Telegram Group Search
🔹نوشته‌های دریافتی 🔹

▫️
جنگ بر علیه اقلیت جنسی و زن‌کشی
▫️ یادداشتی کوتاه از عاطفه رنگریز

12 ژوئن 2025

اما باید گفت: در برابر این جنگ باید ایستاد.
قبل از هر چیز باید بگویم که به دلیل برساخته ‌شدن هویت دوتایی زن و مرد، در این نوشته به اجبار از مفهوم زن استفاده می‌کنم اما کوییر، ترنس و سایر اقلیت‌های جنسی را نیز در نظر دارم، زیرا که جنبش فمینیستی‌ به‌رغم بدفهمیْ مفهومی سیال است و خود هویت فمینیستی کلمه‌ای است مسموم که در نوشته‌ی دیگری به زودی درباره‌ی آن توضیح خواهم داد. پس قبل از شروع باید گفت که فمینیسم تعریف‌های مختلفی دارد اما در این یادداشت از هویت فمینیستی به معنای زن در مقابل مرد استفاده نمی‌شود‌ بلکه به معنای مبارزه برای زنان و اقلیت‌های جنسی به کار می‌رود.

با توجه به افزایش زن‌کشی در دو ماه اخیر در ایران، زن‌کشی همانند «نه به اعدام» به بحران اجتماعی حادی بدل شده که باید به آن توجه کرد و به کنش‌گری پرداخت. بی‌شک این دو بسیار با هم ربط دارند و هر دو قتل سیستماتیک محسوب می‌شوند. آیا باید گفت جنگی علیه بدن زنان برپاست؟ یک خشونت سیستماتیک پیچیده شامل خشونت‌های اقتصادی، اجتماعی و خشونت دولتی و مردسالاری؟ همان‌طور که
آمار وارلا، جامعه‌شناس و فعال حقوق مهاجران پیرامون کاروان‌های مهاجر زنان آمریکای مرکزی گفته است: «این فرار بیش‌تر به معنای گریز از یک ”تثلیث شوم“ است: خشونت علیه زنان، خشونت دولتی، خشونت ناشی از سرمایه‌داری.» (ورونیکا گاگو، بین‌الملل فمینیستی، ص18)

جامعه‌ی ایران با توجه به جنبش 1401 و موقعیتِ انقلابی زن، زندگی، آزادی دچار تحولات عظیمی شد که نیازمند تولید دانش برای تحلیل بحران‌ها و دستاوردهایش است. در پی موقعیت انقلابی زن، زندگی، آزادی شاهد تشدید سرکوب زنان توسط نیروهای ‌امنیتی بوده‌ایم تا جایی که احکام بسیاری برای زنان صادر شد، به عنوان مثال حکم 7 سال زندان برای ترجمه ‌کردن، و نیز افزایش اعدام‌ها. حساسیت حکومت در قبال هر گونه فعالیت درباره‌ی زنان شدید است. اما مسئله‌ی زن زندگی، آزادی ساخت یک کانون مقاومت و اعتراضی بود برای بازپس‌گیری «بدن»، که متاسفانه به نداشتن روسری آن هم به سطحی‌ترین شکل تقلیل داده شد، به جای آن‌که روسری را حالت نمادین تملک بدن ببینند. اما پرسش درست بهتر از تحلیل‌های پرطمطراق است: آیا موقعیت انقلابی زن، زندگی، آزادی کنش‌گری و سوژه‌گی زنان را چندین برابر نکرد و آیا این زن‌کشی‌‌‌‌ها به آن مرتبط است؟ پرسشی که بدان باید پرداخت.

در خصوص قتل زنان به چند عامل کلی می‌شود اشاره کرد که هر کدام نیازمند فرصتی برای توضیحات مفصل است.
حکومت جمهوری اسلامی و گفتمان ضدزن آن بنا به فقه و اسلام شیعیْ زن را مایملک مرد می‌داند (تمکین زن توسط شوهر امری طبیعی است، ارث مرد دو برابر است و... ). دولت با ایدئولوژی اسلامی زن را به موجودی که فرزندآوری می‌کند و بدنش از آن شوهر است تقلیل می‌دهد. البته ایدئولوژی پوشش اجباری و روسری از یک سو از دیگری‌سازی غرب می‌آید (بنگرید به عاطفه رنگریز، «طرح بازخوانی تاریخ زنان در ایران»، سایت نقد اقتصاد سیاسی) و بی‌شک با کنترل بدنْ، زن کنترل می‌شود، که از جمله مصادیق آن می‌توان به عدم حضور در استادیوم، کنترل سکسوالیته و غیره اشاره کرد. لذت جنسی زن هم که اصلاً مسئله نیست! و حفظ دوگانه‌سازی زن و مرد هم از واجبات است!

حربه‌ی دیگر حکومت جرم‌انگاری زنان است، برای نمونه صدور جریمه برای نداشتن روسری و توقیف اتومبیل و در موارد پیچیده‌تری که مردان سهیم هستند، سپردن حمل بار مواد مخدر به همسر یا فرزندان که سبب می‌شود در زندان‌ها شاهد حضور زنانی باشیم که به دلیل برعهده‌ گرفتن حمل بار مواد مخدر با حبس‌ابد و مجازات‌های سنگین روبه‌رو هستند. از موارد دیگر باید به بحث قوانین و موانع حقوقی اشاره کرد از جمله نداشتن حق طلاق و لزوم گرفتن اجازه از همسر برای خروج از کشور و ... . از سوی دیگر، دولت هم به دلیل کسر بودجه و سایر عوامل، وظایف خود را انجام نمی‌دهد: عدم‌حمایت از زنان سرپرست خانوار، عدم پرداخت حقوق بازنشستگان، عدم کارآیی قانون کار و کار کردن کودکان زیر 18 سال.

ادامه مطلب 👇🏼
ادامه مطالب از پست قبل👆🏼

در واقع، این‌جاست که پای سرمایه‌داری سیاسی اسلامی پیش کشیده می‌شود که با اقداماتی هم‌چون سیاست‌های توسعه و سلب‌مالکیت از حاشیه‌نشین‌ها (که به عنوان مثال سبب قتل آسیه پناهی شد)، یا به بهانه‌ی توسعه با هدف ساخت مال و پاساژ (مانند آن‌چه در مورد ده‌ونک شاهد بودیم) فرودستان را تحت‌فشار قرار می‌دهد. آنچه در سیستان و بلوچستان شاهدیم نمونه‌ی بارزی از این سیاست است. امید دارم که بتوانم این موارد را به طور مفصل در نوشته‌‌ی بعدی مورد بررسی قرار دهم. اما به طور خلاصه می‌توان گفت عامل سرمایه‌داری سیاسی اسلامی با اقتصاد غیررسمی مانند کارهای نامریی و بی‌مزد، سلسله مراتب ایجاد می‌کند و زنان را تحت‌سلطه و استثمار قرار می‌دهد و بدن زن را به کالایی برای تولیدمثل رایگان و لذت جنسی مردان بدل می‌کند و کار مراقبتی و نیز کارهای بازتولیدی را اصلاً به حساب نمی‌آورد. در این‌جا مردسالاری، که در پیوند با دولت و سرمایه‌داری است، منتفع می‌شود؛ همانند پدرسالاری در دستمزد که کار زن را به حساب نمی‌آورد و به عبارتی خودْ نماینده‌ی دولت و کارفرماست و در خانه ریاست می‌کند. خانه همان دولت کوچک است که زن بیش‌ترین آسیب را آن‌جا می‌‌‌بیند.

بحث تجاوز و «من هم» (me too) موردی دیگری است که متاسفانه در ایران نارچاریم دوباره به آن مفصلاً بپردازیم. اینکه چگونه فرهنگ تجاوز و خشونت یکی از عوامل مهمی است که منجر به قتل می‌شود یا آسیب‌پذیری زنان شده است. خلاصه آن‌که مسئله‌ی جنبش «من هم» یا «نه به اعدام»، حمایت از تشکل‌های کارگری و.... همه و همه باید پررنگ شوند. تنها با همبستگی و اتحاد می‌توانیم پیچیدگی استراتژیک خشونت را بررسی کنیم و این یادداشت با این امید نوشته شده است که صرفاً نطقه‌ی آغازی باشد از خودمان، که می‌کوشیم که در مقابل تلاش برای له‌کردن‌ بدن‌هایمان زنده بمانیم.

گاگو می‌نویسد: «جنگیدن یعنی مقابله با نیروهای مختلفی که ما را محدود می‌کنند، این به معنای یافتن راهی جدید برای زندگی در بدن‌هایمان است، در این جنگ خشونت نهفته‌ای آشکار می‌شود که برخی از بدن‌ها به عنوان ”تلف شده“ و برخی دیگر را به عنوان ”قابل بقا“ طبقه‌بندی می‌کند. این مبارزه به معنای آزادکردن نیروهای سرکوب‌شده و کنارگذاشتن پرده‌های دروغین است. جنگیدن به معنای پذیرش این واقعیت است که به ما حمله ‌شده و اراده‌ی جمعی بر آن است که در برابر خشونت‌های روزمره تسلیم نشویم. این بدان معناست که ما باید از ترس عبور کنیم.» (بین‌الملل فمینیستی، ورونیکا گاگو)

زنده باد زن، زندگی، آزادی!

#زن‌کشی #خشونت_علیه_زنان #زن_زندگی_آزادی #بازپس‌گیری_بدن‌ها #مردسالاری

🖋@naghd_com
نه به جنگ!
نه به رژیم جنگ و جنگ‌افروزی. نه به رژیم ضد انسانیِ اشغال‌گر و نسل‌کش!
نه به رژیم ارتجاعی زندان و شکنجه و اعدام!
همه‌ی نیروها در خدمت حفظ جان و زندگی همه‌ی مردم، به‌ویژه تهی‌دستان و کارگران!


#نه_به_جنگ

🖋@naghd_com
▫️ با جنگ، چهره به چهره

16 ژوئن 2025

🔸 شکسته‌شدن «سکوتِ» فضای زندگی روزمره با خروش و انفجار یک شورش و خیزش همواره با شور و نیرویی امیدبخش هم‌راه است، در حالی ‌که جنگ در نخستین گامْ پدیدآورنده‌ی ترس است؛ ترس از آوارگی و بی‌خانمانی، ترس از بر باد رفتن امکانات معاش، هر اندازه هم فقیرانه و تنگ‌دستانه و به‌ویژه در فقر و تنگ‌دستی، و سرآخر و مهم‌تر از هر چیز ترس از جان‌باختن خود و خویشان و بستگان و عزیزان. به‌همان اندازه که این هراس بدیهی و انسانی است، شادمانی نوکران و ریزه‌خواران سفله‌ی سفره‌ی آمریکا و اسرائیل از بمباران‌ها و کشتار مردم، پلید و پلشت و چندش‌آور و غیرانسانی است. این جانوران نه فقط دست‌کمی از سرکوب‌گران و شکنجه‌گران حاکم ندارند، بلکه به‌مراتب از آن‌ها بدترند و در ساحل امن لانه‌های‌شان در فرنگ و ینگه‌دنیا، رویای ناممکن جانشینی همین سرکوب‌گران و شکنجه‌گران را در سر می‌پرورانند. این‌ها همپالکی‌های همان جانوران بیمار و روان‌پریشی هستند که در ساحل تل‌آویو روی صندلی‌های راحتی‌شان لم داده بودند و از تماشای گزارش زنده‌ی بمباران غزه لذتی سادیستی می‌بردند.

🔸با این ‌حال نگاه به جنگ از منظر انسان زنده‌ای که تن و جانش از صدای بمب‌ها و انفجار می‌لرزد و هر ثانیه در انتظار مرگ خود و عزیزان خویش است با نگاه به جنگ از منظری درازدامنه‌تر و تاریخی تفاوت دارد. جنگ‌ها از منظری تاریخی جلوه‌ای از مبارزه‌ی طبقاتی‌اند. جنگ‌ها، شورش‌ها و انقلاب‌های بالقوه یا بالفعلِ سرکوب‌شده یا شکست‌خورده و طغیان‌های پنهان‌اند. جنگ‌ها، کاراترین و بسا ناگزیرترین راه مقابله با انقلاب‌اند. جنگ‌ها ممکن است به انقلاب‌ها ختم شوند، اما هم‌چنین می‌توانند به تحکیم دیکتاتوری تازه‌ای بیانجامند.

🔸اما ترس از جنگ، هرچند احساسی بدیهی و انسانی است، احساسی پایدار نیست. از میان همان‌هایی که در وهله‌ی نخست از ترس و درماندگی می‌نالند، دیر یا زود کسانی پیدا می‌شوند که به فکر چاره‌جویی می‌افتند؛ آن‌ها که بی‌باک‌ترند، زودتر. احساس ترس فردی یا نگرانی برای جان خود و خویشان و نزدیکان خود اندک اندک به مجرای هم‌دلی و هم‌بستگی با انسان‌های دیگری می‌افتد که آن‌ها نیز در همین موقعیت هولناک قرار دارند...

🔹در نقد بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-4Ph

👇🏽

🖋@naghd_com
نوکران مزدور جنگ‌افروزان

درست است که رژیم سرکوب‌گر جمهوری اسلامی مانع پای‌گیری تشکل‌های سیاسی و صنفی و رسانه‌های آزاد و مترقی بوده است و هرگونه تلاش در این راه را با زندان و شکنجه و اعدام پاسخ داده است، اما نهادها و کانون‌هایی هر اندازه کوچک که به‌رغم تحمل دشوارترین شرایط سرکوب، از کشتار زندانیان سیاسی و قتل‌های زنجیره‌ای گرفته تا زندان و شکنجه و تهدید و تحریم‌های مداوم، پای گرفته‌اند یا هستی‌شان را با چنگ و دندان حفظ کرده‌اند، با گشایش کوچک‌ترین روزنه و شکاف به سوی آزادی، به نهادهای صنفی و سیاسی و فرهنگی  بزرگ و گسترده و قدرتمندی بدل خواهند شد و به جای پهن کردن فرش زرین زیر پای پهلوی‌چی‌ها و ساواکی‌ها و همه‌ی خیال‌پردازان ریز و درشت نوکر ترامپ و نتانیاهو و صهیونیسم و «دمکراسی» و کمیته‌ی نوبل و حقوق بشر و فستیوال‌های خر رنگ کن، زمینه‌ی محاکمه‌ی دزدان و غارتگران ثروت مردم را فراهم خواهند آورد. با این حال هر اندازه هم که رویای چلبی و غانی و کرزای شدن خیالی خام باشد، نباید خطر این افراد و نیروهایی را که می‌توانند به پشتوانه‌ی پول و حمایت مالی خارجی، دار و دسته‌های اوباش مزدور و نیز، مغزشویی‌های ناشی از توهم بازگشت به «دروازه‌های تمدن بزرگ» آریامهری نقشی در آینده‌ی زندگی مردم ایفا کنند، دست‌کم گرفت و باید از همین امروز در اندیشه‌ی مقابله‌ی موثر و سازمان‌یافته علیه آن‌ها بود.

غیب‌گویانه نمی‌توان درباره‌ی آینده سخن گفت، اما با اطمینان کامل می‌توان گفت که پویایی یک جنبش اجتماعی و منطق مبارزه‌ی طبقاتی قدرتی هزاران بار بیش‌تر از خیال‌پردازی‌ پادوهای دون‌پایه‌ی قاتلانی دژخیم دارد که امروز بر سر مردم ما بمب می‌ریزند.

جایگاه آن‌هایی که امروز بر اجساد مردگان ما می‌رقصند و در ویرانی خانه و کاشانه‌ی مردم و آوارگی آن‌ها پای‌کوبی می‌کنند، جایگاه خائنان و جنایت‌پیشه‌گان است، نه جایگاه منادیان و پیام‌‌آوران آزادی.

#نه_به_جنگ

🖋@naghd_com
▫️ چرا آمریکا با ایران در حال جنگ است

29 ژوئن 2025

نوشته‌ی: مایکل هادسون
ترجمه‌ی: احمد سیف

🔸 مخالفان جنگ با ایران می‌گویند که این جنگ در راستای منافع آمریکا نیست، چراکه ایران تهدید آشکاری برای ایالات متحده محسوب نمی‌شود. اما این استدلال منطقی از درک منطق نئوکان‌ها غافل می‌ماند؛ منطقی که بیش از نیم قرن است سیاست خارجی آمریکا را هدایت کرده و اکنون در آستانه‌ی شعله‌ور کردن شدیدترین جنگ خاورمیانه از زمان جنگ کره تا به امروز است. منطق نئوکان‌ها آن‌چنان تهاجمی و برای غالب مردم مشمئزکننده است و آن‌قدر با اصول بنیادین حقوق بین‌الملل، منشور سازمان ملل و حتی قانون اساسی ایالات متحده در تضاد است که طراحان این استراتژی به‌درستی از بیان صریح آن‌چه در میان است، ابا دارند.

🔸 اکثر بحث‌های کنونی درباره تحولات ژئوپولیتیکی اقتصاد جهانی، به‌درستی بر تلاش گروه بریکس و دیگر کشورها برای رهایی از سلطه‌ی آمریکا از طریق حذف دلار از مبادلات تجاری و سرمایه‌گذاری متمرکز است. با این حال، پویاترین عامل شکل‌دهنده اقتصاد بین‌الملل در حال حاضر، تلاش‌های دولت دونالد ترامپ از آغاز ریاست‌جمهوری‌اش برای وادار کردن دیگر کشورها به پذیرش نظم اقتصادی آمریکا‌محور است؛ به این معنا که از تمرکز تجارت و سرمایه‌گذاری خود بر چین و سایر کشورهایی که به دنبال استقلال اقتصادی از آمریکا هستند، خودداری کنند (با توجه به این‌که تجارت با روسیه از پیش تحریم شده بود). جنگ با ایران نیز بخشی از همین هدف است: یعنی جلوگیری از تجارت ایران با چین و روسیه و مقابله با انحراف از نظم نئولیبرال آمریکامحور.

🔸 ایران صرفاً حلقه‌ی پایانی برای کنترل کامل بر خاورمیانه، نفت آن و ذخایر دلاری‌اش نیست. ایران حلقه‌ای کلیدی در طرح کمربند و جاده‌ی چین است که مسیر جدیدی از حمل‌ونقل ریلی به سمت غرب موسوم به جاده ابریشم نوین را هدف قرار داده است. اگر ایالات متحده بتواند دولت ایران را سرنگون کند، این کریدور حمل‌ونقلی که چین تاکنون ساخته و می‌خواهد به غرب گسترش دهد، مختل می‌شود...

🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-4PZ

#مایکل_هادسون #احمد_سیف
#جنگ_ایران_اسرائیل #ترامپ #آمریکا

👇🏽

🖋@naghd_com
در کنار همشهریان افغانستانی‌مان و در برابر این فاشیسم عریان و عادی‌سازی آن بایستیم.
🖋@naghd_com
گفتمان نژادپرستانه و سیاست مهاجرستیزانه‌ای که در چند سال گذشته روندی رو به رشد داشت و در ماه‌های اخیر شدتی بی‌سابقه یافته بود، پس از حمله‌ی وحشیانه‌ی اسراییل به ایران و جنگ 12‌روزه اینک ابعادی هولناک و تاریک به خود گرفته است. هم‌دستی و هم‌سویی آن‌ها که دیروز از ریختن بمب‌ها و موشک‌های رژیم نسل‌کش اسراییل بر سر مردم هلهله‌ی شادی سر می‌دادند و آن‌ها که امروز با بزک ملی‌گرایی و «اقتدار ملی» و «امنیت» خواستار سلب حق زندگی، کار و تحصیل از هزاران مهاجر هستند عریان‌تر از آن است که نیاز به توضیح داشته باشد.

جنگ برای‌ رژیم ستم و استثمار، برای رژیم شکنجه و اعدام، همواره «نعمت» بوده است. برچسب‌های «مهاجر قانونی» و «مهاجر غیرقانونی» صرفاً پرده‌پوشی مضحکی است برای پنهان کردن دشمنی تاریخی و طبقاتی این رژیم با ستم‌دیده‌ترین و به حاشیه ‌رانده‌شده‌ترین مردمان؛ برای پرده انداختن بر این واقعیت که این رژیم از این نظر فرقی با آن دموکراسی‌های پوشالی غربی ندارد که می‌کوشند با دیگری‌سازی هم‌بستگی و هم‌دلی به وجود آمده میان ستم‌دیدگان را به نفع خود مصادره کنند. نوک پیکان حمله‌ اینک به سوی مهاجرانی نشانه رفته است که سال‌ها بدون برخورداری از ابتدایی‌ترین حقوق انسانی و شهروندی در ایران استثمار شده‌اند تا فراموش کنیم که شهروند افغانستانی‌ از آن‌هایی که هر روز ما را استثمار می‌کنند، از آن‌ها که هر روز ما را به درفش و داغ و زندان تهدید می‌کنند «هم‌وطن‌»‌‌تر و هم‌سرنوشت‌تر است.

در این میان از یاد نباید برد که حمله به افغانستانی‌های ساکن ایران و ایرانی‌های افغانستانی‌تبار گرچه از سوی رژیم هدایت و اجرا می‌شود اما بدون هم‌سویی و هم‌صدایی (یا سکوت) شنیع بخشی از جامعه امکان‌پذیر نبوده، نیست و نخواهد بود. بی‌گمان بخش بزرگی از جامعه هم با افغانستانی‌ها هم‌دل است اما شوربختانه صدایی چندان بلند ندارد که مقابل این موج غیرانسانی بایستد. صدایمان را بلند کنیم. در کنار همشهریان افغانستانی‌مان و در برابر این فاشیسم عریان و عادی‌سازی آن بایستیم. اگر امروز فریاد خشم و شرم ما پژواکی بلند نداشته باشد، اگر امروز جبهه‌ای برای مقاومت دربرابر دیگری‌هراسی و فاشیسم شکل ندهیم این موج به افغانستانی‌ها، کوردها، بلوچ‌ها و بهاییان و همه آن‌هایی که امروز «دیگری» خوانده می‌شوند محدود نخواهند ماند. برای نظام ستم و استثمار و سلطه همه سرانجام، و به نوبت، دیگری هستیم.

#نه_به_نژادپرستی
#نه_به_جنگ

https://www.group-telegram.com/naghd_com.com/1121

🖋@naghd_com
▫️ «صهیونیسم در حکم میراث کوروش»:
▫️ ناسیونالیسم نیابتیِ ایرانیان دیاسپورا


6 ژوئیه‌ 2025

نوشته‌ی: لادن رهبری
ترجمه‌ی: مهرداد امامی

📝 توضیح مترجم: مقاله‌ی حاضر در شرایطی نوشته و ترجمه شده است که به نظر می‌رسد ایرانیان دیاسپورا در مقایسه با سال‌های پیشْ بیش از هر زمان دیگری شیفته‌ی گفتارهای راست افراطی شده‌اند. گفتارها و کردارهای سلطنت‌طلبان ایرانی به رهبری رضا پهلوی پس از بروز قیام ژینا و تحولات بعدی در منطقه (نسل‌کشی اسرائیل در غزه) نشان‌گر خطرات جدی برای تمام شکل‌های مقاومت و مبارزه در ایران و فراتر از مرزهای آن است. در شرایطی که بیش‌تر فضاهای رسانه‌ای، شبکه‌های اجتماعی و اکتیویستی در اختیار نمایندگان جریان راست افراطی ایرانی هستند، افشای ماهیت این گرایشات و مقابله با آن‌ها برای تمام نیروهای مترقی ضرورت دارد. نویسنده‌ی مقاله دکتر لادن رهبری، استاد جامعه‌شناسی در دانشکده‌ی علوم اجتماعی و رفتاری دانشگاه آمستردام هلند است. جامعه‌شناسی سیاسی، سیاست جنسیتی، مهاجرت، دین، بدن و رسانه‌های دیجیتال حوزه‌های تخصصی وی هستند. ترجمه‌ی این مقاله با اجازه‌ی نویسنده برای انتشار در سایت نقد انجام شده است. لازم به ذکر است که مقاله‌ی حاضر قبل از جنگ اخیر اسراییل با ایران نوشته و ترجمه شده است.


🔸 مقاله‌ی حاضر به بررسی فعالیت‌های آنلاین گروهی از ایرانیان دیاسپورا می‌پردازد، افرادی که با بیان علنی حمایت از اسرائیل و صهیونیسم نمایش‌گر ناسیونالیسم نیابتیِ اسرائیلی به صورت آنلاین هستند. مقاله‌ی حاضر به واسطه‌ی تحلیل پُست‌ها، بازنشرها و نظرات منتشرشده در شبکه‌ی ایکس (توییتر سابق) پس از حمله‌ی حماس به اسرائیل در 7 اکتبر 2023 با استفاده از هشتگ #IraniansStandWithIsrael به دنبال پرده‌برداری از انگیزه‌های ایدئولوژیک و سیاسی در پس ناسیونالیسم نیابتیِ حامی اسرائیل این گروه از ایرانیان دیاسپوراست.

🔸 در ابتدا مروری بر موج‌های مهاجرتی پس از انقلاب 1979 ایران خواهم داشت که منتهی به پراکندگی وسیع دیاسپورای ایرانی در سراسر جهان شدند. این بخش خطوط کلی ترکیب جمعیتی ایرانیان دیاسپورا و انگیزه‌هایشان برای خروج از ایران را ترسیم می‌کند و مبنایی برای درک تنوع و وابستگی‌های سیاسی آن‌ها به دست می‌دهد. در بخش بعدی، به واکاوی مفاهیم ایرانیت، دیاسپورای افراطی، ناسیونالیسم نیابتی و ناسیونالیسم از راه دور می‌پردازم و به بررسی طرق و پلتفرم‌های مختلفی می‌نشینم که ایرانیان دیاسپورا از خلال آن‌ها حمایت خود از ناسونالیسم اسرائیلی را ابراز کرده‌اند. پس از ارائه‌ی خطوط کلی روش‌شناسی پژوهش، مقاله به ارائه‌ی یافته‌های برآمده از تحلیل کیفی انجام‌شده حول پُست‌های پلتفرم ایکس با هشتگ مذکور می‌پردازد و بر نگرش‌های مثبت گروهی از ایرانیان دیاسپورا در قبال ناسیونالیسم اسرائیلی تأکید خواهد داشت و این‌که چگونه این نگرش‌ها به انگاره‌ی نژادمحور «ایرانیت اصیل» گره می‌خورند.

🔸 مایلم تأکید کنم که خصلت‌نشان دیاسپورای ایرانی تکثرگرایی و پیچیدگی و تنوع بر اساس وابستگی‌های اتنیکی، زبانی، اجتماعی-اقتصادی، سیاسی و مذهبی است. هم‌چنین تفاوت‌های طبقاتی وسیعی درون دیاسپورای ایرانی موجود است، هرچند (خود)بازنماییِ مسلط آن مربوط به دیاسپورای طبقه متوسط و بالا می‌شود. افزون بر این، بسیاری از پرسش‌های اساسی حول باورهای سیاسی آن‌ها از قبیل پیوند بین حمایت از صهیونیسم و سلطنت‌طلبی و محبوبیت این حمایت‌ها در میان اعضای دیاسپورا بی‌پاسخ ماندند و نیازمند پژوهش بیش‌ترند. قصدم در این مقاله، تعمیم یافته‌ها به کل جماعت دیاسپورا نبوده است. اگرچه شواهد واضحی از حمایت دیاسپورای ایرانی از اسرائیل و صهیونیسم وجود دارند، بسیاری از ایرانیان در داخل و خارج از کشور هم‌بستگی خود را با رنج فلسطینیان ابراز کرده‌اند. در عوض، من کوشیدم نشان دهم که چگونه بخش‌هایی از دیاسپورای ایرانی که ناسیونالیسم نیابتی اسرائیلی را به جا می‌آورند، خود را به صورت آنلاین ابراز می‌کنند و برای مشروعیت‌بخشی به دیدگاه‌های خود از چه انواع گفتمان‌هایی بهره می‌برند. یکی از سهم‌های این پژوهش پیچیده‌سازی این فرضیه است که سیاست دیاسپورا همواره وطن را هدف می‌گیرد و گاهی کشور میزبان را...

🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-4Qz

#لادن_رهبری #مهرداد_امامی
#اسرائیل #دیاسپورای_ایرانی #ناسیونالیسم_نیابتی
#فاشیسم #صهیونیسم

👇🏽

🖋@naghd_com
🔹نوشته‌های دریافتی 🔹

▫️ مسئله‌ی فلسطین و مبارزه‌ با امپریالیسم

▫️ چرا مبارزه برای فلسطین مبارزه‌ با امپریالیسم آمریکا در منطقه است؟


13 ژوئیه‌ 2025

نوشته‌ی: آدام هنیه
ترجمه‌ی: محمد غزنویان

🔸 جنگِ توأم با نسل‌کشی اسرائیل در غزه، در ماه‌های گذشته، موجی بی‌سابقه از اعتراض‌ها و آگاهیِ جهانی پیرامون فلسطین ایجاد کرده است. میلیون‌ها نفر به خیابان‌ها آمده‌اند، اردوگاه‌های اعتراضی در دانشگاه‌های سراسر جهان گسترده شده‌اند، کنش‌گرانِ دلیر، بنادر و کارخانه‌های اسلحه‌سازی را مسدود کرده‌اند و درکی عمیق شکل گرفته که اکنون بیش از هر زمان دیگریْ کارزاری جهانی برای خروج سرمایه‌گذاری و تحریم اسرائیل لازم است. توجهِ گسترده‌ای که به پرونده‌ی آفریقای جنوبی علیه اسرائیل در دیوان بین‌المللی دادگستری شد، به تقویتِ توانِ این جنبش‌های مردمی یاری رسانده است؛ پرونده‌ای که نه تنها واقعیتِ نسل‌کشی اسرائیل را به شدت برجسته کرده، بلکه سماجتِ کشورهای اصلی غربی در رابطه با تسهیل اقدامات اسرائیل در نوار غزه و فراتر از آن را نیز آشکار کرده است.

🔸 با این حال و به‌رغم این موج جهانیِ هم‌بستگی با فلسطین، هنوز چندین برداشت نادرست پیرامون چگونگی بحث درباره‌ی مسئله‌ی فلسطین و پرداختن به آن وجود دارد. سیاست‌های مربوط به فلسطین اغلب از منظرِ اسرائیل، کرانه‌ی باختری و غزه مداقه می‌شوند و پویش‌‌های گسترده‌تر منطقه‌ا‌ی خاورمیانه و بستر جهانی‌ای که استعمارِ مبتنی بر شهرک‌سازی (settler colonialism) اسرائیل در آن عمل می‌کند، نادیده گرفته می‌شود. به‌همین ترتیب، هم‌بستگی با فلسطین نیز عمدتاً به مساله‌ی نقض گسترده‌ی حقوق بشر و تخطی‌های بی‌وقفه‌ی اسرائیل از حقوق بین‌الملل نظیر کشتارها، بازداشت‌ها و سلب‌مالکیت که فلسطینی‌ها هشت‌دهه با آن دست‌وپنجه نرم می‌کنند، تقلیل می‌یابد. مشکل این چارچوب‌بندیِ مبتنی بر حقوق بشر این است که مبارزه‌ی فلسطینی‌ها را از بسترِ سیاسی‌اش تهی می‌کند و از توضیحِ دلیل حمایتِ بی‌قید‌وشرط کشورهای غربی از اسراییل بازمی‌ماند. و هنگامی‌که این پرسش اساسی درباره‌ی دلیل حمایت غرب مطرح می‌شود، بسیاری آن را به وجود «لابی حامی اسرائیل» در آمریکای شمالی و اروپای غربی نسبت می‌دهند که دیدگاهی‌ست نادرست و به‌لحاظ سیاسی خطرناک که رابطه‌ی میان دولت‌های غربی و اسرائیل را اساساً به‌اشتباه تبیین می‌کند.

🔸 هدف من در این نوشتارْ ارائه‌ی رویکردی بدیل برای درک مسأله فلسطین است که آن را در بستر گسترده‌تر منطقه و جایگاه محوری خاورمیانه در جهانی متمرکز بر محور سوخت‌های فسیلی قرار می‌دهد. استدلال اصلی من این است که حمایتِ بی‌دریغ آمریکا و کشورهای اصلی اروپایی از اسرائیل را نمی‌توان خارج از این چارچوب فهمید. اسرائیلْ در حفظ منافع امپریالیستی غرب ــ به‌ویژه منافع آمریکا ــ در خاورمیانه نقش اساسی ایفا کرده است. این نقشْ دوشادوشِ دیگر ستون مهمِ سلطه‌ی آمریکا در منطقه، یعنی پادشاهی‌های نفت‌خیز عرب حوزه‌ی خلیج فارس، اساساً عربستان سعودی، ایفا شده است. روابطِ به‌سرعت متحول میان کشورهای خلیج فارس، اسرائیل و آمریکا، برای درک لحظه‌ی کنونی اهمیت اساسی دارد، به‌ویژه در شرایطی که قدرت جهانی آمریکا نسبتاً تضعیف شده است...


🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-4Rc

#آدام_هنیه #محمد_غزنویان
#امپریالیسم #فلسطین #رابطه_آمریکا_اسراییل
#سوخت_فسیلی #خاورمیانه

👇🏽

🖋@naghd_com
🔹نوشته‌های دریافتی 🔹

▫️جنگ و کینه‌توزی در وضعیت تعلیق

نوشته‌ی: آرمان مسعودی

16 ژوئیه‌ 2025

🔸تحولات رخ‌داده در این بازه‌ی زمانی کوتاه چنان پیاپی و سهمگین بود که جامعه، در مواجهه با شوک ناشی از آن، دچار احساساتی متناقض شد. وضعیتی تعلیق‌گونه، غیرقابل‌پیش‌بینی و هم‌راه با عصبیتی آشکار پدید آمد. این نوشتار در تلاش است تا واکنش‌های گوناگون به این رخداد را در قالب مفهوم «کین‌توزی» (ressentiment) صورت‌بندی کند؛ مفهومی که ردّ آن را می‌توان در بسیاری از واکنش‌های روزهای اخیر مشاهده کرد و شاید بتوان ریشه‌ی بسیاری از تعارض‌های موجود در جامعه را با تکیه بر آن تفسیر کرد.

🔸مهم‌ترین چهره‌ای که پس از نیچه خوانشی نو از کین‌توزی ارائه داد ــ و این نوشتار نیز بیش‌تر بر آرای او تکیه دارد ــ ماکس شلر بود. شلر برخلاف نیچه، کین‌توزی را صرفاً مختص ضعیفان یا فرودستان نمی‌دانست. او با نگاهی پدیدارشناختی و روان‌شناختیْ بر این باور بود که هرگاه انسان، فارغ از جایگاه اجتماعی یا سیاسی‌اش، نتواند خشم یا میل به انتقام خود را به‌صورت فعالانه ابراز کند، این انرژی سرکوب‌شده به فرآیندی از بازسازی ارزش‌ها بدل می‌شود؛ فرآیندی که هدف نهایی‌اش تخریب ارزش‌های دیگری و جای‌گزینی آن‌ها با ارزش‌های مطلوب خویش است. به بیان دیگر، کین‌توزی نوعی انباشتِ حس ضعف و تحقیر است که در لحظه‌ی فورانْ به کنش‌هایی پرخاش‌گرانه، افراطی و عاری از هرگونه ملاحظات اخلاقی یا انسانی منتهی می‌شود.

🔸حال باید پرسید: کین‌توزی در وضعیت کنونی ایران چگونه نمود یافته است؟ بستر زمانی مورد نظر، به‌طور مشخص از تاریخ ۲۳ خرداد ۱۴۰۴ و با حملات غافل‌گیرکننده‌ی ارتش اسرائیل به ایران آغاز شد؛ حمله‌ای که شوکی عظیم را به جامعه وارد ساخت و مردم را در بهتی سنگین فرو برد. در این میان، طیف‌های مختلف سیاسی بلافاصله وارد میدان شدند و واکنش‌هایی گوناگون از خود نشان دادند. در ادامه، تلاش می‌شود برخی از این واکنش‌ها از منظر کین‌توزانه مورد واکاوی قرار گیرند...


🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-4Rq


#آرمان_مسعودی #کین‌توزی #حمله_اسراییل #وضعیت_تعلیق

👇🏽

🖋@naghd_com
🔹نوشته‌های دریافتی 🔹

▫️ نوبت حذف «دیگری» است

نوشته‌ی: شکیبا عسگرپور

20 ژوئیه‌ 2025

🔸 اخراج هولناک هزاران مهاجر افغانستانی، شنیده شدن صدای پای فاشیسم، نه! خودِ فاشیسم است. برای حکومتی که پیش از جنگ ۱۲ روزه نیز با تعیین ضرب‌العجل تاریخ ۱۵ تیرماه از رد مرزِ ــ آن‌چه مهاجر غیرقانونی می‌نامد ــ خبر داده بود، گویی این جنگ، هم‌چون کاتالیروز یک «حذف» گسترده با تکیه بر گزاره‌ی «حفظ امنیت ملی» بود. این اخراج چند روزه، ماحصل قریب بر چهار سال بسترسازی‌ مختلف حاکمیت از طریق رسانه (با پروپاگاندایی چندوجهی)‌، بهره‌جویی از شرایط فقر گسترده و نابسامانی اقتصادی و در حقیقت، مانوری ژئوپولتیکی‌ در مرزهای شرقی و در قبال طالبان بود. تبلور این هم‌گرایی فاشیستی که به‌صورت هم‌زمان توانست طیف‌های بعضاً متخاصم سیاسی را حول یک خواست واحد ــ یعنی اخراج مهاجران افغانستانی ــ متحد کند، در دو بازه‌ی زمانی روزهای پساسرکوب قیام ژینا و در خلال جنگ ۱۲ روزه و پس از آتش‌‌بس، منسجم شد و سرانجام به وقوع پیوست.

🔸 در بخش پروپاگاندای رسانه‌ای، آن هم به‌مدد پا به میدان نهادن ارگان‌های خبری رسمی حاکمیت، نخستین قدم، تکیه بر گزاره‌هایی نظیر «تغییر بافت جمعیتی به دلیل جمعیت بالای افغانستانی‌ها در شهرهای ایران»، «آمار بالای زاد و ولد»، فوکوس چندجانبه بر امر «بزه‌کاری»، و جاسوس و عامل خراب‌کاری نامیدن افغانستانی‌ها در ایران تا مسائل اقتصادی، فرهنگی و «هویت ملی» بود.

🔸 این موارد، سرفصل‌های اصلی برنامه‌‌های ضدمهاجرتی و تخصیص بودجه‌های کلان، در اخراج مهاجران در کشورهای اروپایی و آمریکا نیز هست. به‌عنوان نمونه، پرداخت به سه مسئله‌ی اصلی تغییرات دموگرافیک، اقتصاد و امنیت جامعه، در کشوری مثل آمریکا منجر به تاسیس نهادی با هزاران کارمند و ایجنت و بودجه‌ای میلیون دلاری شده است که تمام توش و توان آن، اخراج ۲۰۰ هزار کارگر مکزیکی و سایر مهاجران بدون مدرک است. اما در جغرافیای ایران، این مدولار امنیتی/سیاسی/اقتصادی در قبال مهاجران افغانستانی با یک بسترسازی چندساله و متکی بر بحران‌های سیاسی و دست‌آخر در قالب «مطالبه‌ای ملی» به پیش رفته. اما این روند چگونه میسر شده است؟

🔸 در حالی که جهت‌گیری و گفتمان غالب حاکمیت در تمامی سال‌های گذشته، مهاجران افغانستانی را «بار اضافی بر دوش اقتصاد ملی» معرفی کرده است، اما تمامی آمار رسمی و داده‌های مالی حاکی از آن است که حضور و فروش نیروی کار ارزان‌قیمت زنان، مردان و کودکان افغانستانی ــ چه قانونی و چه آن‌چه غیرقانونی می‌نامند ــ سود هنگفت و فراوانی برای ارگان‌های اجرایی و اقتصاد کشور به هم‌راه داشته است...

🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-4S0

#شکیبا_عسگرپور #مهاجران_افغانستانی #نه_به_نژادپرستی #فاشیسم #دیگرستیزی

👇🏽

🖋@naghd_com
🔹نوشته‌های دریافتی 🔹

▫️ دو نامه از رزا لوکزامبورگ و کلارا زتکین
▫️ در آستانه‌ی انقلاب آلمان


ترجمه‌ی: صمد وکیلی

23 ژوئیه‌ 2025

🔸 تحولات نوامبر ۱۹۱۸ در آلمان نقطه عطفی در تاریخ جنبش کارگری جهانی بود. پایان جنگ جهانی اول، سقوط سلطنت و خیزش شوراهای کارگران و سربازان، امکان واقعی گذار به سوسیالیسم را پدید آورد. در چنین شرایطی، نوع مداخله‌ی نیروهای انقلابی، سازمان‌دهی طبقه‌ی کارگر و رابطه میان حزب و توده‌ها به پرسش‌هایی اساسی و فوری برای جنبش بدل شد.

🔸 مکاتبه‌ی کلارا زتکین و رزا لوکزامبورگ در این وضعیت بحرانی و در عین حال امیدبخش اهمیتی خاص می‌یابد. نامه‌ای که زتکین در ۱۷ نوامبر به رزا می‌نویسد و پاسخ لوکزامبورگ در ۲۴ نوامبر، هم پیوند رفاقتی و هم نزدیکی نظری این دو شخصیت برجسته‌ی جنبش کارگری را نشان می‌دهد.

🔸 زتکین در نامه‌اش، ضمن اشاره به بحران درونی حزب سوسیال دمکرات مستقل آلمان و تردیدهایی که میان فعالان انقلابی درباره‌ی ادامه‌ی حضور در این حزب وجود داشت، از لوکزامبورگ راهنمایی و داوری می‌خواهد. او با مسئولیت‌پذیری نسبت به جایگاهش هشدار می‌دهد که خروج شتاب‌زده و بدون آمادگی نظری و سازمانی لازمْ تنها به انزوا و انفعال نیروهای چپ خواهد انجامید. بنابراین، بر ضرورت زمان‌بندی دقیق، هماهنگی جمعی و حرکت به سوی تأثیرگذاری توده‌ای تأکید می‌کند.

🔸 لوکزامبورگ نیز در پاسخ، ضمن استقبال از هم‌فکری زتکین، بر اصولی مشابه پای می‌فشارد. او رویکردهای سکتاریستی و جدایی شتاب‌زده از حزب سوسیال‌دموکرات مستقل آلمان را رد می‌کند و اهمیت کار سیاسی در میان توده‌ها را برجسته می‌سازد. از نظر رزا، در شرایط فعلی آن‌چه اولویت دارد نه اعلام جدایی، بلکه «اثرگذاری عمیق و مستمر» بر آگاهی سیاسی کارگران و پیش‌برد روند انقلابی از درون جنبش است. او تأکید می‌کند که وظیفه‌ی نیروهای انقلابی نه فقط ترک حزبی با مواضع متزلزل، بلکه سازمان‌دهی سنجیده و آگاهانه برای کسب هژمونی سیاسی در میان توده‌هاست.

🔸 این مکاتبه، فراتر از یک گفت‌وگوی شخصی یا سازمانی، نمونه‌ای از شیوه‌ی دیالکتیکی در تحلیل شرایط انقلابی است. هر دو با دقتی مارکسیستیْ توازن قوا، وضعیت ذهنی و عینی طبقه‌ی کارگر و امکان‌های واقعی برای جدایی مؤثر را بررسی می‌کنند. آن‌ها وظیفه‌ی استراتژیک لحظه را به خوبی درمی‌یابند: ساختن حزبی کارگری، انقلابی و توده‌ای، نه بر پایه‌ی شتاب و احساسات، بلکه بر اساس تحلیل مشخص از شرایط مشخص.

🔸 امروزه که مسئله‌ی سازمان‌دهی سوسیالیستی و نسبت آن با جنبش‌های توده‌ای در دستور کار قرار دارد، بازخوانی این نامه‌ها می‌تواند افقی روشن‌تر پیش روی کنش‌گران چپ بگشاید: این‌که چگونه باید وفاداری به آرمان‌های انقلابی را با عقلانیت تاکتیکی و فهم تاریخی درآمیخت و این بی‌تردید یکی از درس‌های ماندگار این مکاتبه تاریخی است.

🔹 این دو نامه را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-4Sl

#کلارا_زتکین #رزا_لوکزامبورگ #صمد_وکیلی
#انقلاب_آلمان #سازمان‌دهی

👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ مارکس جوان درباره‌ی دولت

آرتور اف. مگ‌گاورن
ترجمه‌ی: حسن مرتضوی

27 ژوئیه‌ 2025

🔸 مارکس جوان در دهه‌های اخیر کانون توجه چشم‌گیری بوده است. اما این توجه عمدتاً بر مفهوم «بیگانگی» و انسان‌باوری مارکس متمرکز شده و اغلب اندیشه‌ی سیاسی او را نادیده گرفته‌اند. این غفلت نسبی تعجب‌برانگیز است، چرا که مسئله‌ی دولت به‌وضوح موضوع محوری تمامی نوشته‌های مارکس پیش از دست‌نوشته‌های اقتصادی و فلسفی ۱۸۴۴ بود و دست‌کم پس از آن نیز اهمیت خود را حفظ کرد. بنابراین، مطالعه‌ی حاضر تنها به مسئله‌ی دولت می‌پردازد. تلاش می‌کنیم تا تحول اندیشه‌های سیاسی مارکس را از ۱۸۴۰ تا ۱۸۴۵ دنبال کنیم و نشان دهیم که چگونه حتی معنای واژه‌ی «دولت» نیز تغییر می‌کند تا تحولات فکری او را بازتاب دهد.

🔸 در این مطالعه کوشیده‌ایم تصویری جامع از اندیشه‌ی سیاسی مارکس جوان ارائه دهیم. اما به عنوان راهنما می‌توانیم از پیش مهم‌ترین نتایج حاصل شده در مورد هر مرحله از تکامل فکری او را یادآور شویم:


▫️۱۸۴۱- ۱۸۴۰: مارکس هنوز دیدگاه‌های سیاسی خود را بیان نمی‌کند، اما نوشته‌های هگلی‌های جوان موضعی را ارائه می‌دهند که از پیش نسبت به تصور هگل از دولت سلطنتی نقادانه است.

▫️ ۱۸۴۲: مارکس در مقالاتش برای راینیشه تسایتونگ از ایده‌ی «دولت عقلانی» دفاع می‌کند، اما مقصود او کل جامعه است، نه صرفاً کارکردهای سیاسی دولت. این تمایز را مفسران نادیده گرفته و مارکس را در این دوره صرفاً یک دموکرات سیاسی و هگلی رادیکال‌تر معرفی کرده‌اند.

▫️ ۱۸۴۳: مارکس در نقد فلسفه‌ی حق هگل از «دولت سیاسی» به دلیل ناتوانی در دربرگرفتن تمامی زندگی جامعه انتقاد می‌کند. اما در راستای اندیشه‌اش هنگامی که از «نابودی» دولت سخن می‌گوید، ادغام دولت سیاسی را در جامعه مدنظر دارد. نوشته‌های این دوره از اهمیت ویژه‌ای برخوردارند، زیرا نشان می‌دهند که مارکس در ابتدا استدلال خود را برای الغای دولت نه بر اساس مفاسد سرمایه‌داری، بلکه بر ناتوانی دولت در ایجاد تغییر اجتماعی استوار کرده بود. در نتیجه، مارکس در ابتدا انقلابی را تبیین می‌کرد که نه نیازمند تکامل کامل سرمایه‌داری بود و نه یک انقلاب بورژوایی به عنوان پیش‌زمینه‌ی آن.

▫️ ۱۸۴۵-۱۸۴۴: هنگامی که مارکس برای نخستین بار نظریه‌ی ماتریالیسم تاریخی را صورت‌بندی می‌کند، توجه خود را از کشورهای صنعتی عقب‌مانده به کشورهای پیشرفته‌تر اروپا معطوف می‌سازد. تنها در این دوره است که او شروع به سخن گفتن از دولت به عنوان ابزار طبقه حاکم می‌کند و با به‌کارگیری تفسیر ماتریالیستی تاریخی، از کل سنت سیاسی غرب می‌گسلد. او وجود دولت را نه نتیجه‌ی اراده‌ی آگاهانه برای ایجاد آن، بلکه پیامد نیروهای مادی در جامعه توضیح می‌دهد...

🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-4SK

#دولت #مارکس_جوان

👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ خوانشی از خودانحلالی پ.ک.ک. و پیامدهای آن برای خاورمیانه

سمیه رستم‌پور

30 ژوئیه‌ 2025

🔸 حزب کارگران کردستان (پ.ک.ک.) در تاریخ ۱۲ مه ۲۰۲۵ پس از بیش از چهار دهه مبارزه‌ی مسلحانه علیه دولت ترکیه، انحلال خود را اعلام کرد. این تصمیم در پی فراخوان عبدالله اوجالان، رهبر زندانی پ.ک.ک.، برای پایان دادن به فعالیت این سازمان اتخاذ شد. نیروهای پ.ک.ک. در ۱۱ ژوئیه خلع‌سلاح خود را در مراسمی نمادین‌ اعلام کردند. اکنون این پرسش مهم مطرح است: این تحول چه معنایی برای جنبش‌های رهایی‌بخش کُرد و برای آینده خاورمیانه خواهد داشت؟

🔸 این فراخوان، موجب بروز شکاف، تردید و واکنش‌های متنوعی در میان فعالان کرد شده است، و در میان دیاسپورا به مراتب بیش‌تر از فعالین کردستان. در اینجا، قصد داریم با تحلیل سیر تاریخی تحولات پ.ک.ک. در پیوند با روندهای صلح، به واکاوی این پرسش‌ها بپردازیم و پیامدهای گسترده‌ترِ انحلال احتمالی این سازمان را برای جنبش‌های ضددولت، ضدسرمایه‌داری و ضداستعماری معاصر بررسی کنیم.

🔸 در این مقاله، نخست مروری خواهیم داشت بر چگونگی شکل‌گیری خشونت انقلابی از دل مبارزه‌ی مسلحانه در جنبش کرد و نحوه درهم‌تنیدگی آن با مجموعه‌ای از ابتکارات ناکام صلح که اغلب به چرخه‌های تازه‌ای از جنگ انجامیده‌اند. سپس به پرسش اصلی خواهیم پرداخت: چرا پ.ک.ک. به خلع‌سلاح یک‌جانبه روی آورد؟ این تصمیم را در بستر پویایی‌های سیاسی در سطوح منطقه‌ای، ملی و جهانی تحلیل خواهیم کرد. در ادامه، به مخاطرات، ابهامات و محاسبات راه‌بردی مرتبط با این اقدام خواهیم پرداخت و در نهایت، در پیوند با موضوع جنسیت، نقش جنبش آزادی زنان کرد را در ترسیم محدودیت‌ها و امکان‌های این فرآیند برجسته خواهیم ساخت.

🔸 از منظر حامیان حزب کارگران کردستان احتمال انحلال این سازمان نباید به معنای پایان مبارزه کردها تلقی شود، بلکه باید آن را نشانه‌ی آغاز مرحله‌ای نوین و هنوز تعریف‌نشده از مقاومت دانست. این نگاه ضمن آن‌که نوعی خوش‌بینی استراتژیک را در خود دارد، مستلزم تأملی انتقادی نیز هست. بازتعریف مقاومت در چنین بستری پیچیده نیازمند درکی دقیق از محدودیت‌ها، تناقض‌ها و خطرات درونی آن است. به‌عبارت‌دیگر، هرچند این رویکرد می‌تواند افق‌های تازه‌ای پیش روی جنبش بگشاید، اما نباید بدون تحلیل و بررسی انتقادی، به‌عنوان راه‌حلی نهایی و بدیهی پذیرفته شود. برای مشروعیت‌بخشی به این روند، ایجاد سازوکارهایی جهت گنجاندن بازخوردهای انتقادی اعضا و کنش‌گران پ.ک.ک.، به‌ویژه زنان و زندانیان سیاسی، ضروری است...

🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-4SW

#سمیه_رستم‌پور
#مبارزه‌_مسلحانه #کردستان #خاورمیانه
#اوجالان #حزب_کارگران_کردستان

👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ واکاوی دیسه‌نمای مارکسی انباشت گسترده
▫️ انباشت سرمایه: بخش نخست، فصل هفتم


3 اوت 2025

نوشته‌ی: رزا لوکزامبورگ
ترجمه‌ی: کمال خسروی

🔸 غیرممکن است که سرچشمه‌ی این تقاضا، خودِ سرمایه‌دارانِ بخش I و II باشند، یعنی از مصرف شخصی آن‌ها ناشی شود. برعکس، انباشت دقیقاً عبارت از این است که آن‌ها بخشی از ارزش اضافی ــ آن‌هم بخشی که دست‌کم مطلقاً فزاینده است ــ را خود مصرف نکنند، بلکه به‌واسطه‌ی آن اجناسی تولید کنند که دیگران مصرفش می‌کنند. البته همراه با انباشتْ مصرف شخصی سرمایه‌داران نیز رشد می‌کند و ممکن است ارزشی که به‌مصرف رسیده، افزایش یابد. هرچه هست، این فقط بخشی از ارزش اضافی است که برای مصرف سرمایه‌داران به‌کار می‌آید. اما شالوده‌ی انباشت دقیقاً مصرفْ نکردنِ ارزش اضافی از سوی سرمایه‌داران است. بخش انباشت‌شده‌ی ارزش اضافی را، این دیگری برای چه کسی تولید می‌کند؟ بنا بر دیسه‌نمای مارکسی حرکت انباشت از بخش I، یعنی از بخش تولید وسائل تولید عزیمت می‌کند. چه کسی به این وسائل تولیدِ افزایش‌یافته نیاز دارد؟ دیسه‌نمای مارکس پاسخ می‌دهد: بخش II به آن‌ها نیاز دارد تا بتواند لوازم معاش بیش‌تری تولید کند. اما چه کسی به این لوازم معاشِ افزایش‌یافته نیاز دارد؟

🔸 دیسه‌نما پاسخ می‌دهد: همانا بخش I، چراکه اینک کارگران بیش‌تری را به کار واداشته است. به این ترتیب چنین به‌نظر می‌آید که ما به دوری باطل گرفتاریم. سرآخر یعنی: لوازم معاش بیش‌تری تولید کنیم تا بتوانیم کارگران بیش‌تری را حفظ کنیم و وسائل تولید بیش‌تری تولید کنیم تا بتوانیم آن کارگران بیش‌تر و نوافزوده را به‌کار بگماریم. این، از نظرگاهی سرمایه‌دارانه، امری‌ست پوچ و بی‌معنا. بی‌گمان نزد تکْ سرمایه‌دار، کارگر نیز یک مصرف‌کننده‌ی اجناس تولیدشده است و ــ اگر قدرت پرداختش را داشته باشد ــ خریداری است برای کالایش، مثل یک سرمایه‌دار یا هرکس دیگر. هر تکْ سرمایه‌دار در قیمت هر کالایی که به کارگر می‌فروشد، دقیقاً به‌همان‌گونه ارزش اضافی‌اش را در قیمت کالایی متحقق می‌کند که به هر خریدار دیگر فروخته باشد.

🔸 اما از منظر طبقه‌ی سرمایه‌دار در تمامیت آن، وضع از این قرار نیست. این طبقه به طبقه‌ی کارگر در تمامیت آن، فقط حواله‌ای برای آن بخش دقیقاً معینی از کل محصول اجتماعی می‌دهد که به‌لحاظ مبلغ برابر است با سرمایه‌ی متغیر. بنابراین، وقتی کارگرانْ لوازم معاش می‌خرند، درواقع به طبقه‌ی سرمایه‌دار مبلغی را پس می‌دهند که در مقام مزد دریافت کرده‌اند، یعنی حواله‌ای را، که مبلغش بالغ بر مزد آن‌هاست، به سرمایه‌دار بازمی‌گردانند. آن‌ها نمی‌توانند پشیزی بیش از این به سرمایه‌دار بازگردانند، در حقیقت اندکی هم کم‌تر از آن، آن‌هم زمانی که می‌توانند مقداری از مزد را «پس‌انداز» کنند، تا سرِ پای خودشان بایستند و به بنگاه‌دارهای کوچکی بدل شوند؛ امری که البته استثناء است. طبقه‌ی سرمایه‌دار بخشی از ارزش اضافی را در قالب لوازم معاش، خودْ صرف می‌کند و پول لازم برای مبادلات متقابل را در جیب خود نگه‌می‌دارد. اما چه کسی از سرمایه‌داران محصولاتی را می‌خرد که در آن‌ها بخش دیگر ارزش اضافی، بخش دیگر و تازهْ سرمایه‌گذاری‌شده‌اش پیکر یافته است؟ دیسه‌نمای مارکس پاسخ می‌دهد: بعضاً خودِ سرمایه‌داران. از این‌طریق وسائل تولیدِ ایجادشده را برای گسترش تولید استفاده می‌کنند؛ بعضاً کارگران تازه‌ای که برای به‌کاربستن این وسائل تولیدِ تازه، به‌کار گرفتهْ شده‌اند، اما برای به‌کار گماشتن کارگران تازه برای کار با وسائل تولیدِ تازه، سرمایه‌دار باید ــ به‌لحاظ سرمایه‌دارانه ــ پیشاپیش هدف و منظوری برای گسترش تولید داشته باشد، یعنی تقاضایی برای محصولاتی که باید تولید شوند.

🔸 شاید پاسخ بتواند چنین باشد: رشد طبیعی جمعیت این تقاضای فزاینده را فراهم می‌کند. در پژوهش فرضی‌مان پیرامون بازتولید گسترده در جامعه‌ی سوسالیستی به‌طور واقعی نیز باید از رشد جمعیت و نیازهای آن عزیمت می‌کردیم. اما در آن‌جا، نیاز جامعه شالوده‌ای مکفی و یگانه هدف تولید نیز بود. در جامعه‌ی سرمایه‌داری وضع به‌گونه‌ی دیگری است. وقتی ما از رشد جمعیت سخن می‌گوییم، منظورمان رشد کدام جمعیت است؟ ما در این‌جا ــ یعنی در دیسه‌نمای مارکس ــ فقط جمعیتی دوطبقه‌‌ای داریم: سرمایه‌داران و کارگران. رشد طبقه‌ی سرمایه‌دار خودبه‌خود در مفهوم مقدار مطلق و فزاینده‌ی بخش مصرف‌شده از ارزش اضافی گنجیده است. در هرحال سرمایه‌دار نمی‌تواند کل ارزش اضافی را تا انتهای آن مصرف کند، چراکه در این‌صورت به دیسه‌نمای بازتولید ساده بازمی‌گشتیم...

🔹متن کامل را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-4TI

#رزا_لوکزامبورگ
#کمال_خسروی
#انباشت_سرمایه
👇🏽

🖋@naghd_com
▫️ پی‌گفتار بر ویراست جدید آلمانی
هجدهم برومر لویی بناپارتِ مارکس


10 اوت 2025

هربرت مارکوزه
ترجمه‌ی: بهرام صفایی

🔸 واکاوی مارکس درباره‌ی این‌‌که چگونه انقلاب ۱۸۴۸ به حاکمیت اقتدارگرای لویی بناپارت انجامید، پویایی جامعه‌ی بورژوایی متأخر را پیش‌بینی می‌کند: پایان یافتن مرحله‌ی لیبرال این جامعه بر پایه‌ی ساختار خود آن. جمهوری پارلمانی به دستگاه سیاسی- نظامی دگردیسی می‌یابد که در رأس آن یک رهبر «کاریزماتیک» بورژوازی مسئولیت تصمیم‌هایی را برعهده می‌گیرد که خود این طبقه دیگر از طریق قدرتش قادر به اتخاذ و اجرای آن‌ها نیست. جنبش سوسیالیستی در این دوره نیز شکست می‌خورد: پرولتاریا از صحنه کنار می‌رود (تا کی؟). همه‌ی این‌ها ماجرای رویدادهای سده‌ی بیستم‌اند ــ اما سده‌ی بیستم از چشم‌انداز سده‌ی نوزدهم، زمانی که دهشت دوران فاشیسم و پسا‌فاشیسم هنوز شناخته نشده بود. این دهشتْ اصلاح جمله‌های آغازین هیجدهم برومر را ضروری می‌کند: «وقایع و شخصیت‌های تاریخ جهانی» که «به‌گونه‌ای دوبار رخ می‌دهند»، دیگر در بار دوم به شکل «کمدی» پدیدار نمی‌شوند. یا بهتر بگوییم: کمدی اکنون ترسناک‌تر از تراژدی‌ای است که از پی آن می‌آید.

🔸 جمهوری پارلمانی در وضعیتی فرو می‌پاشد که در آن بورژوازی تنها دو گزینه دارد: «استبداد یا آنارشی. و بدیهی است که استبداد را برگزید.» مارکس لطیفه‌ای را در شورای کنستانس نقل می‌کند که در آن، کاردینال پی‌یر دایلی خطاب به هواداران اصلاحات اخلاقی فریاد زد: «فقط خود شیطان می‌تواند کلیسای کاتولیک را نجات دهد، و شما فرشته می‌طلبید!» امروزه دیگر مطالبه‌ی فرشته‌ها در دستور کار نیست. اما چگونه وضعیتی پدید می‌آید که در آن، تنها حکومت اقتدارگرا، ارتش، خیانت به وعده‌ها و نهادهای لیبرالی، می‌توانند جامعه‌ی بورژوایی را نجات دهند؟ بیایید به اختصار بکوشیم درون‌مایه‌ی کلی‌ای را جمع‌بندی کنیم که مارکس همه جا از طریق رخدادهای تاریخی خاص آشکار می‌سازد...

🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-4VU

#کارل_مارکس
#هربرت_مارکوزه
#بهرام_صفایی
#دولت
#هجدهم_برومر

👇🏽

🖋@naghd_com
🔹نوشته‌های دریافتی 🔹

▫️ فوئرباخ و مارکس

رونه نیلسون
ترجمه‌ی: محمد غزنویان

13 اوت 2025

🔸 اگر مارکسیسم بخواهد بار دیگر سلامت خود را بازیابد و به چراغ راهِ چپِ آینده تبدیل شود، باید پلاسِ کهنه را دور اندازد. رونه نیلسون یکی از بنیان‌های اساسی مارکسیسمِ سده‌ی بیستم را بررسی می‌کند که به‌زعم او استحکام خود را از دست داده است.

🔸 سن ‌سیمونیسمِ فرانسوی پس از ۱۸۳۰ توجه اروپایی‌ها را جلب کرده بود. سن ‌سیمون در آموزه‌های اجتماعی‌اش مدافع هم‌یاری کار و سرمایه، در فلسفه‌اش پیوندِ جسم و روح و در حوزه‌ی اجتماعی، گسستِ فرهنگی و رادیکال از نقش‌های سنتیِ جنسیتی را مطرح می‌کرد. «آلمان جوان»، جریانی لیبرال به رهبریِ هاینریش هاینه، در نقشِ پلی میان فرانسه و آلمان عمل ‌کرده و سن‌ سیمونیسم را به اروپای مرکزی آلمانی‌زبان گسترش داده بود.

🔸 هگلی‌هایِ جوانْ نسل بعدی رادیکال‌ها بودند که به اسلافِ خود، یعنی آلمانی‌های جوان، پیوستند. هگلی‌های جوان نیز علیه دوگانه‌انگاری نادرستِ روح/ماده که سرشت‌نمایِ مسیحیت بود، موضع گرفتند. نقدِ هگلی‌های جوان نه تنها متوجه مسیحیت به طور عام، بلکه نقدی ویژه به پروتستانیسم بود. پروتستانیسم برای هر دو، چزکوفسکی و آلمانی‌های جوانان مانند هاینه، مترادف با لیبرالیسم بود. در فرانسه، ایده‌هایی که ابتدا به کاتولیسم محافظه‌کار تعلق داشتند، حاملان اجتماعی دیگری یافتند و با آن سرشت طبقاتی متفاوتی پیدا کردند، و اینک این ایده‌ها در قالب سوسیالیسم به آلمان وارد شدند.

🔸 در اوایل دهه‌ی ۱۸۴۰ که مبارزه‌ی هگلی‌های جوان علیه دولت و کلیسا به اوج خود ‌رسید، بدون شک لودویگ فوئرباخ ایدئولوگ برجسته‌ی آن‌ها بود. او هم‌چنین نقش مهمی در خودشناسی مارکسیسم سده‌ی بیستم ایفا کرد. از این لحاظ مارکس و انگلس به مدد تلاش‌های فوئرباخ بود که از ایده‌آلیسم به ماتریالیسم گرویدند. به بیانِ دقیق‌تر، می‌توان تولد مارکسیسم را به همین دگردیسی نسبت داد. با این همه، تأثیرِ قاطعِ فوئرباخ افسانه‌ای است که یک سده بعد در جزوه‌‌ی لودویگ فوئرباخ و پایانِ فلسفه‌ی کلاسیک آلمان، به قلمِ انگلس خلق شد. انگاره‌ی اهمیتِ محوریِ فوئرباخ از آن‌ زمان تاکنون عمدتاً با نادیده گرفتنِ آثارش حفظ شده که در غیرِ این‌صورت به مسأله‌ای غامض تبدیل می‌شد.

🔸 برای تلخیصِ دیدگاهِ رایج درباره‌ی فوئرباخ می‌توانیم به ویراست روسی ماتریالیسم و امپریوکریتیسیسمتألیف لنین که در ۱۹۷۸ در مسکو منتشر شد، ارجاع دهیم. در این‌جا ویراستاران منت گذاشته و فهرست اسامی‌ای را به کتاب افزوده‌اند تا به خواننده در شناخت طیفِ گسترده‌ای از نام‌ها، که بسیاری از آن‌ها امروزه ناشناخته‌اند، کمک کنند. فوئرباخ به این شکل معرفی شده است: فوئرباخ، لودویگ آندریاس (۱۸۷۲-۱۸۰۴)، فیلسوف برجسته‌ی آلمانی، ماتریالیست و خداناباور.» اما همان‌طور که به زودی خواهیم دید، فوئرباخ هیچ‌کدام از این‌ها نبود؛ نه فیلسوف بود، نه ماتریالیست، و نه خداناباور...

🔹 متن کامل را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-4Wo

#فوئرباخ #مارکس #رونه_نیلسون #محمد_غزنویان

👇🏽

🖋@naghd_com
در اعتراض به صدور حکم اعدام شریفه‌‌ محمدی

هیچ اعدامی مشروع نیست و هیچ «جرمی» به صدور حکم اعدام برای هیچ‌کس مشروعیت نمی‌بخشد. اعدام قتلی فجیع از سوی قدرت دولتی و مرده ریگ شوم بربریت است.
صدور حکم اعدام برای شریفه‌ محمدی فقط و فقط نشان عجز و هراس‌آفرینی رژیم سرکوب و شکنجه و مرگ است.

#شریفه_محمدی
#نه_به_اعدام
#نه_به_شکنجه

🖋@naghd_com
🔹نوشته‌های دریافتی 🔹

▫️ پایان تئوری
▫️ به‌سوی جامعه‌ی بری از تعقل


روبرت کورتس
ترجمه‌ی: م. بیگی

17 اوت 2025

🔸 این امر به‌هیچ‌وجه بدیهی نیست که جامعه‌ای «درباره‌»ی خود تعمق نماید. این کار تنها زمانی ممکن است که جامعه‌ای بتواند خود را از منظری انتقادی با دیگر جوامع در تاریخ و در عصر حاضر مقایسه کند؛ اما پیش از هر چیز در وضعیت‌هایی که در آن‌ها جامعه‌ای خود را به‌نحوی از درون مورد پرسش قراردهد، تضادی را با خود حمل کند که در ساختار و تکامل خاص‌اش به ورای خود اشاره دارد.

🔸 با اطمینان خاطر می‌توان گفت که این موضوع درباره‌ی کلیه‌ی جوامع پیشامدرن مصداق ندارد. آن‌ها به‌هیچ‌وجه جوامعی جهان‌گستر نبودند، آگاهی تاریخی نداشتند و از هیچ اقتداری بر تاریخ، به‌عنوان توالی روندهای تکوین و شکل‌بندی‌های اجتماعی- اقتصادی برخوردار نبودند. هم‌چنین با خود و با شکل ویژه‌شان در کشاکش نبودند. سلسله‌ای می‌توانست جای سلسله‌ی دیگری را بگیرد، اما شکل اجتماعی نمی‌توانست فی‌النفسه مورد سؤال قرار گیرد؛ زیرا برای آن هیچ معیاری وجود نداشت. چنین جوامعی می‌توانستند مدت زمانی طولانی و غیرقابل تصور خود را بازتولید نمایند (به‌عنوان مثال مصر باستان، به بیش از چندین هزارسال) بدون آن‌که از درون خود را به تلاشی کشانند؛ به این‌خاطر پایان‌شان در وهله‌ی نخست عمدتاً مشروط به علل خارجی بود.

🔸 نخست در دوران مدرن، مبارزه برای خودِ شکل اجتماعی شروع شد و برای اولین بار در «انتقاد از جامعه»، آگاهی‌ای درباره‌ی شکل‌بندی‌های اجتماعی- اقتصادی، بحران و تبدل جامعه پاگرفت. اما این نوع جدید اندیشه‌ورزی به آن‌جا منتهی نشد که جامعه به خودآگاهی انتقادی نائل شود. به‌جای آن، موضوع فقط پرداختن به شاکله‌ی فکری دینامیسمی کور شد که به میانجی نیازهای انقلاب مدرن اقتصادی آزاد شده بود.

🔸 اما در پایان قرن بیستم، بعد از آن‌که مقوله‌ی پیشرفت دیرزمانی جذابیتش را از دست داد، چنین به‌نظر می‌رسد نظریه‌ی انتقادی درباره‌ی جامعه ــ نه فقط نظریه‌ی مارکسیستی، بلکه نظریه به‌طور اعم ــ زائد و بی‌هوده شده است. در هر حال دوران پسامدرن با همه‌‌ی آن‌چه را که در تاریخ تاکنونی مدرنیزاسیونِ نظریه تلقی می‌شد، با بدگمانی به‌حساب «ادعای تمامیت‌خواهِ» به اصطلاح «روایت‌های کلان»، یا «نظریه‌های کلان» گذاشت. دیگر تمایلی به نگرش به کلیت جامعه وجود ندارد، می‌خواهند از «مفاهیم کلان» صرف‌نظر کنند تا به‌جای آن خود را در «نامتعین بودگیِ» نظریْ آسوده‌خاطر سازند. جای نظریه‌ی انتقادی را بایستی بازی روشنفکرانه‌ی غیرمتعهدانه بگیرد. این چرخش شگفت‌آمیز و این «خلع سلاح نظریه» از کجا منشاء می‌گیرد؟ این شُبهه محتمل می‌شود که اندیشه‌ورزی نظری به این خاطر گنگ و لال گشت، چون شالوده‌ی پویایی (دینامیک) اجتماعی‌اش رو به خاموشی رفت...

🔹 متن کامل را در لینک زیر بخوانید:

https://wp.me/p9vUft-4WO

#روبرت_کورتس #م_بیگی #مارکسیسم #بتوارگی_کالایی #خودآگاهی_انتقادی

👇🏽

🖋@naghd_com
2025/08/20 10:54:20
Back to Top
HTML Embed Code: