من هیچ روحی نمیشناسم که به ژرفای روحِ تو بخشنده باشد.
بخشی از نامهی آلبر کامو به ماریا
از کتاب «نامههای عاشقانهی آلبر کامو و ماریا کاسارس»
#خطاب_به_عشق
@riraamiri
بخشی از نامهی آلبر کامو به ماریا
از کتاب «نامههای عاشقانهی آلبر کامو و ماریا کاسارس»
#خطاب_به_عشق
@riraamiri
❤4💔2
شب احتمالاً
اتّفاقی تازه از ادامهی روز است.
سکوتِ جایزِ آدمی یعنی چه؟!
درد ادامه دارد هنوز
تحمّل دریا و صبوری آدمی نیز،
و تعبیرِ کتابی سربسته که میگویند
از رازِ نور… گشوده خواهد شد.
چارچوبهای شکستهی این کوچه،
در حقیقت داستان یک زندگیست.
چارهای نیست
میرویم تا در فهمِ فانوس… خوانا شویم
کمی بخوابیم
و صبحِ روزی دیگر
دوباره دریابیم که شب احتمالاً
اتّفاقی تازه در ادامهی روز است.
#سید_علی_صالحی
@riraamiri
اتّفاقی تازه از ادامهی روز است.
سکوتِ جایزِ آدمی یعنی چه؟!
درد ادامه دارد هنوز
تحمّل دریا و صبوری آدمی نیز،
و تعبیرِ کتابی سربسته که میگویند
از رازِ نور… گشوده خواهد شد.
چارچوبهای شکستهی این کوچه،
در حقیقت داستان یک زندگیست.
چارهای نیست
میرویم تا در فهمِ فانوس… خوانا شویم
کمی بخوابیم
و صبحِ روزی دیگر
دوباره دریابیم که شب احتمالاً
اتّفاقی تازه در ادامهی روز است.
#سید_علی_صالحی
@riraamiri
❤2💔1
❤2💔2
❤2💔2
او هم مثل خیلیهای دیگر - از روشنفکران و غیره - حرفهای بی مسئولیت میزند و ژستها یا اقدامات سیاسی نسنجیده میکند. بی آنکه به فکر عاقبت یا نتیجه باشد. فقط هوای عکسالعمل عوام را دارند. چیزی بگویند و کاری بکنند که خوشایند هواداران و مریدان باشد. عوامفریب و در نتیجه خود فریفتهی عوامند و به همین سبب جرأت روبهرو شدن با حقیقت را - اگر ببینند - ندارند.
«روزها در راه - شاهرخ مسکوب»
#کتاب
@riraamiri
«روزها در راه - شاهرخ مسکوب»
#کتاب
@riraamiri
💔2❤1
❤2💔2
گفتمش: «وقتِ سخن با تو چه سان باید بود؟»
جامه از تن به در آورد که «عریانتر از این»
#محمدعلی_مجاهدی
@riraamiri
جامه از تن به در آورد که «عریانتر از این»
#محمدعلی_مجاهدی
@riraamiri
❤2💔2
گفتم «از من مَطَلَب دیدهی گریانتر از این
دلِ غمگینتر و خونینتر و ویرانتر از این»
گفت: «هرچند دلت خانهبهدوش است ولی
دوست دارم که شود بیسروسامانتر از این»
گفتمش: «حالتِ دل در غمِ گیسوی تو چیست؟»
دست بر زلف زد و گفت: «پریشانتر از این»
گفتمش: «پیشِ رُخت دیده چه حالت دارد؟»
در رخِ آینه خندید که «حیرانتر از این»
گفتمش:«کفرِ سرِ زلفِ تو عالم بگرفت»
گفت: «در شهر که دیدهست مسلمانتر از این؟»
گفتمش: «شیوهی رفتارِ تو در گلشن چیست؟»
سرو را کرد اشارت که «خرامانتر از این»
گفتمش: «با رخِ تو ماه چه نسبت دارد؟»
گفت: «حرفی نشنیدیم پریشانتر از این!»
گفتم: «ای دوست لبت را به چه تشبیه کنم؟»
جانبِ گل نظر افکند که «خندانتر از این»
گفتمش: «وقتِ سخن با تو چه سان باید بود؟»
جامه از تن به در آورد که «عریانتر از این»
گفتم: «از هجرِ تو جان بر لبِ “پروانه” رسید»
گفت: «جز شمع ندیدیم گرانجانتر از این!»
#محمدعلی_مجاهدي
@mohammadalimojahedi
@riraamiri
دلِ غمگینتر و خونینتر و ویرانتر از این»
گفت: «هرچند دلت خانهبهدوش است ولی
دوست دارم که شود بیسروسامانتر از این»
گفتمش: «حالتِ دل در غمِ گیسوی تو چیست؟»
دست بر زلف زد و گفت: «پریشانتر از این»
گفتمش: «پیشِ رُخت دیده چه حالت دارد؟»
در رخِ آینه خندید که «حیرانتر از این»
گفتمش:«کفرِ سرِ زلفِ تو عالم بگرفت»
گفت: «در شهر که دیدهست مسلمانتر از این؟»
گفتمش: «شیوهی رفتارِ تو در گلشن چیست؟»
سرو را کرد اشارت که «خرامانتر از این»
گفتمش: «با رخِ تو ماه چه نسبت دارد؟»
گفت: «حرفی نشنیدیم پریشانتر از این!»
گفتم: «ای دوست لبت را به چه تشبیه کنم؟»
جانبِ گل نظر افکند که «خندانتر از این»
گفتمش: «وقتِ سخن با تو چه سان باید بود؟»
جامه از تن به در آورد که «عریانتر از این»
گفتم: «از هجرِ تو جان بر لبِ “پروانه” رسید»
گفت: «جز شمع ندیدیم گرانجانتر از این!»
#محمدعلی_مجاهدي
@mohammadalimojahedi
@riraamiri
❤3💔2
❤2💔1
💔4❤2
مىگویند: «فقدان كامل احساس بهتر است از احساسی نصفهنيمه.» امّا من به احساسات كامل و به زندگیهای مطلق باور ندارم. دو نفر كه همدیگر را دوست دارند، عشقشان را فتح مىكنند، زندگی و احساسشان را میسازند و اين فقط عليه شرايط نيست بلكه عليه تمام چیزهاییست كه آنها را محدود و ناتوان مىكند، به عذابشان میاندازد و بهشان فشار مىآورد. عشق، ماريا، جهان را فتح نمىكند امّا خودش را چرا. تو خوب مىدانى، تو كه قلبت چنین سزاوار ستايش است، كه ما خوفانگیزترین دشمنان خودمان هستيم.
بخشی از نامهی آلبر کامو به ماریا
از کتاب «نامههای عاشقانهی آلبر کامو و ماریا کاسارس»
#خطاب_به_عشق
@riraamiri
بخشی از نامهی آلبر کامو به ماریا
از کتاب «نامههای عاشقانهی آلبر کامو و ماریا کاسارس»
#خطاب_به_عشق
@riraamiri
❤2💔2
💔4❤1
💔4❤1
💔7❤2
چه بنْویسم به کاغذ قصّهی شبهای هجران را؟
اگر داری سوادی، پیچوتابِ نامه بس باشد
#وحید_قزوینی
@riraamiri
اگر داری سوادی، پیچوتابِ نامه بس باشد
#وحید_قزوینی
@riraamiri
❤2💔2
❤3💔2
با تو بیمش نیست از دریای طوفانزا دلم
بلکه با تو میزند شلّاق بر دریا دلم
میستیزد همچنان با پشتگرمیهای تو
با شبِ تاریک و بیمِ موج و طوفانها، دلم
گرچه اینان با هماند امّا به بویت میبَرد
جنگ را زامواجِ زنجیری، تک و تنها، دلم
با امیدِ ساحلی کانجا چراغت روشن است
تخته بیرون میبرد زین ورطه بیپروا، دلم
بیمحابا تن به غوغای حوادث میدهد
زَهرهی مرغانِ طوفانزاست آری، با دلم
تا رساند عشقبازی را به اوجِ آسمان
ساخته فوّارهها از خون - نهنگآسا - دلم
با تلاطمهای عشقت زیر و بالا میشود
بی که درماند دمی زین زیر و زان بالا، دلم
عقلِ دوراندیش ساحل را نشانم میدهد
عشق را میجوید از خیزابها امّا، دلم
نفسِ رفتن نیز گاهی بی رسیدن، مقصدیست
طوفها کردهست در اطرافِ این معنا دلم
یاریات را گر دریغ از من نداری، بیگمان
میکشاند سوی ساحل کشتی خود را دلم
دورم از ساحل اگر من، تو به دریا دل بزن
تا کُنی نزدیکتر راهِ دلت را تا دلم
#حسین_منزوی
@riraamiri
بلکه با تو میزند شلّاق بر دریا دلم
میستیزد همچنان با پشتگرمیهای تو
با شبِ تاریک و بیمِ موج و طوفانها، دلم
گرچه اینان با هماند امّا به بویت میبَرد
جنگ را زامواجِ زنجیری، تک و تنها، دلم
با امیدِ ساحلی کانجا چراغت روشن است
تخته بیرون میبرد زین ورطه بیپروا، دلم
بیمحابا تن به غوغای حوادث میدهد
زَهرهی مرغانِ طوفانزاست آری، با دلم
تا رساند عشقبازی را به اوجِ آسمان
ساخته فوّارهها از خون - نهنگآسا - دلم
با تلاطمهای عشقت زیر و بالا میشود
بی که درماند دمی زین زیر و زان بالا، دلم
عقلِ دوراندیش ساحل را نشانم میدهد
عشق را میجوید از خیزابها امّا، دلم
نفسِ رفتن نیز گاهی بی رسیدن، مقصدیست
طوفها کردهست در اطرافِ این معنا دلم
یاریات را گر دریغ از من نداری، بیگمان
میکشاند سوی ساحل کشتی خود را دلم
دورم از ساحل اگر من، تو به دریا دل بزن
تا کُنی نزدیکتر راهِ دلت را تا دلم
#حسین_منزوی
@riraamiri
❤2💔1
الألم يغيّر النّاس، فيجعلهم يثقون أقل، ويفكرون أكثر وينعزلون أطول...
درد و رنج انسانها را تغییر میدهد و سبب میشود کمتر اعتماد کنند، بیشتر فکر کنند و برای مدّتی طولانیتر عزلت گزینند...
#جبران_خلیل_جبران
ترجمه: #فؤاد_راهی_مالکی
@riraamiri
درد و رنج انسانها را تغییر میدهد و سبب میشود کمتر اعتماد کنند، بیشتر فکر کنند و برای مدّتی طولانیتر عزلت گزینند...
#جبران_خلیل_جبران
ترجمه: #فؤاد_راهی_مالکی
@riraamiri
💔3❤2
نیمهشب است. تو دیگر زنگ نخواهی زد. تا الآن منتظر بودم. سه بار بلند شدم و گوش خواباندم به تلفن، خواستم زنگ بزنم امّا فکر اینکه خسته هستی، که شاید خوابیده باشی یا فقط همین که بخواهی راحتت بگذارند، فلجم میکند. تمامِ روز منتظرِ خبری از تو بودم. امّا هیچ خبری نشد. گویی تمامِ جهان خاموش شده است.
بخشی از نامهی آلبر کامو به ماریا
از کتاب «نامههای عاشقانهی آلبر کامو و ماریا کاسارس»
#خطاب_به_عشق
@riraamiri
بخشی از نامهی آلبر کامو به ماریا
از کتاب «نامههای عاشقانهی آلبر کامو و ماریا کاسارس»
#خطاب_به_عشق
@riraamiri
💔3❤2
Forwarded from اینجا یک درخت مینویسد
چند سال است که به فردوسی ارادت میورزد. هیچ شاعری را به اندازهی او دوست ندارد. حتّی حافظ و مولانای دیوان شمس را. دربارهی فردوسی میگوید از جمله خصوصیاتش این است که حتّی وقتی از سادهترین و عادّیترین چیزها حرف میزند، کلامش والا و بلند است و بیاختیار آدم را بالا میکشد و از حال عادی یا مبتذلی که دارد، بیرون میآورد.
«روزها در راه - شاهرخ مسکوب»
#کتاب
@riraamiri🍃
«روزها در راه - شاهرخ مسکوب»
#کتاب
@riraamiri🍃
❤5