز قرن به کشور و ملت ایران، بازخوانی این قصیده بهجا مینماید، از باب همدلی و همسوییای که شاعر بزرگ افغانستان در قریب به چهل سال پیش ندای آن را داده بود.
🔻در این قصیده به خصوص آن قسمت در این روزها بسیار مصداق مییابد که شاعر اهداف و نیات قدرتهای استکباری را در مورد این منطقه بیان میکند، آن فرازی که با این بیت شروع میشود «بر آن سر است ابرقدرت خدانشناس...» تا آخر شعر.
🔻کشور ایران و مردم آن، محبوب قلوب مردمان بسیاری از این تمدن بزرگاند. البته که همهٔ ما نارواییها هم دیدهایم و تلخیها و ناکارآمدیها. ولی چنان که خود باری گفته بودم که «اگرچه مزرع ما دانههای جو هم داشت...» ما باید فهم و درک تفکیک داشته باشیم و اقلیتها را به اکثریت تعمیم ندهیم، همچنان که از دیگران این انتظار را داریم. آنهم به خصوص در زمانهای که یک خطر بزرگ، این تمدن را تهدید میکند، فراتر از گرایشهای سیاسی و حکومتها و نهادهای رسمی و غیررسمی.
✳️ بخشی از قصیدهٔ استاد خلیلی
به پیشگاه تو، ای ملّت خجسته! سلام
ز ملّتی که شده صبح روشنش چون شام
سلام ملّت همدرد و همدل و همکیش
شریک شادی و انباز محنت و آلام
دو شاخهای که برآورده سر ز یک گلشن
دو بازویی که بُوَد متّصل به یک اندام
دو تن، و لیک به یک قبله رویِ دل کرده
دو صف، و لیک به یک خانه بستهاند احرام
به بام خانه همسایه چون فتد آتش،
بهحکم کیشوخرد خوابغفلت است حرام
...
بر آن سر است ابرقدرت خدانشناس
که زیر پرچم وی خم شود جهان به تمام
چنان کند که ز خدمتگران دیر و حرم
نمانَد آنکه ز دین خدای گیرد نام
به باد فتنه کند گل، چراغِ شاه چراغ
به توپ ظلم کند رخنه خوابگاه امام
دگر به مشهد قدس رضا نیاید صبح
صدای غلغل توحید از منارهٔ جام
دگر به ملک سنایی کسی نجوید راه
دگر ز دفتر سعدی کسی نگیرد کام
کنند خرمن و آتش زنند در مصحف
مهین کلام خدا، ذوالجلال والاکرام
برند یکسره آثار باستانی تو
نه سر بماند و افسر، نه جم بماند و جام
کفن به حیله ربایند از تن پرویز
کلَه به مکر ستانند از سر بهرام
(قصیده طولانی است و متن کامل آن را میشود در دیوان شاعر یافت.)
@mkazemkazemi
🇮🇷 پیام به ملّت بزرگ ایران
🇦🇫 پارهای از یک قصیدهٔ شادروان خلیلالله خلیلی
🔻توضیح: استاد خلیلالله خلیلی شاعر بزرگ افغانستان این قصیده را در سالهای جنگ و جهاد افغانستان، خطاب به ملت بزرگ ایران سروده بود. در آن زمان که افغانستان در خون و آتش میغلتید.
🔻اکنون و در این رویارویی سهمگین ملت ایران با بزرگ متجاوز قرن به کشور و ملت ایران، بازخوانی این قصیده بهجا مینماید، از باب همدلی و همسوییای که شاعر بزرگ افغانستان در قریب به چهل سال پیش ندای آن را داده بود.
🔻در این قصیده به خصوص آن قسمت در این روزها بسیار مصداق مییابد که شاعر اهداف و نیات قدرتهای استکباری را در مورد این منطقه بیان میکند، آن فرازی که با این بیت شروع میشود «بر آن سر است ابرقدرت خدانشناس...» تا آخر شعر.
🔻کشور ایران و مردم آن، محبوب قلوب مردمان بسیاری از این تمدن بزرگاند. البته که همهٔ ما نارواییها هم دیدهایم و تلخیها و ناکارآمدیها. ولی چنان که خود باری گفته بودم که «اگرچه مزرع ما دانههای جو هم داشت...» ما باید فهم و درک تفکیک داشته باشیم و اقلیتها را به اکثریت تعمیم ندهیم، همچنان که از دیگران این انتظار را داریم. آنهم به خصوص در زمانهای که یک خطر بزرگ، این تمدن را تهدید میکند، فراتر از گرایشهای سیاسی و حکومتها و نهادهای رسمی و غیررسمی.
✳️ بخشی از قصیدهٔ استاد خلیلی
به پیشگاه تو، ای ملّت خجسته! سلام
ز ملّتی که شده صبح روشنش چون شام
سلام ملّت همدرد و همدل و همکیش
شریک شادی و انباز محنت و آلام
دو شاخهای که برآورده سر ز یک گلشن
دو بازویی که بُوَد متّصل به یک اندام
دو تن، و لیک به یک قبله رویِ دل کرده
دو صف، و لیک به یک خانه بستهاند احرام
به بام خانه همسایه چون فتد آتش،
بهحکم کیشوخرد خوابغفلت است حرام
...
بر آن سر است ابرقدرت خدانشناس
که زیر پرچم وی خم شود جهان به تمام
چنان کند که ز خدمتگران دیر و حرم
نمانَد آنکه ز دین خدای گیرد نام
به باد فتنه کند گل، چراغِ شاه چراغ
به توپ ظلم کند رخنه خوابگاه امام
دگر به مشهد قدس رضا نیاید صبح
صدای غلغل توحید از منارهٔ جام
دگر به ملک سنایی کسی نجوید راه
دگر ز دفتر سعدی کسی نگیرد کام
کنند خرمن و آتش زنند در مصحف
مهین کلام خدا، ذوالجلال والاکرام
برند یکسره آثار باستانی تو
نه سر بماند و افسر، نه جم بماند و جام
کفن به حیله ربایند از تن پرویز
کلَه به مکر ستانند از سر بهرام
(قصیده طولانی است و متن کامل آن را میشود در دیوان شاعر یافت.)
@mkazemkazemi
Forwarded from کانال معاونین فناوری مدارس
🔴 نحوهٔ ورود و دریافت کد ورود به «بله» برای کاربران خارج از ایران
نصب اپلیکیشن «بله» برای ایرانیانی که نگران خانواده خود در داخل کشورند
🔹در حال حاضر این امکان برای ایرانیان ساکن خارج از کشور فراهم است که اپلیکیشن بله را از سایت آن دریافت و نصب کنند و کد تایید verify آن را از طریق تلگرام دریافت کنند.
🔹مشکلات تماس از خارج به داخل و قطع اینترنت بینالملل باعث شده بود که ارتباط خانوادهها از خارج به داخل قطع باشد.
📌لازم به یادآوری است که برای رعایت حریم خصوصی، نیازی نیست کاربران به این اپلیکیشن دسترسی به «کانتکتلیست» خود بدهند.
⬅️ چگونه در «بله» کسی را به مخاطبین خود اضافه کنیم؟
🔸نسخهٔ وب «بله»؛
مناسب برای کسانی که نمیخواهند اپلیکیشن بله را نصب کنند، چون گوشیشان فضای کافی برای نصب برنامهٔ جدید ندارد:
web.bale.ai
🔸نسخهٔ اندروید و IOS «بله»:
bale.ai
❇️ کانال معاونین فناوری مدارس
➖➖👇👇➖➖
🆔 @moavenha
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
🔴 نحوهٔ ورود و دریافت کد ورود به «بله» برای کاربران خارج از ایران
نصب اپلیکیشن «بله» برای ایرانیانی که نگران خانواده خود در داخل کشورند
🔹در حال حاضر این امکان برای ایرانیان ساکن خارج از کشور فراهم است که اپلیکیشن بله را از سایت آن دریافت و نصب کنند و کد تایید verify آن را از طریق تلگرام دریافت کنند.
🔹مشکلات تماس از خارج به داخل و قطع اینترنت بینالملل باعث شده بود که ارتباط خانوادهها از خارج به داخل قطع باشد.
📌لازم به یادآوری است که برای رعایت حریم خصوصی، نیازی نیست کاربران به این اپلیکیشن دسترسی به «کانتکتلیست» خود بدهند.
⬅️ چگونه در «بله» کسی را به مخاطبین خود اضافه کنیم؟
🔸نسخهٔ وب «بله»؛
مناسب برای کسانی که نمیخواهند اپلیکیشن بله را نصب کنند، چون گوشیشان فضای کافی برای نصب برنامهٔ جدید ندارد:
web.bale.ai
🔸نسخهٔ اندروید و IOS «بله»:
bale.ai
❇️ کانال معاونین فناوری مدارس
➖➖👇👇➖➖
🆔 @moavenha
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
Telegram
Moavenha
کانال محمدکاظم کاظمی
🔴 نحوهٔ ورود و دریافت کد ورود به «بله» برای کاربران خارج از ایران نصب اپلیکیشن «بله» برای ایرانیانی که نگران خانواده خود در داخل کشورند 🔹در حال حاضر این امکان برای ایرانیان ساکن خارج از کشور فراهم است که اپلیکیشن بله را از سایت آن دریافت و نصب کنند و…
✳️ در صورتی که اینترنت بینالملل در ایران قطع شود، که در دو سه روز پیش هم این اتفاق افتاد، دسترسی مردم داخل ایران با خارج از کشور و برعکس، از طریق پیامرسانهایی مثل تلگرام و واتساپ قطع میشود.
🔻 در این صورت میشود از برنامهٔ «بله» استفاده کرد.
پیشنهاد من این است که دوستان و عزیزانی که در خارج از ایران هستند و نیاز به ارتباط با کسانی در داخل ایران دارند، این برنامه را برای احتیاط نصب کنند تا در صورت قطع ارتباط با داخل ایران، بتوانند از آن استفاده کنند.
🔻روش دریافت کد اتصال به «بله» در این فیلم نمایش داده شده است. 👆👆👆
🔻 در این صورت میشود از برنامهٔ «بله» استفاده کرد.
پیشنهاد من این است که دوستان و عزیزانی که در خارج از ایران هستند و نیاز به ارتباط با کسانی در داخل ایران دارند، این برنامه را برای احتیاط نصب کنند تا در صورت قطع ارتباط با داخل ایران، بتوانند از آن استفاده کنند.
🔻روش دریافت کد اتصال به «بله» در این فیلم نمایش داده شده است. 👆👆👆
Forwarded from نارنج مویه ها "سیده تکتم حسینی" (...)
هر موشکی به سمت تو می آمد، اول میان خانهی من افتاد
باروت ها به سقف تو باریدند، آتش به جان خانه ی من افتاد
فصل بهار خانه ی همسایه، سوی تو از اراضی بیگانه
از لابلای نرده که سوز آمد، برگ خزان خانه ی من افتاد
روح تناور تو بلایت شد، در حقت ای درخت جنایت شد
دندان ارّه تیز برایت شد، سرو جوان خانه ی من افتاد
دیدند خوشه های نجیبت را، خندان و سرخ، گونه ی سیبت را
فوج ملخ به مزرعه ات رو کرد، آفت به نان خانه ی من افتاد
از یک تبار و خاک و وطن ماییم، یک روح در میان دو تن ماییم
اشک فغان سوگ عزیزانت، از دیدگان خانه ی من افتاد
بامت بلند باد که در تاریخ، هرگاه پتک های زیادی خواه
انداختند سقف و ستونت را، خانه به خانه.. خانه ی من افتاد
دورت بگردم ای که چنین ماهی، ای سرزمین خنده و خونخواهی
عمری شعاع روشن خورشیدت، بر آسمان خانه ی من افتاد..
#سیده_تکتم_حسینی
#همدلی
#ایران
#افغانستان
@t_hosseyni
باروت ها به سقف تو باریدند، آتش به جان خانه ی من افتاد
فصل بهار خانه ی همسایه، سوی تو از اراضی بیگانه
از لابلای نرده که سوز آمد، برگ خزان خانه ی من افتاد
روح تناور تو بلایت شد، در حقت ای درخت جنایت شد
دندان ارّه تیز برایت شد، سرو جوان خانه ی من افتاد
دیدند خوشه های نجیبت را، خندان و سرخ، گونه ی سیبت را
فوج ملخ به مزرعه ات رو کرد، آفت به نان خانه ی من افتاد
از یک تبار و خاک و وطن ماییم، یک روح در میان دو تن ماییم
اشک فغان سوگ عزیزانت، از دیدگان خانه ی من افتاد
بامت بلند باد که در تاریخ، هرگاه پتک های زیادی خواه
انداختند سقف و ستونت را، خانه به خانه.. خانه ی من افتاد
دورت بگردم ای که چنین ماهی، ای سرزمین خنده و خونخواهی
عمری شعاع روشن خورشیدت، بر آسمان خانه ی من افتاد..
#سیده_تکتم_حسینی
#همدلی
#ایران
#افغانستان
@t_hosseyni
Forwarded from کانال زینب بیات
🔹 عبور از روزهای تلخ
✍ زینب بیات
چندمین روز شد که جنگ شده، صبح خسته، شبی پریشانحال
هر طرف یک ستارهٔ زخمی، سار و گنجشکهای بی پر و بال
چندمین روز شد که سایهٔ جنگ... کودکم با هراس میپرسد:
مادر این چیست این که برد از ما، خواب آرام و شور و شوق و خیال؟
جنگ بر طبل باز میکوبد او که دزدیده خندههای مرا
برده از قلب پاک دخترکم ضربان نشاط مالامال
گم شدم در تمام ثانیهها، بین اخبار و تیترهای خشن
مثل زنهای شهر، آینه را من فراموش کردهام امسال
آبی آسمان و ابر سترگ، بالهای بلند کاغذباد
پاره شد با جت و پرید از شهر، خاطرات خوش و سپید و زلال
چندمین روز؟ نه خدا نکند جنگ در خانه ماندگار شود
بگذر از روزهای تلخ و بمان ای شکوه همیشه، جاه و جلال
کاش امشب تمام موشکها، شاخههای پر از شکوفه شوند
گل بکارند تانکهای جهان، بیدلیل و بدون استدلال
صبح با عطر نان تازه و چای، وطنم را بغل بگیرد تنگ
پرچم آفتاب در دستش، شادمانه بیاید استقبال
۱۴۰۴/۴/۲
#صلح
#زینب_بیات
@zaynabbayat
✍ زینب بیات
چندمین روز شد که جنگ شده، صبح خسته، شبی پریشانحال
هر طرف یک ستارهٔ زخمی، سار و گنجشکهای بی پر و بال
چندمین روز شد که سایهٔ جنگ... کودکم با هراس میپرسد:
مادر این چیست این که برد از ما، خواب آرام و شور و شوق و خیال؟
جنگ بر طبل باز میکوبد او که دزدیده خندههای مرا
برده از قلب پاک دخترکم ضربان نشاط مالامال
گم شدم در تمام ثانیهها، بین اخبار و تیترهای خشن
مثل زنهای شهر، آینه را من فراموش کردهام امسال
آبی آسمان و ابر سترگ، بالهای بلند کاغذباد
پاره شد با جت و پرید از شهر، خاطرات خوش و سپید و زلال
چندمین روز؟ نه خدا نکند جنگ در خانه ماندگار شود
بگذر از روزهای تلخ و بمان ای شکوه همیشه، جاه و جلال
کاش امشب تمام موشکها، شاخههای پر از شکوفه شوند
گل بکارند تانکهای جهان، بیدلیل و بدون استدلال
صبح با عطر نان تازه و چای، وطنم را بغل بگیرد تنگ
پرچم آفتاب در دستش، شادمانه بیاید استقبال
۱۴۰۴/۴/۲
#صلح
#زینب_بیات
@zaynabbayat