group-telegram.com/nasserfakouhi/12781
Last Update:
انسانشناسی عصبشناسی/ بخش یکم
#ناصر_فکوهی با همکاری بهنام پاشایی
https://www.group-telegram.com/us/nasserfakouhi.com/12780
انسانشناسی در بین علوم انسانی و اجتماعی علم خاصی به شمار میرود و در میان این علوم مورد مشابهی نداریم. جالب است بدانیم در سالهای اخیر انجمن انسانشناسی آمریکا(American Anthropological Association) به عنوان بزرگترین انجمن از این نوع، در برخی از اسناد خود واژۀ علم (science) را حذف کرده است، چون در مورد این واژه اختلافات نظری در حوزۀ انسانشناسی آمریکا وجود دارد. برخی معتقدند که انسانشناسی از مرحلهای صرفا علمی فراتر رفته و نمیتوان آن را تنها یک علم نامید. انسانشناسانی هستند که خود را عالم میدانند، امّا گروهی از آنها، چون فعالان اجتماعی یا کسانی که در حوزههای اجتماعی حضور دارند و یا فعالیت سیاسی میکنند، نمیخواهند در لوای علم قرار بگیرند. انسانشناسانی هستند که به دلیل دفاع از حقوق اقلّیتِ رو به زوال، در محیط آکادمیک مورد پذیرش نیستند چون استدلال بر این است که روششناسی آنها از حوزۀ علم فاصلۀ زیادی گرفته است. بنابراین درون این علم خاص، جریانهای داخلی متفاوتی برقرار است. در یک منظر کلی، انسانشناسی علمی است که در شناخت انسان هیچ نوع محدودیتی برای خود قائل نیست؛ نه محدودیتِ زمانی، نه مکانی و نه محدودیت موضوعی، و در آن هر نوعی از موقعیت انسانی امکان مطالعه و تحقیق دارد. به همین جهت است که تعداد بیشماری از رشتههای انسانشناسی وجود دارد. در اصل انسانشناسی علمی میانرشتهای است و همین موضوع روششناسی خاص و رویکردهای خاصی را در آن ایجاد کرده است. یعنی یک علم دایرهالمعارفی و جامعهنگر در مفهوم کلّی آن است که مجموعهای از موارد را در برمیگیرد. یک انسانشناس جدای از تخصص خود، حداقل باید چهار جنبه را در هر موضوع مورد مطالعه جزئی از پارادایم مطالعاتی خود کند. این چهارجنبه عبارتند از: جنبۀ زیستی، پیشاتاریخی یا باستانشناختی، زبانی و فرهنگی. از منظر انسانشناسی هیچ یک از این بخشها جدا از یکدیگر نیستند و همپوشانی دارند و میبایست تمامی الزامات آنها مدّ نظر قرار بگیرد، چون نظامهای اجتماعی ترکیبی از نظامهای زیستشناختیِ فردی هستند. این مهم است که در علم انسانشناسی مفهوم «جامعه» در واقعیت وجود ندارد و آنچه هست موجودات زیستشناختی فردی هستند که به صورت فردی فکر و رفتار میکنند امّا در روابط میانکنشی وارد تعامل میشوند و نظامهای اجتماعی را ایجاد میکنند. یکی از مهمترین مسائل پیش روی انسانشناسی این است که چگونه این میانکنشها رخ میدهند و چطور انسانی که فقط به صورت فردی فکر و رفتار میکند، میتواند با یک موجود زیستشناختی دیگری وارد تعامل شود. در سی سال اخیر چندین رشتۀ علمی، مثل جانورشناسی و حرکتشناسی [۱]، مطالعات فرهنگی را دگرگون کردهاند. بنابراین یک انسانشناس باید با علم دیگری مرتبط باشد در حالی که شناخت او نسبت به این علم نمیتواند شناختی اندک و محدود باشد. برای مثال، یک انسانشناسِ پزشکی بیشتر به پزشکان نزدیک است تا به انسانشناسان دیگری که همراه با معماران کار میکنند. در صورتی که در نزدیکترین رشته به انسانشناسی، یعنی جامعهشناسی، این ویژگی وجود ندارد...
ادامه در وبگاه
BY ناصر فکوهی / نوشتهها و سایر فایلها

Share with your friend now:
group-telegram.com/nasserfakouhi/12781