group-telegram.com/soren_fact_com/2175
Last Update:
ویتگنشتاین آنچه میتوان اندیشید و آنچه نمیتوان اندیشید را به آنچه میتوان گفت و آن چه نمی توان گفت تبدیل می کند. زبان برای آن همچون مرزی است که بین اندیشیدنی و نا اندیشیدنی وجود دارد برای همین صرفاً اندیشیدن به تنهایی کافی نیست بلکه باید توانست آنچه اندیشه می شود را بر زبان آورد.
او در گزاره های نخست تراکتاتوس بیان میکند جهان هر چیزی است که واقع شده است و این جهان مجموعه ای از واقعیت ها است! اما باید دانست که ویتگنشتاین واقعیت ها یا فکت ها را واحد نمی پندارد بلکه او باور دارد نوعی رابطه بین هر چیز که در عینیت قابل مشاهده است وجود دارد و هر چیز عینی و واقع مرکب از چند چیز است. برای مثال میز تشکیل شده از چوب و پایه و ... است! از دید ویتگنشتاین هر چیز فکت( واقع) به اجزای کوچک تر تقسیم میشود و میتوان همین گونه تا اعضای کوچک تر نیز تقسیم بشود. پس برای چیزی که به اجزای کوچک تر تقسیم پذیر نیست چیز را مطرح میکند. از طریق هر چه جهان است میتوان انچه در جهان است و آنچه نیست را مشخص ساخت.
وضعیت های امور و آنچه هست بر دو قسم است. امور ممکن و اموری که مقرر شده است. امور ممکن رابطه بین چند واقعیت است. باید دانست که آیا این رابطه را بتوان ممکن دانست یا خیر؟ برای مثال هم میتواند کتاب روی میز باشد و هم نباشد! امور محقق نیز آن است که محقق شده است! اما اگر کتاب روی میز باشد این موضوع یک مبحث مقرر شده است نه امکانی. گزاره های معنادار وابسته به امور ممکن هستند. گزاره ها نخست به صدق و کذب تقسیم بندی نمی شوند بلکه نخست به معنادار و غیر معنادار تقسیم میشود. به همین دلیل است که ویتگنشتاین گزاره های معنادار را وابسته به امور امکانی میداند. چون اگر وابسته به امور تحقق یافته می دانست ممکن بود گزاره هایی را بیابیم که معنادار باشد اما چون امکانی هستند آنان را معنادار نخوانیم!
ویتگنشتاین بیان کرد جهان سرشار از واقعیت ها است نه ارزش ها! ارزش ها بیرون از جهان پیرامون هستند پس گزاره ها نیز در شرایطی میتوانند معنادار باشند که وابسته به جهان بیرون باشند. در اینجا گزاره های اخلاقی بیانگر حالتی از واقعیت منطقی نیستند بلکه تنها بیانگر احساسات اند.
BY soren_fact_com

Share with your friend now:
group-telegram.com/soren_fact_com/2175