Telegram Group Search
گوفوس
مسیر برگشت به آبادان با حضور محمد که توی مسیر عمر از من یک سالی ‌جلوتره، باکیفیت بود. نیمه‌ی ابتدایی مسیر همراه داشتیم که مطمئنم از پرحرفیم تعجب کرده، اولین باری بود که منو در حضور دوستام میدید.
دیشب یک دور مرور کردیم که اگر من از ثبت نام کنکور هنر پشیمان نمیشدم و با هم همدوره بودیم آیا دوستی‌مان مثل همان دوستی می‌شود که شش سال بعد توی مینی‌بوس مملو از آدم شروع شد؟
جفتمون اتفاق نظر داشتیم که بعید میدونستیم اینقدر عمیق می‌شد، البته که تجربه‌ی زندگی مشترک خوابگاهی می‌توانست کاتالیست خوبی باشد. اما گوشه‌گیریمان کار دستمان می‌داد.
کاش این دوستی که با دوستای خودم دارم با خودمم داشتم
2
رابرت برتون توی کتاب کالبد شکافی مالیخولیا میگه من خودم رو با نوشتن در مورد مالیخولیا سرگرم میکنم تا از مالیخولیا دوری کنم. یادمه یه روزی برای خودم نوشته بودم که از سیاهی می‌نویسم تا ازش دوری کنم...
این مقاومت مغزم رو نمیفهمم، قبلا کافی بود یه کتاب رو یه بار بخونم تا مدتها میتونستم به صفحاتش رفرنس بدم، الان کتاب رو میخونم، یادم میره بوک مارک بذارم هر چی میخونم دوباره برام تازگی داره و کتاب رو از نو شروع میکنم...
💔5
توی کتاب «فقط روزهایی که می‌نویسم» یه نقل قول از سیریل کانولی هست که میگه: دیگران زندگی می‌کنند، من زنده‌ام.» دنبال عقبه‌اش گشتم که این حرف رو کجا گفته، به چیز خاصی نرسیدم. به ظاهر این حرف جزئی از نقل‌قول‌های شناخته شده نیست. اما دلم میخواد بدونم کدوم معنا بیشتر توی ذهنش بوده. به زندگی امیدوار بوده یا ازش ناامید شده. مثل شمشیر دولبه‌اس.
3
بیشتر حرف‌هایی که این روزا میاد توی ذهنم و اینجا میگم افکار پراکنده‌اس که فکر نکنم به درد کسی بخوره.
یعنی نیازی نیست که کسی بهمون حمله کنه، با این شرایطی که من دارم میبینم دشمن فرضی پیروز میشه، منم اسیر میشم.
قبلا فکر میکردم اگه تعارف رو ازمون بگیرن خیلی اوضاعمون بهتر میشه اما الان این جمله «مهندس یه کاریش بکن» از اون آتیش‌هاییه که سالها بعد دودش چشم همه‌مون رو کور می‌کنه
ذکر امروز:
وقتی خسته‌ای کار نکن! کار نکن! نکن!!!
میدونی باید یادم باشه اینکه اوضاع بهتری دارم بخاطر عملکرد بهترم نیست، شانس هم دخیل بوده، (خیلی چیزای پیدا و ناپیدا هم بوده) شاید اینطوری بتونم کمتر قضاوت کنم
امشب دراز کشیده بودم و به سقف نگاه میکردم، از خودم پرسیدم کی رسیدی به اینجا که حرف توی دلت نمی‌مونه؟
دروغ چرا حس خوبی به الانم نداشتم‌.
دارم به خودم لگد میزنم شاید دردم بیاد و بفهمم
میخواستم امشب بهش بگم بجای اینکه مقدمه چینی کنی مستقیم بهم بگو چی میخوای، من میفهمم چی میخوای ولی دوست ندارم بفهمم. دوست ندارم بازی کنم. این بازی که تو یه چیزی میگی من میفهمم چی میخوای و بدون گفتن اون کار رو انجام میدم رو نمیخوام بازی کنم. هر چند حس خودخواهی دارم. نمیخوام به هزار چیز فکر کنم که ممکنه عوض گفتن به من انجام بده.
هادی داره راهنمای کهکشان برای اوتواستاپ‌زن‌ها رو میخونه، چند روز پیش که گفت دارم میخونمش کلی خوشحال شدم، بهش گفتم شخصیت ماروین منو یاد تو میندازه
1
الان یه تیکه از کامنت‌های فیدیبو رو برام فرستاد، عااالی بود
😁1
شانل یه گردنبند جدید از کالکشن «رسیدن به ستارگان» رو رونمایی کرده، اسمش رو گذاشته «سرنوشتت رو در آغوش بگیر»
چیزی که برام جالب بود فرم شیر بالدارشه که منو یاد شیر روی دیوار کاخ شوش میندازه.
این وسط هم تک نگین‌های با پایه‌ی ستاره‌ای رو کار کرده.
🔥21
گوفوس
Photo
دیوار آجری کاخ داریوش در شوش
4
2025/10/12 18:10:32
Back to Top
HTML Embed Code: