group-telegram.com/persian_organon/659
Last Update:
⏺فلسفه ، علم و عرفان (۲)
با میزانی قابل توجهی اغماض میتوان گفت پس از سقراط فلسفه دو انشعاب گرفت.
۱- افلاطون علاوه بر عقاید مشترک با استاد خود دیدگاه های خاصی نیز داشت.
او در آثار خود به مغالطه کاری های سوفیستها اشاراتی میکند و رساله ای نیز به نام سوفیست نوشته است.
مهمترین نظر افلاطون « روح » یا « مُثُل » است. او برای اشیا و پدیده ها دو جنبهی ثابت و متغیر قائل شد و بر این اعتقاد بود حقیقت هر چیز ، همان جنبهی ثابت و تغییرناپذیر و -به عقیده او - فساد ناپذیر اشیاست و برای شناخت هر چیز باید همین جنبهی ثابت را مورد توجه قرار داد.
نظریهی « مثل » پای امور ماورایی و سنجش ناپذیر را به صورت جدی در فلسفه باز نگاه میداشت.
مکاتب فلسفی زیادی تحت تاثیر سبک نگرش و نگارش افلاطون و اعتقاد او به روح بودند.
بخش های غیر مدرسی فلسفهی مسحیت در قرون وسطی ، فلسفهی اشراق در سرزمین های اسلامی و در دوران جدید مجموعهی مکاتبی که به فلسفهی قارهای معروفند ، از آن جمله اند.
نگرشی که تحلیلی ( منطقی - استدلالی ) نیست و برای پذیرش نظرات مطرح شده توسط این دسته از فیلسوفان باید میزان قابل توجهی اعتماد به آنها داشته باشیم.
این اعتماد میتواند ناشی از نوعی هماهنگی احساسی-عاطفی یا ارتباط درونی با بزرگان این مکاتب و سخنان آنان یا تقلید و تلقین باشد.
چنانکه از توضیحات بالا بر میآید میتوان گفت : این سبک فلسفیدن به عرفان و ادبیات نزدیکست و در مواردی نه تنها از سبک استدلالی سقراط و ارسطو فاصله میگیرد ، بلکه مثلا در نوشته های برخی فیلسوفان قاره ای به موارد زیادی بر میخوریم که ابهام و عدم شفافیت از پیچیده ترین و دشوارترین آثار ادبی نیز بیشتر میشود. آثار هگل ، هایدگر و لکان مثالهایی از نوع فلسفیدنست.
نامگذاری این فلسفه ازین جهتست که این نوع فلسفیدن در قارهی بهم پیوستهی اروپا خصوصا آلمان و فرانسه رواج داشته و در میان فلاسفهی مهم دوران جدید این دو کشور ، بجز کانت آلمانی و دکارت فرانسوی مابقی فیلسوفان آلمان و فرانسه ، چندان از زبان و منطق علمی و تحلیلی پیروی نمیکرده اند.
۲- اما ارسطو ، شاگرد افلاطون نگرشی متفاوت داشت ، او معتقد بود حد شناخت انسان ، مسائل تجربهپذیر ترست. نقاشی معروف زیر حکایت ازین اختلاف نظر دارد.
ارسطو میگفت: افلاطون عزیزست ، اما حقیقت عزیزتر
فلسفهی مشاء در جهان اسلام و فلسفهی اسکولاتیس یا مدرسی در عالم مسیحیت و فلسفهی تحلیلی در دوران معاصر ، متاثر از نگرش زمینی و استدلالیتر ارسطو به فلسفه بوده .
نگرشی که فلسفه را به علوم عقلی (علوم طبیعی و ریاضی) نزدیک میکند.
البته در این مورد نیز ، لازمست تبصره ها و توضیحاتی اضافه شود:
ارسطو اگرچه به نوعی تجربه گرا بود و به شناخت ، نگاهی سکولار و زمینی داشت ، اما نظریات ذهنی و سنجش ناپذیر زیادی را میتوان در فلسفهی او و فلسفهی مدرسی که باو نسبت میدهند یافت که امروزه هم
این ضعف و تضاد* را در آنچه که به عنوان فلسفهی اسلامی میشناسیم میتوان مشاهده کرد ، لابد به همین علت ست که « آنچه تمدن اسلامی خوانده میشود باوجود شکوه نسبیش- در زمان خود - و با آن که در مورد آن بسیار نوشته و گفته شده است ،
در اوج خود نیز موفق به کشف یک دارو ، اختراع یک ماشین ، سنتز یک ماده شیمیایی و ارائه یک قانون علمی نشد.»
(علم چیست ؟ دکتر توکلی صابری )
نظریاتی مانند : جوهر و عرض اشیا ، علل سه گانه ( علت مادی ، علت صوری ، علت فاعلی ) و...
ارسطو به علت تاکیدش بر قیاس ، مورد انتقاد فرانسیس بیکن - که میتوان او را پدر تجربه گرایی مدرن نامید - هم قرار گرفت و پوزیتیوست ها ( تجربه گرایان اواخر قرن نوزده و ابتدای قرن بیستم ) نیز معتقد بودند نظریاتی که با آزمایش یا حداقل استدلال عقلی دقیق قابل تحقیق و اثبات نباشد فاقد ارزش معرفتی ست.
* تضاد ازین رو که در فلسفهی سینوی که به ابن سینا منسوب ست و فیلسوفان اسلامی در مباحثات از تعالیم آن بهره میگیرند به استدلال تاکید شده ، اما استدلالهای موجود که عموما برهان نامیده میشود ، ذهنی و سنجش ناپذیر و دارای مغالطات گوناگون هستند ، از عینیتی برخوردار نیستند و این تضاد و نقص غرض ست ، زیرا اساسا استدلال برای توجیه و همگانی کردن یک نظریه است. اگر پذیرش یک توجیه ، وابستگی عمیقی به ذهنیات شخصی و اعتماد قلبی به گوینده و مسائلی نظیر این داشته باشد دیگر استدلال نیست.
#فرهاد_طحانی ✍
#ارغنون_فارسی
#معرفت_شناسی
#تفکرنقاد
#نسبی_گرایی
@mghlte | عصر روشنگری
@persian_organon | ایرانچراغانیدانش
▪️قسمت قبل
BY ایوان چراغانی دانش ( معرفت شناسی ، منطق کاربردی ، تفکر نقادانه ، تکامل)

Share with your friend now:
group-telegram.com/persian_organon/659