Notice: file_put_contents(): Write of 8847 bytes failed with errno=28 No space left on device in /var/www/group-telegram/post.php on line 50

Warning: file_put_contents(): Only 12288 of 21135 bytes written, possibly out of free disk space in /var/www/group-telegram/post.php on line 50
یادداشت‌های پراکنده حسین شرفخانلو | Telegram Webview: sarir209_com/1157 -
Telegram Group & Telegram Channel
💢شات از نمای نزدیک💢
پنج‌شنبه ۵ خرداد ۱۴۰۱

⭕️جوان بودیم. آن‌قدر که حسابِ این را نداشته باشیم که با پراید اجاره‌ای که معلوم نیست کاربراتور و دلکو و سیم گاز و ترمزش درست کار می‌کند یا نه و با گواهینامه‌هائی که هنوز جوهر امضایشان خشک نشده، نباید زد به دل جاده و نرفت تا مشهد.

اما خب؛ جوان بودیم و جوانی و حساب و کتاب خیلی باهم عجین نیستند. و این شد که ۵ نفری پول‌هایمان را گذاشتیم روی هم و یک پراید داغان مدل عهد بوق اجاره کردیم از قم که برویم مشهد. دهه آخر صفر سال ۱۳۸۲٫ و بماند که سیم ترمزِ نیم‌بندِ پرایدِ داغان چه بازی‌ها با جان ما کرد در راه و چه گذشت بر ما تا قلقِ دلکوی ماشین دست‌مان بیاید و اصلا بفهیمم دلکو چیست و چه ربطی به خاموش و روشن شدن و ریپ زدن ماشین دارد و باری به هر والزاریاتی که بود رسیدیم مشهد.

⭕️بامداد جمعه بود و من پشت رُل و باقی همه خواب و تا پیچیدم خیابان امام رضا و سلام اول را که دادم، سقلمه زدم به مهدی که پاشو رسیدیم، سلام‌ت را بده و بچه‌ها را هم بیدار کن و در خماری کله‌ی سحر، نمی‌دانم چشم کدام‌مان خورد به پارچه نوشته‌ای آویخته‌ای از دیوار مهدیه مشهد که می‌گفت آقای فاطمی‌نیا به مدت ده شب در حسینیه آیت‌الله بهجت منبر می‌روند و چی از این بهتر.

حضرت آقای #فاطمی_نیا را قبل‌تر در جلسات #عید_غدیر مسجد شعبان زیارت کرده بودم و عاشق لحن و لهجه و تسلط عجیبش به محتوای سخنرانی‌هایش بودم و حواسم همیشه به این معطوف بود که در یک جلسه #منبر، چند موضوعِ تو در تو را باز می‌کند و افسار کلام از دستش خارج نمی‌شود و حواسش هست تا همه‌ی پرانتزهائی را که باز کرده را ببندد.

⭕️غرض این‌که یک شب از ده شبِ منبر او در مشهد قسمت‌مان شد و چون جوان بودیم و از هول حلیم افتاده بودیم توی دیگ و مثل الان نبود که آخرین نفرِ وارده و اولین نفرِ خارج شده از جلسات باشیم، نیم ساعت قبل شروع برنامه خودمان را رساندیم حسینه و طبیعی بود که دقیقا پای منبر جا گیرمان بیاید.

آقا را تا آن‌روز آن‌قدر نزدیک ندیده بودم. آن سال‌ها دوربین زینت روسی‌ای داشتم که همه‌ی جاهای مهم با خودم می‌بردمش و طبیعتا منبر آقای فاطمی‌نیا از آن مهمات بود و به رغم گرانی فیلم و سنگینی خرج ظهور و چاپ عکس، دیدار آقا آن‌قدر ذوق داشت که حاضر بودم باقی همه‌ی فیلم ۳۶ تائی روی دوربین را خرج نمای بستن گرفتن از چهره‌ی خاص ایشان کنم.

ساعتی سپری شد و آمدند و به پایشان بلند شدیم و نشستند روی منبر و کسی کاغذی داد دست‌شان و اولین عکس را وقتی گرفتم که خیره به کاغذ نگاه می‌کردند.

منبرشان تمام شد و ذوق من از زیارت‌شان نه. آمدند پائین و نشستند جائی روبروی من، دست به پیشانی به استماع روضه و دست من روی شاتر دوربین، نیم‌خیز شدم به گرفتن مجدد عکس از ایشان و طبیعی بود که در آن خاموشی چراغ‌ها حین روضه، نور شدید و یک‌باره‌ی فلاش اذیت‌شان کند.

⭕️من اما گوشم بدهکار این حرفها نبود و سرم به کار خودم بود که عبا را کشیدند روی صورت‌شان و من هم‌چنان نیم‌خیز و مگر دیگر کِی و کجا، خطیب محبوبم را به این نزدیکی گیر می‌آوردم و بی‌خیالِ روضه، آن‌قدر نیم‌خیز ماندم که برای دعا، دوباره میکروفون به ایشان برگردد و عبا از چهره کنار بزنند و سر بالا کنند و عکس آخر را از ایشان بگیرم و گرفتم و باز نور فلاش افتاد در چشم‌شان و این‌بار به چشم غرّه، چشم دوختند به من و من نه راه پس داشتم و نه زبان برای عذرخواهی… .

حالا ایشان رفته‌اند بهشت و آن عکس‌ها برای من مانده‌اند. بقول خودشان، آدم‌های والامرتبه، بعد از مرگ، دست‌شان گشاده‌تر است برای گرفتن دست افتادگان. و چشم‌شان بیناتر است برای دیدن حالِ ماندگان.

⭕️خدایش در جوار جد شهیدش در بهشت تا ابد او را خوش دارد و زبان حق‌گوی او را به دعای خیر به حال ما بچرخاند. آمین.

⭕️شادی روح او بخوانیم صلواتی بر محمد و آل محمد.
@SARIR209_COM



group-telegram.com/sarir209_com/1157
Create:
Last Update:

💢شات از نمای نزدیک💢
پنج‌شنبه ۵ خرداد ۱۴۰۱

⭕️جوان بودیم. آن‌قدر که حسابِ این را نداشته باشیم که با پراید اجاره‌ای که معلوم نیست کاربراتور و دلکو و سیم گاز و ترمزش درست کار می‌کند یا نه و با گواهینامه‌هائی که هنوز جوهر امضایشان خشک نشده، نباید زد به دل جاده و نرفت تا مشهد.

اما خب؛ جوان بودیم و جوانی و حساب و کتاب خیلی باهم عجین نیستند. و این شد که ۵ نفری پول‌هایمان را گذاشتیم روی هم و یک پراید داغان مدل عهد بوق اجاره کردیم از قم که برویم مشهد. دهه آخر صفر سال ۱۳۸۲٫ و بماند که سیم ترمزِ نیم‌بندِ پرایدِ داغان چه بازی‌ها با جان ما کرد در راه و چه گذشت بر ما تا قلقِ دلکوی ماشین دست‌مان بیاید و اصلا بفهیمم دلکو چیست و چه ربطی به خاموش و روشن شدن و ریپ زدن ماشین دارد و باری به هر والزاریاتی که بود رسیدیم مشهد.

⭕️بامداد جمعه بود و من پشت رُل و باقی همه خواب و تا پیچیدم خیابان امام رضا و سلام اول را که دادم، سقلمه زدم به مهدی که پاشو رسیدیم، سلام‌ت را بده و بچه‌ها را هم بیدار کن و در خماری کله‌ی سحر، نمی‌دانم چشم کدام‌مان خورد به پارچه نوشته‌ای آویخته‌ای از دیوار مهدیه مشهد که می‌گفت آقای فاطمی‌نیا به مدت ده شب در حسینیه آیت‌الله بهجت منبر می‌روند و چی از این بهتر.

حضرت آقای #فاطمی_نیا را قبل‌تر در جلسات #عید_غدیر مسجد شعبان زیارت کرده بودم و عاشق لحن و لهجه و تسلط عجیبش به محتوای سخنرانی‌هایش بودم و حواسم همیشه به این معطوف بود که در یک جلسه #منبر، چند موضوعِ تو در تو را باز می‌کند و افسار کلام از دستش خارج نمی‌شود و حواسش هست تا همه‌ی پرانتزهائی را که باز کرده را ببندد.

⭕️غرض این‌که یک شب از ده شبِ منبر او در مشهد قسمت‌مان شد و چون جوان بودیم و از هول حلیم افتاده بودیم توی دیگ و مثل الان نبود که آخرین نفرِ وارده و اولین نفرِ خارج شده از جلسات باشیم، نیم ساعت قبل شروع برنامه خودمان را رساندیم حسینه و طبیعی بود که دقیقا پای منبر جا گیرمان بیاید.

آقا را تا آن‌روز آن‌قدر نزدیک ندیده بودم. آن سال‌ها دوربین زینت روسی‌ای داشتم که همه‌ی جاهای مهم با خودم می‌بردمش و طبیعتا منبر آقای فاطمی‌نیا از آن مهمات بود و به رغم گرانی فیلم و سنگینی خرج ظهور و چاپ عکس، دیدار آقا آن‌قدر ذوق داشت که حاضر بودم باقی همه‌ی فیلم ۳۶ تائی روی دوربین را خرج نمای بستن گرفتن از چهره‌ی خاص ایشان کنم.

ساعتی سپری شد و آمدند و به پایشان بلند شدیم و نشستند روی منبر و کسی کاغذی داد دست‌شان و اولین عکس را وقتی گرفتم که خیره به کاغذ نگاه می‌کردند.

منبرشان تمام شد و ذوق من از زیارت‌شان نه. آمدند پائین و نشستند جائی روبروی من، دست به پیشانی به استماع روضه و دست من روی شاتر دوربین، نیم‌خیز شدم به گرفتن مجدد عکس از ایشان و طبیعی بود که در آن خاموشی چراغ‌ها حین روضه، نور شدید و یک‌باره‌ی فلاش اذیت‌شان کند.

⭕️من اما گوشم بدهکار این حرفها نبود و سرم به کار خودم بود که عبا را کشیدند روی صورت‌شان و من هم‌چنان نیم‌خیز و مگر دیگر کِی و کجا، خطیب محبوبم را به این نزدیکی گیر می‌آوردم و بی‌خیالِ روضه، آن‌قدر نیم‌خیز ماندم که برای دعا، دوباره میکروفون به ایشان برگردد و عبا از چهره کنار بزنند و سر بالا کنند و عکس آخر را از ایشان بگیرم و گرفتم و باز نور فلاش افتاد در چشم‌شان و این‌بار به چشم غرّه، چشم دوختند به من و من نه راه پس داشتم و نه زبان برای عذرخواهی… .

حالا ایشان رفته‌اند بهشت و آن عکس‌ها برای من مانده‌اند. بقول خودشان، آدم‌های والامرتبه، بعد از مرگ، دست‌شان گشاده‌تر است برای گرفتن دست افتادگان. و چشم‌شان بیناتر است برای دیدن حالِ ماندگان.

⭕️خدایش در جوار جد شهیدش در بهشت تا ابد او را خوش دارد و زبان حق‌گوی او را به دعای خیر به حال ما بچرخاند. آمین.

⭕️شادی روح او بخوانیم صلواتی بر محمد و آل محمد.
@SARIR209_COM

BY یادداشت‌های پراکنده حسین شرفخانلو


Warning: Undefined variable $i in /var/www/group-telegram/post.php on line 260

Share with your friend now:
group-telegram.com/sarir209_com/1157

View MORE
Open in Telegram


Telegram | DID YOU KNOW?

Date: |

Crude oil prices edged higher after tumbling on Thursday, when U.S. West Texas intermediate slid back below $110 per barrel after topping as much as $130 a barrel in recent sessions. Still, gas prices at the pump rose to fresh highs. Sebi said data, emails and other documents are being retrieved from the seized devices and detailed investigation is in progress. The fake Zelenskiy account reached 20,000 followers on Telegram before it was shut down, a remedial action that experts say is all too rare. He adds: "Telegram has become my primary news source." The next bit isn’t clear, but Durov reportedly claimed that his resignation, dated March 21st, was an April Fools’ prank. TechCrunch implies that it was a matter of principle, but it’s hard to be clear on the wheres, whos and whys. Similarly, on April 17th, the Moscow Times quoted Durov as saying that he quit the company after being pressured to reveal account details about Ukrainians protesting the then-president Viktor Yanukovych.
from us


Telegram یادداشت‌های پراکنده حسین شرفخانلو
FROM American