انجیرهای پوکِ زندگی ما
#روزگار_سپری_نشده_ی_کودکی_ما (۶)
#ابراهیم_موسی_پور_بشلی
در دهات ما در مازندران، انواع و اقسام درختهای انجیر در حیاط_باغها میرویید و اغلب آنها انجیرهای شیرین بار میآوردند. انجیرهای بومی در مازندران نیازی به کاشتن ندارند و خودشان بدون دخالت انسان، از هر شکافی که فکرش را بکنید سر بر میآورند. کافیست خانهای را برای مدتی کمتر از یک سال ترک کنند؛ قبل از پایان سال، از بیخ ستونهای خانه و از گوشهوکنار پلهها و از هر شکافی در دیوارها یا سقف خانه، بوتهها و درختکهای مختلف و بهویژه درختچههای انجیر میروید و تا چشم بر هم بزنیم، به درختی معقول بدل میشوند.
در کودکی عادت داشتیم که علاوه بر انجیرهای خانهی خودمان انجیرهای خانههای همسایهها را هم امتحان کنیم.
در کوچهی ما در خانهی بیبیخاله، درخت انجیری روییدهبود که شاخههایش از دیوار حیاط بیرون آمده بود و انجیرهایش یکسره به عابران چشمک میزدند.
من خردسال بودم و طبعا دستم به آن انجیرها نمیرسید.
این انجیرها شده بودند مترومعیار رشد و شکوفایی و موفقیتِ من! تا سالها هر بار که از کنار دیوار باغ بیبیخاله میگذشتم، دست بلند میکردم که ببینم چهقدر قد کشیدهام و کِی دستم به آن انجیرها خواهد رسید.
نفهمیدم کِی ولی بالاخره یک روز دیدم دستم به انجیرهای بالای شاخهها رسیدهاست.
انجیری درشت از شاخه کندم و پوست کندم. انجیر عجیبی بود که بر خلاف همهی دیگر انجیرهای زندگیام، بهراحتی پوستکن نمیشد. تا انجیر معهود را در دهان گذاشتم، دیدم این انجیر قابل خوردن نیست!
انجیر دیگری چیدم و بردم پیش بچهها. معلوم شد که این انجیر، غیرخوراکی و در اصطلاح مازندرانیها، چِسانجیر (انجیرِ بادی) بوده است و این همه انتظار، صرف دستیابی به انجیری بیارزش شده است؛ تجربهای که در دهها عرصهی دیگر هم متاسفانه تکرارش کردهام و البته که شاید شما هم تکرارش کردهاید!
۲۲ شهریور ۱۴۰۴
@AndoneMila
#کودکی #تاریخ_اجتماعی_کودکی #تاریخ_اجتماعی_روستا
#خاطرات
  #روزگار_سپری_نشده_ی_کودکی_ما (۶)
#ابراهیم_موسی_پور_بشلی
در دهات ما در مازندران، انواع و اقسام درختهای انجیر در حیاط_باغها میرویید و اغلب آنها انجیرهای شیرین بار میآوردند. انجیرهای بومی در مازندران نیازی به کاشتن ندارند و خودشان بدون دخالت انسان، از هر شکافی که فکرش را بکنید سر بر میآورند. کافیست خانهای را برای مدتی کمتر از یک سال ترک کنند؛ قبل از پایان سال، از بیخ ستونهای خانه و از گوشهوکنار پلهها و از هر شکافی در دیوارها یا سقف خانه، بوتهها و درختکهای مختلف و بهویژه درختچههای انجیر میروید و تا چشم بر هم بزنیم، به درختی معقول بدل میشوند.
در کودکی عادت داشتیم که علاوه بر انجیرهای خانهی خودمان انجیرهای خانههای همسایهها را هم امتحان کنیم.
در کوچهی ما در خانهی بیبیخاله، درخت انجیری روییدهبود که شاخههایش از دیوار حیاط بیرون آمده بود و انجیرهایش یکسره به عابران چشمک میزدند.
من خردسال بودم و طبعا دستم به آن انجیرها نمیرسید.
این انجیرها شده بودند مترومعیار رشد و شکوفایی و موفقیتِ من! تا سالها هر بار که از کنار دیوار باغ بیبیخاله میگذشتم، دست بلند میکردم که ببینم چهقدر قد کشیدهام و کِی دستم به آن انجیرها خواهد رسید.
نفهمیدم کِی ولی بالاخره یک روز دیدم دستم به انجیرهای بالای شاخهها رسیدهاست.
انجیری درشت از شاخه کندم و پوست کندم. انجیر عجیبی بود که بر خلاف همهی دیگر انجیرهای زندگیام، بهراحتی پوستکن نمیشد. تا انجیر معهود را در دهان گذاشتم، دیدم این انجیر قابل خوردن نیست!
انجیر دیگری چیدم و بردم پیش بچهها. معلوم شد که این انجیر، غیرخوراکی و در اصطلاح مازندرانیها، چِسانجیر (انجیرِ بادی) بوده است و این همه انتظار، صرف دستیابی به انجیری بیارزش شده است؛ تجربهای که در دهها عرصهی دیگر هم متاسفانه تکرارش کردهام و البته که شاید شما هم تکرارش کردهاید!
۲۲ شهریور ۱۴۰۴
@AndoneMila
#کودکی #تاریخ_اجتماعی_کودکی #تاریخ_اجتماعی_روستا
#خاطرات
Forwarded from Toos Bookshop کتابفروشی توس
  
ذکر جمیل سعدی در ملفوظات چشتی / سابقه رواج شعر سعدی در حلقههای صوفیان طریقه چشتیه هند
مسعود فریامنش
چاپ اول ۱۴۰۴، انتشارات دوستان
قطع رقعی، ۱۹۲صفحه، جلد شومیز
قیمت: ۲۸۰۰۰۰تومان
خرید اینترنتی:
toosbook.ir/p/ذکر-سعدی
  مسعود فریامنش
چاپ اول ۱۴۰۴، انتشارات دوستان
قطع رقعی، ۱۹۲صفحه، جلد شومیز
قیمت: ۲۸۰۰۰۰تومان
خرید اینترنتی:
toosbook.ir/p/ذکر-سعدی
آیا ما علومانسانی/اجتماعیچیهای بدبخت، واقعاً بدبختیم؟
#یادداشتهای_زندگی_روزانه
#ابراهیم_موسی_پور_بشلی
واقعیت ایناست که ما معمولاً از طریق تحصیلات و تخصصمان امکان دستیابی به ابزارهای قدرت را نداریم و وقتی ابزارها و معداتِ قدرتیابی را نداریم، طبعاً اعتبار موثری هم در اجتماع نداریم. خب تا اینجایش مشکل حادی نیست و اغلب اهالی علوم انسانیاجتماعی خودشان بلدند که بدون قدرت و نفوذ هم با قناعت و آزادگی و تا حد قابل قبولی حتی با رضایت زندگی کنند اما مشکل آنجایی رخ مینماید که دیگران، خاصه اطرافیان و بستگان و آشنایانشان ممکن است دربارهی این جماعت تصورات دیگری داشته باشند. ماها گاهی (این گاهی متاسفانه خیلی گاههاست)، وقتی که مردم، دوست یا غریبه، از ما درخواستی میکنند، که در توانمان نیست، بلکه اصلاً در حوالی آن پتانسیل هم نیستیم، بهروشنی از این بیفایدگی و ناتوانیمان در عرصهی عمومی زندگی مردم، آگاه و در اثر آن، افسرده میشویم.
