#جلال_خالقی_مطلق :
بسیاری از حماسه های غربی شفاهی است
اصولاً شیوه تفکر غربی با حماسه چیز دیگریست تا آن چیزی که ما ایرانیها داریم. اولاً بسیاری از حماسه های غربی حماسه های شفاهی هستند. یعنی شاعر بدیهه سراست. حالا در مورد هومر این اختلاف هست. بعضیها اصلاً معتقد نیستند که کسی به نام هومر بوده و بعضیها هم معتقدند که او بدیهه سرایی بوده که بعداً اشعارش را دیگران دستکاری کردند و به این صورت درآوردند. بعضیها هم معتقدند که نه، این خود هومر است.در موردش خیلی اختلاف هست.
در هرحال ایلیادِ هومر یک اثر بسیار جالب و بزرگی است. ولی اصولاً شیوه برداشت یک شاعر غربی از جهان و در نتیجه هم از حماسه یک چیز دیگریست تا آن چیزی که در ایران بوده. حالا چه فردوسی، چه پیش از او و یا چه بعد از او.
@shahnamehpajohan
🔹https://www.group-telegram.com/eshtadan.com
بسیاری از حماسه های غربی شفاهی است
اصولاً شیوه تفکر غربی با حماسه چیز دیگریست تا آن چیزی که ما ایرانیها داریم. اولاً بسیاری از حماسه های غربی حماسه های شفاهی هستند. یعنی شاعر بدیهه سراست. حالا در مورد هومر این اختلاف هست. بعضیها اصلاً معتقد نیستند که کسی به نام هومر بوده و بعضیها هم معتقدند که او بدیهه سرایی بوده که بعداً اشعارش را دیگران دستکاری کردند و به این صورت درآوردند. بعضیها هم معتقدند که نه، این خود هومر است.در موردش خیلی اختلاف هست.
در هرحال ایلیادِ هومر یک اثر بسیار جالب و بزرگی است. ولی اصولاً شیوه برداشت یک شاعر غربی از جهان و در نتیجه هم از حماسه یک چیز دیگریست تا آن چیزی که در ایران بوده. حالا چه فردوسی، چه پیش از او و یا چه بعد از او.
@shahnamehpajohan
🔹https://www.group-telegram.com/eshtadan.com
Telegram
اشتادان Eshtadan
نقل متن های معتبر و مستند علمی, فرهنگی,انتقادی از درگاه ها و گروه های تلگرامی با ذکر مأخذ و درج شناسه اشتادان؛
در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگی*
@Tabaa24
در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگی*
@Tabaa24
🔘 ایران | ایرانشناسان
🌀 زنی که یک زبان ناشناخته را زنده کرد
🌀 نبودن بدرالزمان قریب، ایرانشناس و کارشناس زبانهای باستانی پنجساله شد؛ زنی که یک زبان ناشناخته در ایران را بازشناساند.
هفتم مرداد سالروز درگذشت بدرالزمان قریب است؛ او متولد سال ۱۳۰۸ در تهران بود که در سال ۱۳۹۹ در ۹۱ سالگی دنیایش عوض شد. خانواده بدرالزمان قریب همه فرهنگی بودند و او نیز، به تبع سایر افراد خانواده، با جدّیت تمام به تحصیل رو آورد و دیپلم طبیعی خود را از مدرسه نوربخش گرفت. به دلیل بیماری چشم، مدتی از تحصیل بازماند. پس از مداوای چشم، رشته ادبی را دنبال کرد و پس از اخذ مدرک دیپلم ادبی وارد دانشکده ادبیات شد.
قریب ایرانشناس، کارشناس زبانهای باستانی و سغدیدان بود. او در دانشگاه در محضر استادانی چون ابراهیم پورداوود، بدیعالزمان فروزانفر، محمد معین، عبدالعظیم قریب، جلالالدین همایی، ذبیحالله صفا و پرویز ناتل خانلری حضور داشت. مدرک لیسانس زبان و ادبیات فارسی خود را از دانشگاه تهران در سال ۱۳۳۶ گرفت و بعد هم برای ادامه تحصیل راهی آمریکا شد و در رشته زبانشناسی دانشگاه پنسیلوانیا و مطالعه زبانهای ایرانی، در حوزه ادبیات پارسی میانه و باستان ادامه تحصیل داد. او در محضر مارک دِرسْدِن، زبان سُغدی آموخت و پیش پروفسور نورمن براون و پروفسور والدز و جرج کامرون و پروفسور هنینگ، زبان سانسکریت و آواشناسی و زبانشناسی هندواروپایی را فراگرفت. او در سال ۱۳۴۴ در دانشگاه پنسیلوانیا، با راهنمایی پروفسور مارک دِرسْدِن، از رساله دکتری خود با عنوان «تحلیل ساختاری نظام فعل در زبان سُغدی» دفاع کرد. در سال ۱۳۴۴ به ایران بازگشت و شروع به تدریس در دانشگاه شیراز کرد. قریب تدریس خود را در دانشگاه تهران در سال ۱۳۵۰ شروع کرد و در همان سال به مقام استادی رسید. او همچنین به عنوان استاد مدعو از سوی دانشگاه هاروارد و یوتای آمریکا دعوت شد.
بدرالزمان قریب پس از بازنشستگی به عضویت پیوسته و مدیریت گروه زبانهای ایرانی در…
🔸نقل از کانال تلگرامی جهان ایرانی
https://www.group-telegram.com/eshtadan.com
🌀 زنی که یک زبان ناشناخته را زنده کرد
🌀 نبودن بدرالزمان قریب، ایرانشناس و کارشناس زبانهای باستانی پنجساله شد؛ زنی که یک زبان ناشناخته در ایران را بازشناساند.
هفتم مرداد سالروز درگذشت بدرالزمان قریب است؛ او متولد سال ۱۳۰۸ در تهران بود که در سال ۱۳۹۹ در ۹۱ سالگی دنیایش عوض شد. خانواده بدرالزمان قریب همه فرهنگی بودند و او نیز، به تبع سایر افراد خانواده، با جدّیت تمام به تحصیل رو آورد و دیپلم طبیعی خود را از مدرسه نوربخش گرفت. به دلیل بیماری چشم، مدتی از تحصیل بازماند. پس از مداوای چشم، رشته ادبی را دنبال کرد و پس از اخذ مدرک دیپلم ادبی وارد دانشکده ادبیات شد.
قریب ایرانشناس، کارشناس زبانهای باستانی و سغدیدان بود. او در دانشگاه در محضر استادانی چون ابراهیم پورداوود، بدیعالزمان فروزانفر، محمد معین، عبدالعظیم قریب، جلالالدین همایی، ذبیحالله صفا و پرویز ناتل خانلری حضور داشت. مدرک لیسانس زبان و ادبیات فارسی خود را از دانشگاه تهران در سال ۱۳۳۶ گرفت و بعد هم برای ادامه تحصیل راهی آمریکا شد و در رشته زبانشناسی دانشگاه پنسیلوانیا و مطالعه زبانهای ایرانی، در حوزه ادبیات پارسی میانه و باستان ادامه تحصیل داد. او در محضر مارک دِرسْدِن، زبان سُغدی آموخت و پیش پروفسور نورمن براون و پروفسور والدز و جرج کامرون و پروفسور هنینگ، زبان سانسکریت و آواشناسی و زبانشناسی هندواروپایی را فراگرفت. او در سال ۱۳۴۴ در دانشگاه پنسیلوانیا، با راهنمایی پروفسور مارک دِرسْدِن، از رساله دکتری خود با عنوان «تحلیل ساختاری نظام فعل در زبان سُغدی» دفاع کرد. در سال ۱۳۴۴ به ایران بازگشت و شروع به تدریس در دانشگاه شیراز کرد. قریب تدریس خود را در دانشگاه تهران در سال ۱۳۵۰ شروع کرد و در همان سال به مقام استادی رسید. او همچنین به عنوان استاد مدعو از سوی دانشگاه هاروارد و یوتای آمریکا دعوت شد.
بدرالزمان قریب پس از بازنشستگی به عضویت پیوسته و مدیریت گروه زبانهای ایرانی در…
🔸نقل از کانال تلگرامی جهان ایرانی
https://www.group-telegram.com/eshtadan.com
Telegram
اشتادان Eshtadan
نقل متن های معتبر و مستند علمی, فرهنگی,انتقادی از درگاه ها و گروه های تلگرامی با ذکر مأخذ و درج شناسه اشتادان؛
در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگی*
@Tabaa24
در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگی*
@Tabaa24
Forwarded from ایراندل | IranDel
🔴 ادب فارسی
✍️ جواد طباطبایی، فیلسوف سیاسی ایران
دلیل اینکه ادب فارسی در فاصلهی آغاز سدهی هفتم تا آغاز سدهی نهم، به چنان مرتبهای رسید که فراتر رفتن از آن تا کنون نه تنها در زبان فارسی، بلکه کموبیش در هیچیک از زبانهای بزرگ ممکن نشدهاست، ازینروست که شعر فارسی، نظم و ناحیهای در ادب نیست، بیان «خاطرهی قومی» مردمانی است که جان و روح قومی خود را در زبانِ ملّی دمیدهاند.
به این اعتبار، نه شعر فارسی صِرف شعر است، نه زبان فارسی صِرف یک زبان، آنچه این هر دو را از بسیاری از زبانها و ادبیاتهای دیگر متمایز میکند، ساحتی از «خاطرهی قومی» ایرانیان است که در کالبد آن دو دمیده شده است، آنچه در زبان عرفانی - فلسفی از آن به «تروّح جسم و تجسّم روح» تعبیر کردهاند.
پیشتر با حکیم ابوالقاسم فردوسی، زبان فارسی به زبان حماسهی ظاهری ایران تبدیل شدهبود، اما شیخ شهابالدین سهروردی، با انتقال آن حماسه به مرتبهی عالم مثال، در نظام «حکمت خسروانی» خود به تعبیر هانری کُربن آن را به «حماسهی باطنی» تبدیل کرد تا نه تنها از آب و باد گزند نیابد، بلکه آنگاه نیز که در «معرض وزیدن باد بینیازی خداوند» قرار میگیرد، و بهویژه آنگاه که «سامان سخن گفتن نیست» از آسیب دور بماند.
من در نسخهی دوم درآمدی بر تاریخ اندیشهی سیاسی در ایران به وجوهی از ادب فارسی اشاره کرده و در واپسین فصل نسخهی دوم زوال اندیشهی سیاسی در ایران نیز با تفصیل بیشتری از خواجه شمسالدین محمد حافظ شیرازی بحث کردهام تا نشان دهم که گذار از حماسهی ظاهری به حماسهی باطنی، که با یورش مغولان به قلمرو شعر انتقال پیدا کرد، چه اهمیّتی برای فهم تاریخ ایران و تداوم آگاهی (ملی) ایرانیان داشته است.
به این اعتبار، شعر حافظ - که هر تفسیری از آن داشته باشیم، اما به هر حال نمیتوان آن را عارفانه خواند - صورتی دیگر از همان «حکمت خسروانی» است که شیخ مقتول در راه احیای آن جان باخت.
از دیدگاه تاریخ آگاهی (ملّی) ایرانیان، یعنی تداوم خاطرهی قومی ما، جانشینِ راستین شیخ مقتول، اشراقیانِ (رسمی) تاریخ فلسفه نیستند، که [شمسالدین] شهرزوری، تاریخ آنان را نوشته بود، بلکه خواجه شمسالدین [محمد حافظ شیرازی] است و رشتهای که آن دو را در پیوندی نامرئی اما ناگسستنی به هم ربط میدهد، دریافتی از دیدگاه تاریخِ باطنی از دورهی باستانی ایران و اندیشیدن آن است.
در نخستین نگاه، این نکته شگفت مینماید که اگرچه شیخ شهابالدین [سهروردی] آوازهای درخور مقام او در تاریخ فلسفهی ایرانی نیافت، اما عارفی مانند نجمالدین رازی در مرموزات اسدی و مرصادالعباد، همزمان با یورش مغولان، با تفسیر عرفانی خود از اندیشهی ایرانشهری راه او را دنبال کرد، همچنانکه حافظ در دیوان خود در راهی قدم گذاشت که شیخ مقتول هموار کرده بود.
بدینسان، بهرغم بسطی که فلسفهی یونانی در ایران پیدا کرد، اما هرگز به جریان مهمی در اندیشیدن ایرانیان تبدیل نشد، در حالیکه آن «حکمت خسروانی» که شیخ مقتول آن را تجدید کرد، «آن آتش نهفته در دل» حافظ که «خورشید جز شعله ای از آن نبود که در آسمان» گرفته بود، در شرایطی که با زوال تدریجی اندیشیدن خردگرای فهم ایران در «حافظهی ایرانی» غیرممکن شده بود، بهنوعی به فلسفهی تداوم آگاهی «ملْی» در «خاطرهی ایرانیان» تبدیل شد.
این امتناع تبیین تاریخ ایران در نظام مفاهیم اندیشهی تاریخی، که هانس بلومنبرگ به مناسبت دیگری از آن به Unbegrifflichkeit تعبیر کرده است، یکی از ویژگیهای ناشناختهی تاریخ ایران است و تا کنون از اهل نظر مغفول مانده است. من گمان میکنم که بحث بلومنبرگ، که او آن را Metaphorology نامیده، افقهای ناشناختهی جدیدی را در برابر فیلسوفِ تاریخِ تداومِ آگاهی «ملّی» ایران باز میکند.
اگر شعر فارسی را ناحیهای در ادب فارسی بدانیم، یا دیوانهای مهمترین نمایندگان آن را فصلی در تاریخ بسط عرفان بدانیم، فهم تاریخ بسط آگاهی «ملّی» ایرانیان، تدوام فرهنگی ایران و بقای بومی مردم آن بهگونهای که من کوشش میکنم طرحی از آن را عرضه کنم، قابل فهم نخواهد بود.
امتناع تبیین تاریخ ایران در نظام مفاهیم اندیشهی تاریخی، اگر نمیتوانست به قول بلومنبرگ بیانی در استعارهها یا Metaphoren پیدا کند، ایران به پایان میرسید، یعنی به انبوه اقوامی میپیوست که هویت قومی باستانی خود را از دست دادهاند، یا هرگز به قومی تاریخی تبدیل نشدهاند.
به نظر من ناحیههایی از ایرانبزرگ، مانند افغانستان، ایالتهای قفقاز و ... که از ممالک محروسهی ایران جدا شدهاند، ازین حیث نتوانستهاند به کشورهایی مستقل تبدیل شوند که تاریخ آن ایالتها با جداسری از ایران، این ایران سیاسی کنونی که «دل ایرانشهر» سدههای فروپاشی است، به پایان رسیده، در حالی که تاریخ ایران در استعارههای ادب فارسی ادامه پیدا کردهاست.
[سیاستنامه]
@IranDel_Channel
💢
🔴 ادب فارسی
✍️ جواد طباطبایی، فیلسوف سیاسی ایران
دلیل اینکه ادب فارسی در فاصلهی آغاز سدهی هفتم تا آغاز سدهی نهم، به چنان مرتبهای رسید که فراتر رفتن از آن تا کنون نه تنها در زبان فارسی، بلکه کموبیش در هیچیک از زبانهای بزرگ ممکن نشدهاست، ازینروست که شعر فارسی، نظم و ناحیهای در ادب نیست، بیان «خاطرهی قومی» مردمانی است که جان و روح قومی خود را در زبانِ ملّی دمیدهاند.
به این اعتبار، نه شعر فارسی صِرف شعر است، نه زبان فارسی صِرف یک زبان، آنچه این هر دو را از بسیاری از زبانها و ادبیاتهای دیگر متمایز میکند، ساحتی از «خاطرهی قومی» ایرانیان است که در کالبد آن دو دمیده شده است، آنچه در زبان عرفانی - فلسفی از آن به «تروّح جسم و تجسّم روح» تعبیر کردهاند.
پیشتر با حکیم ابوالقاسم فردوسی، زبان فارسی به زبان حماسهی ظاهری ایران تبدیل شدهبود، اما شیخ شهابالدین سهروردی، با انتقال آن حماسه به مرتبهی عالم مثال، در نظام «حکمت خسروانی» خود به تعبیر هانری کُربن آن را به «حماسهی باطنی» تبدیل کرد تا نه تنها از آب و باد گزند نیابد، بلکه آنگاه نیز که در «معرض وزیدن باد بینیازی خداوند» قرار میگیرد، و بهویژه آنگاه که «سامان سخن گفتن نیست» از آسیب دور بماند.
من در نسخهی دوم درآمدی بر تاریخ اندیشهی سیاسی در ایران به وجوهی از ادب فارسی اشاره کرده و در واپسین فصل نسخهی دوم زوال اندیشهی سیاسی در ایران نیز با تفصیل بیشتری از خواجه شمسالدین محمد حافظ شیرازی بحث کردهام تا نشان دهم که گذار از حماسهی ظاهری به حماسهی باطنی، که با یورش مغولان به قلمرو شعر انتقال پیدا کرد، چه اهمیّتی برای فهم تاریخ ایران و تداوم آگاهی (ملی) ایرانیان داشته است.
به این اعتبار، شعر حافظ - که هر تفسیری از آن داشته باشیم، اما به هر حال نمیتوان آن را عارفانه خواند - صورتی دیگر از همان «حکمت خسروانی» است که شیخ مقتول در راه احیای آن جان باخت.
از دیدگاه تاریخ آگاهی (ملّی) ایرانیان، یعنی تداوم خاطرهی قومی ما، جانشینِ راستین شیخ مقتول، اشراقیانِ (رسمی) تاریخ فلسفه نیستند، که [شمسالدین] شهرزوری، تاریخ آنان را نوشته بود، بلکه خواجه شمسالدین [محمد حافظ شیرازی] است و رشتهای که آن دو را در پیوندی نامرئی اما ناگسستنی به هم ربط میدهد، دریافتی از دیدگاه تاریخِ باطنی از دورهی باستانی ایران و اندیشیدن آن است.
در نخستین نگاه، این نکته شگفت مینماید که اگرچه شیخ شهابالدین [سهروردی] آوازهای درخور مقام او در تاریخ فلسفهی ایرانی نیافت، اما عارفی مانند نجمالدین رازی در مرموزات اسدی و مرصادالعباد، همزمان با یورش مغولان، با تفسیر عرفانی خود از اندیشهی ایرانشهری راه او را دنبال کرد، همچنانکه حافظ در دیوان خود در راهی قدم گذاشت که شیخ مقتول هموار کرده بود.
بدینسان، بهرغم بسطی که فلسفهی یونانی در ایران پیدا کرد، اما هرگز به جریان مهمی در اندیشیدن ایرانیان تبدیل نشد، در حالیکه آن «حکمت خسروانی» که شیخ مقتول آن را تجدید کرد، «آن آتش نهفته در دل» حافظ که «خورشید جز شعله ای از آن نبود که در آسمان» گرفته بود، در شرایطی که با زوال تدریجی اندیشیدن خردگرای فهم ایران در «حافظهی ایرانی» غیرممکن شده بود، بهنوعی به فلسفهی تداوم آگاهی «ملْی» در «خاطرهی ایرانیان» تبدیل شد.
این امتناع تبیین تاریخ ایران در نظام مفاهیم اندیشهی تاریخی، که هانس بلومنبرگ به مناسبت دیگری از آن به Unbegrifflichkeit تعبیر کرده است، یکی از ویژگیهای ناشناختهی تاریخ ایران است و تا کنون از اهل نظر مغفول مانده است. من گمان میکنم که بحث بلومنبرگ، که او آن را Metaphorology نامیده، افقهای ناشناختهی جدیدی را در برابر فیلسوفِ تاریخِ تداومِ آگاهی «ملّی» ایران باز میکند.
اگر شعر فارسی را ناحیهای در ادب فارسی بدانیم، یا دیوانهای مهمترین نمایندگان آن را فصلی در تاریخ بسط عرفان بدانیم، فهم تاریخ بسط آگاهی «ملّی» ایرانیان، تدوام فرهنگی ایران و بقای بومی مردم آن بهگونهای که من کوشش میکنم طرحی از آن را عرضه کنم، قابل فهم نخواهد بود.
امتناع تبیین تاریخ ایران در نظام مفاهیم اندیشهی تاریخی، اگر نمیتوانست به قول بلومنبرگ بیانی در استعارهها یا Metaphoren پیدا کند، ایران به پایان میرسید، یعنی به انبوه اقوامی میپیوست که هویت قومی باستانی خود را از دست دادهاند، یا هرگز به قومی تاریخی تبدیل نشدهاند.
به نظر من ناحیههایی از ایرانبزرگ، مانند افغانستان، ایالتهای قفقاز و ... که از ممالک محروسهی ایران جدا شدهاند، ازین حیث نتوانستهاند به کشورهایی مستقل تبدیل شوند که تاریخ آن ایالتها با جداسری از ایران، این ایران سیاسی کنونی که «دل ایرانشهر» سدههای فروپاشی است، به پایان رسیده، در حالی که تاریخ ایران در استعارههای ادب فارسی ادامه پیدا کردهاست.
[سیاستنامه]
@IranDel_Channel
💢
Telegram
ایراندل | IranDel
همه عالم تن است و ایران دل ❤️
این کانال دغدغهاش، ایران است و گردانندۀ آن، یک شهروند ایرانی آذربایجانی
[ بازنشر یک یادداشت، توییت، ویدئو و یا یک صوت به معنی تأیید کل محتوا و تمام مواضع صاحب آن محتوا نیست و هدف صرفاً بازتاب دادن یک نگاه و اندیشه است.]
این کانال دغدغهاش، ایران است و گردانندۀ آن، یک شهروند ایرانی آذربایجانی
[ بازنشر یک یادداشت، توییت، ویدئو و یا یک صوت به معنی تأیید کل محتوا و تمام مواضع صاحب آن محتوا نیست و هدف صرفاً بازتاب دادن یک نگاه و اندیشه است.]
نهم مردادماه سالروز درگذشت جلال ستاری
از زمان دارالفنون تا حالا هیچ چیزی بااهمیتتر از فرهنگ ایرانزمین برای من نبوده است و نیست. اگر ما یک وقت یک جایی حرفی برای گفتن داشته باشیم آن مطمئناً علم و صنعت نیست، بلکه فرهنگ است. به اعتقاد من چیزی که از ما در دنیا مطرح است فرهنگ ماست، شعر است، موسیقی ماست، حافظ و سعدی و مولاناست. عرفان ماست.
آن چیزی که متأسفانه گویی هنوز به آن توجه نداریم این است که اول باید ملی باشیم و بعد بینالمللی. ولی گویی ما میخواهیم از جهانی شدن شروع کنیم و این نمیشود. اول باید خودمان باشیم. خیام، فردوسی، حافظ، مولانا ... نیامدند برای جهان بنویسند، برای ما نوشتند. اینها اول حافظ شدند، خیام شدند، فردوسی شدند، سعدی شدند، بعد اروپا را تسخیر کردند. اما توجه من به سنت و آیین و فرهنگ خودم توجه شیئی موزهای نیست و همیشه گفتهام که باید اینها را نو کرد. به عنوان مثال البته تعزیه را به صورت تعزیه باید حفظ کرد، ولی باید ببینیم چگون ممکن است تعزیه را دستاورد کار نوی کرد.
این است که وقتی بنده به این مسائل فرهنگی توجه میکنم به خاطر این است که اعتقاد راسخ دارم به اینکه اگر ایران در حال حاضر در جایی حرفی برای گفتن داشته باشد هنوز فرهنگ غنی آن است، اما متأسفانه نوآوریهای ما و ابتکارات ما در زمینۀ فرهنگی نسبت به توانایی فرهنگ ما بسیار ضعیف است.
جلال ستاری
«گفت و گو با جلال ستاری»، علی دهباشی، بخارا، فروردین و اردیبهشت ۱۳۸۴، شمارۀ ۴۱، ص ۲۸-۳۰
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
🔹https://www.group-telegram.com/eshtadan.com
از زمان دارالفنون تا حالا هیچ چیزی بااهمیتتر از فرهنگ ایرانزمین برای من نبوده است و نیست. اگر ما یک وقت یک جایی حرفی برای گفتن داشته باشیم آن مطمئناً علم و صنعت نیست، بلکه فرهنگ است. به اعتقاد من چیزی که از ما در دنیا مطرح است فرهنگ ماست، شعر است، موسیقی ماست، حافظ و سعدی و مولاناست. عرفان ماست.
آن چیزی که متأسفانه گویی هنوز به آن توجه نداریم این است که اول باید ملی باشیم و بعد بینالمللی. ولی گویی ما میخواهیم از جهانی شدن شروع کنیم و این نمیشود. اول باید خودمان باشیم. خیام، فردوسی، حافظ، مولانا ... نیامدند برای جهان بنویسند، برای ما نوشتند. اینها اول حافظ شدند، خیام شدند، فردوسی شدند، سعدی شدند، بعد اروپا را تسخیر کردند. اما توجه من به سنت و آیین و فرهنگ خودم توجه شیئی موزهای نیست و همیشه گفتهام که باید اینها را نو کرد. به عنوان مثال البته تعزیه را به صورت تعزیه باید حفظ کرد، ولی باید ببینیم چگون ممکن است تعزیه را دستاورد کار نوی کرد.
این است که وقتی بنده به این مسائل فرهنگی توجه میکنم به خاطر این است که اعتقاد راسخ دارم به اینکه اگر ایران در حال حاضر در جایی حرفی برای گفتن داشته باشد هنوز فرهنگ غنی آن است، اما متأسفانه نوآوریهای ما و ابتکارات ما در زمینۀ فرهنگی نسبت به توانایی فرهنگ ما بسیار ضعیف است.
جلال ستاری
«گفت و گو با جلال ستاری»، علی دهباشی، بخارا، فروردین و اردیبهشت ۱۳۸۴، شمارۀ ۴۱، ص ۲۸-۳۰
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
🔹https://www.group-telegram.com/eshtadan.com
Telegram
اشتادان Eshtadan
نقل متن های معتبر و مستند علمی, فرهنگی,انتقادی از درگاه ها و گروه های تلگرامی با ذکر مأخذ و درج شناسه اشتادان؛
در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگی*
@Tabaa24
در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگی*
@Tabaa24
نهم امرداد - سالروز درگذشت زندهنام استاد #جلال_ستاری
هویت ملّی
تعریف هویت ملّی غالباً تابع نیات سیاسی است و به ایدئولوژی و نظام ارزشی مقبول زمانه بیشباهت نیست و به همین جهت ثبات و استحکام بسیار ندارد و تجدید میشود و تغییر مییابد. چنانکه پس از شکست کمونیسم، هویت اتحاد جماهیر شوروی دیگر ایدئولوژی مارکسیسم- لنینیسم نیست بلکه اینک هر ملّت هویت خاص خویش را که روزگاری پروای نمود نداشت بر آفتاب میاندازد. و یا در سرزمین خودمان ملّیمنشی شعوبیه بیشتر ایدئولوژیک بود تا فرهنگی به معنای مردمشناختی کلمه و بوی برتری نژادی و تبار و اصل و نسب میداد، بهسان عصبیت قبیلهای بنیامیه و بنابراین بعید بود که مردم عادی را پسند افتد و نرماند، اما فردوسی هویت ملّی را بر مبنای فرهنگ قوم و داستانهای حماسی و اساطیر مشترک آنان که در روح و روانشان چنگ انداخته، تارهای دلشان را میلرزاند استوار کرد و اگر هم زبان به ذکر معایب و مثالب تازیان گشود، وجهۀ همتش همواره فرهنگی بود نه سیاسی و مرامی.
به اعتقاد من اگر میراث تاریخی مشترک، یعنی داستانها و افسانهها و اساطیر و حماسهها و سنن و خاطرات خوش و ناخوش و احساسات و علائق عاطفی مشترک و توجه مستمر نفس به آن میراث و سنن و اساطیر موضوعیت داشته باشد، هویت ملّی برتر از هویتهای قومی چندگانه خواهد بود و وحدت ملّی به سبب وجود چند قومیت سست نخواهد شد، البته به شرطی که فرهنگ و قوم و فرقۀ مذهبی و سیاسی و ایدئولوژی و قشر و طبقۀ اجتماعی خاصی، منحصراً قدرت را قبضه نکند و با خودکامگی و زورگویی و سلطهجویی و برتریخواهی، آزادی و احساس همدلی و همدردی و همبستگی و امکان همجواری و همکاری و همزیستی را از بین نبرد.
✍️ #جلال_ستاری
هویت ملّی و هویت فرهنگی، نوشته و ترجمۀ جلال ستاری، تهران، نشر مرکز، ۱۳۸۳، ص ۱۰۸-۱۱۷
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
🛫 @AfsharFoundation
🆔 @XeradsarayeFerdosiYazd
🔹https://www.group-telegram.com/eshtadan.com
هویت ملّی
تعریف هویت ملّی غالباً تابع نیات سیاسی است و به ایدئولوژی و نظام ارزشی مقبول زمانه بیشباهت نیست و به همین جهت ثبات و استحکام بسیار ندارد و تجدید میشود و تغییر مییابد. چنانکه پس از شکست کمونیسم، هویت اتحاد جماهیر شوروی دیگر ایدئولوژی مارکسیسم- لنینیسم نیست بلکه اینک هر ملّت هویت خاص خویش را که روزگاری پروای نمود نداشت بر آفتاب میاندازد. و یا در سرزمین خودمان ملّیمنشی شعوبیه بیشتر ایدئولوژیک بود تا فرهنگی به معنای مردمشناختی کلمه و بوی برتری نژادی و تبار و اصل و نسب میداد، بهسان عصبیت قبیلهای بنیامیه و بنابراین بعید بود که مردم عادی را پسند افتد و نرماند، اما فردوسی هویت ملّی را بر مبنای فرهنگ قوم و داستانهای حماسی و اساطیر مشترک آنان که در روح و روانشان چنگ انداخته، تارهای دلشان را میلرزاند استوار کرد و اگر هم زبان به ذکر معایب و مثالب تازیان گشود، وجهۀ همتش همواره فرهنگی بود نه سیاسی و مرامی.
به اعتقاد من اگر میراث تاریخی مشترک، یعنی داستانها و افسانهها و اساطیر و حماسهها و سنن و خاطرات خوش و ناخوش و احساسات و علائق عاطفی مشترک و توجه مستمر نفس به آن میراث و سنن و اساطیر موضوعیت داشته باشد، هویت ملّی برتر از هویتهای قومی چندگانه خواهد بود و وحدت ملّی به سبب وجود چند قومیت سست نخواهد شد، البته به شرطی که فرهنگ و قوم و فرقۀ مذهبی و سیاسی و ایدئولوژی و قشر و طبقۀ اجتماعی خاصی، منحصراً قدرت را قبضه نکند و با خودکامگی و زورگویی و سلطهجویی و برتریخواهی، آزادی و احساس همدلی و همدردی و همبستگی و امکان همجواری و همکاری و همزیستی را از بین نبرد.
✍️ #جلال_ستاری
هویت ملّی و هویت فرهنگی، نوشته و ترجمۀ جلال ستاری، تهران، نشر مرکز، ۱۳۸۳، ص ۱۰۸-۱۱۷
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
🛫 @AfsharFoundation
🆔 @XeradsarayeFerdosiYazd
🔹https://www.group-telegram.com/eshtadan.com
Telegram
اشتادان Eshtadan
نقل متن های معتبر و مستند علمی, فرهنگی,انتقادی از درگاه ها و گروه های تلگرامی با ذکر مأخذ و درج شناسه اشتادان؛
در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگی*
@Tabaa24
در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگی*
@Tabaa24
🔰درباره کتاب «تاریخ فرهنگی چیست؟» اثر پیتر برک؛
اشکها و لبخندها در تاریخ
🔸امروزه تاریخ خواندن، تاریخ بوها، تاریخ اشکها و لبخندها، تاریخ بازنماییها، تاریخ کتابها، تاریخ اندیشهها و … نوشته میشود، تاریخهایی که جوانب گوناگونی از زندگی گذشته را به ما نشان میدهد.
🔸ریشههای تاریخنگاری فرهنگی را میتوان به یاکوب بورکهارت و یوهان هویزینگا رساند. بورکهارت با نگارش کتاب فرهنگ رنسانس در ایتالیا (۱۸۶۰) یک مطالعه جامع درباره خلقیات و روحیات، زبان، ادبیات، دین، سیاست و "فضای روحی" ایتالیا در عصر طلایی رنسانس عرضه کرد.
🔸نوربرت الیاس با نگارش فرایند تمدن (۱۹۳۹)، گامی مهم در تاریخ فرهنگی برداشت. او با تاثیرپذیری از ماکس وبر و زیگموند فروید، به فرایند پیدایش فرهنگ شرم و خویشتنداری در آغاز عصر مدرن میپردازد.
🔸تاریخ اجتماعی هنر (۱۹۵۱) اثر آرنولد هاوزر نیز نقش مهمی در روشن ساختن ارتباط بین هنر و ساختار اجتماعی داشت.
🔸کلیفورد گیرتس یکی از انسانشناسانی است که تحقیقاتش به شکل گسترده الهام بخش بوده است. گیرتس رویکرد تفسیری در مطالعه فرهنگها را در پیش گرفته و مثلاً به جنگ خروسها در جزایر بالی به عنوان یک نمایش فلسفی مینگرد.
🔸علاوه بر پژوهشهای انسانشناسان، در سالهای اخیر توجه مورخان به چهار نظریهپرداز جلب شده که افقهای تازهای را در تاریخ فرهنگی رقم زده به حدی که مفسران از ظهور تاریخ فرهنگی نو(new cultural history یا به اختصار NCH) سخن به میان آوردهاند
@ibna_official
🔹https://www.group-telegram.com/eshtadan.com
اشکها و لبخندها در تاریخ
🔸امروزه تاریخ خواندن، تاریخ بوها، تاریخ اشکها و لبخندها، تاریخ بازنماییها، تاریخ کتابها، تاریخ اندیشهها و … نوشته میشود، تاریخهایی که جوانب گوناگونی از زندگی گذشته را به ما نشان میدهد.
🔸ریشههای تاریخنگاری فرهنگی را میتوان به یاکوب بورکهارت و یوهان هویزینگا رساند. بورکهارت با نگارش کتاب فرهنگ رنسانس در ایتالیا (۱۸۶۰) یک مطالعه جامع درباره خلقیات و روحیات، زبان، ادبیات، دین، سیاست و "فضای روحی" ایتالیا در عصر طلایی رنسانس عرضه کرد.
🔸نوربرت الیاس با نگارش فرایند تمدن (۱۹۳۹)، گامی مهم در تاریخ فرهنگی برداشت. او با تاثیرپذیری از ماکس وبر و زیگموند فروید، به فرایند پیدایش فرهنگ شرم و خویشتنداری در آغاز عصر مدرن میپردازد.
🔸تاریخ اجتماعی هنر (۱۹۵۱) اثر آرنولد هاوزر نیز نقش مهمی در روشن ساختن ارتباط بین هنر و ساختار اجتماعی داشت.
🔸کلیفورد گیرتس یکی از انسانشناسانی است که تحقیقاتش به شکل گسترده الهام بخش بوده است. گیرتس رویکرد تفسیری در مطالعه فرهنگها را در پیش گرفته و مثلاً به جنگ خروسها در جزایر بالی به عنوان یک نمایش فلسفی مینگرد.
🔸علاوه بر پژوهشهای انسانشناسان، در سالهای اخیر توجه مورخان به چهار نظریهپرداز جلب شده که افقهای تازهای را در تاریخ فرهنگی رقم زده به حدی که مفسران از ظهور تاریخ فرهنگی نو(new cultural history یا به اختصار NCH) سخن به میان آوردهاند
@ibna_official
🔹https://www.group-telegram.com/eshtadan.com
Telegram
اشتادان Eshtadan
نقل متن های معتبر و مستند علمی, فرهنگی,انتقادی از درگاه ها و گروه های تلگرامی با ذکر مأخذ و درج شناسه اشتادان؛
در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگی*
@Tabaa24
در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگی*
@Tabaa24
#جلال_خالقی_مطلق :
من معتقدم هر کسی که در شاهنامه مطالعۀ دقیق چند ساله بکند امکان ندارد که بگوید مأخذ شاهنامه شفاهی است. این از کجا آمد؟ ما در بسیاری از حماسه های جهان مأخذ شفاهی داریم. بعد تئوری پری و لورد دو محقق آمریکایی و حماسه های شفاهی حاضر را بررسی کردند گفتند که حماسه های کهن هم مأخذ شفاهی داشته است و این یک مکتبی شد و بعدها تبدیل به یک مذهب شد. این ها بدون اینکه شاهنامه را بررسی کرده باشند گفتند این ها همه شفاهی است. و حتی چون حماسه سرایان آدم های نابینایی بودند و با یک تار و سه تاری حماسه سرایی می کردند و حتی گفتند فردوسی در کوچه ها آواز می خوانده و یک نفر اشعارش را یادداشت می کرد! برای ما که با شاهنامه آشنا هستیم می دانیم چنین چیزی امکان پذیر نیست. متأسفانه در ایران چند تن از دوستان عزیز ما این تئوری را منتشر کردند در حالی که چنین چیزی وجود ندارد. حتی گفتند شاهنامۀ ابومنصوری هم وجود نداشته در حالیکه این شاهنامه هم در دیباچه سخن از او می گوید و ابوریحان بیرونی دوبار از شاهنامۀ ابومنصوری صحبت می کند. اطلاعات دقیقی که در مورد فرهنگ گذشتۀ ایران و تاریخ داده می شود در حماسه های شفاهی نیست. این ها اطلاعاتی است که از یک ماخذ نوشتاری به وجود می آید. شاهنامه یک منبع بزرگ فرهنگ تاریخ و فرهنگ تاریخ ایران پیش از اسلام است. چون از راه خداینامه و چند اثر نوشتاری دیگر به این دوره بازمی گردد. اصلا چگونه می شود که در داستان کاووس کشانی، در پایان، فردوسی از درازی داستان شکایت کند و این داستان شفاهی باشد؟!
@shahnamehpajohan
🔹https://www.group-telegram.com/eshtadan.com
من معتقدم هر کسی که در شاهنامه مطالعۀ دقیق چند ساله بکند امکان ندارد که بگوید مأخذ شاهنامه شفاهی است. این از کجا آمد؟ ما در بسیاری از حماسه های جهان مأخذ شفاهی داریم. بعد تئوری پری و لورد دو محقق آمریکایی و حماسه های شفاهی حاضر را بررسی کردند گفتند که حماسه های کهن هم مأخذ شفاهی داشته است و این یک مکتبی شد و بعدها تبدیل به یک مذهب شد. این ها بدون اینکه شاهنامه را بررسی کرده باشند گفتند این ها همه شفاهی است. و حتی چون حماسه سرایان آدم های نابینایی بودند و با یک تار و سه تاری حماسه سرایی می کردند و حتی گفتند فردوسی در کوچه ها آواز می خوانده و یک نفر اشعارش را یادداشت می کرد! برای ما که با شاهنامه آشنا هستیم می دانیم چنین چیزی امکان پذیر نیست. متأسفانه در ایران چند تن از دوستان عزیز ما این تئوری را منتشر کردند در حالی که چنین چیزی وجود ندارد. حتی گفتند شاهنامۀ ابومنصوری هم وجود نداشته در حالیکه این شاهنامه هم در دیباچه سخن از او می گوید و ابوریحان بیرونی دوبار از شاهنامۀ ابومنصوری صحبت می کند. اطلاعات دقیقی که در مورد فرهنگ گذشتۀ ایران و تاریخ داده می شود در حماسه های شفاهی نیست. این ها اطلاعاتی است که از یک ماخذ نوشتاری به وجود می آید. شاهنامه یک منبع بزرگ فرهنگ تاریخ و فرهنگ تاریخ ایران پیش از اسلام است. چون از راه خداینامه و چند اثر نوشتاری دیگر به این دوره بازمی گردد. اصلا چگونه می شود که در داستان کاووس کشانی، در پایان، فردوسی از درازی داستان شکایت کند و این داستان شفاهی باشد؟!
@shahnamehpajohan
🔹https://www.group-telegram.com/eshtadan.com
Telegram
اشتادان Eshtadan
نقل متن های معتبر و مستند علمی, فرهنگی,انتقادی از درگاه ها و گروه های تلگرامی با ذکر مأخذ و درج شناسه اشتادان؛
در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگی*
@Tabaa24
در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگی*
@Tabaa24
#جلال_خالقی_مطلق:
شاهنامه در واقع ترجمۀ لفظ به لفظ خداینامه است
شاهنامه در واقع ترجمۀ لفظ به لفظ خداینامه است. چون خداینامه در زمان فردوسی معنی خداینامه می داد و معنی شاه را از دست داده بود. عنوان کتاب شاهنامه بوده و در مقدمۀ ابومنصوری، در پایان می گوید و این کتاب را شاهنامه نامیدم و پیش از مقدمۀ ابومنصوری هم شاهنامۀ ابوالموید بلخی هم به نام شاهنامه بود و پیش از او هم شاهنامۀ مسعودی مروزی را داشته ایم که نامش شاهنامه بود. بنابراین «شاهنامه» نام کهن تری است.
🔹در پاسخ به این پرسش که چگونه شد که «نامۀ نامور» به «شاهنامه» تغییر نام داد؟
@shahnamehpajohan
🔹https://www.group-telegram.com/eshtadan.com
شاهنامه در واقع ترجمۀ لفظ به لفظ خداینامه است
شاهنامه در واقع ترجمۀ لفظ به لفظ خداینامه است. چون خداینامه در زمان فردوسی معنی خداینامه می داد و معنی شاه را از دست داده بود. عنوان کتاب شاهنامه بوده و در مقدمۀ ابومنصوری، در پایان می گوید و این کتاب را شاهنامه نامیدم و پیش از مقدمۀ ابومنصوری هم شاهنامۀ ابوالموید بلخی هم به نام شاهنامه بود و پیش از او هم شاهنامۀ مسعودی مروزی را داشته ایم که نامش شاهنامه بود. بنابراین «شاهنامه» نام کهن تری است.
🔹در پاسخ به این پرسش که چگونه شد که «نامۀ نامور» به «شاهنامه» تغییر نام داد؟
@shahnamehpajohan
🔹https://www.group-telegram.com/eshtadan.com
Telegram
اشتادان Eshtadan
نقل متن های معتبر و مستند علمی, فرهنگی,انتقادی از درگاه ها و گروه های تلگرامی با ذکر مأخذ و درج شناسه اشتادان؛
در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگی*
@Tabaa24
در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگی*
@Tabaa24
Forwarded from خردسرای فردوسی یزد (سیروس حامی)
💥قانونِ بییال و دم و اشکم...!
✍️علی مرادی مراغه ای
✅امروز ۱۴ مرداد ؛ سالروز صدور فرمان مشروطیت است.
نزدیک به ۱۲۰ سال پیش در حالی که بخش اعظم جهان، بردهوار در زیر سلطه حکومتهای استبدادی میزیستند ایرانیان خود را آماده مترقی ترین جنبش تاریخ شان میساختند، میخواستند دارای قانون باشند و از جامه مندرس رعیتی به در آمده، جامه فاخر شهروندی پوشند و دارای حقوق طبیعی گردند.
آنان مشروطیت را کسب کرده پیروز شدند و با هزاران امید، کعبه آمال خود را در زیر بالهای منحوسِ دو قدرت استعماری در بهارستان برپا ساختند...
اما سوال اساسی اینست که آیا به مشروطه و قانونی که میخواستند، رسیدند...؟!
♦️سالها قبل از مشروطه، عباس میرزا ملک آرا در خاطرات خود مینویسد وقتی ناصرالدین شاه از سفر فرنگ برگشت روزی همه ما را جمع کرد و گفت:
«در این سفر ملاحظه کردیم تمام نظم و ترقی اروپا به جهت اینست که قانون دارند. ما هم عزم خود را جزم کردیم که در ایران قانونی ایجاد نموده از روی قانون رفتار نمائیم. شما بنشینید و قانونی بنویسید و در این خصوص آنقدر اصرار کردند که از حد گذشت و هیچ یک از ماها نتوانستیم عرض کنیم که بند اول قانون سلب امتیاز و خودسری از شخص همایون است و شما هرگز تمکین نخواهید فرمود...»
بعد قرار میگذارند که بخشهایی از قوانین اروپا که مخالفتی با اسلام نداشته باشد ترجمه کرده بخش بخش در مجلسی بخوانند و تصویب کنند...
قرعه ترجمه نیز بنام عباس میرزا ملک آرا می افتد. او اولین بخش را ترجمه کرده و در مجلس وقتی میخواند به این بند میرسد که «افراد مجلس اعیان نباید کمتر از 32 ساله باشند»...
نایبالسلطنه و امینالسلطان سن شان چون کمتر بوده مانع میشوند و این بند را تغییر میدهند!
بندهای دیگر نیز که خوانده میشود افرادی دیگر ایراد میگیرد که نباید باشد:
«به غالب بندها ایراد گرفتند و اشخاصی که جز خوردن مال مردم، چیزی نمیدانستند... هر بندی که خوانده شد گفتند این بند نباشد»
(شرح حال عباس میرزا ملک آرا... ص۱۷۵ الی ۱۷۶)
و عباس میرزا ملکآرا مینویسد که ناراحت شدم و داستان مثنوی معنوی را خواندم که در قزوين، پهلوانی پيش دلاك رفت و گفت بر شانهام عكس شيری را رسم كن. دلاك اولين سوزن را كه در شانه پهلوان فرو كرد. پهلوان از درد فریاد كشيد!.
دلاك گفت: بايد تحمل كنی.
پهلوان پرسيد: كدام اندام شير آغاز كردی؟
دلاك گفت: از دُم شير.
پهلوان گفت: دُم لازم نيست.
دلاك دوباره سوزن فرو برد پهلوان فرياد زد و پرسید: كدام اندام را میکشی؟
دلاك گفت: گوش شير است.
پهلوان گفت: اين شير گوش لازم ندارد، عضو ديگری را نقش بزن.
باز دلاك سوزن در شانه پهلوان فرو كرد، پهلوان فغان برآورد و گفت: اين كدام عضو شير است؟
دلاك گفت: شكم شير است.
پهلوان گفت: اين شير، سير است، شكم لازم ندارد...
دلاك عصبانی شد، و سوزن را بر زمين زد و گفت:
شیر بی یال و دم و اشکم که دید؟ اینچنین شیری خدا کی آفرید؟...
♦️اما برگردم به مشروطیت که پیروز شد، بر دشمنانش غلبه کرد، مشروطه خواهان شمال و جنوب تهران را فتح کردند، شیخ فضلالله را بردار کردند، محمدعلی شاه مستبد را راندند و احمدشاه را بر تخت نشاندند که همیشه بر مشروطه وفادار بود...
اما چرا بجای این که اوضاع سامان یابد هرج و مرج حاکم شد؟!
چرا آن «قانون» همچنان بی یال و دم و اشکم ماند!؟
♦️به نظرم، عباسمیرزا ملک آرا در آنجا که بر ناصرالدین شاه خرده میگرفت و مینوشت:
«بند اول قانون سلب امتیاز از شخص همایون است و شما هرگز تمکین نخواهید فرمود...»
در واقع درست میگوید اما از چیزی به مراتب مهمتر که ریشه دردهاست غافل میماند و آن خود مردم است که هر کدام یک شاهِ کوچک بودند!
به خاطر همین، پس از فتح تهران، دیگر هیچ دشمنی در مقابل مشروطهخواهان نمانده است الّا یک دشمن و آن خودِ مردم بودند با فرهنگ دیرینه استبدادی...!
به نظر می رسد جان کلام را #طالبوف بر زبان رانده است:
«ایران تاکنون اسیر یک گاو دوشاخ استبداد بود؛ اما بعد از این اگر اداره خود را قادر نشود، به گاو هزار شاخی دچار میگردد»
(آزادی و سیاست، طالبوف...ص۳۹)
از خود مولوی کمک بگیرم:
ای شهان کُشتیم ما خصم برون
ماند خصمی زو بتر در اندرون...
🛫 @Ali_Moradi_maragheie
🖇 ویدیو پیوست : انقلاب مشروطه ایران - نبرد برای آزادی
#هفته_مشروطیت
🆔 @XeradsarayeFerdosiYazd
✍️علی مرادی مراغه ای
✅امروز ۱۴ مرداد ؛ سالروز صدور فرمان مشروطیت است.
نزدیک به ۱۲۰ سال پیش در حالی که بخش اعظم جهان، بردهوار در زیر سلطه حکومتهای استبدادی میزیستند ایرانیان خود را آماده مترقی ترین جنبش تاریخ شان میساختند، میخواستند دارای قانون باشند و از جامه مندرس رعیتی به در آمده، جامه فاخر شهروندی پوشند و دارای حقوق طبیعی گردند.
آنان مشروطیت را کسب کرده پیروز شدند و با هزاران امید، کعبه آمال خود را در زیر بالهای منحوسِ دو قدرت استعماری در بهارستان برپا ساختند...
اما سوال اساسی اینست که آیا به مشروطه و قانونی که میخواستند، رسیدند...؟!
♦️سالها قبل از مشروطه، عباس میرزا ملک آرا در خاطرات خود مینویسد وقتی ناصرالدین شاه از سفر فرنگ برگشت روزی همه ما را جمع کرد و گفت:
«در این سفر ملاحظه کردیم تمام نظم و ترقی اروپا به جهت اینست که قانون دارند. ما هم عزم خود را جزم کردیم که در ایران قانونی ایجاد نموده از روی قانون رفتار نمائیم. شما بنشینید و قانونی بنویسید و در این خصوص آنقدر اصرار کردند که از حد گذشت و هیچ یک از ماها نتوانستیم عرض کنیم که بند اول قانون سلب امتیاز و خودسری از شخص همایون است و شما هرگز تمکین نخواهید فرمود...»
بعد قرار میگذارند که بخشهایی از قوانین اروپا که مخالفتی با اسلام نداشته باشد ترجمه کرده بخش بخش در مجلسی بخوانند و تصویب کنند...
قرعه ترجمه نیز بنام عباس میرزا ملک آرا می افتد. او اولین بخش را ترجمه کرده و در مجلس وقتی میخواند به این بند میرسد که «افراد مجلس اعیان نباید کمتر از 32 ساله باشند»...
نایبالسلطنه و امینالسلطان سن شان چون کمتر بوده مانع میشوند و این بند را تغییر میدهند!
بندهای دیگر نیز که خوانده میشود افرادی دیگر ایراد میگیرد که نباید باشد:
«به غالب بندها ایراد گرفتند و اشخاصی که جز خوردن مال مردم، چیزی نمیدانستند... هر بندی که خوانده شد گفتند این بند نباشد»
(شرح حال عباس میرزا ملک آرا... ص۱۷۵ الی ۱۷۶)
و عباس میرزا ملکآرا مینویسد که ناراحت شدم و داستان مثنوی معنوی را خواندم که در قزوين، پهلوانی پيش دلاك رفت و گفت بر شانهام عكس شيری را رسم كن. دلاك اولين سوزن را كه در شانه پهلوان فرو كرد. پهلوان از درد فریاد كشيد!.
دلاك گفت: بايد تحمل كنی.
پهلوان پرسيد: كدام اندام شير آغاز كردی؟
دلاك گفت: از دُم شير.
پهلوان گفت: دُم لازم نيست.
دلاك دوباره سوزن فرو برد پهلوان فرياد زد و پرسید: كدام اندام را میکشی؟
دلاك گفت: گوش شير است.
پهلوان گفت: اين شير گوش لازم ندارد، عضو ديگری را نقش بزن.
باز دلاك سوزن در شانه پهلوان فرو كرد، پهلوان فغان برآورد و گفت: اين كدام عضو شير است؟
دلاك گفت: شكم شير است.
پهلوان گفت: اين شير، سير است، شكم لازم ندارد...
دلاك عصبانی شد، و سوزن را بر زمين زد و گفت:
شیر بی یال و دم و اشکم که دید؟ اینچنین شیری خدا کی آفرید؟...
♦️اما برگردم به مشروطیت که پیروز شد، بر دشمنانش غلبه کرد، مشروطه خواهان شمال و جنوب تهران را فتح کردند، شیخ فضلالله را بردار کردند، محمدعلی شاه مستبد را راندند و احمدشاه را بر تخت نشاندند که همیشه بر مشروطه وفادار بود...
اما چرا بجای این که اوضاع سامان یابد هرج و مرج حاکم شد؟!
چرا آن «قانون» همچنان بی یال و دم و اشکم ماند!؟
♦️به نظرم، عباسمیرزا ملک آرا در آنجا که بر ناصرالدین شاه خرده میگرفت و مینوشت:
«بند اول قانون سلب امتیاز از شخص همایون است و شما هرگز تمکین نخواهید فرمود...»
در واقع درست میگوید اما از چیزی به مراتب مهمتر که ریشه دردهاست غافل میماند و آن خود مردم است که هر کدام یک شاهِ کوچک بودند!
به خاطر همین، پس از فتح تهران، دیگر هیچ دشمنی در مقابل مشروطهخواهان نمانده است الّا یک دشمن و آن خودِ مردم بودند با فرهنگ دیرینه استبدادی...!
به نظر می رسد جان کلام را #طالبوف بر زبان رانده است:
«ایران تاکنون اسیر یک گاو دوشاخ استبداد بود؛ اما بعد از این اگر اداره خود را قادر نشود، به گاو هزار شاخی دچار میگردد»
(آزادی و سیاست، طالبوف...ص۳۹)
از خود مولوی کمک بگیرم:
ای شهان کُشتیم ما خصم برون
ماند خصمی زو بتر در اندرون...
🛫 @Ali_Moradi_maragheie
🖇 ویدیو پیوست : انقلاب مشروطه ایران - نبرد برای آزادی
#هفته_مشروطیت
🆔 @XeradsarayeFerdosiYazd
YouTube
انقلاب مشروطه ایران: نبرد برای آزادی | داستانی که تاریخ را تغییر داد
انقلاب مشروطه ایران، یکی از سرنوشتسازترین رویدادهای تاریخ معاصر ماست که مسیر آزادیخواهی و عدالتطلبی را برای همیشه تغییر داد. در این ویدیو، با جزئیات شگفتانگیز از آغاز نهضت مشروطه، تلاشهای مردم، مبارزات رهبران و نتایج این انقلاب آشنا میشوید. از پشت پردههای…
Forwarded from خردسرای فردوسی یزد (سیروس حامی)
💥به مناسبت سالروز صدور فرمان مشروطیت
✍️#علی_مرادی_مراغهای
✅امروز یکی از درخشانترین روزهای تاریخ ماست. روزی که مردم مشروطه گرفتند...
غالبا پرسیده میشود چرا مشروطیت ناکام ماند؟!
من می گویم چون مشروطه چندین دشمن کوچک داشت اما یک دشمن بزرگ!
مشروطه بر دشمنان کوچکش مانند محمدعلی شاه، شیخ فضل الله، امیر بهادر و... پیروز شد اما عاقبت از آن دشمن بزرگش شکست خورد، این دشمن بزرگ همانا فرهنگ سیاسی عقب مانده بود!
♦️وقتی مظفرالدین شاه خواست فرمان مشروطیت را امضا کند کثیری از رذلترین افراد مانند امیر بهادر وزیر دربار اطرافش را گرفته مخالف بودند امیر بهادر گفت: اگر مشروطه بدهید خودم را خواهم کشت!...
مظفرالدین شاه به آنها توجه نکرد و داد!
اما بزرگترین مشکل این بود که آن مردم نمیدانستند چه گرفتهاند؟!
پس، آنچه گرفته بودند نتوانستند نگه دارند، مدام میلغزید و از دست شان میافتاد و سرانجام نیز سر از دیکتاتوری رضاشاه درآوردند!.
برای روشن شدن آن بزرگترین دشمنی که مشروطه ایرانی از آن شکست خورد دو حکایت میآورم.
♦️حکایت اول:
در آن زمان، هيچ مدرسه دخترانه نبود زنان فرانسوی، یک مدرسه دخترانه در تهران(دروازه قزوين) باز کردند كه به «ژاندارك» معروف شد و برای تحصیل دختران ارمنی ایرانی بود...
وقتی شرایط تحصیل دختران در تهران چنین بود اوضاع شهرستانها را حدس بزنید...!
در آستانه مشروطه، زنان مبلغ انگليسی در یزد، يك درمانگاه زنانه برپا كرده و کنار آن، يك مدرسه سه كلاسه نیز ساختند كه به دختران زرتشتی آموزش دهند، نایب الحكومه يزد كه آدم روشنی بود خواست دخترانش خواندن و نوشتن یاد بگیرند، آنان را مخفيانه و با پوشش چادر به مدرسه انگليسيها فرستاد؛ اما اندکی بعد، وقتی قضیه برملا شد مردم يزد شوریدند و چنان خشمگین بودند که بازار را تعطيل و آشوب بزرگی راه افتاد...
نايب الحكومه در اوضاع خطرناک، از ترس جان به تهران گريخت و خانواده اش نیز در يزد مخفی و سپس راهی تهران شدند... مدرسه دخترانه انگليسی نیز منحل گردید»
(سیروس سعدونديان، اولينهای تهران... صص۳۲۸الی۳۳۰)
بقول ایرج میرزا:
ایمان و امان به سرعت برق میرفت که مومنین رسیدند...!
♦️حکایت دوم:
در زمان مشروطه، روزنامه حبلالمتین مطلبی نوشته با عنوان «واقعه عبرت انگیز»:
«حاجی میرزا ابراهیم نام که در قزوین دوافروش بود صبح جمعه وفات کرد، خانوادهاش میروند پی غسال. چون حاجی مزبور شخص وطنپرست و غالب اوقات تواریخ و کتب و روزنامه میخوانده، بخاطر این، بعضی به او تهمت می زدند که بابی است.
به خاطر این، غسال میرود خدمت یکی دو نفر از آقایان علما که چه میفرمایید؟ آقایان اجازه دادند که اگر نزد تو اقرار به بابی نکرده غسل او تکلیف تو است غسال مشغول میشود اما در این بین، سیدی میآید و میگوید که حاج سیدجمال مجتهد فرموده این مرده را نباید بشویی، بابی است و نجس میشوی و سایر مردههای مسلمانان را هم نجس میکنی.
غسال بیچاره هرچه میگوید من سوال کردم آقایان علما اجازه دادند برای شستن. اما نشد. حاج سیدجمال مجتهد هم در بیرون مشغول جمع آوری عوام بوده که بیائید و نگذارید نعش را بردارند.
تا ظهر مرده بیچاره زمین بود، چون تحریک باعث شد کسی نیاید نعش را حرکت بدهد. مقصود این بود که پولی بگیرند تا مانع نشوند. اما چون صاحب مرده، سرپرستی نداشتند، مقصود را نفهمیدند، عاقبت فرستادند چهار حمال آمده، چهار تومان به آنها دادند که نعش را حرکت بدهند، سید موصوف اظهار کرد که آقا فرمودند این مرده را نباید در شهر بشویید، ببرید بیرون شهر. بازهم حضرات نفهمیدند مقصود از این مذاکرات گرفتن پول است. همینکه نعش را حرکت دادند اطفال را تحریک کرده بنای فحش دادن گذاردند، حمالها را هم چون تحریک کرده بودند حمالها نیز قدم به قدم، نعش را زمین انداخته، به نعش فحش زیادی میدادند و دو مرتبه نعش را برمیداشتند.
با این وضعیت، نعش را بردند بیرون شهر.
آقا در تهیه جمعیت بود که مبلغی بگیرد چون به مقصودش نرسید مردم را تحریک کرد در بیرون شهر مرده را از دست خانواده اش گرفته به درخت تکیه داده اول کبریت زدند، زلف و ریشش را آتش زدند و بعد نجاست آوردند به تمام سر و صورت و بدنش مالیدند، سپس حدود ۳۰۰ تن عوام سنگ بارانش کردند و نگذاشتند دفن شود، همینطور مرده را انداخته به شهر آمدند، کسی جرأت نکرد که میت را دفن نماید!
از هیچکس صدا نیامد که در کدام دین با مرده اینطور رفتار کنند، ولو کافر باشد.
مردم هم از ترس نرفتند دفن نمایند. شب در بیابان، مرده بدون کفن مانده سگها آمده قدری از بدنش را خورده...»
(روزنامه حبلالمتین، ش ۴۶، ۴ جمادیالثانی ۱۳۲۵)
⏹️این جامعه گویا سر تعادل ندارد! حکایتش قیر و قیف است، گاه شاه میدهد مردم نمیخواهند، گاه مردم میخواهند و شاه نمیدهد...!
🛫 @Ali_Moradi_maragheie
🖇 ویدیو پیوست : ورود روشنفکری به ایران
#هفته_مشروطیت
🆔 @XeradsarayeFerdosiYazd
✍️#علی_مرادی_مراغهای
✅امروز یکی از درخشانترین روزهای تاریخ ماست. روزی که مردم مشروطه گرفتند...
غالبا پرسیده میشود چرا مشروطیت ناکام ماند؟!
من می گویم چون مشروطه چندین دشمن کوچک داشت اما یک دشمن بزرگ!
مشروطه بر دشمنان کوچکش مانند محمدعلی شاه، شیخ فضل الله، امیر بهادر و... پیروز شد اما عاقبت از آن دشمن بزرگش شکست خورد، این دشمن بزرگ همانا فرهنگ سیاسی عقب مانده بود!
♦️وقتی مظفرالدین شاه خواست فرمان مشروطیت را امضا کند کثیری از رذلترین افراد مانند امیر بهادر وزیر دربار اطرافش را گرفته مخالف بودند امیر بهادر گفت: اگر مشروطه بدهید خودم را خواهم کشت!...
مظفرالدین شاه به آنها توجه نکرد و داد!
اما بزرگترین مشکل این بود که آن مردم نمیدانستند چه گرفتهاند؟!
پس، آنچه گرفته بودند نتوانستند نگه دارند، مدام میلغزید و از دست شان میافتاد و سرانجام نیز سر از دیکتاتوری رضاشاه درآوردند!.
برای روشن شدن آن بزرگترین دشمنی که مشروطه ایرانی از آن شکست خورد دو حکایت میآورم.
♦️حکایت اول:
در آن زمان، هيچ مدرسه دخترانه نبود زنان فرانسوی، یک مدرسه دخترانه در تهران(دروازه قزوين) باز کردند كه به «ژاندارك» معروف شد و برای تحصیل دختران ارمنی ایرانی بود...
وقتی شرایط تحصیل دختران در تهران چنین بود اوضاع شهرستانها را حدس بزنید...!
در آستانه مشروطه، زنان مبلغ انگليسی در یزد، يك درمانگاه زنانه برپا كرده و کنار آن، يك مدرسه سه كلاسه نیز ساختند كه به دختران زرتشتی آموزش دهند، نایب الحكومه يزد كه آدم روشنی بود خواست دخترانش خواندن و نوشتن یاد بگیرند، آنان را مخفيانه و با پوشش چادر به مدرسه انگليسيها فرستاد؛ اما اندکی بعد، وقتی قضیه برملا شد مردم يزد شوریدند و چنان خشمگین بودند که بازار را تعطيل و آشوب بزرگی راه افتاد...
نايب الحكومه در اوضاع خطرناک، از ترس جان به تهران گريخت و خانواده اش نیز در يزد مخفی و سپس راهی تهران شدند... مدرسه دخترانه انگليسی نیز منحل گردید»
(سیروس سعدونديان، اولينهای تهران... صص۳۲۸الی۳۳۰)
بقول ایرج میرزا:
ایمان و امان به سرعت برق میرفت که مومنین رسیدند...!
♦️حکایت دوم:
در زمان مشروطه، روزنامه حبلالمتین مطلبی نوشته با عنوان «واقعه عبرت انگیز»:
«حاجی میرزا ابراهیم نام که در قزوین دوافروش بود صبح جمعه وفات کرد، خانوادهاش میروند پی غسال. چون حاجی مزبور شخص وطنپرست و غالب اوقات تواریخ و کتب و روزنامه میخوانده، بخاطر این، بعضی به او تهمت می زدند که بابی است.
به خاطر این، غسال میرود خدمت یکی دو نفر از آقایان علما که چه میفرمایید؟ آقایان اجازه دادند که اگر نزد تو اقرار به بابی نکرده غسل او تکلیف تو است غسال مشغول میشود اما در این بین، سیدی میآید و میگوید که حاج سیدجمال مجتهد فرموده این مرده را نباید بشویی، بابی است و نجس میشوی و سایر مردههای مسلمانان را هم نجس میکنی.
غسال بیچاره هرچه میگوید من سوال کردم آقایان علما اجازه دادند برای شستن. اما نشد. حاج سیدجمال مجتهد هم در بیرون مشغول جمع آوری عوام بوده که بیائید و نگذارید نعش را بردارند.
تا ظهر مرده بیچاره زمین بود، چون تحریک باعث شد کسی نیاید نعش را حرکت بدهد. مقصود این بود که پولی بگیرند تا مانع نشوند. اما چون صاحب مرده، سرپرستی نداشتند، مقصود را نفهمیدند، عاقبت فرستادند چهار حمال آمده، چهار تومان به آنها دادند که نعش را حرکت بدهند، سید موصوف اظهار کرد که آقا فرمودند این مرده را نباید در شهر بشویید، ببرید بیرون شهر. بازهم حضرات نفهمیدند مقصود از این مذاکرات گرفتن پول است. همینکه نعش را حرکت دادند اطفال را تحریک کرده بنای فحش دادن گذاردند، حمالها را هم چون تحریک کرده بودند حمالها نیز قدم به قدم، نعش را زمین انداخته، به نعش فحش زیادی میدادند و دو مرتبه نعش را برمیداشتند.
با این وضعیت، نعش را بردند بیرون شهر.
آقا در تهیه جمعیت بود که مبلغی بگیرد چون به مقصودش نرسید مردم را تحریک کرد در بیرون شهر مرده را از دست خانواده اش گرفته به درخت تکیه داده اول کبریت زدند، زلف و ریشش را آتش زدند و بعد نجاست آوردند به تمام سر و صورت و بدنش مالیدند، سپس حدود ۳۰۰ تن عوام سنگ بارانش کردند و نگذاشتند دفن شود، همینطور مرده را انداخته به شهر آمدند، کسی جرأت نکرد که میت را دفن نماید!
از هیچکس صدا نیامد که در کدام دین با مرده اینطور رفتار کنند، ولو کافر باشد.
مردم هم از ترس نرفتند دفن نمایند. شب در بیابان، مرده بدون کفن مانده سگها آمده قدری از بدنش را خورده...»
(روزنامه حبلالمتین، ش ۴۶، ۴ جمادیالثانی ۱۳۲۵)
⏹️این جامعه گویا سر تعادل ندارد! حکایتش قیر و قیف است، گاه شاه میدهد مردم نمیخواهند، گاه مردم میخواهند و شاه نمیدهد...!
🛫 @Ali_Moradi_maragheie
🖇 ویدیو پیوست : ورود روشنفکری به ایران
#هفته_مشروطیت
🆔 @XeradsarayeFerdosiYazd
YouTube
عصر روشنگری (پارت دوم ) : ورود روشنفکری به ایران
🔰 به مناسبت سالروز صدور فرمان مشروطه
ایران در این صدساله آزمایشگاه بزرگی بوده که شخصیّتها در آن در بوته قرار میگرفتند، عدّهای تا پای جان پافشاری میکردند ولی عدّهی بیشتری در نظام ذوب میشدند. وقتی نگاه بر این صدساله میافکنیم و میبینیم که چه تعداد مردمِ گمنام و بانام جان یا هستیِ خود را بر سرِ نوعی آرمان، بر سرِ نامِ ایران، بر سرِ آیین و شرفِ انسانی گذاردند به این نتیجه میرسیم که این مردم هیچگاه از ابراز علایمِ زنده بودن باز نایستادند؛ ولی در مقابل عدّهٔ زیادی بودند که نتوانستند اخلاق را که به نظر آنها موهوم میآمد در پای جاهطلبیِ خود قربانی نکنند!
مسائل ایران در این صدساله به قدری پیچیده بوده که اکثریّت عظیم مردم ترجیح میدادند که تماشاگر باشند، بهترین تدبیر را آن میدانستند که قدرتِ حاکمه را نسبت به خود بدبین نکنند ولو به آن اعتقاد نداشته باشند. فتنه، خُفتهاَش اوْلیٰ!
مشروطه آمد تا مردم را در کار حکومت مداخله دهد ولی این کار به نتیجه نرسید. مردم طیّ قرنها عادت کرده بودند که رعیّت باشند و حکومت را به حکومتگران بسپارند. تبدیل شدن «رعیّت» به «شهروند» میبایست هیأت حاکمهٔ مسئول داشته باشد و یک دورانِ دردناک را بگذراند که هنوز هم در حالِ گذراندن است.
#اسلامی_ندوشن
----------------
#روزها
@sarv_e_sokhangoo
---------------
@dr_eslaminodoushan
🔹https://www.group-telegram.com/eshtadan.com
ایران در این صدساله آزمایشگاه بزرگی بوده که شخصیّتها در آن در بوته قرار میگرفتند، عدّهای تا پای جان پافشاری میکردند ولی عدّهی بیشتری در نظام ذوب میشدند. وقتی نگاه بر این صدساله میافکنیم و میبینیم که چه تعداد مردمِ گمنام و بانام جان یا هستیِ خود را بر سرِ نوعی آرمان، بر سرِ نامِ ایران، بر سرِ آیین و شرفِ انسانی گذاردند به این نتیجه میرسیم که این مردم هیچگاه از ابراز علایمِ زنده بودن باز نایستادند؛ ولی در مقابل عدّهٔ زیادی بودند که نتوانستند اخلاق را که به نظر آنها موهوم میآمد در پای جاهطلبیِ خود قربانی نکنند!
مسائل ایران در این صدساله به قدری پیچیده بوده که اکثریّت عظیم مردم ترجیح میدادند که تماشاگر باشند، بهترین تدبیر را آن میدانستند که قدرتِ حاکمه را نسبت به خود بدبین نکنند ولو به آن اعتقاد نداشته باشند. فتنه، خُفتهاَش اوْلیٰ!
مشروطه آمد تا مردم را در کار حکومت مداخله دهد ولی این کار به نتیجه نرسید. مردم طیّ قرنها عادت کرده بودند که رعیّت باشند و حکومت را به حکومتگران بسپارند. تبدیل شدن «رعیّت» به «شهروند» میبایست هیأت حاکمهٔ مسئول داشته باشد و یک دورانِ دردناک را بگذراند که هنوز هم در حالِ گذراندن است.
#اسلامی_ندوشن
----------------
#روزها
@sarv_e_sokhangoo
---------------
@dr_eslaminodoushan
🔹https://www.group-telegram.com/eshtadan.com
Telegram
اشتادان Eshtadan
نقل متن های معتبر و مستند علمی, فرهنگی,انتقادی از درگاه ها و گروه های تلگرامی با ذکر مأخذ و درج شناسه اشتادان؛
در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگی*
@Tabaa24
در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگی*
@Tabaa24
بیستم مردادماه زادروز عباس زریاب خویی
زریاب وقتی از کتابی نام میبرد و مرجعی را معرفی میکرد بی ادنی تردید آن کتاب را دیده بود و تا حدودی که مناسبت داشت بر مطاوی و مضامین آن وقوف داشت.
نخستین آگاهیهای او در شناخت کتابهای فقه و اصول و بعضی دیگر از رشتههای معارف اسلامی حاصل روزگار طلبگی او بود... زریاب با اینگونه اندوختۀ کتابشناسی به خوی رفت. پس از مدتی کوتاه به تهران آمد و توانست در کتابخانۀ مجلس شورای ملّی که یکی از مهمترین خزانههای ناشناختۀ نسخههای خطی در آن زمان بود به آنچه دلپذیر خاطرش بود مشغول شود. آن کار فهرستنگاری نسخههای خطی مجموعهای بود که از جانب سید محمّدصادق طباطبایی، رئیس وقت مجلس، به کتابخانه اهدا شده بود و کسی تا آن وقت به تجسس در آنها نپرداخته بود. مجموعهای بود بکر، اهمیت این مجموعه برای زریاب بیشتر در این بود که بسیاری از نسخ آن در رشتههای علوم عقلی و مخصوصاً ریاضی و نجومی و منطقی بود و بسیاری از آنها برای زریاب تازگی داشت.
زریاب شمّهای از کار خود را که در آنجا انجام داد در مجلۀ دانش چاپ کرد. این دومین مرحلۀ توغّل زریاب در کار کتابشناسی بود. همچنین زریاب با مجموعۀ امام جمعۀ خویی آشنایی گرفت. جز این توانست با توجه به فهرستهایی که مرحومان اعتصامالملک و ابنیوسف حدائق نوشته بودند و بیش از آن، با نگرش به فهرستهای «ریو» و «بلوشه» و «اته» و «فلوگل» که در آن زمان سرمشق فهرستنویسی برای نسخ خطی اسلامی بود دامنۀ اطلاعات خود را گسترش بدهد.
مناسبت سومی که میدان شناخت زریاب را در زمینۀ کتابشناسی افزایش داد آشنا شدنش با سیّد حسن تقیزاده بود و محمّد قزوینی. از این راه بود که چشم و گوشش به دنیای پهناور مطالعات شرقشناسی و کتابهای منتشرشده دربارۀ ایران و اسلام در زبانهای اروپایی باز شد و بهتدریج توانست اهمّ و اصول منابع غربی را بشناسد و بشناساند.
[نادرهکاران، سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ سوم ۱۴۰۴، ج ۲، ص ۱۱۲۵-۱۱۲۶]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
🔹https://www.group-telegram.com/eshtadan.com
زریاب وقتی از کتابی نام میبرد و مرجعی را معرفی میکرد بی ادنی تردید آن کتاب را دیده بود و تا حدودی که مناسبت داشت بر مطاوی و مضامین آن وقوف داشت.
نخستین آگاهیهای او در شناخت کتابهای فقه و اصول و بعضی دیگر از رشتههای معارف اسلامی حاصل روزگار طلبگی او بود... زریاب با اینگونه اندوختۀ کتابشناسی به خوی رفت. پس از مدتی کوتاه به تهران آمد و توانست در کتابخانۀ مجلس شورای ملّی که یکی از مهمترین خزانههای ناشناختۀ نسخههای خطی در آن زمان بود به آنچه دلپذیر خاطرش بود مشغول شود. آن کار فهرستنگاری نسخههای خطی مجموعهای بود که از جانب سید محمّدصادق طباطبایی، رئیس وقت مجلس، به کتابخانه اهدا شده بود و کسی تا آن وقت به تجسس در آنها نپرداخته بود. مجموعهای بود بکر، اهمیت این مجموعه برای زریاب بیشتر در این بود که بسیاری از نسخ آن در رشتههای علوم عقلی و مخصوصاً ریاضی و نجومی و منطقی بود و بسیاری از آنها برای زریاب تازگی داشت.
زریاب شمّهای از کار خود را که در آنجا انجام داد در مجلۀ دانش چاپ کرد. این دومین مرحلۀ توغّل زریاب در کار کتابشناسی بود. همچنین زریاب با مجموعۀ امام جمعۀ خویی آشنایی گرفت. جز این توانست با توجه به فهرستهایی که مرحومان اعتصامالملک و ابنیوسف حدائق نوشته بودند و بیش از آن، با نگرش به فهرستهای «ریو» و «بلوشه» و «اته» و «فلوگل» که در آن زمان سرمشق فهرستنویسی برای نسخ خطی اسلامی بود دامنۀ اطلاعات خود را گسترش بدهد.
مناسبت سومی که میدان شناخت زریاب را در زمینۀ کتابشناسی افزایش داد آشنا شدنش با سیّد حسن تقیزاده بود و محمّد قزوینی. از این راه بود که چشم و گوشش به دنیای پهناور مطالعات شرقشناسی و کتابهای منتشرشده دربارۀ ایران و اسلام در زبانهای اروپایی باز شد و بهتدریج توانست اهمّ و اصول منابع غربی را بشناسد و بشناساند.
[نادرهکاران، سوگنامۀ ناموران فرهنگی و ادبی (۱۳۰۴-۱۳۸۹)، ایرج افشار، زیر نظر بهرام، کوشیار و آرش افشار، به کوشش محمود نیکویه، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ سوم ۱۴۰۴، ج ۲، ص ۱۱۲۵-۱۱۲۶]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
🔹https://www.group-telegram.com/eshtadan.com
Telegram
اشتادان Eshtadan
نقل متن های معتبر و مستند علمی, فرهنگی,انتقادی از درگاه ها و گروه های تلگرامی با ذکر مأخذ و درج شناسه اشتادان؛
در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگی*
@Tabaa24
در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگی*
@Tabaa24
🔰به مناسبت ۲۰ مرداد صدوششمین سالروز تولد عباس زریابخویی؛
مشتری پروپاقرص کتابفروشهای دورهگرد
🔸عباس زریاب خویی: هرگز دیده نشده بود که کسی پول پدرش را بردارد و کتاب بخرد در شهر ما یک کتابفروش معتبر بیشتر نبود و نام مدیر آن میرزا عبداله سنائی بود آن مرحوم با من همراهی داشت و کتابهایی را که تازه وارد میکرد به من نشان میداد و قرض میداد. کتابفروشهای دوره گردی نیز بودند که کتابهای کهنه را از خانهها گرفته و میفروختند. من مشتری پروپاقرص آنها نیز بودم اما کتابها بیشتر دینی و حکایات و قصص و داستانهای دینی بود.
🔸بچههای همسال من کتابهای مرا که همیشه بغل و جیبهای من از آن پر بود، میگرفتند و پاره میکردند و به جوی آب میانداختند هیچکس مرا تشویق نمیکرد حتی معلمان من نیز مرا مسخره میکردند. من در مسائل تاریخی و ادبی و اجتماعی اطلاعاتی بیشتر از آموزگاران پیدا کرده بودم و سر کلاس به اصطلاح مچ ایشان را میگرفتم و این بر کینه و بغض ایشان میافزود. از کتابهایی که در آن زمان خواندم ترجمههای داستانهای تاریخی اسلام، تألیف جرجی زیدان بود که بر اطلاعات تاریخی من افزود. ناسخالتواریخ و منتظم ناصری و کتابهایی از این قبیل را در سالهای ده تا سیزده سالگی خوانده بودم.
🔸اما کتابهایی که در روح من اثر زیاد گذاشت یکی کتابهای درسی تاریخ و جغرافیای مرحوم عباس اقبال بود که برای دبیرستانها نوشته بود. دیگر کتاب احوال و آثار رودکی تألیف مرحوم سعید نفیسی بود که من آن را در دوازده سالگی با ولع تمام خواندم و خواندن آن شوق به تاریخ و دنیای قدیم را در من برانگیخت. کتاب سخن و سخنوران بدیعالزمان فروزانفر نیز در همان ایام به دستم افتاد و من از داوری نو و نقد نوی که در آن کتاب درباره شاعران قدیم زبان فارسی بود شگفتزده شدم و مطالب زیادی از آن کتاب آموختم. من هرگز سر درسهای مرحوم فروزانفر حاضر نشدهام و از این نعمت و فرصت محروم ماندهام اما چنانکه در حیات آن مرحوم، مکرر به خودش گفته بودم خود را شاگرد او میدانم و همیشه به روانش درود میفرستم. مطالبی که در آن کتاب در باره فردوسی و فرخی و ناصر خسرو و خاقانی خواندهام چنان ایجاد لذت معنوی در من کرده است که هرگز فراموش نمیکنم.
@ibna_official
🔹https://www.group-telegram.com/eshtadan.com
مشتری پروپاقرص کتابفروشهای دورهگرد
🔸عباس زریاب خویی: هرگز دیده نشده بود که کسی پول پدرش را بردارد و کتاب بخرد در شهر ما یک کتابفروش معتبر بیشتر نبود و نام مدیر آن میرزا عبداله سنائی بود آن مرحوم با من همراهی داشت و کتابهایی را که تازه وارد میکرد به من نشان میداد و قرض میداد. کتابفروشهای دوره گردی نیز بودند که کتابهای کهنه را از خانهها گرفته و میفروختند. من مشتری پروپاقرص آنها نیز بودم اما کتابها بیشتر دینی و حکایات و قصص و داستانهای دینی بود.
🔸بچههای همسال من کتابهای مرا که همیشه بغل و جیبهای من از آن پر بود، میگرفتند و پاره میکردند و به جوی آب میانداختند هیچکس مرا تشویق نمیکرد حتی معلمان من نیز مرا مسخره میکردند. من در مسائل تاریخی و ادبی و اجتماعی اطلاعاتی بیشتر از آموزگاران پیدا کرده بودم و سر کلاس به اصطلاح مچ ایشان را میگرفتم و این بر کینه و بغض ایشان میافزود. از کتابهایی که در آن زمان خواندم ترجمههای داستانهای تاریخی اسلام، تألیف جرجی زیدان بود که بر اطلاعات تاریخی من افزود. ناسخالتواریخ و منتظم ناصری و کتابهایی از این قبیل را در سالهای ده تا سیزده سالگی خوانده بودم.
🔸اما کتابهایی که در روح من اثر زیاد گذاشت یکی کتابهای درسی تاریخ و جغرافیای مرحوم عباس اقبال بود که برای دبیرستانها نوشته بود. دیگر کتاب احوال و آثار رودکی تألیف مرحوم سعید نفیسی بود که من آن را در دوازده سالگی با ولع تمام خواندم و خواندن آن شوق به تاریخ و دنیای قدیم را در من برانگیخت. کتاب سخن و سخنوران بدیعالزمان فروزانفر نیز در همان ایام به دستم افتاد و من از داوری نو و نقد نوی که در آن کتاب درباره شاعران قدیم زبان فارسی بود شگفتزده شدم و مطالب زیادی از آن کتاب آموختم. من هرگز سر درسهای مرحوم فروزانفر حاضر نشدهام و از این نعمت و فرصت محروم ماندهام اما چنانکه در حیات آن مرحوم، مکرر به خودش گفته بودم خود را شاگرد او میدانم و همیشه به روانش درود میفرستم. مطالبی که در آن کتاب در باره فردوسی و فرخی و ناصر خسرو و خاقانی خواندهام چنان ایجاد لذت معنوی در من کرده است که هرگز فراموش نمیکنم.
@ibna_official
🔹https://www.group-telegram.com/eshtadan.com
Telegram
اشتادان Eshtadan
نقل متن های معتبر و مستند علمی, فرهنگی,انتقادی از درگاه ها و گروه های تلگرامی با ذکر مأخذ و درج شناسه اشتادان؛
در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگی*
@Tabaa24
در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگی*
@Tabaa24
Forwarded from عکس نگار
💠کوه خواجه سیستان شاهکاری از معماری دوره اشکانیان💠
🔴کوه خواجه در ۳۰ کیلومتری جنوب غربی شهر زابل در استان سیستان و بلوچستان قرار گرفته است و آن را کوه اشویدا به معنی ابدی یا کوه رستم نیز مینامند. این کوه حدود ۹۰ متر بالاتر از دشت پیرامون خود است و در گذشته به صورت جزیره ای کوچک در دریاچهٔ هیرمند بود که تنها راه دسترسی به آن کشتی بود.(۱)
🟠اشکانیان بر فراز این کوه دژی ساختند که بعدها در دوره ساسانی بازسازی شد و گسترش یافت در بالاترین نقطهٔ کوه بقایای دژی خشتی وجود دارد که مردم بومی آن را قلعهٔ کک کهزاد مینامند. ولی بزرگترین و مهمترین بنای این کوه در مرکزی یا قلعه سام است که به احتمال زیاد محل زندگی فرمانروای شهر بوده است. این دژ تالار سراسری، حیاط مرکزی آتشکده و اتاق های گوناگون دارد.
🟢 در گذشته دیواری گرداگرد در وجود داشته که امروزه بیشتر بخشهای آن از بین رفته است. بیشتر بناهای این در از خشت ساخته شده ولی در برخی بخشها سنگ و آجر نیز به کار رفته است و دیوارهای داخلی بناها را با گل، کاهگل و گچ پوشانده اند با ارزش ترین آثار هنری کوه خواجه نقاشی های دیواری زیبایی است که امروزه تنها بخش کوچکی از آنها باقی مانده است.(۲)
📚منابع
📕۱.اشکانیان فرمانروایان فراموش شده، محسن جعفری، ۱۴۰۲، ص ۱۰۵ و ۱۰۶
📙۲.تاریخ باستانی ایران بر بنیاد باستان شناسی، ارنست هرتسفلد، ۱۳۵۴، ص ۱۲۱
🌹@HistoriumClub🌹
🔹https://www.group-telegram.com/eshtadan.com
🔴کوه خواجه در ۳۰ کیلومتری جنوب غربی شهر زابل در استان سیستان و بلوچستان قرار گرفته است و آن را کوه اشویدا به معنی ابدی یا کوه رستم نیز مینامند. این کوه حدود ۹۰ متر بالاتر از دشت پیرامون خود است و در گذشته به صورت جزیره ای کوچک در دریاچهٔ هیرمند بود که تنها راه دسترسی به آن کشتی بود.(۱)
🟠اشکانیان بر فراز این کوه دژی ساختند که بعدها در دوره ساسانی بازسازی شد و گسترش یافت در بالاترین نقطهٔ کوه بقایای دژی خشتی وجود دارد که مردم بومی آن را قلعهٔ کک کهزاد مینامند. ولی بزرگترین و مهمترین بنای این کوه در مرکزی یا قلعه سام است که به احتمال زیاد محل زندگی فرمانروای شهر بوده است. این دژ تالار سراسری، حیاط مرکزی آتشکده و اتاق های گوناگون دارد.
🟢 در گذشته دیواری گرداگرد در وجود داشته که امروزه بیشتر بخشهای آن از بین رفته است. بیشتر بناهای این در از خشت ساخته شده ولی در برخی بخشها سنگ و آجر نیز به کار رفته است و دیوارهای داخلی بناها را با گل، کاهگل و گچ پوشانده اند با ارزش ترین آثار هنری کوه خواجه نقاشی های دیواری زیبایی است که امروزه تنها بخش کوچکی از آنها باقی مانده است.(۲)
📚منابع
📕۱.اشکانیان فرمانروایان فراموش شده، محسن جعفری، ۱۴۰۲، ص ۱۰۵ و ۱۰۶
📙۲.تاریخ باستانی ایران بر بنیاد باستان شناسی، ارنست هرتسفلد، ۱۳۵۴، ص ۱۲۱
🌹@HistoriumClub🌹
🔹https://www.group-telegram.com/eshtadan.com
Forwarded from عکس نگار
💠دیوارنگاره های کوه خواجه سیستان:
🔴دیوارنگاره های کوه خواجه سیستان با رنگهای زیبایی کشیده شده اند و با وجود آسیبهایی که به آنها وارد آمده همچنان نمونه های درخشان هنر نقاشی در ایران هستند. دو دیوارنگاره زیبا و مهم کوه خواجه عبارت اند از: دیوارنگاره سه ایزد (سه مغ) و دیوارنگاره شاه و شهبانو.
۱.دیوارنگاره ایزد (سه مغ)، تصویر زیر: بالا
🟠در دیوارنگاره سه ایزد تصویری از سه مرد کنار یکدیگر کشیده شده است. ویژگی این اثر ترکیب معنای مذهبی و ارزش هنری و پدید آوردن عمق در نقش برای قرار دادن شکلی در پشت شکل دیگر است.درباره معنای این طرح اختلاف نظر وجود دارد، برخی آن را تصویر سه ایزد ایرانی یا یونانی میدانند و برخی بر این نظرند که این تصویر سه مغی است که در جستجوی مسیح به غرب سفر کردند.
🟡۲.دیوارنگاره شاه و شهبانو در کوه خواجه سیستان، تصویر زیر: پایین
✨ در این نقش نوعی بیان هنری احساسات به نمایش درآمده است ضمن آن که نشان دهنده این واقعیت است که برخلاف هنر هخامنشی که زنان در آن کمتر به تصویر کشیده می شدند، هنر اشکانی توجه ویژه ای به نمایش تصویر زنان دارد هنر به کار رفته در این اثر آمیزه ای از سنت های نقاشی ایرانی و یونانی است که در شمال شرق ایران زمین تکامل یافته است.
📚منبع
📗اشکانیان فرمانروایان فراموش شده، محسن جعفری، ۱۴۰۲، ص ۱۱۴
@HistoriumClub
https://www.group-telegram.com/eshtadan.com
🔴دیوارنگاره های کوه خواجه سیستان با رنگهای زیبایی کشیده شده اند و با وجود آسیبهایی که به آنها وارد آمده همچنان نمونه های درخشان هنر نقاشی در ایران هستند. دو دیوارنگاره زیبا و مهم کوه خواجه عبارت اند از: دیوارنگاره سه ایزد (سه مغ) و دیوارنگاره شاه و شهبانو.
۱.دیوارنگاره ایزد (سه مغ)، تصویر زیر: بالا
🟠در دیوارنگاره سه ایزد تصویری از سه مرد کنار یکدیگر کشیده شده است. ویژگی این اثر ترکیب معنای مذهبی و ارزش هنری و پدید آوردن عمق در نقش برای قرار دادن شکلی در پشت شکل دیگر است.درباره معنای این طرح اختلاف نظر وجود دارد، برخی آن را تصویر سه ایزد ایرانی یا یونانی میدانند و برخی بر این نظرند که این تصویر سه مغی است که در جستجوی مسیح به غرب سفر کردند.
🟡۲.دیوارنگاره شاه و شهبانو در کوه خواجه سیستان، تصویر زیر: پایین
✨ در این نقش نوعی بیان هنری احساسات به نمایش درآمده است ضمن آن که نشان دهنده این واقعیت است که برخلاف هنر هخامنشی که زنان در آن کمتر به تصویر کشیده می شدند، هنر اشکانی توجه ویژه ای به نمایش تصویر زنان دارد هنر به کار رفته در این اثر آمیزه ای از سنت های نقاشی ایرانی و یونانی است که در شمال شرق ایران زمین تکامل یافته است.
📚منبع
📗اشکانیان فرمانروایان فراموش شده، محسن جعفری، ۱۴۰۲، ص ۱۱۴
@HistoriumClub
https://www.group-telegram.com/eshtadan.com
#ژاله_آموزگار :
نگرانی مشترک همۀ ما ایران است و اینروزها بیشتر به یاد آن هستیم. نام ایران که میآید، زبان فارسی از راه میرسد زیرا همه با هم به یک زبان ارتباط برقرار میکنیم. ما همه با هم شاهنامه و گلستان را میخوانیم و میفهمیم و همه با هم به فردوسی و سعدی تعظیم میکنیم. در این میان کشف گویشها مثل کشف یک سایت باستانشناسی است و باید گویشها را دریابیم تا از میان نروند. پس لازم است به گویشها احترام بگذاریم و امیدوارم خداوند ایران و زبان فارسی را حفظ کند زیرا در دنیا به هیچچیزی جز زبان فارسیمان نمینازیم و در ایراندوستی یکی هستیم.
@shahnamehpajohan
🔹https://www.group-telegram.com/eshtadan.com
نگرانی مشترک همۀ ما ایران است و اینروزها بیشتر به یاد آن هستیم. نام ایران که میآید، زبان فارسی از راه میرسد زیرا همه با هم به یک زبان ارتباط برقرار میکنیم. ما همه با هم شاهنامه و گلستان را میخوانیم و میفهمیم و همه با هم به فردوسی و سعدی تعظیم میکنیم. در این میان کشف گویشها مثل کشف یک سایت باستانشناسی است و باید گویشها را دریابیم تا از میان نروند. پس لازم است به گویشها احترام بگذاریم و امیدوارم خداوند ایران و زبان فارسی را حفظ کند زیرا در دنیا به هیچچیزی جز زبان فارسیمان نمینازیم و در ایراندوستی یکی هستیم.
@shahnamehpajohan
🔹https://www.group-telegram.com/eshtadan.com
Telegram
اشتادان Eshtadan
نقل متن های معتبر و مستند علمی, فرهنگی,انتقادی از درگاه ها و گروه های تلگرامی با ذکر مأخذ و درج شناسه اشتادان؛
در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگی*
@Tabaa24
در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگی*
@Tabaa24
#میر_جلال_الدین_کزازی:
چند سالی است که شاهنامه، دیگربار بخشی از زندگی روزانه ایرانیان، به ویژه ایرانیان جوان شده است؛ چندسالی است خیزشی در ایران پدید آمده است که این خیزش شاهنامه را به میان مردم ایران بویژه ایرانیان کمسال، نوجوان، جوان برده است. خیزشی که بانوان فرهیخته ایرانی، آموزگاران دبستانها آن را پایه ریختهاند. بارها دیدهام که دانشآموزان دبستان، حتی نونهالانی که به دبستان نرفتهاند با شاهنامه آشنایی جستهاند، بیتهای آن را بر زبان میرانند، برپایه داستانهای شاهنامه نمایشهایی را سامان میدهند. این خیزش در زمانی کوتاه، گسترشی بسیار یافته است، حتی به شهرهای خرد و روستاها راه برده است. این شگفتی بر بنیاد سه پایه رخ داده است؛ یکی آن است که زمینه خیزش «شاهنامه» است با آن مایهها و توانشهایی که شاهنامه در پیشینه، پشتوانه خویش همواره داشته است، هنوز هم دارد. دو دیگر آن است که نونهالان، نوجوانان در کارند. سه دیگر آن است که بنیادگزاران و گسترندگان این خیزش بانوان ایرانی هستند. از دید من یکی از ویژگیهای سرشتین و ساختاری بانوی ایرانی این است که دست به کاری نمیزند مگر اینکه این کار را به فرجام بیاورد. این نمونه، نمونهای است بسیار ارزشمند، بهروز، بیچند و چون از جایگاه و پایگاهی که شاهنامه در فرهنگ ایرانی و در دل ایرانیان داشته است و دارد و از پس نیز خواهد داشت.
@shahnamehpajohan
🔹https://www.group-telegram.com/eshtadan.com
چند سالی است که شاهنامه، دیگربار بخشی از زندگی روزانه ایرانیان، به ویژه ایرانیان جوان شده است؛ چندسالی است خیزشی در ایران پدید آمده است که این خیزش شاهنامه را به میان مردم ایران بویژه ایرانیان کمسال، نوجوان، جوان برده است. خیزشی که بانوان فرهیخته ایرانی، آموزگاران دبستانها آن را پایه ریختهاند. بارها دیدهام که دانشآموزان دبستان، حتی نونهالانی که به دبستان نرفتهاند با شاهنامه آشنایی جستهاند، بیتهای آن را بر زبان میرانند، برپایه داستانهای شاهنامه نمایشهایی را سامان میدهند. این خیزش در زمانی کوتاه، گسترشی بسیار یافته است، حتی به شهرهای خرد و روستاها راه برده است. این شگفتی بر بنیاد سه پایه رخ داده است؛ یکی آن است که زمینه خیزش «شاهنامه» است با آن مایهها و توانشهایی که شاهنامه در پیشینه، پشتوانه خویش همواره داشته است، هنوز هم دارد. دو دیگر آن است که نونهالان، نوجوانان در کارند. سه دیگر آن است که بنیادگزاران و گسترندگان این خیزش بانوان ایرانی هستند. از دید من یکی از ویژگیهای سرشتین و ساختاری بانوی ایرانی این است که دست به کاری نمیزند مگر اینکه این کار را به فرجام بیاورد. این نمونه، نمونهای است بسیار ارزشمند، بهروز، بیچند و چون از جایگاه و پایگاهی که شاهنامه در فرهنگ ایرانی و در دل ایرانیان داشته است و دارد و از پس نیز خواهد داشت.
@shahnamehpajohan
🔹https://www.group-telegram.com/eshtadan.com
Telegram
اشتادان Eshtadan
نقل متن های معتبر و مستند علمی, فرهنگی,انتقادی از درگاه ها و گروه های تلگرامی با ذکر مأخذ و درج شناسه اشتادان؛
در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگی*
@Tabaa24
در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگی*
@Tabaa24
🎂 🎂 🎂
بیست و هفتم امرداد زادروز #حسین_گل_گلاب؛ دانشمند، شاعر و سراینده سرود ای ایران
حسین گلگلاب یکی از چهرههای برجسته و چندوجهی تاریخ معاصر ایران است. او دانشمندی در حوزههای مختلف مانند گیاهشناسی، شیمی و ریاضی بود، شاعری توانا بود و مهمتر از همه، سراینده سرود پرآوازه "ای ایران" است که به نوعی سرود ملی غیررسمی ایران محسوب میشود.
زندگی و فعالیتها
تولد و تحصیل: گلگلاب در سال ۱۲۷۶ در تهران متولد شد و تحصیلات خود را در مدرسه علمیه و دارالفنون گذراند.
دانشمند و پژوهشگر: او به عنوان یکی از اولین نویسندگان کتابهای درسی علوم طبیعی در ایران شناخته میشود و در حوزه گیاهشناسی نیز تحقیقات گستردهای انجام داد.
عضو فرهنگستان ایران: گلگلاب عضوی فعال از فرهنگستان ایران بود و در غنیسازی زبان فارسی نقش مهمی ایفا کرد.
ترانهسرا و شاعر: علاوه بر فعالیتهای علمی، گلگلاب به شعر و ترانهسرایی نیز علاقهمند بود و برخی از بهترین ترانههای موسیقی ایرانی از اوست.
سرود "ای ایران": همکاری گلگلاب با روحالله خالقی (آهنگساز) و غلامحسین بنان (خواننده) در خلق سرود "ای ایران" یکی از ماندگارترین آثار اوست. این سرود در دوران اشغال ایران توسط متفقین سروده شد و به نمادی از وحدت و همبستگی ملی تبدیل شد.
ویژگیهای بارز شخصیت گلگلاب
دانش گسترده: گلگلاب در حوزههای مختلف علمی، ادبی و هنری دانش عمیقی داشت.
خلاقیت: او در خلق آثار ادبی و علمی بسیار خلاق و نوآور بود.
میهندوستی: علاقه شدید گلگلاب به ایران و فرهنگ ایرانی در آثار او به وضوح دیده میشود.
زبان شیرین: نثر گلگلاب یکی از نمونههای درخشان نثر فارسی در کتابهای غیرداستانی است.
یادگار گلگلاب
حسین گلگلاب میراث گرانبهایی از خود به یادگار گذاشته است که شامل آثار علمی، ادبی و هنری او میشود. سرود "ای ایران" تنها گوشهای از این میراث عظیم است. گلگلاب به عنوان یک شخصیت چندوجهی، الگویی برای نسلهای آینده است و نام او همیشه در تاریخ ایران خواهد درخشید.
روانش شاد - یاد و نامش جاوید
🆔 @XeradsarayeFerdosiYazd
🔹https://www.group-telegram.com/eshtadan.com
بیست و هفتم امرداد زادروز #حسین_گل_گلاب؛ دانشمند، شاعر و سراینده سرود ای ایران
حسین گلگلاب یکی از چهرههای برجسته و چندوجهی تاریخ معاصر ایران است. او دانشمندی در حوزههای مختلف مانند گیاهشناسی، شیمی و ریاضی بود، شاعری توانا بود و مهمتر از همه، سراینده سرود پرآوازه "ای ایران" است که به نوعی سرود ملی غیررسمی ایران محسوب میشود.
زندگی و فعالیتها
تولد و تحصیل: گلگلاب در سال ۱۲۷۶ در تهران متولد شد و تحصیلات خود را در مدرسه علمیه و دارالفنون گذراند.
دانشمند و پژوهشگر: او به عنوان یکی از اولین نویسندگان کتابهای درسی علوم طبیعی در ایران شناخته میشود و در حوزه گیاهشناسی نیز تحقیقات گستردهای انجام داد.
عضو فرهنگستان ایران: گلگلاب عضوی فعال از فرهنگستان ایران بود و در غنیسازی زبان فارسی نقش مهمی ایفا کرد.
ترانهسرا و شاعر: علاوه بر فعالیتهای علمی، گلگلاب به شعر و ترانهسرایی نیز علاقهمند بود و برخی از بهترین ترانههای موسیقی ایرانی از اوست.
سرود "ای ایران": همکاری گلگلاب با روحالله خالقی (آهنگساز) و غلامحسین بنان (خواننده) در خلق سرود "ای ایران" یکی از ماندگارترین آثار اوست. این سرود در دوران اشغال ایران توسط متفقین سروده شد و به نمادی از وحدت و همبستگی ملی تبدیل شد.
ویژگیهای بارز شخصیت گلگلاب
دانش گسترده: گلگلاب در حوزههای مختلف علمی، ادبی و هنری دانش عمیقی داشت.
خلاقیت: او در خلق آثار ادبی و علمی بسیار خلاق و نوآور بود.
میهندوستی: علاقه شدید گلگلاب به ایران و فرهنگ ایرانی در آثار او به وضوح دیده میشود.
زبان شیرین: نثر گلگلاب یکی از نمونههای درخشان نثر فارسی در کتابهای غیرداستانی است.
یادگار گلگلاب
حسین گلگلاب میراث گرانبهایی از خود به یادگار گذاشته است که شامل آثار علمی، ادبی و هنری او میشود. سرود "ای ایران" تنها گوشهای از این میراث عظیم است. گلگلاب به عنوان یک شخصیت چندوجهی، الگویی برای نسلهای آینده است و نام او همیشه در تاریخ ایران خواهد درخشید.
روانش شاد - یاد و نامش جاوید
🆔 @XeradsarayeFerdosiYazd
🔹https://www.group-telegram.com/eshtadan.com
Telegram
اشتادان Eshtadan
نقل متن های معتبر و مستند علمی, فرهنگی,انتقادی از درگاه ها و گروه های تلگرامی با ذکر مأخذ و درج شناسه اشتادان؛
در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگی*
@Tabaa24
در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگی*
@Tabaa24
بیست و هشتم مردادماه سالروز درگذشت سیمین بهبهانی
پایان انتظار
مرا هزار امید است و هر هزار تویی
شروع شادی و پایان انتظار تویی
بهارها که ز عمرم گذشت و بیتو گذشت
چه بود غیر خزانها اگر بهار تویی؟
دلم ز هر چه به غیر از تو بود خالی ماند
در این سرا تو بمان، ای که ماندگار تویی
جهانیان همه گر تشنگان خون منند
چه باک زان همه دشمن؟ که دوستدار تویی
دلم صراحی لبریز آرزومندیست
مرا هزار امید است و هر هزار تویی
سیمین بهبهانی در تهران زاده شد. او فارغالتحصیل رشتۀ حقوق از دانشگاه تهران بود و سالها در دبیرستانهای پایتخت به دبیری اشتغال داشت.
در سال ۱۳۴۸ به عضویت شورای شعر و موسیقی رادیو ایران و در سال ۱۳۵۷ به عضویت کانون نویسندگان ایران درآمد.
او شاعری غزلسرا بود و بخشی از شهرت وی در سرودن غزلهایی با اوزان تازه و غیرمتعارف بود.
از مجموعههای شعری وی میتوان به سهتار شکسته، رستاخیز و خطی ز سرعت و از آتش اشاره کرد.
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
🔹https://www.group-telegram.com/eshtadan.com
پایان انتظار
مرا هزار امید است و هر هزار تویی
شروع شادی و پایان انتظار تویی
بهارها که ز عمرم گذشت و بیتو گذشت
چه بود غیر خزانها اگر بهار تویی؟
دلم ز هر چه به غیر از تو بود خالی ماند
در این سرا تو بمان، ای که ماندگار تویی
جهانیان همه گر تشنگان خون منند
چه باک زان همه دشمن؟ که دوستدار تویی
دلم صراحی لبریز آرزومندیست
مرا هزار امید است و هر هزار تویی
سیمین بهبهانی در تهران زاده شد. او فارغالتحصیل رشتۀ حقوق از دانشگاه تهران بود و سالها در دبیرستانهای پایتخت به دبیری اشتغال داشت.
در سال ۱۳۴۸ به عضویت شورای شعر و موسیقی رادیو ایران و در سال ۱۳۵۷ به عضویت کانون نویسندگان ایران درآمد.
او شاعری غزلسرا بود و بخشی از شهرت وی در سرودن غزلهایی با اوزان تازه و غیرمتعارف بود.
از مجموعههای شعری وی میتوان به سهتار شکسته، رستاخیز و خطی ز سرعت و از آتش اشاره کرد.
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
🔹https://www.group-telegram.com/eshtadan.com
Telegram
اشتادان Eshtadan
نقل متن های معتبر و مستند علمی, فرهنگی,انتقادی از درگاه ها و گروه های تلگرامی با ذکر مأخذ و درج شناسه اشتادان؛
در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگی*
@Tabaa24
در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگی*
@Tabaa24
Forwarded from عکس نگار
باب روز شده که هر که از سواد کمتر بهره دارد و کمتر درس خوانده لگدی هم به زبان فارسی بزند. اخیراً شنیده شد که یک مدعی جامعهشناسی گفته چه کسی گفته فارسی زبان مشترک اقوام ایرانی بوده؟ فارسی را در دورهٔ جدید زبان مراودات اقوام ایرانی کردهاند (نقل به مضمون).
گفتهاند فارسی هزار سال است یا کمی بیشتر که زبان مشترک میان اقوام ایرانی است. احتمالاً در این گفته هم تقصیری هست و شاید حدود پنج قرن دیگر نیز به این هزار سال باید افزود، به این معنی که فارسی از حدود قرن پنجم میلادی رفته رفته زبان دیوانی و اداری (اعم از اسناد درباری و قبالجات و اسناد مردمی) و زبان تجاری مشترک اقوام متمدّن و فرهنگآموختهٔ ایرانی از آموی تا دجله شده بوده است. فارسی دری از قرن سوم هجری (اگر نه پیشتر) به مرور زبان ادبی ایران نیز شده و در قرن ششم و هفتم دیگر تمامی نواحی ایران و بسیاری نواحی قفقاز تا دربند و آسیای صغیر و آنچه امروز آسیای میانه میگویند در حکم او بوده است و کمی بعد همین شأن را در هند به دست آورده. این چیزی است که از روشنی خورشید هم واضحتر است و اگر شبپرهای آن را نبیند، عیب آن روشنی نباید کرد. (نوشتهٔ زیر از استاد بو اوتاس است.)
https://www.group-telegram.com/YaddashtQaemmaqami
🔹https://www.group-telegram.com/eshtadan.com
گفتهاند فارسی هزار سال است یا کمی بیشتر که زبان مشترک میان اقوام ایرانی است. احتمالاً در این گفته هم تقصیری هست و شاید حدود پنج قرن دیگر نیز به این هزار سال باید افزود، به این معنی که فارسی از حدود قرن پنجم میلادی رفته رفته زبان دیوانی و اداری (اعم از اسناد درباری و قبالجات و اسناد مردمی) و زبان تجاری مشترک اقوام متمدّن و فرهنگآموختهٔ ایرانی از آموی تا دجله شده بوده است. فارسی دری از قرن سوم هجری (اگر نه پیشتر) به مرور زبان ادبی ایران نیز شده و در قرن ششم و هفتم دیگر تمامی نواحی ایران و بسیاری نواحی قفقاز تا دربند و آسیای صغیر و آنچه امروز آسیای میانه میگویند در حکم او بوده است و کمی بعد همین شأن را در هند به دست آورده. این چیزی است که از روشنی خورشید هم واضحتر است و اگر شبپرهای آن را نبیند، عیب آن روشنی نباید کرد. (نوشتهٔ زیر از استاد بو اوتاس است.)
https://www.group-telegram.com/YaddashtQaemmaqami
🔹https://www.group-telegram.com/eshtadan.com