#رمان_پسرک_فلافل_فروش 📖
#قسمت_چهاردهم 🖇
#فدایی_رهبر
اوج جسارت به رهبر انقلاب در ايام فتنه، روز سيزده آبان رقم خورد. در اين روز باطن اعمال كثيف فتنه گران نمايان شد.
آن روز رهبر عزيز انقلاب علناً مورد حملات كلامي آن ها قرار گرفت. آنها مقابل دانشگاه تهران تجمع كردند و بعد از اهانت به تصاوير مقام عظماي ولايت قصد خروج از دانشگاه را داشتند.
اما با ممانعت نيروي انتظامي روبه رو شده و به داخل دانشگاه برگشتند. اما به جسارت هاي خود ادامه دادند!
خوب به ياد دارم كه همان روز يكي از دوستان شهيد ابراهيم هادي تماس گرفت و از من پرسيد: امروز جلوي دانشگاه در فلان ساعت چه خبر بوده؟!
با تعجب گفتم: چطور؟!
گفت: من مي خواستم بروم به محل كارم، يك لحظه در كنار اتاق دراز كشيدم و از خستگي زياد خوابم برد.
با تعجب ديدم كه ابراهيم هادي و همه ي دوستان شهيدش نظير رضا گوديني و جواد افراسيابي و... با لباس نظامي روبه روي درب دانشگاه ايستاده اند و با عصبانيت به درب دانشگاه تهران نگاه مي كنند.
گفتم: يكي از دوستان من در حراست دانشگاه تهران است، الان خبر می گيرم.
به او زنگ زدم و پرسيدم: فلان ساعت جلوي درب دانشگاه چه خبر بود؟
ايشان هم گفت: دقيقاً در همين ساعت كه مي گويي پلاكارد بزرگ تصوير حضرت آقا را پاره كردند و شروع كردند به جسارت كردن به مقام معظم رهبري!
٭٭٭
لباس پلنگي بسيار زيبا و نو پوشيده بود. موتورش را تميز كرده بود. گفتم: هادي جان كجا؟ مي خواي بري عمليات!؟
يكي ديگه از بچه ها گفت: اين لباس كماندويي رو از كجا آوردي؟ نكنه خبرايي هست و ما نمي دونيم!؟
خنديد و گفت: امروز ميخوان جلوي دانشگاه تجمع كنند. بچه هاي بسيج آماده باش هستند. ما هم بايد از طريق بسيج كار كنيم. اين وظيفه است.
گفتم: مگه نمي خواي بري سر كار. با اين كارهايي كه تو مي كني صاحب كار حتماً اخراجت مي كنه.
لبخندي زد و گفت: كار رو براي وقتي مي خوايم كه تو كشور ما امنيت باشه و كسي در مقابل نظام قرار نگيره. بعد به من گفت: برو سريع حاضر شو كه داره دير مي شه.
رفتيم به سمت ميدان انقلاب. يك مقرّي بود كه نيروهاي بسيج در آن مستقر بودند. قرار بود به آنجا رفته و پس از گرفتن تجهيزات منتظر دستور باشيم.
در طي مسير يك باره به مقابل درب دانشگاه رسيديم. درست در همان موقع جسارت اغتشاش گران به رهبر معظم انقلاب آغاز شد.
هادي وقتي اين صحنه را مشاهده كرد ديگر نتوانست تحمل كند! به من گفت: همين جا بمون... سريع پياده شد و دويد به سمت درب اصلي دانشگاه.
من همين طور داد مي زدم: هادي برگرد، تو تنهايي مي خواي چي كار کنی؟ هادی ... هادی ...
اما انگار حرف هاي من را نمي شنيد. چشمانش را اشك گرفته بود. به اعتقادات او جسارت مي شد و نمي توانست تحمل كند.
همين طور كه هادي به سمت درب دانشگاه مي دويد يك باره آماج سنگ ها قرار گرفت.
من از دور او را نگاه مي كردم. مي دانستم كه هادي بدن ورزيده اي دارد و از هيچ چيزي هم نمي ترسد. اما آنجا شرايط بسيار پيچيده بود.
همين كه به درب دانشگاه نزديك شد يك پاره آجر محكم به صورت هادي و زير چشم او اصابت كرد.
من ديدم كه هادي يك دفعه سر جاي خودش ايستاد. مي خواست حركت كند اما نتوانست!
خواست برگردد اما روي زمين افتاد! دوباره بلند شد و دور خودش چرخيد و باز روي زمين افتاد.
از شدت ضربه اي كه به صورتش خورد، نمي توانست روي پا بايستد. سريع به سمت او دويدم. هر طور بود در زير باراني از سنگ و چوب هادي را به عقب آوردم.
خيلي درد مي كشيد، اما ناله نمي كرد. زخم بزرگي روي صورتش ايجاد شده و همه ي صورت و لباسش غرق خون بود.
هادي چنان دردي داشت كه با آن همه صبر، باز به خود مي پيچيد و در حال بي هوش شدن بود.
سريع او را به بيمارستان منتقل کرديم.
چند روزي در يكي از بيمارستان هاي خصوصي تهران بستري بود. آن جا
حرفي از فتنه و اتفاقي كه برايش افتاده نزد.
آن ضربه آنقدر محکم بود که بخش هايي از صورت هادي چندين روزبي حس بود.
شدت اين ضربه باعث شد که گونه او شکافته شد و تا زمان شهادت، وقتي هادي لبخند مي زد، جاي اين زخم بر صورت او قابل مشاهده بود.
بعد از مرخص شدن از بيمارستان، چند روزي صورتش بسته بود. به خانه هم نرفت و در پايگاه بسيج مي خوابيد، تا خانواده نگران نشوند. اما هر روز تماس مي گرفت تا آن ها نگران سلامتي اش نباشند.
بعدها رفقا پيگيري كردند و گفتند: بيا هزينه درمان خودت را بگير، اما هادي كه همه هزينه ها را از خودش داده بود لبخندي زد و پيگيري نكرد.
حتي يكي از دوستان گفت: من پيگيري مي كنم و به خاطر اين ماجرا و بستري شدن هادي، برايش درصد جانبازي مي گيرم.
هادي جواب او را هم با لبخندي بر لب داد!
هادي هيچ وقت از فعاليت هاي خودش در ايام فتنه حرفي نزد، اما همه دوستان مي دانستند كه او به تنهايي مانند يك اكيپ نظامي عمل مي كرد.
#ادامه_دارد..
✍️نویسنده:
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
@tobe94
#قسمت_چهاردهم 🖇
#فدایی_رهبر
اوج جسارت به رهبر انقلاب در ايام فتنه، روز سيزده آبان رقم خورد. در اين روز باطن اعمال كثيف فتنه گران نمايان شد.
آن روز رهبر عزيز انقلاب علناً مورد حملات كلامي آن ها قرار گرفت. آنها مقابل دانشگاه تهران تجمع كردند و بعد از اهانت به تصاوير مقام عظماي ولايت قصد خروج از دانشگاه را داشتند.
اما با ممانعت نيروي انتظامي روبه رو شده و به داخل دانشگاه برگشتند. اما به جسارت هاي خود ادامه دادند!
خوب به ياد دارم كه همان روز يكي از دوستان شهيد ابراهيم هادي تماس گرفت و از من پرسيد: امروز جلوي دانشگاه در فلان ساعت چه خبر بوده؟!
با تعجب گفتم: چطور؟!
گفت: من مي خواستم بروم به محل كارم، يك لحظه در كنار اتاق دراز كشيدم و از خستگي زياد خوابم برد.
با تعجب ديدم كه ابراهيم هادي و همه ي دوستان شهيدش نظير رضا گوديني و جواد افراسيابي و... با لباس نظامي روبه روي درب دانشگاه ايستاده اند و با عصبانيت به درب دانشگاه تهران نگاه مي كنند.
گفتم: يكي از دوستان من در حراست دانشگاه تهران است، الان خبر می گيرم.
به او زنگ زدم و پرسيدم: فلان ساعت جلوي درب دانشگاه چه خبر بود؟
ايشان هم گفت: دقيقاً در همين ساعت كه مي گويي پلاكارد بزرگ تصوير حضرت آقا را پاره كردند و شروع كردند به جسارت كردن به مقام معظم رهبري!
٭٭٭
لباس پلنگي بسيار زيبا و نو پوشيده بود. موتورش را تميز كرده بود. گفتم: هادي جان كجا؟ مي خواي بري عمليات!؟
يكي ديگه از بچه ها گفت: اين لباس كماندويي رو از كجا آوردي؟ نكنه خبرايي هست و ما نمي دونيم!؟
خنديد و گفت: امروز ميخوان جلوي دانشگاه تجمع كنند. بچه هاي بسيج آماده باش هستند. ما هم بايد از طريق بسيج كار كنيم. اين وظيفه است.
گفتم: مگه نمي خواي بري سر كار. با اين كارهايي كه تو مي كني صاحب كار حتماً اخراجت مي كنه.
لبخندي زد و گفت: كار رو براي وقتي مي خوايم كه تو كشور ما امنيت باشه و كسي در مقابل نظام قرار نگيره. بعد به من گفت: برو سريع حاضر شو كه داره دير مي شه.
رفتيم به سمت ميدان انقلاب. يك مقرّي بود كه نيروهاي بسيج در آن مستقر بودند. قرار بود به آنجا رفته و پس از گرفتن تجهيزات منتظر دستور باشيم.
در طي مسير يك باره به مقابل درب دانشگاه رسيديم. درست در همان موقع جسارت اغتشاش گران به رهبر معظم انقلاب آغاز شد.
هادي وقتي اين صحنه را مشاهده كرد ديگر نتوانست تحمل كند! به من گفت: همين جا بمون... سريع پياده شد و دويد به سمت درب اصلي دانشگاه.
من همين طور داد مي زدم: هادي برگرد، تو تنهايي مي خواي چي كار کنی؟ هادی ... هادی ...
اما انگار حرف هاي من را نمي شنيد. چشمانش را اشك گرفته بود. به اعتقادات او جسارت مي شد و نمي توانست تحمل كند.
همين طور كه هادي به سمت درب دانشگاه مي دويد يك باره آماج سنگ ها قرار گرفت.
من از دور او را نگاه مي كردم. مي دانستم كه هادي بدن ورزيده اي دارد و از هيچ چيزي هم نمي ترسد. اما آنجا شرايط بسيار پيچيده بود.
همين كه به درب دانشگاه نزديك شد يك پاره آجر محكم به صورت هادي و زير چشم او اصابت كرد.
من ديدم كه هادي يك دفعه سر جاي خودش ايستاد. مي خواست حركت كند اما نتوانست!
خواست برگردد اما روي زمين افتاد! دوباره بلند شد و دور خودش چرخيد و باز روي زمين افتاد.
از شدت ضربه اي كه به صورتش خورد، نمي توانست روي پا بايستد. سريع به سمت او دويدم. هر طور بود در زير باراني از سنگ و چوب هادي را به عقب آوردم.
خيلي درد مي كشيد، اما ناله نمي كرد. زخم بزرگي روي صورتش ايجاد شده و همه ي صورت و لباسش غرق خون بود.
هادي چنان دردي داشت كه با آن همه صبر، باز به خود مي پيچيد و در حال بي هوش شدن بود.
سريع او را به بيمارستان منتقل کرديم.
چند روزي در يكي از بيمارستان هاي خصوصي تهران بستري بود. آن جا
حرفي از فتنه و اتفاقي كه برايش افتاده نزد.
آن ضربه آنقدر محکم بود که بخش هايي از صورت هادي چندين روزبي حس بود.
شدت اين ضربه باعث شد که گونه او شکافته شد و تا زمان شهادت، وقتي هادي لبخند مي زد، جاي اين زخم بر صورت او قابل مشاهده بود.
بعد از مرخص شدن از بيمارستان، چند روزي صورتش بسته بود. به خانه هم نرفت و در پايگاه بسيج مي خوابيد، تا خانواده نگران نشوند. اما هر روز تماس مي گرفت تا آن ها نگران سلامتي اش نباشند.
بعدها رفقا پيگيري كردند و گفتند: بيا هزينه درمان خودت را بگير، اما هادي كه همه هزينه ها را از خودش داده بود لبخندي زد و پيگيري نكرد.
حتي يكي از دوستان گفت: من پيگيري مي كنم و به خاطر اين ماجرا و بستري شدن هادي، برايش درصد جانبازي مي گيرم.
هادي جواب او را هم با لبخندي بر لب داد!
هادي هيچ وقت از فعاليت هاي خودش در ايام فتنه حرفي نزد، اما همه دوستان مي دانستند كه او به تنهايي مانند يك اكيپ نظامي عمل مي كرد.
#ادامه_دارد..
✍️نویسنده:
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
@tobe94
❤4
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دل خوش کن به چای و گیاه و عشق، به نور، به کتاب، به موسیقی...
دل خوش کن به خانواده و عزیزانی که داری و احساسات انسانی بسیاری که در محفظهی روشنِ قلبت تلنبار کردهای...
دل خوش کن به طعمها و مزهها و عطرها، به رنگها و شکلها و لمسها...
دل خوش کن به نسیم خنکی که روی پوستت میخزد و محبتهای متراکمی که دریافت میکنی و شادیهای کوچکی که میبینی و جزئیات خوشایندی که به تو مربوط میشوند.
دل خوش کن که مربوط میشوی به شاهرگهای بودن، به اینکه هستی و نفس میکشی و دوست میداری و میفهمی و احساس میکنی...🍳🍞 #تو_میتونی @tobe94
دل خوش کن به خانواده و عزیزانی که داری و احساسات انسانی بسیاری که در محفظهی روشنِ قلبت تلنبار کردهای...
دل خوش کن به طعمها و مزهها و عطرها، به رنگها و شکلها و لمسها...
دل خوش کن به نسیم خنکی که روی پوستت میخزد و محبتهای متراکمی که دریافت میکنی و شادیهای کوچکی که میبینی و جزئیات خوشایندی که به تو مربوط میشوند.
دل خوش کن که مربوط میشوی به شاهرگهای بودن، به اینکه هستی و نفس میکشی و دوست میداری و میفهمی و احساس میکنی...🍳🍞 #تو_میتونی @tobe94
❤2
✅آیا حضرت امام زمان علیه السلام صدای منو میشنوند؟
✍️آیت ﺍﻟﻠﻪ بهجت (ره) : بين دهان تا گوش شما کمتر از يک وجب است، قبل از اينکه حرف از دهان خودتان به گوش خودتان برسد، به گوش حضرت علیه السلام رسيده است. او نزديک است، درد و دلها را میشنود. با او حرف بزنید و ارتباط برقرار کنید.
در زمان حضرت امام هادی(علیه السلام ) شخصی نامهای نوشت از يکی از شهرهای دور. نامهای نوشت که آقا من دور از شما هستم. گاهی حاجاتی دارم، مشکلاتی دارم، به هر حال چه کنم؟
حضرت علیه السلام در جواب ايشان نوشتند:
«إِنْ كَانَتْ لَكَ حَاجَةٌ فَحَرِّكْ شَفَتَيْك»
لبت را حرکت بده، حرف بزن، بگو. ما از
شما دور نيستيم. #امام_زمان @tobe94
✍️آیت ﺍﻟﻠﻪ بهجت (ره) : بين دهان تا گوش شما کمتر از يک وجب است، قبل از اينکه حرف از دهان خودتان به گوش خودتان برسد، به گوش حضرت علیه السلام رسيده است. او نزديک است، درد و دلها را میشنود. با او حرف بزنید و ارتباط برقرار کنید.
در زمان حضرت امام هادی(علیه السلام ) شخصی نامهای نوشت از يکی از شهرهای دور. نامهای نوشت که آقا من دور از شما هستم. گاهی حاجاتی دارم، مشکلاتی دارم، به هر حال چه کنم؟
حضرت علیه السلام در جواب ايشان نوشتند:
«إِنْ كَانَتْ لَكَ حَاجَةٌ فَحَرِّكْ شَفَتَيْك»
لبت را حرکت بده، حرف بزن، بگو. ما از
شما دور نيستيم. #امام_زمان @tobe94
❤4
#راهکارهای_اصلی_ترک_خودارضایی
🔻🔰قسمت ششم🔰🔻
⚡️از محرک ها دوری کن و به گناه نزدیک نشو⚡️
🚩 یه پرتگاهو تصور کن؛ اگه کسی به این پرتگاه نزدیک بشه، ممکنه بیوفته، ولی اگه به پرتگاه نزدیک نشه، امکان نداره بیفته، امکان نداره❕
✨خدا تو سوره انعام میگه:
﴿به کارهای زشت، آشکارا و پنهان نزدیک نشوید﴾
🚩 یعنی نزدیک شدن به موقعیت گناه هم خطرناکه... این حرف ما نیست، حرف اون خداییه که من و تو رو آفریده و بد ما رو نمیخواد...
📌 حالا باید چکار کرد؟
▪️ ببین چی باعث تحریکت میشه؟
📌 مثلا :
📛داشتن فیلترشکن
📛اینترنت موبایل
📛دیدن ماهواره
📛دیدن فیلم زبان اصلی
📛دیدن شو یه خواننده
📛دیدن بی حجابیهای بیرون خونه
📛وب گردی بی هدف
📛تنهایی و بیکاری
📛 ارتباط با نامحرم و...
♻️ اینا همون پرتگاه ها هستن، اگه به اینا نزدیک بشی، هر لحظه امکان داره سقوط کنی، مثل خیلی اوقات که...
پس فاصلتو از اینا بیشتر کن...
🔹←بدی رو که از دلت بیرون کنی، خوبی خودش کم کم میاد تو دلت♥️→🔹
🕊 #رها_شو
☘️ #ترک_گناه @tobe94
🔻🔰قسمت ششم🔰🔻
⚡️از محرک ها دوری کن و به گناه نزدیک نشو⚡️
🚩 یه پرتگاهو تصور کن؛ اگه کسی به این پرتگاه نزدیک بشه، ممکنه بیوفته، ولی اگه به پرتگاه نزدیک نشه، امکان نداره بیفته، امکان نداره❕
✨خدا تو سوره انعام میگه:
﴿به کارهای زشت، آشکارا و پنهان نزدیک نشوید﴾
🚩 یعنی نزدیک شدن به موقعیت گناه هم خطرناکه... این حرف ما نیست، حرف اون خداییه که من و تو رو آفریده و بد ما رو نمیخواد...
📌 حالا باید چکار کرد؟
▪️ ببین چی باعث تحریکت میشه؟
📌 مثلا :
📛داشتن فیلترشکن
📛اینترنت موبایل
📛دیدن ماهواره
📛دیدن فیلم زبان اصلی
📛دیدن شو یه خواننده
📛دیدن بی حجابیهای بیرون خونه
📛وب گردی بی هدف
📛تنهایی و بیکاری
📛 ارتباط با نامحرم و...
♻️ اینا همون پرتگاه ها هستن، اگه به اینا نزدیک بشی، هر لحظه امکان داره سقوط کنی، مثل خیلی اوقات که...
پس فاصلتو از اینا بیشتر کن...
🔹←بدی رو که از دلت بیرون کنی، خوبی خودش کم کم میاد تو دلت♥️→🔹
🕊 #رها_شو
☘️ #ترک_گناه @tobe94
❤2
#آیه_گرافی 🍃
از رحمت خدا ناامید نشوید
📗سوره زمر آیه ۵۳
#هر_آیه_یک_تلنگر⚠️
🌤🌼همانا برترین کارها،
کار برای امام زمان است🌼🌤
@tobe94
از رحمت خدا ناامید نشوید
📗سوره زمر آیه ۵۳
#هر_آیه_یک_تلنگر⚠️
🌤🌼همانا برترین کارها،
کار برای امام زمان است🌼🌤
@tobe94
❤3
مدافعان پورن به شما میگن که دیدن این فیلما کاملاً طبیعیه کل دنیا پورن میبینن هیچ تاثیری روی مغزت نمیزاره
اما به اونا نگاه کنید
خیلی ضعیف باهات دست میدن، نمیتونن تماس چشمی برقرار کنن،وابسته به پیکسل های گوشی هستن، به دنبال یک منبع دوپامین به جای زندگی واقعی میگردن.
اونا برای توجیه اعتیاد خودشون مبارزه میکنن چون ترک پورن به معنای مواجهه با آسیبیه که کل این سال ها دیدن و سعی کردن مخفیش کنن،چون ترک پورن یعنی خراب کردن همه ی اون پناهگاه ها و نابود کردن دست کمکی که زیبا به نظر میرسه ولی برای یک گرگه.
پورن رو ترک کنید و شاهد تغییر کل زندگی خودتون باشید.
@tobe94
اما به اونا نگاه کنید
خیلی ضعیف باهات دست میدن، نمیتونن تماس چشمی برقرار کنن،وابسته به پیکسل های گوشی هستن، به دنبال یک منبع دوپامین به جای زندگی واقعی میگردن.
اونا برای توجیه اعتیاد خودشون مبارزه میکنن چون ترک پورن به معنای مواجهه با آسیبیه که کل این سال ها دیدن و سعی کردن مخفیش کنن،چون ترک پورن یعنی خراب کردن همه ی اون پناهگاه ها و نابود کردن دست کمکی که زیبا به نظر میرسه ولی برای یک گرگه.
پورن رو ترک کنید و شاهد تغییر کل زندگی خودتون باشید.
@tobe94
❤7💔2👍1
با دقت گوش کنید به حرفام...
تمام رسانه ها و علوم مدرن سعی دارن مردونگی مارو از بین ببرن، اما ما اونارو نادیده میگیریم. میدونید وقتی مدام اسپرم خودتون رو آزاد میکنید چه اتفاقی میافته؟
⚡ تستوسترون فوراً افت میکنه. مطالعات نشون دادن مردانی که روزانه انزال داشتن، در مقایسه با کسانی که حتی به مدت ۷ روز از رابطه جنسی خودداری کردن، تقریباً ۴۰٪ سطح تستوسترون پایینتری داشتن.
🧠 دوپامین افت میکنه. بعد یه عشق و حال خیلی کوتاه، احساس پوچی، گناه و بیقراری میکنید، به همین دلیله که نمیتونید تمرکز کنید، نمیتونید درس بخونید، نمیتونید مدیتیشن کنید.
💔 پرولاکتین افزایش پیدا میکنه. این هورمون باعث میشه احساس تنبلی و ضعف کنید و اعتماد به نفس رو از دست بدین،به همین دلیله که بعد از رابطه جنسی، احساس خستگی میکنی و حتی نمیخوای با مردم روبرو بشی.
نشت انرژی یه چیز واقعیه هرچند شاید بعضیا اعتقادی بهش نداشته باشن،خیلی از دانشمندا و حکیما جوهره اصلی زندگی رو منی میدونستن،هدر دادن روزانه منی مثل دور ریختن ذره ذره گرد طلا هستش، قدرت درونی خودتون رو از بین میبرید.
🚀 اما حقیقت خوشحال کننده اینکه که: مطالعات ثابت میکنه که پس از ۷ روز نوفپ، تستوسترون به طور طبیعی به اوج خودش میرسه و شما احساس مردانگی، اعتماد به نفس و سرزندگی بیشتری میکنید.
دست از هدر دادن قدرت خودتون بردارید...
موافقم 👍
مخالفم 👎
@tobe94
تمام رسانه ها و علوم مدرن سعی دارن مردونگی مارو از بین ببرن، اما ما اونارو نادیده میگیریم. میدونید وقتی مدام اسپرم خودتون رو آزاد میکنید چه اتفاقی میافته؟
⚡ تستوسترون فوراً افت میکنه. مطالعات نشون دادن مردانی که روزانه انزال داشتن، در مقایسه با کسانی که حتی به مدت ۷ روز از رابطه جنسی خودداری کردن، تقریباً ۴۰٪ سطح تستوسترون پایینتری داشتن.
🧠 دوپامین افت میکنه. بعد یه عشق و حال خیلی کوتاه، احساس پوچی، گناه و بیقراری میکنید، به همین دلیله که نمیتونید تمرکز کنید، نمیتونید درس بخونید، نمیتونید مدیتیشن کنید.
💔 پرولاکتین افزایش پیدا میکنه. این هورمون باعث میشه احساس تنبلی و ضعف کنید و اعتماد به نفس رو از دست بدین،به همین دلیله که بعد از رابطه جنسی، احساس خستگی میکنی و حتی نمیخوای با مردم روبرو بشی.
نشت انرژی یه چیز واقعیه هرچند شاید بعضیا اعتقادی بهش نداشته باشن،خیلی از دانشمندا و حکیما جوهره اصلی زندگی رو منی میدونستن،هدر دادن روزانه منی مثل دور ریختن ذره ذره گرد طلا هستش، قدرت درونی خودتون رو از بین میبرید.
🚀 اما حقیقت خوشحال کننده اینکه که: مطالعات ثابت میکنه که پس از ۷ روز نوفپ، تستوسترون به طور طبیعی به اوج خودش میرسه و شما احساس مردانگی، اعتماد به نفس و سرزندگی بیشتری میکنید.
دست از هدر دادن قدرت خودتون بردارید...
موافقم 👍
مخالفم 👎
@tobe94
👍12❤1
مرکز نزدیکی به خدا pinned «با دقت گوش کنید به حرفام... تمام رسانه ها و علوم مدرن سعی دارن مردونگی مارو از بین ببرن، اما ما اونارو نادیده میگیریم. میدونید وقتی مدام اسپرم خودتون رو آزاد میکنید چه اتفاقی میافته؟ ⚡ تستوسترون فوراً افت میکنه. مطالعات نشون دادن مردانی که روزانه انزال…»
💡از منِ پر ادعا تا معمولی های مردِ عمل
1️⃣ رفتم کافی نت برگه ای که در مورد امام زمان بود رو پرینت بگیرم .
پسر جوانی که صاحب کافی نت بود ازم پول نگرفت گفت برای این چیز ها پول نمی گیرم . اصلا بهش نمیومد😒 ...
2️⃣ به خیاطی یک لباس دادم کلا دو دقیقه هم شاید تعمیرش طول نکشید .
برای اجرت هر چی اصرار کردم کارت بکشه گفت نه چیز خاصی نبود.
همون رو بقیه شاید حداقل ده بیست تومن بگیرن.😏
3️⃣برای خرید یک سری از مایحتاج رفتم مغازه یک فرد نسبتا پا به سن گذاشته ای. داشت داخل مغازه نماز می خوند. تموم که شد موقع کشیدن وزن خرید ها چند بار با وسواس تمام می کشید که یک وقت زیاد تر نکشه ، همه عدد و رقم هارو وقتی می خواست رند کنه به پایین رند می کرد که خودش مدیون نشه .👌
اعتراف می کنم دیگه می ترسم خودم رو امام زمانی بدونم.
من فقط حرف و ادعا
بعضی آدمای معمولی بدون گذروندن سیر مطالعاتی و کلاس و استاد خاص،
بدون اینکه به چشم بیان
فقط عمل می کنن و میشن عزیز خدا و امام زمان
و من
اندر خم یک کوچه...
📣📣 تجربیات بالا همه واقعی بودند✅
#خدا @tobe94
1️⃣ رفتم کافی نت برگه ای که در مورد امام زمان بود رو پرینت بگیرم .
پسر جوانی که صاحب کافی نت بود ازم پول نگرفت گفت برای این چیز ها پول نمی گیرم . اصلا بهش نمیومد😒 ...
2️⃣ به خیاطی یک لباس دادم کلا دو دقیقه هم شاید تعمیرش طول نکشید .
برای اجرت هر چی اصرار کردم کارت بکشه گفت نه چیز خاصی نبود.
همون رو بقیه شاید حداقل ده بیست تومن بگیرن.😏
3️⃣برای خرید یک سری از مایحتاج رفتم مغازه یک فرد نسبتا پا به سن گذاشته ای. داشت داخل مغازه نماز می خوند. تموم که شد موقع کشیدن وزن خرید ها چند بار با وسواس تمام می کشید که یک وقت زیاد تر نکشه ، همه عدد و رقم هارو وقتی می خواست رند کنه به پایین رند می کرد که خودش مدیون نشه .👌
اعتراف می کنم دیگه می ترسم خودم رو امام زمانی بدونم.
من فقط حرف و ادعا
بعضی آدمای معمولی بدون گذروندن سیر مطالعاتی و کلاس و استاد خاص،
بدون اینکه به چشم بیان
فقط عمل می کنن و میشن عزیز خدا و امام زمان
و من
اندر خم یک کوچه...
📣📣 تجربیات بالا همه واقعی بودند✅
#خدا @tobe94
❤11👍2
#رمان_پسرک_فلافل_فروش 📖
🖇 #قسمت_پانزدهم 🖇
#به_عشق_شهدا
✔️راوی: دوستان شهید
ورود هادی به مسجد با مراسم یادواره ی شهدا بود.به قول زنده یاد سید علی مصطفوی ،هادی را شهدا انتخاب کردند.
از روزی که هادی را شناختیم ،همیشه برای مراسم سنگ تمام میگذاشت.
اگر میگفتیم فلان مسجد میخواهد یادواره ی شهدا برگزار کند و کمک میخواهد،دریغ نمیکرد.
این ویژگی هادی را همه شاهد بودند که به عشق شهدا همه کار می کرد.از شستن و پختن گرفته تا....
تقریبا هر هفته شب های جمعه بهشت زهرا(ع)میرفت .با شهدا دوست شده بود و در این دوستی سید علی مصطفوی بیشترین نقش را داشت.
هیئتی را در مسجد راه اندازی کردند به نام رهروان شهدا
هر هفته با بچه ها دور هم جمع می شدند و به عشق شهدا برنامه های هیئت را پیگیری می کردند.هادی در این هیئت مداحی هم میکرد و همه او را دوست داشتند.
اما یکی از کارهای مهمی که همراه با برخی دوستان انجام داد،نصب تابلوی شهدا در کوچه ها بود.
من اولین بار از سید علی مصطفوی شنیدم که می گفت باید برای شهدای محل کاری انجام دهیم.
گفتم چه کاری؟
گفت بیشتر کوچه ها به اسم شهید است اما بخاطر گذشت سه دهه از،شهادت آن ها،هیچکس این شهدا را نمی شناسد.
لااقل ما تصویر شهدا را در سر کوچه نصب کنیم تا مردم با چهره ی شهید آشنا شوند.یا اینکه زندگینامه ای از شهید را به اطلاع اهل آن کوچه و محل برسانیم.
#قسمتپانزدهمادامــه_دارد.....
✍️نویسنده:
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
✨به نیت شهید ذوالفقاری برای ظهور امام زمان عج صلوات بفرستیم🌹
🍃💐همانا برترین کارها
کار برای امام زمان است💐🍃
@tobe94
🖇 #قسمت_پانزدهم 🖇
#به_عشق_شهدا
✔️راوی: دوستان شهید
ورود هادی به مسجد با مراسم یادواره ی شهدا بود.به قول زنده یاد سید علی مصطفوی ،هادی را شهدا انتخاب کردند.
از روزی که هادی را شناختیم ،همیشه برای مراسم سنگ تمام میگذاشت.
اگر میگفتیم فلان مسجد میخواهد یادواره ی شهدا برگزار کند و کمک میخواهد،دریغ نمیکرد.
این ویژگی هادی را همه شاهد بودند که به عشق شهدا همه کار می کرد.از شستن و پختن گرفته تا....
تقریبا هر هفته شب های جمعه بهشت زهرا(ع)میرفت .با شهدا دوست شده بود و در این دوستی سید علی مصطفوی بیشترین نقش را داشت.
هیئتی را در مسجد راه اندازی کردند به نام رهروان شهدا
هر هفته با بچه ها دور هم جمع می شدند و به عشق شهدا برنامه های هیئت را پیگیری می کردند.هادی در این هیئت مداحی هم میکرد و همه او را دوست داشتند.
اما یکی از کارهای مهمی که همراه با برخی دوستان انجام داد،نصب تابلوی شهدا در کوچه ها بود.
من اولین بار از سید علی مصطفوی شنیدم که می گفت باید برای شهدای محل کاری انجام دهیم.
گفتم چه کاری؟
گفت بیشتر کوچه ها به اسم شهید است اما بخاطر گذشت سه دهه از،شهادت آن ها،هیچکس این شهدا را نمی شناسد.
لااقل ما تصویر شهدا را در سر کوچه نصب کنیم تا مردم با چهره ی شهید آشنا شوند.یا اینکه زندگینامه ای از شهید را به اطلاع اهل آن کوچه و محل برسانیم.
#قسمتپانزدهمادامــه_دارد.....
✍️نویسنده:
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
✨به نیت شهید ذوالفقاری برای ظهور امام زمان عج صلوات بفرستیم🌹
🍃💐همانا برترین کارها
کار برای امام زمان است💐🍃
@tobe94
❤3
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هر آنچه آدمی احساس یا به وضوح تجسم کند، بر ذهن نیمههشیار اثر میگذارد و مو به مو در صحنهٔ زندگی ظاهر میشود! داستان امروز شروع شده
صبح بخیر💛 #تو_میتونی @tobe94
صبح بخیر💛 #تو_میتونی @tobe94
❤3
✅بچهها مراقب چشماتون باشید.
✍️خیلی وقتا بچهها حواسمون به چشمامون نیست.
خودمون، خودمون رو چشم میزنیم.
یا چشمامون چیزایی رو میبینه که نباید ببینه
هنوز چشاتون بچهها خوشگل ندیده که دختره خودش درست میکنه دلتون میره...
چرا امام زمان(عج) به علی بن مهزیار، در ملاقاتی که با حضرت داشت، فرمودن امشب رو پیش ما بمون؟!
طرف پرسید امام زمان شما چقدر منو دوست دارین؟؟
حضرت فرمودن: هرچقدر تو من دوست داری.
چقدر چشمتو از "نامحرم" نگه میداری؟!
بگو نگاهش نمیکنم تا جیگر #امام_زمان خنک بشه امام زمانمو ببینم...
آخه بچهها ما خوشگل ندیدیم...
📚حاج حسین یکتا
【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】
@tobe94
✍️خیلی وقتا بچهها حواسمون به چشمامون نیست.
خودمون، خودمون رو چشم میزنیم.
یا چشمامون چیزایی رو میبینه که نباید ببینه
هنوز چشاتون بچهها خوشگل ندیده که دختره خودش درست میکنه دلتون میره...
چرا امام زمان(عج) به علی بن مهزیار، در ملاقاتی که با حضرت داشت، فرمودن امشب رو پیش ما بمون؟!
طرف پرسید امام زمان شما چقدر منو دوست دارین؟؟
حضرت فرمودن: هرچقدر تو من دوست داری.
چقدر چشمتو از "نامحرم" نگه میداری؟!
بگو نگاهش نمیکنم تا جیگر #امام_زمان خنک بشه امام زمانمو ببینم...
آخه بچهها ما خوشگل ندیدیم...
📚حاج حسین یکتا
【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】
@tobe94
❤6👍1
#راهکارهای_اصلی_ترک_خودارضایی
🔻🔰قسمت هفتم🔰🔻
⚡️ کنترل خیال و استفاده از اذکار معجزه آسا⚡️
🚩 به گناه فکر نکن؛ همون لحظه اول جلوشو بگیر؛ همون لحظه هرجا که هستی سریع قطعش کن دیگه!🤨
🚩 بهترین کار اینه که سریع موضوع فکریتو عوض کنی و به یک اتفاق خوب هدایتش کنی... یا به اطرافت نگاه کنی و یه خاطره هاییو برا خودت تداعی کنی...
مثلا فلان وسیله تو اتاقت رو از کجا خریدی یا چه کسی بهت هدیه داده به چه مناسبت...
☑️ بعد از مدتی میبینی که برعکس اوایل کار، به راحتی میتونی افکار بد رو بلوکه کنی و دیگه روشون کنترل کامل داری.
🕊 #رها_شو
🍀 #ترک_گناه @tobe94
🔻🔰قسمت هفتم🔰🔻
⚡️ کنترل خیال و استفاده از اذکار معجزه آسا⚡️
🚩 به گناه فکر نکن؛ همون لحظه اول جلوشو بگیر؛ همون لحظه هرجا که هستی سریع قطعش کن دیگه!🤨
🚩 بهترین کار اینه که سریع موضوع فکریتو عوض کنی و به یک اتفاق خوب هدایتش کنی... یا به اطرافت نگاه کنی و یه خاطره هاییو برا خودت تداعی کنی...
مثلا فلان وسیله تو اتاقت رو از کجا خریدی یا چه کسی بهت هدیه داده به چه مناسبت...
☑️ بعد از مدتی میبینی که برعکس اوایل کار، به راحتی میتونی افکار بد رو بلوکه کنی و دیگه روشون کنترل کامل داری.
🕊 #رها_شو
🍀 #ترک_گناه @tobe94
👍4
استاد فاطمی نیا(ره) :
از دو لب آیت الله بهجت (ره) شنیدم که می فرمود :
اواخر که در خدمت مرحوم آیت الله قاضی(ره) می رسیدیم ،
فقط می فرمود : #نماز_اول_وقت @tobe94
از دو لب آیت الله بهجت (ره) شنیدم که می فرمود :
اواخر که در خدمت مرحوم آیت الله قاضی(ره) می رسیدیم ،
فقط می فرمود : #نماز_اول_وقت @tobe94
❤6👍2
🌃 اذان مغرب 🌃
به افق تهران (استان تهران)
———————————————
🗓 چهارشنبه ۱۴۰۴/۰۵/۲۹
———————————————
ذکر روز چهارشنبه: 🦋یا حَیُّ یا قَیّوم🦋
ترجمه: ای زنده، ای پاینده
———————————————
اوقات شرعی امروز
🏙 اذان صبح ۰۳:۵۷
🌅 طلوع آفتاب ۰۵:۲۷
☀️ اذان ظهر ۱۲:۰۷
🌤 اذان عصر ۱۵:۴۹
🌄 غروب افتاب ۱۸:۴۶
🌃 اذان مغرب ۱۹:۰۵
🌌 اذان عشا ۱۹:۵۵
🌘 نیمه شب ۲۳:۲۲
———————————————
⚙️ تنظیمات 💡راهنما
به افق تهران (استان تهران)
———————————————
🗓 چهارشنبه ۱۴۰۴/۰۵/۲۹
———————————————
ذکر روز چهارشنبه: 🦋یا حَیُّ یا قَیّوم🦋
ترجمه: ای زنده، ای پاینده
———————————————
اوقات شرعی امروز
🏙 اذان صبح ۰۳:۵۷
🌅 طلوع آفتاب ۰۵:۲۷
☀️ اذان ظهر ۱۲:۰۷
🌤 اذان عصر ۱۵:۴۹
🌄 غروب افتاب ۱۸:۴۶
🌃 اذان مغرب ۱۹:۰۵
🌌 اذان عشا ۱۹:۵۵
🌘 نیمه شب ۲۳:۲۲
———————————————
⚙️ تنظیمات 💡راهنما
Telegram
#حواست_باشه
چند سال دیگه حسرت نخوری که من میتونستم فلان کنم، فلان دانشگاه قبول شم، فلان شغل رو داشته باشم فلان فلان فلان ، ولی به خاطر این کار لعنتی نتونستم...
پس از همین الآن حواستو جمع کن.
@tobe94
چند سال دیگه حسرت نخوری که من میتونستم فلان کنم، فلان دانشگاه قبول شم، فلان شغل رو داشته باشم فلان فلان فلان ، ولی به خاطر این کار لعنتی نتونستم...
پس از همین الآن حواستو جمع کن.
@tobe94
❤1
#رمان_پسرک_فلافل_فروش 📖
🖇 #قسمت_شانزدهم 🖇
🍃 #دستگيري_از_مردم ✨
✔️راوی:حجت السلام سميعي و...
يادم هست در خاطرات ابراهيم هادي خواندم كه هميشه دنبال گره گشايي از مشكلات مردم بود.
اين شهيد والامقام به دوستانش گفته بود: از خدا خواسته ام هميشه جيبم پر پول باشد تا گره از مشكلات مردم بگشايم.
من دقيقاً چنين شخصيتي را در هادي ذوالفقاري ديدم. او ابراهيم هادي را الگوي خودش قرار داده بود. دقيقاً پا جاي پاي ابراهيم ميگذاشت.
هادي صبحها تا عصر در بازار آهن كار ميكرد و عصرها نيز اگر وقت داشت، با موتور كار ميكرد.
اما چيزي براي خودش خرج نميكرد. وقتي مي فهميد كه مثال هيئت نوجوانان مسجد، احتياج به كمك مالي دارد دريغ نميكرد.
يا اگر ميفهميد كه شخصي احتياج به پول دارد، حتي اگر شده قرض ميكرد و كار او را راه مي انداخت. هادي چنين انسان بزرگي بود.
من يك بار احتياج به پول پيدا كردم. به كسي هم نگفتم، اما هادي تا احساس كرد كه من احتياج به پول دارم به سرعت مبلغي را آماده كرد و به من داد.
زماني كه ميخواستم عروسي كنم نيز هفتصد هزار تومان به من داد.
ظاهراً اين مبلغ همه ي پس اندازش بود. او لطف بزرگي در حق من انجام داد. من هم به مرور آن مبلغ را برگرداندم.
اما يك بار برادري را در حق من تمام كرد.
زماني كه براي تحصيل در قم مستقر شده بودم، يك روز به هادي زنگ زدم و گفتم: فاصله ي حجره تا محل تحصيل من زياد است و احتياج به موتور دارم، اما نه پول دارم و نه موتورشناس هستم.
هنوز چند ساعتي از صحبت ما نگذشته بود كه هادي زنگ زد. گوشي را برداشتم. هادي گفت: كجايي؟
گفتم: توي حجره در قم.
گفت: برات موتور خريدم و با وانت آوردم قم، كجا بيارم؟
تعجب کردم. کمتر از چند ساعت مشکل من را حل کرد.
نميدانيد آن موتور چقدر كار من را راه انداخت.
بعدها فهميدم كه هادي براي بسياري از اطرافيان همينگونه است. او راه درست را انتخاب كرده بود. هادي اين توفيق را داشت كه اينگونه اعمالش مورد قبول واقع شود.
كارهاي او مرا ياد حديث امام كاظم (ع) در بحارالانوار، ج 75 ،ص 379 انداخت که فرمودند:
همانا مُهر قبول اعمال شما، برآوردن نيازهاي برادرانتان و نيكي كردن به آنان در حد توانتان است و الّا (اگر چنين نکنيد)، هيچ عملي از شما پذيرفته نميشود.
٭٭٭
هادي درباره ي كارهايي كه انجام ميداد خيلي تودار بود. از كارهايش حرفي نميزد. بيشتر اين مطالب را بعد از شهادت هادي فهميديم.
وقتي هادي شهيد شد و برايش مراسم گرفتيم، اتفاق عجيبي افتاد. من در كنار برادر آقا هادي در مسجد بودم.
يک خانمي آمد و همينطور به تصوير شهيد نگاه ميكرد و اشك ميريخت. كسي هم او را نميشناخت.
بعد جلو آمد و گفت: با خانواده ي شهيد كار دارم.
برادر شهيد جلو رفت. من فكر كردم از بستگان شهيد هادي است، اما برادر شهيد هم او را نميشناخت.
اين خانم رو به ما كرد و گفت: چند سال قبل، ما اوضاع مالي خوبي نداشتيم. خيلي گرفتار بوديم. برادر شما خيلي به ما کمک کرد.
براي ما عجيب بود. همه جور از هادي شنيده بوديم اما نميدانستيم مخفيانه اين خانواده را تحت پوشش داشته!
حتي زماني كه هادي در عراق و شهر نجف اقامت داشت، اين سنت الهي را رها نكرد.
در مراسم تشييع هادي، افراد زيادي آمده بودند كه ما آنها را نميشناختيم.
بعدها فهميديم كه هادي گره از كار بسياري از آنان گشوده بود.
#ادامــه_دارد.....
✍️نویسنده:
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
✨به نیت شهید ذوالفقاری برای ظهور امام زمان عج صلوات بفرستیم🌹
🍃💐همانا برترین کارها
کار برای امام زمان است💐🍃
@tobe94
🖇 #قسمت_شانزدهم 🖇
🍃 #دستگيري_از_مردم ✨
✔️راوی:حجت السلام سميعي و...
يادم هست در خاطرات ابراهيم هادي خواندم كه هميشه دنبال گره گشايي از مشكلات مردم بود.
اين شهيد والامقام به دوستانش گفته بود: از خدا خواسته ام هميشه جيبم پر پول باشد تا گره از مشكلات مردم بگشايم.
من دقيقاً چنين شخصيتي را در هادي ذوالفقاري ديدم. او ابراهيم هادي را الگوي خودش قرار داده بود. دقيقاً پا جاي پاي ابراهيم ميگذاشت.
هادي صبحها تا عصر در بازار آهن كار ميكرد و عصرها نيز اگر وقت داشت، با موتور كار ميكرد.
اما چيزي براي خودش خرج نميكرد. وقتي مي فهميد كه مثال هيئت نوجوانان مسجد، احتياج به كمك مالي دارد دريغ نميكرد.
يا اگر ميفهميد كه شخصي احتياج به پول دارد، حتي اگر شده قرض ميكرد و كار او را راه مي انداخت. هادي چنين انسان بزرگي بود.
من يك بار احتياج به پول پيدا كردم. به كسي هم نگفتم، اما هادي تا احساس كرد كه من احتياج به پول دارم به سرعت مبلغي را آماده كرد و به من داد.
زماني كه ميخواستم عروسي كنم نيز هفتصد هزار تومان به من داد.
ظاهراً اين مبلغ همه ي پس اندازش بود. او لطف بزرگي در حق من انجام داد. من هم به مرور آن مبلغ را برگرداندم.
اما يك بار برادري را در حق من تمام كرد.
زماني كه براي تحصيل در قم مستقر شده بودم، يك روز به هادي زنگ زدم و گفتم: فاصله ي حجره تا محل تحصيل من زياد است و احتياج به موتور دارم، اما نه پول دارم و نه موتورشناس هستم.
هنوز چند ساعتي از صحبت ما نگذشته بود كه هادي زنگ زد. گوشي را برداشتم. هادي گفت: كجايي؟
گفتم: توي حجره در قم.
گفت: برات موتور خريدم و با وانت آوردم قم، كجا بيارم؟
تعجب کردم. کمتر از چند ساعت مشکل من را حل کرد.
نميدانيد آن موتور چقدر كار من را راه انداخت.
بعدها فهميدم كه هادي براي بسياري از اطرافيان همينگونه است. او راه درست را انتخاب كرده بود. هادي اين توفيق را داشت كه اينگونه اعمالش مورد قبول واقع شود.
كارهاي او مرا ياد حديث امام كاظم (ع) در بحارالانوار، ج 75 ،ص 379 انداخت که فرمودند:
همانا مُهر قبول اعمال شما، برآوردن نيازهاي برادرانتان و نيكي كردن به آنان در حد توانتان است و الّا (اگر چنين نکنيد)، هيچ عملي از شما پذيرفته نميشود.
٭٭٭
هادي درباره ي كارهايي كه انجام ميداد خيلي تودار بود. از كارهايش حرفي نميزد. بيشتر اين مطالب را بعد از شهادت هادي فهميديم.
وقتي هادي شهيد شد و برايش مراسم گرفتيم، اتفاق عجيبي افتاد. من در كنار برادر آقا هادي در مسجد بودم.
يک خانمي آمد و همينطور به تصوير شهيد نگاه ميكرد و اشك ميريخت. كسي هم او را نميشناخت.
بعد جلو آمد و گفت: با خانواده ي شهيد كار دارم.
برادر شهيد جلو رفت. من فكر كردم از بستگان شهيد هادي است، اما برادر شهيد هم او را نميشناخت.
اين خانم رو به ما كرد و گفت: چند سال قبل، ما اوضاع مالي خوبي نداشتيم. خيلي گرفتار بوديم. برادر شما خيلي به ما کمک کرد.
براي ما عجيب بود. همه جور از هادي شنيده بوديم اما نميدانستيم مخفيانه اين خانواده را تحت پوشش داشته!
حتي زماني كه هادي در عراق و شهر نجف اقامت داشت، اين سنت الهي را رها نكرد.
در مراسم تشييع هادي، افراد زيادي آمده بودند كه ما آنها را نميشناختيم.
بعدها فهميديم كه هادي گره از كار بسياري از آنان گشوده بود.
#ادامــه_دارد.....
✍️نویسنده:
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
✨به نیت شهید ذوالفقاری برای ظهور امام زمان عج صلوات بفرستیم🌹
🍃💐همانا برترین کارها
کار برای امام زمان است💐🍃
@tobe94
❤2