چیزهایی که ممکن است مردم بخواهند، ساده است؛ قرض مالی، معرفی به جایی، پارتی شدن برای کاری، یک نوبت دکتر گرفتن، تهیهی یک دارو، و ...همین درخواستهای انسانیِ ساده، ولی خب بیشتر ما اهالی علوم انسانیاجتماعی، حتی یک مکانیک، یا یک گروهبان در یک کلانتری یا یک منشی مطبِ آشنا نداریم یا اصلا هیچ مدیر و مقامی یا رییس کارخانهای یا تاجری یا ... را نمیشناسیم که بخواهیم برای فلان دوستمان کاری بکند (برعکس، مثلاً در یک جاهایی اگر طرف اسمی از ما ببرد، کارش راه نمیافتد هیچ، چهار تا پیچ اضافه هم در کارش وارد میکنند). بههرروی وقتی مردم مثلا به امثال ماها زنگ میزنند که آقا اگر میشود از اعتبارتان استفاده کنید و فلان کار کوچک ما را راه بیندازید، و نمیدانند که حوزهی اقتدار و اعتبار ما محدود به یک کلاس ۱۲ متری با ده تا دانشجوجهی از خودمان مفلستر است، واقعاً از جنبههایی مایهی خجالت ماست. ما نمیتوانیم برای کسی کار پیدا کنیم؛ نمیتوانیم برای کسی وام بگیریم؛ نمیتوانیم برای انتقال بچهاش از فلان واحد به بهمان واحد کاری بکنیم؛ نمیتوانیم برای کسی یک خوابگاه جور کنیم؛ و خلاصه نمیتوانیم به سادهترین و انسانیترین تقاضاهای کسی پاسخ بگوییم و از این بابت شرمندهایم.
با اینهمه گرچه در جبههی بیرونی از این احساس بیکفایتی و ناکارآمدیمان ملول و شرمساریم، در جبههی درونیمان، تحملِ این ناتوانیها و پذیرفتنِ این نتوانستنها برای ما خیلی سخت نیست. چون برای این نتوانستنها هزینه دادهایم؛ شرافتمان، غرورمان و آزادگیمان پشت این نتوانستنهاست اما در عینحال یک چیز دیگر هم اینجا هست که باعث ناراحتی میشود:
درست است که ما اهالی علوم انسانیاجتماعی معمولاً برای افراد کاری نمیتوانیم بکنیم ولی کارهای زیادی برای کلیت انسان و اجتماع ازمان برمیآید که خب دقیقاً کسی در این حوزه از ماها تقاضایی نمیکند!
هزار کار دیگر هست که اهالی این علوم میتوانند و اتفاقاً خیلیهای دیگر نمیتوانند انجامش بدهند اما هیچ کس آن تواناییهاشان را نمیخواهد؛ اصلا انگار هیچ کس نیازی به آنچه از این جماعت برمیآید ندارد.
انگار کسی برایش مهم نیست که اهالی علوم انسانیاجتماعی چه راه دشواری را طی کردهاند و چه یاد گرفتهاند و در مقابلِ آن ناتوانیها، چه تواناییهایی دارند.
انگار فقط یک مجموعهی معیار و متعارف و معمول از توانستنها در ایران بین مردم به رسمیت شناختهشده و هر کس آنها را نداشته باشد، در چشم مردم، ناتوان حساب میشود ولو هزار توانایی دیگر داشته باشد.
خب اگر اینطور به قضیه نگاه کنیم، بله ما خیلی بدبختیم ولی برخی اهالی علوم انسانیاجتماعی میگویند که خوشبختانه به قول بوردیو، اقلّاً ماها میدان خودمان را داریم و دستکم در میدان اختصاصیمان حرف و پیام و ارزش کارهای هم را درک میکنیم، پس ما میتوانیم دلخوش به این مقدار باشیم و با یک برچسب عوام زدن به بقیه! از اینکه همدیگر را داریم، احساس ایمنی کنیم و دستکم در درون میدان اجتماعیمان احساس عدم کفایت نکنیم.
اما مشکل دیگری هم هست: ماها نهتنها در حوزهی خواستههای معمولیِ مردم عادی، کاری ازمان برنمیآید، در عصر پایان اتوریتههای تخصصی و دانشگاهی خاصه در علوم انسانیواجتماعی، در حوزههای تخصصیمان هم، عوام ماها را قبول ندارند یعنی حتی وقتی مثلاً دربارهی زمان و زادگاه زردشت، یا ریشهی فلان واژه یا نقد فلان روایت تاریخی، یا فلان سخن نیچه و هیوم یا فلان معضل اقتصادی یا فلان رویداد سیاسی یا ... هم نظر بدهیم، عوام نظر کسی را قبول میکنند که در چشم آنها در حوزهی نیازها و تقاضاهای معمول روزمرهشان تواناتر باشد.
@AndoneMila
۲۴ شهریور ۱۴۰۴
  #یادداشتهای_زندگی_روزانه
#ابراهیم_موسی_پور_بشلی
واقعیت ایناست که ما معمولاً از طریق تحصیلات و تخصصمان امکان دستیابی به ابزارهای قدرت را نداریم و وقتی ابزارها و معداتِ قدرتیابی را نداریم، طبعاً اعتبار موثری هم در اجتماع نداریم. خب تا اینجایش مشکل حادی نیست و اغلب اهالی علوم انسانیاجتماعی خودشان بلدند که بدون قدرت و نفوذ هم با قناعت و آزادگی و تا حد قابل قبولی حتی با رضایت زندگی کنند اما مشکل آنجایی رخ مینماید که دیگران، خاصه اطرافیان و بستگان و آشنایانشان ممکن است دربارهی این جماعت تصورات دیگری داشته باشند. ماها گاهی (این گاهی متاسفانه خیلی گاههاست)، وقتی که مردم، دوست یا غریبه، از ما درخواستی میکنند، که در توانمان نیست، بلکه اصلاً در حوالی آن پتانسیل هم نیستیم، بهروشنی از این بیفایدگی و ناتوانیمان در عرصهی عمومی زندگی مردم، آگاه و در اثر آن، افسرده میشویم.
چیزهایی که ممکن است مردم بخواهند، ساده است؛ قرض مالی، معرفی به جایی، پارتی شدن برای کاری، یک نوبت دکتر گرفتن، تهیهی یک دارو، و ...همین درخواستهای انسانیِ ساده، ولی خب بیشتر ما اهالی علوم انسانیاجتماعی، حتی یک مکانیک، یا یک گروهبان در یک کلانتری یا یک منشی مطبِ آشنا نداریم یا اصلا هیچ مدیر و مقامی یا رییس کارخانهای یا تاجری یا ... را نمیشناسیم که بخواهیم برای فلان دوستمان کاری بکند (برعکس، مثلاً در یک جاهایی اگر طرف اسمی از ما ببرد، کارش راه نمیافتد هیچ، چهار تا پیچ اضافه هم در کارش وارد میکنند). بههرروی وقتی مردم مثلا به امثال ماها زنگ میزنند که آقا اگر میشود از اعتبارتان استفاده کنید و فلان کار کوچک ما را راه بیندازید، و نمیدانند که حوزهی اقتدار و اعتبار ما محدود به یک کلاس ۱۲ متری با ده تا دانشجوجهی از خودمان مفلستر است، واقعاً از جنبههایی مایهی خجالت ماست. ما نمیتوانیم برای کسی کار پیدا کنیم؛ نمیتوانیم برای کسی وام بگیریم؛ نمیتوانیم برای انتقال بچهاش از فلان واحد به بهمان واحد کاری بکنیم؛ نمیتوانیم برای کسی یک خوابگاه جور کنیم؛ و خلاصه نمیتوانیم به سادهترین و انسانیترین تقاضاهای کسی پاسخ بگوییم و از این بابت شرمندهایم.
با اینهمه گرچه در جبههی بیرونی از این احساس بیکفایتی و ناکارآمدیمان ملول و شرمساریم، در جبههی درونیمان، تحملِ این ناتوانیها و پذیرفتنِ این نتوانستنها برای ما خیلی سخت نیست. چون برای این نتوانستنها هزینه دادهایم؛ شرافتمان، غرورمان و آزادگیمان پشت این نتوانستنهاست اما در عینحال یک چیز دیگر هم اینجا هست که باعث ناراحتی میشود:
درست است که ما اهالی علوم انسانیاجتماعی معمولاً برای افراد کاری نمیتوانیم بکنیم ولی کارهای زیادی برای کلیت انسان و اجتماع ازمان برمیآید که خب دقیقاً کسی در این حوزه از ماها تقاضایی نمیکند!
هزار کار دیگر هست که اهالی این علوم میتوانند و اتفاقاً خیلیهای دیگر نمیتوانند انجامش بدهند اما هیچ کس آن تواناییهاشان را نمیخواهد؛ اصلا انگار هیچ کس نیازی به آنچه از این جماعت برمیآید ندارد.
انگار کسی برایش مهم نیست که اهالی علوم انسانیاجتماعی چه راه دشواری را طی کردهاند و چه یاد گرفتهاند و در مقابلِ آن ناتوانیها، چه تواناییهایی دارند.
انگار فقط یک مجموعهی معیار و متعارف و معمول از توانستنها در ایران بین مردم به رسمیت شناختهشده و هر کس آنها را نداشته باشد، در چشم مردم، ناتوان حساب میشود ولو هزار توانایی دیگر داشته باشد.
خب اگر اینطور به قضیه نگاه کنیم، بله ما خیلی بدبختیم ولی برخی اهالی علوم انسانیاجتماعی میگویند که خوشبختانه به قول بوردیو، اقلّاً ماها میدان خودمان را داریم و دستکم در میدان اختصاصیمان حرف و پیام و ارزش کارهای هم را درک میکنیم، پس ما میتوانیم دلخوش به این مقدار باشیم و با یک برچسب عوام زدن به بقیه! از اینکه همدیگر را داریم، احساس ایمنی کنیم و دستکم در درون میدان اجتماعیمان احساس عدم کفایت نکنیم.
اما مشکل دیگری هم هست: ماها نهتنها در حوزهی خواستههای معمولیِ مردم عادی، کاری ازمان برنمیآید، در عصر پایان اتوریتههای تخصصی و دانشگاهی خاصه در علوم انسانیواجتماعی، در حوزههای تخصصیمان هم، عوام ماها را قبول ندارند یعنی حتی وقتی مثلاً دربارهی زمان و زادگاه زردشت، یا ریشهی فلان واژه یا نقد فلان روایت تاریخی، یا فلان سخن نیچه و هیوم یا فلان معضل اقتصادی یا فلان رویداد سیاسی یا ... هم نظر بدهیم، عوام نظر کسی را قبول میکنند که در چشم آنها در حوزهی نیازها و تقاضاهای معمول روزمرهشان تواناتر باشد.
@AndoneMila
۲۴ شهریور ۱۴۰۴
ابومنصور ثعالبی، د. ۴۲۹ه.، التمثیل و المحاضره، چاپ عبدالفتاح محمد حلو، قاهره ۱۹۶۱م. ص ۲۸۰: 
"چوپان ندارد ولی بِدوش دارد! یعنی کسی را دارد که بدوشدش ولی کسی را ندارد که نصیحتش کند".
عجب مثلی است؛ خود حکایت نقدِ حالِ [خیلی از] ما[هاست] آن!
#فیش #تاریخ_اجتماعی_خوراک
@AndoneMila
  "چوپان ندارد ولی بِدوش دارد! یعنی کسی را دارد که بدوشدش ولی کسی را ندارد که نصیحتش کند".
عجب مثلی است؛ خود حکایت نقدِ حالِ [خیلی از] ما[هاست] آن!
#فیش #تاریخ_اجتماعی_خوراک
@AndoneMila
This media is not supported in your browser
    VIEW IN TELEGRAM
  در گردشِ خویش اگر مرا دست بُدی
خود را بِرهاندَمی ز سرگردانی
خیام
بطری از مرغک پرسید: «حالا آمد و من هیچ وقت نتوانستم این نقشه را ببینم و راه درست را پیدا کنم؛ تکلیف من چیست؟ چه معنی دارد که نقشه در درونم باشد و من تمام عمرم سرگردان باشم؟ به نظرت این مسخره نیست که من در این حالت به یک جای سفتی هم بخورم و بترکم و غرق بشوم و به ساحل نرسم؟».
@AndoneMila
کتاب مکالمات اقیانوسی اثر ابراهیم موسیپور بشلی | ایران کتاب
https://www.iranketab.ir/book/140776-oceanic-conversations
  خود را بِرهاندَمی ز سرگردانی
خیام
بطری از مرغک پرسید: «حالا آمد و من هیچ وقت نتوانستم این نقشه را ببینم و راه درست را پیدا کنم؛ تکلیف من چیست؟ چه معنی دارد که نقشه در درونم باشد و من تمام عمرم سرگردان باشم؟ به نظرت این مسخره نیست که من در این حالت به یک جای سفتی هم بخورم و بترکم و غرق بشوم و به ساحل نرسم؟».
@AndoneMila
کتاب مکالمات اقیانوسی اثر ابراهیم موسیپور بشلی | ایران کتاب
https://www.iranketab.ir/book/140776-oceanic-conversations
درختافکن بُوَد کمزندگانی!
در نمایی از فیلم Slow West ساختهی John Maclean از چشم دو شخصیت اصلی فیلم، اسکلت مردی را میبینیم که با تبری در دست، زیر تنهی درختی مانده و مرده؛ در واقع گویی ریشهی خودش را با تبر قطع کرده است. ذهنیت کارتونی کارگردان موجب خلق یک شات بهیادماندنی شده است (گواینکه این فیلم بهطور کلی هم حاکی از دانش ستودنیِ کارگردان در گرافیک و فتوگرافیک و استفاده از آنها در قاببندیهاست).
#مکث ۷
@AndoneMila
#یادداشتهای_سینمایی #محیط_زیست
#گرافیک #گرافیک_در_سینما
  در نمایی از فیلم Slow West ساختهی John Maclean از چشم دو شخصیت اصلی فیلم، اسکلت مردی را میبینیم که با تبری در دست، زیر تنهی درختی مانده و مرده؛ در واقع گویی ریشهی خودش را با تبر قطع کرده است. ذهنیت کارتونی کارگردان موجب خلق یک شات بهیادماندنی شده است (گواینکه این فیلم بهطور کلی هم حاکی از دانش ستودنیِ کارگردان در گرافیک و فتوگرافیک و استفاده از آنها در قاببندیهاست).
#مکث ۷
@AndoneMila
#یادداشتهای_سینمایی #محیط_زیست
#گرافیک #گرافیک_در_سینما
Forwarded from | پنجهنامه: تاریخ و خاطره | (𝓟𝓐𝓝𝓙𝓔𝓗)
  
  Forwarded from | پنجهنامه: تاریخ و خاطره | (𝓟𝓐𝓝𝓙𝓔𝓗)
  | پنجهنامه: تاریخ و خاطره |
🆔 www.group-telegram.com/HistoryandMemory
📘 زنان زرخرید در عصر سهشنبههای بخارا
کتاب زنان زرخرید، بررسی وضعیت کنیزان در ایران، پژوهش فریبا کاظمنیا را که انتشارات تیسا چاپ کرده در عصر سهشنبههای بخارا نقد و بررسی خواهد شد. این نشست در ساعت پنج بعدازظهر سهشنبه بیست و دوم مهرماه ۱۴۰۴ با سخنرانی علی دهباشی، فریبا کاظمنیا، ابراهیم موسیپور بشلی، یونس فرهمند و معصومعلی پنجه در باغ موزه نگارستان برگزار خواهد شد.
کتاب زنان زرخرید کوششی است در راستای بازسازی بخشی از تاریخ اجتماعی ایران که در روایتهای رسمی و نخبهگرایانه مغفول مانده است. نویسنده با بهرهگیری از طیفی متنوع از منابع تاریخی، فقهی، ادبی و سفرنامهها، وضعیت کنیزان را در ابعاد اقتصادی، حقوقی، اجتماعی و فرهنگی بررسی میکند و نشان میدهد که نهاد بردهداری در ایران نه صرفاً پدیدهای حاشیهای، بلکه ساختاری درهمتنیده با قدرت سیاسی، اقتصاد و نهادهای دینی و خانوادگی بوده است. این پژوهش با تأکید بر نقش کنیزان در بازتولید روابط سلطه و بازنمایی آنان به مثابه «کالا»، بر پیچیدگی تجربه زیسته این زنان فرودست صحه میگذارد و ابعادی چون آموزش، پیشهها، جایگاه خانوادگی، امکان آزادی و هویت اجتماعی آنان را تحلیل میکند. بدینترتیب، اثر حاضر در چارچوب تاریخ اجتماعی و مطالعات جنسیت، تلاشی است برای پر کردن خلأ پژوهشی در حوزه تاریخ زنان بینام و نشان و آشکار ساختن سازوکارهای جنسیتی-طبقاتی در جامعه ایرانی پیشامدرن.
▪️میدان بهارستان، خیابان دانشسرا، خیابان شریعتمدار رفیع، باغ موزه نگارستان
سهشنبه، ۲۲ مهر ۱۴۰۴/ ساعت ۵ عصر
🆔 www.group-telegram.com/HistoryandMemory
  کتاب زنان زرخرید، بررسی وضعیت کنیزان در ایران، پژوهش فریبا کاظمنیا را که انتشارات تیسا چاپ کرده در عصر سهشنبههای بخارا نقد و بررسی خواهد شد. این نشست در ساعت پنج بعدازظهر سهشنبه بیست و دوم مهرماه ۱۴۰۴ با سخنرانی علی دهباشی، فریبا کاظمنیا، ابراهیم موسیپور بشلی، یونس فرهمند و معصومعلی پنجه در باغ موزه نگارستان برگزار خواهد شد.
کتاب زنان زرخرید کوششی است در راستای بازسازی بخشی از تاریخ اجتماعی ایران که در روایتهای رسمی و نخبهگرایانه مغفول مانده است. نویسنده با بهرهگیری از طیفی متنوع از منابع تاریخی، فقهی، ادبی و سفرنامهها، وضعیت کنیزان را در ابعاد اقتصادی، حقوقی، اجتماعی و فرهنگی بررسی میکند و نشان میدهد که نهاد بردهداری در ایران نه صرفاً پدیدهای حاشیهای، بلکه ساختاری درهمتنیده با قدرت سیاسی، اقتصاد و نهادهای دینی و خانوادگی بوده است. این پژوهش با تأکید بر نقش کنیزان در بازتولید روابط سلطه و بازنمایی آنان به مثابه «کالا»، بر پیچیدگی تجربه زیسته این زنان فرودست صحه میگذارد و ابعادی چون آموزش، پیشهها، جایگاه خانوادگی، امکان آزادی و هویت اجتماعی آنان را تحلیل میکند. بدینترتیب، اثر حاضر در چارچوب تاریخ اجتماعی و مطالعات جنسیت، تلاشی است برای پر کردن خلأ پژوهشی در حوزه تاریخ زنان بینام و نشان و آشکار ساختن سازوکارهای جنسیتی-طبقاتی در جامعه ایرانی پیشامدرن.
▪️میدان بهارستان، خیابان دانشسرا، خیابان شریعتمدار رفیع، باغ موزه نگارستان
سهشنبه، ۲۲ مهر ۱۴۰۴/ ساعت ۵ عصر
🆔 www.group-telegram.com/HistoryandMemory
Forwarded from Bukharamag
عصر سهشنبههای بخارا
به مناسبت انتشار کتاب «ایران و توران: از عهد ایرانشهری تا روزگار صفوی» نوشتۀ حبیباله اسماعیلی که از سوی انتشارات نگارستان اندیشه منتشر شده است، پنجاه و یکمین نشست از سلسله نشستهای عصر سهشنبههای بخارا به نقد و بررسی این کتاب اختصاص یافته است. این نشست در ساعت پنج بعدازظهر سهشنبه بیست و نهم مهرماه ۱۴۰۴ با سخنرانی داریوش رحمانیان، جمشید نوروزی، حبیباله اسماعیلی و علی دهباشی در باغموزۀ نگارستان، تالار دکتر روحالامینی، برگزار خواهد شد.
دوگانۀ ایران و توران تصویر موقعیت تاریخی ایرانیان در قبال مسألۀ شرق سرحدات ایران در ادوار مختلف تاریخی است. حضور، ورود یا هجوم مهاجمان و مهاجرانی که در سرحدات شرقی ایران زمین میزیستند، قصۀ پرغصه اما آشنای مردمان ایرانزمین بهویژه ساکنان سرحدات شرقی بود. کمتر فردی را میتوان یافت که یک بارهم شده، در پرتو شنیدن داستان نبردهای دیرپای رستم ایرانی و افراسیاب تورانی، چیزی از دوگانۀ ایران و توران نشنیده باشد. در جامعۀ نخبگانی نیز در ادوار مختلف تاریخی ادیبان و مورخان چه از باب نقل روایت، چه به صورت ارسال المثل، از دوگانۀ ایرانی ـ تورانی هنگام سخن دربارۀ سرحدات شرقی ایرانزمین، فراوان یاد کردهاند. کتاب حاضر حاصل پژوهشی است چندین ساله که نتیجهاش بازشناسی تاریخی و زمینههای بروز و نمود مفهوم و مصادیق دوگانۀ ایران و توران در عهد باستان و بازآرایی آن در دورۀ زمانی پادشاهی شاه اسماعیل یکم تا شاه عباس یکم است.
میدان بهارستان، خیابان دانشسرا، خیابان شریعتمدار رفیع، باغموزۀ نگارستان، تالار دکتر روحالامینی
  به مناسبت انتشار کتاب «ایران و توران: از عهد ایرانشهری تا روزگار صفوی» نوشتۀ حبیباله اسماعیلی که از سوی انتشارات نگارستان اندیشه منتشر شده است، پنجاه و یکمین نشست از سلسله نشستهای عصر سهشنبههای بخارا به نقد و بررسی این کتاب اختصاص یافته است. این نشست در ساعت پنج بعدازظهر سهشنبه بیست و نهم مهرماه ۱۴۰۴ با سخنرانی داریوش رحمانیان، جمشید نوروزی، حبیباله اسماعیلی و علی دهباشی در باغموزۀ نگارستان، تالار دکتر روحالامینی، برگزار خواهد شد.
دوگانۀ ایران و توران تصویر موقعیت تاریخی ایرانیان در قبال مسألۀ شرق سرحدات ایران در ادوار مختلف تاریخی است. حضور، ورود یا هجوم مهاجمان و مهاجرانی که در سرحدات شرقی ایران زمین میزیستند، قصۀ پرغصه اما آشنای مردمان ایرانزمین بهویژه ساکنان سرحدات شرقی بود. کمتر فردی را میتوان یافت که یک بارهم شده، در پرتو شنیدن داستان نبردهای دیرپای رستم ایرانی و افراسیاب تورانی، چیزی از دوگانۀ ایران و توران نشنیده باشد. در جامعۀ نخبگانی نیز در ادوار مختلف تاریخی ادیبان و مورخان چه از باب نقل روایت، چه به صورت ارسال المثل، از دوگانۀ ایرانی ـ تورانی هنگام سخن دربارۀ سرحدات شرقی ایرانزمین، فراوان یاد کردهاند. کتاب حاضر حاصل پژوهشی است چندین ساله که نتیجهاش بازشناسی تاریخی و زمینههای بروز و نمود مفهوم و مصادیق دوگانۀ ایران و توران در عهد باستان و بازآرایی آن در دورۀ زمانی پادشاهی شاه اسماعیل یکم تا شاه عباس یکم است.
میدان بهارستان، خیابان دانشسرا، خیابان شریعتمدار رفیع، باغموزۀ نگارستان، تالار دکتر روحالامینی
Forwarded from مردمنامه (تاریخ مردم) (Parastoo Rahimi)
🔴 شمارۀ جدید فصلنامۀ مردمنامه منتشر شد.
مردمنامه (فصلنامۀ تاریخ مردم)
بهسردبیری داریوش رحمانیان
مدیر داخلی: پرستو رحیمی
شمارۀ ۳۲ و ۳۳
در این شماره میخوانید:
🔸برخی از ویژگیهای تاریخی شهری و سازمانهای صنفی در دورۀ اسلامی/احمد اشرف
🔸جامعۀ طبقاتی در اندیشه و فرهنگ ایران دورۀ ساسانی/امین بابادی
🔸خسروانی/سید احمدرضا قائممقامی
🔸بررسی تطبیقی شعر «حیدربابایا سلام» از شهریار و شعر «بوجه» از مرتضی فرهادی/سید احمد مرتضوی
🔷نظریه و روش: تاریخ خُرد
🔹خردتاریخ؛ رهیافتی روششناختی به مطالعات تاریخی و میانرشتهای/جواد مرشدلو
🔹پنیر و کرمها/سید هاشم آقاجری
🔹چرا یک آسیابان؟ اهمیت حیات مینوکیو نزد کارلو گینزبورگ/محمدجواد عبدالهی
🔹کارلو گینزبورگ و انسانشناسی تفسیری: خیلی دور، خیلی نزدیک/هادی آقاجانزاده
🔹خردتاریخ/کارل آپون/ترجمۀ ایلیا ارکیان
🔹خردتاریخ: اندکچیزی که از آن میدانم/کارلو گینزبورگ/ترجمۀ فروغ صمدی
🔹منابع تاریخ اجتماعی/مری لیندمان/ترجمۀ جواد مرشدلو
📕مردمنامه را بخوانید و به دوستان و آشنایان بشناسانید. این مهمترین و مؤثرترین کمک به حرکت مردمنامه است. ماندگاری و بالندگی مردمنامه در گرو همراهی و پشتیبانی شماست.
🔸میتوانید نسخۀ کاغذی این شماره را از کتابفروشی توس تهیه کنید.
📕https://zarinp.al/daryoshrahmanian
https://www.group-telegram.com/mardomnameh
  
  مردمنامه (فصلنامۀ تاریخ مردم)
بهسردبیری داریوش رحمانیان
مدیر داخلی: پرستو رحیمی
شمارۀ ۳۲ و ۳۳
در این شماره میخوانید:
🔸برخی از ویژگیهای تاریخی شهری و سازمانهای صنفی در دورۀ اسلامی/احمد اشرف
🔸جامعۀ طبقاتی در اندیشه و فرهنگ ایران دورۀ ساسانی/امین بابادی
🔸خسروانی/سید احمدرضا قائممقامی
🔸بررسی تطبیقی شعر «حیدربابایا سلام» از شهریار و شعر «بوجه» از مرتضی فرهادی/سید احمد مرتضوی
🔷نظریه و روش: تاریخ خُرد
🔹خردتاریخ؛ رهیافتی روششناختی به مطالعات تاریخی و میانرشتهای/جواد مرشدلو
🔹پنیر و کرمها/سید هاشم آقاجری
🔹چرا یک آسیابان؟ اهمیت حیات مینوکیو نزد کارلو گینزبورگ/محمدجواد عبدالهی
🔹کارلو گینزبورگ و انسانشناسی تفسیری: خیلی دور، خیلی نزدیک/هادی آقاجانزاده
🔹خردتاریخ/کارل آپون/ترجمۀ ایلیا ارکیان
🔹خردتاریخ: اندکچیزی که از آن میدانم/کارلو گینزبورگ/ترجمۀ فروغ صمدی
🔹منابع تاریخ اجتماعی/مری لیندمان/ترجمۀ جواد مرشدلو
📕مردمنامه را بخوانید و به دوستان و آشنایان بشناسانید. این مهمترین و مؤثرترین کمک به حرکت مردمنامه است. ماندگاری و بالندگی مردمنامه در گرو همراهی و پشتیبانی شماست.
🔸میتوانید نسخۀ کاغذی این شماره را از کتابفروشی توس تهیه کنید.
پشتیبانی از پویش مردمنامه👇
📕https://zarinp.al/daryoshrahmanian
https://www.group-telegram.com/mardomnameh
Telegram
  
  مردمنامه (تاریخ مردم)
  📜 مردمنامه
🌍 فصلنامۀ مطالعات تاریخ مردم
✒️ بهسردبیری داریوش رحمانیان
🔗 دسترسی به فضاهای مجازی و پیوندهای خرید:
http://zil.ink/mardomnameh
📮ارتباط با مدیر کانال و ارسال مطلب:
@Parastoorahimi66
  🌍 فصلنامۀ مطالعات تاریخ مردم
✒️ بهسردبیری داریوش رحمانیان
🔗 دسترسی به فضاهای مجازی و پیوندهای خرید:
http://zil.ink/mardomnameh
📮ارتباط با مدیر کانال و ارسال مطلب:
@Parastoorahimi66
Forwarded from | پنجهنامه: تاریخ و خاطره | (𝓟𝓐𝓝𝓙𝓔𝓗)
▪️ کوی دانشگاه تهران دههٔ هفتاد و هشتاد (۵): موسیقی (آوازها و ترانهها)
▫️به یاد شادروان اکبر رستمی، ساکن کوی (۱۳۷۶- ۱۳۸۳)، قتیل جادهٔ کامیاران - سنندج (۱۳۹۳)، که پیوسته صدای گوشنواز معین را در خوابگاه پخش میکرد!
یکی از ساکنان کوی دانشگاه تهران در دههٔ شصت میگفت: در آن سالها که جز سرودهای انقلابی و نوحههای جنگی، صداهایی مانند گلریز و آهنگران، و آوازها و تصنیفهای سنتی با صدای شجریان و ناظری و افتخاری و سراج، پخش و شنیدن صدای دیگری در خوابگاه مجاز نبود، گاهی به آوازها و تصنیفهای پریسا هم گوش میدادیم و در پاسخ به اعتراض دانشجویان انقلابیتر و متشرعتر که میگفتند چرا به صدای زن گوش میدهید؟ میگفتیم: این صدای زن نیست؛ صدای جوانیهای شجریان است!
یک دهه بعد که ما وارد کوی دانشگاه تهران شدیم، فضا کاملاً دگرگون شده بود. اگرچه همچنان صدای شجریان از بسیاری از اتاقها به گوش میرسید و نوارکاستهای او بهویژه بیداد، دستان، نوا مُرکبخوانی و ... دستبهدست میشد، دیگر برای شنیدن هیچ صدایی محدودیتی وجود نداشت، مگر اینکه فرد خود تمایلی به شنیدن آهنگهای به اصطلاح غیرمجاز نداشت یا به دلایلی محافظهکاری و خودسانسوری پیشه میکرد و فقط ترانههای مجاز را میشنید.
یادم میآید روزی یکی از دوستان که دانشجوی «ادیان و عرفان تطبیقی» بود، دیده بود که هماتاقیش که بسیار مذهبی و حزباللهی و دانشجوی «علوم قرآن و حدیث» بود، واکمن را روشن کرده و هدفون را روی گوشهایش گذاشته و سرگرم گوش دادن است. آهسته رفته بود و هدفون را از روی گوشش برداشته بود تا ببیند چه گوش میدهد و در کمال ناباوری صدای «هایده» را شنیده بود! هایده در آن زمان، همچون امروز، هواخواه و شنونده بسیار داشت و صدایش از بسیاری از اتاقها شنیده میشد. یادم میآید نوارکاستهای شبهاصل (اورجینال) هایده که از پاکستان و از راه بلوچستان به ایران میآمد، در کوی تکثیر و پخش میشد.
راستی به جز معدودی که بسیار متشرع بودند و جز نواهای مذهبی چیز دیگری را نمیشنیدند، سرگرمی اصلی ساکنان کوی، موسیقی بود. مذهبیها و انقلابیها بیشتر افتخاری و سراج، اصفهانی و ... گوش میدادند؛ سنتیهای سکولار! که اکثریت را داشتند، افزون بر شجریان و هایده، بنان، ایرج، گلپا، مرضیه، دلکش، مهستی، حمیرا، سیما بینا و شکیلا بهویژه معین ...گوش میدادند؛ بیشتر دلسوختهها و اهلسوخته داریوش گوش میدادند؛ مدرنترها بیشتر گوگوش و ابی و بهویژه سیاوش قمیشی گوش میدادند. صدای سندی و اندی، شهرام شبپره و شهرام و شهره صولتی و لیلا فروهر و هلن و نوشآفرین و دیگران هم کم شنیده نمیشد. خیلی از ماها تکترانههای شنیدنی خوانندههای قدیمی چون سیمین غانم، مرجان و منوچهر سخایی و دیگرانی که پیش از این به آلبومهایشان دسترسی نداشتیم را در کوی کشف کردیم.
از آلبومهایی که در همان سالها منتشر شد، تا جایی که یادم میآید، اینها بیشتر شنید شد: درخیال، معمای هستی، شب، سکوت، کویر و آهنگ وفا از شجریان؛ نیلوفرانه (۱) و یاد استاد از افتخاری؛ معما و پرواز از معین؛ بیبیجان و آهوی زخمی از رسول نجفیان؛ آوا از شکیلا؛ شهر خورشید، نقاب و بیسرزمینتر از باد از سیاوش قمیشی.
درست همان سالی که ما وارد دانشگاه شده بودیم، پس از بیست سال موسیقی پاپ آزاد گردید و نخستین نماهنگهای ترانههای پاپ از تلویزیون پخش شد. حسرت محمد اصفهانی محبوبترین این ترانهها بود. در این دسته از خوانندگان که بیشتر مقلد بودند، محبوبتر از همه شادمهر عقیلی بود که دو آلبوم مسافر و دهاتیاش بسیار شنیده شد.
در کوی، صدای خوانندههای غیرفارسیزبان نیز زیاد شنیده میشد. من برای اولین بار صدای حسن زیرک را در اتاق دوستان کُرد شنیدم. از خوانندگان خارجی، صدای خوانندههای ترکیهای بیش از همه شنیده میشد. بیشتر از همه آنها صدای ابراهیم تاتلیسِس. البته دانشجویان مدرنتر، موسیقی آمریکایی هم گوش میدادند، ازهمه بیشتر مایکل جکسون بود.
دانشجویان موسیقی البته داستانشان فرق میکرد. از اتاقهای اینان بیشتر صدای ساز و موسیقی بیکلام و کلاسیک غربی میآمد. یک سال همسایه بغلی اتاق ما دانشجوی موسیقی و نوازندهٔ حرفهای سنتور بود و دائماً با هدفون آثار پایور و مشکاتیان را گوش میداد.
سالی که من به کوی دانشگاه وارد شدم (۱۳۷۶)، از اتاقها صدای خوانندگان سنتی و پاپ و بیش از همه محمدرضا شجریان به گوش میرسید. سالی که از کوی خارج شدم (۱۳۸۷)، کمکم صدای رپخوانهای «خیلی غیرمجاز» از بعضی اتاقها به گوش میرسید؛ صدای کسانی چون شاهین نجفی که در آن سال نخستین آلبوم خود «ما مرد نیستیم» را منتشر ساخته بود.
▫️ معصومعلی پنجه
▪️نیمروز آدینه دوم آبان ۱۴۰۴ | تهران [در حال شنیدن «به یاد عارف» که در آبان ۱۳۷۹ در ساختمان ۲۲ کوی باربار شنیدم و گریستم]
📘 پنجهنامه: تاریخ و خاطره
🆔 www.group-telegram.com/HistoryandMemory
  ▫️به یاد شادروان اکبر رستمی، ساکن کوی (۱۳۷۶- ۱۳۸۳)، قتیل جادهٔ کامیاران - سنندج (۱۳۹۳)، که پیوسته صدای گوشنواز معین را در خوابگاه پخش میکرد!
یکی از ساکنان کوی دانشگاه تهران در دههٔ شصت میگفت: در آن سالها که جز سرودهای انقلابی و نوحههای جنگی، صداهایی مانند گلریز و آهنگران، و آوازها و تصنیفهای سنتی با صدای شجریان و ناظری و افتخاری و سراج، پخش و شنیدن صدای دیگری در خوابگاه مجاز نبود، گاهی به آوازها و تصنیفهای پریسا هم گوش میدادیم و در پاسخ به اعتراض دانشجویان انقلابیتر و متشرعتر که میگفتند چرا به صدای زن گوش میدهید؟ میگفتیم: این صدای زن نیست؛ صدای جوانیهای شجریان است!
یک دهه بعد که ما وارد کوی دانشگاه تهران شدیم، فضا کاملاً دگرگون شده بود. اگرچه همچنان صدای شجریان از بسیاری از اتاقها به گوش میرسید و نوارکاستهای او بهویژه بیداد، دستان، نوا مُرکبخوانی و ... دستبهدست میشد، دیگر برای شنیدن هیچ صدایی محدودیتی وجود نداشت، مگر اینکه فرد خود تمایلی به شنیدن آهنگهای به اصطلاح غیرمجاز نداشت یا به دلایلی محافظهکاری و خودسانسوری پیشه میکرد و فقط ترانههای مجاز را میشنید.
یادم میآید روزی یکی از دوستان که دانشجوی «ادیان و عرفان تطبیقی» بود، دیده بود که هماتاقیش که بسیار مذهبی و حزباللهی و دانشجوی «علوم قرآن و حدیث» بود، واکمن را روشن کرده و هدفون را روی گوشهایش گذاشته و سرگرم گوش دادن است. آهسته رفته بود و هدفون را از روی گوشش برداشته بود تا ببیند چه گوش میدهد و در کمال ناباوری صدای «هایده» را شنیده بود! هایده در آن زمان، همچون امروز، هواخواه و شنونده بسیار داشت و صدایش از بسیاری از اتاقها شنیده میشد. یادم میآید نوارکاستهای شبهاصل (اورجینال) هایده که از پاکستان و از راه بلوچستان به ایران میآمد، در کوی تکثیر و پخش میشد.
راستی به جز معدودی که بسیار متشرع بودند و جز نواهای مذهبی چیز دیگری را نمیشنیدند، سرگرمی اصلی ساکنان کوی، موسیقی بود. مذهبیها و انقلابیها بیشتر افتخاری و سراج، اصفهانی و ... گوش میدادند؛ سنتیهای سکولار! که اکثریت را داشتند، افزون بر شجریان و هایده، بنان، ایرج، گلپا، مرضیه، دلکش، مهستی، حمیرا، سیما بینا و شکیلا بهویژه معین ...گوش میدادند؛ بیشتر دلسوختهها و اهلسوخته داریوش گوش میدادند؛ مدرنترها بیشتر گوگوش و ابی و بهویژه سیاوش قمیشی گوش میدادند. صدای سندی و اندی، شهرام شبپره و شهرام و شهره صولتی و لیلا فروهر و هلن و نوشآفرین و دیگران هم کم شنیده نمیشد. خیلی از ماها تکترانههای شنیدنی خوانندههای قدیمی چون سیمین غانم، مرجان و منوچهر سخایی و دیگرانی که پیش از این به آلبومهایشان دسترسی نداشتیم را در کوی کشف کردیم.
از آلبومهایی که در همان سالها منتشر شد، تا جایی که یادم میآید، اینها بیشتر شنید شد: درخیال، معمای هستی، شب، سکوت، کویر و آهنگ وفا از شجریان؛ نیلوفرانه (۱) و یاد استاد از افتخاری؛ معما و پرواز از معین؛ بیبیجان و آهوی زخمی از رسول نجفیان؛ آوا از شکیلا؛ شهر خورشید، نقاب و بیسرزمینتر از باد از سیاوش قمیشی.
درست همان سالی که ما وارد دانشگاه شده بودیم، پس از بیست سال موسیقی پاپ آزاد گردید و نخستین نماهنگهای ترانههای پاپ از تلویزیون پخش شد. حسرت محمد اصفهانی محبوبترین این ترانهها بود. در این دسته از خوانندگان که بیشتر مقلد بودند، محبوبتر از همه شادمهر عقیلی بود که دو آلبوم مسافر و دهاتیاش بسیار شنیده شد.
در کوی، صدای خوانندههای غیرفارسیزبان نیز زیاد شنیده میشد. من برای اولین بار صدای حسن زیرک را در اتاق دوستان کُرد شنیدم. از خوانندگان خارجی، صدای خوانندههای ترکیهای بیش از همه شنیده میشد. بیشتر از همه آنها صدای ابراهیم تاتلیسِس. البته دانشجویان مدرنتر، موسیقی آمریکایی هم گوش میدادند، ازهمه بیشتر مایکل جکسون بود.
دانشجویان موسیقی البته داستانشان فرق میکرد. از اتاقهای اینان بیشتر صدای ساز و موسیقی بیکلام و کلاسیک غربی میآمد. یک سال همسایه بغلی اتاق ما دانشجوی موسیقی و نوازندهٔ حرفهای سنتور بود و دائماً با هدفون آثار پایور و مشکاتیان را گوش میداد.
سالی که من به کوی دانشگاه وارد شدم (۱۳۷۶)، از اتاقها صدای خوانندگان سنتی و پاپ و بیش از همه محمدرضا شجریان به گوش میرسید. سالی که از کوی خارج شدم (۱۳۸۷)، کمکم صدای رپخوانهای «خیلی غیرمجاز» از بعضی اتاقها به گوش میرسید؛ صدای کسانی چون شاهین نجفی که در آن سال نخستین آلبوم خود «ما مرد نیستیم» را منتشر ساخته بود.
▫️ معصومعلی پنجه
▪️نیمروز آدینه دوم آبان ۱۴۰۴ | تهران [در حال شنیدن «به یاد عارف» که در آبان ۱۳۷۹ در ساختمان ۲۲ کوی باربار شنیدم و گریستم]
📘 پنجهنامه: تاریخ و خاطره
🆔 www.group-telegram.com/HistoryandMemory
روستای گیلاس در شهرستان آمل
[چهقدر زیباست اسم این روستا😊]
دانشنامهی مازندران، تهران، نشر چشمه، ۱۳۹۹.
#مازندران
  [چهقدر زیباست اسم این روستا😊]
دانشنامهی مازندران، تهران، نشر چشمه، ۱۳۹۹.
#مازندران
.
منکَر، معروف شد، به معرفتِ تو
هیچ نباشی ز کارِ منکّر، منکِر
گویی: "من ایمنَم کی رب، رحیم است"
خواب تو بینی همی و هم تو مُعَبِّر!
بالَیثِ طبری، سدهی پنجم
@AndoneMila
مازندرانیجماعت از همان سدههای قدیم در متلکگویی صاحبسبک بودهاند. از این بالیث طبری ابیات اندکی به جا مانده؛ ولی ظاهراً حرفهای بوده.
حکیم ابواللیث طبری https://share.google/cfWpJUqgmJUseyuJP
  منکَر، معروف شد، به معرفتِ تو
هیچ نباشی ز کارِ منکّر، منکِر
گویی: "من ایمنَم کی رب، رحیم است"
خواب تو بینی همی و هم تو مُعَبِّر!
بالَیثِ طبری، سدهی پنجم
@AndoneMila
مازندرانیجماعت از همان سدههای قدیم در متلکگویی صاحبسبک بودهاند. از این بالیث طبری ابیات اندکی به جا مانده؛ ولی ظاهراً حرفهای بوده.
حکیم ابواللیث طبری https://share.google/cfWpJUqgmJUseyuJP
