Telegram Group Search
Audio
«لیبرالیسم و آموزش "به" زبان مادری»

در این فایل صوتی مفصلاً دربارۀ مسئلۀ «آموزش "به" زبان مادری» یا «آموزشـ"ــِ" زبان مادری» صحبت کردم.

دربارۀ این مسئله زیاد از من سوال می‌شد و چون پیش‌تر برای فهم لیبرالیسم مطالب زیادی به صورت گفتاری و نوشتاری منتشر کرده‌م، این فقره رو باید به صورت منسجم مطرح می‌کردم.

در ابتدای سال تحصیلی برخی رسانه‌ها هم به این بحث دامن می‌زنند. کسانی هم که کلاً مترصد هستند تا اثبات کنند من هر تفکری دارم مگر «تفکر لیبرال» در همۀ زمینه‌ها ساکتند و در این مورد بهانه‌ای پیدا می‌کنند تا حمله‌ای به من انجام بدن. همین‌که مجبورند ماه‌ها مترصد بمونند تا چنین بهانه‌ای براشون جور بشه، مشخص می‌کنه عناصر غیرلیبرالی در تفکر من پیدا نمی‌کنند و مجبورند چند ماهی برای هر حمله منتظر بمونند.

اما ما اول متعهد به ایران و مردم ایرانیم. اگر مسابقۀ «کی‌لیبرال‌تره» وجود داره، من رو پیشاپیش خط بزنید و به حساب نیارید. قصد ما خودنمایی نیست، ما فرزندان و سربازان ایران و مردمش هستیم. برای بهروزی مردم ایران حرف می‌زنیم، نه برای اثبات خود.

به هر حال دیدگاهم رو در این فایل مفصل توضیح دادم.

برای آشنایی با لیبرالیسم هم می‌تونید به این فایل‌ها مراجعه کنید:
لیبرالیسم (۲۶ جلسه) | بورکراسی (۱۳ جلسه)

#لیبرالیسم
@Garajetadayoni | گاراژ
کارکرد جایزهٔ صلح نوبل برای ما

@Garajetadayoni | گاراژ
1
مناظره تهران؛ چالش‌ها و فرصت‌های دیپلماسی در آینده
🎥 مناظره حمید رسایی با احمد زید آبادی پیرامون سیاست خارجی ایران

۲۷ مهر ۱۴۰۴


مناظره با همفکر؟

برخی دوستان به من انتقاد می‌کنند که چرا با کسانی مانند حمید رسایی از این سو و مهدی نصیری از آن سو مناظره می‌کنم.
آیا باید با همفکران خود مناظره کنم؟
به هر حال ما ایرانیان مجبوریم با هم در یک جامعه زندگی کنیم و این هم به سطحی از تفاهم و احترام بستگی دارد. این که نباشد باید دائم خون هم را بر زمین بریزیم همانطور که در 130 سال اخیر ریخته‌ایم!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
اکبر کرمی
در این رشته گفت‌وگوها که امیدوارم ادامه یابد، با کسی که از نزدیکان و اندرونی ی محمدرضاشاه بوده است و او را در لحظه‌لحظه ی برآمدن و فروافتادن از نزدیک دیده، شنیده و پاییده است، در تکاپو ی آن خواهیم بود و ماند که بر برخی از گوشه‌ها ی تاریک تاریخ سیاسی ایران نور بپاشیم و جریان‌ها ی سیاسی جاری در ایران ام‌روز را برجسته کنیم؛ و امیدواریم به گذار کشتی توفان‌زده ایران به ساحل آرامش و سامانش کمک کند.
🔍 در خانواده‌ی پهلوی چه می‌گذرد؟

گفتگوی
اکبرکرمی و احمدعلی مسعودانصاری - ۲۶ مهر ۱۴۰۴

در گفت‌وگویی بسیار شنیدنی و دیدنی با احمدعلی مسعودانصاری که از کارگزاران دوران محمدرضاشاه و از نزدیکان شاه، فرح دیبا و رضا پهلوی بوده است، پرسیده‌ام: در خانواده ی پهلوی چه می‌گذرد؟ چه‌ گذشت؟ در این برنامه از عروسی رضا پهلوی و یاسمین پهلوی تا برنامه ی آمریکایی ایران آزاد در کیش خواهیم گفت. از داستان کودک‌هم‌سری یاسمین اعتماد امینی تا برنامه‌ها ی رضا پهلوی برای تربیت او. انصاری می‌گوید: قرار عروسی رضا و یاسمین در دوران کودکی یاسمین و در زمانی که هنوز دبیرستان او تمام نشده بود، گذاشته شد. آن‌ها در دورانی که هنوز یاسمین ۱۸ ساله نبود و پیش‌ازعروسی هم باهم به مسافرت رفته‌اند و هم در یک‌خانه زنده‌گی کرده‌اند. اهمیت این داستان آن‌جاست که خانواده ی پهلوی افسانه ی آزادی زنان را در ایران به‌نام خود زده‌اند. داستان برنامه بسیار پرهزینه و پیچیده ی آمریکا (نیکسون) برای آزادی ایران از راه گرفتن کیش و نامیدن آن به‌نام «ایران آزاد». هم آمده است که در آن‌چه این روزها در ایران می‌گذرد، بسیار برجسته می‌شود و می‌تواند فیلی راکه پهلوی‌طلب‌ها هواکرده‌اند ، بترکاند.

با آن‌که احمدعلی مسعود انصاری گفتارها و نوشتارها بسیاری در باره ی خانواده ی پهلوی و خود محمدرضاشاه داشته و پراکنده است، با این همه هنوز خبرها ی جدید و خاطره‌ها ی تازه و دست‌نخوره ی بسیاری مانده است که از محمدرضاشاه پهلوی، خانواده پهلوی و سامان گردانش قدرت در دوران پهلوی نمی‌دانیم و نشنیده‌ایم؛ همه ی تلاش‌ من آن است که به برخی از گوشه‌ها ی تاریک و دست‌نخورده ی این خانواده بپردازم و خبرها ی خوش‌و‌ناخوش تازه بیاورم. در این رشته گفت‌وگوها که امیدوارم ادامه یابد، با کسی که از نزدیکان و اندرونی ی محمدرضاشاه بوده است و او را در لحظه‌لحظه ی برآمدن و فروافتادن از نزدیک دیده، شنیده و پاییده است، در تکاپو ی آن خواهیم بود و ماند که بر برخی از گوشه‌ها ی تاریک تاریخ سیاسی ایران نور بپاشیم و جریان‌ها ی سیاسی جاری در ایران ام‌روز را برجسته کنیم؛ و امیدواریم به گذار کشتی توفان‌زده ایران به ساحل آرامش و سامانش کمک کند. احمدعلی انصاری که در خانواده ی پهلوی احمد نامیده می‌شد، از فرزندان محمدعلی مسعودانصاری است که یکی از دیپلمات‌ها ی بلندپایه ی دوران پهلوی بود. احمدعلی بسیار هوشمند، مذهبی و هم‌چنان وفادار به محمدرضاشاه است؛ اما آشکارا وفاداری او به مردمان ایران، منافع ملی و سرفرازی ایران بیش‌تر است و پیش‌تر می‌رود. تا آن‌جا که احمدعلی مسعودانصاری را به ایستاده‌گی در برابر رضا پهلوی و بازگشت سلطنت به ایران می‌کشاند. به باور احمدعلی سلطنت با کرامت شهربندی بی‌گانه است و از آدمی به جا ی انسانی آزاد و برابر و بلندبالا، فردی له‌شده، کوتاه، کوچک و خوار بر جای می‌گذارد. در داوری احمدعلی بازخورد این انسا‌ن‌شناسی ی خوارکننده است که همانند بوم‌رنگی بازمی‌گردد و پادشاه و‌ پادشاهی را هم خوار می‌سازد؛ خار می‌کند؛ می‌شکند؛ کوچک و تنها می‌گذارد؛ و سرانجام از پای درمی‌آورد.

با هم‌رسانی و بازخوردهای خود به این گفت‌وگو ادامه دهید و بخشی از جریانی باشید که راه می‌برد و نه راه برده می‌شود. از پسند (ساب‌سکرایب) این کانال که کانالی برای شنیدن صداها ی تازه است هم کوتاهی نکنید؛ همه ی را‌ه‌ها ی بزرگ با همین گام‌ها ی کوچک آغاز می‌شود.
بابک غفوری‌آذر | Babak Ghafooriazar

شما همان کسی هستید که در ۲ دی ۱۳۵۷ در اهواز، همراه شریک جرم‌تان محسن رضایی، پدر من، ملک‌محمد بروجردی، را ترور کردید. بعد از آن ترور و دیگر جنایت‌ها، پله‌های قدرت را یکی‌یکی بالا رفتید: از فرماندهی سپاه تا وزارت، از دبیری شورای عالی امنیت ملی تا عضویت در مجمع تشخیص مصلحت نظام.
قاتلی که عروسی دخترش مردم را به خشم آورد

نوشته مهرزاد بروجردی، پژوهشگر و استاد دانشگاه مقیم آمریکا درباره نقش علی شمخانی در قتل پدرش


آقای شمخانی،
ویدیوی عروسی دخترتان را دیدم. برای من مهم نیست چه کسی آن را منتشر کرده و با چه نیتی. آنچه آشکار است، یک عروسی پر زرق‌وبرق در هتلی گران‌قیمت است؛ جایی که نه نشانی از سادگی دیده می‌شود، نه از آن «ارزش‌ها»یی که شما سال‌ها از پشت تریبون‌ها مردم را به آن دعوت می‌کردید.
با دخترتان کاری ندارم، او حق دارد هرطور که می‌خواهد جشن بگیرد. سخن من با شماست.
شما همان کسی هستید که در ۲ دی ۱۳۵۷ در اهواز، همراه شریک جرم‌تان محسن رضایی، پدر من، ملک‌محمد بروجردی، را ترور کردید. بعد از آن ترور و دیگر جنایت‌ها، پله‌های قدرت را یکی‌یکی بالا رفتید: از فرماندهی سپاه تا وزارت، از دبیری شورای عالی امنیت ملی تا عضویت در مجمع تشخیص مصلحت نظام.
خانوادهٔ من و خانواده‌های بی‌شماری را عزادار کردید. مهم نیست چه لباسی بپوشید یا چه عنوانی یدک بکشید — در چشم من و در حافظهٔ تاریخ فقط با یک کلمه شناخته می‌شوید: قاتل.
و حالا خوشحالم که مردم شما را همان‌طور می‌بینند که هستید. کسی که سال‌ها به نام انقلاب و دین، مردم را به قناعت و تحمل سختی‌ها دعوت کرد، اما خودش در پنت هاوس زندگی کرد، برای دخترش عروسی میلیاردی گرفت و پسرانش با فساد و قاچاق نفت نام‌شان در فهرست تحریم‌ها افتاد.
دیگر نقاب‌ها افتاده‌اند؛ آنچه مانده، چهرهٔ واقعی شماست — چهرهٔ ریا، قدرت‌طلبی و جنایت.
نوکیسه‌هایی مثل شما و خانواده‌تان هرگز طعم احترام واقعی را نخواهند چشید؛ احترامی که از دانش، درست‌کاری و انسانیت می‌آید، نه از پول و قدرت.
در چشم من، تویی که در ۲۳ سالگی دستت به خون آلوده شد، در ۷۰ سالگی هم همان‌قدر حقیری.
دریابانِ قاتل، شرم ابدی‌ات جاودان باد.
مهرزاد بروجردی

@babakgha
اکبر کرمی
چرا و چه‌گونه می‌توان جمهوری به سبک مجاهدین خلق و دمکراسی به سبک رضا پهلوی را ادامه ی ستم‌سالاری جمهوری اسلامی‌ خواند؟ و این تکاپوها را پیشاپیش شکست‌خورده و اختراع دوباره ی چرخ سیاست و مردم‌سالاری خواند؟
👀 سیاست، هژمونی و گذار

🎧 گفت‌وگوی اکبر کرمی و آلن اکباتانی

🎥 ویدئوی گفتگو

در گفت‌وگو با آلن اکباتانی که از کهنه‌کاران جمهوری‌خواه و کوشنده‌گان برپایی کنگره است، پرسیده‌ام؛ سیاست و رام یاری چیست؟ هژمونی و چیره‌گی در هم‌بودمان (جامعه‌) چیست؟ و چه‌کارکردی دارد؟ میان هم‌سویی و هم‌رایی (Consent) و نیرو چه پیوندی هست؟ و چه‌گونه هم‌سویی و هم‌رایی در سپهر سیاست به نیرو می‌رسد و با دگرگونی در تراز نیروها به جابه‌جایی و کار سیاسی می‌انجامد؟ چرا سیاست در ایران باره‌ای ناشناخته است؛ و هنوز هستند بسیاری که آماده‌اند اراده خود را واگذارند و قدرت و داوری را به برادران بزرگ‌تر واگذار کنند؟ از دل این خودسپاری‌ها آیا مردم‌سالاری بیرون خواهد آمد؟ چرا و چه‌گونه می‌توان جمهوری به سبک مجاهدین خلق و دمکراسی به سبک رضا پهلوی را ادامه ی ستم‌سالاری جمهوری اسلامی‌ خواند؟ و این تکاپوها را پیشاپیش شکست‌خورده و اختراع دوباره ی چرخ سیاست و مردم‌سالاری خواند؟

چرا ما پس از دو سده مبارزه برای توسعه و ترقی و یک سده تکاپو برای سامانیدن قدرت و ریختی از لیبرال دمکراسی هنوز در چم‌و‌خم سیاست‌ورزی درمانده‌ایم؟ چرا هنوز امکانی و چشم‌اندازی برای گذار فراهم نیست؟ دش‌واری کار کجاست که نمی‌گذارد این ویرانه ایران شود؟ آسیب‌شناسی راه رفته چه می‌گوید؟ و کسانی که در جباب جمهوری به سبک مجاهدین خلق یا دمکراسی به سبک رضا پهلوی گرفتار شده‌اند، می‌توانند بخشی از فرآیند گذار و نیروها ی پیش برنده ی مردم‌سالاری گردند؟ آیا میوه ی درخت جمهوری‌خواهی رسیده است و اکنون زمان چیدن سیب مردم‌سالاری است؟

با هم‌رسانی و بازخوردها ی خود به این گفت‌وگو ادامه دهید و بخشی از جریانی باشید که راه می‌برد و نه راه برده می‌شود. از پسند (ساب‌سکرایب) این کانال که کانالی برای شنیدن صداها ی تازه است هم کوتاهی نکنید؛ همه ی را‌ه‌ها ی بزرگ با همین گام‌ها ی کوچک آغاز می‌شود.

🔗 کانالِ تلگرام استاد اکبر کرمی

🔗 کانال یوتیوب استاد اکبر کرمی
علی صاحب‌ الحواشی
"حدیث آرزومندی" که در عرفان بود ولی در شیعه نبود!
بخش‌نخست

#علی‌صاحب‌الحواشی
(۱/۲)
👀 از چاهِ تَشَیُّع به چاله‌چوله‌های تصوف و عرفان!

✍️ حسن معین - ۲۹ مهر ۱۴۰۴

از چاهِ تَشَیُّع به چاله‌چوله‌های تصوف و عرفان هدایت می‌کند! مخالفم. اسلام دو شرط دارد: گفتنِ لااله‌الاالله و محمداً رسول‌الله. باقی به اسلام بسته شده است.

📚مطالعه بیشتر
Audio
🎥🎧 چیزهایی که باید در باره فروپاشی اجتماعی بدانیم

حسن معین: در این فایل ده دقیقه‌ای حسین قاضیان فروپاشی اجتماعی را تعبیر به ناهماهنگی وجودی کرده است. تعبیر درستی است. ما در فرایندهای جامعه‌پذیری و فرهنگ پذیری، هنجارهای اجتماعی و ارزش‌های اجتماعی را درونی می‌کنیم. این هنجارها و ارزش‌ها در درونِ ما تبدیل به باورها، عواطف و انتظاراتِ ما و در بیرونِ ما تبدیل به گفتارها و رفتارهای ما می‌شوند. قاضیان می‌گوید فروپاشی اجتماعی یعنی این آجرهای وجودِ ما پودر شود. جامعه هم متشکل از انسان‌ها است. وقتی که در انسان‌ها این آجرها از بین رفته باشد، دیگر بین آنها وجه مشترکی وجود ندارد. پس هم وجود انسان‌ها و هم جامعه از هم پاشیده شده است. دقیق‌تر اینکه وقتی محصولات فرایند‌های جامعه‌پذیری و فرهنگ پذیری در اعضای جامعه از بین برود؛ دیگر چیزِ مشترکی بینی اعضای جامعه وجود نداشته و فروپاشی اجتماعی رخ داده است. با این حساب ایرانِ ما سالیانِ زیادی است که دچارِ فروپاشی اجتماعی شده است. انواع بحران‌ها و آسیب‌های اجتماعی فرآورده‌ی این فروپاشی‌ها هستند.

