Telegram Group Search
Forwarded from صُراحی
@divanenevesht🍷
چو باد، عزمِ سرِ کویِ یار خواهم کرد

نفس به بویِ خوشش مُشکبار خواهم کرد
6🕊1
معده ام اینقدر 👌 مونده تا از درد بترکه.
معده درد عصبی هم درد بدیه که کمتر در جوامع بهش پرداخته شده.
😢101😐1
یه پیجی رو از دیروز دنبال میکنم، پوشاک.
خیلی کارهاش خوشگله.الان رفتم رو سایتش، دیدم هودی سه میلیون!
تی شرت لانگ یک میلیون و پانصد😊
چرا خب؟ این با تی شرت لانگ سیصد تومنی که ما میخریم چه فرقی داره؟( البته خدایی خیلییی وقته پوشاک نخریدم، و نمیدونم تی شرت لانگ چقدره؟ ولی هودی چهار میلیون؟)
👍15
باشگاه کتابخوانی سَمَر برگزار می‌کند:


یک وقتایی آن‌قدر در نقش‌ها و مسئولیت‌هایمان گم می‌شویم
که یادمان می‌رود خودمان هم چراغی هستیم.
چراغی که سال‌هاست فقط برای دیگران روشن مانده!

در این دوره‌ی کتاب‌خوانی و گفت‌وگو،
با الهام از زندگی آرام و پرتنش کلاریس،
به خاموشی‌ها، خواسته‌ها و انتخاب‌های خودمان سر می‌زنیم.
می‌خوانیم. حرف می‌زنیم و کمی خودمان را روشن‌تر می‌کنیم.


---

📘 عنوان دوره: چراغ خودم را روشن می‌کنم
🕯 بر پایه‌ی رمان: «چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم» – زویا پیرزاد
🗓 در ۴ جلسه‌ی گفت‌وگومحور
🎯 همراه با تمرین‌های کوچینگ و خودآگاهی


---

در این مسیر یاد می‌گیریم:
چطور نقش‌های همیشگی‌مان را ببینیم و بازتعریف کنیم؛
مرز بین نیاز و عشق را بشناسیم؛
خودِ فراموش‌شده‌مان را دوباره صدا کنیم!

📍ویژه‌ی همه‌ی کسانی که دوست دارند
از دل یک داستان آشنا،
به زندگی درونی و چراغ‌های خاموش‌شان سر بزنند.


شروع دوره: ۲۱ آبان ماه
زمان: چهارشنبه‌ها ساعت ۲۰
به مدت ۴ هفته
تسهیلگر: سیده‌زهرا محمدی

هزینه‌ی دوره: یک میلیون تومان

ثبت‌نام از طریق آیدی:
@SeyedeZahraMohammadii
1😁1
خونه مامان بابا برای من همونجایی که از همه درد و غم هایی که تو زندگی خودم سرم آوار شده بهش پناه میبرم.
راستش هیچکدوم از دردهای من رو نمیدونن.
هیچکدوم رو.
ولی چون نمیدونن، چون پا به پای من غصه نمیخورن، چون حتی به ذهنشون خطور نمیکنه که دختر همیشه قوی شون کجای زندگی وایساده، میگیم، میخندیم و همین من رو از باتلاق های زندگی شخصیم بیرون میکشه.
حتی اگر موقت و کوتاه و‌گذرا باشه.
مثل یه ژلوفن.

#مامان
#بابا
#خواهرکوچولو
#زندگی_خانوادگی
31
اومدم شیراز، پنج دقیقه است از در خونه اومدم بیرون و دو تا آشنا دیدم.
کلان شهر نیست که، محله است!
8😁6
مامانم و خاله ام یه طوری نسبت به اینکه آدم چند جا کار داشته باشه و با اسنپ بره براشون عجیبه، که مامانم داشت با خاله ام حرف میزد، گفتن دیوانه داره میره بیرون بگیم بره اینم نگاه کنه، گفتم من تو این ترافیک ماشین نمیبرم دارم با اسنپ میرم،
گفتن خب پس هیچی😐
گفتم خب بابا بگید شاید تو مسیرم بود اصلا.گفتن وا نههه حالا عصر که با ماشین رفتی بیرون برو انجام بده😐
چتونننننه عامو😒
😁7
Forwarded from شبانه نویس
ما خوزستانی‌ها این تجربه رو از زمان جنگ ایران و عراق داریم که کنار مدرسه‌ها یه سنگر درست کرده بودند برای اینکه زمان آژیر قرمز، دانش‌آموزا داخلش پناه بگیرند؛
بهش می‌گفتیم "پناهگاه"..

امروز ساعت پنج صبح، منتظر ماشین؛ پست بالا رو خوندم و با خودم فکر کردم؛ توی همون سنگر‌ها، موش هم بود؛ شیشه هم گاهی دستهامون زخمی می کرد؛ حتی پامون لگد می‌شد و دعوا می‌کردیم اما با همه‌ی اینها؛ پناهگاه همه‌مون رو از ترکش حمله‌های هوایی دور نگه می‌داشت..و احساس امنیت می‌کردیم

می‌خوام بگم؛ "خانواده" هم همینه؛ اگر چه ممکنه گهگداری بهمون زخم بزنند؛ دلمون رو بسوزونند و ازشون رنجیده‌خاطر شیم؛
اما در نهایت، همون پناهگاه امنی است، که هنگام آژیرهای قرمز زندگی می‌تونیم بهش پناه ببریم...
#خانواده
15👍5
تاکسی نبرد، یه خیابون زودتر پیاده شدم، ۷۰۰تومن افتادم تو خرج😒
مجبور شدم برای خودم لباس بخرم.😈
به دلایل تراکنش های مالی و مالیات و اینا، کارت همسر دستمه و چقدر خوبه خرید کنی پیامک نیاد برات😂
😁26
دو تا دستبندمو تنگ کردم دونه ای ۴۸۰ تومن😐
آدم چه کارهای بیهوده ای میکنه خداوکیلی.
😢5
Divane nevesht
دو تا دستبندمو تنگ کردم دونه ای ۴۸۰ تومن😐 آدم چه کارهای بیهوده ای میکنه خداوکیلی.
یه انگشتر طلا دارم که شکسته
هدیه اولین سالگرد ازدواجمونه
و دوستش دارم
میخواستم ببرم اینم تعمیر کنم ولی دارم فکر میکنم برم کلا عوضش کنم کار منطقی تریه😐
3😁3
Forwarded from حرفهایم!!
https://www.group-telegram.com/divanenevesht.com/20629
وقتایی که هست یه لحظاتی اتفاق میفته که واقعا ذوق‌زده ترین میشم، مثلا دیشب وقتی تو پاگرد جلو آشپزخونه ۴ تایی وایساده بودیم و میخندیدیم، تا آخرشب که سه تایی با مامان نشسته بودیم به حرف زدن و خندیدن، اصن این ترکیب سه نفره خنده‌دار برا من مثل مسکن عمل میکنه، بشینیم چرت و پرت بگیم و بخندیم بهترین لحظه‌ است واقعا واسم.
و میدونین وقتایی که نیست همیشه انگار یه چیزی کمه، حضورش پررنگه، ما تا مدت‌ها ترکیب سر میز غذا نشستنمون عوض نشده بود، جاش خالی بود، تا مدت‌ها که میگم منظورم همین چند ماه پیشه که تغییر دکوراسیون دادیم و مبل همیشگی بابا جاش عوض شد و رفت دقیقا پشت جای من سر میز و واسه همین ترکیب رو تغییر دادم که وقتایی که میخوام همینجوری بشینم پشتم به بابام نباشه.
حقیقتا خانواده چیزیه که وقتی هست نمیفهمیش و وقتی نیست خیلی میفهمیش!
و خب البته که بحث حضور پررنگ هم هست، من همیشه دلم واسه #خواهر‌جانم تنگه، و همیشه جاش تو خونمون خالیه.

پ.ن: یه چیزی که دلم میخواد بگم اینجا اینه که اتاق اون اتاق خوبه خونه ماست، هم نورش خیلی خوبه هم مدلی که ما چیدیمش، و بعد از ازدواجش هنوزم اونجا اتاق اونه، یعنی حتی تو حرفامون هم اونجا اتاق خودشه، و در جواب اطرافیانی که میگفتن چرا اتاقتون رو عوض نمیکنی، همیشه یه بهونه‌ای میاوردم، ولی دلیل اصلیش اینه که اونجا اتاق اونه و من هیچوقت دلم نخواست اتاق از اتاقش به اتاقم تغییر کنه. میدونین انگار اونجا باید متعلق بهش میموند.
4👎1
دو تا پیام ناشناس رو جواب دادم و بات رو پاک کرده بودید.
Forwarded from موّاج
موّاج
Photo
بعد یه بنده خدایی به من میگفت تو همیشه نشون دادی سوپرمن هستی بعد وقتی داری از خستگی بیهوش میشی میگی چرا مردم به رعایت حال من زودتر شام نمیخورن، یا مهمونی میگیرن یا کلا اینو لحاظ نمیکنن که این ادم شیفت اورژانس بوده و با روزهای دیگه اش متفاوته، یا همین الان مستقیم عزیزش رو از زیر شیمی درمانی برده خونه اش و دو ساعت نشسته تو جاده و خودش رو رسونده به مهمونی شما.
خب عزیز من درسته من سندرم ایمپاستر دارم ولی دیگه همه میدونن آدم بعد از سه تا شیفت شب دیگه توان مهمونداری نداره که پا میشن میان خونه ات و تازه تیکه و کنایه هم میپرونن که چرا خونه اونطور که باید تمیز و مرتب نبوده!
👍3🕊31
یه سوال بپرسم؟
این ها بدون قصد و غرض و تیکه و کنایه است، فقط سواله برام.
چرا اینقدر اخبار و حواشی براتون مهمه؟
دقیقا کجای زندگیتون رو پر میکنه؟
و دنبال کردنش و متوجه‌شدن جزییاتش چه قسمتی از زندگیتون، ذهنتون رو تحت تاثیر قرار میده؟
👌19😐4🤔1
Forwarded from strawmarry🍓
در بحبوحه ی جنگ جهانی دوم
آندره ژید تو یکی از داستانهاش می نویسه:
فضا نیمه تاریک و نیمه روشن است
نمیدانم این طلیعه ی سپیده دم است یا آغاز شبی دراز…
👍5
2025/10/23 07:32:01
Back to Top
HTML Embed Code: