Telegram Group Search
بنا نبود که عاشق کنی محل ندهی...

@alaviaat
آقا امیرالمؤمنین‌علیه‌السلام:

نصیحت های خدا را قبول کنید؛
زیرا خداوند با دلیل های روشن
راه بهانه را به روی شما بسته
و حجت را بر شما تمام کرده است.


@alaviaat | نهج‌البلاغه،خطبه۱۷۶
بی عیب فقط علی و آل علیست؛
یکدیگر را بپذیریم...

@alaviaat
آقا امیرالمؤمنین‌علیه‌السلام:

اگر در زندگی خود اصلاحاتی به وجود بیاورید؛
#سعادتمند خواهید شد.


@alaviaat | نهج‌البلاغه،خطبه۱۷۸
وظیفه‌ی من، چیزی جز
تلاش برای اصلاح امور شما نیست؛
و اگر میخواستم
بی مِهری های شما
[ در زمان سه خلیفه ]
را بازگو میکردم.
_ خدا آنچه را که گذشته است ببخشد...

_ امیرالمومنین‌، علی‌علیه‌السلام

@alaviaat | نهج‌البلاغه،خطبه۱۷۸
میدانستید اشک‌ها هم طبع دارند؟!
طبع همه ی اشک ها، سرد است؛
جز اشک برای سیدالشهدا‌ علیه‌السلام!
به همین دلیل بعد از‌
گریه برای دنیا،
معمولا‌ کرخت هستید،
و‌بعد از روضه در‌ شعف!

#اباعبدالله
در بیان اوصاف پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله
میفرمود:
هرگز کسی ندید که آن حضرت،
در حضور همنشين خود، پايش را دراز كند!

_‌ وصی‌ الرسول، علی‌علیه‌السلام

@alaviaat | بحارالانوار،ج۱۶،ص۲۳۶
با زهر نه!
حسن‌بن‌علی‌علیه‌السلام
در کوچه شهید شد...

@alaviaat
به سیدالشهدا وصیت کرده بود
که کنار پیامبر و مادرشان فاطمه
به خاک سپرده شود.
عایشه با همدستی بنی امیه و مروان
سوار بر قاطری خاکستری
از راه رسیدند و مانع حرکت عزاداران شدند.
گفت: " خانه‌ خانه ی من است،
و اجازه نمیدهم کسی در آن دفن شود "
ابن عباس به او گفت:
گویا دوست داری
روزی هم به نام "قاطر"
در تاریخ ثبت شود،
همانطور که روزی به نام "جمل"
در یاد‌ها ماند!
_ در آخر پیکر مطهر امام مجتبی را
تیرباران کردند،
و طبق ادامه‌ی همان وصیت، در کنار
مادر امیرالمومنین به خاک سپرده شد.
| تاریخ یعقوبی،ج۲،ص۲۲۵
به امام‌مجتبی‌علیه‌السلام عرض کرد:
چرا #مرگ برای ما خوشایند نیست،
و آن را دوست نداریم؟!
فرمود:
چون شما آخرت خود را ويران
و دنيايتان را آباد كرده ايد؛
واضح است که دوست نداريد
از آبادانى به ويرانه منتقل شويد...


@alaviaat | معاني‌الاخبار،ج۲۹،ص۳۹۰
عربی آمده پابوس تو از سمت عراق؛
همه ی حسرتش این است که ایرانی نیست!

@alaviaat | امام الرئوف
بعد از نیشابور در کاروانسرایی توقف کردند.
به دستور مامون،
ملاقات با امام ممنوع بود.
پیرمردی به بهانه‌ی اینکه
سر و صورت امام اصلاح میخواهد
و من نیز سلمانی بلدم
خود را به ایشان رساند.
در حین اصلاح، با امام
مشغول صحبت بودند
تا اینکه در ذهن‌ خود‌ گفت‌:
کاش تقاضای اجرت کنم!
همینکه این فکر به سرش زد
امام رضا علیه‌السلام با اشاره به
سنگی که با آن‌ تیغ خود را تیز میکرد،
آن را به طلا تبدیل‌ کرد.
عرض کرد: مولای من،
من چند صباحی بیشتر زنده نیستم
اجرت دنیوی نمیخواهم،
• اول اینکه: پیراهنی که
با آن نماز خوانده‌اید و
عبادت کرده‌اید را میخواهم تا کفنم باشد.
• دوم: از سکرات موت میترسم
بزرگواری کنید و لحظه‌ی مرگم
در کنار من باشید.
روزها گذشت و اباصلت میگوید
در مجلس مامون ملعون بودیم
که دیدم امام نیست!
هر چه گشتند او را نیافتند؛
تا اینکه خود حضرت بعد از مدتی
تشریف آورد و فرمود:
اکنون لحظه‌ی جان دادن او بود،
و ما نیز به قولمان عمل کردیم...
| همای‌سعادت،ص۱۱۵
2025/08/23 22:22:08
Back to Top
HTML Embed Code: