Notice: file_put_contents(): Write of 5846 bytes failed with errno=28 No space left on device in /var/www/group-telegram/post.php on line 50

Warning: file_put_contents(): Only 16384 of 22230 bytes written, possibly out of free disk space in /var/www/group-telegram/post.php on line 50
یادداشت‌های پراکنده حسین شرفخانلو | Telegram Webview: sarir209_com/1146 -
Telegram Group & Telegram Channel
💢از شمار اسم‌ها یک تن کم؛ وز شمار عموها، هزاران بیش💢
جمعه ۶ اسفند ۱۴۰۰

⭕️از تلفن‌خانه مخابرات نزدیک چهارراه مارالان، یکی دو ساعت بعد از افطار، شبی حوالی آبان و آذر ۱۳۸۰ بود که اولین بار با او تماس گرفتم. آن سال‌ها نه موبایل مثل الان فراوان و در دسترس بود و نه حتی خطوط ثابت تلفن را در هر خانه‌ای می‌شد یافت. ولو این‌که خانه‌اش خانه‌ی دانشجوئی باشد و ساکنانش مثل نان شب به تلفن راه دور نیاز مبرم داشته باشند.

⭕️یکی از فامیل‌های نه خیلی دور و نه خیلی نزدیک از کار بیکار شده بود و بعد از آن‌که به هر دری زده بود و نتیجه نگرفته بود، فکری شده بود که بیاید مرا واسطه کند که برویم پیشش و از او توصیه‌نامه بگیریم که یا برگردد سر شغل پیمانکاریش در دانشگاه تبریز یا سر هر شغل دیگری که او کرم می‌کرد. و من که تا آن‌روز او را فقط در تلویزیون و هر از گاهی در روزنامه‌ها دیده بودم، بعد از پرس و جو، شماره‌اش را یافته بودم که زنگ بزنم و خودم را معرفی کنم و از او وقت ملاقات بگیرم که با آن فامیلِ نه دورِ نه نزدیک برویم پیشش برای التماس دعا. و آن شب که افطار کردم، گذاشتم ساعتی بگذرد و حساب کردم غروب تهران زودتر از تبریز و افطارشان طبیعتا زودترست و حالا لابد خستگی آقای نماینده در رفته و لذا رفتم که از تلفن‌خانه نزدیک زیرگذر مارالان زنگ بزنم به او و شرح ماوقع کنم.

⭕️و راستش هم این بود که فکر می‌کردم آدمی در قواره‌ی او که در صدر مجلس شورای اسلامی، ور دست مهدی کروبی می‌نشیند، به این زودی و راحتی تلفنش را جواب ندهد و یا این‌که تلفنش را کسی دیگر جواب می‌دهد که البته به ۳۰ ثانیه نکشید که هر دوی این گزاره‌ها غلط از آب درآمدند. صدائی خش‌دار که کلمات را شمرده و درست ادا می‌کردند بعد از بوق چهارم یا پنجم بود که به جای «الو» گفت «سلام علیکم» و وقتی پرسیدم «آقای دکتر جبارزاده» به روئی خوش جواب داد «بله!» و همه تصور من از سختیِ ارتباط با یک رجل سیاسی را در همان دم اول از بین برد. خصوصا وقتی که فهمید من پسر یکی از دوستان دوره جنگش هستم. و به نحو واضحی معلوم کرد که گل از گلش شکفته است.

قرار گذاشتیم و گفت آخر هفته‌ها می‌آید تبریز و دفترش در ششگِلان نزدیک بیمارستان نیکوکاری در یکی از اتاق‌های طبقه همکف «اتاق بازرگانی تبریز» است و منتظرست بروم دیدنش.

آخر هفته رسید و با آن قوم و خویشِ نه دورِ نه نزدیک رفتیم دفتر آقای نماینده و او کارش را به آقای نماینده مجلس گفت و بعدش رفت بیرون و من ماندم و حاج اسماعیل و کلی حرف که نه ربطی به نمایندگی داشت و نه به سیاست و نه به مجلس ششم و حواشیِ آن.

⭕️ #دکتر_اسماعیل_جبارزاده، رفیق و هم‌رزم پدرم بود. و همشهری‌ش. رفاقت‌شان مال قبل از انقلاب بود و بعد از انقلاب، باهم #سپاه #خوی را راه انداخته‌اند و باهم رفته‌اند لشکر عاشورا کمک آقا مهدی باکری و یکی‌شان شده مسئول تدارکات و یکی‌شان مسئول بهداری. و به طرز عجیبی هرجا که بوده‌اند باهم بوده‌اند الا در سفر حجی که سال ۶۰ جایزه دوتاشان شد و نصیب حاج اسماعیل. کسی که تا نیم ساعت قبل از شهادت پدرم همراهش بوده و اول کسی که بعد از شهادت آمده بالای سر او و کارهای انتقال پیکر را با قطار به خوی انجام داده است.

بطرز بسیار دقیق و با شرح کامل جزئیات در مورد پدرم حرف می‌زد. پرسید به جز عکس، چه از پدرت دیده‌ای و منظورش فیلم بود و گفت «آیا علی شرفخانلو را به طور متحرک دیده‌ای و آیا نوار صدائی از او داری؟» که نداشتم که به رویم نیاوردم چقدر سخت بود این جوابِ به نفی دادن برای من… .

⭕️رفاقت دور و درازی باهم در خوی و مسجد حاج‌بابا و نگهبانی‌های شبانه در پشت بام بازار داشتند و همه‌ی این‌ها و حتا اجزای صورت و نحوه خندیدن و جَعدِ موهای خرمائی پدرم را به نحو شگفت‌انگیزی برایم شرح داد. و بعید بود از سیاستمداری مثل او که اشک را چاشنی حرفش کند و او ابائی نداشت از این چاشنیِ مدامی که با کلمات قرص و محکمش قاطی شده بود و دستِ آخر گفت «قول می‌دهد آلبوم‌هایش را بگردد و اگر عکس مشترکی داشت برایم بفرستد.»

⭕️آدرس مغازه نجاری و تخته‌بری پدربزرگم را که گیرنده‌ی همه بسته‌ها و مجله‌ها و کتاب‌هایم بودند را دادم و خداحافظی و کم از یکی دو هفته‌ی بعد بود که در پاکتی که نشان هیئت رئیسه مجلس رویش چاپ شده بود، کاغذی برایم فرستاد و عکسی از مراسم استقبال پاسداران سپاه خوی بود از او وقتی از حج برگشته بود و درست ایستاده بود کنار پدرم و شرح عکس را نوشته بود و امیدوارِ دیدار مجدد بود.

و هی دیدارمان تجدید شد و هربار در مجلسی که عموما برای شهدا بود و خدا را شکر، سیاست هیچ‌وقت قاطی رابطه‌ی برادرزاده-عموئی که بین من و او بود نشد.



group-telegram.com/sarir209_com/1146
Create:
Last Update:

💢از شمار اسم‌ها یک تن کم؛ وز شمار عموها، هزاران بیش💢
جمعه ۶ اسفند ۱۴۰۰

⭕️از تلفن‌خانه مخابرات نزدیک چهارراه مارالان، یکی دو ساعت بعد از افطار، شبی حوالی آبان و آذر ۱۳۸۰ بود که اولین بار با او تماس گرفتم. آن سال‌ها نه موبایل مثل الان فراوان و در دسترس بود و نه حتی خطوط ثابت تلفن را در هر خانه‌ای می‌شد یافت. ولو این‌که خانه‌اش خانه‌ی دانشجوئی باشد و ساکنانش مثل نان شب به تلفن راه دور نیاز مبرم داشته باشند.

⭕️یکی از فامیل‌های نه خیلی دور و نه خیلی نزدیک از کار بیکار شده بود و بعد از آن‌که به هر دری زده بود و نتیجه نگرفته بود، فکری شده بود که بیاید مرا واسطه کند که برویم پیشش و از او توصیه‌نامه بگیریم که یا برگردد سر شغل پیمانکاریش در دانشگاه تبریز یا سر هر شغل دیگری که او کرم می‌کرد. و من که تا آن‌روز او را فقط در تلویزیون و هر از گاهی در روزنامه‌ها دیده بودم، بعد از پرس و جو، شماره‌اش را یافته بودم که زنگ بزنم و خودم را معرفی کنم و از او وقت ملاقات بگیرم که با آن فامیلِ نه دورِ نه نزدیک برویم پیشش برای التماس دعا. و آن شب که افطار کردم، گذاشتم ساعتی بگذرد و حساب کردم غروب تهران زودتر از تبریز و افطارشان طبیعتا زودترست و حالا لابد خستگی آقای نماینده در رفته و لذا رفتم که از تلفن‌خانه نزدیک زیرگذر مارالان زنگ بزنم به او و شرح ماوقع کنم.

⭕️و راستش هم این بود که فکر می‌کردم آدمی در قواره‌ی او که در صدر مجلس شورای اسلامی، ور دست مهدی کروبی می‌نشیند، به این زودی و راحتی تلفنش را جواب ندهد و یا این‌که تلفنش را کسی دیگر جواب می‌دهد که البته به ۳۰ ثانیه نکشید که هر دوی این گزاره‌ها غلط از آب درآمدند. صدائی خش‌دار که کلمات را شمرده و درست ادا می‌کردند بعد از بوق چهارم یا پنجم بود که به جای «الو» گفت «سلام علیکم» و وقتی پرسیدم «آقای دکتر جبارزاده» به روئی خوش جواب داد «بله!» و همه تصور من از سختیِ ارتباط با یک رجل سیاسی را در همان دم اول از بین برد. خصوصا وقتی که فهمید من پسر یکی از دوستان دوره جنگش هستم. و به نحو واضحی معلوم کرد که گل از گلش شکفته است.

قرار گذاشتیم و گفت آخر هفته‌ها می‌آید تبریز و دفترش در ششگِلان نزدیک بیمارستان نیکوکاری در یکی از اتاق‌های طبقه همکف «اتاق بازرگانی تبریز» است و منتظرست بروم دیدنش.

آخر هفته رسید و با آن قوم و خویشِ نه دورِ نه نزدیک رفتیم دفتر آقای نماینده و او کارش را به آقای نماینده مجلس گفت و بعدش رفت بیرون و من ماندم و حاج اسماعیل و کلی حرف که نه ربطی به نمایندگی داشت و نه به سیاست و نه به مجلس ششم و حواشیِ آن.

⭕️ #دکتر_اسماعیل_جبارزاده، رفیق و هم‌رزم پدرم بود. و همشهری‌ش. رفاقت‌شان مال قبل از انقلاب بود و بعد از انقلاب، باهم #سپاه #خوی را راه انداخته‌اند و باهم رفته‌اند لشکر عاشورا کمک آقا مهدی باکری و یکی‌شان شده مسئول تدارکات و یکی‌شان مسئول بهداری. و به طرز عجیبی هرجا که بوده‌اند باهم بوده‌اند الا در سفر حجی که سال ۶۰ جایزه دوتاشان شد و نصیب حاج اسماعیل. کسی که تا نیم ساعت قبل از شهادت پدرم همراهش بوده و اول کسی که بعد از شهادت آمده بالای سر او و کارهای انتقال پیکر را با قطار به خوی انجام داده است.

بطرز بسیار دقیق و با شرح کامل جزئیات در مورد پدرم حرف می‌زد. پرسید به جز عکس، چه از پدرت دیده‌ای و منظورش فیلم بود و گفت «آیا علی شرفخانلو را به طور متحرک دیده‌ای و آیا نوار صدائی از او داری؟» که نداشتم که به رویم نیاوردم چقدر سخت بود این جوابِ به نفی دادن برای من… .

⭕️رفاقت دور و درازی باهم در خوی و مسجد حاج‌بابا و نگهبانی‌های شبانه در پشت بام بازار داشتند و همه‌ی این‌ها و حتا اجزای صورت و نحوه خندیدن و جَعدِ موهای خرمائی پدرم را به نحو شگفت‌انگیزی برایم شرح داد. و بعید بود از سیاستمداری مثل او که اشک را چاشنی حرفش کند و او ابائی نداشت از این چاشنیِ مدامی که با کلمات قرص و محکمش قاطی شده بود و دستِ آخر گفت «قول می‌دهد آلبوم‌هایش را بگردد و اگر عکس مشترکی داشت برایم بفرستد.»

⭕️آدرس مغازه نجاری و تخته‌بری پدربزرگم را که گیرنده‌ی همه بسته‌ها و مجله‌ها و کتاب‌هایم بودند را دادم و خداحافظی و کم از یکی دو هفته‌ی بعد بود که در پاکتی که نشان هیئت رئیسه مجلس رویش چاپ شده بود، کاغذی برایم فرستاد و عکسی از مراسم استقبال پاسداران سپاه خوی بود از او وقتی از حج برگشته بود و درست ایستاده بود کنار پدرم و شرح عکس را نوشته بود و امیدوارِ دیدار مجدد بود.

و هی دیدارمان تجدید شد و هربار در مجلسی که عموما برای شهدا بود و خدا را شکر، سیاست هیچ‌وقت قاطی رابطه‌ی برادرزاده-عموئی که بین من و او بود نشد.

BY یادداشت‌های پراکنده حسین شرفخانلو


Warning: Undefined variable $i in /var/www/group-telegram/post.php on line 260

Share with your friend now:
group-telegram.com/sarir209_com/1146

View MORE
Open in Telegram


Telegram | DID YOU KNOW?

Date: |

That hurt tech stocks. For the past few weeks, the 10-year yield has traded between 1.72% and 2%, as traders moved into the bond for safety when Russia headlines were ugly—and out of it when headlines improved. Now, the yield is touching its pandemic-era high. If the yield breaks above that level, that could signal that it’s on a sustainable path higher. Higher long-dated bond yields make future profits less valuable—and many tech companies are valued on the basis of profits forecast for many years in the future. Asked about its stance on disinformation, Telegram spokesperson Remi Vaughn told AFP: "As noted by our CEO, the sheer volume of information being shared on channels makes it extremely difficult to verify, so it's important that users double-check what they read." Recently, Durav wrote on his Telegram channel that users' right to privacy, in light of the war in Ukraine, is "sacred, now more than ever." Telegram has gained a reputation as the “secure” communications app in the post-Soviet states, but whenever you make choices about your digital security, it’s important to start by asking yourself, “What exactly am I securing? And who am I securing it from?” These questions should inform your decisions about whether you are using the right tool or platform for your digital security needs. Telegram is certainly not the most secure messaging app on the market right now. Its security model requires users to place a great deal of trust in Telegram’s ability to protect user data. For some users, this may be good enough for now. For others, it may be wiser to move to a different platform for certain kinds of high-risk communications. Markets continued to grapple with the economic and corporate earnings implications relating to the Russia-Ukraine conflict. “We have a ton of uncertainty right now,” said Stephanie Link, chief investment strategist and portfolio manager at Hightower Advisors. “We’re dealing with a war, we’re dealing with inflation. We don’t know what it means to earnings.”
from us


Telegram یادداشت‌های پراکنده حسین شرفخانلو
FROM American