🌹رهروان دین🌹
این داستان سرگذشت فردی است، که به دنبال حقیقت میگشت و پویای حق بود، و خدا را جستجو میکرد. سرگذشت و داستان سلمان فارسی است، خدا از او خشنود باد و او را خشنود کند. رشتة سخن را به دست خود سلمان میدهیم، که حوادث و جریان سرگذشت خود را برایمان بازگو کند. که…
به محض اطلاع از این امر به شدت از او متنفر شدم. اما خوشبختانه، چندی نگذشت، مرگ, دامنش را گرفت و جان به جان آفرین تسلیم کرد. جماعت نصاری برای تجهیز و دفنش جمع شدند، ولی من به آنها گفتم:
این شخص مردی شریف نبود. شما را وادار میکرد صدقه و تبرعات بدهید و جمعآوری کنید، و مدام در ترغیب و تشویق شما میکوشید؛ اما وقتی مال را تحویلش میدادید آنرا برای خود ذخیره میکرد، و حتی دیناری را به فقراء و نیازمندان نمیداد.
گفتند: تو از کجا میدانی؟
گفتم: حاضرید شما را به محل خزانهای راهنمایی کنم؟
گفتند: بله و باید همین کار را هم بکنی. محل گنج را به آنها نشان دادم و هفت خمرة مملو از طلا و نقره را بیرون آوردند. با دیدن آن گفتند: ما نباید چنین موجودی را دفن کنیم، جنازهاش را به دار آویختند و آن را سنگسار کردند.
بعد از چند روز یک نفر جانشین تعیین کردند، منهم کمر خدمتش را بستم، دیدم بینیازتر و پرهیزکارتر از او احدی پیدا نمیشود، و هیچکس به اندازة او به فکر و اندیشة آخرت نبود و به عبادت شب و روز بر دوامتر از او ندیدم. محبت او بیش از حد در دلم جا گرفت.
مدتی طولانی در خدمتش به سر بردم؛ تا این که اجل به سراغش آمد. در بستر بیماری به او گفتم: فلانی هر زندهای شربت مرگ را نوش میکند؛ بعد از خودت وصیت مرا به چه کسی میکنی و به نظر تو من پیش چه کسی بروم؟
گفت:
پسر عزیزم من واقعاً کسی را نمی یابم که در خط ما باشد و با مسلک و رفتار تو بسازد تا شما را به او معرفی کنم. جز یک نفر به فلان اسم، در سرزمین موصل، او کتاب را تحریف نکرده و از حق و عدالت عدول نکرده است؛ تو میتوانی نزد او بروی.
بعد از مرگ او, خود را به موصل رساندم و پیش مرد صالح رفتم و داستان خود را برایش تعریف کردم و گفتم:
فلانی در بستر بیماری مرگ به من توصیه کرد که نزد شما بیایم و از جوارتان کسب فیض کنم، و به من گفت: شما به حق و عدالت پایبندی. کشیش بعد از شنیدن سخنان من گفت: شما میتوانی همین جا پیش من بمانی. مدتی با او بودم، دیدم مردی است بسیار نیک و تمام صفات حسنه را دارد. اما مدتی نگذشت که او هم در بستر بیماری افتاد
و درگذشت. البته قبل از مرگش به او گفتم:
فلانی، فرمان خدا رد و برگشت ندارد و مرگ حق است و ظاهراً اجل شما فرا رسیده است و شما از وضع و کار من باخبری؛ پس مرا به چه کسی سفارش میکنی و بعد از تو من کجا و پیش چه کسی بروم؟
گفت:
پسرم باور کن هیچکس را، هم مرام خود نمیبینم، جز یک نفر به فلان نام و نشان در نصیبین. تو میتوانی پیش او بروی.
بعد از مراسم تجهیز و تکفین او بار سفر به نصیبین را بربستم، و پیش مرد مورد نظر رفتم و داستان و ماجرا را از اول تا آخر برایش تعریف کردم. پس از شنیدن داستان گفت:
تو میتوانی در اینجا نزد من بمانی.
مدتی از حضورش کسب فیض کردم. او هم، مانند دو رفیق راحلش، واقعاً نیکو زاهدی بود بینظیر؛ اما از بخت من، پس از چندی او هم مرگ را پذیرا شد. در موقع مرگ به او گفتم: تو از کار و وضع من کاملاً باخبری؛ بعد از تو پیش که بروم، و تو مرا به چه کسی سفارش می دهی و من به کجا بروم؟
در جواب گفت:
پسرم راستش کسی را موافق خودمان نمیبینم، جز فلانکس در عموریه، پس از من پیش او برو. پس از دفن او سفر عموریه را پیش گرفتم، و بعد از رسیدن به عموریه نزد مرد مورد نظر رفتم و خود را معرفی کردم و داستان را به او گفتم.
پس از شنیدن قصه من, گفت:
میتوانی در اینجا پیش من بمانی.
مدت زمانی در آنجا ماندم، این شخص نیز مانند یارانش، راه درستی و هدایت را پیش گرفته بود. در آن مدت با زحمت و تلاش، چندگاو و تعدادی گوسفند به دست آوردم.
ولی بعد از چندی او هم به سرنوشت یارانش گرفتار و فرمان خدا را لبیک گفت و درگذشت. هنگام مرگ از او پرسیدم:
شما در مورد من آنچه که لازم باشد میدانی،پس از خودت من پیش که بروم و مرا به چه کسی سفارش میدهی؟ و چه کار باید بکنم؟
گفت:
پسر خوبم ـ به خدا ـ روی این کره خاکی احدی را نمیبینم مانند ما در جستجوی حق و عدالت باشد. اما از قرائن چنان برمیآید که نزدیک است پیامبری در سرزمین عرب ظهور کند. مردم را به دین ابراهیم میخواند، پس از مدتی از سرزمین خود مهاجرت میکند و به سرزمینی می رود که دارای نخلستان است و در میان دو سنگلاخ واقع شده است.
نشانههای مشخص و آشکار دارد. از جمله: هدیه میخورد، اما از صدقه نمیخورد، و در بین دو کتفش هم مهر نبوت نقش بسته است. پس اگر میتوانی به آن سرزمین برو.
ادامه دارد ان شاءالله....
این شخص مردی شریف نبود. شما را وادار میکرد صدقه و تبرعات بدهید و جمعآوری کنید، و مدام در ترغیب و تشویق شما میکوشید؛ اما وقتی مال را تحویلش میدادید آنرا برای خود ذخیره میکرد، و حتی دیناری را به فقراء و نیازمندان نمیداد.
گفتند: تو از کجا میدانی؟
گفتم: حاضرید شما را به محل خزانهای راهنمایی کنم؟
گفتند: بله و باید همین کار را هم بکنی. محل گنج را به آنها نشان دادم و هفت خمرة مملو از طلا و نقره را بیرون آوردند. با دیدن آن گفتند: ما نباید چنین موجودی را دفن کنیم، جنازهاش را به دار آویختند و آن را سنگسار کردند.
بعد از چند روز یک نفر جانشین تعیین کردند، منهم کمر خدمتش را بستم، دیدم بینیازتر و پرهیزکارتر از او احدی پیدا نمیشود، و هیچکس به اندازة او به فکر و اندیشة آخرت نبود و به عبادت شب و روز بر دوامتر از او ندیدم. محبت او بیش از حد در دلم جا گرفت.
مدتی طولانی در خدمتش به سر بردم؛ تا این که اجل به سراغش آمد. در بستر بیماری به او گفتم: فلانی هر زندهای شربت مرگ را نوش میکند؛ بعد از خودت وصیت مرا به چه کسی میکنی و به نظر تو من پیش چه کسی بروم؟
گفت:
پسر عزیزم من واقعاً کسی را نمی یابم که در خط ما باشد و با مسلک و رفتار تو بسازد تا شما را به او معرفی کنم. جز یک نفر به فلان اسم، در سرزمین موصل، او کتاب را تحریف نکرده و از حق و عدالت عدول نکرده است؛ تو میتوانی نزد او بروی.
بعد از مرگ او, خود را به موصل رساندم و پیش مرد صالح رفتم و داستان خود را برایش تعریف کردم و گفتم:
فلانی در بستر بیماری مرگ به من توصیه کرد که نزد شما بیایم و از جوارتان کسب فیض کنم، و به من گفت: شما به حق و عدالت پایبندی. کشیش بعد از شنیدن سخنان من گفت: شما میتوانی همین جا پیش من بمانی. مدتی با او بودم، دیدم مردی است بسیار نیک و تمام صفات حسنه را دارد. اما مدتی نگذشت که او هم در بستر بیماری افتاد
و درگذشت. البته قبل از مرگش به او گفتم:
فلانی، فرمان خدا رد و برگشت ندارد و مرگ حق است و ظاهراً اجل شما فرا رسیده است و شما از وضع و کار من باخبری؛ پس مرا به چه کسی سفارش میکنی و بعد از تو من کجا و پیش چه کسی بروم؟
گفت:
پسرم باور کن هیچکس را، هم مرام خود نمیبینم، جز یک نفر به فلان نام و نشان در نصیبین. تو میتوانی پیش او بروی.
بعد از مراسم تجهیز و تکفین او بار سفر به نصیبین را بربستم، و پیش مرد مورد نظر رفتم و داستان و ماجرا را از اول تا آخر برایش تعریف کردم. پس از شنیدن داستان گفت:
تو میتوانی در اینجا نزد من بمانی.
مدتی از حضورش کسب فیض کردم. او هم، مانند دو رفیق راحلش، واقعاً نیکو زاهدی بود بینظیر؛ اما از بخت من، پس از چندی او هم مرگ را پذیرا شد. در موقع مرگ به او گفتم: تو از کار و وضع من کاملاً باخبری؛ بعد از تو پیش که بروم، و تو مرا به چه کسی سفارش می دهی و من به کجا بروم؟
در جواب گفت:
پسرم راستش کسی را موافق خودمان نمیبینم، جز فلانکس در عموریه، پس از من پیش او برو. پس از دفن او سفر عموریه را پیش گرفتم، و بعد از رسیدن به عموریه نزد مرد مورد نظر رفتم و خود را معرفی کردم و داستان را به او گفتم.
پس از شنیدن قصه من, گفت:
میتوانی در اینجا پیش من بمانی.
مدت زمانی در آنجا ماندم، این شخص نیز مانند یارانش، راه درستی و هدایت را پیش گرفته بود. در آن مدت با زحمت و تلاش، چندگاو و تعدادی گوسفند به دست آوردم.
ولی بعد از چندی او هم به سرنوشت یارانش گرفتار و فرمان خدا را لبیک گفت و درگذشت. هنگام مرگ از او پرسیدم:
شما در مورد من آنچه که لازم باشد میدانی،پس از خودت من پیش که بروم و مرا به چه کسی سفارش میدهی؟ و چه کار باید بکنم؟
گفت:
پسر خوبم ـ به خدا ـ روی این کره خاکی احدی را نمیبینم مانند ما در جستجوی حق و عدالت باشد. اما از قرائن چنان برمیآید که نزدیک است پیامبری در سرزمین عرب ظهور کند. مردم را به دین ابراهیم میخواند، پس از مدتی از سرزمین خود مهاجرت میکند و به سرزمینی می رود که دارای نخلستان است و در میان دو سنگلاخ واقع شده است.
نشانههای مشخص و آشکار دارد. از جمله: هدیه میخورد، اما از صدقه نمیخورد، و در بین دو کتفش هم مهر نبوت نقش بسته است. پس اگر میتوانی به آن سرزمین برو.
ادامه دارد ان شاءالله....
👍10❤5😢1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
| راهکارهای تجدید ایمان | قسمت 12
گریه های عمر بن الخطاب
حتماااا ببینید ونشر دهید بسیارزیبا ومفید🩵
هادی ملکی
عضو کانال بشید تا قسمت های بعد رو مشاهده کنید👍
💫
↶ '•🌿💫•'
@rehrovan
گریه های عمر بن الخطاب
حتماااا ببینید ونشر دهید بسیارزیبا ومفید🩵
هادی ملکی
عضو کانال بشید تا قسمت های بعد رو مشاهده کنید👍
💫
↶ '•🌿💫•'
@rehrovan
❤3
اشکهایت را بر بالشت نریز !
که چیزی را تعییر نمیدهد ...
بلند شو و بر سجاده ات گریه کن
که الله به تو روزی خواهد داد
و بعد از سختی ، آسانی است🥹❤️🩹
👈.نماز تهجد ( نمـــــاز شب ) .راهی برای ترک گناه و تولد دوباره و دوستی با خداوند و برآورده شدن حاجات ......
🪴نماز #شب و یا #تهجد، دارای فضیلت فراوانی هست، که خداوند متعال در قرآن آنرا از صفات #متقین بیان کرده است:
🌙 " إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَعُیُونٍ * آخِذِینَ مَا آتَاهُمْ رَبُّهُمْ إِنَّهُمْ کَانُوا قَبْلَ ذٰلِکَ مُحْسِنِینَ * کَانُوا قلیلاً مِّنَ اللَّیْلِ مَا یَهْجَعُونَ * وَبِالْأَسْحَارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ " ﴿الذاریات: 18-15﴾
❤️ «متقیان در باغ ها و چشمهسارانند * آنچه را پروردگارشان به آنان عطا کرده است میگیرند«
زیرا آنها پیش از این #نیکوکار بودند * به این وصف بودند که اندکی از #شب را میخوابیدند * و در #سحرگاه #استغفار میکردند»
التماس دعا فراموش مون نکنید
الهی همگی تون حاجت روا بشید الهی بهشتی بشید دوستان🤲
که چیزی را تعییر نمیدهد ...
بلند شو و بر سجاده ات گریه کن
که الله به تو روزی خواهد داد
و بعد از سختی ، آسانی است🥹❤️🩹
👈.نماز تهجد ( نمـــــاز شب ) .راهی برای ترک گناه و تولد دوباره و دوستی با خداوند و برآورده شدن حاجات ......
🪴نماز #شب و یا #تهجد، دارای فضیلت فراوانی هست، که خداوند متعال در قرآن آنرا از صفات #متقین بیان کرده است:
🌙 " إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَعُیُونٍ * آخِذِینَ مَا آتَاهُمْ رَبُّهُمْ إِنَّهُمْ کَانُوا قَبْلَ ذٰلِکَ مُحْسِنِینَ * کَانُوا قلیلاً مِّنَ اللَّیْلِ مَا یَهْجَعُونَ * وَبِالْأَسْحَارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ " ﴿الذاریات: 18-15﴾
❤️ «متقیان در باغ ها و چشمهسارانند * آنچه را پروردگارشان به آنان عطا کرده است میگیرند«
زیرا آنها پیش از این #نیکوکار بودند * به این وصف بودند که اندکی از #شب را میخوابیدند * و در #سحرگاه #استغفار میکردند»
التماس دعا فراموش مون نکنید
الهی همگی تون حاجت روا بشید الهی بهشتی بشید دوستان🤲
❤5👍3
Audio
آرامش_شبانه😍
🌺 سوره مبارکه ابراهیم♕34_41♕
میگویندگاهیتنهایکدعایازتهدل
کافیستاهمهچیزعوضشود.
نمیدانمچهمیخواهی
ازاوخواهمبرایتو
هرآنچهدردلتخواهی🫀✨
🌺 سوره مبارکه ابراهیم♕34_41♕
میگویندگاهیتنهایکدعایازتهدل
کافیستاهمهچیزعوضشود.
نمیدانمچهمیخواهی
ازاوخواهمبرایتو
هرآنچهدردلتخواهی🫀✨
❤6🤩1
Forwarded from ❤️کانال اسوه های تلاوت❤️
❖🌸✺﷽✺🌸❖
#جزء25
#سوره_شوری
#صفحه488
🪴۞وَتَرَاهُمْ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا خَاشِعِينَ مِنَ الذُّلِّ يَنْظُرُونَ مِنْ طَرْفٍ خَفِيٍّ ۗ وَقَالَ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ الْخَاسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَأَهْلِيهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ۗ أَلَا إِنَّ الظَّالِمِينَ فِي عَذَابٍ مُقِيمٍ۞(45)
🍃«و آنها را میبینی که بر آتش عرضه میشوند در حالی که از شدّت مذلّت خاشعند و زیر چشمی (به آن) نگاه میکنند؛ و کسانی که ایمان آوردهاند میگویند: «زیانکاران واقعی آنانند که خود و خانواده خویش را روز قیامت از دست دادهاند؛ آگاه باشید که ظالمان (آن روز) در عذاب دائمند!»»
🪴۞وَمَا كَانَ لَهُمْ مِنْ أَوْلِيَاءَ يَنْصُرُونَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ ۗ وَمَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ سَبِيلٍ۞(46)
🍃«آنها جز خدا اولیا و یاورانی ندارند که یاریشان کنند؛ و هر کس را خدا گمراه سازد، هیچ راه نجاتی برای او نیست!»
🪴۞اسْتَجِيبُوا لِرَبِّكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لَا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ ۚ مَا لَكُمْ مِنْ مَلْجَإٍ يَوْمَئِذٍ وَمَا لَكُمْ مِنْ نَكِيرٍ۞(47)
🍃«اجابت کنید دعوت پروردگار خود را پیش از آنکه روزی فرا رسد که بازگشتی برای آن در برابر اراده خدا نیست؛ و در آن روز، نه پناهگاهی دارید و نه مدافعی!»
🪴۞فَإِنْ أَعْرَضُوا فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا ۖ إِنْ عَلَيْكَ إِلَّا الْبَلَاغُ ۗ وَإِنَّا إِذَا أَذَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنَّا رَحْمَةً فَرِحَ بِهَا ۖ وَإِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ فَإِنَّ الْإِنْسَانَ كَفُورٌ۞(48)
🍃«و اگر رویگردان شوند (غمگین مباش)، ما تو را حافظ آنان (و مأمور اجبارشان) قرار ندادهایم؛ وظیفه تو تنها ابلاغ رسالت است! و هنگامی که ما رحمتی از سوی خود به انسان بچشانیم به آن دلخوش میشود، و اگر بلایی بخاطر اعمالی که انجام دادهاند به آنها رسد (به کفران میپردازند)، چرا که انسان بسیار کفرانکننده است!»
🪴۞لِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ ۚ يَهَبُ لِمَنْ يَشَاءُ إِنَاثًا وَيَهَبُ لِمَنْ يَشَاءُ الذُّكُورَ۞(49)
🍃«مالکیّت و حاکمیّت آسمانها و زمین از آن خداست؛ هر چه را بخواهد میآفریند؛ به هر کس اراده کند دختر میبخشد و به هر کس بخواهد پسر،»
🪴۞أَوْ يُزَوِّجُهُمْ ذُكْرَانًا وَإِنَاثًا ۖ وَيَجْعَلُ مَنْ يَشَاءُ عَقِيمًا ۚ إِنَّهُ عَلِيمٌ قَدِيرٌ۞(50)
🍃«یا (اگر بخواهد) پسر و دختر -هر دو- را برای آنان جمع میکند و هر کس را بخواهد عقیم میگذارد؛ زیرا که او دانا و قادر است.»
🪴۞وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْيًا أَوْ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاءُ ۚ إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ۞(51)
🍃«و شایسته هیچ انسانی نیست که خدا با او سخن گوید، مگر از راه وحی یا از پشت حجاب، یا رسولی میفرستد و بفرمان او آنچه را بخواهد وحی میکند؛ چرا که او بلندمقام و حکیم است!»
اللَّهُمِّ صلے و سَـلِّم علَى نَبِينَا مُحَمَّد ﷺ 🪴
#جزء25
#سوره_شوری
#صفحه488
🪴۞وَتَرَاهُمْ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا خَاشِعِينَ مِنَ الذُّلِّ يَنْظُرُونَ مِنْ طَرْفٍ خَفِيٍّ ۗ وَقَالَ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ الْخَاسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَأَهْلِيهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ۗ أَلَا إِنَّ الظَّالِمِينَ فِي عَذَابٍ مُقِيمٍ۞(45)
🍃«و آنها را میبینی که بر آتش عرضه میشوند در حالی که از شدّت مذلّت خاشعند و زیر چشمی (به آن) نگاه میکنند؛ و کسانی که ایمان آوردهاند میگویند: «زیانکاران واقعی آنانند که خود و خانواده خویش را روز قیامت از دست دادهاند؛ آگاه باشید که ظالمان (آن روز) در عذاب دائمند!»»
🪴۞وَمَا كَانَ لَهُمْ مِنْ أَوْلِيَاءَ يَنْصُرُونَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ ۗ وَمَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ سَبِيلٍ۞(46)
🍃«آنها جز خدا اولیا و یاورانی ندارند که یاریشان کنند؛ و هر کس را خدا گمراه سازد، هیچ راه نجاتی برای او نیست!»
🪴۞اسْتَجِيبُوا لِرَبِّكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لَا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ ۚ مَا لَكُمْ مِنْ مَلْجَإٍ يَوْمَئِذٍ وَمَا لَكُمْ مِنْ نَكِيرٍ۞(47)
🍃«اجابت کنید دعوت پروردگار خود را پیش از آنکه روزی فرا رسد که بازگشتی برای آن در برابر اراده خدا نیست؛ و در آن روز، نه پناهگاهی دارید و نه مدافعی!»
🪴۞فَإِنْ أَعْرَضُوا فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا ۖ إِنْ عَلَيْكَ إِلَّا الْبَلَاغُ ۗ وَإِنَّا إِذَا أَذَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنَّا رَحْمَةً فَرِحَ بِهَا ۖ وَإِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ فَإِنَّ الْإِنْسَانَ كَفُورٌ۞(48)
🍃«و اگر رویگردان شوند (غمگین مباش)، ما تو را حافظ آنان (و مأمور اجبارشان) قرار ندادهایم؛ وظیفه تو تنها ابلاغ رسالت است! و هنگامی که ما رحمتی از سوی خود به انسان بچشانیم به آن دلخوش میشود، و اگر بلایی بخاطر اعمالی که انجام دادهاند به آنها رسد (به کفران میپردازند)، چرا که انسان بسیار کفرانکننده است!»
🪴۞لِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ ۚ يَهَبُ لِمَنْ يَشَاءُ إِنَاثًا وَيَهَبُ لِمَنْ يَشَاءُ الذُّكُورَ۞(49)
🍃«مالکیّت و حاکمیّت آسمانها و زمین از آن خداست؛ هر چه را بخواهد میآفریند؛ به هر کس اراده کند دختر میبخشد و به هر کس بخواهد پسر،»
🪴۞أَوْ يُزَوِّجُهُمْ ذُكْرَانًا وَإِنَاثًا ۖ وَيَجْعَلُ مَنْ يَشَاءُ عَقِيمًا ۚ إِنَّهُ عَلِيمٌ قَدِيرٌ۞(50)
🍃«یا (اگر بخواهد) پسر و دختر -هر دو- را برای آنان جمع میکند و هر کس را بخواهد عقیم میگذارد؛ زیرا که او دانا و قادر است.»
🪴۞وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْيًا أَوْ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاءُ ۚ إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ۞(51)
🍃«و شایسته هیچ انسانی نیست که خدا با او سخن گوید، مگر از راه وحی یا از پشت حجاب، یا رسولی میفرستد و بفرمان او آنچه را بخواهد وحی میکند؛ چرا که او بلندمقام و حکیم است!»
اللَّهُمِّ صلے و سَـلِّم علَى نَبِينَا مُحَمَّد ﷺ 🪴
❤4👍1🥰1
⛱
چگونه قدم به قدم به نابودی روح و روان خودتان نزدیک تر می شویم؟
- وقتی نمیبخشید
- وقتی به کاری که دوست ندارید ادامه میدهید
- وقتی وقتتان را تلف میکنید
- وقتی از خودتان مراقبت نمیکنید
- وقتی از همه چیز شکایت میکنید
- وقتی با پشیمانی و افسوس زندگی میکنید
- وقتی شریک نادرستی برای زندگیتان انتخاب می کنید
- وقتی خودتان را با دیگران مقایسه میکنید
- وقتی فکر میکنید پول برایتان خوشبختی میآورد
- وقتی شکرگزار و قدرشناس نیستید
- وقتی در روابط اشتباه میمانید
- وقتی بدبین و منفیگرا هستید
- وقتی با یک دروغ زندگی میکنید
- وقتی درمورد همه چیز نگرانید
بهترین ها راباماتجربه کنید😍👇.
🍂
↶ '•🐣🍂•'
@rehrovan
چگونه قدم به قدم به نابودی روح و روان خودتان نزدیک تر می شویم؟
- وقتی نمیبخشید
- وقتی به کاری که دوست ندارید ادامه میدهید
- وقتی وقتتان را تلف میکنید
- وقتی از خودتان مراقبت نمیکنید
- وقتی از همه چیز شکایت میکنید
- وقتی با پشیمانی و افسوس زندگی میکنید
- وقتی شریک نادرستی برای زندگیتان انتخاب می کنید
- وقتی خودتان را با دیگران مقایسه میکنید
- وقتی فکر میکنید پول برایتان خوشبختی میآورد
- وقتی شکرگزار و قدرشناس نیستید
- وقتی در روابط اشتباه میمانید
- وقتی بدبین و منفیگرا هستید
- وقتی با یک دروغ زندگی میکنید
- وقتی درمورد همه چیز نگرانید
بهترین ها راباماتجربه کنید😍👇.
🍂
↶ '•🐣🍂•'
@rehrovan
❤8👍2
🪻🌸 اللَّهُمَّ اجْعَلْ فِى قَلْبِى نُورًا وَفِى لِسَانِى نُورًا وَاجْعَلْ فِى سَمْعِى نُورًا وَاجْعَلْ فِى بَصَرِى نُورًا وَاجْعَلْ مِنْ خَلْفِى نُورًا وَمِنْ أَمَامِى نُورًا وَاجْعَلْ مِنْ فَوْقِى نُورًا وَمِنْ تَحْتِى نُورًا. اللَّهُمَّ أَعْطِنِى نُورًا!.
«خدایا در دلم نور قرار ده و در زبانم نور قرار بده و در شنوایی ام نور قرار ده و در بینایی ام نور قرار ده و از پشت سرم نور قرار ده و از رو به رویم نور قرار ده و از بالای سرم نور قرار ده و از زیر پایم نور قرار ده، خدایا نور به من بده».🤲🩵🥹
«خدایا در دلم نور قرار ده و در زبانم نور قرار بده و در شنوایی ام نور قرار ده و در بینایی ام نور قرار ده و از پشت سرم نور قرار ده و از رو به رویم نور قرار ده و از بالای سرم نور قرار ده و از زیر پایم نور قرار ده، خدایا نور به من بده».🤲🩵🥹
❤13
🌹رهروان دین🌹
به محض اطلاع از این امر به شدت از او متنفر شدم. اما خوشبختانه، چندی نگذشت، مرگ, دامنش را گرفت و جان به جان آفرین تسلیم کرد. جماعت نصاری برای تجهیز و دفنش جمع شدند، ولی من به آنها گفتم: این شخص مردی شریف نبود. شما را وادار میکرد صدقه و تبرعات بدهید و جمعآوری…
بعد از این سخنان، روح پاکش به سوی ملکوت اعلی پرواز کرد. پس از او مدتی در عموریه ماندم تا این که کاروانی از بازرگانان عرب، از قبیلة کلب، از آنجا میگذشت. به آنان گفتم:
اگر مرا با خود به عربستان ببرید این گاو و گوسفندان را به شما میدهم. گفتند: باشد، شما را با خود میبریم. گاو و گوسفندان را به آنها دادم، و مرا همراه خود بردند؛ تا به وادی القری رسیدیم. در آنجا به من غدر و خیانت کردند. زیرا مرا به یک نفر یهودی فروختند، و من برده شدم. چارهای نداشتم جز اینکه کمر خدمت مالک خود را ببندم،
بعد از مدتی، یکی از عموزاده های بنیقریظهاش آمد و مرا خرید و با خود به یثرب برد. در یثرب نخلستانی را به همان وصف دیدم که دوست در عموریه توصیف کرده بود. مدینه را عیناً مطابق توصیفاتی یافتم که او گفته بود: به هر حال در مدینه نزد او ماندگار شدم.
در آن ایام پیامبرص در مکه، قوم خود را به دین اسلام دعوت میکرد. اما از آنجایی که من برده بودم و همیشه مشغول کار، اخبار او به گوشم نمیخورد.
در همان اثناء پیامبرص به یثرب مهاجرت کرد. روزی بالای درخت نخلی مشغول کار بودم. مالکم زیر درخت نشسته بود. که یکی از عموزادههایش آمد و گفت:
خداوند، بنیقیله را نابود کند، هماکنون در قبا به دور مردی گرد آمدهاند: که از مکه آمده و به خیال خودش پیامبر است!
به محض شنیدن این سخن بدنم داغ شد و مانند تب زده، مضطرب و آشفته شدم. حتی ترسیدم از درخت سقوط کنم و روی اربابم بیفتم. به عجله پایین آمدم، و به آن مرد گفتم:
چه گفتی؟! لطفاً آنرا تکرار کن: آقایم عصبانی شد و سیلی محکمی به صورتم نواخت و گفت: تو را با این کارها چه کار؟!
یا الله برو سرکارت و به کار خود برس.
غروب همان روز مقداری خرما را جمع کردم و پیش پیامبرص رفتم، و به خدمتش مشرف شدم و گفتم:
اطلاع یافتم شما مردی صالح هستی و جمعی غریب و نیازمند همراه داری و این مقدار ناچیز خرما صدقه داشتم؛ دیدم شما از هرکس مستحقترید، و خرما را تقدیمش کردم. به یارانش فرمود: بخورید.
خود از خوردن دست نگه داشت و نخورد.
در دل خود گفتم: این یکی از نشانهها.
از آنجا برخاستم و رفتم پیکارم، بعد از این که پیامبرص از قبا به مدینه آمد، باز مقداری خرما فراهم کردم و به خدمتش رفتم و گفتم:
دیدم شما صدقه نمیخوری، این را به عنوان هدیه به حضورت تقدیم میکنم.
خودش مشغول خوردن شد و به یارانش فرمود: بخورید و همه باهم خوردند. دردل خود گفتم: این هم نشانة دوم.
بعد از آن در بقیع غرقد به خدمت پیامبرص رسیدم که یکی از یارانش را به خاک میسپردند. پیامبر دو شمله، به دوش داشت و نشسته بود. نزدیک شدم و سلام کردم. پنهانکی پشتش را میپاییدم و بدنبال مهر نبوت میگشتم، که دوست در عموریه آن را توصیف کرده بود.
همین که متوجه شد پشتش را نگاه میکنم، هدفم را دریافت؛ لذا عبا را از روی شانهاش کنار زد. نگاه کردم. مهر را دیدم و آنرا شناختم؛ به آن چسبیدم و مشغول بوسیدنش شدم و از فرط شادی گریه را سر دادم و اشک شوق از چشمانم جاری شد. پیامبرص فرمود:
موضوع چیست؟!
سرگذشت خود را برایش بازگفتم. پیامبرص از آن بسیار مسرور شد و خوشحال بود که یارانش داستان را از من بشنوند، و داستان را برای آنان تعریف کردم، آنها هم تعجب کرده، سخت خوشحال شدند و بیش از اندازه، شادی و سرور نشان دادند.
👌❤️درود بر سلمان فارسی، روزی که در همه جا به جستجوی حق برخاست و درود بر سلمان فارسی روزی که با حق آشنا شد و به آن ایمان آورد و آن را پذیرفت و اعتقادی محکم پیدا کرد.
سلام بر او روزی که درگذشت و روزی که دوباره زنده می شود .
اگر مرا با خود به عربستان ببرید این گاو و گوسفندان را به شما میدهم. گفتند: باشد، شما را با خود میبریم. گاو و گوسفندان را به آنها دادم، و مرا همراه خود بردند؛ تا به وادی القری رسیدیم. در آنجا به من غدر و خیانت کردند. زیرا مرا به یک نفر یهودی فروختند، و من برده شدم. چارهای نداشتم جز اینکه کمر خدمت مالک خود را ببندم،
بعد از مدتی، یکی از عموزاده های بنیقریظهاش آمد و مرا خرید و با خود به یثرب برد. در یثرب نخلستانی را به همان وصف دیدم که دوست در عموریه توصیف کرده بود. مدینه را عیناً مطابق توصیفاتی یافتم که او گفته بود: به هر حال در مدینه نزد او ماندگار شدم.
در آن ایام پیامبرص در مکه، قوم خود را به دین اسلام دعوت میکرد. اما از آنجایی که من برده بودم و همیشه مشغول کار، اخبار او به گوشم نمیخورد.
در همان اثناء پیامبرص به یثرب مهاجرت کرد. روزی بالای درخت نخلی مشغول کار بودم. مالکم زیر درخت نشسته بود. که یکی از عموزادههایش آمد و گفت:
خداوند، بنیقیله را نابود کند، هماکنون در قبا به دور مردی گرد آمدهاند: که از مکه آمده و به خیال خودش پیامبر است!
به محض شنیدن این سخن بدنم داغ شد و مانند تب زده، مضطرب و آشفته شدم. حتی ترسیدم از درخت سقوط کنم و روی اربابم بیفتم. به عجله پایین آمدم، و به آن مرد گفتم:
چه گفتی؟! لطفاً آنرا تکرار کن: آقایم عصبانی شد و سیلی محکمی به صورتم نواخت و گفت: تو را با این کارها چه کار؟!
یا الله برو سرکارت و به کار خود برس.
غروب همان روز مقداری خرما را جمع کردم و پیش پیامبرص رفتم، و به خدمتش مشرف شدم و گفتم:
اطلاع یافتم شما مردی صالح هستی و جمعی غریب و نیازمند همراه داری و این مقدار ناچیز خرما صدقه داشتم؛ دیدم شما از هرکس مستحقترید، و خرما را تقدیمش کردم. به یارانش فرمود: بخورید.
خود از خوردن دست نگه داشت و نخورد.
در دل خود گفتم: این یکی از نشانهها.
از آنجا برخاستم و رفتم پیکارم، بعد از این که پیامبرص از قبا به مدینه آمد، باز مقداری خرما فراهم کردم و به خدمتش رفتم و گفتم:
دیدم شما صدقه نمیخوری، این را به عنوان هدیه به حضورت تقدیم میکنم.
خودش مشغول خوردن شد و به یارانش فرمود: بخورید و همه باهم خوردند. دردل خود گفتم: این هم نشانة دوم.
بعد از آن در بقیع غرقد به خدمت پیامبرص رسیدم که یکی از یارانش را به خاک میسپردند. پیامبر دو شمله، به دوش داشت و نشسته بود. نزدیک شدم و سلام کردم. پنهانکی پشتش را میپاییدم و بدنبال مهر نبوت میگشتم، که دوست در عموریه آن را توصیف کرده بود.
همین که متوجه شد پشتش را نگاه میکنم، هدفم را دریافت؛ لذا عبا را از روی شانهاش کنار زد. نگاه کردم. مهر را دیدم و آنرا شناختم؛ به آن چسبیدم و مشغول بوسیدنش شدم و از فرط شادی گریه را سر دادم و اشک شوق از چشمانم جاری شد. پیامبرص فرمود:
موضوع چیست؟!
سرگذشت خود را برایش بازگفتم. پیامبرص از آن بسیار مسرور شد و خوشحال بود که یارانش داستان را از من بشنوند، و داستان را برای آنان تعریف کردم، آنها هم تعجب کرده، سخت خوشحال شدند و بیش از اندازه، شادی و سرور نشان دادند.
👌❤️درود بر سلمان فارسی، روزی که در همه جا به جستجوی حق برخاست و درود بر سلمان فارسی روزی که با حق آشنا شد و به آن ایمان آورد و آن را پذیرفت و اعتقادی محکم پیدا کرد.
سلام بر او روزی که درگذشت و روزی که دوباره زنده می شود .
❤24👍2😢2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
❓از چه #نگرانی ؟
✅ دعای #رفع_نگرانی و رهایی از #بدهکاری🔻
🤲اللَّهُمَّ إِنِّيْ أَعُوْذُ بِكَ مِنَ الْهَمِّ وَالْحَزَنِ، وَالْعَجْزِ وَالْكَسَلِ، وَالْبُخْلِ وَالْجُبْنِ، وَضَلَعِ الدَّيْنِ وَغَلَبَةِ الرِّجَالِ
🤲بار الها! من از #غم و #اندوه، و ناتوانى و سستى، بخل و ترس، سنگينى وام و بدهی و غلبه ى مردان، به تو پناه میبرم
📕صحیح بخاری 7/158
🎗نبی اکرم صلی الله علیه و سلم
✅ دعای #رفع_نگرانی و رهایی از #بدهکاری🔻
🤲اللَّهُمَّ إِنِّيْ أَعُوْذُ بِكَ مِنَ الْهَمِّ وَالْحَزَنِ، وَالْعَجْزِ وَالْكَسَلِ، وَالْبُخْلِ وَالْجُبْنِ، وَضَلَعِ الدَّيْنِ وَغَلَبَةِ الرِّجَالِ
🤲بار الها! من از #غم و #اندوه، و ناتوانى و سستى، بخل و ترس، سنگينى وام و بدهی و غلبه ى مردان، به تو پناه میبرم
📕صحیح بخاری 7/158
🎗نبی اکرم صلی الله علیه و سلم
❤6
﷽﴿الۤمۤ ٱللَّهُ لَاۤ إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ ٱلۡحَیُّ ٱلۡقَیُّومُ…
القارئ : عبدالرحمن مسعد
#آرامش_شبانه 😍👌
- برای آرامشِ قلبِ ناآرومت🤍
مگر میشود!
زندگیات را بهم ریخته
آفریده باشد خدای دانههای انار ..🌱
+ شب بخیر ❤️
- برای آرامشِ قلبِ ناآرومت🤍
مگر میشود!
زندگیات را بهم ریخته
آفریده باشد خدای دانههای انار ..🌱
+ شب بخیر ❤️
❤4
Forwarded from ❤️کانال اسوه های تلاوت❤️
❖🌸✺﷽✺🌸❖
#جزء25
#سوره_شوری
#صفحه489
🪴۞وَكَذَٰلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِنْ أَمْرِنَا ۚ مَا كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلَا الْإِيمَانُ وَلَٰكِنْ جَعَلْنَاهُ نُورًا نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا ۚ وَإِنَّكَ لَتَهْدِي إِلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ۞(52)
🍃«همان گونه (که بر پیامبران پیشین وحی فرستادیم) بر تو نیز روحی را بفرمان خود وحی کردیم؛ تو پیش از این نمیدانستی کتاب و ایمان چیست (و از محتوای قرآن آگاه نبودی)؛ ولی ما آن را نوری قرار دادیم که بوسیله آن هر کس از بندگان خویش را بخواهیم هدایت میکنیم؛ و تو مسلّماً به سوی راه راست هدایت میکنی.»
🪴۞صِرَاطِ اللَّهِ الَّذِي لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ ۗ أَلَا إِلَى اللَّهِ تَصِيرُ الْأُمُورُ۞(53)
🍃«راه خداوندی که تمامی آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است از آن اوست؛ آگاه باشید که همه کارها تنها بسوی خدا بازمیگردد!»
#شروع_سوره_زخرف
۞«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ»
🪴حم۞(1)
حم.
🪴۞وَالْكِتَابِ الْمُبِينِ۞(2)
🍃«سوگند به کتاب مبین (و روشنگر)،»
🪴۞إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ۞(3)
🍃«که ما آن را قرآنی فصیح و عربی قرار دادیم، شاید شما (آن را) درک کنید!»
🪴۞وَإِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ۞(4)
🍃«و آن در «امّالکتاب» [= لوح محفوظ] نزد ما بلندپایه و استوار است!
🪴۞أَفَنَضْرِبُ عَنْكُمُ الذِّكْرَ صَفْحًا أَنْ كُنْتُمْ قَوْمًا مُسْرِفِينَ۞(5)
🍃«آیا این ذکر [= قرآن] را از شما بازگیریم بخاطر اینکه قومی اسرافکارید؟!»
🪴۞وَكَمْ أَرْسَلْنَا مِنْ نَبِيٍّ فِي الْأَوَّلِينَ۞(6)
🍃«چه بسیار پیامبرانی که (برای هدایت) در میان اقوام پیشین فرستادیم؛»
🪴۞وَمَا يَأْتِيهِمْ مِنْ نَبِيٍّ إِلَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ۞(7)
🍃«ولی هیچ پیامبری به سوی آنها نمیآمد مگر اینکه او را استهزا میکردند.»
🪴۞فَأَهْلَكْنَا أَشَدَّ مِنْهُمْ بَطْشًا وَمَضَىٰ مَثَلُ الْأَوَّلِينَ۞(8)
🍃«ولی ما کسانی را که نیرومندتر از آنها بودند هلاک کردیم، و داستان پیشینیان گذشت.»
🪴۞وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِيزُ الْعَلِيمُ۞(9)
🍃«هر گاه از آنان (مشرکان) بپرسی: «چه کسی آسمانها و زمین را آفریده است؟» مسلّماً میگویند: «خداوند قادر و دانا آنها را آفریده است»!»
🪴۞الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْدًا وَجَعَلَ لَكُمْ فِيهَا سُبُلًا لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ۞(10)
🍃همان کسی که زمین را محل آرامش شما قرار داد، و برای شما در آن راههایی آفرید باشد، که هدایت شوید (و به مقصد برسید)!»،
اللَّهُمِّ صلے و سَـلِّم علَى نَبِينَا مُحَمَّد ﷺ 🪴
#جزء25
#سوره_شوری
#صفحه489
🪴۞وَكَذَٰلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِنْ أَمْرِنَا ۚ مَا كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلَا الْإِيمَانُ وَلَٰكِنْ جَعَلْنَاهُ نُورًا نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا ۚ وَإِنَّكَ لَتَهْدِي إِلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ۞(52)
🍃«همان گونه (که بر پیامبران پیشین وحی فرستادیم) بر تو نیز روحی را بفرمان خود وحی کردیم؛ تو پیش از این نمیدانستی کتاب و ایمان چیست (و از محتوای قرآن آگاه نبودی)؛ ولی ما آن را نوری قرار دادیم که بوسیله آن هر کس از بندگان خویش را بخواهیم هدایت میکنیم؛ و تو مسلّماً به سوی راه راست هدایت میکنی.»
🪴۞صِرَاطِ اللَّهِ الَّذِي لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ ۗ أَلَا إِلَى اللَّهِ تَصِيرُ الْأُمُورُ۞(53)
🍃«راه خداوندی که تمامی آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است از آن اوست؛ آگاه باشید که همه کارها تنها بسوی خدا بازمیگردد!»
#شروع_سوره_زخرف
۞«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ»
🪴حم۞(1)
حم.
🪴۞وَالْكِتَابِ الْمُبِينِ۞(2)
🍃«سوگند به کتاب مبین (و روشنگر)،»
🪴۞إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ۞(3)
🍃«که ما آن را قرآنی فصیح و عربی قرار دادیم، شاید شما (آن را) درک کنید!»
🪴۞وَإِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ۞(4)
🍃«و آن در «امّالکتاب» [= لوح محفوظ] نزد ما بلندپایه و استوار است!
🪴۞أَفَنَضْرِبُ عَنْكُمُ الذِّكْرَ صَفْحًا أَنْ كُنْتُمْ قَوْمًا مُسْرِفِينَ۞(5)
🍃«آیا این ذکر [= قرآن] را از شما بازگیریم بخاطر اینکه قومی اسرافکارید؟!»
🪴۞وَكَمْ أَرْسَلْنَا مِنْ نَبِيٍّ فِي الْأَوَّلِينَ۞(6)
🍃«چه بسیار پیامبرانی که (برای هدایت) در میان اقوام پیشین فرستادیم؛»
🪴۞وَمَا يَأْتِيهِمْ مِنْ نَبِيٍّ إِلَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ۞(7)
🍃«ولی هیچ پیامبری به سوی آنها نمیآمد مگر اینکه او را استهزا میکردند.»
🪴۞فَأَهْلَكْنَا أَشَدَّ مِنْهُمْ بَطْشًا وَمَضَىٰ مَثَلُ الْأَوَّلِينَ۞(8)
🍃«ولی ما کسانی را که نیرومندتر از آنها بودند هلاک کردیم، و داستان پیشینیان گذشت.»
🪴۞وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِيزُ الْعَلِيمُ۞(9)
🍃«هر گاه از آنان (مشرکان) بپرسی: «چه کسی آسمانها و زمین را آفریده است؟» مسلّماً میگویند: «خداوند قادر و دانا آنها را آفریده است»!»
🪴۞الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْدًا وَجَعَلَ لَكُمْ فِيهَا سُبُلًا لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ۞(10)
🍃همان کسی که زمین را محل آرامش شما قرار داد، و برای شما در آن راههایی آفرید باشد، که هدایت شوید (و به مقصد برسید)!»،
اللَّهُمِّ صلے و سَـلِّم علَى نَبِينَا مُحَمَّد ﷺ 🪴
❤2👍1
🌸🪻اللَّهُمَّ اكْفِنِى بِحَلاَلِكَ عَنْ حَرَامِكَ وَأَغْنِنِى بِفَضْلِكَ عَنْ سِوَاكَ
خدایا حلالت را مورد کفایتم قرار ده تا به حرام نیازم نیفتد و به فضل خودت مرا بینیاز فرما از هرکس دیگری.🩵🤲
خدایا حلالت را مورد کفایتم قرار ده تا به حرام نیازم نیفتد و به فضل خودت مرا بینیاز فرما از هرکس دیگری.🩵🤲
❤9
بکگراند🌱🌸🫧
برای قدرت خدا
هیچ
حد و مرز محدودیتی وجود نداره!پس بی حد و مرز آرزو کن!
🌼✨❤2🥰2