Notice: file_put_contents(): Write of 6398 bytes failed with errno=28 No space left on device in /var/www/group-telegram/post.php on line 50

Warning: file_put_contents(): Only 12288 of 18686 bytes written, possibly out of free disk space in /var/www/group-telegram/post.php on line 50
یادداشت‌های پراکنده حسین شرفخانلو | Telegram Webview: sarir209_com/1149 -
Telegram Group & Telegram Channel
💢رخ‌نمای اولادِ کاغذیِ ششم💢
چهارشنبه ۱۱ اسفند ۱۴۰۰

⭕️بگذارید همین اولِ کار اعتراف کنم که از یک جائی به بعد، نوشتن می‌شود بخشی از نیاز آدم. یعنی که اگر ننویسد – حالا هر نوشتنی در هر فقره‌ای- امورش نمی‌گذرد و مَن، بعد از آن‌روزی که آمدم این‌جا و شدم مسئول رتق و فتق امور اموات مسلمین، فراغت بیشتری برای فکر کردن و دیدن و نوشتن داشتم و هی از آن‌چه بر قبرستان شهر و در قبرستان شهر می‌گذشت، یادداشت برمی‌داشتم و هی دنبال فراغتی که این‌ یادداشت‌ها را به متن تبدیل کنم و اگر نمی‌آمد #کرونا و اگر مناسبات روزمره‌ی آدم‌ها به هم نمی‌ریخت و اگر نظم نوین ِجهانِ بعد از کرونا یک‌هو بر سرمان نباریده بود، شاید هنوز آن تیترهای با عجله نوشته شده روی یک ورِ کاغذِ باطله! توی پاکتی که رویش نوشته بودم “فیش‌های مزار” مانده بودند و شاید هرگز کارِ قبرستون به قصه نمی‌کشید.

⭕️غرض این‌که کرونا ناگهان آمد و نوشتن از مرگ و قبر و قبرستان را ناگهان برایم جدی‌تر کرد و یک‌روز که با طیاره‌ی مستقیمِ #خوی به تهران، مسافر پایتخت بودم به واسطه معرفی دوستی عزیز، سر از میدان حسن‌آباد و انتشارات امیرکبیر درآوردم و با مهران عباسی که آن‌روزها کاره‌ای بود در آن‌جا، نشستیم به نوشیدن چای و گفتن از قبرستان و بی‌آنکه بدانم نفر سومی که به جمع‌مان پیوست، مدیر بزرگ‌ترین انتشارات کشور، امیرکبیرست باب شوخی را گستردم و ساعتی گپ و گفت‌مان به ترسیم خطوط قصه کشید و حاصل این‌که کم از سه ماه بعد، کار را شسته و رُفته ایمیل کردم به معاونت محتوای انتشارات. و بماند که نویسنده چه خون ِدلی می‌خورد تا کتابش کتاب شود و مَخلص این‌که زمستان ۹۹ تا دیِ امسال دندانم روی جگر بود و چشمم به انتظار که کِی جلدِ کتابم آماده شود و کِی کتاب جلد شود و… بالاخره شد.

⭕️برای #قصه_قبرستون که ششمین طفلِ نوپای من از دسته کتاب و کاغذست و حالا چهل پنجاه روز از تولدش گذشته، عصر امروز چهارشنبه ۱۱ اسفند ۱۴۰۰ راس ساعت ۴ در “تاختا کورپی، باغ طوبی، طبقه فوقانی کتابخانه عمومی طوبی” با حضور مهدی قزلّی و احسان رضائی و حامد خسروشاهی و جمعی از دوستان و علاقمندان ادب و فرهنگ و مطالعه، آئینی گرفته‌ایم که دور هم جمع شویم و او را بخوانیم و کتاب را به تقدیم امضا کنم.

⭕️لطف دیدار دوستان، مزید منت است برای حقیر و زیاده برای من؛ جسارت.

بنده خدا
حسین.
@SARIR209_COM



group-telegram.com/sarir209_com/1149
Create:
Last Update:

💢رخ‌نمای اولادِ کاغذیِ ششم💢
چهارشنبه ۱۱ اسفند ۱۴۰۰

⭕️بگذارید همین اولِ کار اعتراف کنم که از یک جائی به بعد، نوشتن می‌شود بخشی از نیاز آدم. یعنی که اگر ننویسد – حالا هر نوشتنی در هر فقره‌ای- امورش نمی‌گذرد و مَن، بعد از آن‌روزی که آمدم این‌جا و شدم مسئول رتق و فتق امور اموات مسلمین، فراغت بیشتری برای فکر کردن و دیدن و نوشتن داشتم و هی از آن‌چه بر قبرستان شهر و در قبرستان شهر می‌گذشت، یادداشت برمی‌داشتم و هی دنبال فراغتی که این‌ یادداشت‌ها را به متن تبدیل کنم و اگر نمی‌آمد #کرونا و اگر مناسبات روزمره‌ی آدم‌ها به هم نمی‌ریخت و اگر نظم نوین ِجهانِ بعد از کرونا یک‌هو بر سرمان نباریده بود، شاید هنوز آن تیترهای با عجله نوشته شده روی یک ورِ کاغذِ باطله! توی پاکتی که رویش نوشته بودم “فیش‌های مزار” مانده بودند و شاید هرگز کارِ قبرستون به قصه نمی‌کشید.

⭕️غرض این‌که کرونا ناگهان آمد و نوشتن از مرگ و قبر و قبرستان را ناگهان برایم جدی‌تر کرد و یک‌روز که با طیاره‌ی مستقیمِ #خوی به تهران، مسافر پایتخت بودم به واسطه معرفی دوستی عزیز، سر از میدان حسن‌آباد و انتشارات امیرکبیر درآوردم و با مهران عباسی که آن‌روزها کاره‌ای بود در آن‌جا، نشستیم به نوشیدن چای و گفتن از قبرستان و بی‌آنکه بدانم نفر سومی که به جمع‌مان پیوست، مدیر بزرگ‌ترین انتشارات کشور، امیرکبیرست باب شوخی را گستردم و ساعتی گپ و گفت‌مان به ترسیم خطوط قصه کشید و حاصل این‌که کم از سه ماه بعد، کار را شسته و رُفته ایمیل کردم به معاونت محتوای انتشارات. و بماند که نویسنده چه خون ِدلی می‌خورد تا کتابش کتاب شود و مَخلص این‌که زمستان ۹۹ تا دیِ امسال دندانم روی جگر بود و چشمم به انتظار که کِی جلدِ کتابم آماده شود و کِی کتاب جلد شود و… بالاخره شد.

⭕️برای #قصه_قبرستون که ششمین طفلِ نوپای من از دسته کتاب و کاغذست و حالا چهل پنجاه روز از تولدش گذشته، عصر امروز چهارشنبه ۱۱ اسفند ۱۴۰۰ راس ساعت ۴ در “تاختا کورپی، باغ طوبی، طبقه فوقانی کتابخانه عمومی طوبی” با حضور مهدی قزلّی و احسان رضائی و حامد خسروشاهی و جمعی از دوستان و علاقمندان ادب و فرهنگ و مطالعه، آئینی گرفته‌ایم که دور هم جمع شویم و او را بخوانیم و کتاب را به تقدیم امضا کنم.

⭕️لطف دیدار دوستان، مزید منت است برای حقیر و زیاده برای من؛ جسارت.

بنده خدا
حسین.
@SARIR209_COM

BY یادداشت‌های پراکنده حسین شرفخانلو


Warning: Undefined variable $i in /var/www/group-telegram/post.php on line 260

Share with your friend now:
group-telegram.com/sarir209_com/1149

View MORE
Open in Telegram


Telegram | DID YOU KNOW?

Date: |

"The result is on this photo: fiery 'greetings' to the invaders," the Security Service of Ukraine wrote alongside a photo showing several military vehicles among plumes of black smoke. "The argument from Telegram is, 'You should trust us because we tell you that we're trustworthy,'" Maréchal said. "It's really in the eye of the beholder whether that's something you want to buy into." Ukrainian forces have since put up a strong resistance to the Russian troops amid the war that has left hundreds of Ukrainian civilians, including children, dead, according to the United Nations. Ukrainian and international officials have accused Russia of targeting civilian populations with shelling and bombardments. "We as Ukrainians believe that the truth is on our side, whether it's truth that you're proclaiming about the war and everything else, why would you want to hide it?," he said. "And that set off kind of a battle royale for control of the platform that Durov eventually lost," said Nathalie Maréchal of the Washington advocacy group Ranking Digital Rights.
from us


Telegram یادداشت‌های پراکنده حسین شرفخانلو
FROM American