🔗 🎥 کانال یوتویوب حسین قاضیان

🔗 🔖🖼🎥 کانال تلگرام حسین قاضیان
🔷 کند و کاو - ۸ - در باره فروپاشی اجتماعی🔶
🎥🎧 کند و کاو - ۸ - در باره فروپاشی اجتماعی

حسن معین: در این فایلِ هفتاد دقیقه‌ای حسین قاضیان توضیحاتِ دقیق‌تر و گسترده‌تری همراه با مثال‌های آموزشی در مورد مفاهیمی که در بالا نوشتم داده است. مفهوم پردازی و پردازشِ مفهومی نموده است. استادان و دانشجویان و پژوهشگران و حتی دانش‌آموزانی که در مبانی منطقِ جامعه ( مبانی جامعه‌شناسی) در فعالیت‌های یاد‌دهی، یادگیری، انواعِ مطالعه، تحقیق، بررسی، پژوهش و سنجش فعالیت می‌کنند؛ با تماشای ویدئو و گوش دادن فایل این هشتاد دقیقه بسیار شاد شده و بسیار بسیار خواهند آموخت. زبان استاد قاضیان هم علمی است و هم ترویجی و هم عاطفی و هم مردمی! به نحوی که هیچ جوان و سالمندی از دیدن و شنیدنِ آن رمیده نشده و به اندازه‌ی آمادگی و استعداد خود بهره‌مند خواهد شد.

🔗 🎥 کانال یوتویوب حسین قاضیان

🔗 🔖🖼🎥 کانال تلگرام حسین قاضیان
1
اکبر کرمی
چرا ما پس از دو سده مبارزه برای توسعه و ترقی و یک سده تکاپو برای سامانیدن قدرت و ریختی از لیبرال دمکراسی هنوز در چم‌و‌خم سیاست‌ورزی درمانده‌ایم؟ چرا هنوز امکانی و چشم‌اندازی برای گذار فراهم نیست؟ دش‌واری کار کجاست که نمی‌گذارد این ویرانه ایران شود؟ آسیب‌شناسی راه رفته چه می‌گوید؟
🎧 چرا در ایران سیاست ناشناخته مانده است؟

گفت‌وگوی
اکبر کرمی و هوشنگ امیراحمدی

🎥
ویدئوی گفتگو

در گفت‌وگو با هوشنگ امیراحمدی که استاد دانش‌گاه و از سیاست‌مداران جمهوری‌خواه است، پرسیده‌ام: سیاست چیست؟ باره ی آن کدام است و سیاست‌مدار چه کسی است؟ چرا در ایران سیاست ناشناخته مانده است؟ و گاهی سیاسی‌نبودن در جای‌گاهی ستایش‌آمیز بالا می‌آید؟ سیاست و رام یاری چیست؟ رخنه و نفوذ در هم‌بودمان (جامعه‌) چیست؟ و چه‌کارکردی دارد؟ میان هم‌سویی، هم‌کاری، هم‌سازی، هم‌رایی (Consent) و نیرو چه پیوندی هست؟ و چه‌گونه این برساخت‌ها در سپهر سیاسی به نیرو می‌رسند؟ و با دگرگونی در تراز نیروها به جابه‌جایی و کار سیاسی می‌انجامند؟ چرا سیاست در ایران باره‌ای ناشناخته است؛ و هنوز هستند بسیاری که آماده‌اند اراده خود و قدرت و داوری خود را به برادران بزرگ‌تر واگذارند؟ از دل این خودسپاری‌ها آیا مردم‌سالاری بیرون خواهد آمد؟
چرا ما پس از دو سده مبارزه برای توسعه و ترقی و یک سده تکاپو برای سامانیدن قدرت و ریختی از لیبرال دمکراسی هنوز در چم‌و‌خم سیاست‌ورزی درمانده‌ایم؟ چرا هنوز امکانی و چشم‌اندازی برای گذار فراهم نیست؟ دش‌واری کار کجاست که نمی‌گذارد این ویرانه ایران شود؟ آسیب‌شناسی راه رفته چه می‌گوید؟ فرآیندها ی گذار و نیروها ی پیش برنده ی آن‌ها در نبود دریافت درخور و ژرف از سیاست و باره ی آن یعنی قدرت، آیا می‌توانند به برآمدن و برساختن مردم‌سالاری برسند؟ آیا میوه ی درخت جمهوری‌خواهی در نبود سازوکارها و فن‌آوری‌ها ی رسیده ی سیاست، می‌رسد؟ و آیا در هم‌بودمانی که هنوز قدرت و اراه به آن نکوهیده و سرکوب می شود، و به جای قدرت هنوز بسیاری به دین، اخلاق یا دانش چشم‌دارند، زمان چیدن سیب مردم‌سالاری نزدیک شده است؟

با هم‌رسانی و بازخوردها ی خود به این گفت‌وگو ادامه دهید و بخشی از جریانی باشید که راه می‌برد و نه راه برده می‌شود. از پسند (ساب‌سکرایب) این کانال که کانالی برای شنیدن صداها ی تازه است هم کوتاهی نکنید؛ همه ی را‌ه‌ها ی بزرگ با همین گام‌ها ی کوچک آغاز می‌شود.

🔗 کانالِ تلگرام استاد اکبر کرمی

🔗 کانال یوتیوب استاد اکبر کرمی
توهمات اپوزیسیون در تبعید: چند نفر در کافه‌های اروپا برای آینده…
توهمات اپوزیسیون در تبعید: چند نفر در کافه‌های اروپا برای آینده ۸۵ میلیون نفر تصمیم می‌گیرند!

در گفت‌وگویی صریح با آلن اکباتانی، فعال سیاسی و منتقد ساختار اپوزیسیون خارج از کشور، به پشت پرده نشست اخیر «حقوق بشر در ایران پس از جمهوری اسلامی» در اسلو می‌پردازیم.

این گفت‌وگو تلاش دارد نشان دهد چگونه احزاب چندنفره و محافل خودخوانده، به ابزار لابی‌های نئو‌محافظه‌کار غربی تبدیل شده‌اند و چرا فقدان انسجام و اعتماد عمومی، اپوزیسیون را از ایفای نقشی واقعی در گذار سیاسی ایران بازداشته است.

🔹 مجری: محمد منظرپور …
می‌گن رابطهٔ این جمع با بلیت مترو مثل رابطهٔ جن با بسم‌الله‌ست.
Audio
فروپاشی آرام طبقه متوسط؛ آخرین سنگر جامعه ایرانی در حال سقوط است!

محمد منظر‌پور در گفت‌وگویی تند و تحلیلی با دکتر رامین کامران، فیلسوف و جامعه‌شناس سیاسی، به بررسی ریشه‌های فروپاشی و انقباض طبقه متوسط در ایران پرداخته است.

از تورم و سیاست‌های ناکارآمد اقتصادی تا فرسایش سرمایه اجتماعی و مهاجرت گسترده نخبگان — این گفت‌وگو می‌پرسد: آیا حذف طبقه متوسط به معنای آغاز فروپاشی اجتماعی است؟ چه نیروهایی در این روند نقش دارند و آیا بازسازی این طبقه ممکن است؟
Hossein_jannati
غرغر جدید رسید!
شهر کهنِ بی سلیقه

من ورامین را دوست دارم، عاشقانه هم دوست دارم، نزدیک به چهار دهه، یعنی بیشترِ عمرم را در این شهر زندگی کرده‌ام، روستاهایش، کشاورزی‌اش، مردمِ رنگارنگش، آدم‌های خوب و بدش، همه چیزش را دست دارم، گرچه شهر من نیست، هیچ‌وقت هم نبوده است، بعد ازین هم نخواهد بود و باز اگر چه که گهگاه در اعلان‌ها و معرفی‌ها می‌گویند شاعر اهل ورامین، گرچه در ویکی پدیا بنویسند شاعر ورامینی و من هیچوقت اعتراض نکرده‌ام و نگفته‌ام من ورامینی نیستم! مهم هم نیست، از اول هم نبود. پلاکِ ماشینم هم ۲۱ است، ورامینیِ ورامینی!

از اول ایرانی بودم، حتی وقتی پسرها کوچک بودند و از مدرسه می‌آمدند و می‌گفتند: بابا! همکلاسی‌هایمان دایم می‌گویند دهات ما اینجور است دهات ما آنجور است، چرا ما دهات نداریم؟! هیچ جوابی نداشتم! اما ورامین را دوست دارم، شهرِ کهنِ بی‌سلیقه‌ای را که تا یادم می‌آید دوزاری‌ها اداره کردند… آدم‌های پرت، آدم‌های مقام‌های کوچکِ شهرستانی، آدم‌های اضافه‌کاری، آدم‌های پیشرفت‌های الکیِ دهان پُر کُن! دادستانی که تریبون را سال‌هاست برای شاعرش ممنوع کرده است، شهری که شاعرش در همه جای ایران عزت و احترام دارد جز در خودش! شهری که وقتی شاعرش با خانواده برای خرید کردن در آن قدم می‌زند گهگاه یکی در پیاده رو جلویش را می‌گیرد و مهربانی می‌کند و گلایه می‌کند چرا نیستی؟! و نمی‌داند چرا نیست… و شاعرش می‌گوید: شرمنده‌ام و گرفتار… چرا که نمی‌تواند به همشهریانش بگوید فلان رییس گفته که فلانی در برنامه‌ها نباشد… نمی‌تواند بگوید دوستانِ قدیمش هم سخت به بخشنامه‌های کتبی و غیر کتبی متعهدند! نمی‌تواند بگوید حالش از بی‌سلیقگی شهر به هم می‌خورد! نمی‌تواند بگوید میلی هم ندارد که باشد، نمی‌تواند بگوید اهلِ اینجا نیست، نمی‌تواند بگوید آدم جایی می‌رود که قدرش را بدانند! باورتان بشود یا نه پارسال اعلانی دیدم که از هنرمندانِ منطقه تجلیل می‌کنند، نامِ دوستِ نقاشِ زبردستِ من هم در بین هنرمندان بود، خوشحال شدم، تماس گرفتم و گفتم میخواهم به پاسِ دوستیِ قدیمی و هنرِ ارجمندت در برنامه حاضر باشم، بی دعوت و سرزده… رفیقِ هنرمندم که بسیار شریف است گفت: حسین جان! برگه‌ای به میهمانان داده‌اند تا کسی که دعوت ندارد نتواند بیاید، البته من می‌توانم یک برگه برایت جور کنم اما شان تو نیست که به آن جلسه بیایی، همین تلفنی که زدی مرا بس! من هم گیر کرده‌ام اگرنه نمی‌رفتم… بگذارید رازی را با شما در میان بگذارم، اگر تازه‌کار هستید و چیزی می‌نویسید یا نقشی می‌زنید یا هنری دارید به هر شکل و با هر سطحی، به ورامین رفت و آمد کنید، در برنامه‌ها شرکت کنید، کمتر از یک سال شما در رشته‌ی خودتان استاد خواهید بود، کتبا هم می‌نویسند و زیرش را امضا می‌کنند و می‌دهند دستتان! کارخانه‌ی برجسته‌سازی و استادسازی است ورامین! فقط ایرادش این است که این مدرکِ استادی تا پلیسِ راهِ ورامین معتبر است، از هرجهت که از ورامین خارج شوید شما همانی هستید که بودید! من البته هیچوقت در ورامین به این سمت مفتخر نشدم! یعنی به من ندادند آن برگه را! یا شاید هم دادند و یادم نیست و من که اساسا از مجوزی که محدوده‌ی مکانی داشته باشد بیزارم آن برگه را انداخته باشم دور و از پلیسِ راه رد شده باشم… حالا هم هیچ برگه‌ای ندارم، عزتِ خدادای دارم و با آن تردد می‌کنم، محدودیت مکانی ندارد، زمانش را نمی‌دانم، شاید تا وقتی آدم نکشته باشم، تجاوزی نکرده‌باشم، در خونِ کسی شریک نشده باشم، با خونخواری بده بستان نکرده باشم و از این دست… برقرار باشد ان‌شاالله…

من به هرشهری که میهمان بشوم و در هر مراسمی که دعوت باشم یک اصل دارم و به همه‌ی عزیزانِ دست اندر کار می‌گویم که از شاعرانتان دعوت کنید، زمان کافی بدهید تا شاعرانِ شهرتان شعر بخوانند، به آن‌ها احترام بگذارید که خدای ناکرده به غریب پرستی و بی معرفتی متهم نشوید و شاعرانِ شهرتان نگویند من اینجا هستم و قدرِ مرا نمی‌دانند… این برای من یک اصلِ اخلاقی است و اگر به شهری رفته‌‌ام و فهمیده‌ام شاعرِ نامداری دارند و در جمع نیست حتما سراغش را گرفته‌ام و در برخی مواقع که امکانش بوده سرزده به خانه‌ی او رفته‌ام و عرض سلام کرده‌ام و این میانِ من و آن‌هاست خواه بگویند خواه نه…
2
Hossein_jannati
غرغر جدید رسید!
از میانِ دوستانِ قدیم، فقط یکی گهگاه مرا دعوت می‌کند که به همایشِ خودمانی و ماهانه‌ای که در خانه و به خرجِ خودش می‌گیرد بروم که مع‌الاسف با روزِ کارگاهِ شعر من مقارن است و من نتوانسته‌ام او را و دوستانِ دیگر را بعد از سال‌ها ببینم، باقی را هم ملامت نمی‌کنم زیرا که خرج گران است و اقتصاد ورم کرده است و کارت هدیه‌ی پانصدهزار تومانی پولِ نیم کیلوگرم گوشت است و اداراتِ شهر دست و دلبازند و سرِ دوستان گرم است… الان دارید می‌پرسید فلانی چرا غر می‌زند… می‌دانم، حق هم دارید، به شما هم دخلی ندارد که من از چه چیز خوشم می‌آید از چه چیز ناراحتم، حقیقت اینکه روزگار جوری چرخید و چرخید که من حالا به بخشِ کوچکی از رویای نوجوانی‌ام دست یافته‌ام ( بخشِ بزرگش در پیش است و می‌دانم) و خدای را شکر که از عزت و احترام و اعتبار کاسه‌ای چیده‌ام و کوزه‌ای دارم “وَاسْأَلُوا اللَّهَ مِن فَضْلِهِ” … اما آدم به چیزها و آدم‌ها و به جاها دل می‌بندد، آدم احمق است البته دور از جان شما ولی دل می‌بندد، به قول استاد بزرگ ابوالفضل بیهقی ” احمق مردا که دل در این جهان بندد” من دلم برای طبقه‌ی سوم پاساژ ارکیده در ورامین تنگ می‌شود… برای سالنِ زهوار در رفته‌ی فرهنگسرای رازیِ ورامینی، برای خل بازی‌های مهدی، برای چیزهای غلطی که فلانی با جدیت می‌گفت، برای جلساتِ زیرزمین که داود از من دفاع می‌کرد وقتی من نبودم… برای تلاش‌های حسین که می‌خواست رییس شود و رییس شد، برای شعرهای بلندِ محمدحسین که وقتی می‌گفتیم آنجایش را تکرار کن می‌خندید و می‌گفت یادم نمی‌آید برای اینکه داشتم بداهه می‌گفتم! برای شعرِ تماما بی معنیی که من آن روز خواندم و هیچکس نفهمید که سرِ کارشان گذاشته‌ام…، برای نوبتِ شعرخوانی‌هایی که به من نمی‌رسید، برای علی پولدار، برای مجید و فازِ نیچه‌اش! برای منوچهر و شعرهایش که سی‌سال است مثل هم است، برای پَرَک که مُرد، برای عبدالله که رفت خارج، برای حسین که فقط تک‌بیتی می‌سرود، برای جواد که عاشق شاملو بود و می‌گفت شما شاعر نیستید و شاملو را از رو غلط می‌خواند! برای علی که از لرستان آمد، عضو انجمن شد، انقلاب کرد و همه را بسیج کرد تا انتخابات برگزار شود و رای نیاورد، برای رضا که می‌گفت کسی نباید پشت میز بنشیند و همه باید دور هم بنشینیم وگرنه من جلسه را به هم می‌زنم، برای محمود که می‌گفت ورامین در حد من نیست ولی حالا شعر جدیدم را برایتان می‌خوانم، برای رضا که همکاری مخلصانه‌ای با بنیاد داشت و بعد روشنفکر شد و خیلی خوشتیپ است، برای ردیف اول سالن، برای ردیف آخر، برای کتابخانه که کتابهایش گم شد، برای خودم که همه را “دوست” می‌داشتم و دشمنی نمی‌دانستم… برای همه چیز…

شعر برای من تفریح نبود، کنار کاری نبود، پز نبود، زینتِ فامیل نبود، زندگی بود، خودِ زندگی، برای همین جدی بودم و همین باعث می‌شد این جمله را بارها از خیلی‌ها بشنوم: بابا خبری نیست! دور همیم! توهم زده‌ای… اما من برای دورهمی نمی‌رفتم، “کاری” داشتم، کاری دارم! حالا اگر عمری باشد کارهایی دارم.

نتیجه‌ی این غرغر چیزی نیست جز یک دریغ‌یاد، اگر سفارشی بخواهم بکنم به آدم‌های این شهر این است: اینجا حوض کوچکی بود، ماهی داشت، خرچنگ هم داشت، خشکسالی شد، بعضی ماهی‌ها با پلیکان رفتند… بعضی را پلیکان خورد، بعضی در رفتند حالا گِل مانده و خرچنگ… اگر کسی مانده بزند بیرون، بیرون ما آب پیدا کرده‌ایم…
2
2025/10/24 12:01:58
Back to Top
HTML Embed Code: