Telegram Group Search
چرا شناسنامه‌ی تندیس خیام در بخارست نیست
دوات، تحلیلی_خبری، (فرهنگی _هنری )،فرهنگ‌خانه:
بازدید از مجسمه حکیم عمر خیام در بخارست
امروز در پارک #کیزلِف شهر بخارست، پایتخت #رومانی، از مجسمه‌ی حکیم عمر خیام نیشابوری دیدن کردیم؛ فیلسوف، ریاضی‌دان و شاعر بزرگ ایرانی که نامش در فرهنگ جهان با خرد و اندیشه گره خورده است. این تندیس که نزدیک به دو تُن وزن و حدود یک متر ارتفاع دارد، در سوم اکتبر سال ۲۰۰۲ میلادی (۱۳۸۱ خورشیدی) ۲۳ سال پیش از این در چنین روزهایی، ساخته و نصب شده است. مجسمه در ایران قالب‌ریزی و سپس به بخارست منتقل شد. آیین رونمایی آن با حضور رسمی #مهدی_کروبی، رئیس وقت مجلس شورای اسلامی ایران، و #روزوان_تئودورسکو Răzvan Theodorescu، وزیر وقت فرهنگ رومانی، برگزار گردید. در آن مراسم، خیام به عنوان نمادی از خرد، گفت‌وگو و دوستی میان ملت‌های ایران و رومانی معرفی شد. اما امروز، در بازدید از این یادمان، متوجه نکته‌ای تأسف‌برانگیز شدیم: لوح معرفی #حکیم_خیام که باید در کنار مجسمه قرار می‌داشت، ماه‌هاست از جای خود برداشته شده است.
بقیه در پست بعدی👇
https://www.group-telegram.com/davat1394.com/18023
همین موضوع باعث شده رهگذران و بازدیدکنندگان، بی‌آنکه بدانند این چهره متعلق به کهن‌مردی از #نیشابور است، تنها نگاهی گذرا به مجسمه بیندازند و عبور کنند. در میان درختان قدیمی پارک #کیزلِف، مجسمه با تفکر نشسته است؛ اما نبودِ آن لوح ساده، پیوند میان هنر و تاریخ را گسسته است. کاش بار دیگر این نشان بازسازی و نصب شود تا بازدیدکنندگان با دیدن نام خیام، به یاد آورند که رباعیات او قرن‌هاست پیام‌آور تأمل، انسان‌گرایی و گفت‌وگوی میان فرهنگ‌هاست — همان مفهومی که در روز رونمایی، مهدی کروبی از آن به عنوان «نماد دوستی میان ایران و رومانی» و ایده گفت‌وگوی تمدن‌ها، یاد کرد. در دل #بخارست، میان صدای پرندگان و نسیم پاییزی، خیام همچنان خاموش و متفکر نشسته است؛ شاعری از نیشابور که اندیشه‌اش در سراسر جهان ریشه دوانده است.
صادق رحمانیان
https://www.group-telegram.com/davat1394.com/18023
https://www.group-telegram.com/davat1394.com/18024
👍3
Audio
مسافرم
پارو به دست
به گل نشسته
قایق؟
قایقی نیست
پارو عصایم
تق تق آمدنم موج
شنا بلد نیستم
تو دریاشو
تا بهم برسیم

الف آدمک
ب نقطه نداشت قایق شد
بی‌کلاهم پارو

هیچ حرفی به ساحل
مانند
نبود
#علی_رضا_نیک_پسند
#تازه_نفس_ها
https://www.group-telegram.com/davat1394.com/18026
👍1
در شناخت مجله ادبی چامه.pdf
1 MB
💠 در شناخت مجله چامه

🔹مروری بر کارنامه ی پنج دهه شاعری و نویسندگی: #محمد_باقر_کلاهی_اهری در «فصل نامه ادبی چامه» شماره ۳۹ پاییز ۱۴۰۴-

🔸مشاور سردبیر و دبیر این ویژه‌ نامه؛
#علی_آزاد و صاحب‌ امتیاز و مدیرمسئول فصل نامه ادبی چامه #صادق_رحمانیان است

#صادق_رحمانیان
#علی_آزاد
#محمد_باقر_کلاهی_اهری
#مجله_چامه

@Sparrowintherecoveryroom
ای خسرو خوبان جهان حق‌حق‌قیقی
وی نور تو بر کل جهان مطلق‌قیقی
آن دم که زند بانگ خروسان سحرگاه
قوقا قوققا، قوق قوققا قوق قوق‌قیقی)

فراجاه جلال‌الدین محمد بلخی(مولوی)
https://www.group-telegram.com/davat1394.com/18028
▫️ هشتمین شب از شب‌های خانه فرهنگ گیلان تحت عنوان «شب فرهنگ تالش» تاریخ ده مهر ماه ۱۴۰۴ با حضور علاقمندان در محل سازمان نظام‌مهندسی گیلان برگزار گردید.
در آبتدا شهرام دفاعی دبیر جلسه، به نمایندگی از خانه فرهنگ گیلان و هیات مدیره، با مقدمه‌ای بر جایگاه قوم تالش در سرزمین گیلان، برنامه را آغاز کردند.
سپس محمدتقی پوراحمد جکتاجی، نویسنده و پژوهشگر زبان فرهنگ گیلان و از اعضای هیات موسس خانه فرهنگ گیلان، با اشاره به اهم اهداف خانه در  برگزاری چنین شب ارزشمندی، تقدیر و تشکر کرد.
در ادامه با نگاهی به پیشینه تاریخی هزاران ساله گیلان، از هم‌نشینی قوم‌های مختلف جلگه گیلان، نام برد. وی به اقوام باستانی گیلان از کادوس تا گیل و آماردها، دیلمی‌ها و ... در شکل‌گیری تمدن گیلان زمین پرداخت و به مودت و دوستی بین اقوام اشاره کرد.
سپس توسط دبیر جلسه، ضمن معرفی استاد محمدرضا پورجعفری و آثار بجا مانده از ایشان، دعوت شد تا پیرامون زبان و فرهنگ قوم تالش ایراد سخنرانی کنند.
پورجعفری با اشاره به نقش واژه‌، در تمام ارکان زندگی، از اهمیت ریشه‌ی واژه‌ها در جغرافیا و تاریخ شکل‌گیری سرزمین تالش و پاسداری فرهنگ لغت تالشی تاکید کرد.
در ادامه شجاع خداوردی‌لو از میهمان شب فرهنگ تالش، شعر و دوبیتی از تالشی را به صورت آواز اجرا کرد.

همچنین سجاد رحمانی از شاعران خطه‌ی تالش با شعری در وصف سرزمین تالش به زبان فارسی و شعری دیگر به زبان تالشی به شعرخوانی پرداخت.
در ادامه، آرزو دلیر و  معین رحیمی‌نژاد از موسیقی‌دانان ایرانی اهل تالش در دو نوبت به اجرای موسیقی تالشی پرداختند.
در بخش دیگری از این نشست، دکتر تقی رهنمایی از جغرافی‌دانان مطرح ایرانی که در کارنامه‌ی خود نگارش هشت جلد کتاب در زمینه‌های مختلف، علوم طبیعی و جامعه‌شناسی و ... و انتشار بیش از پنجاه مقاله تخصصی در نشریات داخلی و خارجی را دارد، ضمن تاکید به مشکلات کار فرهنگی، به سخنرانی در زمینه حفظ آداب و رسوم، و نقش زن و مرد و سایر افراد در جغرافیای سرزمین تالش پرداخت.
در نیمه دوم این نشست، سعداله نصیری از مفاخر موسیقی ایرانی و کردستان که در نشست شب فرهنگ تالش حاضر بود، در دو نوبت با اجرای چند قطعه موسیقی کردی پرداخت و به طور موجز پیرامون ارتباطات و شباهت‌های فرهنگی و قومیتی کرد و تالش پرداخت.
شایان ذکر است، نگاه عبدلی دختر زنده یاد دکتر علی عبدلی، پژوهشگر، نویسنده‌ی اهل تالش با صحبت‌هایی پیرامون تلاش‌های ادبی و فرهنگی پدر، از دیگر سخنرانان حاضر در جلسه بود.
از دیگر مهمانان جلسه، مینو امیر اقدام به قرائت چند دوبیتی تالشی کرد.
نیز دو فیلم از بهزاد رسول‌‌‌زاده کارگران گیلانی با عنوان«ناگفته‌ها» پرتره‌ای از زنده‌یاد دکتر علی عبدلی، و فیلم «عروس» که به آداب و رسوم سنت‌های اجتماعی قوم تالش پرداخته بود،به نمایش در آمد.
باید افزود، در این نشست، مهندس مهرداد رجبی از اعضاء و یاوران خانه فرهنگ گیلان، مهندس فرید فیروزی، مدیر مسئول خانه فرهنگ گیلان، فرهاد مهران‌فر، کارگردان، فیلم‌نامه‌نویس و پژوهشگر گیلانی، جلال رنجبر، از یاوران خانه فرهنگ گیلان نیز ضمن تشکر، به برنامه‌های آتی خانه فرهنگ و لزوم همکاری و همیاری مردم گیلان زمین و سایر اقوام ایرانی پرداختند.
لازم به ذکر است از میهمانان و سخنرانان حاضر در جلسه با اهدا لوح خانه فرهنگ گیلان و تندیس، تقدیر و تشکر به عمل آمد.
@kfgil
🔻🔻🔻
جامه نیلی کن
احمد قربان‌زاده آرام گرفت
دوات، خبری_تحلیلی(فرهنگی _هنری )،یادایاد:
قاسم‌بزرگ‌زاده دوست مشترک حقوق‌دان ما زنگ زد که احمد قربان‌زاده شاعر گیلانی مقیم رشت پسا چند سال عارضه در حنجره ، سرانجام چنان‌که همه‌ی ما روزی ...، به خاک گیلان در محل تولدش خمیران آبکنار آرام خواهد گرفت، چند ماه پیش این عکس را فرستاد برایم، خصوصی معلوماتی دادم به او از عکاس این عکس و ظلمی که از او بر من رفت و نگفتم که گذاشتم این عکس را برای روزی که کتاب و شعری از تو برسد دستم. این سرنوشت محتوم ماست، یادم است پسا خاک‌سپاری دوست دوران نوجوانی‌ام سعید صدیق زنگ زد که به من گفته‌اند برای اجرای مراسمش ، اما برایم عجیب بود تو که هستی چرا به من گفته‌اند و من توضیح دادم که چه موسسه و افرادی دخیلند در مدیریت بی‌حاشیه‌ی مراسم هنری شاعران و نویسندگان، پاری... با ما تا که هستیم هزار راز سربه مهر زندگی می‌کند، برخی را آشکار می‌کنیم و برخی را با خود به گور می‌بریم، احمدجان، ما بازی‌ها خوردیم ز دست ناکسان بسیار و بسیاران . یادانام ماناد، که باقی بقای عزیزانش و رفقای بازمانده.
۱۶مهر‌۱۴۰۴
علی‌رضا پنجه‌یی
https://www.group-telegram.com/davat1394.com/18030
👍1
زندگی هنری یا زندگی خانوادگی، کدام مهمتر است؟

مزدک پنجه‌ای

سال‌هاست که به واسطه‌ی پدرم، با «احمد قربان‌زاده» -شاعر، نویسنده، سینماگر- دوست هستم. من، احمدآقا صدایش می‌کنم. از یک جایی به بعد دیگر ارتباط من با احمدآقا که مدیر کانون وکلا بود، بیشتر شد. محبتش بی‌مانند و صراحت لهجه‌اش زبانزد است. متین و موقر و بسیار مهربان! در عین حال قاطع و شفاف!

من از همان روزهای نخست دانشجویی، باز توسط پدر با «قاسم بزرگ‌زاده» شاعر و وکیل پایه یک دادگستری آشنا شدم، او کارآموز وکالت بود و من دانشجوی ترم دوم فقه و مبانی حقوق اسلامی. در آن دوران از قاسم بزرگ‌زاده با حضور و همراهی‌اش در محاکم، آیین دادرسی مدنی و کیفری یاد می‌گرفتم. با او خیلی وقت‌ها دفتر کانون وکلا می‌رفتم که احمدآقا مدیرش بود. در دقایقی که آنجا می‌نشستیم، صحبت از اخبار فرهنگی-هنری بود. احمدآقا همیشه لطف داشت و سوالات سال‌های قبل آزمون وکالت یا مجلات علمی که توسط اسکودا منتشر می‌شد را به من هدیه می‌داد.

حتی زمانی که نه در کانون بلکه در مرکز وکلا به عنوان وکیل قبول شدم، برای مدیر آموزش دادگستری نامه نوشت تا کارآموزی من در محاکم رشت برگزار شود تا شاید کیفیت دانش‌افزایی‌ام بالا برود. بعدها ارتباط‌مان به خاطر حضور مستمرم در خانه‌ی فرهنگ گیلان و حضور احمد آقا در جلسات مختلف خانه به عنوان یکی از موسسین بیشتر و بیشتر شد.

جذابیت احمدآقا برایم وقتی بسیار بیشتر شد که در پروژه‌ی تاریخ شفاهی با عنوان «هوای تازه» در روزهای کرونا در همان ساختمان کانون که تخلیه شده بود و روزگاری مکان اصلی کانون بود، گفتگو کردیم. اینکه چه‌طور به زعم خودش کودکی که با کفش گالش از روستاهای آبکنار به شهر می‌آید و در دوازده سالگی تازه با ماشین مواجه می‌شود، مسیر رشد و پیشرفتش در عالم کار، هنر را طی کرد. و خاطراتش از همنشینی با بسیاری از بزرگان ادبیات، سینما و عکاسی سبب شد بسیار بیشتر شخصیتش را بشناسم و دوستش داشته باشم و بیشتر نشانه‌های شعرش را درک کنم.

چند وقت قبل از سال نو با من تماس گرفت و حالم را پرسید و من چه قدر خجالت کشیدم که او با تن بیمار و آن همه آلام و رنج یاد من افتاده است.

امروز دوشنبه بیست و دوم هزار و چهارصد و چهار، هم او بود که مرا شرمنده کرد و تماس گرفت، با صدای آهسته و رنجورش از ارس پرسید و من احساس کردم که چه قدر یک انسان می‌تواند زیبا باشد و چه‌قدر من، به خاطر مشغله‌ی کار و زندگی دور از حلقه‌ی احباب هستم.

به احمدآقا گفتم رنج و درد امروز شما و برخی دیگر که اکنون با بیماری دست و پنجه نرم می‌کنند شاید به خاطر این است که روزگار با شما سازگار نبود، نیز شما هم بر تن خود بسیار سخت گرفتید تا خانواده و اطرافیان در رفاه بیشتر باشند.

در سویی دیگر هنرمندانی نیز داشتیم که زندگی و خانواده را فدای هنر خود کردند. یاد گفتگویی افتادم که یکی از نشریات تهران با همسر یک شاعر معروف کرده بود. از همسر شاعر پرسیده بودند اگر بار دیگر به دنیا بیایید حاضرید با استاد فلانی زندگی کنید، در جواب گفته بود: با سگ زندگی می‌کردم اما با آن شاعر نه.

واقعیت این است که خیلی از هنرمندان در سال‌های گذشته می‌پنداشتند زندگی هنری به مراتب مهمتر از خود زندگی خانوادگی است، برای همین همه چیز فنای این تفکر شد. می‌پنداشتند پیامبرانی هستند که برای هنر آفریده شده‌اند، و هیچ رسالتی جز خلق اثر ندارند. بر پایه‌ی همین نگاه خانواده‌ی بسیاری از این شاعران و نویسندگان قربانی چنین تفکری شدند و چه زندگی‌ها و سرنوشت‌ها نابود شد.
برخی دچار طلاق واقعی یا طلاق عاطفی شدند، برخی خودکشی کردند، دق کردند و برخی هم اگر ماندند شاید به خاطر آبروی خانوادگی حرمت‌ نگه‌ داشتند.

امروز اما این‌گونه نیست و نمی‌توان چنین زیستی را تجربه کرد. در واقع آن رویا که همسر خان یا پولداری داشته باشی که خرج تو را بکشد، چیزی شبیه افسانه است. امروز بسیاری از ما وقت‌های مرده را وقف هنر می‌کنیم.

ستارجانعلی‌پور دوست شاعرم در نشست نقد و بررسی مجموعه شعرش می‌گفت: من از سال یازده شب به بعد که منزل می‌رسم تازه سراغ شعر می‌روم. چرا که او و بسیاری از ما یادگرفته‌ایم «انسان دشواری وظیفه است» اما چرا او و دیگرانی که چنین نگاه فلسفی داشتند، زندگی هنری را بر زندگی خانوادگی ترجیح دادند؟ به راستی کدام یک مهمتر و محترم‌تر است؟


#مزدک_پنجه‌ای
#احمد_قربان‌زاده
#قاسم_بزرگ‌زاده
#ستار_جانعلی‌پور
#حامد_اریب

پ. ن: تاریخ شفاهی خانه‌ی فرهنگ گیلان به کارگردانی «حامد اریب» و دستیاری «مزدک پنجه‌ای» با عنوان «هوای تازه» تدوین شد.

برای تماشای این فلیم می‌تواند به لینک زیر مراجعه کنید👇

لینک گفتگو با احمد قربان‌زاده در آپارات

سایت احمد قربان‌زاده


@mazdakpanjehee
👍1
آدونیس و سکوت شاعرانه در برابر غزه

ترجمه : ✔️ بابک شاکر
دوات، خبری_تحلیلی(فرهنگی _هنری )، صلح‌نوشت:
آدونیس، شاعر فرانسوی-لبنانی-سوری، در برنامهٔ «محاور» شبکه فرانس ۲۴، دربارهٔ اولین قصیدهٔ خود که به غزه اختصاص دارد، با عنوان «آسمان اکنون همان مرگ است» سخن گفت. او تأکید کرد که این اثر «به‌طور عمیق دربارهٔ غزه نوشته شده است»، اما هیچ‌کس آن را به‌عنوان قصیده‌ای دربارهٔ غزه نخواند، زیرا نام غزه در متن قصیده ذکر نشده بود. آدونیس این نکته را برای پاسخ به منتقدانی بیان کرد که می‌گویند «او چیزی دربارهٔ غزه ننوشته است».

با این حال، متن قصیده عمدتاً استعاری و نمادین است:
«تو هستی زمین
تاریکی‌ها نور را می‌بلعند
و این است غذایت: نانی خشک، آغشته به نفس‌های آواره‌ها و قطعات پیکر کشته‌شدگان»

هیچ اشارهٔ مستقیمی به غزه وجود ندارد. این پرسش جدی مطرح می‌شود: چگونه می‌توان یک فاجعهٔ انسانی عظیم و عینی را تنها از طریق استعاره منتقل کرد؟ حتی در آثار شاعران بزرگی مانند محمود درویش یا سعدی یوسف، آوردن مکان‌ها و جزئیات واقعی از شاعرانه بودن اثر کم نمی‌کند؛ پس چرا در اینجا، مکانی که مردمش ذره‌ذره، عضو به عضو، کشته، زخمی و آواره می‌شوند، نادیده گرفته شده است؟

مقایسه‌ای ساده تفاوت‌ها را آشکار می‌کند. شاعر آلمانی دیتر دیم قصیده‌ای با عنوان «غزه، غزه» ارائه می‌دهد؛ ویدئویی تصویری که بازیگر مشهور آن را اجرا می‌کند، با تصاویری از بمباران و مردم غزه در پس‌زمینه. نام غزه بارها تکرار می‌شود و ارتباط مستقیم با تراژدی مردم برقرار می‌کند. در مقابل، آدونیس حتی یک بار نام غزه را نمی‌آورد.

مسئله تنها عدم نام بردن نیست؛ نگرانی آدونیس از تأثیر مستقیم بیان و حفظ وجههٔ شعر خود نیز مطرح است. او در همان برنامه پرسیده است:
«آیا به این پدر توصیه کنم که آرام باشد، مثل مهمان یک برنامهٔ گفت‌وگویی، تا اشتباهی نکند و کلمه‌ای نگویند که شاید به‌عنوان ضدیهود فهمیده شود؟ در حالی که پهپادها مردم گرسنه را پراکنده می‌کنند؟»

این پرسش نکتهٔ مهمی را روشن می‌کند: آیا شاعر باید در زمان بحران از بیان حقیقت بیم داشته باشد؟ آیا فرار از بیان مستقیم، همان‌طور که خوزه ساراماگو می‌گوید، فرار به سراب نیست؟ در لحظات دشوار، خودداری از نام بردن واقعیت‌ها شکلی از حیله و فرار است. وقتی انقلاب رخ می‌دهد یا شهرها و مردم قربانی و آواره می‌شوند، گفتن «آسمان گرفته است» یا «آسمان اکنون همان مرگ است» کافی نیست.

آدونیس می‌توانست مانند شاعران و هنرمندان دیگر، مستقیم و واضح با مخاطب سخن بگوید، واقعیت را نشان دهد و درد و رنج مردم غزه را بدون ترس از قضاوت بیان کند. اما او ترجیح داد در جهان استعاره و کلی‌گویی بماند و مستقیم با فاجعه روبرو نشود. این انتخاب شکافی آشکار میان مسئولیت شاعر و مخاطبش ایجاد می‌کند و پرسش مهمی را برجسته می‌سازد: آیا شعر بدون مواجههٔ مستقیم با واقعیت می‌تواند تأثیری واقعی بر وجدان جمعی داشته باشد؟
https://www.group-telegram.com/davat1394.com/18032
👍2
«نیما و امیر پازواری» (به‌مناسبتِ روزِ امیر پازواری)
دوات، خبری_تحلیلی(فرهنگی _هنری )،فرهنگ‌خانه:
امیر پازواری یا امیرکلایی که با نام‌هایی هم‌چون امیرعلیِ طبرستانی، امیر مازندرانی و شیخ‌العجم نیز شناخته‌می‌شود، مشهورترین شاعرِ بومی‌سرای مازندران است. امیر/ی‌خوانی هم‌چون نجماخوانی و طالب/طالباخوانی از مقام‌های محبوبِ مردمانِ مازندران است. دربارهٔ زادگاه، زمانِ زندگی و اشعارِ امیر، افسانه‌ها و روایت‌های گوناگونی بر سرِ زبان‌ها است. و البته این سرنوشتِ اغلبِ بومی‌سرایان در روزگارانِ گذشته نیز بوده‌ که شعرشان زمزمهٔ جانِ شیفتگان و شوریدگان بوده‌است؛ شیفتگانی که چه‌بسا نمونه‌هایی به سبک‌و‌سیاقِ شاعرِ محبوبِ خویش می‌سروده‌اند؛ سروده‌هایی که بعدها به کیسهٔ شاعرِ محبوبشان می‌رفته‌اشت؛همان‌گونه که مردمان دربارهٔ باباطاهر و فایزِ دشتستانی نیز افسانه‌های گوناگون ساخته‌اند و از زبانِ آن‌ها دوبیتی‌های فراوانی پرداخته‌اند. اطلاعاتِ منابعِ مکتوب چندان پرده از حقایقِ زندگیِ امیر برنمی‌دارند. اغلب او را به منطقهٔ پازوار و امیرکلا (در نزدیکیِ شهرِ بابل) منسوب می‌دارند و زیسته درحدودِ سدهٔ دهم. اما این‌قدر مسلم است که قدمتِ کهن‌ترین نسخه‌های شعرش به سدهٔ یازدهم می‌رسد. نخستین‌بار الکساندر خودزکو مستشرقِ لهستانی (در پاریس)، و برنهارد دُرنِ (دارن) آلمانی به‌‌ دستیاریِ میرزا شفیعِ مازندرانی، اشعارش را (در پطرزبورگ) منتشرکردند.

همگان نیما را به عنوانِ بنیان‌گذارِ شعرِ نوینِ ایران می‌شناسند. از دیگرسو اما ریشه‌های شعرِ او، از سرچشمه‌های ادبِ گذشته و تاحدی نیز ادبیاتِ بومیِ مازندرانی سیراب می‌شده‌است. در این یادداشت، به اشاراتِ نیما به شعرِ امیرپازواری، خواهیم پرداخت.

نکتهٔ نخست آن‌که توجه نیما به آثارِ امیر، بیش‌تر متأثّر از اقامتِ او و همسرش (سالِ ۱۳۰۷) در بارفروش (بابل) بوده‌است. نمونه‌را او جایی در سفرنامه‌اش آورده، «امیر» کسی است که باید او را به دوستانم بشناسانم (دو سفرنامه، به‌کوشش علی میرانصاری، ص۱۲۷). جایی نیز نوشته، می‌گویند امیر پازواری با تیمورِ گورکانی معاصر بوده‌است (ص ۱۲۶). نیز جایی دیگر «طالبا» و «نجما» و «امیر[ی]» را نمونه‌هایی از «ادبیاتِ خاوری» خوانده‌است (ص ۱۳۱).
او جایی دیگر اندکی مفصل‌تر نیز نوشته: «در این مدت من یک چیز را خیلی تجسّس‌داشته‌ام و آن ادبیاتِ بومی و تعیینِ صنفِ فکریِ شعرای بومی است [...] بدونِ‌شبهه، یک صنف ادبیاتِ خاصی که امیرپازواری مشهورترین شاعرِ اخیرِ آن خواهد‌بود. و رضا بونورِ لاریجانی* یک شاگردِ او، چنان‌که دیواروز** و مسته‌مرد» (ص ۱۹۴).

نیما در نامه‌ای در همین سال (۱۳۰۷) نیز خطاب به مَتکان «نمایندهٔ معارفِ آمل»، از «ادبیاتِ ولایتی» سخن‌می‌گوید و در جستجوی دیوانِ امیر، چاپِ برنهارد دُرن است (نامه‌ها، به‌کوششِ طاهباز، نشرِ علم، ۱۳۷۶، ص ۲۹۵). او دو سالِ بعد، در دو نامه خطاب به برادرش لادبن نیز، هم‌چنان آرزوی دست‌یافتن به همان کتاب را دارد. در نامهٔ نخست می‌نویسد، به‌دنبالِ کتاب‌های خطی برای نوشتنِ بعضی قسمت‌های تاریخِ مازندران هستم. او از برادرش که آن سال‌ها در روسیه اقامت‌داشته تقاضا دارد از «کتاب‌خانه‌های» (کتابفروشی‌های‌) مسکو یا لنینگراد، دیوانِ امیر «از تألیفاتِ مسیو برنهارد دارن، مستشرقِ معروفِ روسی» را برایش پیدا کند (ص ۴۰۲). در نامهٔ دوم، از لادبن که در تهران به‌سرمی‌برده می‌خواهد تا به‌واسطهٔ «ناتِل» (دکتر خانلری) از آقای مسکوبِ بارفروشی، سراغی از دیوانِ امیر چاپِ پطرزبورغ را بگیرد؛ کتابی که نیما خود در بارفروش آن را نزدِ مسکوب دیده‌بوده‌است (ص ۴۲۴). در یادداشت‌های روزانهٔ نیما نیز در کنارِ دیگر شاعرانِ مازندرانی (رضا خراد و بُندار) یادی از «امیر» شده‌است (چاپ‌شده در: آثارِ نیما، به‌کوششِ طاهباز، انتشاراتِ بزرگمهر، ص ۲۷۳).

جدا از این اشارات در آثارِ منثور، نیما در دفترِ «روجا» که ترانه‌های بومی یا طبری‌سروده‌های اوست نیز به امیر اشاراتی دارد. در دو ترانه، سخن از «کیجا»یی (دختری) است که شعرِ امیر (و گوهر: طالبا) را زمزمه‌می‌کند (مجموعهٔ کاملِ اشعار، به‌کوشش طاهباز، موسسهٔ انتشاراتِ نگاه، صص ۶۵۱ و ۶۹۷). در دو ترانهٔ دیگر نیز نیما با امیر گفتگو و درددل‌می‌کند. اصل و برگردانِ یکی از این ترانه‌ها را نقل‌می‌کنیم:

امیر گن م دل حاجی ار غم دارن
نیما گن م دل ت موتم دارن
دنی اگر هزار آدم دارن
جان امیر ت جور م جور کم دارن

«امیر می‌گوید دلم برای حاجی غم دارد. نیما می‌گوید دلم برای تو ماتم دارد. دنیا اگر هزاران انسان دارد، (به) جانِ امیر (سوگند) مانندِ من و تو کم دارد» (ص ۶۴۱).


* این شاعر را نمی‌شناسم. آیا «بونور» گشتهٔ واژهٔ «بُندار» است؟!
** در منابعی «دیواره‌رز» نیز آمده‌است.
#احمدرضا_بهرام_پورعمران
@azgozashtevaaknoon
https://www.group-telegram.com/davat1394.com/18033
👍1
چشمانت آفریقا
کلامت چشمه
و چراغت در این خانه
که می‌سوزد

خانه فرهنگ گیلان درگذشت شاعر و هنرمند فرهیخته و از موسسین این خانه، احمدقربان‌زاده را به اهالی ادب و فرهنگ و هنر تسلیت می‌گوید و در غم ازدست دادنش به سوگ می‌نشیند.
@kfgil
👍1
صداقت رادیکال در عصر جنگ و جنایت

✔️ بابک شاکر

دوات، خبری_تحلیلی، (فرهنگی_هنری)،فرامرز:
لاسلو کراسناهورکایی نویسنده‌ای است که رمان را نه صرفاً وسیله‌ای برای روایت، بلکه ابزار اندیشیدن می‌داند. در جهان او، ادبیات به قلمرو پرسش بدل می‌شود: پرسش از بقا، معنا، و امکانِ گفتار در جهانی تهی‌شده. کراسناهورکایی در ۱۹۵۴ در مجارستان به دنیا آمد، سرزمینی که تجربه‌ی دو جنگ جهانی، کمونیسم و شکست مدرنیته را در حافظه‌ی تاریخی خود داشت. در آثار او نه حسرت گذشته دیده می‌شود و نه امیدِ ساده به آینده؛ بلکه زندگی در لحظه‌ی بحران، با تمام پیچیدگی و آشوبش، به تصویر کشیده می‌شود. جملات بلند و در هم‌تنیده‌ی او، که گاه چند صفحه ادامه می‌یابند، تقلیدی از سیلان ذهن انسان در مواجهه با پوچی و فروپاشی‌اند.

اهمیت کراسناهورکایی در عصر ما در مواجهه با جهان جنگ‌زده و پرابتذال بیش از پیش روشن می‌شود.
بقیه پست پایین👇
https://www.group-telegram.com/davat1394.com/18039
👍1
بقیه از پست بالا👇
انتخاب او برای جایزه نوبل ادبیات ۲۰۲۵، نشانه‌ای از توجه جهانی به ادبیاتی است که جرأت می‌کند واقعیت را بدون تسکین و بازنمایی ساده نشان دهد. او هیچ امیدِ مطمئنی نمی‌دهد، اما همین بی‌رحمی و صداقت رادیکال، در برابر هیاهوی رسانه‌ها و روایت‌های سطحی، نوعی مقاومت انسانی است. جهان او ویران است، اما این ویرانی، خودِ حقیقت است؛ حقیقتی که خواننده را وادار می‌کند با بی‌معنایی زندگی کند، بی‌آنکه آن را به دروغین‌ترین شکل تسلی‌بخشی‌ها بدل سازد.

در میان آثار او، «تانگوی شیطان» (Sátántangó) بیش از همه در میان فارسی‌زبانان شناخته شده است. این رمان، تمثیلی از جهان معاصر است: دهکده‌ای متروک که ساکنانش در انتظار منجی‌اند، اما هر نجاتی جز بازتولید چرخه‌ی جهل و فریب نیست. دیگر آثار مهم او شامل «ملال مقاومت» (The Melancholy of Resistance)، «جنگ و جنگ» (War and War) و «سِیوبو در آن پایین» (Seiobo There Below) هستند. در «ملال مقاومت»، فروپاشی جامعه در قالب جنون جمعی به تصویر کشیده می‌شود؛ در «جنگ و جنگ»، انسان درمانده در برابر تاریخ، به متن و روایت پناه می‌برد؛ و در «سِیوبو در آن پایین»، هنر به مثابه تنها باقیمانده‌ی امر مقدس در جهانی سکولار و بی‌روح به نمایش درمی‌آید.

کراسناهورکایی جهانی واحد را می‌کاود: جهانی که در آن حقیقت نه در دین، نه در سیاست و نه در علم یافت می‌شود، بلکه در خودِ آگاهی از بی‌معنایی پنهان است. او از خواننده می‌خواهد به جای مصرف معنا، به «زیستن در بی‌معنایی» تن دهد. این رویکرد، هم در فرم و هم در محتوا تکرار می‌شود و ریشه در اگزیستانسیالیسم و عرفان تاریک اروپای شرقی دارد. برای خواننده‌ی فارسی‌زبان، مواجهه با کراسناهورکایی مواجهه با نویسنده‌ای است که جهان امروز را نه گلایه می‌کند و نه موعظه، بلکه همان‌گونه که هست نشان می‌دهد: سرد، بی‌رحم و در عین حال پر از لحظات مکاشفه. در جهانی که همه‌چیز دروغین شده، صداقت، اگر هنوز معنایی دارد، در سکوت و ویرانی است — همان جایی که کراسناهورکایی ایستاده است.
https://www.group-telegram.com/davat1394.com/18039
👍1
Forwarded from ژاژ و واژ
Sabegh Esfahani (book).pdf
18.2 MB
#دانلود کتاب «معرفی و گزیده اشعار #سابق_اصفهانی از شاگردان مکتب #صائب_تبریزی»

به کوشش و پژوهش: #دکتر_محمدعلی_شیوا
چاپ نخست: آذرماه ۱۳۹۹
#انتشارات_پرنیان_خیال

🔹سابق اصفهانی از شاعران نیمه دوم قرن یازدهم و از معاشران و شاگردان صائب تبریزی است. علیرغم اشتهار این شاعر نازک خیال در زمان حیات، متاسفانه تاکنون در ادب فارسی ناشناخته مانده است.
این کتاب نخستین تلاش جدی برای معرفی این شاعر گمنام به جامعه ادبی است.

#محمدعلی_شیوا
@zhazh_o_vazh
👍2
گروه شعر فارسی خانه‌ فرهنگ گیلان:
🔹شعرخوانی و نقد
🔸یکشنبه| ۲۰ مهر ۱۴۰۴ |ساعت ۱۷

@kfgil
👍2
آشکاری یک راز
نمایشگاه آفرینه‌های تنانگی در کارگاه پویا رشت
https://www.group-telegram.com/davat1394.com/18044
👍3
چو آفتاب می از مشرق پیاله برآید
ز باغ عارض ساقی هزار لاله برآید
نسیم در سر گل بشکند کلاله‌ی سنبل
چو در میان چمن بوی آن کلاله برآید شکایت شب هجران نه‌آن حکایت حالی‌ست
که‌ شمه‌ای ز بیانش به صد رساله برآید
ز گرد خوان نگون فلک طمع نتوان داشت که بی ملالت صد غصه یک نواله برآید گرت چو نوح نبی صبر هست در غم طوفان
بلا بگردد و کام هزار ساله برآید
به سعی خود نتوان برد پی به گوهر مقصود
خیال بود که این کار بی‌حواله برآید نسیم زلف تو گر بگذرد به تربت حافظ
ز خاک کالبدش صد هزار ناله برآید

روز حافظ را،به سال ۱۴۰۴ جلالی خورشیدی
https://www.group-telegram.com/davat1394.com/18048
👍1
2025/10/12 11:18:58
Back to Top
HTML Embed Code: