‌صلح یعنی عطرِ غذا در شامگاهان
صلح یعنی آنکه
ماشینی دمِ در خانه‌ات توقف کند
و تو وحشت نکنی
صلح یعنی آنکه
درِ خانه‌ات کوبیده می‌شود
کسی نباشد، جز یک دوست.

#یانیس_ریتسوس
برگردان: #احمد_پوری

دربارهٔ دوست بسیار گفته‌اند. و اینکه مهمترین شاخص یک دوست خوب چیست.
اگر بخواهم در مورد ضرورت‌ها و بایستگی‌های دوستی صحبت کنم، پر طول و تفصیل خواهد شد. پس بد نیست شرط کافی برای آن‌که کسی را دوست بدانیم بیان کنم.

از نظر من شرط کافی برای دوست خواندن یک فرد این است که در او قدرشناسی ببینیم. یعنی قدرشناسی افراد کافی‌ست تا حس دوستی ما نسبت به آن‌ها برانگیخته شود. همین یک ویژگی کفایت می‌کند. ولی اکثر به شرط‌های لازم فکر می‌کنند. به همین سبب موضوع پیچیده می‌شود.

#افشین_شفیعی

و من منتظر تو خواهم ماند
همچون کلبه‌ای تنها
تا دوباره مرا ببینی
و در من زندگی کنی
و تا آن زمان
پنجره‌هایم
درد خواهند کشید.


#پابلو_نرودا

در ستایش آرام زندگی کردن ...

از صفحهٔ پادکست ۹ونیم

تو ذاتا ارزشمندی
فارغ از تمام دستاوردهات

Edit : @llpowerfulgirll
@anoushaa_
@marathon.podcast

یکی از زیباترین مفاهیم عالم همین emergence یا ظهور و نوآیندی است.
در فرصتی مقتضی در این باره صحبت خواهم کرد.

#افشین_شفیعی

می‌آمد و از دیدهٔ ما می‌نگریست
می‌رفت و دگرباره قفا می‌نگریست

یا جلوهٔ خویشتن خوشش می‌آمد
یا از سر مرحمت به ما می‌نگریست

#انوری

ز حرص من چه گشاید؟ تو ره به خویشتنم ده
که چشم سعی ضعیف است بی‌چراغ هدایت

کمال حُسن وجودت به وصف راست نیاید
مگر هم آینه گوید چنان که هست حکایت

#سعدی

هرچه هم تلاش کنی، تا چراغی نباشد که راه را روشن کند فایده ندارد ...

#افشین_شفیعی

بی‌تأمل بر نمی‌دارم قدم از جای خویش
خار و گل ز آهستگی در رهگذار من یکی‌ست

گرچه در ظاهر عِنان اختیارم داده‌اند
حیرتی دارم که جبر و اختیار من یکی‌ست

#صائب_تبریزی

خیلی زیباست این تعبیر که اگر آهسته قدم بردارید، تیزی خار و لطافت گل فرق چندانی زیر پای شما ندارد. چون از آن خار در امانید.

حالا انگار اختیار هم همان جبرِ سرنوشت است، مثل خاری که گویی متفاوت از گل نیست. کافی‌ست تأمل کنید و از شتاب زندگی خود بکاهید (مراقبه).

#صائب_تبریزی

ای نکورو مشو از اهل نظر پوشیده
آشکارا شو و در ما منگر پوشیده

آتشم تیز مکن ورنه دهانم بگشا
چند چون دیگ کنم نالهٔ سرپوشیده

#سیف_فرغانی

این هم تشبیه جالبی است که وقتی آتش زیر دیگ را زیاد می‌کنید، باید در آن را بردارید تا سر نرود و صدا نکند. آتش شوق هم که شعله کشید، باید فکری به‌حال دل مشتاق کرد.

#افشین_شفیعی

بزرگترین خیانت آدمیزاد در حق خودش فروختن تنهایی‌اش به آدم‌های بی‌ارزش است.

از صفحهٔ هذیانِ درد

#آیه‌های_انسانی

آیهٔ هفتادویکم: خوش‌بین باش، ولی همیشه به خودت تکیه کن!

#افشین_شفیعی

#عباس_محمود‌العقاد نویسندهٔ مصری

حیرت هرکس درین عالم به قدر بینش است
هرکه بیناتر درین هنگامه حیران بیشتر

#صائب_تبریزی
#ویدئوگرافی

آقای پدربزرگ اهل روستای جعفر آباد نیشابور که در بازار میوهٔ خیابان فردوسی جنوبی نیشابور به شغل میوه‌فروشی مشغول است.

از صفحهٔ آقای #احمدرضا_نیشابوری

پی‌نوشت: وقتی نگارندهٔ این سطور یگ رگ خراسانی هم دارد ...

بر موج و قطره جز نام فرقی نمی‌توان بست
ای غافلان دویی چیست؟! ما هم همین شماییم

رمز عیان نهان ماند از بی‌تمیزی ما
گردون گره ندارد ما چشم اگر گشاییم

#بیدل_دهلوی

این یکپارچه‌نگری شیرین‌ترین بخش از شعر و غزل فارسی در گذشته است. ببینید چقدر زمان طول کشید تا کل‌نگری وارد فلسفه و بینش غرب هم شد. البته بیدل خود متأثر از کسانی چون #عطار، #شیخ_شبستری و حتی قبل‌تر از او بوده. در غزل امروز این نوع مفاهیم متأسفانه کم‌رنگ شده است.

#افشین_شفیعی

آیا هیچ هدفی وجود دارد که ارزش سگ‌دو زدن در این دنیا را داشته باشد؟

#افشین_شفیعی

#سریال_خارجی
🎞 Westworld

انگار مدتی‌ست که احساس می‌کنم خاکستری‌تر از دو سه سال گذشته‌ام
احساس می‌کنم که کمی دیر است
دیگر نمی‌توانم
هر وقت خواستم در بیست سالگی متولد شوم.

انگار
فرصت برای حادثه از دست رفته است
از ما گذشته است که کاری کنیم
کاری که دیگران نتوانند.

فرصت برای حرف زیاد است اما
اما اگر گریسته باشی...
آه...
مردن چقدر حوصله می‌خواهد
بی‌آنکه در سراسر عمرت
یک روز یک نفس
بی حس مرگ زیسته باشی!

انگار این سال‌ها که می‌گذرد
چندان که لازم است دیوانه نیستم.

احساس می‌کنم که پس از مرگ
عاقبت
یک روز
دیوانه میشم!

#قیصر_امین‌پور

یکی شدن سوژه و آبژه ...

از صفحهٔ نهاد پارسی

باورم کن! چیزهایی مثل رنجِ بزرگ، اندوهِ بزرگ و خاطرهٔ بزرگ معنا نداره. همه‌چیز فراموش میشه، حتی یک عشق بزرگ.
اونچه‌که درباره زندگی غم‌انگیز و حیرت‌آوره همینه ...

#آلبر_کامو
📚 مرگ خوش

سریال ۱۹۲۳

کارگردان‌ها:
#Ben_Richardson
#Guy_Ferland

یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد
آن‌که یوسف به زر ناسره بفروخته بود

#حافظ

دختری در مزرعه

Girl in a Field, 1920
by #Alberto_Plá_Rubio 🇪🇸
Oil on canvas. 86 x 65 cm.
Fundación Banco Santander, Spain

من که از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم
حرفی از جنس زمان نشنیدم.
هیچ چشمی، عاشقانه به زمین خیره نبود.
کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد.
هیچ کسی زاغچه‌ای را سر یک مزرعه جدی نگرفت ...

#سهراب_سپهری