Telegram Group & Telegram Channel
به قول قدیمی ها نقلی کَرم نقلاسون از شولم تا کرداسون.
داستان ما در مورد محرم دهه چهل و پنجاه شولم است.
شاید خیلی ها بدانند و شاید هم عده ای ندانند که ساخت مسجد سرکه حاصل اختلافی بود که در زمانهای خیلی قدیم بین اعضای هییت امناء مسجد اصلی شولم یعنی مسجد شهدا بوجود امد.
اینکه سر چه موضوعی بود و چه کسانی با هم اختلاف پیدا کردند متاسفانه سن وسال ما به ان اقتضا نمی کند  و شاید بعضی به جا ماندگان ان دوران که البته فکر نکنم کسی عمرش کفاف داده و مانده باشد چیزی از ان بدانند و البته مهم هم نیست .
به هر حال ان اختلاف مایه خیر شد و مسجد بزرگی در محله سرکه ساخته شد.
ما که در محله لات محله شولم سکنی داشتیم به چند دلیل بیشتر به مسجد سرکه می رفتیم.
اول اینکه راه های مختلفی به مسجد سرکه ختم می شد که از میان جنگل کشیده شده بود.
یک راه از کنار منازل مرحومان میرزا بابا(مشته سیا) عاشوری، شعبان و مرحوم میرزا عابدین پور و مرحوم نازه غلامپور رد میشد .
دومی از کنار منازل مرحوم نوری ( قنبر) ارمیون  و شعبان و میرزا عابدین پور و نازه غلامپور عبور می کرد و  راه سوم از کنار منازل مرحومان حسن اروانه  و بخشی عاشوری  و قنبر اروانه رد می شد .
این سه تا راه چون از مسیر جنگل بودند در روزهای بارانی راحت میشد از میان علفهای جنگل رد شد .
اما رفتن از محل ما به مسجد شهدا کمی سخت بود.
اول اینکه دورتر بود.
دوم این که راه درست و حسابی به انجا کشیده نمیشد و باید از میان راه های تنگ مزارع رد می شدیم تا به محل مدرسه ابتدایی شولم برسیم و از انجا تا مسجد ادامه بدهیم.
جاده که نبود راه مرز مزرعه ها بود .
البته راه تردد حدو پنجاه شست سانتی متر عرض داشت. گلی بود.
در مواقع بارانی راه گل و لایی و لیز و لغزنده می شد و عبور سخت می گردید .
این مقدمه را گفتیم تا انهایی که ان دوران را تجربه نکرده اند با حال   هوای ان زمان کمی آشنا شوند.
مسجد سرکه بر ستیغ یک تپه مشرف به دیلمبیجار، سیاچلافت و لات محله است.
هر چند لات محله از انجا کاملا دیده نمی شود.
محرم که شروع می شد شور و شوق عجیبی در دلها ایجاد می شد.
شولم در دهه چهل و پنجاه مثل خیلی از روستاهای دیگر یک روستای محروم و خودکفا بود.
بعدها که جاده ساخته شد چیز مهم دیگری در روستا به وقوع نپیوسته بود .
نه برق بود و نه تلفن و نه تلویزیون و از این خرت و پرتهای مدرن امروز
فقط بعضی ها رادیو ترانزیستوری داشتند که با قوه کار میکرد.
قوه ها کار برق امروزی را برای مردم ایفا می کردند.
رادیو با ان روشن می شد و چراغ قوه را روشن میکرد.
شروع محرم و دعوت به حضور مردم در مسجد با شیپور بلند و دسته دار مرحوم مشهدی قنبر ارمیون اعلام می گردید.
او از اولین روز محرم تا اخرین روز ان اولین کسی بود که به مسجد می رفت و در حیاط مشرف به اطراف ان با زدن یک قطعه آلت که از چوب باریک خیزران درست کرده بود و به ان مَمَزَه می گفت  به نوک شیپور ( کرنا) و دمیدن در جای خاصی از ممزه ، شیپور را با صدای شیون گونه و حزین به صدا در می اورد:
دادیییااا.......دادییا
دادییا دیییا دییا دییا دیاد دیادیا.....
صدای شیپور تقریبا به همین عروض بود .
دمیدن در ان تخصص لازم داشت و جز سید محمد حقی و مشته قنبر کس دیگری بلد نبود ان را درست بدمد .
این شیپور با دسته ای که موازی از نزدیک سر تا ته ان تقریبا یک متر درازا داشت از برنج بود و طلایی رنگ.
مشته قنبرپس از اینکه  چندین بار به اطراف با شیپور خود می دمید و مردم را اگاه و دعوت به حضور در مسجد میکرد داخل مسجد می شد و در سماور بزرگ اب می ریخت و فتیله نفتی اش را روشن می کرد، استکانهای کوچک و کمر باریک و نعلبکی ها را در سینی بزرگی می چید.
با قند شکن قندها را خرد می کرد و در قندانها می ریخت.
و همه چیز را برای پذیرایی از عزاداران مهیا می کرد.
بعد از مشهدی قنبر و گاه هم پا و همراه او سید  محمد حقی که خانه اش نزدیک مسجد بود کار اماده سازی مسجد در هر شب از شبهای محرم را بر عهده می گرفتند.
شب که کاملا مستولی می شد مردم به طرف مسجد حرکت می کردند.
جاده که نبود . راههای طبیعی و معمولی بود.
مردم دیلمبیجار از شرق اهالی سیاهچلافت از شمال و اهالی لات محله از غرب و جنوب به سمت مسجد به راه می افتادند.
بعضی ها با فانوس و بعضی ها با چراغ قوه مسیر خود را روشن کرده و حرکت می کردند.
اکر فصول گرما  بود چون راهها خشک بود  راه رفتن راحت تر بود.
مردم مناطق یاد شده از گوشه و کنار تک و توک یا چند نفره به سمت مسجد راه می افتادند.
غالب پوشش پاهها کفش های لاستیکی به اشکال مختلف بود و خیلی کم کسی کفش چرمی داشت.
ما ها که خردسال بودیم به همراه پدران خود به سمت مسجد راه می افتادیم.
پس از پیمودن مسافت خانه تا سرکه، به مسجد می رسیدیم.
کفشدار که هنوز باب نشده بود.
کفشهایمان را در محلی که شبیه کفشداری بود در جایی می گذاشتیم و سلام گویان وارد مسجد می شدیم.

ادامه دارد



group-telegram.com/shoulamchannel1/46661
Create:
Last Update:

به قول قدیمی ها نقلی کَرم نقلاسون از شولم تا کرداسون.
داستان ما در مورد محرم دهه چهل و پنجاه شولم است.
شاید خیلی ها بدانند و شاید هم عده ای ندانند که ساخت مسجد سرکه حاصل اختلافی بود که در زمانهای خیلی قدیم بین اعضای هییت امناء مسجد اصلی شولم یعنی مسجد شهدا بوجود امد.
اینکه سر چه موضوعی بود و چه کسانی با هم اختلاف پیدا کردند متاسفانه سن وسال ما به ان اقتضا نمی کند  و شاید بعضی به جا ماندگان ان دوران که البته فکر نکنم کسی عمرش کفاف داده و مانده باشد چیزی از ان بدانند و البته مهم هم نیست .
به هر حال ان اختلاف مایه خیر شد و مسجد بزرگی در محله سرکه ساخته شد.
ما که در محله لات محله شولم سکنی داشتیم به چند دلیل بیشتر به مسجد سرکه می رفتیم.
اول اینکه راه های مختلفی به مسجد سرکه ختم می شد که از میان جنگل کشیده شده بود.
یک راه از کنار منازل مرحومان میرزا بابا(مشته سیا) عاشوری، شعبان و مرحوم میرزا عابدین پور و مرحوم نازه غلامپور رد میشد .
دومی از کنار منازل مرحوم نوری ( قنبر) ارمیون  و شعبان و میرزا عابدین پور و نازه غلامپور عبور می کرد و  راه سوم از کنار منازل مرحومان حسن اروانه  و بخشی عاشوری  و قنبر اروانه رد می شد .
این سه تا راه چون از مسیر جنگل بودند در روزهای بارانی راحت میشد از میان علفهای جنگل رد شد .
اما رفتن از محل ما به مسجد شهدا کمی سخت بود.
اول اینکه دورتر بود.
دوم این که راه درست و حسابی به انجا کشیده نمیشد و باید از میان راه های تنگ مزارع رد می شدیم تا به محل مدرسه ابتدایی شولم برسیم و از انجا تا مسجد ادامه بدهیم.
جاده که نبود راه مرز مزرعه ها بود .
البته راه تردد حدو پنجاه شست سانتی متر عرض داشت. گلی بود.
در مواقع بارانی راه گل و لایی و لیز و لغزنده می شد و عبور سخت می گردید .
این مقدمه را گفتیم تا انهایی که ان دوران را تجربه نکرده اند با حال   هوای ان زمان کمی آشنا شوند.
مسجد سرکه بر ستیغ یک تپه مشرف به دیلمبیجار، سیاچلافت و لات محله است.
هر چند لات محله از انجا کاملا دیده نمی شود.
محرم که شروع می شد شور و شوق عجیبی در دلها ایجاد می شد.
شولم در دهه چهل و پنجاه مثل خیلی از روستاهای دیگر یک روستای محروم و خودکفا بود.
بعدها که جاده ساخته شد چیز مهم دیگری در روستا به وقوع نپیوسته بود .
نه برق بود و نه تلفن و نه تلویزیون و از این خرت و پرتهای مدرن امروز
فقط بعضی ها رادیو ترانزیستوری داشتند که با قوه کار میکرد.
قوه ها کار برق امروزی را برای مردم ایفا می کردند.
رادیو با ان روشن می شد و چراغ قوه را روشن میکرد.
شروع محرم و دعوت به حضور مردم در مسجد با شیپور بلند و دسته دار مرحوم مشهدی قنبر ارمیون اعلام می گردید.
او از اولین روز محرم تا اخرین روز ان اولین کسی بود که به مسجد می رفت و در حیاط مشرف به اطراف ان با زدن یک قطعه آلت که از چوب باریک خیزران درست کرده بود و به ان مَمَزَه می گفت  به نوک شیپور ( کرنا) و دمیدن در جای خاصی از ممزه ، شیپور را با صدای شیون گونه و حزین به صدا در می اورد:
دادیییااا.......دادییا
دادییا دیییا دییا دییا دیاد دیادیا.....
صدای شیپور تقریبا به همین عروض بود .
دمیدن در ان تخصص لازم داشت و جز سید محمد حقی و مشته قنبر کس دیگری بلد نبود ان را درست بدمد .
این شیپور با دسته ای که موازی از نزدیک سر تا ته ان تقریبا یک متر درازا داشت از برنج بود و طلایی رنگ.
مشته قنبرپس از اینکه  چندین بار به اطراف با شیپور خود می دمید و مردم را اگاه و دعوت به حضور در مسجد میکرد داخل مسجد می شد و در سماور بزرگ اب می ریخت و فتیله نفتی اش را روشن می کرد، استکانهای کوچک و کمر باریک و نعلبکی ها را در سینی بزرگی می چید.
با قند شکن قندها را خرد می کرد و در قندانها می ریخت.
و همه چیز را برای پذیرایی از عزاداران مهیا می کرد.
بعد از مشهدی قنبر و گاه هم پا و همراه او سید  محمد حقی که خانه اش نزدیک مسجد بود کار اماده سازی مسجد در هر شب از شبهای محرم را بر عهده می گرفتند.
شب که کاملا مستولی می شد مردم به طرف مسجد حرکت می کردند.
جاده که نبود . راههای طبیعی و معمولی بود.
مردم دیلمبیجار از شرق اهالی سیاهچلافت از شمال و اهالی لات محله از غرب و جنوب به سمت مسجد به راه می افتادند.
بعضی ها با فانوس و بعضی ها با چراغ قوه مسیر خود را روشن کرده و حرکت می کردند.
اکر فصول گرما  بود چون راهها خشک بود  راه رفتن راحت تر بود.
مردم مناطق یاد شده از گوشه و کنار تک و توک یا چند نفره به سمت مسجد راه می افتادند.
غالب پوشش پاهها کفش های لاستیکی به اشکال مختلف بود و خیلی کم کسی کفش چرمی داشت.
ما ها که خردسال بودیم به همراه پدران خود به سمت مسجد راه می افتادیم.
پس از پیمودن مسافت خانه تا سرکه، به مسجد می رسیدیم.
کفشدار که هنوز باب نشده بود.
کفشهایمان را در محلی که شبیه کفشداری بود در جایی می گذاشتیم و سلام گویان وارد مسجد می شدیم.

ادامه دارد

BY سرزمین سر سبز


Warning: Undefined variable $i in /var/www/group-telegram/post.php on line 260

Share with your friend now:
group-telegram.com/shoulamchannel1/46661

View MORE
Open in Telegram


Telegram | DID YOU KNOW?

Date: |

In December 2021, Sebi officials had conducted a search and seizure operation at the premises of certain persons carrying out similar manipulative activities through Telegram channels. Following this, Sebi, in an order passed in January 2022, established that the administrators of a Telegram channel having a large subscriber base enticed the subscribers to act upon recommendations that were circulated by those administrators on the channel, leading to significant price and volume impact in various scrips. In addition, Telegram's architecture limits the ability to slow the spread of false information: the lack of a central public feed, and the fact that comments are easily disabled in channels, reduce the space for public pushback. Meanwhile, a completely redesigned attachment menu appears when sending multiple photos or vides. Users can tap "X selected" (X being the number of items) at the top of the panel to preview how the album will look in the chat when it's sent, as well as rearrange or remove selected media. During the operations, Sebi officials seized various records and documents, including 34 mobile phones, six laptops, four desktops, four tablets, two hard drive disks and one pen drive from the custody of these persons.
from us


Telegram سرزمین سر سبز
FROM American