Notice: file_put_contents(): Write of 5253 bytes failed with errno=28 No space left on device in /var/www/group-telegram/post.php on line 50

Warning: file_put_contents(): Only 16384 of 21637 bytes written, possibly out of free disk space in /var/www/group-telegram/post.php on line 50
یادداشت‌های پراکنده حسین شرفخانلو | Telegram Webview: sarir209_com/1141 -
Telegram Group & Telegram Channel
💢روایت مادری؛ گزارش یک سفر برفی💢
چهارشنبه ۲۹ دی ۱۴۰۰

⭕️هفت هشت سال پیش، برای برگزاری نشست معرفی و نقد کتاب یکی از همشهری‌های خوش ذوق دعوت شده بودیم به کتابخانه عمومی حکمت در شهر #ایواوغلی. ایواوغلی شهری‌ست در ۳۰ کیلومتری خوی. سرِ سه‌راهی ماکو-خوی-تبریز که چندین و چند شاعرِ محلیِ خوش‌قریحه دارد، هر کدام با یک قطار شعر و جالب‌تر این‌که یکی از شعرای آن قَصَب‌چه، هیچ رقم خواندن و نوشتن نمی‌داند! و شعرهایش را به رسم شعرای عصر جاهلیِ حجاز، وقتی از سینه تراویدند؛ بلافاصله در همان سینه ثبت و ضبط می‌کند و حافظه‌ی شعری‌ای دارد به وسعت چند صد برگِ A4 بی‌کم و کاست!
الغرض، شبِ قبل از برنامه، میزبان تماس گرفت که مدیرکل کتابخانه‌های عمومی استان با برگزاری نشست معرفی کتاب در کتابخانه عمومی شهر مخالفت کرده است و با هزار عذر و پوزش، خواست که میهمانِ خانه‌اش باشیم و این سوال بی‌جواب ماند که «اگر کتابخانه جای ترویج و تبلیغ کتاب نیست، پس جای چیست؟»

⭕️این بود تا مدیر استانی و شهرستانی نهاد کتابخانه‌های عمومی عوض شد و انگار با تبدیل و تحویل و تحولی که در نهاد استانی و شهرستانی کتابخانه‌های عمومی رخ داد، قوانین و موضوعات و اولویت‌ها هم پس و پیش شدند و دوستانِ جدید، چون صید در پیِ صیاد، افتادند به صرافتِ اجرای برنامه‌های مختلف و متنوعِ ترویجی و تبلیغی کتاب و این‌بار نه آش همان آش بود و نه کاسه همان کاسه.

فضای خوبی ایجاد شده بود برای دورهمی‌های ماهانه و تجدید دیدارهای دوستانه حول فصل مشترکی به اسم کتاب. تا این‌که یک ماه پیش دوستان تماس گرفتند که بگویند تصمیم دارند برای روز تکریم مادران شهدا (سالروز وفات بانو ام‌البنین علیها سلام) در کتابخانه مرکزی ارومیه برنامه معرفی و نقد کتاب درضیه را اجرا کنند و بنده خدائی که پشت خط بود هولِ این را داشت که نکند آن‌روز این‌جا نباشم و تاکید داشت به هر نحو که شده قول بگیرد که حتما و حتما آن‌روز را خالی نگه دارم برای برنامه نهاد کتابخانه‌های عمومی استان. انگار که باد، خبرِ کثرت سفرهای بی‌برنامه و بابرنامه‌ی مرا به گوشش رسانده باشد.

⭕️و ماه به سرعت سر آمد و روز به ۲۶ دی رسید و وقتِ رفتن به #ارومیه شد. در روزی که تا خود ظهر، برف بی‌امان بارید و هیچ عقل سلیمی جواز تردد در جاده‌های پر پیچ و خم و شیب و سرازیری آذربایجان در این هوا را نمی‌داد تا این‌که وقت اذان، خورشید رخ باز کرد و یخ‌ها به سمت آب شدن رفتند و دو ماشین را یکی کردیم و چهار تائی دنده کشیدیم سمت ارومیه. و بماند که چند کیلومتر از راه را روی سرسره‌های برفی لیزکی خوردیم و تا خود مقصد، همراهان از شدت لغزش جاده و لِنگِ هواشده‌ی ماشین‌های چپ شده در یال خاکیِ راه، چه استوری‌ها که عَلم نکردند و بماند که اوضاع بارش در ارومیه شدیدتر بود و پا که روی محوطه پارکینگ کتابخانه مرکزی زمین گذاشتیم تا مچ رفت داخل برف و بماند ک رفیقِ خوش‌پوشِ خوش‌تیپِ خوش‌سیمای ما در آن والزایارتِ سرمای سوزناک و در آن هیری ویری، پیراهن! و کت و شلوار عوض کرد و دگمه سر دست که؛ «ادبِ پوشش در جلسه را مراعات کرده باشد!» و گوشش به لیچار و لغزهای ما بدهکار نباشد.

⭕️ #کتابخانه_مرکزی_ارومیه بنائی مُعظَم و مدرن است در خیابان ارشادِ بلوار شهید مدرس، که با مراعات تمام جزئیات و توجه به جزء به جزء نیازها با چند قرائت‌خانه وسیع و سالن‌های جلسه و کنفرانس مجزا و مجهز ساخته شده و آرامش در کتاب و با کتاب از رج به رجِ آجرهای سازه متصاعد است.

سالن محل جلسه‌ی «روایت مادری» آمفی تئاتری بود به استعداد شاید ۲۰۰ نفر با پله‌هائی که با شیب تند تو را به سن و ردیف اول می‌رساندند و میزبانان با نهایت ادب از در ورودی تا محل استقرار، هدایت‌مان کردند به جلوس در ردیف اول مجلس و به شوخی شنیدند که «نشستن در صف اول، منجر به شنیدنِ لیچار از مجری مراسم نماز عید خواهد بود و فلذا؛ ای شیخ پاکدامن، معذور دار ما را» و باز چاره در نشستنِ در ردیف نخست بود و هم‌ردیف‌مان کردند با مدیرکل ارشاد و مدیرکل بنیاد حفظ آثار (یکی در یمین و دیگری در یسارِ حقیر) و با مدیرکل ارشاد که در همان دمِ اول مرا به یاد آورد که ۱۴ سال پیش همسفرِ تکاب شده بودیم برای فیصله دعوای شب #انتخابات #مجلس_هشتم در آن حوزه انتخابیه و گفتمش که حکایت آن سفر را در «امین آراء» نوشته‌ام و قضا عکسی از جناب‌تان در آن کتاب هست و ذوق کرد.



group-telegram.com/sarir209_com/1141
Create:
Last Update:

💢روایت مادری؛ گزارش یک سفر برفی💢
چهارشنبه ۲۹ دی ۱۴۰۰

⭕️هفت هشت سال پیش، برای برگزاری نشست معرفی و نقد کتاب یکی از همشهری‌های خوش ذوق دعوت شده بودیم به کتابخانه عمومی حکمت در شهر #ایواوغلی. ایواوغلی شهری‌ست در ۳۰ کیلومتری خوی. سرِ سه‌راهی ماکو-خوی-تبریز که چندین و چند شاعرِ محلیِ خوش‌قریحه دارد، هر کدام با یک قطار شعر و جالب‌تر این‌که یکی از شعرای آن قَصَب‌چه، هیچ رقم خواندن و نوشتن نمی‌داند! و شعرهایش را به رسم شعرای عصر جاهلیِ حجاز، وقتی از سینه تراویدند؛ بلافاصله در همان سینه ثبت و ضبط می‌کند و حافظه‌ی شعری‌ای دارد به وسعت چند صد برگِ A4 بی‌کم و کاست!
الغرض، شبِ قبل از برنامه، میزبان تماس گرفت که مدیرکل کتابخانه‌های عمومی استان با برگزاری نشست معرفی کتاب در کتابخانه عمومی شهر مخالفت کرده است و با هزار عذر و پوزش، خواست که میهمانِ خانه‌اش باشیم و این سوال بی‌جواب ماند که «اگر کتابخانه جای ترویج و تبلیغ کتاب نیست، پس جای چیست؟»

⭕️این بود تا مدیر استانی و شهرستانی نهاد کتابخانه‌های عمومی عوض شد و انگار با تبدیل و تحویل و تحولی که در نهاد استانی و شهرستانی کتابخانه‌های عمومی رخ داد، قوانین و موضوعات و اولویت‌ها هم پس و پیش شدند و دوستانِ جدید، چون صید در پیِ صیاد، افتادند به صرافتِ اجرای برنامه‌های مختلف و متنوعِ ترویجی و تبلیغی کتاب و این‌بار نه آش همان آش بود و نه کاسه همان کاسه.

فضای خوبی ایجاد شده بود برای دورهمی‌های ماهانه و تجدید دیدارهای دوستانه حول فصل مشترکی به اسم کتاب. تا این‌که یک ماه پیش دوستان تماس گرفتند که بگویند تصمیم دارند برای روز تکریم مادران شهدا (سالروز وفات بانو ام‌البنین علیها سلام) در کتابخانه مرکزی ارومیه برنامه معرفی و نقد کتاب درضیه را اجرا کنند و بنده خدائی که پشت خط بود هولِ این را داشت که نکند آن‌روز این‌جا نباشم و تاکید داشت به هر نحو که شده قول بگیرد که حتما و حتما آن‌روز را خالی نگه دارم برای برنامه نهاد کتابخانه‌های عمومی استان. انگار که باد، خبرِ کثرت سفرهای بی‌برنامه و بابرنامه‌ی مرا به گوشش رسانده باشد.

⭕️و ماه به سرعت سر آمد و روز به ۲۶ دی رسید و وقتِ رفتن به #ارومیه شد. در روزی که تا خود ظهر، برف بی‌امان بارید و هیچ عقل سلیمی جواز تردد در جاده‌های پر پیچ و خم و شیب و سرازیری آذربایجان در این هوا را نمی‌داد تا این‌که وقت اذان، خورشید رخ باز کرد و یخ‌ها به سمت آب شدن رفتند و دو ماشین را یکی کردیم و چهار تائی دنده کشیدیم سمت ارومیه. و بماند که چند کیلومتر از راه را روی سرسره‌های برفی لیزکی خوردیم و تا خود مقصد، همراهان از شدت لغزش جاده و لِنگِ هواشده‌ی ماشین‌های چپ شده در یال خاکیِ راه، چه استوری‌ها که عَلم نکردند و بماند که اوضاع بارش در ارومیه شدیدتر بود و پا که روی محوطه پارکینگ کتابخانه مرکزی زمین گذاشتیم تا مچ رفت داخل برف و بماند ک رفیقِ خوش‌پوشِ خوش‌تیپِ خوش‌سیمای ما در آن والزایارتِ سرمای سوزناک و در آن هیری ویری، پیراهن! و کت و شلوار عوض کرد و دگمه سر دست که؛ «ادبِ پوشش در جلسه را مراعات کرده باشد!» و گوشش به لیچار و لغزهای ما بدهکار نباشد.

⭕️ #کتابخانه_مرکزی_ارومیه بنائی مُعظَم و مدرن است در خیابان ارشادِ بلوار شهید مدرس، که با مراعات تمام جزئیات و توجه به جزء به جزء نیازها با چند قرائت‌خانه وسیع و سالن‌های جلسه و کنفرانس مجزا و مجهز ساخته شده و آرامش در کتاب و با کتاب از رج به رجِ آجرهای سازه متصاعد است.

سالن محل جلسه‌ی «روایت مادری» آمفی تئاتری بود به استعداد شاید ۲۰۰ نفر با پله‌هائی که با شیب تند تو را به سن و ردیف اول می‌رساندند و میزبانان با نهایت ادب از در ورودی تا محل استقرار، هدایت‌مان کردند به جلوس در ردیف اول مجلس و به شوخی شنیدند که «نشستن در صف اول، منجر به شنیدنِ لیچار از مجری مراسم نماز عید خواهد بود و فلذا؛ ای شیخ پاکدامن، معذور دار ما را» و باز چاره در نشستنِ در ردیف نخست بود و هم‌ردیف‌مان کردند با مدیرکل ارشاد و مدیرکل بنیاد حفظ آثار (یکی در یمین و دیگری در یسارِ حقیر) و با مدیرکل ارشاد که در همان دمِ اول مرا به یاد آورد که ۱۴ سال پیش همسفرِ تکاب شده بودیم برای فیصله دعوای شب #انتخابات #مجلس_هشتم در آن حوزه انتخابیه و گفتمش که حکایت آن سفر را در «امین آراء» نوشته‌ام و قضا عکسی از جناب‌تان در آن کتاب هست و ذوق کرد.

BY یادداشت‌های پراکنده حسین شرفخانلو


Warning: Undefined variable $i in /var/www/group-telegram/post.php on line 260

Share with your friend now:
group-telegram.com/sarir209_com/1141

View MORE
Open in Telegram


Telegram | DID YOU KNOW?

Date: |

The Dow Jones Industrial Average fell 230 points, or 0.7%. Meanwhile, the S&P 500 and the Nasdaq Composite dropped 1.3% and 2.2%, respectively. All three indexes began the day with gains before selling off. If you initiate a Secret Chat, however, then these communications are end-to-end encrypted and are tied to the device you are using. That means it’s less convenient to access them across multiple platforms, but you are at far less risk of snooping. Back in the day, Secret Chats received some praise from the EFF, but the fact that its standard system isn’t as secure earned it some criticism. If you’re looking for something that is considered more reliable by privacy advocates, then Signal is the EFF’s preferred platform, although that too is not without some caveats. "The result is on this photo: fiery 'greetings' to the invaders," the Security Service of Ukraine wrote alongside a photo showing several military vehicles among plumes of black smoke. "There is a significant risk of insider threat or hacking of Telegram systems that could expose all of these chats to the Russian government," said Eva Galperin with the Electronic Frontier Foundation, which has called for Telegram to improve its privacy practices. Asked about its stance on disinformation, Telegram spokesperson Remi Vaughn told AFP: "As noted by our CEO, the sheer volume of information being shared on channels makes it extremely difficult to verify, so it's important that users double-check what they read."
from us


Telegram یادداشت‌های پراکنده حسین شرفخانلو
FROM American