group-telegram.com/shoulamchannel1/46663
Last Update:
قسمت دوم
مسجد سرکه(saraka) از چوب ساخته شده بود و بر خلاف خیلی ساختمانها و خانه های شولم که سقفشان از فوکه( ساقه شالی) بود ، با حلب پوشانده شده بود.
دیوارها گل اندود و ماله کشی شده بود و کف هم گل اندود و بر روی ان حصیر های زیادی مفروش شده و سقف هم با تخته های چوبی پوشانده شده بود.
گنجایش تقریبا صد و پنجاه نفر و حتی بیشتر را داشت.
قسمت شرق ان که مخصوص بانوان بود با حصیر و پرده از سمت غربی مسجد جدا می شد، ایضاً درهای ورود و خروجشان نیز همینطور .
سلام گویان داخل مسجد می شدیم .
پدرهایمان اگر کنار دیوار جایی بود می رفتند انجا و یا کنار ستونهای چوبی می نشستند.
فضای مسجد مثل فضای امروزی نبود.
مسجد مکانی خیلی مقدس بود . ان زمان وقتی ادم وارد مسجد می شد احساس می کرد وارد امامزاده شده است. مسجد تقدس داشت یک جوی بود که بر روح و روان ادم تاثیر می گذاشت.
خلاصه وارد مسجد می شدیم.
ما که خردسالتر و یا نوجوان بودیم هر جایی که گیرمان می امد همانجا می نشستیم البته ترجیحا بعضی از ماها که مداحی هم می کردیم بیشتر نزدیک منبر می نشستیم .
روح اجتماعی حاکم بر مسجد روح عجیبی بود.
سمت جنوب غرب، نزدیک محراب جایگاه دایمی مرحوم سید حسن حقی بود.
قسمت شرق جایگاه مرحوم رسایی فر که ان موقع لقب چیکاره را داشت، بود.
مرحوم سید حسن میانسالی را رد کرده بود و مرحوم رسایی فر در اوج جوانی بود.
این دو مرحوم جناح های اجتماعی ان زمان بودند یعنی مریدانی داشتند .
مرحوم سید حسن در اوج پختگی بود و کدخدا نیز بود.
مردی نسبتاً قد بلند اصالتا تا انجایی که شنیدم ماسوله ای بود.
مریدان زیادی از خاندان بقایی طلبها و رحیمی ها و علیزاده ها و شهاب ها .....داشت.
او را اقا صدا می زدند.
مردی بود که در رفتار و گفتار سیاست و کیاست داشت و جاذب بود.
مرحوم رسایی فر هم شخصیتی جدی داشت و سر نترس.
بقیه خاندانها مثل جهانتاب ها، شیرین فکرها،عاشوری ها ، اروانه ها، ارندان ها، و....و... میانه رو بودند.
این فضای اجتماعی حاکم بر مسجد ان دوران بود .
خلاصه کم کم مسجد شلوغ می شد و به حدی که جای سوزن انداختن نبود.
مرحوم مشهدی قنبر و اقا سید محمد حقی کار اداره پذیرایی با چای از عزاداران را شروع می کردند به هرکس یک استکان چای و نعلبکی با قند می دادند و تبعیضی بین کوجک و بزرگ قایل نمی شدند.
فضای مسجد را تقریبا سه عدد چراغ زنبوری یا همان سوتکَه( سوتکا) به خوبی روشن می کرد.
این چراغ ها را به میله های آهنی که از سقف مسحد اویزان بود ، می اویزاندند.
چراغ های زنبوری وزوز کنان مسجد را منور می کردند.
گاهی کم سو می شدند و صاحبش بلند می شد و باد مخزنش را زیاد می کرد .
تا انجا که خاطرات من قد میدهد چند نفر دارای چراغ سوتکه و زنبوری بودند یکی مرحوم سید حسن بود، یکی مرحوم قنبر ارمیون بود و بقیه را نمی دانم چه کسانی داشتند.
کم کم همهمه مسجد را فرا می گرفت.
حضار با هم بر سر موضوعات مختلف سر گرم صحبت می شدند. مثل امروز نبود که هرکس سرش به گوشی خودش برود و سرگرم چت یا تماشای مطالب ان بشود، مردم تشنه صحبت و درد دل و یا گفتن خاطرات برای هم بودند. از گاو وگوسفند بگیر تا وضع باغ و بجار و دعواها و اشتی ها و زن دادن پسر و شوهردادن دختر و بیماری فلان عضو خانواده و......از هردری با هم صحبت می کردند
پس لازم بود برای ساکت کردن جمعیت یکی نقش ناظم و مبصر در مسجد را ایفا کند.
این فرد کسی نبود جز مرحوم کربلایی عزیز چیکاره.
خدا رحمتش کند.در فصل سرما هرگز پالتوی مشکی اش را از تن در نمی اورد و با همان پالتو در مسجد حضور می یافت.
وقتی مردم سرگرم صحبت با کناری های خود می شدند و بچه ها بازیگوشی می کردند مسجد را همهمه فرا می گرفت.
اینجا بود که مرحوم کربلایی عزیز بانگ بر می اورد و نهیب می زد و با لهجه شیرین دیلمبیجاری می گفت :
سَس مَکَرِن ....، چه خبرن....، صلوات.
با این نهیب ناگهان مسجد در سکوت فرو می رفت و صدای صلوات بلند می شد .
اما کم کم باز پچ پچ ها به نجوا و نجواها به صحبت کردن کشیده می شد بخصوص ماها که کم سن و سال بودیم و سر به سر هم می گذاشتیم.
در اینجا بود که باز مرحوم کربلایی عزیز با ان چهره که در تابش نور چراغها نورانی به نطر می رسید و ان چشمهای طوسی اش زل می زد به ما و می گفت:
چه خبرن خردن ، سس مکرن، ساکت بمونن.
و باز با یک صلوات قایله را می خواباند.
خدا رحمت کند این مرحومان را که هرگز نامشان و خاطراتشان از مسحد سرکه پاک نمیشود و هویت مسجد بودند.
ادامه دارد
BY سرزمین سر سبز
Warning: Undefined variable $i in /var/www/group-telegram/post.php on line 260
Share with your friend now:
group-telegram.com/shoulamchannel1/46663