Telegram Group Search
هرچی نوشتم باز پاک کردم
فقط کاش ما هم روزی مثل شما باشیم
💔35😭63👎1🔥1
برای ظهور
Photo
#روایت_حجاز (۱)
ثبت نام و قرعه کشی

بسم الله الرحمن الرحیم
اونجوری که یادمه توی دانشگاه و بین رفقا صحبتش بود که عمره دانشجویی ثبت نام دارن، همشون هم داشتن اتفاقا دونه دونه برای هم میفرستادن و ثبت نام میکردن
من خیلی دوست داشتم ولی با خودم گفتم هم کلی آدم متقاضی داره، هم احتمالا از لحاظ برنامه ریزی و مالی و هزارتا چیز دیگه احتمالا اصلا نتونم! پس بیخیال ثبت نام شدم
یکی از رفقا بهم گفت حیفه حالا بنویس تو ام
یادمه حتی اون موقع هم ثبت نام نکردم و بعدا یه موقعی یادم افتاد و ثبت نام کردم، ولی دیگه از موقع ثبت نام واقعا توی فکرش رفتم که با اینکه از نظر من بعیده جور بشه، کاش بشه و بتونم برم
اینکه چرا خیلی یهو به دلم افتاد هم بعدا میگم

خلاصه گذشت و گذشت تا به فاطمیه رسیدیم و توفیق برپایی سه روز موکب مفصل در شرق تهران داشتیم
فکر میکنم روز اول بود و درحال نهایی کردن آماده سازی بودیم که پیامک برام اومد بعنوان زائر ذخیره در حج پذیرفته شدید
باورم نمیشد و از طرفی هم چون قطعی نبود همچنان نمیدونستم واقعا قراره قسمتم بشه برم یا نه
+کلی سوال دیگه از اینکه کارهام رو چه کنم، دانشگاه رو چه کنم، پولش چقدره و چه کنم و..

ادامه دارد..
19😍3🔥1
#روایت_حجاز (۲)
از قطعی شدن سفر تا پرواز

در کمتر از یک ماه از پیام قبلی، پیام‌های مختلفی اومد برای تحویل پاسپورت، مراحل ثبت‌نام و...
ولی نکته این بود که تا یک هفته قبل از اعزام هنوز رفتنم قطعی نشده بود و هیچ‌کس هم جواب درست و حسابی نمی‌داد. خلاصه، بعد از اینکه پیامک پرداخت وجه اومد، فهمیدم که دیگه داره قطعی می‌شه، ولی مشکل اینجا بود که فقط ۷۲ ساعت وقت داشتم تا مبلغ سفر رو جور کنم و حدود یه هفته برای برنامه‌ریزی کارها تو این ده روزی که قرار بود نباشم.

طبق معمول سفرهای زیارتی، تو یکی دو روز مبلغ به طرز عجیبی جور شد و پرداخت کردم. بقیه کارهام رو هم کم‌کم پیگیری کردم، ولی واقعا فشار زیادی روم بود. چون هم‌زمان با کارهای تیم خودمون و دانشگاه و مدرسه، چندتا پروژه سنگین هم داشتم که باید قبل از سفر تمومشون می‌کردم.

در هر صورت، به لطف خدا بیشتر کارها رو انجام دادم و دوشنبه، حوالی ساعت ۱۰ شب رسیدم فرودگاه. پرواز تاخیر داشت و تقریبا ۸ صبح روز بعد راه افتادیم به سمت عربستان سعودی و فرودگاه جده.

ادامه دارد...
20😍1
#روایت_حجاز (۳)
بالاخره عربستان، حرکت به مدینه

از شدت خستگی حتی یادم نمیاد زمانی که نشستم داخل هواپیما چیشد، خوابم برد تا موقعی که صدای خلبان اومد و اعلام کرد داریم در فرودگاه جده میشینیم.
حدود ۳ ساعت در راه بودیم تا به جده -شهر نزدیک مکه و دور از مدینه در عربستان- برسیم..

بعد از دریافت ساک رفتیم سمت گیت‌های ورودی، جوان عربستانی که فهمید ایرانی هستم خواست سر صحبت رو با شوخی باز کنه بهم گفت: استقلال ام بیروزی؟ (منظورش این بود استقلالی هستی یا پرسپولیسی؟)
گفتم بیروزی، اثر انگشت و تصویر رو گرفت و مهر ورود به کشور رو برام زد.. رفتیم سمت بیرون تا سوار اتوبوس بشیم و حرکت کنیم به سمت مدینه
هوای گرم و شرجی سر ظهر باعث شد همون اول کاپشنی که تنم بود رو دربیارم و داخل کوله بذارم، بعد از پذیرایی مختصر با ساندیس و کیک عربستانی راه افتادیم به سمت شهر پیامبر مهربانی‌ها یعنی مدینه و بازهم از خستگی و کم خوابی دیشب در اتوبوس خوابم برد.

ادامه دارد..
21💔2
بسم الله
به مناسبت ماه مبارک رمضان و نزدیک بودن عید، بنا داریم به چند خانواده تحت پوشش خیریه کمک نقدی یا اقلام خوراکی داشته باشیم، ثواب افطاری دادن به فقرا در کنار کمک بهشون در این شرایط رو از دست ندیم.
حداقل مبلغ مورد نیاز هر خانواده: ۳ میلیون

شماره کارت جهت واریز مبالغ:
5892101140604857
(سپه_ به نام یوسفی وقف خیریه)

طبق معمول تمام گزارشات مالی و تصویری در کانال خیریه قرار داده میشه:
@seyyedart
12👍1💔1
مبلغ جمع شده تا الان: ۶۰۰ت
حداقل مبلغ مورد نیاز: ۶ میلیون
3
مبلغ جمع شده تا الان: ۵۲۰۰

فرصت واریز تا امشب
8
#تند_خوانی_قرآن_کریم
#تلاوت_دلنشین_قرآن_کریم
#متن_قرآن_کریم

همگی در کانال موجود هستند
با همین هشتگ‌ها قابل دسترسی
9
قدم سی و ششم

۱- ۱۵ بسته ارزاق + میوه شامل برنج، مرغ، لوبیا، نخود، عدس، شکر، قند، ماکارونی، خرما و شکلات به خانواده‌های نیازمند تقدیم شد.
۲- برای یک خانواده با بعد مسافت، مبالغ جهت خرید ارزاق و هزینه‌های جاری زندگی واریز شد.

+ مشارکت کنندگان: ۲۹ نفر
#گزارش #رمضان
14
#روایت_حجاز (۴)
مدینه، شهر پیامبر مهربانی‌ها

از جده تا مدینه حدود ۷ ساعت طول کشید که به خاطر خستگی اکثرش رو به غیر از زمان ناهار و نماز وسطش در محمدیه خواب بودم؛
وقتی رسیدیم تقریبا مغرب بود، وارد هتل شدیم و وسایلمون رو گذاشتیم داخل اتاق، بعد از استراحت مختصر و غسل زیارت برای اولین بار رفتیم سمت مسجد النبی (ص) که تا هتل پنج دقیقه پیاده راه بود..

حس اونجا ترکیبی از شکوه، مهربانی و غربت بود.. ورود به سمت ضریح فولادی پیامبر اکرم (ص) و حتی مسجد اصلی ایشون که بعدا درموردش بیشتر میگم، به خاطر تعمیرات و نظافت قبل ماه رمضان مسدود بود و تونستیم قسمت پشت مسجد که اتفاقا پشت خانه حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها هم میشد بریم و اولین زیارتمون اونجا باشه.
از جمله زیبایی‌های حرم نبوی که همون اوایل به چشمم خورد نام مبارک وصی برحق‌شون، امیرالمومنین علی علیه‌السلام بالای یکی از دیواره‌ها بود که بعدا درمورد این اسامی هم براتون بیشتر می‌نویسم.

خلاصه با اینکه خسته بودیم اما یکی دو ساعتی حرم موندیم و بعد برگشتیم هتل تا استراحت کنیم و از فردا پنج روزی که مدینه هستیم شروع بشه.

ادامه دارد..
16😭1🗿1
2025/08/25 19:00:16
Back to Top
HTML Embed Code: