group-telegram.com/sarir209_com/1147
Last Update:
⭕️سال سخت ۸۸ زنگ زدم بهش که یکروز را معلوم کند برای انجام مصاحبه در فقره پدرم. آبان بود که رفتم به دیدنش و حساب ترافیک تهران را نداشتم و دیر کرده بودم آنقدر که از تاکسی پیاده شدم و سوار ترک موتوری که زودتر برساندم جلوی محل قرارمان در ستارخان. دیر کرده بودم و او مدام زنگ زده بود و روی موتور، نشنیده بودم زنگهای مکررش را.
از آدمی به قواره او بعید بود به زبان بیاورد که «نگرانت شدم! و چندین و چند بار دگمه مونیتور آیفون را زدم که بیرون را ببینم. بسکه دلواپست بودم که نکند در شهر غریب اتفاقی برایت افتاده باشد… .» قریب به سه ساعت حرف زدیم و او هیچ مقاومتی در برابر اشکهایش نداشت. و حرفهائی شنیدم که غیر او کسی شاهد و راویشان نبود.
او آنشب و بعدها، بیآنکه بخواهد و عمدی داشته باشد، بارها و بارها ثابت کرد که عمو هست و بدون اینکه ملاحظه اسباب سیاست را بکند، بارها و بارها به تاکید میگفت که «پاسدار هستم!» و منی که حسین باشم، کاری به حواشی سیاست و بده بستانهایش نداشتم و ندارم و تا به امروز و شاید تا به آخر عمرم، سر از حب و بغضهای عالم سیاست در نیاورم. من راوی صحنههائی هستم که دیدهام. سیاست، مفتِ چنگِ اهلش!
⭕️الغرض، او را آخرین بار وقتی استاندار تبریز بود دیدم. روزیکه چند ماه بعد از انتشار کتاب #شبیه_خودش رفته بودم وادی رحمت و پرسان پرسان قبر #شهید_حامد_جوانی را یافته بودم و دم گرفته بودم و پردهی ضخیمی از اشک بین من و حامد بود.
برای مراسم نمیدانم چه، با سردار سپاه عاشورا و چند نفر دیگر آمده بودند قطعه شهدا. من در حال خودم بودم و متوجه خدم و حشمی که آن دور و بر بودند نبودم و او از دور مرا که دید، کج کرد سمت من و تا به چند قدمیام برسد، متوجهشان نبودم و آمد و دیدار تازه شد و خوش و بشی کرد و عکسی گرفتیم و مرا به سردار معرفی کرد «علی رو که یادته! این پسرِ اون علی شرفخانلوی تدارکات لشکره…» و رفت… .
—
⭕️از صاحبان ۱۴ روایتی که در کتاب پدرم اسمشان هست، ۳ نفرشان رو به رحمت خدا کرده بودند که با حاج اسماعیل شدند ۴ تا. خبرش را وقتی داشتم از #فرودگاه به خوی برمیگشتم شنیدم. شب جمعه بود و گفتم لابد دوستان مجاهد و رزمندهاش خبر را زودتر از من شنیدهاند و الان آمدهاند پیشوازش. خدا او را به ایام جنگ و جهادش ببخشد و حسابش را در دفتر مجاهدان منظور کند. آمین.
@SARIR209_COM
BY یادداشتهای پراکنده حسین شرفخانلو
Warning: Undefined variable $i in /var/www/group-telegram/post.php on line 260
Share with your friend now:
group-telegram.com/sarir209_com/1147