حماسه سیزدهبِدَر
روزِ پیروزی ما، روزِ شکستِ دشمن
پیروزی در این نبرد، آسان امّا مهم است. مردم را به حضور یکدیگر در قیامهای آینده مطمئن میکند و دل شاه را نسبت به فرمانپذیری ملّت در دعوت بعدی قرص میکند. نیروی تبلیغاتی جا و تجزیهطلبان به هزیمت میروند. نیروهای حائل جا در داخل و خارج بهکنار رانده شده تا زمینه برای جنگ نهایی بین مزدوران خامنهای و ملّتِ شاهزاده آماده شود.
روزِ پیروزی ما، روزِ شکستِ دشمن
پیروزی در این نبرد، آسان امّا مهم است. مردم را به حضور یکدیگر در قیامهای آینده مطمئن میکند و دل شاه را نسبت به فرمانپذیری ملّت در دعوت بعدی قرص میکند. نیروی تبلیغاتی جا و تجزیهطلبان به هزیمت میروند. نیروهای حائل جا در داخل و خارج بهکنار رانده شده تا زمینه برای جنگ نهایی بین مزدوران خامنهای و ملّتِ شاهزاده آماده شود.
هدف از #حماسه_سیزدهبدر ایجاد حسّ وحدت میان #مردم با یکدیگر و با #شاه در فراخوانهای ملّی بعدی است.
شاه بیاد به خونه
ضحّاک سرنگونه
#جاويدشاه
شاه بیاد به خونه
ضحّاک سرنگونه
#جاويدشاه
چنین داد پاسخ فریدون که: تَخت
نماند به کس جاودانه، نه بَخت
در جزوهای به نام رؤیای بخت که در ۱۴۴۴ به قلم آینئاس سیلویوس پیکولومینی نوشته شد. نویسنده به شرح خوابی میپردازد که در آن، او را به سرزمین بخت میبرند و در آنجا الهه بخت را میبیند و در واکنش به درخواستهای مکرر نویسنده، میپذیرد تا به پرسشهای وی پاسخ دهد. پیکولومینی سوأل میکند:
«تا چه زمانی با هر کسی مهربان میمانی؟»
بخت با اعتراف به خودرأیی خود پاسخ میدهد:
«با هیچکس نه به مدتی طولانی»، ولی اضافه میکند که به هیچوجه از کنار شایستگی و لیاقت آدمیان با بیاعتنایی عبور نمیکند و منکر این نیز نمیگردد که «فنونی وجود دارد که به یاری آنها میتوان توجه و عنایت [وی] را جلب کرد».
وقتی نویسنده از او میپرسد که چه صفات ویژهای را نیکو یا ناپسند میشمارد، بخت با تلمیحی به اینکه بخت، یار دلیران است، پاسخ میدهد: «آنانکه شجاعت و پُردلی ندارند، از همه نامطلوبترند و باعث دلزدگی میشوند.»
پیکولومینی از بخت میپرسد:
«چه کسی میتواند تو را بیش از سایرین با خود نگاه دارد؟» بخت اعتراف میکند که از همه بیشتر مجذوب مردانی است که «پرشورتر و با حرارتتر از دیگران قدرت او را مهار میکنند». سرانجام هنگامی که پیکولومینی جسارت به خرج داده و میپرسد: «چه کسی از میان زندگان نزد تو از همه دلپسندتر است؟»، بخت میگوید «کسانی را که از من می گریزند، خوار میدارم و آنانکه مرا وادار به گریز میکنند، بیشتر از همه در دلم شور و غوغا برمیانگیزند.»
همه آن قیامهای سابق از جنبش ۹۶ و ۹۸ و ۱۴۰۱ بهصورت الهه بختی ظاهر شدند، که منتظر ویرتوی فرماینده ولیعهد مانده بود. منتها مدتزمانی لازم بود تا گَرد سمّ خران اپوزیسیون بخوابد، تا چشمها بینا شده، همچنین و رضاشاه به ثباتقدم مردم خود مطمئن شوند.
خاص بودن #حماسه_سیزدهبدر درست ناشی از همینجاست که برای نخستینبار #شهریار با حکمت علمی (#پرودنس) که دارند، فرصتی را که بخت در نوروز ۱۴۰۴ بهدست داده، مغتنم شمرده، هنر فرمایندگی (#ویرتو) خویش را به آن گرهزده تا بر آن فاعل و عامل کند. اینجا همان لحظه فرخندهای است که شهروندان ایران در اثر اینترسابجکتیویتی به یکدیگر متّصل شده و منتظر شهریار خود فریدون میمانند (بدانست خود کآفریدون کجاست) تا با گرزه گاوسر سر برسد.
نماند به کس جاودانه، نه بَخت
در جزوهای به نام رؤیای بخت که در ۱۴۴۴ به قلم آینئاس سیلویوس پیکولومینی نوشته شد. نویسنده به شرح خوابی میپردازد که در آن، او را به سرزمین بخت میبرند و در آنجا الهه بخت را میبیند و در واکنش به درخواستهای مکرر نویسنده، میپذیرد تا به پرسشهای وی پاسخ دهد. پیکولومینی سوأل میکند:
«تا چه زمانی با هر کسی مهربان میمانی؟»
بخت با اعتراف به خودرأیی خود پاسخ میدهد:
«با هیچکس نه به مدتی طولانی»، ولی اضافه میکند که به هیچوجه از کنار شایستگی و لیاقت آدمیان با بیاعتنایی عبور نمیکند و منکر این نیز نمیگردد که «فنونی وجود دارد که به یاری آنها میتوان توجه و عنایت [وی] را جلب کرد».
وقتی نویسنده از او میپرسد که چه صفات ویژهای را نیکو یا ناپسند میشمارد، بخت با تلمیحی به اینکه بخت، یار دلیران است، پاسخ میدهد: «آنانکه شجاعت و پُردلی ندارند، از همه نامطلوبترند و باعث دلزدگی میشوند.»
پیکولومینی از بخت میپرسد:
«چه کسی میتواند تو را بیش از سایرین با خود نگاه دارد؟» بخت اعتراف میکند که از همه بیشتر مجذوب مردانی است که «پرشورتر و با حرارتتر از دیگران قدرت او را مهار میکنند». سرانجام هنگامی که پیکولومینی جسارت به خرج داده و میپرسد: «چه کسی از میان زندگان نزد تو از همه دلپسندتر است؟»، بخت میگوید «کسانی را که از من می گریزند، خوار میدارم و آنانکه مرا وادار به گریز میکنند، بیشتر از همه در دلم شور و غوغا برمیانگیزند.»
همه آن قیامهای سابق از جنبش ۹۶ و ۹۸ و ۱۴۰۱ بهصورت الهه بختی ظاهر شدند، که منتظر ویرتوی فرماینده ولیعهد مانده بود. منتها مدتزمانی لازم بود تا گَرد سمّ خران اپوزیسیون بخوابد، تا چشمها بینا شده، همچنین و رضاشاه به ثباتقدم مردم خود مطمئن شوند.
خاص بودن #حماسه_سیزدهبدر درست ناشی از همینجاست که برای نخستینبار #شهریار با حکمت علمی (#پرودنس) که دارند، فرصتی را که بخت در نوروز ۱۴۰۴ بهدست داده، مغتنم شمرده، هنر فرمایندگی (#ویرتو) خویش را به آن گرهزده تا بر آن فاعل و عامل کند. اینجا همان لحظه فرخندهای است که شهروندان ایران در اثر اینترسابجکتیویتی به یکدیگر متّصل شده و منتظر شهریار خود فریدون میمانند (بدانست خود کآفریدون کجاست) تا با گرزه گاوسر سر برسد.
ویدئوهای بیشماری که از سرتاسر ایران میرسد، گواه ابراز وحدت ملّی شهروندان سرتاسر ایران با فراخوان رضاشاه دوم است.
از سقز کردستان، تا اصفهان، از آذربایجان تا خرّمآباد. از ترکمنصحرا تا بندر عباس...
#پاينده_ایران
#جاويدشاه
از سقز کردستان، تا اصفهان، از آذربایجان تا خرّمآباد. از ترکمنصحرا تا بندر عباس...
#پاينده_ایران
#جاويدشاه
این دو شعبه از ارتجاع، یعنی اسلامگرایی و نفرتپراکنیقومی هر دو خاستگاه مشترکی دارند و از ایدئولوژیهای مشترکی تغذیه میشوند.
با الغاء رژیم اربابرعیتی در دهه ۴۰، روستاییان زیادی به شهرها وارد شدند. امّا در حالیکه روستاییان ساکن روستا و شهروندان شهر قدردان آزادیهای جدید بودند، روستاییانی که صرفا به لحاظ فیزیکی داخل شهر بودند امّا با نظام شهروندی همپارچه نشده بودند، جذب ایدههای اسلامگرایانه شدند. همین قشر پس از انقلاب گرفتار ایدئولوژی قومگرایانه شد که از طریق هیاهوی باشگاههای ورزشی توانست ایدئولوژی فاشیستی خود را بر نظام استوار شهروندی شهرهایی مثل تبریز و ارومیه برای مدّتی چیره کند.
سلاح جدید نفرتپراکنانقومی مارکسیسم مبتذل و ایدئولوژیهای پُشتمدرن و مفردات آن مثل توهّم توطئه، استعمار و پسااستعمار ادوارد سعیدی است.
با الغاء رژیم اربابرعیتی در دهه ۴۰، روستاییان زیادی به شهرها وارد شدند. امّا در حالیکه روستاییان ساکن روستا و شهروندان شهر قدردان آزادیهای جدید بودند، روستاییانی که صرفا به لحاظ فیزیکی داخل شهر بودند امّا با نظام شهروندی همپارچه نشده بودند، جذب ایدههای اسلامگرایانه شدند. همین قشر پس از انقلاب گرفتار ایدئولوژی قومگرایانه شد که از طریق هیاهوی باشگاههای ورزشی توانست ایدئولوژی فاشیستی خود را بر نظام استوار شهروندی شهرهایی مثل تبریز و ارومیه برای مدّتی چیره کند.
سلاح جدید نفرتپراکنانقومی مارکسیسم مبتذل و ایدئولوژیهای پُشتمدرن و مفردات آن مثل توهّم توطئه، استعمار و پسااستعمار ادوارد سعیدی است.
Forwarded from صدای قفقاز
⭕️ هشدار نسبت به طرح مسائل قومی بجای حل مسائل کشور
🔹هشدار بیش از ۸۰۰ نفر از اندیشمندان، دانشگاهیان، متخصصان، هنرمندان، نویسندگان و کارشناسان ایراندوست به ورود غیرکارشناسی بخشهایی از حاکمیت از جمله قوۀ مجریه به «مباحث قومی» به جای تمرکز و توجه به ابرچالشهای پیشروی کشور و ملت ایران:
بر سر شاخهای نشسته و بُن نبرید!
در این بیانیه مفصل که خطاب به ملت تاریخی و بزرگ ایران نوشته شده است، به برخی از رخدادهای تلخ هفتههای پایانی اسفند ۱۴۰۳ و نوروز ۱۴۰۴ خورشیدی، اشارۀ کوتاهی شده و به مقامات کشور، هشدار داده شده است.
ذیل بیانیه به ترتیب حروف الفبا، امضای شخصیتهای برجستۀ دانشگاهی، دانشی، هنری، رسانهای و سیاسی چون عباس آخوندی، ژاله آموزگار، محمد آمره، اکبر ایرانی، کوروش احمدی، عبدالمجید ارفعی، حسن انوری، مجتبی برزویی، مرضیه برومند، احمد بستانی، رخشان بنیاعتماد، محمدعلی بهمنی قاجار، کاوه بیات، محمدرضا پاسبان، سعیده پراش، ناصرالدین پروین، نصرالله پورجوادی، تهمورث پورناظری، سهراب پورناظری، کیخسرو پورناظری، داریوش پیرنیاکان، مجید تفرشی، افشین جعفرزاده، محمد جعفری قنواتی، علی جنتی، منوچهر جوکار، هادی حیدری، محمد خزایی، کامروز خسروی جاوید، علیاصغر دادبه، محمد درویش، داود دشتبانی، علی دهباشی، گودرز رشتیانی، محمد جواد روح، اشکان زارع، زاگرس زند، علیاشرف صادقی، ابراهیم صحافی، پیمان عارف، حامد عامری گلستانی، مسعود عرفانیان، عقاب علیاحمدی، موسی غنینژاد، نعتالله فاضلی، حبیباله فاضلی کرمانشاهی، محمد قوچانی، حامد کاظمزاده ایرانشهر، احمد کاظمی، رضا کدخدازاده، میرجلالالدین کزازی، الهه کولایی، جمشید کیانفر، زهرا گویا، علی گنجیان خناری، علی مصفّا، محمد مطلق، حکمتالله ملاصالحی، احسان منصوری، یدالله منصوری، میر طاهر موسوی، مصطفی نصیری، علی نظری، حسین نورینیا، مهدی هداوند، ناصر همرنگ و احسان هوشمند دیده میشود.
🔹در بیانیۀ مفصلِ دغدغهمندان ایران به موارد زیر اشاره شده است:
● فروکاستن نوروز از یک جشن بزرگ ملّی ایرانی، به یک مراسم خرد قومی و طایفهای و محلّی در برخی جشنهای نوروری در استانهای غرب و شمالغرب کشور
● رخدادهای تلخ و خلاف وحدتِ ملی در شهر ارومیه و عملکرد مسئولان استانی در این رخدادها
● تبدیل نوروز - جشنِ ملّی و میهنی ایرانیان - به محل منازعاتِ کاذب و مصنوعی قومی و قبیلهای
● برخوردهای سلیقهای و ناسنجیده و گاه همراه با تحریف، تخفیف و تقلیل مسنولان کشور نسبت به میراث فرهنگی، تاریخی و تمدّنی ایران بویژه نسبت به جشن ملی نوروز
● تلاش برای مصادرۀ جشن ملی نوروز توسط رئیسجمهور ترکیه و گستاخی او نسبت به تبریز - کهنشهر ایران - و سکوت ناموجه و نابخشودنی مسئولان کشور در پاسخ به این ادعاهای بیاساس
● ترویج «ادبیاتِ قومگرایانه» و عدم توجه به مفهوم «شهروند ایرانی» و «حقوق شهروندی» توسط برخی از مقامات بویژه توسط عالیترین مقام اجرایی کشور
● عدم توجه به جایگاه و نقش زبان ملی - تمدنی فارسی در وحدت و یکپارچگی ملی و تلاش برای تضعیف آن از سوی برخی از مقامات کشوری و استانی
● سخنان خلاف واقعیات تاریخی و یکپارچگی سرزمینی و انسجامِ فرهنگی ایرانیان توسط استاندار آذربایجان شرقی دربارۀ پیوند آذربایجان با ایران
● تلاش تفرقهافکن استاندار خوزستان برای تبدیل عید فطر از یک «عیدی دینی» به «عیدی قومی»
● برخی اظهارات نابههنگام و تفرقهافکن و انسجامسوز مقامات دربارۀ «آموزش زبانهای محلی»، اختیارات استاندارها، طرح بحث «فدرالیسم»، دیدار عالیترین مقام اجرایی کشور با برخی افرادِ افراطی قومگرا و سوءتدبیر استاندار آذربایجان غربی در رخدادهای هفتههای اخیر شهر ارومیه
● «قومیسازی مناسبات اجتماعی» به جای مواجهه اصولی با چالشهای کشور توسط بخشهایی از حاکمیّت و از جمله بخشهایی از قوه مجریه
و ...
🔹 در بند پایانی بیانیه آمده است:
«ما امضاکنندگان این بیانیه، ضمن هشدار دوباره به دولتمردان دربارۀ اتخاذ رویکردهای غیرکارشناسی و وفاقسوزی که در پیش گرفتهاند، یادآور میشویم که چنین روشهایی به جز تهدید انسجام و امنیت ملّی و تقویت واگرایی و منازعات خانمانسوز محلّی، آوردۀ دیگری برای کشور و ملّت بزرگِ ایران ندارد. با تأکید یادآور میشویم که در صورت تداوم چنین رویکردهایی، سکوت را خیانت به آیندۀ ایران و بازی در برنامۀ دشمنانِ کشور برای تهدیدِ تمامیت ایران ارزیابی نموده و در قبال مسئولیت ملی و تاریخی خود نسبت به سرنوشت کشور و ملت ایران، روشنگری و کنشگری مدنی و ملّی خود را با جدیت بیشتر، ادامه میدهیم.»
متن کامل بیانیه و نام بیش از ۸۰۰ شخصیتِ امضاکنندۀ بیانیه (تا ظهر ۱۷ فروردین ۱۴۰۴ خورشیدی) را در روزنامۀ شرق یا خبرآنلاین بخوانید.
🔸@farsighafghaz
🔹هشدار بیش از ۸۰۰ نفر از اندیشمندان، دانشگاهیان، متخصصان، هنرمندان، نویسندگان و کارشناسان ایراندوست به ورود غیرکارشناسی بخشهایی از حاکمیت از جمله قوۀ مجریه به «مباحث قومی» به جای تمرکز و توجه به ابرچالشهای پیشروی کشور و ملت ایران:
بر سر شاخهای نشسته و بُن نبرید!
در این بیانیه مفصل که خطاب به ملت تاریخی و بزرگ ایران نوشته شده است، به برخی از رخدادهای تلخ هفتههای پایانی اسفند ۱۴۰۳ و نوروز ۱۴۰۴ خورشیدی، اشارۀ کوتاهی شده و به مقامات کشور، هشدار داده شده است.
ذیل بیانیه به ترتیب حروف الفبا، امضای شخصیتهای برجستۀ دانشگاهی، دانشی، هنری، رسانهای و سیاسی چون عباس آخوندی، ژاله آموزگار، محمد آمره، اکبر ایرانی، کوروش احمدی، عبدالمجید ارفعی، حسن انوری، مجتبی برزویی، مرضیه برومند، احمد بستانی، رخشان بنیاعتماد، محمدعلی بهمنی قاجار، کاوه بیات، محمدرضا پاسبان، سعیده پراش، ناصرالدین پروین، نصرالله پورجوادی، تهمورث پورناظری، سهراب پورناظری، کیخسرو پورناظری، داریوش پیرنیاکان، مجید تفرشی، افشین جعفرزاده، محمد جعفری قنواتی، علی جنتی، منوچهر جوکار، هادی حیدری، محمد خزایی، کامروز خسروی جاوید، علیاصغر دادبه، محمد درویش، داود دشتبانی، علی دهباشی، گودرز رشتیانی، محمد جواد روح، اشکان زارع، زاگرس زند، علیاشرف صادقی، ابراهیم صحافی، پیمان عارف، حامد عامری گلستانی، مسعود عرفانیان، عقاب علیاحمدی، موسی غنینژاد، نعتالله فاضلی، حبیباله فاضلی کرمانشاهی، محمد قوچانی، حامد کاظمزاده ایرانشهر، احمد کاظمی، رضا کدخدازاده، میرجلالالدین کزازی، الهه کولایی، جمشید کیانفر، زهرا گویا، علی گنجیان خناری، علی مصفّا، محمد مطلق، حکمتالله ملاصالحی، احسان منصوری، یدالله منصوری، میر طاهر موسوی، مصطفی نصیری، علی نظری، حسین نورینیا، مهدی هداوند، ناصر همرنگ و احسان هوشمند دیده میشود.
🔹در بیانیۀ مفصلِ دغدغهمندان ایران به موارد زیر اشاره شده است:
● فروکاستن نوروز از یک جشن بزرگ ملّی ایرانی، به یک مراسم خرد قومی و طایفهای و محلّی در برخی جشنهای نوروری در استانهای غرب و شمالغرب کشور
● رخدادهای تلخ و خلاف وحدتِ ملی در شهر ارومیه و عملکرد مسئولان استانی در این رخدادها
● تبدیل نوروز - جشنِ ملّی و میهنی ایرانیان - به محل منازعاتِ کاذب و مصنوعی قومی و قبیلهای
● برخوردهای سلیقهای و ناسنجیده و گاه همراه با تحریف، تخفیف و تقلیل مسنولان کشور نسبت به میراث فرهنگی، تاریخی و تمدّنی ایران بویژه نسبت به جشن ملی نوروز
● تلاش برای مصادرۀ جشن ملی نوروز توسط رئیسجمهور ترکیه و گستاخی او نسبت به تبریز - کهنشهر ایران - و سکوت ناموجه و نابخشودنی مسئولان کشور در پاسخ به این ادعاهای بیاساس
● ترویج «ادبیاتِ قومگرایانه» و عدم توجه به مفهوم «شهروند ایرانی» و «حقوق شهروندی» توسط برخی از مقامات بویژه توسط عالیترین مقام اجرایی کشور
● عدم توجه به جایگاه و نقش زبان ملی - تمدنی فارسی در وحدت و یکپارچگی ملی و تلاش برای تضعیف آن از سوی برخی از مقامات کشوری و استانی
● سخنان خلاف واقعیات تاریخی و یکپارچگی سرزمینی و انسجامِ فرهنگی ایرانیان توسط استاندار آذربایجان شرقی دربارۀ پیوند آذربایجان با ایران
● تلاش تفرقهافکن استاندار خوزستان برای تبدیل عید فطر از یک «عیدی دینی» به «عیدی قومی»
● برخی اظهارات نابههنگام و تفرقهافکن و انسجامسوز مقامات دربارۀ «آموزش زبانهای محلی»، اختیارات استاندارها، طرح بحث «فدرالیسم»، دیدار عالیترین مقام اجرایی کشور با برخی افرادِ افراطی قومگرا و سوءتدبیر استاندار آذربایجان غربی در رخدادهای هفتههای اخیر شهر ارومیه
● «قومیسازی مناسبات اجتماعی» به جای مواجهه اصولی با چالشهای کشور توسط بخشهایی از حاکمیّت و از جمله بخشهایی از قوه مجریه
و ...
🔹 در بند پایانی بیانیه آمده است:
«ما امضاکنندگان این بیانیه، ضمن هشدار دوباره به دولتمردان دربارۀ اتخاذ رویکردهای غیرکارشناسی و وفاقسوزی که در پیش گرفتهاند، یادآور میشویم که چنین روشهایی به جز تهدید انسجام و امنیت ملّی و تقویت واگرایی و منازعات خانمانسوز محلّی، آوردۀ دیگری برای کشور و ملّت بزرگِ ایران ندارد. با تأکید یادآور میشویم که در صورت تداوم چنین رویکردهایی، سکوت را خیانت به آیندۀ ایران و بازی در برنامۀ دشمنانِ کشور برای تهدیدِ تمامیت ایران ارزیابی نموده و در قبال مسئولیت ملی و تاریخی خود نسبت به سرنوشت کشور و ملت ایران، روشنگری و کنشگری مدنی و ملّی خود را با جدیت بیشتر، ادامه میدهیم.»
متن کامل بیانیه و نام بیش از ۸۰۰ شخصیتِ امضاکنندۀ بیانیه (تا ظهر ۱۷ فروردین ۱۴۰۴ خورشیدی) را در روزنامۀ شرق یا خبرآنلاین بخوانید.
🔸@farsighafghaz
✅ خبرنگار:
تعلق شما به «اقلّیت» ارمنی چه تاثیری بر موسیقی شما گذاشته است؟
✅ لوریس چکناواریان:
«اقلیت خودت هستی، من ایرانیام و از نسلِ کوروش کبیر!»
این بخش از ویدئوی مصاحبه با چکناواریان، از زمانی که در سال ۲۰۱۶ برای اوّلینبار در تلگرام ایرانبزرگفرهنگی قرار داده شده، تا به امروز در هزاران صفحه مختلف منتشر شده و میلیونها بار دیده و پسندیده شده است. چون برخلاف نفرتپراکنیقومی که علیه منافع ملّت ایران است، این یکی از وحدت ملّی میگوید، لاجرم بر دلِ ملّت مینشیند.
https://youtu.be/-DJ3oc9Jahs?si=iAkoeGAeP6F-Ku5z
تعلق شما به «اقلّیت» ارمنی چه تاثیری بر موسیقی شما گذاشته است؟
✅ لوریس چکناواریان:
«اقلیت خودت هستی، من ایرانیام و از نسلِ کوروش کبیر!»
این بخش از ویدئوی مصاحبه با چکناواریان، از زمانی که در سال ۲۰۱۶ برای اوّلینبار در تلگرام ایرانبزرگفرهنگی قرار داده شده، تا به امروز در هزاران صفحه مختلف منتشر شده و میلیونها بار دیده و پسندیده شده است. چون برخلاف نفرتپراکنیقومی که علیه منافع ملّت ایران است، این یکی از وحدت ملّی میگوید، لاجرم بر دلِ ملّت مینشیند.
https://youtu.be/-DJ3oc9Jahs?si=iAkoeGAeP6F-Ku5z
YouTube
لوریس چکناواریان: اقلیّت تویی! من ایرانیَم، از نسل کوروش کبیر
✅ خبرنگار:
تعلق شما به «اقلّیت» ارمنی چه تاثیری بر موسیقی شما گذاشته است؟
✅ لوریس چکناواریان:
«اقلیت خودت هستی، من ایرانیام و از نسلِ کوروش کبیر!»
این بخش از ویدئوی مصاحبه با چکناواریان، از زمانی که در سال ۲۰۱۶ برای اوّلینبار در تلگرام ایران بزرگ فرهنگی…
تعلق شما به «اقلّیت» ارمنی چه تاثیری بر موسیقی شما گذاشته است؟
✅ لوریس چکناواریان:
«اقلیت خودت هستی، من ایرانیام و از نسلِ کوروش کبیر!»
این بخش از ویدئوی مصاحبه با چکناواریان، از زمانی که در سال ۲۰۱۶ برای اوّلینبار در تلگرام ایران بزرگ فرهنگی…
#زنوزی چگونه میلیاردر شد ؟!
زنوزی، مالک تراکتورسازی و هواپیمایی آتا است. او را سردار علیرضا بیگی استاندار وقت تبریز به احمدی نژاد معرفی کرد. مصادف با اعتراضات ۱۳۸۸ پروژه تیم فوتبال #تراکتورسازی کلید خورد. بیگی به دستور احمدینژاد، قومگرایی و تجزیهطلبی را در سکوی هواداران تراکتورسازی سازماندهی کرد. قرار بود توجه افکار عمومی از اعتراضات به فوتبال منحرف شود.
بعدها معلوم شد بیگی و زنوزی در هلدینگ دریک شریک بودند. بعدها باشگاه تراکتور از صندوق تعاون سپاه به این هلدینگ منتقل شد. بعد از مدّتی زنوزی مقیم ترکیه شد و میلیونها دلار پولی را که بهواسطه احمدینژاد و لابی بیگی از بانکها گرفته بود، از کشور خارج کرد و به ترکیه برد. اکنون نیز احمدینژاد و بیگی هرسال به ترکیه مسافرت میکنند و میهمان زنوزی میشوند. احتمالا سری هم به پولهایی میزنند که به واسطه رضا ضراب از ایران خارج کرده بودند.
روش کار زنوزی این است که برای تراکتورسازی هزینه نمیکند، بلکه بدهیهایش را نمیدهد تا متورم شود و سپس از طریق امام جمعه و نمایندههایی مثل بیگی از وزارت صمت پول میگیرد. زنوزی در اطراف خودش مجموعهای از بازنشستگان ادارات اطلاعات تبریز و قاضیهای بیکار را به عنوان مدیران شرکتهای خود جمع کرده و توسط آنها شرکتهای سودآور و بزرگ منطقه را با توطئه غصب میکند. چهطور؟
او اغلب توسط آدمهایی که در دادگستری دارد، محکومیّتهای سنگینی برای صاحبان شرکتهایی که گفتیم تدارک میبیند. آنها را تحت فشار لخت میکند و مالک صدها میلیارد پول بادآورده میشود. آنگاه بخشی را در فوتبال هزینه میکند، اما عمده پول را به چند پایگاه در کازان روسیه، استانبول و دوبی منتقل میکند. اغلب ثروتش بیرون از ایران است. مثلا از بانک صنعت و معدن وامی هزار میلیارد تومانی بهصورت گشایش اعتبار ریالی گرفته، که به ازای آن شمش خام از ذوب آهن اصفهان برای یک واحد نورد خود در شرکت اطراف دریاچه ارومیه میگیرد، آنجا به میلگرد تبدیل و صادرات می کند اما ارزی برنمیگردد و پول در ترکیه ذخیره میشود!
کارشناسانی که از زنوزی پول گرفته و ارزیابی زمین و ملک جعلی کرده و پول بانکها را به زنوزی داده بودند، در تبریز به زندان رفته و اخراج شدند. امّا دوستان زنوزی در دادگستری هوایش را دارند. اگرچه در چندین پرونده حکم زندان قطعی دارد، همینها مانع از اجرای حکم شدهاند. در یک پرونده حتّی حکم مفسد اقتصادی و اعدام دارد، که آن را معلّق کردهاند. شبکه فساد بزرگی در جمعی از فرماندهان سابق سپاه و اطلاعات و قضات و سابق و فعلی دارد و دلیل حمایتها هم همین پول کلان است.
بهعنوان مثال، برای تصرّف کارخانهای که پنجاه هکتار زمین در شهرک صنعتی سرمایهگذاری خارجی واقع در صوفیان داشت، آن را با سیصد کارگر و چهار خط در حال کار به نام اینکه کارخانه بدهکار به بانک و مردم است، پلمپ کردند و مالک کارخانه را شش ماه بازداشت موقت کردند تا کارخانه را به زانو در آوردند و حتی به قیمت یک صدم، آن هم نسیه، توسط دادگاهی که حق آن کار را نداشت، بدون رضایت مالک و درحالی که زندانی بود به زنوزی واگذار کردند.
حالا سه سال بیشتر هست حتی یک قطعه در آن جا تولید نشده و کارگران و مهندسان اخراج شدند و چهل نفر را به صورت نمایشی نگه داشتهاند تا زمینها و خطوط آن را به چند برابر قیمت بفروشند و پول آن را از کشور خارج کنند. جالب اینکه در حالی این کارخانه را فروختهاند که نه ورشکست بود و نه مصادره بود و نه مالک رضایت داشت و نه پول آن را دریافت کرده است. یک دزدی کامل. اصلا زندانی قانونا حق امضای هیچ سند فروش ندارد، چون ناچار بودن او مشخص است. گروگان بعدی او هم کارگران حاضر در چند واحد او هستند که هر وقت سیستم بانک یا دولت سراغ مالیات گرفتن یا مطالبات خود میرود، با تهدید دولت به اخراج کارگران از پرداخت بدهیهای خود امتناع میکند.
بزرگترین حامی او در دادگستری تبریز، معاون قضایی و رئیس شرکت ورشکسته، عزیزاله امانالهی است که برای هر شرکتی که دچار مشکل میشود، سریعا حکم ورشکستگی صادر میکند و بانک هایی را که وام داده، وادار میکند که از وامها منصرف شوند و یک صدم آنچه را داده، پسبگیرند و صدایشان در نیاید.
امانالهی روزی که شرکت غیرورشکسته واقع در صوفیان را به زنوزی هدیه کرد، صبح حکم ورشکستگی شرکت فولاد شمس تبریزی متعلق به زنوزی را اعلام و او را مفلس اعلام کرد! اگر کسی ورشکسته اعلام شود که دیگر قادر به هیچ معامله نیست. اگر ورشکست نیست که باید بدهی دولت را بدهد. شریک اصلی اش در بین نمایندگان مجلس، بیگی است، منتها الان تقریبا تمام نمایندگان تبریز غیر از یک نفر در ردیف حقوق بگیران او درآمده اند.
زنوزی، مالک تراکتورسازی و هواپیمایی آتا است. او را سردار علیرضا بیگی استاندار وقت تبریز به احمدی نژاد معرفی کرد. مصادف با اعتراضات ۱۳۸۸ پروژه تیم فوتبال #تراکتورسازی کلید خورد. بیگی به دستور احمدینژاد، قومگرایی و تجزیهطلبی را در سکوی هواداران تراکتورسازی سازماندهی کرد. قرار بود توجه افکار عمومی از اعتراضات به فوتبال منحرف شود.
بعدها معلوم شد بیگی و زنوزی در هلدینگ دریک شریک بودند. بعدها باشگاه تراکتور از صندوق تعاون سپاه به این هلدینگ منتقل شد. بعد از مدّتی زنوزی مقیم ترکیه شد و میلیونها دلار پولی را که بهواسطه احمدینژاد و لابی بیگی از بانکها گرفته بود، از کشور خارج کرد و به ترکیه برد. اکنون نیز احمدینژاد و بیگی هرسال به ترکیه مسافرت میکنند و میهمان زنوزی میشوند. احتمالا سری هم به پولهایی میزنند که به واسطه رضا ضراب از ایران خارج کرده بودند.
روش کار زنوزی این است که برای تراکتورسازی هزینه نمیکند، بلکه بدهیهایش را نمیدهد تا متورم شود و سپس از طریق امام جمعه و نمایندههایی مثل بیگی از وزارت صمت پول میگیرد. زنوزی در اطراف خودش مجموعهای از بازنشستگان ادارات اطلاعات تبریز و قاضیهای بیکار را به عنوان مدیران شرکتهای خود جمع کرده و توسط آنها شرکتهای سودآور و بزرگ منطقه را با توطئه غصب میکند. چهطور؟
او اغلب توسط آدمهایی که در دادگستری دارد، محکومیّتهای سنگینی برای صاحبان شرکتهایی که گفتیم تدارک میبیند. آنها را تحت فشار لخت میکند و مالک صدها میلیارد پول بادآورده میشود. آنگاه بخشی را در فوتبال هزینه میکند، اما عمده پول را به چند پایگاه در کازان روسیه، استانبول و دوبی منتقل میکند. اغلب ثروتش بیرون از ایران است. مثلا از بانک صنعت و معدن وامی هزار میلیارد تومانی بهصورت گشایش اعتبار ریالی گرفته، که به ازای آن شمش خام از ذوب آهن اصفهان برای یک واحد نورد خود در شرکت اطراف دریاچه ارومیه میگیرد، آنجا به میلگرد تبدیل و صادرات می کند اما ارزی برنمیگردد و پول در ترکیه ذخیره میشود!
کارشناسانی که از زنوزی پول گرفته و ارزیابی زمین و ملک جعلی کرده و پول بانکها را به زنوزی داده بودند، در تبریز به زندان رفته و اخراج شدند. امّا دوستان زنوزی در دادگستری هوایش را دارند. اگرچه در چندین پرونده حکم زندان قطعی دارد، همینها مانع از اجرای حکم شدهاند. در یک پرونده حتّی حکم مفسد اقتصادی و اعدام دارد، که آن را معلّق کردهاند. شبکه فساد بزرگی در جمعی از فرماندهان سابق سپاه و اطلاعات و قضات و سابق و فعلی دارد و دلیل حمایتها هم همین پول کلان است.
بهعنوان مثال، برای تصرّف کارخانهای که پنجاه هکتار زمین در شهرک صنعتی سرمایهگذاری خارجی واقع در صوفیان داشت، آن را با سیصد کارگر و چهار خط در حال کار به نام اینکه کارخانه بدهکار به بانک و مردم است، پلمپ کردند و مالک کارخانه را شش ماه بازداشت موقت کردند تا کارخانه را به زانو در آوردند و حتی به قیمت یک صدم، آن هم نسیه، توسط دادگاهی که حق آن کار را نداشت، بدون رضایت مالک و درحالی که زندانی بود به زنوزی واگذار کردند.
حالا سه سال بیشتر هست حتی یک قطعه در آن جا تولید نشده و کارگران و مهندسان اخراج شدند و چهل نفر را به صورت نمایشی نگه داشتهاند تا زمینها و خطوط آن را به چند برابر قیمت بفروشند و پول آن را از کشور خارج کنند. جالب اینکه در حالی این کارخانه را فروختهاند که نه ورشکست بود و نه مصادره بود و نه مالک رضایت داشت و نه پول آن را دریافت کرده است. یک دزدی کامل. اصلا زندانی قانونا حق امضای هیچ سند فروش ندارد، چون ناچار بودن او مشخص است. گروگان بعدی او هم کارگران حاضر در چند واحد او هستند که هر وقت سیستم بانک یا دولت سراغ مالیات گرفتن یا مطالبات خود میرود، با تهدید دولت به اخراج کارگران از پرداخت بدهیهای خود امتناع میکند.
بزرگترین حامی او در دادگستری تبریز، معاون قضایی و رئیس شرکت ورشکسته، عزیزاله امانالهی است که برای هر شرکتی که دچار مشکل میشود، سریعا حکم ورشکستگی صادر میکند و بانک هایی را که وام داده، وادار میکند که از وامها منصرف شوند و یک صدم آنچه را داده، پسبگیرند و صدایشان در نیاید.
امانالهی روزی که شرکت غیرورشکسته واقع در صوفیان را به زنوزی هدیه کرد، صبح حکم ورشکستگی شرکت فولاد شمس تبریزی متعلق به زنوزی را اعلام و او را مفلس اعلام کرد! اگر کسی ورشکسته اعلام شود که دیگر قادر به هیچ معامله نیست. اگر ورشکست نیست که باید بدهی دولت را بدهد. شریک اصلی اش در بین نمایندگان مجلس، بیگی است، منتها الان تقریبا تمام نمایندگان تبریز غیر از یک نفر در ردیف حقوق بگیران او درآمده اند.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اهمیّت فارسی از زبان یک کودک دانا!
قومگرایی در میان مردم عادّی وجود خارجی ندارد. بلکه پدیدهای است که روشنفکران ۵۷ی و دستگاههای اطّلاعاتی جمهوری اسلامی به آن دامن میزنند. هر ایرانی که آلوده به یاوهگوییهای ضدّمدرن و شهروندستیزانه روشنفکران نباشد، بهطور طبیعی میتواند اهمیّت وجود زبان فارسی را همانطور درک کند که اجدادش طیّ هزارهها درک میکردند.
نفرتپراکنیقومی پدیده جدیدی است. متاستازِ سرطانِ روشنفکری است. چیزی بیگانه با آنچه شهروندان عادّی خواستار آن اند.
این کودکِ خُرد هزار بار بیشتر از برخی از اساتید دانشکدههای علوم اجتماعی دانشگاه تهران میفهمد.
قومگرایی در میان مردم عادّی وجود خارجی ندارد. بلکه پدیدهای است که روشنفکران ۵۷ی و دستگاههای اطّلاعاتی جمهوری اسلامی به آن دامن میزنند. هر ایرانی که آلوده به یاوهگوییهای ضدّمدرن و شهروندستیزانه روشنفکران نباشد، بهطور طبیعی میتواند اهمیّت وجود زبان فارسی را همانطور درک کند که اجدادش طیّ هزارهها درک میکردند.
نفرتپراکنیقومی پدیده جدیدی است. متاستازِ سرطانِ روشنفکری است. چیزی بیگانه با آنچه شهروندان عادّی خواستار آن اند.
این کودکِ خُرد هزار بار بیشتر از برخی از اساتید دانشکدههای علوم اجتماعی دانشگاه تهران میفهمد.
✳️ دوستان عزیز و گرامی!
🔴 در کنار خطرات پانترک ها و پانکردها باید نگران فعالیت های پانعرب ها هم بود...
🔴 روز پنجشنبه «گروه تجزیهطلب الاهوازیه» در بروکسل به مناسبت سرکوب غائله خزعل بهدست رضاشاه بزرگ تجمعی برگزار میکند.
از همه سروران خواهشمندیم با دوستان و فعالان ملّی در اروپا تماس بگیرند و تشویق کنند تا گردهمایی در مقابل تجمع این گروه شکل بگیرد، تا اجازه ندهند این تجمع بدون پاسخ در خور برگزار شود.
🔺حتی اگر ده نفر از دوستان ملّی با پلاکارد و پرچم ایران و البته بلندگو مقابل اینها حضور پیدا کنند، به هدف شومشان نخواهند رسید و ناکام خواهند شد.
🔺 تصاویر رضاشاه بزرگ، پرچم شیروخورشید و سرود "ای ایران" فراموش نشود.
🔴 در کنار خطرات پانترک ها و پانکردها باید نگران فعالیت های پانعرب ها هم بود...
🔴 روز پنجشنبه «گروه تجزیهطلب الاهوازیه» در بروکسل به مناسبت سرکوب غائله خزعل بهدست رضاشاه بزرگ تجمعی برگزار میکند.
از همه سروران خواهشمندیم با دوستان و فعالان ملّی در اروپا تماس بگیرند و تشویق کنند تا گردهمایی در مقابل تجمع این گروه شکل بگیرد، تا اجازه ندهند این تجمع بدون پاسخ در خور برگزار شود.
🔺حتی اگر ده نفر از دوستان ملّی با پلاکارد و پرچم ایران و البته بلندگو مقابل اینها حضور پیدا کنند، به هدف شومشان نخواهند رسید و ناکام خواهند شد.
🔺 تصاویر رضاشاه بزرگ، پرچم شیروخورشید و سرود "ای ایران" فراموش نشود.
جهت حفظ امانت، منبع گزارش پادشاهیخواهی زندانی است، که از زمان جنبش ۱۴۰۱ در بند بوده و ...
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
انگلیسی بلد نباشید، جریمه میشوید!
فرماندار آرکانزاس لایحه #بسندگی_زبان انگلیسی را به قانون تبدیل کرد، که طبق آن هر راننده کامیونی که در آرکانزاس کار میکند و نمیتواند مهارت انگلیسی را نشان دهد با جریمهای تا ۱۰۰۰ دلار محکوم خواهد شد. روز دوشنبه، ۱۴م آوریل، سارا هاکبی سندرز، فرماندار آرکانزاس، HB1745 را امضا کرد. در حال حاضر بر طبق قانون رسمی ۶۰۴، رانندگان کامیون مستلزم تسلط به زبان انگلیسی هستند. کارمندان بهطور خاص باید نشان دهند که می توانند انگلیسی بخوانند، بنویسند و صحبت کنند.
توجّه به نصّ چنین قانونهای سختی در آمریکا و فرانسه بدین جهت مهم است که افکار عمومی در ایران، دموکراسی را با وادادگی و عدم جدیّت در حفظ زبان ملّی یکی میانگارد. حال آنکه در کشورهای پرچمدار دموکراسی، مفهوم آزادی کاملا قرین با جدّیت در اجرای قانون است.
قوانین در دموکراتیکترین کشورهای دنیا بدون اغماض انجام میشوند. درحالی که کارمندان فاسد #شورای_شهر_ارومیه با حمایت امام جمعه شهر، و چراغ سبز عوامل پانترکیست نهاد ریاست جمهوری از جمله #قدرت_دیالمه خلاف نصّ صریح قانون به جای زبان ملّی، مکالمات رسمی را به زبان محلّی انجام میدهند و وقتی یکی از اعضای شورای شهر در اعتراض به این حرکت فاشیستی به زبان محلّی خود مکالمه میکند، جلسه شورا را ترک میکنند. چنین حرکات ضدّ قانون از سوی پانترکیستها به صورت هماهنگ، طیّ یک خطّ فکری، در شرکت هواپیمایی یکی از فاسدترین عناصر قومی به نام #زنوزی پی گرفته میشود. تز نفرتپراکنان قومی این است:
""" ایران را دفعتا و به زور نمیتوان تجزیه کرد. این گربه را آرام آرام باید سر برید """"
قابل توجّه شهروندان شمالغرب ایران که در براب این حرکات فاشیستی ساکت اند. تبعات این اهمالکاری و سادهانگاریها و فرهنگ انشاءاللهگربهایسم در آینده خود را در جنگهای داخلی نشان خواهد داد. قومگرایی مقدّمه جنگ است!
فرماندار آرکانزاس لایحه #بسندگی_زبان انگلیسی را به قانون تبدیل کرد، که طبق آن هر راننده کامیونی که در آرکانزاس کار میکند و نمیتواند مهارت انگلیسی را نشان دهد با جریمهای تا ۱۰۰۰ دلار محکوم خواهد شد. روز دوشنبه، ۱۴م آوریل، سارا هاکبی سندرز، فرماندار آرکانزاس، HB1745 را امضا کرد. در حال حاضر بر طبق قانون رسمی ۶۰۴، رانندگان کامیون مستلزم تسلط به زبان انگلیسی هستند. کارمندان بهطور خاص باید نشان دهند که می توانند انگلیسی بخوانند، بنویسند و صحبت کنند.
توجّه به نصّ چنین قانونهای سختی در آمریکا و فرانسه بدین جهت مهم است که افکار عمومی در ایران، دموکراسی را با وادادگی و عدم جدیّت در حفظ زبان ملّی یکی میانگارد. حال آنکه در کشورهای پرچمدار دموکراسی، مفهوم آزادی کاملا قرین با جدّیت در اجرای قانون است.
قوانین در دموکراتیکترین کشورهای دنیا بدون اغماض انجام میشوند. درحالی که کارمندان فاسد #شورای_شهر_ارومیه با حمایت امام جمعه شهر، و چراغ سبز عوامل پانترکیست نهاد ریاست جمهوری از جمله #قدرت_دیالمه خلاف نصّ صریح قانون به جای زبان ملّی، مکالمات رسمی را به زبان محلّی انجام میدهند و وقتی یکی از اعضای شورای شهر در اعتراض به این حرکت فاشیستی به زبان محلّی خود مکالمه میکند، جلسه شورا را ترک میکنند. چنین حرکات ضدّ قانون از سوی پانترکیستها به صورت هماهنگ، طیّ یک خطّ فکری، در شرکت هواپیمایی یکی از فاسدترین عناصر قومی به نام #زنوزی پی گرفته میشود. تز نفرتپراکنان قومی این است:
""" ایران را دفعتا و به زور نمیتوان تجزیه کرد. این گربه را آرام آرام باید سر برید """"
قابل توجّه شهروندان شمالغرب ایران که در براب این حرکات فاشیستی ساکت اند. تبعات این اهمالکاری و سادهانگاریها و فرهنگ انشاءاللهگربهایسم در آینده خود را در جنگهای داخلی نشان خواهد داد. قومگرایی مقدّمه جنگ است!
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
«تاجوتخت» بر «شخصیّت فردی شاه» باید غلبه کند!
زمانی که «جرج ششم» پدر «ملکه الیزابت دوم» در اثر سرطان ریه از دنیا میرود، «ماری تِک» مادربزرگ او، که زنی سیاستمدار بود، درباره وظایف سلطنتی ملکه نامهای به او مینویسد که در این بخش از سریال The Crown بخشی از آن را میبینید.
در نامه، به ملکه الیزابت تاکید شده است که جهت خدمت به ملّت، میبایست شخصیّت فردی و حقیقی خود (Body Natural) را وقفِ شخصیّت حقوقی و نهادی خویش (Body Politic) کند.
گفتنی است که ماری تِک، مادربزرگ الیزابت دوم، نقش مهمّی در محبوبیّت پدربزرگ ملکه، «جرج پنجم» بازی میکند؛ همچنین در جریان بحرانهای ناشی از استعفای پسرش ادوارد هشتم و جانشینی پسر کوچکش جرج ششم که پدر ملکه الیزابت است، به حفظ اعتبار خاندان ویندزور کمک بسیاری میکند.
بخشی از نامه ملکه مادر مری به ملکه الیزابت دوم:
عزیزترین لیلیبت (الیزابت)
میدانم که تو چقدر پدرت را دوست داشتی، پسرم را (جرج ششم)، و میدانم که تو هم مانند من از این فقدان خُرد خواهید شد.
اما اکنون باید این احساسات را در گوشهای فروبگذاری، جهت خدمت وظیفه!
سوگ درگذشت پدرت در همهجا احساس خواهد شد. [امّا در این لحظه]مردمت به قدرت و رهبریت نیاز خواهند داشت.
من [در طول عمر خود] سه سلطنت بزرگ را دیدهام که سقوط کردهاند، بهواسطه ناکامی در تفکیک افراط و تفریط شخصی از خدمت وظیفه! تونباید به خودت اجازه اشتباهات مشابهی را بدهی. هنگام عزاداری برای پدر خود، برای شخص دیگری نیز باید سوگواری کنی: الیزابت مانتباتن (منظور فردیّت ملکه است)، برای کسی که اکنون با شخص دیگری به نام ملکه الیزابت جایگزین شده است.
دو الیزابت بهطور مکرّر با یکدیگر در کشمکش خواهند بود. (الیزابت بهعنوان شخص و الیزابت به عنوان نهاد شاهی) واقعیت این است که تختوتاج باید پیروز شود.
همیشه باید غلبه کند!
زمانی که «جرج ششم» پدر «ملکه الیزابت دوم» در اثر سرطان ریه از دنیا میرود، «ماری تِک» مادربزرگ او، که زنی سیاستمدار بود، درباره وظایف سلطنتی ملکه نامهای به او مینویسد که در این بخش از سریال The Crown بخشی از آن را میبینید.
در نامه، به ملکه الیزابت تاکید شده است که جهت خدمت به ملّت، میبایست شخصیّت فردی و حقیقی خود (Body Natural) را وقفِ شخصیّت حقوقی و نهادی خویش (Body Politic) کند.
گفتنی است که ماری تِک، مادربزرگ الیزابت دوم، نقش مهمّی در محبوبیّت پدربزرگ ملکه، «جرج پنجم» بازی میکند؛ همچنین در جریان بحرانهای ناشی از استعفای پسرش ادوارد هشتم و جانشینی پسر کوچکش جرج ششم که پدر ملکه الیزابت است، به حفظ اعتبار خاندان ویندزور کمک بسیاری میکند.
بخشی از نامه ملکه مادر مری به ملکه الیزابت دوم:
عزیزترین لیلیبت (الیزابت)
میدانم که تو چقدر پدرت را دوست داشتی، پسرم را (جرج ششم)، و میدانم که تو هم مانند من از این فقدان خُرد خواهید شد.
اما اکنون باید این احساسات را در گوشهای فروبگذاری، جهت خدمت وظیفه!
سوگ درگذشت پدرت در همهجا احساس خواهد شد. [امّا در این لحظه]مردمت به قدرت و رهبریت نیاز خواهند داشت.
من [در طول عمر خود] سه سلطنت بزرگ را دیدهام که سقوط کردهاند، بهواسطه ناکامی در تفکیک افراط و تفریط شخصی از خدمت وظیفه! تونباید به خودت اجازه اشتباهات مشابهی را بدهی. هنگام عزاداری برای پدر خود، برای شخص دیگری نیز باید سوگواری کنی: الیزابت مانتباتن (منظور فردیّت ملکه است)، برای کسی که اکنون با شخص دیگری به نام ملکه الیزابت جایگزین شده است.
دو الیزابت بهطور مکرّر با یکدیگر در کشمکش خواهند بود. (الیزابت بهعنوان شخص و الیزابت به عنوان نهاد شاهی) واقعیت این است که تختوتاج باید پیروز شود.
همیشه باید غلبه کند!
شبکه پانترکهای نهاد ریاستجمهوری و تراختور !
پس از ریاستجمهوری پزشکیان، در اثر تشکیل حلقهای قومگرا در اطراف وی، نفرتپراکنیقومی تقویّت شده است. جهتِ کشفِ ارتباطات پزشکیان با عناصر پانترکیهای، لازم است که از شخصی کلیدی در این رابطه صحبت کنیم: «قدرتالله عابدی» با نام سازمانی دیالمه.
دیالمه متولّد شهرستان تکاب است و عقاید شدید امّتی، قومگرایانه ضدّ کردی و قطعا پانترکی دارد. او در جنوب و سیستانوبلوچستان نیز خدمت کرده؛ بعد متصدی معاونت اداره اطلاعات آذربایجان غربی میشود. در اوایل دهه ۹۰ بهعنوان مدیر کل اداره اطلاعات کردستان، چارپنج سالی از طریق قاچاق کالا ثروتاندوزی میکند، تا آنکه از اواسط دهه ۹۰ تا سال ۱۴۰۳ (که وارد مرکز حراست نهاد ریاستجمهوری بشود)، با عنوان مدیر کل اداره اطلاعات آذربایجان شرقی خدمت میکند. در دولت رئیسی تا آستانه عزل شدن پیش میرود، که با پولپاشی در میان هواداران خود و توسّل به آلهاشم امام جمعه تبریز، و یکی از نمایندگان فاسد و قومگرای تبریز لابی میکند تا اینکه علیرغم تصمیم گرفته شده، در لحظه آخر ابقاء میشود. اینجور مدیران اطلاعاتی معمولا با اغلب نمایندگان بدهبستان دارند. پس از ردّ صلاحیّت پزشکیان در انتخابات مجلس ۱۴۰۲ تلاش بسیاری کرد تا با نامهنگاریها و لابیهایی که داشت از طریق شورای نگهبان صلاحیّتش را تایید کند و این آغازی بر تعمیق روابط این دو نفر بود.
دیالمه در دوران خدمت در ارومیه و تبریز، شبکه بزرگی از پانترکها را سازماندهی کرد. یعنی به جای برخورد با حلقههای اصلی پانترک، در پوشش برخورد با تعدادی قومگرای خردهپا که ارزش اطلاعاتی نداشتند، شاخههای تبلیغاتی آنها را تقویت کرد. یکی از این سرحلقهها «رحیم بقال اصغری» بود که از طریق دیالمه به تلویزیون دعوت میشد و حتّی در اداره ارشاد دکترهای افتخاری هم گرفت! دیالمه به بهانه «جنگ نرم علیه پهلوی»، یا «کنترل هدفمند» یا «استفاده نفوذی» به این سرحلقهها سالها مصونیّت داده بود. دلیل اصلی گستاخ شدن نفرتپراکنانقومی طیّ چندسال اخیر نیز همین است که میدانستند قرار نیست با آنها برخوردی بشود. شخصی به نام کاوه ترکانپوری، یونس زارعیون یا بهرام جوادی از جمله عوامل خردهپای این حلقه فاسدند که دیالمه جلوی برخورد اساسی با آنها را گرفته بود. شیوه کار هم اینگونه بود که چند عامل اطلاعاتی پانترک را در رَاسِ معاونتهای فرهنگی مستقر کرده بود، و اختیار امور امنیتی مربوط به قومگرایی را به آنها سپرده بود. اینها با پانترکها همکاری میکردند، پول میدادند و حتّی تا جایی که امکان داشت، حرف اینها را پیش میبردند.
در زمان انتخابات، #دیالمه به مغز امنیتی ستاد #پزشکیان تبدیل شد. در نتیجه پس از انتخابات اولین حکمی که پزشکیان صادر کرد، حکم این آقا بهعنوان رئیس مرکز حفاظت نهاد ریاست جمهوری بود!
مرکز حفاظت ریاست جمهوری یعنی جایی که همه استعلامهای مربوط به دولت نهاد ریاست جمهوری اعم از وزیر یا معاون پارلمانی و ... زیر نظر آنجا صادر میشود. در نتیجه استعلام حلقه اصلی دوروبر پزشکیان مثل «شهرام دبیری» و #زنوزی یا دیگر قومگرایانی که میخواست آنها را در نهاد ریاستجمهوری مستقر کند، حتّی اگر فاقد صلاحیت امنیتی بودند، تایید میکرد. این شد که نهاد ریاستجمهوری به محلّ جولان پانترکها تبدیل شد.
مثلا ملاقات عناصری چون رشید دانشجویی و یونس زارعیون با پزشکیان توسّط همین آدم ترتیب داده شد که حالا علاوه بر ریاست مرکز حفاظت ریاست جمهوری همزمان سمت مدیر کل اداره اطلاعات آذر شرقی را همزمان داشت، که این از نظر اداری غیر قانونی بود. امّا طیّ این یک سالونیم، اجازه عبور و مرور پانترکها را به نهاد ریاستجمهوری صادر کرد. در نتیجه حتّی با عزل وی از مدیریت اداره اطلاعات آذر شرقی، شبکه پانترکیستی که این آدم درست کرده، قدرتمندتر از قبل مشغول فعّالیّتاند. چون آدمهایی که بهعنوان جانشین او در آن اداره مقرّر شده، با انتخاب خود دیالمه بوده!
نتیجه:
پانترکیسم پدیدهای مصنوعی است که با محوریّت شخص قدرتالله دیالمه، و از طریق باشگاه تراکتور به جامعه پمپاژ میشود. مدیریت باشگاه، #زنوزی اسپانسر پزشکیان در انتخابات بود. جا در کوتاهمدّت آن را در مسیر منافع خود جهت شهروندیزدایی از ایران میبیند، امّا متوجّه عواقب وخیم بلندمدت آن نیست. این است که در فقدان هیئت حاکمه ملّی، سرنوشت ایران به دستِ تعدادی مدیر امنیّتی فاسد و ضدّ ایرانی افتاده که روابطی مخفی نیز با محافل امنیّتی کشورهای همسایه دارند. روابط فاسد میان دیالمه، زنوزی، دبیری، قاضیپور و آن دیگران مستند است. تمامی کسانی که به هر نحوی در دامن زدن به مسائل قومی مسئول هستند، در دادگاه عدالتِ ملّی به اشدّ مجازات محکوم میشوند.
پس از ریاستجمهوری پزشکیان، در اثر تشکیل حلقهای قومگرا در اطراف وی، نفرتپراکنیقومی تقویّت شده است. جهتِ کشفِ ارتباطات پزشکیان با عناصر پانترکیهای، لازم است که از شخصی کلیدی در این رابطه صحبت کنیم: «قدرتالله عابدی» با نام سازمانی دیالمه.
دیالمه متولّد شهرستان تکاب است و عقاید شدید امّتی، قومگرایانه ضدّ کردی و قطعا پانترکی دارد. او در جنوب و سیستانوبلوچستان نیز خدمت کرده؛ بعد متصدی معاونت اداره اطلاعات آذربایجان غربی میشود. در اوایل دهه ۹۰ بهعنوان مدیر کل اداره اطلاعات کردستان، چارپنج سالی از طریق قاچاق کالا ثروتاندوزی میکند، تا آنکه از اواسط دهه ۹۰ تا سال ۱۴۰۳ (که وارد مرکز حراست نهاد ریاستجمهوری بشود)، با عنوان مدیر کل اداره اطلاعات آذربایجان شرقی خدمت میکند. در دولت رئیسی تا آستانه عزل شدن پیش میرود، که با پولپاشی در میان هواداران خود و توسّل به آلهاشم امام جمعه تبریز، و یکی از نمایندگان فاسد و قومگرای تبریز لابی میکند تا اینکه علیرغم تصمیم گرفته شده، در لحظه آخر ابقاء میشود. اینجور مدیران اطلاعاتی معمولا با اغلب نمایندگان بدهبستان دارند. پس از ردّ صلاحیّت پزشکیان در انتخابات مجلس ۱۴۰۲ تلاش بسیاری کرد تا با نامهنگاریها و لابیهایی که داشت از طریق شورای نگهبان صلاحیّتش را تایید کند و این آغازی بر تعمیق روابط این دو نفر بود.
دیالمه در دوران خدمت در ارومیه و تبریز، شبکه بزرگی از پانترکها را سازماندهی کرد. یعنی به جای برخورد با حلقههای اصلی پانترک، در پوشش برخورد با تعدادی قومگرای خردهپا که ارزش اطلاعاتی نداشتند، شاخههای تبلیغاتی آنها را تقویت کرد. یکی از این سرحلقهها «رحیم بقال اصغری» بود که از طریق دیالمه به تلویزیون دعوت میشد و حتّی در اداره ارشاد دکترهای افتخاری هم گرفت! دیالمه به بهانه «جنگ نرم علیه پهلوی»، یا «کنترل هدفمند» یا «استفاده نفوذی» به این سرحلقهها سالها مصونیّت داده بود. دلیل اصلی گستاخ شدن نفرتپراکنانقومی طیّ چندسال اخیر نیز همین است که میدانستند قرار نیست با آنها برخوردی بشود. شخصی به نام کاوه ترکانپوری، یونس زارعیون یا بهرام جوادی از جمله عوامل خردهپای این حلقه فاسدند که دیالمه جلوی برخورد اساسی با آنها را گرفته بود. شیوه کار هم اینگونه بود که چند عامل اطلاعاتی پانترک را در رَاسِ معاونتهای فرهنگی مستقر کرده بود، و اختیار امور امنیتی مربوط به قومگرایی را به آنها سپرده بود. اینها با پانترکها همکاری میکردند، پول میدادند و حتّی تا جایی که امکان داشت، حرف اینها را پیش میبردند.
در زمان انتخابات، #دیالمه به مغز امنیتی ستاد #پزشکیان تبدیل شد. در نتیجه پس از انتخابات اولین حکمی که پزشکیان صادر کرد، حکم این آقا بهعنوان رئیس مرکز حفاظت نهاد ریاست جمهوری بود!
مرکز حفاظت ریاست جمهوری یعنی جایی که همه استعلامهای مربوط به دولت نهاد ریاست جمهوری اعم از وزیر یا معاون پارلمانی و ... زیر نظر آنجا صادر میشود. در نتیجه استعلام حلقه اصلی دوروبر پزشکیان مثل «شهرام دبیری» و #زنوزی یا دیگر قومگرایانی که میخواست آنها را در نهاد ریاستجمهوری مستقر کند، حتّی اگر فاقد صلاحیت امنیتی بودند، تایید میکرد. این شد که نهاد ریاستجمهوری به محلّ جولان پانترکها تبدیل شد.
مثلا ملاقات عناصری چون رشید دانشجویی و یونس زارعیون با پزشکیان توسّط همین آدم ترتیب داده شد که حالا علاوه بر ریاست مرکز حفاظت ریاست جمهوری همزمان سمت مدیر کل اداره اطلاعات آذر شرقی را همزمان داشت، که این از نظر اداری غیر قانونی بود. امّا طیّ این یک سالونیم، اجازه عبور و مرور پانترکها را به نهاد ریاستجمهوری صادر کرد. در نتیجه حتّی با عزل وی از مدیریت اداره اطلاعات آذر شرقی، شبکه پانترکیستی که این آدم درست کرده، قدرتمندتر از قبل مشغول فعّالیّتاند. چون آدمهایی که بهعنوان جانشین او در آن اداره مقرّر شده، با انتخاب خود دیالمه بوده!
نتیجه:
پانترکیسم پدیدهای مصنوعی است که با محوریّت شخص قدرتالله دیالمه، و از طریق باشگاه تراکتور به جامعه پمپاژ میشود. مدیریت باشگاه، #زنوزی اسپانسر پزشکیان در انتخابات بود. جا در کوتاهمدّت آن را در مسیر منافع خود جهت شهروندیزدایی از ایران میبیند، امّا متوجّه عواقب وخیم بلندمدت آن نیست. این است که در فقدان هیئت حاکمه ملّی، سرنوشت ایران به دستِ تعدادی مدیر امنیّتی فاسد و ضدّ ایرانی افتاده که روابطی مخفی نیز با محافل امنیّتی کشورهای همسایه دارند. روابط فاسد میان دیالمه، زنوزی، دبیری، قاضیپور و آن دیگران مستند است. تمامی کسانی که به هر نحوی در دامن زدن به مسائل قومی مسئول هستند، در دادگاه عدالتِ ملّی به اشدّ مجازات محکوم میشوند.
«خلیج فارس» و سرطانِ روشنفکری !
به خلاف آنچه بر حسب معمول گفته میشود، آن چه در روشنفکری ایرانی جایی ندارد «ملیّت ایرانی» است که مدّعیان چون نمیدانند چیست آن را «ملّیگرایی» میخوانند!
این جملات طلایی از جواد طباطبایی، آدرسِ اصلیِ امثال زیباکلام، خلجی، خلخالی و نفرتپراکنان قومی را نشان میدهد.
درحالیکه ملّت ایران میخواهد «ایران» را پس بگیرد، ۵۷یها منابع و منافع ملّی و مصالح ملّت ایران را خرج توهّمات روشنفکرانهشان میکنند. چون مرغِ باغ ملکوتاند. وطن برایشان مصر و عراق و شام اگرچه بشود، قطعاً ایران نیست. بابت همین است که برای گرفتن شهروندی کشورهای اروپایی یا آمریکا دست به هر کاری میزنند، امّا نوبت به ایران که میرسد، مرز برایشان بیاهمیّت میشود. نام خلیجفارس هم فاقد ارزش! ۵۷یها در هیچچیزی مشترک نیستند، جز در یک چیز: «بیوطنی» و در حفظ این حبلالمتین، از هر موضعی که دارند، به سنگری دیگر تغییر جبهه داده و پشت به دشمن و رو به میهن شلیک میکنند. وجه شباهت خلخالی با دختر فمنیستش یا صادق زیباکلام همین بیوطنی است. اهمیّتی ندارد که یکی اسلامگرا بوده و دیگری چپ است. اسلامگرایی و مارکسیسم از مُد افتاده؛ مد جدیدتری لازم است. دیگر نمیتوان گفت نام خلیجفارس را خلیج اسلامی بگذاریم! حالا که بحث حفاظت از محیط زیست داغ است، بیوطنی را در لفافه آن باید پیش برد. بیوطنی را امروز میتوان در سنگر «حقوق بشر» پیش برد.
روشنفکران در اثر استنشاق موادّ مخدّر ایدئولوژیهای مختلف، در هوا معلّق اند، یعنی در هیچکجا نایستادهاند! برای آنها این وطن مصر و عراق و شام هست، امّا ایران نیست.
از طرف دیگر نفرتپراکنیقومی، هم که متاستازِ مرضِ روشنفکری در مناطق مرزی است،با پمپاژ دستگاه اطلاعاتی رژیم در حال رشد است. منتها هیچ پانترکی تا بهحال جرئت نکرده، از حدّ یاوهگوییهای آلاحمد، زیباکلام، فکوهی و ... علیه منافع ملّی ایران فراتر برود. مطلبی خلاف مصلحت ملّی ایران از مخیّلهی ذهن هیچ نفرتپراکنانقومی عبور نمیکند، مگر آنکه قبلتر از دهان استادان دانشکدههای علوم اجتماعی دانشگاههای تهران بیرون آمده باشد.
روشنفکران، و تالیهای فاسدشان، چون درکی از منافع ملّی ندارند، آن را با ناسیونالیسم قاطی میکنند. در نتیجه علیه منافع ملّی ایران با انواع ناسیونالیستهای ترک و عرب همصدا میشوند.
#خلیج_فارس
#PersianGulf
به خلاف آنچه بر حسب معمول گفته میشود، آن چه در روشنفکری ایرانی جایی ندارد «ملیّت ایرانی» است که مدّعیان چون نمیدانند چیست آن را «ملّیگرایی» میخوانند!
این جملات طلایی از جواد طباطبایی، آدرسِ اصلیِ امثال زیباکلام، خلجی، خلخالی و نفرتپراکنان قومی را نشان میدهد.
درحالیکه ملّت ایران میخواهد «ایران» را پس بگیرد، ۵۷یها منابع و منافع ملّی و مصالح ملّت ایران را خرج توهّمات روشنفکرانهشان میکنند. چون مرغِ باغ ملکوتاند. وطن برایشان مصر و عراق و شام اگرچه بشود، قطعاً ایران نیست. بابت همین است که برای گرفتن شهروندی کشورهای اروپایی یا آمریکا دست به هر کاری میزنند، امّا نوبت به ایران که میرسد، مرز برایشان بیاهمیّت میشود. نام خلیجفارس هم فاقد ارزش! ۵۷یها در هیچچیزی مشترک نیستند، جز در یک چیز: «بیوطنی» و در حفظ این حبلالمتین، از هر موضعی که دارند، به سنگری دیگر تغییر جبهه داده و پشت به دشمن و رو به میهن شلیک میکنند. وجه شباهت خلخالی با دختر فمنیستش یا صادق زیباکلام همین بیوطنی است. اهمیّتی ندارد که یکی اسلامگرا بوده و دیگری چپ است. اسلامگرایی و مارکسیسم از مُد افتاده؛ مد جدیدتری لازم است. دیگر نمیتوان گفت نام خلیجفارس را خلیج اسلامی بگذاریم! حالا که بحث حفاظت از محیط زیست داغ است، بیوطنی را در لفافه آن باید پیش برد. بیوطنی را امروز میتوان در سنگر «حقوق بشر» پیش برد.
روشنفکران در اثر استنشاق موادّ مخدّر ایدئولوژیهای مختلف، در هوا معلّق اند، یعنی در هیچکجا نایستادهاند! برای آنها این وطن مصر و عراق و شام هست، امّا ایران نیست.
از طرف دیگر نفرتپراکنیقومی، هم که متاستازِ مرضِ روشنفکری در مناطق مرزی است،با پمپاژ دستگاه اطلاعاتی رژیم در حال رشد است. منتها هیچ پانترکی تا بهحال جرئت نکرده، از حدّ یاوهگوییهای آلاحمد، زیباکلام، فکوهی و ... علیه منافع ملّی ایران فراتر برود. مطلبی خلاف مصلحت ملّی ایران از مخیّلهی ذهن هیچ نفرتپراکنانقومی عبور نمیکند، مگر آنکه قبلتر از دهان استادان دانشکدههای علوم اجتماعی دانشگاههای تهران بیرون آمده باشد.
روشنفکران، و تالیهای فاسدشان، چون درکی از منافع ملّی ندارند، آن را با ناسیونالیسم قاطی میکنند. در نتیجه علیه منافع ملّی ایران با انواع ناسیونالیستهای ترک و عرب همصدا میشوند.
#خلیج_فارس
#PersianGulf
شاهنامه و وجدانِ نگونبخت ایران
اینکه شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی جایگاه بزرگی در تاریخ ایران دارد، سخنی معتبر است. امّا این بزرگی از چشمان متفکّران بزرگ نیز پنهان نمانده است. هامر پورگشتال تاریخشناس پروسی درباره ی شاهنامه میگوید:
«اثری است که نه تنها متعلق به بزرگترین شاعران ایران است، بلکه متعلق به بزرگترین شاعران ممالک شرق است. شاهنامه به شاعران بعدی نیرو می بخشد تا معجزه کلام را مؤثّر سازند.»
پورگشتال شاهنامه را با حماسه ی هومر مقایسه میکند که با ایجاد اسطوره سبب بنیاد دولت در یونان شد.
هگل با عقیده پورگشتال مخالفت میکند و شاهنامه را حاوی عقلانیت نوین و تخیّل عهد آغازین میداند، ولی از نظر وی این دو جنبه در شاهنامه به شکل اثر هومز بیان نمیگردند.
سبگ نگارش شاهنامه نشان میدهد که فردوسی شاعری نوین است. او شرایط تاریخی ایران باستان را منعکس میکند، یعنی به شرایطی باز میگردد که دیگر موجود نیست. ازین رو نمیتواند مانند هومر اخلاق و آداب جدیدی برای مردم آن دوره برقرار کند. به خصوص او به این دلیل نمیتواند مانند هومر اسطوره بسازد که میکوشد سبک تخیّلی عهد باستان را با آگاهی نوین به آداب اخلاقی تلفیق کند، پس شاهنامه نمیتواند [یا نمیخواهد] بنیاد دولتی ایرانی-اسلامی باشد و همینطور او نمیتواند مانند هومر سرمشقی برای خلق حماسه ی جدیدی گردد. (۱)
در واقع فردوسی شاهنامه را تا حمله اعراب سروده، و پس از آن را ناگفته باقی گذاشته است. یعنی چون خود را متعهّد به ذکر موبهموی خداینامه میدانسته، سوای از آنکه خود بر چه مذهبی بوده است، در میراثی که برای ایرانیان برجا میگذارد، کیش جدید را به رسمیت نشناخته است!
به بیان دیگر فردوسی اگرچه راهی را برای تداوم اندیشه شاهی آرمانی باستان در دوران جدید بازمیکند، امّا کاملا آگاه است که "نشیبی دراز" در پیش است که در آن سخنها به کردار بازی بود.
۱.
Barbara Stemmerich - Köhler, S. 177ff
Zur Funktion der Orientalischen Poesie bei Goethe, Herder, Hegel, Frankfurt am Main, 1992
ایده آلیسم آلمانی، ابوالقاسم ذاکرزاده، نشر پرسش ۱۳۹۱، صص۳۸۸-۳۸۹
اینکه شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی جایگاه بزرگی در تاریخ ایران دارد، سخنی معتبر است. امّا این بزرگی از چشمان متفکّران بزرگ نیز پنهان نمانده است. هامر پورگشتال تاریخشناس پروسی درباره ی شاهنامه میگوید:
«اثری است که نه تنها متعلق به بزرگترین شاعران ایران است، بلکه متعلق به بزرگترین شاعران ممالک شرق است. شاهنامه به شاعران بعدی نیرو می بخشد تا معجزه کلام را مؤثّر سازند.»
پورگشتال شاهنامه را با حماسه ی هومر مقایسه میکند که با ایجاد اسطوره سبب بنیاد دولت در یونان شد.
هگل با عقیده پورگشتال مخالفت میکند و شاهنامه را حاوی عقلانیت نوین و تخیّل عهد آغازین میداند، ولی از نظر وی این دو جنبه در شاهنامه به شکل اثر هومز بیان نمیگردند.
سبگ نگارش شاهنامه نشان میدهد که فردوسی شاعری نوین است. او شرایط تاریخی ایران باستان را منعکس میکند، یعنی به شرایطی باز میگردد که دیگر موجود نیست. ازین رو نمیتواند مانند هومر اخلاق و آداب جدیدی برای مردم آن دوره برقرار کند. به خصوص او به این دلیل نمیتواند مانند هومر اسطوره بسازد که میکوشد سبک تخیّلی عهد باستان را با آگاهی نوین به آداب اخلاقی تلفیق کند، پس شاهنامه نمیتواند [یا نمیخواهد] بنیاد دولتی ایرانی-اسلامی باشد و همینطور او نمیتواند مانند هومر سرمشقی برای خلق حماسه ی جدیدی گردد. (۱)
در واقع فردوسی شاهنامه را تا حمله اعراب سروده، و پس از آن را ناگفته باقی گذاشته است. یعنی چون خود را متعهّد به ذکر موبهموی خداینامه میدانسته، سوای از آنکه خود بر چه مذهبی بوده است، در میراثی که برای ایرانیان برجا میگذارد، کیش جدید را به رسمیت نشناخته است!
به بیان دیگر فردوسی اگرچه راهی را برای تداوم اندیشه شاهی آرمانی باستان در دوران جدید بازمیکند، امّا کاملا آگاه است که "نشیبی دراز" در پیش است که در آن سخنها به کردار بازی بود.
۱.
Barbara Stemmerich - Köhler, S. 177ff
Zur Funktion der Orientalischen Poesie bei Goethe, Herder, Hegel, Frankfurt am Main, 1992
ایده آلیسم آلمانی، ابوالقاسم ذاکرزاده، نشر پرسش ۱۳۹۱، صص۳۸۸-۳۸۹