نیمکت ذخیرهمون پره. سرمربی اشاره کنه، کلی بازیکن حرفهای تازهنفس پریدهن لب زمین که گرم کنن. ما هشت سال بازی تدارکاتی برگزار کردیم. فیلمهای این هشت سال بازی رو بارها برای همین تازهنفسها پخش کردیم. هر کدومشون با اسطورههامون زندگی کردند و آرزو دارن شبیهشون بشن. ما چپمون پره. زمین توی مشتمونه. همۀ این سالها که دنیا ما رو از تمام نشستهای خبری خط زده بود، ما داشتیم توی رختکنمون، توی اتاق آنالیزمون، نقشۀ این بازی رو میکشیدیم. ما بازی حریف رو از خودش بهتر بلدیم. تکل رفته روی پامون، بد. جاش درد میکنه، اما تکل رفتیم روی پاش، بد. جاش تا ابد میمونه.
جام جهانی داره میاد. ما سرگروهیم. نتیجۀ بازیمون تکلیف یمن و عراق و لبنان و سوریه رو حتی مشخص میکنه. چشم گروهمون به ماست. گروه چیه؟ چشم دنیا به ماست! خیلیا دلشونه ما قهرمان شیم. خیلی از اونا که جیگرشو نداشتن جلوی این حریف وایسن، الان ته دلشون دارن تندتند دعا میکنن که ما ببریم، ما ببریم و انتقام همهٔ باختهای قبلی رو از این تیم لعنتی بگیریم.
ما داریم آرزوی خیلیا رو زندگی میکنیم. تیم پیشکسوتمون از توی آسمون دارن رقابتها رو دنبال میکنن. گاهی، وقتی کسی حواسش نیست، توی زمین، وسط معرکه، به دل بازیکنامون میندازن که از کدوم جناح زمین شوت بزنن حتمی گل میشه، گاهی از بغل زمین، جوری که کسی جز بازیکنا صداشونو نشونه، علامت میدن کجا دفاع ضعیفه و بزنیم، گل میشه.گاهی حتی حواس دروازهبان حریف رو پرت میکنن! هیچکس نمیدونه ما یه تیم ب علیالبدل یواشکی داریم که مستقیم از خود خدا اجازۀ حضور توی زمین رو میگیرن و وقتی میخوان شوت بزنن، فرشتهها دعاشون میکنن.
خوب تشویق کنیم.
خوب تشویق کنیم.
خوب تشویق کنیم.
چشم دنیا به ماست. تیم حریف دیگه هوادار نداره. هرکی پشتشه لابیبازه، اسپانسرشه، میترسه با باخت تیم، سرمایهشو ببازه. از دل اگه بپرسی، دل هیچ آزادهای با این غاصبا نیست.
خوب تشویق کنیم. کادر فنی تیم حریف، اونقد که از تشویق ما میترسه، از بازی تیممون نمیترسه.
حالا رسیدیم به اون استثنا:
تیم ما، میجنگه، چه تشویقش کنیم، چه نه... تیم ما همیشه مهاجمهایی داره که با تموم جونشون برای تیم بجنگن، حتی وقتی کسی تشویقشون نمیکنه، حتی وقتی عدهای فحششون میدن، حتی وقتی احدی نمیشناسدشون...
برای همینه که تیم ما مظلوم مقتدره...
چه ما تشویق کنیم، چه نه، تیم کار خودشو میکنه. ما اگه تشویق میکنیم نشونهٔ شرف و وطنپرستی خودمونه، وگرنه این تیم سالهاست ثابت کرده فدایی همهٔ هموطناشه...
خوب تشویق کنیم.
خوب تشویق کنیم.
چشم دنیا به ماست. تیم حریف دیگه هوادار نداره. هرکی پشتشه لابیبازه، اسپانسرشه، میترسه با باخت تیم، سرمایهشو ببازه. از دل اگه بپرسی، دل هیچ آزادهای با این غاصبا نیست.
خوب تشویق کنیم. کادر فنی تیم حریف، اونقد که از تشویق ما میترسه، از بازی تیممون نمیترسه.
حالا رسیدیم به اون استثنا:
تیم ما، میجنگه، چه تشویقش کنیم، چه نه... تیم ما همیشه مهاجمهایی داره که با تموم جونشون برای تیم بجنگن، حتی وقتی کسی تشویقشون نمیکنه، حتی وقتی عدهای فحششون میدن، حتی وقتی احدی نمیشناسدشون...
برای همینه که تیم ما مظلوم مقتدره...
چه ما تشویق کنیم، چه نه، تیم کار خودشو میکنه. ما اگه تشویق میکنیم نشونهٔ شرف و وطنپرستی خودمونه، وگرنه این تیم سالهاست ثابت کرده فدایی همهٔ هموطناشه...
چشممون به دهن سرمربی باشه. سرمربی، بزرگ پیشکسوتاست. از این رقابتها زیاد دیده. بلده بازی رو ببره. بلده تیم رو قوی نگه داره تا اون رو تحویل صاحب اصلیش بده...
و تمام💚🇮🇷
خوندین؟ دوست داشتین؟ بقیه رو هم صدا میکنین بیان بخونن؟
همینجا میتونین نظرتونو برام بنویسین. همه رو میخونم💚
خوندین؟ دوست داشتین؟ بقیه رو هم صدا میکنین بیان بخونن؟
همینجا میتونین نظرتونو برام بنویسین. همه رو میخونم💚
اگه خواستین برای کسی بفرستین💚😊
قصه از اینجا شروع میشه:
https://www.group-telegram.com/takooch.com/4357
و در کانال بلهٔ من:
https://ble.ir/parastooasgarnejad/7877448075196589/1751024921755
قصه از اینجا شروع میشه:
https://www.group-telegram.com/takooch.com/4357
و در کانال بلهٔ من:
https://ble.ir/parastooasgarnejad/7877448075196589/1751024921755
Telegram
تا کوچ
بسمالله الرحمن الرحیم
تیم ما قهرمان میشه، خدا میدونه که حقشه...
چند برگ ساده و صمیمی و همهفهم دربارۀ جنگ اخیر ایران و پایان مبهمش
یا
جنگ به مثابهٔ فوتبال!
به قلم پرستو علی عسگرنجاد عاشق ایران
تیم ما قهرمان میشه، خدا میدونه که حقشه...
چند برگ ساده و صمیمی و همهفهم دربارۀ جنگ اخیر ایران و پایان مبهمش
یا
جنگ به مثابهٔ فوتبال!
به قلم پرستو علی عسگرنجاد عاشق ایران
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بسم الله الرحمن الرحیم
امروز، هفتم تیر ۱۴۰۴، شصت نفر از شهدایمان را که به ناجوانمردانهترین شکل ممکن به دست وحشیترین حیوان عالم شهید شده بودند، تشییع کردیم.
۴۴ سال پیش، در چنین روزی، بزرگترین ترور تاریخ جمهوری اسلامی رخ داد و ما ۷۲ نفر از بزرگان قبیلهمان را از دست دادیم.
آن ترور انقلاب ما را زمینگیر نکرد، این یکی هم نخواهد کرد.
به این ویدئو نگاه کنید.
ایران، زنیست که در این فیلم میبینید.
رخت سیاه برای فرزندانش به تن کرده، برای تشییعشان به خیابان آمده، نوحهٔ امام حسین را گذاشته و همانطور که بر عزای امام شهیدان و یاران شهیدش اشک میریزد، سورهٔ فتح میخواند، چون رهبرش سفارش کرده برای شکست دشمن، سورهٔ فتح را بخوانید.
ایران عزادار هم که باشد، لحظهای سپر نمیاندازد، میدان را ترک نمیکند. ایران با رخت عزا هم میجنگد و نادان او که نمیداند ما پیراهن مشکی عزای امام حسین را که بپوشیم، یعنی آمادهایم مثل اماممان برای آرمان مقدسمان جان بدهیم.
احمق آن دشمنی که نمیداند ما ملت امام حسینیم و هر شهادت جاودانهترمان میکند.💚
پرستو علی عسگرنجادِ فدایی ایران🇮🇷
https://www.group-telegram.com/takooch.com
امروز، هفتم تیر ۱۴۰۴، شصت نفر از شهدایمان را که به ناجوانمردانهترین شکل ممکن به دست وحشیترین حیوان عالم شهید شده بودند، تشییع کردیم.
۴۴ سال پیش، در چنین روزی، بزرگترین ترور تاریخ جمهوری اسلامی رخ داد و ما ۷۲ نفر از بزرگان قبیلهمان را از دست دادیم.
آن ترور انقلاب ما را زمینگیر نکرد، این یکی هم نخواهد کرد.
به این ویدئو نگاه کنید.
ایران، زنیست که در این فیلم میبینید.
رخت سیاه برای فرزندانش به تن کرده، برای تشییعشان به خیابان آمده، نوحهٔ امام حسین را گذاشته و همانطور که بر عزای امام شهیدان و یاران شهیدش اشک میریزد، سورهٔ فتح میخواند، چون رهبرش سفارش کرده برای شکست دشمن، سورهٔ فتح را بخوانید.
ایران عزادار هم که باشد، لحظهای سپر نمیاندازد، میدان را ترک نمیکند. ایران با رخت عزا هم میجنگد و نادان او که نمیداند ما پیراهن مشکی عزای امام حسین را که بپوشیم، یعنی آمادهایم مثل اماممان برای آرمان مقدسمان جان بدهیم.
احمق آن دشمنی که نمیداند ما ملت امام حسینیم و هر شهادت جاودانهترمان میکند.💚
پرستو علی عسگرنجادِ فدایی ایران🇮🇷
https://www.group-telegram.com/takooch.com
عبرت شمارهٔ ۱
من فکر میکنم یه کم فهمیدم که واقعاً الله اکبر!
با چشمام دیدم که چیزی بزرگتر و قویتر از خدا و خواست و ارادهٔ خدا نیست.
دیدم معادلاتی که با حساب دنیا هیچرقمه منطقی و امکانپذیر به نظر نمیاد، با حساب خدا به شکل شگفتآوری رخ میده!
من فکر میکنم یه کم فهمیدم که واقعاً الله اکبر!
با چشمام دیدم که چیزی بزرگتر و قویتر از خدا و خواست و ارادهٔ خدا نیست.
دیدم معادلاتی که با حساب دنیا هیچرقمه منطقی و امکانپذیر به نظر نمیاد، با حساب خدا به شکل شگفتآوری رخ میده!
عبرت شمارهٔ ۲
این درس دوم برای خودم خیلی مهمه
قدیمقدیما فکر میکردم همینجوری قرائت قرآن فایده نداره. اجر و نتیجهای در روخوانی محض قرآن، بدون تفقه و تأمل در دونهدونهٔ آیات نمیدیدم. قرآن رو کتاب خیلیخیلی عمیقی میدیدم که فقط برای غواصهای حرفهای مروارید رو میکنه. کسی بشینه لب ساحل فقط با چشم نگاهش کنه چیز خاصی جز ثواب تلاوت گیرش نمیاد…
یه بار خدا خواست سر عقل بیام این نامهٔ امام خمینی به پسرشون، حاجاحمدآقا، رو بخونم:
«فرزندم با قرآن، این بزرگ کتاب معرفت آشنا شو، اگر چه با قرائت آن و راهی از آن به سوی محبوب باز کن، و تصور نکن که قرائت بدون معرفت اثری ندارد که این وسوسه شیطان است. آخر، این کتاب از طرف محبوب است برای تو و برای همه کس و نامه محبوب، محبوب است، اگر چه عاشق و محبّ مفاد آن را نداند و با این انگیزه، حبّ محبوب که کمال مطلوب است به سراغت آید و شاید دست گیرد.»
خدا رو شکر خدا انقد عقل بهم داده بود که بفهمم امام خمینی بیشتر از من میفهمه:))
برای همین با اینکه ته قلبم هنوز باور نداشتم با روخونی چیز خاصی گیرم بیاد، اما سعی کردم روزم بدون قرآن نگذره.
منظورم از روخونی چیه؟
خوندن محض قرآن با نگاهی گذرا به ترجمه، یعنی همین قرائتهای غالباً بیتمرکز آنچنانی حین آشپزی و رانندگی یا شنیدن تلاوت حین کارهای مادرانهم مث خوابوندن بچهها یا پخش صوت قرآن از تلویزیون در فضای خونه، نه که خوندن با حضور قلب کامل و تفسیر و شأن نزول و اینا.
بعد این واقعاً جواب داد!
همین تلاش کوچولوی ناچیز من برای گسستهنشدن اتصال سستم به قرآن، کار کرد! الان میگم چطوری، ولی فهمیدم واقعاً امام خمینی خیلی میفهمیدهن که گفتهن:
«قرآن یک سفره ای است که انداخته شده است برای همه طبقات، یعنی یک زبانی دارد که این زبان هم زبان عامّه مردم است. و هم زبان فلاسفه است. و هم زبان عرفای اصطلاحی است و هم زبان اهل معرفت به حسب واقع.»
دیدم حتی منم اگه با همهٔ کاستیا و بیحواسیام سر این سفره بشینم چیزی گیرم میاد.
در این ۱۲ روز (که قبلاً گفتهم به اعتقاد من ۱۲ روز نیست، ۴۷ساله) آقا ساعتی نبود دونهدونه آیاتی که روخونیشون کرده بودم جلوی چشم من نیاد!
خودم بارها به گریه افتادم از فرط ناباوری… آیهها از قلبم میگذشتن. کلمههای قشنگ مهربونش مدام به ذهنم خطور میکردن. انگار توی سر من یه قرآن بزرگ وا شده بود. همش حرفای خدا جلوی چشمم بود.
قرآن خودش رو به یاد من میانداخت…
من روسیاه، این آدمی که کمترین سطح ارتباط ممکن رو با این کلمههای عزیز داشت…
این درس دوم برای خودم خیلی مهمه
قدیمقدیما فکر میکردم همینجوری قرائت قرآن فایده نداره. اجر و نتیجهای در روخوانی محض قرآن، بدون تفقه و تأمل در دونهدونهٔ آیات نمیدیدم. قرآن رو کتاب خیلیخیلی عمیقی میدیدم که فقط برای غواصهای حرفهای مروارید رو میکنه. کسی بشینه لب ساحل فقط با چشم نگاهش کنه چیز خاصی جز ثواب تلاوت گیرش نمیاد…
یه بار خدا خواست سر عقل بیام این نامهٔ امام خمینی به پسرشون، حاجاحمدآقا، رو بخونم:
«فرزندم با قرآن، این بزرگ کتاب معرفت آشنا شو، اگر چه با قرائت آن و راهی از آن به سوی محبوب باز کن، و تصور نکن که قرائت بدون معرفت اثری ندارد که این وسوسه شیطان است. آخر، این کتاب از طرف محبوب است برای تو و برای همه کس و نامه محبوب، محبوب است، اگر چه عاشق و محبّ مفاد آن را نداند و با این انگیزه، حبّ محبوب که کمال مطلوب است به سراغت آید و شاید دست گیرد.»
خدا رو شکر خدا انقد عقل بهم داده بود که بفهمم امام خمینی بیشتر از من میفهمه:))
برای همین با اینکه ته قلبم هنوز باور نداشتم با روخونی چیز خاصی گیرم بیاد، اما سعی کردم روزم بدون قرآن نگذره.
منظورم از روخونی چیه؟
خوندن محض قرآن با نگاهی گذرا به ترجمه، یعنی همین قرائتهای غالباً بیتمرکز آنچنانی حین آشپزی و رانندگی یا شنیدن تلاوت حین کارهای مادرانهم مث خوابوندن بچهها یا پخش صوت قرآن از تلویزیون در فضای خونه، نه که خوندن با حضور قلب کامل و تفسیر و شأن نزول و اینا.
بعد این واقعاً جواب داد!
همین تلاش کوچولوی ناچیز من برای گسستهنشدن اتصال سستم به قرآن، کار کرد! الان میگم چطوری، ولی فهمیدم واقعاً امام خمینی خیلی میفهمیدهن که گفتهن:
«قرآن یک سفره ای است که انداخته شده است برای همه طبقات، یعنی یک زبانی دارد که این زبان هم زبان عامّه مردم است. و هم زبان فلاسفه است. و هم زبان عرفای اصطلاحی است و هم زبان اهل معرفت به حسب واقع.»
دیدم حتی منم اگه با همهٔ کاستیا و بیحواسیام سر این سفره بشینم چیزی گیرم میاد.
در این ۱۲ روز (که قبلاً گفتهم به اعتقاد من ۱۲ روز نیست، ۴۷ساله) آقا ساعتی نبود دونهدونه آیاتی که روخونیشون کرده بودم جلوی چشم من نیاد!
خودم بارها به گریه افتادم از فرط ناباوری… آیهها از قلبم میگذشتن. کلمههای قشنگ مهربونش مدام به ذهنم خطور میکردن. انگار توی سر من یه قرآن بزرگ وا شده بود. همش حرفای خدا جلوی چشمم بود.
قرآن خودش رو به یاد من میانداخت…
من روسیاه، این آدمی که کمترین سطح ارتباط ممکن رو با این کلمههای عزیز داشت…
من در این مدت آروم بودم. غریزهٔ مادری قدرتمندتر از همیشه داشت پدر دلمو درمیاورد، اما آروم بودم.
دلیلش فقط همین بود: قرآن💚
من یه کوچولوی کوچولو فهمیدم انس با قرآن چطور هالهای از معنویت در قلب آدم عادی گنهکار مث من ایجاد میکنه که نذاره امید بمیره، نذاره بیم و هراس وارد جون آدم بشه.
نمیشه تو هزاران بار در قرآن خونده باشی «یا رب» (ای مربی! ای تربیتکننده) و باز حس کنی تو نگهدارنده و تربیتکنندهٔ بچههاتی!
نمیشه تو بارها و بارها خونده باشی «و کم من فئه قلیله غلبت فئه کثیره باذن الله» و بازم از بمبافکن آمریکا بترسی.
نمیشه پای قصههای خدا نشسته باشی، جنگ احد و احزاب رو از زبونش شنیده باشی ولی بازم از دشمن بترسی
نمیشه یادت بره خدا سپاه ابرهه رو با خروارخروار فیل گندهٔ رامشده، با یه دسته پرستو تارومار کرد!
دلیلش فقط همین بود: قرآن💚
من یه کوچولوی کوچولو فهمیدم انس با قرآن چطور هالهای از معنویت در قلب آدم عادی گنهکار مث من ایجاد میکنه که نذاره امید بمیره، نذاره بیم و هراس وارد جون آدم بشه.
نمیشه تو هزاران بار در قرآن خونده باشی «یا رب» (ای مربی! ای تربیتکننده) و باز حس کنی تو نگهدارنده و تربیتکنندهٔ بچههاتی!
نمیشه تو بارها و بارها خونده باشی «و کم من فئه قلیله غلبت فئه کثیره باذن الله» و بازم از بمبافکن آمریکا بترسی.
نمیشه پای قصههای خدا نشسته باشی، جنگ احد و احزاب رو از زبونش شنیده باشی ولی بازم از دشمن بترسی
نمیشه یادت بره خدا سپاه ابرهه رو با خروارخروار فیل گندهٔ رامشده، با یه دسته پرستو تارومار کرد!
عبرت شمارهٔ ۳:
من تقریباً هرجا روایت درس دادهم تا حالا این جمله رو گفتهم:
آدم باید کولهپشتیش پر باشه.
غیب گفتی عسگر! بله! :)
۱۲۴هزار پیغمبر و ۱۴ معصوم طی هزاران سال تلاش کردن همینو به ما یاد بدن
و من در این جنگ فهمیدم عجب شانسی آوردم که این یه دونه رو قبل بیخ پیدا کردن کار یاد گرفته بودم!
من تقریباً هرجا روایت درس دادهم تا حالا این جمله رو گفتهم:
آدم باید کولهپشتیش پر باشه.
غیب گفتی عسگر! بله! :)
۱۲۴هزار پیغمبر و ۱۴ معصوم طی هزاران سال تلاش کردن همینو به ما یاد بدن
و من در این جنگ فهمیدم عجب شانسی آوردم که این یه دونه رو قبل بیخ پیدا کردن کار یاد گرفته بودم!
همهٔ کتابایی که خونده بودم
فیلما و انیمیشنایی که دیده بودم
منبرهایی که پاشون نشسته بودم
پادکستایی که شنیده بودم
دوستایی که باهاشون حرف زده بودم
دایرهٔ معاشرتی که خدا اطرافم قرار داده
سفرهایی که خدا کمک کرده برم
همه و همه و همه هرکدوم یه گوشهٔ دلم رو محکم گرفتن که سعی کنم قوی بمونم.
فیلما و انیمیشنایی که دیده بودم
منبرهایی که پاشون نشسته بودم
پادکستایی که شنیده بودم
دوستایی که باهاشون حرف زده بودم
دایرهٔ معاشرتی که خدا اطرافم قرار داده
سفرهایی که خدا کمک کرده برم
همه و همه و همه هرکدوم یه گوشهٔ دلم رو محکم گرفتن که سعی کنم قوی بمونم.
من فهمیدم تو در مواقع بحران، برآیند خودت رو زندگی میکنی!
روز واقعه دیگه وقت جوریدن و چرخیدن و پرکردن آذوقه نیست! دیگه یه دور زمان، صفر میشه اونجا. هرچی در مسیر عمر گذاشتی توی کولهت با خودت آوردی، روز مبادا همون دم دستته.
با تمام وجود رسیدم به اون جملهٔ امامحسینجان که قبلاً با هم حرفشو زده بودیم همینجا:
«ای انسان! تو روزهایت هستی!»
روز واقعه دیگه وقت جوریدن و چرخیدن و پرکردن آذوقه نیست! دیگه یه دور زمان، صفر میشه اونجا. هرچی در مسیر عمر گذاشتی توی کولهت با خودت آوردی، روز مبادا همون دم دستته.
با تمام وجود رسیدم به اون جملهٔ امامحسینجان که قبلاً با هم حرفشو زده بودیم همینجا:
«ای انسان! تو روزهایت هستی!»
حالا یکی سالها با کثافات دمخور بوده، یکی با نور…
یکی معاشر ایران اینترنشنال و بیبیسی ملعون و مسیح علینژاد تجسم شیطان بوده، یکی بچههیئتی کلاسقرآنی رفیق امامحسینیا که کوه دلشونو تکون نمیده.
و لا یستوی الاعمی و البصیر
و لا الظلمات و لا النور…
یکی عادت کرده جای سخنرانیای آقای خامنهای همیشه اول حرفای ترامپ دروغگوی نکبت رو بخونه و تحلیل کنه و بهش ضریب بده، معلومه دم بزنگاه با هر توئیت ترامپ توی دلش ترس میفته.
اونی که سالها با خاطرات شفاهی دفاع مقدس زندگی کرده، اونی که کتابای سرگذشتپژوهی شهدا رو خونده، اونی که گاهگداری رفته قطعهٔ شهدا برای خودش رفیق شهید پیدا کرده، اونی که فیلمای حاتمیکیا و ملاقلیپور رو دیده، اونی که صدای آوینی رو زیاد شنیده، اونی که اهل کتابخوندنه و زود جوگیر نمیشه، اونی که سخنرانیای جناب حامد کاشانی رو شنیده و پستی و بلندی تاریخ اسلام رو بلده، اونی که بوسنی و لیبی و سوریه و لبنان و عراق رو دیده، اونی که پربار زندگی کرده، وقتشو پربار گذرونده، روز واقعه هم پرباره، سنگینه، هر نسیمی تکونش نمیده.
یکی معاشر ایران اینترنشنال و بیبیسی ملعون و مسیح علینژاد تجسم شیطان بوده، یکی بچههیئتی کلاسقرآنی رفیق امامحسینیا که کوه دلشونو تکون نمیده.
و لا یستوی الاعمی و البصیر
و لا الظلمات و لا النور…
یکی عادت کرده جای سخنرانیای آقای خامنهای همیشه اول حرفای ترامپ دروغگوی نکبت رو بخونه و تحلیل کنه و بهش ضریب بده، معلومه دم بزنگاه با هر توئیت ترامپ توی دلش ترس میفته.
اونی که سالها با خاطرات شفاهی دفاع مقدس زندگی کرده، اونی که کتابای سرگذشتپژوهی شهدا رو خونده، اونی که گاهگداری رفته قطعهٔ شهدا برای خودش رفیق شهید پیدا کرده، اونی که فیلمای حاتمیکیا و ملاقلیپور رو دیده، اونی که صدای آوینی رو زیاد شنیده، اونی که اهل کتابخوندنه و زود جوگیر نمیشه، اونی که سخنرانیای جناب حامد کاشانی رو شنیده و پستی و بلندی تاریخ اسلام رو بلده، اونی که بوسنی و لیبی و سوریه و لبنان و عراق رو دیده، اونی که پربار زندگی کرده، وقتشو پربار گذرونده، روز واقعه هم پرباره، سنگینه، هر نسیمی تکونش نمیده.
و فهمیدم این منم که محتاجم به ذکر، این منم که محتاجم به اتصال به غیب.
این منم که محتاجم دست خدا رو محکم بچسبم تا در تندباد حوادث از ریشه درنیام
و باید کلهمو بندازم پایین حرف خدا رو گوش بدم به قول مصطفی چمران گناهامو توجیه نکنم…
و فهمیدم شیطون خیلی جون میکنه تا هر کس رو با زبون و مانیفست خودش گولمالی کنه.
این منم که محتاجم دست خدا رو محکم بچسبم تا در تندباد حوادث از ریشه درنیام
و باید کلهمو بندازم پایین حرف خدا رو گوش بدم به قول مصطفی چمران گناهامو توجیه نکنم…
و فهمیدم شیطون خیلی جون میکنه تا هر کس رو با زبون و مانیفست خودش گولمالی کنه.
وا!
هنوز هیچی ننوشتهم شد یه خروار!
فعلاً یه ویرگولی، نقطهای چیزی بذارم ببینم خوندین، اومدین، عبرتام به دردتون خورد یا نه؟ :)
یه مدته خیلی ساکت شدین شماها🧐
بیاین ببینم!
هنوز هیچی ننوشتهم شد یه خروار!
فعلاً یه ویرگولی، نقطهای چیزی بذارم ببینم خوندین، اومدین، عبرتام به دردتون خورد یا نه؟ :)
یه مدته خیلی ساکت شدین شماها🧐
بیاین ببینم!