Telegram Group Search
..
خارجی،پشت سیم‌های خاردار،
کفشم پاره است.

ماه اندازه‌ی یک کف دست نان ، سه متر دورتر را روشن کرده بوی ذرتِ بو داده خواب دیده‌ام و صدای سگ از پاچه‌ی شلوارم به سختی کنده شده.

خارجی، پشت سیم‌های، خاردار،
صدای عبدالله از کفش‌هایش جلوتر می‌آید: بخوابید نمی‌شود رفت!
دلم می‌ریزد روی پاچه‌ی پاره‌ام
یک تکه سنگ برمی‌دارم و پشت آینه‌ی شکسته‌ای که به جای چاقو با خودم دارم زخم می‌کنم و رد خراش‌ها را می‌شمارم.
یک ، دو، سه ، چهار ، پنج،، شش...

حتما اگر به هفت برسد می‌رویم هفت مقدس است.

خارجی، پشت سیم‌های خاردار،
زن مرده و گریه‌ی کودکی خاک را به هم ریخته
عبدالله می‌دود با صدایش که می‌گوید: خاموشش کنید گیر می‌افتیم.
مادرش سِل داشت سرفه نمی‌کرد نمی‌شد که سرفه کند فهمیده می‌شد اینجا چند خانه‌ ویران چشم تیز کرده‌اند به آن طرف.

خارجی، پشت سیم‌های خاردار،
فردا هفده روز می‌شود ،
گرسنه‌ام نان نیست آب کم شده
چهار نفرِ دیگر مرده‌اند.
عبدالله می‌گوید: خاک بر اقبال‌تان در این بیست سال قاچاق‌بری اینقدر معطل نشده بودم باید مخابره کنید پول بیشتر حواله کنند.

خارجی، پشت سیم های خاردار،
صدای مادر می‌آید: چای شیرین نخور دندانت خراب می‌شود صدقه‌ات شوم بد میشود ساز صدایت!
جایی در خواب و بیداری کمی خاک را در دهانم می‌ریزم بوی مهر نمازِ مادر را می‌دهد آن وقت‌ها که پنهانی آنها را گاز می‌گرفتم و مزه می‌کردم.

خارجی، پشت سیم‌های خاردار،
صدای گلوله می‌آید عبدالله مرده است.

خارجی، پشت سیم‌های خاردار،
کفشم پاره است و مرز مثل صدایی‌ است که هرگز تمام نمی‌شود.

#سیده_تکتم_حسینی

از خراشِ‌ خلأ

@t_hosseyni
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
خدا گر نباشد، بشر هم نباشد
که مانند او یک نفر هم نباشد

خدا با خودش کرده در خانه خلوت
چه بهتر که بر خانه در هم نباشد

کسی مثل او نیست در زهد و تقوا
کسی این چنین خون جگر هم نباشد

اگر تیغ در دست غیرت بگیرد
از او احتمال مفر هم نباشد

نجف را به پای دعا می توان رفت
دعا آنقَدَر بی اثر هم نباشد

به عهد و وفا شهره ی خیل اویم
سگ کوی او بی هنر هم نباشد

خُم است و غدیر است و ماییم و ساقی
و از مست او مست تر هم نباشد

چه دارم که در پای عشقش بریزم؟
به گردن الهی که سر هم نباشد..


#سیده_تکتم_حسینی
#یااَبوالْقَصَم

#اللهم_عجل_لولیک_الفرج

@t_hosseyni
تو انتهای تمنای دیر و دور منی
مباد بشکندت هیچ‌کس، غرور منی

چنان گذشتن تیغ از رگ است؛ مرگ من است
که خط قرمز محتوم بی عبور منی

منم؛ تمام بقایای مانده از جنگت
تویی که خاطره ی روزهای دور منی

تو شاهنامه‌ی رنجی به روی گنجه‌ی من
تو خاک خورده‌ی درد و غم قطور منی

بدون نام تو هیچم، بدون خاک تو هیچ
شناسنامه‌ی من، مایه‌ی حضور منی

تمام آنچه که هستم فقط تو هستی و بس
زبان فارسی‌ام، شعر من، شعور منی

اگرچه تلخ، به کامم همیشه شیرینی
که دوست دارمت از جان؛ غم غیور منی

به صفحه‌ی تو رقم خورده است زندگی‌ام
سطور بین عناوین مهد و گور منی..

#سیده_تکتم_حسینی

قلبم برای ایران می‌تپد و برای جان‌های بیگناه و شهیدش سوگوارم و کنار همزبانان و هموطنانم ایستاده‌ام با کلماتم با دعا و آرزوهایم..



@t_hosseyni
ای قامتِ پیراسته از استخوانِ هزاران اسطوره!
تو را تیر نمی‌اندازد تو خود،‌ پرتابِ روشنِ خویشتنی وَ هرکه خواست تو را با زانوهای خواب‌آلود فتح کند، در خوابِ خود فرو رفت.تو سرزمینِ کلمه نیستی، تو خود، کلمه‌ی نخستینی که در آغازِ خلقت بر زبانِ خدا لغزید و بودن را معنا کرد.
در شکافِ کوه‌ها، در تپشِ شیرها ، در دستانِ بی‌سپرِ مردان در برقِ نگاهِ زنانی که با نور وضو کردند و برخاستند‌ می‌درخشی، نه چون چراغی در تاریکی بلکه چون خودِ آفتاب در آینه‌ی زمان!
ایران عزیزم!
من دخترت هستم نه آن‌که روی کارتش ثبت شده، نه آن‌که میان صف‌های طولانی اداره‌ای ایستاده؛ من آنم که در سایه‌ی ترس قد کشیدم،
اما هنوز، تو را به خاطر انارهای یزد دوست دارم،
به خاطر بهار نارنج شیراز، برای آوای تار در شب‌ستان تبریز و برفِ بی‌پناهِ کردستان.
تو را میان اخبار مرگ نمی‌جویم وقتی باد از میان کوچه‌های خالی می‌گذرد .‌ برای من، پرچم نیستی! نقشه نیستی!
تو بوی نان داغی که صبح مرا از خواب بیدار می‌کند..
تو را دوست دارم،
با زخمت، با خون و اندوهت وَ با رنگِ آبیِ فیروزه‌ایِ گنبدهایت،
با روستاهایی که در شیب کوه پیچیده‌اند..
ایرانِ من!
در منی،
مثل یک آهِ کهنه که میان زیبایی و سوگ، آونگ مانده.
می دانم‌صدای مرا می‌شنوی که من هنوز زنده‌ام..نه برای زندگی
برای آنکه شهادت بدهم:
زیبایی تو را و شکوه تو را..

#سیده_تکتم_حسینی
#ایران
#مادر
دوستان عزیزم
امیدوارم حالتان خوب باشد و در امان باشید..

تا بهبود شرایط
در کانال ایتا همراهم باشید
https://eitaa.com/toktamhosseyni

خانه‌تان آباد..
غزل تازه..

پاشدم اول صبحی دو سه تا نان بخرم
این صدا چیست که پیچیده چنین توی سرم

ناگهان ابر سیاهی همه جا را پوشاند
ریخت یک عالمه از هول و بلا بر جگرم

خواستم چای بریزم، دلم افتاد به شور
و نمک ریختم از سهو به جای شکرم

کشته‌ی حمله‌ی جنگ است و می‌آید هر شب
با نگاهی نگران باز به خوابم پدرم

نکند خواب نباشد همه‌ی اینها، نه
نکند یک شب از این خواب پریشان نپرم

آن صدا باز می آید؛ به گمانم باید
بروم زود سراغ چمدان سفرم‌...

جانمازم ،دو سه تا پیرهن و کفش و کلاه
آخرین خاطره از زندگی مختصرم..

دفتر شعرم و عکسی که در آن افتاده
خنده‌ی مادر و نه سالگی چشم ترم

خانه ام، پنجره ام کوچه و شهرم افسوس..
من چطور این همه را با خود از اینجاببرم؟



#سیده_تکتم_حسینی

@t_hosseyni
نیاز به یک کلمه‌ دارم
کلمه‌ای که مرا از روی زمین بردارد..

#شهرام_شیدایی
آن را بهشت خواندم و دریافتم کم است
اما برای دشمن خاکش جهنم است

هر خانه را که در بزنی گرز آهنین..
هر خانه را که سر بزنی مهد رستم است

از داستان داغ سیاوش بر این شدم:
بر سوگ، انتقام عزیزان مقدم است

آرش به چلّه تیر نشانده است، غم مخور
پشت کمان به غیرت مردانه محکم است

هرگز درفش کاوه نیفتاده بر زمین
بر تارک تمامی این خانه، پرچم است

ما دست دوستی به اجانب نمی دهیم
"بس دیو را که صورتِ فرزندِ آدم است"

جای غریبه نیست، به تورانیان بگو
پای کسی رسیده به اینجا که محرم است..

#سیده_تکتم_حسینی
#ایران

@t_hosseyni
هر موشکی به سمت تو می آمد، اول میان خانه‌ی من افتاد
باروت ها به سقف تو باریدند، آتش به جان خانه ی من افتاد

فصل بهار خانه ی همسایه، سوی تو از اراضی بیگانه
از لابلای نرده که سوز آمد، برگ خزان خانه ی من افتاد

روح تناور تو بلایت شد، در حقت ای درخت جنایت شد
دندان ارّه تیز برایت شد، سرو جوان خانه ی من افتاد

دیدند خوشه های نجیبت را، خندان و سرخ، گونه ی سیبت را
فوج ملخ به مزرعه ات رو کرد، آفت به نان خانه ی من افتاد

از یک تبار و خاک و وطن ماییم، یک روح در میان دو تن ماییم
اشک فغان سوگ عزیزانت، از دیدگان خانه ی من افتاد

بامت بلند باد که در تاریخ، هرگاه پتک های زیادی خواه
انداختند سقف و ستونت را، خانه به خانه.. خانه ی من افتاد

دورت بگردم ای که چنین ماهی، ای سرزمین خنده و خون‌خواهی
عمری شعاع روشن خورشیدت، بر آسمان خانه ی من افتاد..

#سیده_تکتم_حسینی
#همدلی

#ایران
#افغانستان

@t_hosseyni
اگر ساعتِ شش عصر بود می‌رفتم‌ پیاده‌روی و تمام چیزهایی را که تبدیل به فقدان شده‌اند می‌شمردم.. بیش از همه تنهایی‌ام را مرور می‌کردم.
عطرا گفت : اگر بروی انتخابت کجاست؟ بی تعلل گفتم: غار.. غاری در سده‌ی دوم یا سوم حیات..
گفت‌: لابد روی دیوارش قلب می‌کندی! گفتم: اسب‌! و آن قدر به آن می‌دمیدم که جان بگیرد و مرا هم از آن تنهاییِ دور رها کند‌..
در ایوان هوا چند چارک سردتر از ظهر است اما دم دارد مثل شب‌های بوشهر که از آن چند تا خاطره‌ی کوچک دارم رفته بودم فستیوال کوچه و در شب موسیقی افغانستان آن قدر پایه پای آوازها رفتم که گوشه‌ای از زمان ،مکان را فراموش کردم..‌به دریا‌ که‌ رسیدم گریه‌ام تمام شده بود.. تنها بودم مثل بسیاری از ادوار زندگی‌ام که هر کدامشان ممکن است چند روز ..چند ماه یا چند سال باشند. دریا آوازی نداشت ،امواج نیامده تا کنار پایم محو می‌شدند.
همه چیز به اندازه‌ی عظمت خودش تنهاست.. مثل مامان که اندازه تمام ما تنها بوده و هست.. امروز که چانه‌های خمیر را داخل دستگاه می گذاشت و رشته های آش تحویل می‌گرفت و روی طناب‌ها‌ آویزان می‌کرد به شیار پوستش خیره بودم و خطهای کنار دستش را می‌شمردم ، فکر کردم آدمها،درخت،ها، خاک ،دریا و هر چیزی در این جهان به اندازه‌ی شیارهای روحش تنهاست.. بعد رو به آفتاب دراز کشیدم و‌ گذاشتم اشکهایم در باد و نور گم شوند..

#سیده_تکتم_حسینی


چندمین روز از هزاره‌های اضطراب..

@t_hosseyni
نه بر لوح فلک نه در کتابِ هیئت
که در گریبانِ شب،ستاره‌ای افتاده‌ست بی‌نام،
ردّ پای ایزدی
خراشیده بر سنگ و زخمی بر پوستِ کاهنه‌ای تب‌دار..
وَ من با دواتی از تاریکی،
و قلمی از استخوانِ آهوانِ مرده..
کاتبِ خاموشِ اخترانم

#سیده_تکتم_حسینی
دل مرا بپذیر ای غم تو عالم‌گیر
که عالمی هم اگر هست عالم غم توست..

#سیده_تکتم_حسینی
#محرم

@t_hosseyni
دو سر، بریده به حرف آمدند، غوغا شد
دو سر که در غمشان بغض آسمان وا شد

خدا به گفتن اسماء خمسه لب وا کرد
به نام سومشان غم رسید و معنا شد

و از خدا، زکریا چنین غمی طلبید
رسید نامه به دست خدا و امضا شد

به اشک، یکسره دادند غسل تعمیدش
که غم تجسم انسان گرفت و یحیی شد

کدام یحیی؟ آنکس که خون مظلومش
چکید در دل تاریخ و درد احیا شد

زمان گذشت و گذشت و رسید عاشورا
جهان برای غمی بی بدل مهیا شد

محرم آمد و یحیی نشست یک گوشه
و سوگوار عزای حسین زهرا شد..

#سیده_تکتم_حسینی

از سیاهپوشان تا دهمین روز که خود آغار مصیبت است و عظمی‌ست .
باشد که این واژه‌ها پول سیاهی باشند در خزانه‌ی کلماتم..

#محرم_۱۴۴۷
#تیرماه_۱۴۰۴

@t_hosseyni
گل پرپر، گل نازم، رقیه
عزیز دست و دلبازم، رقیه
همینه حاجتم، تا آخر عمر
به عشقت سفره بندازم رقیه..

#سیده_تکتم_حسینی

@t_hossryni
زن اینچنین که پر از شور و تاب و تب باشد
عجیب نیست که فرزند او وهب باشد

به تکیه گاه حسین آنچنان دلش قرص است
که از تحمل او صبر در عجب باشد

زنی که پس بفرستد سر جوانش را
به عشق زنده شده، گرچه جان به لب باشد

عمود خیمه به کف می زند به لشکر شام
به جای سوگ، دلش خیمه ی غضب باشد

چنین نترس و غیور است در مقابل کفر
به عشق آل علی هرکه منتسب باشد..

#سیده_تکتم_حسینی
#ام_وهب

سلام بر آن لحظه‌ که زمان گریخت، و تنها دلی بر نیزه ماند
تا ابدیت را نگه دارد...

@t_hosseyni
در روضه به روی‌ او بسته است، می نشیند کنار دیوارش
چادرش را که خاکی راه است، می کشد روی بغض بسیارش

نوحه ای می رسد به گوشش گاه، یاد حال خودش می افتد، آه
روضه خوان با شرار می خواند، از حسین و نبرد بی یارش

دست از او چگونه بردارد؟ او که تنها حسین را دارد
بوده دست بریده ی عباس، در تب و درد و غم نگه دارش

شب به شب، آرزو به دل، خسته، می خورد باز به در بسته
حیف، بی فایده است، می داند، مثل هر دفعه باز اصرارش

می زند زیر گریه با هق هق، چقدر مانده بین او تا دق؟
طعنه ها را چگونه صبر کند، شانه های شکسته از بارش؟

غم نخور ای دل غریبه ی من، بی پناهِ بدون خاک و وطن
هر که راهت نداد طوری نیست، به خدای حسین بسپارش..

#سیده_تکتم_حسینی

امام‌ حسین علیه‌السلام را نمی‌شود مصادره کرد؛ نه به نام مذهب، نه به نام ملیت، نه به نام خاک.
او، چراغی‌ست در دلِ شب‌های ما.
در تمام این سال‌ها، وقتی جنگ ما را کند و بی‌ریشه کرد،
وقتی خانه‌مان و خاک‌مان را از ما گرفتند،
ما آواره شدیم، اما یاد امام حسین با ما آمد.
او را با خود آوردیم به تبعید، به غربت، به سرزمینی که آن را خانه‌ی دوم خود دانستیم..

@t_hosseyni
دوستان عزیز ایرانی ام!

به‌عنوان یک فارسی‌زبان اهل افغانستان که در ایران چشم به جهان گشوده و در دامان این سرزمین بزرگ شده‌ام، در این روزهای دشوار و پرآشوب، خودم را در کنار شما و نه جدا از شما می‌بینم.
می‌دانم که این روزها، دل‌ها آزرده و جان‌ها در التهاب است. حق می‌دهم که نسبت به امنیت و آرامش ایران عزیز حساس و دل‌نگران باشید. جنگ، فارغ از مرز و ملیت، جانِ انسان را می‌فرساید و زخم بر دل‌ها می‌نشاند..

با نهایت تأسف، باید بپذیریم که نام برخی از اتباع افغانستان در میان صفوف خیانت‌کاران آمده است. ولو به تعداد معدود این، مایه‌ی شرمندگی ما نیز هست. ما نیز از این تلخی در رنجیم، چرا که این زخم، تنها بر پیکر ایران ننشست، که بر وجدان مشترک ما نیز.

ایران برای ما، صرفاً سرزمینی برای اقامت نبوده است. خانه‌مان بوده، خاطرات‌مان را در خود نگه داشته، زبان‌مان را پرورده، و مهربانی مردمش ما را بارها از یأس رهانده است.
اگر ما مهاجران افغانستانی، گاه حرفی می‌زنیم یا چیزی می‌نویسیم، از سرِ همدلی‌ست، نه تقابل؛ از عمق دلبستگی‌ست، نه بی‌مهری.
ساماندهی شرایط مهاجران، ضرورتی‌ست که باید با عدالت، قانون‌مندی، و حفظ کرامت انسانی صورت گیرد. هیچ جامعه‌ای با نفرت و شکاف رشد نمی‌کند، اما با انصاف و مهربانی، می‌توان از سخت‌ترین گردنه‌ها عبور کرد.

امیدوارم از این غبار، نوری برخیزد که راه آینده را روشن کند.

با احترام و مهر،
سیده تکتم حسینی

@t_hosseyni
در آن غروب به خون خفته ی سِپَندترین
سر به روی نی اش بود سربلند ترین

به رو سپیدی جُونِ سیاه، دانستم
غلام حضرتِ عشق است ارجمندترین

که سر سپرده ی او کیست؟ تاجدارِ جهان
که دل بریده از او کیست؟ مستمندترین

به کام هر که نمک گیر او شود تلخ است-
به سفره ی دگران لقمه های قندترین

گواه روشنِ مظلوم بودن حق است
گلوی نازکِ آن طفل بی گزندترین

عجیب نیست نبیند به غیر زیبایی
کسی که داده دلش را به دلپسندترین

جهان به تار غمش بسته است و می پاشد
اگر که بُگسَلَد آن رشته ی کمندترین..

#سیده_تکتم_حسینی

سلام بر شما که حتی تشنگی‌تان هم عاشقانه بود..


@t_hosseyni
2025/07/02 03:45:44
Back to Top
HTML Embed Code: