⚽️ نادر افشار نادری
بازیکن تیم ملی و مردم‌شناس

🎙ابراهیم افشار، روزنامه‌نگار و نویسنده در گفت‌وگو با پادکست فوتبال ٣۶٠ | نیم‌‌قرن روزنامه‌نگاری با یک آرمانگرای از نفس افتاده
🔗 منبع
@Jaryaann

روایت سیدحمید روحانی درباره نظر امام نسبت به نواب صفوی

آقای محترم!
چقدر دیر این خاطره را بیان فرمودید ؛ پس از گذشت چندین دهه!
اگر زودتر فرموده بودید شاید این همه ترور و آدم کشی توسط برخی در میهن تقدیس نمی شد و اسلام مورد وهن قرار نمی‌گرفت!
هر چند دیر فرمودید؛ اما باز هم سپاس.
به امید آنکه دیگر جان هیچ انسانی در میهن و دنیا تحت پوشش های سیاسی، فرقه ای و قومی و " مذهبی" آماج دشنه و گلوله و ترور قرار نگیرد!
آمین یا رب العالمین.

🎥حمزه صفوی : از ۲۵ شهریور یک گام جدید در تاریخ بشریت در حوزه تحریم‌ها رخ داده و آن این است که عدد بزرگی، ۱.۸ میلیارد دلار از رمزارز‌هایی که متعلق به ایران بود که تصور می‌شد تحریم پذیر نیست، تحریم شده است...

@eskannews_com
instagram.com/eskannews

من هم مانند هر جوان دیگری به جنبش مصدق توجه تام داشتم و از حامیان این جنبش بودم

بخشی از قسمت دوم: مشهور است که او [آقا موسا صدر] مصدقی بود؛ اما همزمان با دوست و یار موافقش، سید مرتضی مستجابی از میتینگ‌های فدائیان نیز غافل نمی‌شد؛ بعدها که در ناباوری حوزه، نواب صفوی و یارانش اعدام شدند، از کمک به خانوادۀ او در حد بضاعتش که چرخ‌خیاطی جهاز همسرش پری‌خانم بود، دریغ نکرد.

🎙قسمت اول ، قسمت دوم

#رادیو_مضمون #امام_موسی_صدر

https://castbox.fm/ch/4920209
@radiomazmoon

نعمت‌الله فاضلی در خصوصِ خانه اندیشمندان علوم انسانی سخن می‌گوید


#فرهیختگان راهی به رهایی

_بدون شرح !!!_

#سحابی

مهندس عرب زاده که از دوستان قدیمی ما بود، در وزارت نیرو معاون بود. روزی ایشان به من مراجعه کرد و گفت با مشکلی روبرو شده ایم و از من کمک خواست. قضیه بدین قرار بود که در آن زمان مهندس غرضی استاندار خوزستان اظهار داشته بود که تنها راه مقابله با ارتش مکانیزه صدام، آن است که در دشت خوزستان آب زیادی وارد شود تا بدین وسیله تجهیزات عراقیها در گل بنشیند. بدین منظور هم پیشنهاد کرده بود که سد کارون را منفجر کنند. مقامات وزارت نیرو نتوانسته بودند غرضی را از این کار منصرف کنند. مقامات وزارت نیرو بر اساس محاسبات هیدرولیکی چنین استدلال میکردند که این امر علاوه بر آنکه کار بسیار مشکلی است، به لحاظ مدت زمانی که طول میکشد تا آب به نقاط مورد نظر برسد، غیر عملی است و آب مزبور به دلیل گرمای دشت تبخیر شده و مثمر ثمر نخواهد بود. ولی استاندار قانع نشده بود.
من به درخواست آقای عرب زاده با مهندس معین فر و چند تن دیگر به اتفاق به اهواز رفتیم تا شاید با توجه به سابقه آشنایی با ایشان، بتوانیم آنها را از اجرای این طرح منصرف سازیم. در جلسه ای که بدین منظور تشکیل شد فردی به نام دکتر سرداری نیز شرکت داشت که مبتکر طرح انفجار سد بود. ایشان قبل از انقلاب در شرکت گاز مشغول به کار و پس از پیروزی انقلاب ریاست مؤسسه آب و برق خوزستان را عهده دار شده بود. جلسه در دفتر نیروگاه سد برگزار شد. دکتر سرداری با لباس پاسداری در جلسه حضور پیدا کرده بود. رفتار به اصطلاح فوق انقلابی داشت تا به آنجا که در هنگام ناهار ما مشاهده کردیم که غذا را در کیسه نایلون ریخته بودند و بدون قاشق و چنگال و بشقاب برای ما آورده بودند. البته این نکته مهمی نبود و از آن مهمتر خود طرح کذایی بود.
در آن جلسه علاوه بر ما و مهندس غرضی، تعدادی از کارشناسان وزارت نیرو هم شرکت داشتند. پس از توضیحات سرداری، ما مقداری بحث کردیم. ولی وی استدلالهای ما را از موضع بالا و با عتاب و خطاب پاسخ داد و مرتب اظهار میداشت که اینها دیگر به شما مربوط نیست و برخورد توهین آمیزی داشت.
لهذا ما به بحث خاتمه دادیم و برای بازدید به محوطه سد رفتیم. دهانه تونل انحرافی سد کارون ۳۰ متر بود که پس از اتمام کار سد، به طول ۱۰ متر به وسیله بتن مسلح مسدود شده بود. قصد آنها این بود که تونل مزبور را با مواد منفجره منهدم کنند و از آن طریق آب را به دشت خوزستان سرازیر نمایند. به همین منظور کارشناسان وزارت دفاع را دعوت به همکاری کرده بودند و آنها نیز به هنگام بازدید ما، مشغول ایجاد شیار و شکاف در بدنه تونل و کارگزاری مواد منفجره بودند.
پس از بازدید ما به اهواز برگشتیم. در اهواز مطلع شدیم که مرحوم بهشتی نیز به همراه چند تن از قضات دادگستری برای رسیدگی به امور قضایی به خوزستان آمده اند. در آنجا جلسه ای با حضور مرحوم بهشتی تشکیل شد. در آن جلسه آقای غرضی بر روی تابلو مسأله انفجار سد را شرح و توضیح داد. پس از توضیحات آقای غرضی، مرحوم بهشتی شروع به بحث با غرضی کرد و ایرادات متعددی را به این طرح گرفت و سرانجام غرضی را مجاب کرد که از اجرای طرح انفجار سد منصرف شود. این خدمت بزرگی به کشور بود. بهشتی در بحثهای خود درباره طرح مزبور این عبارت را به کار برد که این طرح به واقع یک «طرح کودکانه» است.

#سحابی

ما از طریق جزیره خارک با قایق به آبادان می رفتیم. در آن جا نکات مهمی به چشم می خورد. نکته اول مقاومت شدید مردم و نیروهای نظامی اعم از ارتشی و پاسدار بود که به عنوان مثال در جاده ذوالفقاری من به چشم خود شاهد بودم مقاومت نیروها در آبادان مقاومتی قهرمانانه بود.
در یکی از این بازدیدها با مرحوم شهید مهدی باکری که فرمانده یکی از مناطق بود، برخورد کردم. من با علی و رضا باکری (برادران مهدی) در دوران زندان آشنا بودم. مهدی شباهت بسیار زیادی به برادران خود داشت. مهدی باکری فردی بسیار با استعداد، باهوش، پرتوان و در عین حال از خود گذشته و ایثارگر بود که سرانجام هم در جبهه شهید شد.
نکته دیگری که در بازدید از جبهه ها با آن برخورد کردم، مسأله اختلاف میان نیروها بود. شمه ای از گلایه مرحوم چمران را در این باره نقل کردم. نظیر این گلایه را از شهید سرهنگ فکوری نیز شنیدم. در یکی از سفرها به منطقه خوزستان، در اتاق جنگ پایگاه دزفول که در زیرزمین قرار داشت، با مرحوم سرهنگ فکوری برخورد کردم. فکوری برای من درد دل میکرد. وی میگفت به آقایان میگوییم بگذارید این جنگ را به سرانجام برسانیم و عراقی ها را از ایران بیرون کنیم، آن وقت اگر میخواهید ما را بکشید. ولی پیش از آن بگذارید کار خود را انجام دهیم.

#خرافات_حکومتی

استقلال نسبی دولتهای رفسنجانی و خاتمی و مجلس ششم، اصول گرایان را با این واقعیت روبرو ساخت که قدرت سیاسی موثر در حال بیرون رفتن از دست آنهاست. مصباح یزدی نه تنها کنترل اصلاح طلبان بر شاخه های انتخابی را تهدیدی سیاسی برای قدرت، بلکه اساساً تقویت نهادهای انتخابی و استقلال آنها را، شکستی برای مدل ایده ال حکومت اسلامی می دانست. حکومتی که بر پایه ی قدرت و اختیار مطلق نایب امام غایب مستقر می گردید. کوچکترین حرکت یا زاویه یی از برداشت و نظر ولی فقیه (حتی ناگفته) انحرافی از خواست امام زمان و خدا بود.
مصباح معتقد بود که پایه و اساس و قوام اسلام تنها به کسی وابسته است که حاکمیت دارد. در گفتمان مصباح، نقش و عملکرد قانون اساسی فرمالیستی، زینتی و تشریفاتی است. او میگوید که وقتی فردی رهبر یا ولی فقیه شد، قادر است در هر سه مقام قانون گذاری، اجرایی و قضایی بهتر از دیگران باشد و نیازی نیست تا این سه حوزه را از هم تفکیک کرد. حتی ضرورت دارد که تمام این سه بخش در دست ولی فقیه متمرکز باشد. و برای جلوگیری از «بازگشت دوباره ی ١٦ سال سیر قهقراء و انحراف» می بایست کاملاً مراقبت کرد که کسانی بر سر کار بیآیند که همسو و تابع خواسته های رهبر باشند. در اینجا نقش شورای نگهبان و دبیر کهنسال آن احمد جنتی برجسته می شد، که با بسط ابزار نظارت استصوابی، همه ادعاهای صوری بی طرفی سیاسی را به سادگی نادیده می گرفت و بدون ملاحظه و با قاطعیت، خواسته ی ولی فقیه را ملاک قرار می داد.

#سحابی

در اواخر سال ۵۹ شرایط سیاسی کشور بسیار حاد شده بود. از یک سو بنی صدر ( با اینکه بیشتر اوقات خود را در جبهه های جنوب و غرب بود) با نگارش مقالات و اقدامات خود تضادش با نیروهای حزب جمهوری را تشدید میکرد. و از سوی دیگر هم دکتر بهشتی و حزب جمهوری علیه بنی صدر فعال بودند. به همین لحاظ همه پیش بینی میکردند که اوضاع به سمت یک انفجار پیش میرود.
در آن دوران من با اعضای مجاهدین هم در ارتباط بودم و با مسعود رجوی و دیگر اعضای سازمان، ملاقاتهایی داشتم. در آن ملاقاتها من این نکته را که شما شرایط را به سمت انفجار پیش میبرید، در میان میگذاشتم. در مقابل آنها چنین اظهار میکردند که طرف مقابل است که هواداران و اعضای ما را دستگیر و شکنجه میکند و نمونه هایی را هم مطرح می ساختند و معتقد بودند که طرف مقابل، آنها را به سمت درگیری مستقیم سوق میدهد.
یک بار مسعود رجوی به من گفت ببین آقای سحابی! من زیر فشار بچه ها هستم. بچه های ما دیگر تحمل ندارند و به طور مداوم به رهبری و کادر مرکزی فشار میآورند که ما باید درگیری علنی با جمهوری اسلامی پیدا کنیم.
البته بعد از درگیریهای سال ۶۰ هنگامی که چند تن از اعضای سازمان همچون مهدی بخارایی و حبیب مکرم دوست دستگیر و در تلویزیون مصاحبه کردند، موضوع را طور دیگری طرح کردند. آنان در مصاحبه های تلویزیونی خود از برنامه منظم و حساب شده جهت آمادگی اعضا برای مقابله با جمهوری اسلامی سخن گفتند.
در بحث هایی که با مجاهدین داشتم این نکته را برای آنها مطرح میکردم که نهایت درگیری های شما با جمهوری اسلامی به کجا خواهد انجامید و برنده این میدان که خواهد بود؟ آیا انقلاب و ایران پیروز خواهند شد و یا اینکه غایت این درگیریها تلف شدن نیروی جوان کشور و از بین رفتن توان عمومی کشور خواهد بود؟
به هر صورت ما از بحثهای خود با مجاهدین نتیجه ای نگرفتیم و آنها همچنان در خط خود حرکت میکردند. بویژه آنکه آنها با آقای بنی صدر هم رابطه مستقیم برقرار کرده و در دفتر ایشان هم نماینده مستقیم داشتند. این نماینده آقای دکتر مهدی ممکن بود.

به نام خدا و با سلام

*دادگاه میکونوس*

حوالی سال 1946 میلادی دقیقا يكسال پس از جنگ جهاني مردی اهل شمال ايران ، در حومه یه رشت به نام ميرزاكاظم بسيار مورد اعتبار و احترام مردم بود او در داوری و حل و فصل كردن اختلافات مردم ، شهره عام و خاص بود ، از اين رو ميرزاكاظم را به سِمَت ميراب منطقه تعيين كرده بودند تا در تقسيم آب زراعی به كشاورزان كمک كند .

ميرزاكاظم حدود يک هكتار باغ در نزديک رودخانه پسيخان داشت كه ازگيل پرورش ميداد (ازگيل به زبان گيلكی كونوس گفته ميشود)

ميرزاكاظم در فصل بهار و تابستان ميراب شاليزار و در پاييز زنبيل بر دوش در باغ ازگيل خود مشغول بكار بود .
در آن دوره به فرمان رضا شاه برای هر ايرانی سجل (شناسنامه) صادر مي شد که معمولا بر اساس شغل ، ظاهر شخص و ... نام فامیل تعيين وثبت می گرديد!

يكي از روزهای سرد پاييز درحالی که ميرزاكاظم در باغ مشغول امور باغ و برداشت محصول ازگیل بود خبر دادند كه از ثبت احوال رشت برای صدور سجل آمده اند ، ميرزاکاظم با زنبيل پر از ازگيل برای گرفتن سجل رفت ، مامور ثبت احوال كه در منزل کدخدا در حال تنظيم مدارک بود چشمش به زنبيل ميرزاكاظم افتاد ، از او پرسید پیرمرد چی با خودت داری؟ ميرزاكاظم با لهجه ی شیرین گيلكی جواب داد
"می كونوس" ( ازگيل من) كه مامور ثبت احوال همان نام را برايش انتخاب ميكند،

“ميكونوس”
از آن روز ، ميرزاكاظم میرآب معروف به میرزاکاظم ميكونوس شد.
میرزاکاظم دارای چهار فرزند بود كه پسر سومش محمدجواد از نظر ظاهری و خلق و خوی شباهت زيادی به پدر داشت .
محمدجواد پس از فارغ التحصيل شدن از دبيرستان كوروش رشت ، تصميم گرفت برای ادامه تحصيل در رشته حقوق به دانشگاه تهران برود ، از قضا در آن زمان تسهيلاتی را برای تحصيل در فرنگِ دانش آموزان موفق در نظر می گرفتند ، كه اين تسهيلات شامل حال محمدجواد ميكونوس هم شد و او توانست به آرزوی دیرینه ی خود يعنی تحصيل در رشته حقوق آنهم در فرنگ برسد!

محمدجواد ميكونوس شهر برلين آلمان را برای تحصيل انتخاب نمود و شش سال در آنجا با جديّت و علاقه فراوان تحصيل نمود و از دانشجويان تراز اول دانشگاه'' Humboldt برلين'' شد و بلافاصله پس از اتمام تحصيلات جذب آكادمی حقوق دانان آلمان گردید.

محمدجواد میکونوس پس از ٣٠ سال كار مداوم و خستگی ناپذير از سوی دادگاه فدرال به عنوان قاضی برتر آلمان در قرن بیستم معرفی شد
و دولت آلمان نیز به پاس زحمات او ساختمان دادگاه برلين را به نام ميكونوس تغییر داد.

همان دادگاهی که در خصوص ترورهای سیاسی معروف رای داده است.

از محمدجواد كتاب های زيادی برجا مانده است.
همچنین گزيده ای از سخنان او در ورودی دادگاه ميكونوس به عنوان منشور میكونوس نصب شده است.

محمدجواد ميكونوس باقی عمرش را در جزيره ای در یونان كه به نام خود خريداره كرده بود گذراند ، جزيره ميكونوس اكنون از جزاير پر رونق یونان بشمار می آید .

لازم به ذكر است جناب ميكونوس قبل از ترک آلمان درخت ازگيلی به يادبود پدرش در محوطه دادگاه ميكونوس كاشت كه هنوز پا برجاست و هر ساله كودكان در زادروز ميكونوس دور اين درخت حلقه ميزنند و شعری به زبان آلمانی می خوانند.


📙اقتباس از ترجمه مقاله ی ''پرفسور هلموت'' شماره ٣١٧ ماهنامه ی اشپیگل ، بررسي كتاب تاریخ شناس آلمانی در زمینه آسیا میانه

www.group-telegram.com/seyedahmadnabavi404