Forwarded from موسسه توانمندسازی مهروماه
🔸جهانی که برای کودکان امن نیست
به بهانه روز جهانی کودک
۳۴ سال از زمانی که پیمان نامه حقوق کودک تصویب شد، میگذرد. آن روزها احتمالا مردمان دنیا فکر میکردند میتوان دنیای بهتری برای کودکان ساخت و این پیمان نامه تبدیل شد به محبوبترین پیماننامه سازمان ملل که همه کشورها آن را پذیرفتند به جز یک کشور؛ ایالات متحده آمریکا.
۳۴ سال از تصویب پیمان نامه حقوق کودک میگذرد؛ پیماننامهای که ماده ششم آن بر حق ذاتی کودکان برای زنده ماندن و رشد کردن تاکید میکند و سی و چهارمین سالگردش مصادف شده با روز چهل و چندم جنگ غزه. جنگی که میگویند در سه هفته اولش، تعداد کودکانی که کشته شدند از میانگین سالانه تعداد کودکان کشته شده در همه دنیا در ۳ سال گذشته بیشتر بوده و حالا کسی چه میداند، ۴هزار کودک کشته شدهاند یا ۵هزارتا؟ هر ساعت ۵ کودک دارند کشته میشوند یا ۱۰ تا؟
در ۳۴ اُمین سالگرد تصویب پیماننامهای که ماده دوم آن میگوید همه کشورهای عضو باید بدون هیچگونه تبعیضی از جهت نژاد، رنگ، جنسیت، زبان، مذهب، عقاید سیاسی، ملیت، جایگاه قومی و اجتماعی، مالی، عدم توانایی، تولد و یا سایر احوال شخصیه والدین و یا قیم قانونی، حقوق کودکانی که در حوزه قضایی شان زندگی میکنند را محترم بشمارند و تضمین کنند؛ در کشور همسایه ما دوسال است که دختران بیشتر از کلاس ششم اجازه ندارند درس بخوانند و در کشور خودمان، سال تحصیلی قبل در حالی آغاز شد که ۹۱۱ هزار کودک بازمانده از تحصیل بودند و ٢٧۹ هزار کودک ترک تحصیل کرده بودند. اینها تنها آمارهای رسمی است و بسیاری کودکان از جمله کودکانی که اوراق هویتی ندارند حتی در آمار نیز جایی ندارند.
در ۳۴ اُمین سالگرد تصویب پیماننامهای که ماده سوم آن میگوید منافع کودکان باید مهمترین ملاحظه در تصمیمگیریهای مؤسسات رفاه اجتماعی عمومی و یا خصوصی، دادگاهها، مقامات اجرایی و ارگانهای حقوقی باشد، نزدیک به ۱۶۰ میلیون کودک کار در دنیا وجود دارند که اغلبشان در کشورهای عقب نگه داشته شده زندگی میکنند و میتوان ردپای سود حاصل از کار ارزان قیمتشان را در شرکتهای بزرگ و مشهور کشورهای توسعه یافته دید.
۳۴ سال از زمان تصویب پیماننامه میگذرد و در کشورمان هروز شاهد تعداد بیشتری از کودکان کار در خیابانهای هستیم و این جدا از هزاران کودکی است که در بخشهای کشاورزی، کارگاهی و حتی در منازل کودکی خود را برای به دست آوردن لقمهای نان میفروشند.
۳۴ سال از تصویب پیمان نامهای میگذرد که ماده ۲۴ آن بهرهمندی از بالاترین معیارهای بهداشت و سلامت را حق کودکان میداند اما در کشور ما بر اساس آمارهای رسمی یک سوم جمعیت زیر خط فقر مطلق هستند و بدیهی است که کودکان قربانیان خاموش این فقرند.
۳۴ سال از تصویب پیماننامهای میگذرد که ماده ۲۸ و ۲۹ آن بر آموزش عمومی، رایگان و باکیفیت تاکید دارد و در کشور ما بر اساس نتایج آزمون بین المللی پرلز ۴۱ درصد کودکان در پایه چهارم ضعف جدی در خواندن، نوشتن و درک مطلب دارند. متوسط این نسبت برای کشورهای شرکت کننده در این آزمون ۶ درصد بوده است.
۳۴سال از تصویب پیمان نامه حقوق کودک میگذرد و ما در موسسه مهروماه تلاش میکنیم به سهم خودمان باری از تنهای رنجور، روانهای خسته و قلبهای شکسته کودکان برداریم و دنیا را برایشان قدری زیباتر کنیم.
ما تلاش میکنیم اما میدانیم تا زمانی که قدرتها چه در سطحی ملی و چه در سطح جهانی نخواهند نمیتوان به ارمانهایی دست یافت که ۳۴ سال پیش در مورد آن در سطح جهانی توافق شد.
این روزها بیش از هر زمان دیگر رویای دستیابی به این آرمانها تیره و تار شده است و دنیا برای کودکان بهویژه در این گوشه جهان با بوی فقر و مرگ و ناامیدی عجین گشته است. این روزها بیش از هر زمانی به یادآوریآرمانهای تصویب شده در ۳۴ سال پیش نیاز داریم.
https://is.gd/vb7C24
@mehromahngo
به بهانه روز جهانی کودک
۳۴ سال از زمانی که پیمان نامه حقوق کودک تصویب شد، میگذرد. آن روزها احتمالا مردمان دنیا فکر میکردند میتوان دنیای بهتری برای کودکان ساخت و این پیمان نامه تبدیل شد به محبوبترین پیماننامه سازمان ملل که همه کشورها آن را پذیرفتند به جز یک کشور؛ ایالات متحده آمریکا.
۳۴ سال از تصویب پیمان نامه حقوق کودک میگذرد؛ پیماننامهای که ماده ششم آن بر حق ذاتی کودکان برای زنده ماندن و رشد کردن تاکید میکند و سی و چهارمین سالگردش مصادف شده با روز چهل و چندم جنگ غزه. جنگی که میگویند در سه هفته اولش، تعداد کودکانی که کشته شدند از میانگین سالانه تعداد کودکان کشته شده در همه دنیا در ۳ سال گذشته بیشتر بوده و حالا کسی چه میداند، ۴هزار کودک کشته شدهاند یا ۵هزارتا؟ هر ساعت ۵ کودک دارند کشته میشوند یا ۱۰ تا؟
در ۳۴ اُمین سالگرد تصویب پیماننامهای که ماده دوم آن میگوید همه کشورهای عضو باید بدون هیچگونه تبعیضی از جهت نژاد، رنگ، جنسیت، زبان، مذهب، عقاید سیاسی، ملیت، جایگاه قومی و اجتماعی، مالی، عدم توانایی، تولد و یا سایر احوال شخصیه والدین و یا قیم قانونی، حقوق کودکانی که در حوزه قضایی شان زندگی میکنند را محترم بشمارند و تضمین کنند؛ در کشور همسایه ما دوسال است که دختران بیشتر از کلاس ششم اجازه ندارند درس بخوانند و در کشور خودمان، سال تحصیلی قبل در حالی آغاز شد که ۹۱۱ هزار کودک بازمانده از تحصیل بودند و ٢٧۹ هزار کودک ترک تحصیل کرده بودند. اینها تنها آمارهای رسمی است و بسیاری کودکان از جمله کودکانی که اوراق هویتی ندارند حتی در آمار نیز جایی ندارند.
در ۳۴ اُمین سالگرد تصویب پیماننامهای که ماده سوم آن میگوید منافع کودکان باید مهمترین ملاحظه در تصمیمگیریهای مؤسسات رفاه اجتماعی عمومی و یا خصوصی، دادگاهها، مقامات اجرایی و ارگانهای حقوقی باشد، نزدیک به ۱۶۰ میلیون کودک کار در دنیا وجود دارند که اغلبشان در کشورهای عقب نگه داشته شده زندگی میکنند و میتوان ردپای سود حاصل از کار ارزان قیمتشان را در شرکتهای بزرگ و مشهور کشورهای توسعه یافته دید.
۳۴ سال از زمان تصویب پیماننامه میگذرد و در کشورمان هروز شاهد تعداد بیشتری از کودکان کار در خیابانهای هستیم و این جدا از هزاران کودکی است که در بخشهای کشاورزی، کارگاهی و حتی در منازل کودکی خود را برای به دست آوردن لقمهای نان میفروشند.
۳۴ سال از تصویب پیمان نامهای میگذرد که ماده ۲۴ آن بهرهمندی از بالاترین معیارهای بهداشت و سلامت را حق کودکان میداند اما در کشور ما بر اساس آمارهای رسمی یک سوم جمعیت زیر خط فقر مطلق هستند و بدیهی است که کودکان قربانیان خاموش این فقرند.
۳۴ سال از تصویب پیماننامهای میگذرد که ماده ۲۸ و ۲۹ آن بر آموزش عمومی، رایگان و باکیفیت تاکید دارد و در کشور ما بر اساس نتایج آزمون بین المللی پرلز ۴۱ درصد کودکان در پایه چهارم ضعف جدی در خواندن، نوشتن و درک مطلب دارند. متوسط این نسبت برای کشورهای شرکت کننده در این آزمون ۶ درصد بوده است.
۳۴سال از تصویب پیمان نامه حقوق کودک میگذرد و ما در موسسه مهروماه تلاش میکنیم به سهم خودمان باری از تنهای رنجور، روانهای خسته و قلبهای شکسته کودکان برداریم و دنیا را برایشان قدری زیباتر کنیم.
ما تلاش میکنیم اما میدانیم تا زمانی که قدرتها چه در سطحی ملی و چه در سطح جهانی نخواهند نمیتوان به ارمانهایی دست یافت که ۳۴ سال پیش در مورد آن در سطح جهانی توافق شد.
این روزها بیش از هر زمان دیگر رویای دستیابی به این آرمانها تیره و تار شده است و دنیا برای کودکان بهویژه در این گوشه جهان با بوی فقر و مرگ و ناامیدی عجین گشته است. این روزها بیش از هر زمانی به یادآوریآرمانهای تصویب شده در ۳۴ سال پیش نیاز داریم.
https://is.gd/vb7C24
@mehromahngo
👍10❤1😢1
Forwarded from انجمنحقوقشناسی
❌ هفتادمین جلسه از مجموعه #یکشنبه_های_حقوق_شناسی
🕊️ اخلاق حرفهای، مسئولیت اجتماعی و خیرعمومی در کنشگری اجتماعی
▪️این پرونده:
🖤 خون های آلوده
سخنرانان:
🔹سیده محبوبه امینی
🔹علی صابری
🔹فاطمه علمدار
🔹احمد قویدل
🔹سید منصور میرسعیدی
⏰ یکشنبه ۵ آذرماه ۱۴۰۲
⏱️ ساعت 18/15 عصر
🏵️ تالار حافظ
🕊️ خانه اندیشمندان علوم انسانی
#انجمن_حقوق_شناسی
#خانه_اندیشمندان_علوم_انسانی
#انجمن_اخلاق_کسب_و_کار
#انجمن_جامعه_شناسی
#دادفران_شکیبا
@iranianlls
🕊️ اخلاق حرفهای، مسئولیت اجتماعی و خیرعمومی در کنشگری اجتماعی
▪️این پرونده:
🖤 خون های آلوده
سخنرانان:
🔹سیده محبوبه امینی
🔹علی صابری
🔹فاطمه علمدار
🔹احمد قویدل
🔹سید منصور میرسعیدی
⏰ یکشنبه ۵ آذرماه ۱۴۰۲
⏱️ ساعت 18/15 عصر
🏵️ تالار حافظ
🕊️ خانه اندیشمندان علوم انسانی
#انجمن_حقوق_شناسی
#خانه_اندیشمندان_علوم_انسانی
#انجمن_اخلاق_کسب_و_کار
#انجمن_جامعه_شناسی
#دادفران_شکیبا
@iranianlls
مردان علیه مردان
فاطمه علمدار
مطالعات جنسیت بدون در نظر گرفتن خشونت ساختاری که مردان ذیل نظام پدرسالار متحمل شده اند، ره به جایی نمیبرد. خشونتی که پنهان تر از خشونت علیه زنان است و انکارش حتی از جانب قربانیان،نقش برجسته ای در تحکیم پایه های پدرسالاری دارد.
مطالعه پدیده خشونت مردان علیه مردان، چه آن زمان که به نام رعایت ارزشهای مردانه،قربانیان را دعوت به انکار ناخوشایندی هایشان و لب فروبستن در مورد رنج هایشان میکند و چه آن زمان که علی رغم بار تحقیرآمیز کلیشه های جنسیتی مردانه شجاعت مخالفت با آنها را در مردان سرکوب میکند، موضوع بسیار مهمی است که علاقه مندان به حوزه مطالعات جنسیت باید بیشتر مورد توجه قرار دهند.به گمان من،تاکید فزاینده بر دنیای زنان و اقلیت های جنسی در مطالعات جنسیت، پرده پوشی دنیای مردان را در خود دارد.دنیایی که بدون کشف و فهم آن،مطالعات جنسیتی همواره ناقص خواهد ماند.
به عنوان مثال به توضیح مسعود باب الحوائجی در مورد سلسله اغوات و یادداشت فاطمه موسوی در مورد سنت بچه بازی توجه کنید:
⬇️
فاطمه علمدار
مطالعات جنسیت بدون در نظر گرفتن خشونت ساختاری که مردان ذیل نظام پدرسالار متحمل شده اند، ره به جایی نمیبرد. خشونتی که پنهان تر از خشونت علیه زنان است و انکارش حتی از جانب قربانیان،نقش برجسته ای در تحکیم پایه های پدرسالاری دارد.
مطالعه پدیده خشونت مردان علیه مردان، چه آن زمان که به نام رعایت ارزشهای مردانه،قربانیان را دعوت به انکار ناخوشایندی هایشان و لب فروبستن در مورد رنج هایشان میکند و چه آن زمان که علی رغم بار تحقیرآمیز کلیشه های جنسیتی مردانه شجاعت مخالفت با آنها را در مردان سرکوب میکند، موضوع بسیار مهمی است که علاقه مندان به حوزه مطالعات جنسیت باید بیشتر مورد توجه قرار دهند.به گمان من،تاکید فزاینده بر دنیای زنان و اقلیت های جنسی در مطالعات جنسیت، پرده پوشی دنیای مردان را در خود دارد.دنیایی که بدون کشف و فهم آن،مطالعات جنسیتی همواره ناقص خواهد ماند.
به عنوان مثال به توضیح مسعود باب الحوائجی در مورد سلسله اغوات و یادداشت فاطمه موسوی در مورد سنت بچه بازی توجه کنید:
⬇️
👍12
Forwarded from ترجمه ادب و فرهنگ عربی مسعود باب الحوائجی
دربارهی آغاز و انقراض سلسله «اغوات» یا خواجگان خادم در عربستان در زیر بخوانید:
👇👇
👇👇
Forwarded from ترجمه ادب و فرهنگ عربی مسعود باب الحوائجی
☝️☝️
👇👇
«آغا عبده ادریس»که تازگی در عربستان درگذشت،دوباره ما را یاد«سلسله اغوات»انداخت، شاید بدانید که از زمان یزیدبن معاویه رسم بر این شد تا خادمان حرمین شریفین و مسجد نبوی را خواجگان یعنی بردههایی به عهده گیرند که اختهشان میکردند و این رسم که تا زمان ما پابرجا بود نخست بدین دلیل مراعات میشد که زائران زن از آزار جنسی خادمان در امان باشند و دوم اینکه که به دلیل نداشتن همسر و فرزند،فراغت رسیدگی به مضاجع مزبور را داشته باشند و بتوانند خود را وقف خدمت بدآن مساجد کنند؛اما دلیل دیگری هم داشت که در زمان سلطان نورالدین زنکی ترس از سرقت جسد پیامبر توسط دشمنان میرفت که او خود دوازده تن از خواجگان اختهشده خود را به محافظت از مسجد نبوی گماشت.سیاحان اعصار مختلف مانند ابننجار از وجود این خواجگان در حرمهای مذکور یاد کردهاند،البته برخی مخالفتها با گماشتن اختگان بر حرمهای مقدس هم از سوی دانشوران ابراز میشده،مثلا جمالالدین قطان كتاب «تحفة المحبين للمحبوب في تنزيه مسجد رسول الله من كل خصي و مجبوب»را در اینباره نوشته و آن را بدعت و دور از شأن مضجع نبوی شمرده است.اما با این نوع مخالفتها این رسم نه تنها برنیفتاد بلکه تبدیل به وقف هم شد و سلاطین اعصار مختلف خواجگان و خصیان دربار خویش را گاه به عنوان هدیه به این بارگاهها اهدا میکردند.به تدریج منظمه اغوات به یک نهاد تا قریب یک سازمان و وزارتخانه دارای سیستم و سلسله مراتب هم صعود کرد و از شیخ و نقیب و محتسب اغوات و بودجههای لازم هم برخوردار شد و این دم و دستگاه تا دوره آلسعود به ضوابط و مواهب مدرن هم دست یافت حتا نفوذ آنها در امور سیاسی و اجتماعی دوران خود نیز مسایلی به وجود میآورد که از داستانهای ناگفته است، ستیزههای اغوات مانند ماجرای شمامه در عصر صفوی از مضحکات و مبکیات تاریخ اغوات است.
تا اینکه فتوای «ابنباز» مُفتی با نفوذ عهد «ملک فهد» وجود و به کارگیری آنها را بدعت شمرد و از آن زمان تا امروز شمار اغوات رو به کاهش گذاشت. چندان که امروز دو تن از آنان بیشتر نماندهاند، از عوامل فتوای شیخ ابنباز را این دانستهاند که شایعاتی مبتنی بر اختهسازی سیستمی در دولت سعودی رواج یافت که بر علیه برخی از کودکان و بردگان مهاجر إعمال میشد. شایعهای که دولت ملک فهد را با انتقاداتی روبرو کرده بود تا بدین ترتیب از این فتوا استقبال به عمل آورد و ممنوعیت و خاتمهی سلسلهی اغوات را اعلام کند.
لازم به ذکر نیست که الزامات عصر مدرن و الغاء بردهداری در کشورهای مدرن نیز در اعلام این ممنوعیت نباید بیتاثیر بوده باشد.
👇👇
«آغا عبده ادریس»که تازگی در عربستان درگذشت،دوباره ما را یاد«سلسله اغوات»انداخت، شاید بدانید که از زمان یزیدبن معاویه رسم بر این شد تا خادمان حرمین شریفین و مسجد نبوی را خواجگان یعنی بردههایی به عهده گیرند که اختهشان میکردند و این رسم که تا زمان ما پابرجا بود نخست بدین دلیل مراعات میشد که زائران زن از آزار جنسی خادمان در امان باشند و دوم اینکه که به دلیل نداشتن همسر و فرزند،فراغت رسیدگی به مضاجع مزبور را داشته باشند و بتوانند خود را وقف خدمت بدآن مساجد کنند؛اما دلیل دیگری هم داشت که در زمان سلطان نورالدین زنکی ترس از سرقت جسد پیامبر توسط دشمنان میرفت که او خود دوازده تن از خواجگان اختهشده خود را به محافظت از مسجد نبوی گماشت.سیاحان اعصار مختلف مانند ابننجار از وجود این خواجگان در حرمهای مذکور یاد کردهاند،البته برخی مخالفتها با گماشتن اختگان بر حرمهای مقدس هم از سوی دانشوران ابراز میشده،مثلا جمالالدین قطان كتاب «تحفة المحبين للمحبوب في تنزيه مسجد رسول الله من كل خصي و مجبوب»را در اینباره نوشته و آن را بدعت و دور از شأن مضجع نبوی شمرده است.اما با این نوع مخالفتها این رسم نه تنها برنیفتاد بلکه تبدیل به وقف هم شد و سلاطین اعصار مختلف خواجگان و خصیان دربار خویش را گاه به عنوان هدیه به این بارگاهها اهدا میکردند.به تدریج منظمه اغوات به یک نهاد تا قریب یک سازمان و وزارتخانه دارای سیستم و سلسله مراتب هم صعود کرد و از شیخ و نقیب و محتسب اغوات و بودجههای لازم هم برخوردار شد و این دم و دستگاه تا دوره آلسعود به ضوابط و مواهب مدرن هم دست یافت حتا نفوذ آنها در امور سیاسی و اجتماعی دوران خود نیز مسایلی به وجود میآورد که از داستانهای ناگفته است، ستیزههای اغوات مانند ماجرای شمامه در عصر صفوی از مضحکات و مبکیات تاریخ اغوات است.
تا اینکه فتوای «ابنباز» مُفتی با نفوذ عهد «ملک فهد» وجود و به کارگیری آنها را بدعت شمرد و از آن زمان تا امروز شمار اغوات رو به کاهش گذاشت. چندان که امروز دو تن از آنان بیشتر نماندهاند، از عوامل فتوای شیخ ابنباز را این دانستهاند که شایعاتی مبتنی بر اختهسازی سیستمی در دولت سعودی رواج یافت که بر علیه برخی از کودکان و بردگان مهاجر إعمال میشد. شایعهای که دولت ملک فهد را با انتقاداتی روبرو کرده بود تا بدین ترتیب از این فتوا استقبال به عمل آورد و ممنوعیت و خاتمهی سلسلهی اغوات را اعلام کند.
لازم به ذکر نیست که الزامات عصر مدرن و الغاء بردهداری در کشورهای مدرن نیز در اعلام این ممنوعیت نباید بیتاثیر بوده باشد.
Forwarded from زنان و مسائل اجتماعی
ابراهیم گلستان و سنت بچهبازی
فاطمه موسوی ویایه
🔴 هشدار: این متن دارای ادبیات صریح و آزاردهنده جنسی است.
■ به مناسبت فوت ابراهیم گلستان از کارنامه هنری او در فیلمسازی، یا ارزش ادبی داستانهایش یا ژست روشنفکر خشمگین او مینویسند و گاهی کسی به فروغ فرخزاد اشاره میکند، اما برای من که محقق تاریخ زیست جنسی هستم گلستان با اشارهاش به رسم غیرانسانی «دارخرستو» در داستانش به یاد آورده میشود. در برخی شهرهای جنوب ایران رسم کثیفی بوده که در آن «ناخداهای بچهباز» چوب در «مقعد پسران نابالغ» میکردند تا آماده همبستری شوند و بعد آن بچهها را «سوگلی» خود میکردند تا حین سفر دریایی خدمات جنسی ارائه دهند.
🔺 فردی در توئیتر از خاطرات پیرمردی هشتاد ساله نوشته که قربانی «دارخرستو» بوده، او دقیق نمیدانست ولی حدس میزد یازده سالش بود وقتی بعد از مردن پدرش، داییاش برای تهیه هزینه درمان مادرش او را به ناخدایی فروخته است: «وقتی داییم منو فروخت ناخدا منو برد تو خونهاش یه عالمه آدم سفیدپوش دورتادور حیاط جمع بودن و منتظر ما بودن؛ دستم رو گرفته بود و میکشید رسید وسط حیاط و داد زد که دارخرستو رو بیارین که سوگلی دارم، بعد همه هلههلهکشون رفتن و چوب مخروطی شکلی را آوردن و دادن به ناخدا. ناخدا هم لباسهای منو درآورد و به کمک دوتا دیگه منو دولا کردن و در مقعدم تف مالیدن، چوب رو کردن تو مقعدم. سه روز اونجا بود و هر روز بیشتر فرو میکردن. سه روز ناخدا سور داشت و شام و ناهار میداد. بعد از روز سوم از مقعدم خون آمد یکی بلند شد داد زد که شاباش بدین که دیگه آماده شده. بعد همه شروع کردن به زدن و رقصیدن بعد منو بردن شستن و لباس مخصوص بلندی تنم کردن و کنار ناخدا نشوندن. از اون روز من شدم سوگلی ناخدا.»
■ البته که در داستاننویسی مدرن ایران کمتر به رسوم محلی و خردهفرهنگهای شنیع اشاره شده، بیشتر نویسندگان که گرایش چپ داشتند در ستایش سنت و روستا و زشتی شهرِ آهن و آسفالت مینوشتند و تا آنجا که میدانم ابراهیم گلستان تنها نویسندهای است که در داستان بلند خروس (نوشته شده در تابستان ۱۳۴۹) به این رسم اشاره کردهاست:
🔺« حاجی گفت: دارخرستو اولش سخته ن. وقتی که خرده خرده سرید رفت تو فشار آخری که اصل کاریه ن زیاد مشکل نی.... همراهم گفت: از شوخی بگذریم دارخرستو حکم تربیت داره تمرین میده. حاجی گفت: شوخی چنه؟ تمرین سی چی؟ یه بار خلاص! وقتی بچو رو نشوندن رو دارخرستو زورش دادن گشاد کردن، یه ذره خون میاد فقط. شاید. گاهی. امو اول که کون دریدگیش هیچ وقت به گردن هیچ کس نمیافته، دوم اینکه بعد از اون دیگه بیدردسر میشه ....»
■ مهمتر اینکه گلستان از زبان شخصیت منفور داستان، فلسفه بچهبازی را نیز کوتاه و موجز شرح میدهد: «گفت: شوخی نی آخه، دریا و دور بودن از زن. حاجت دارن. حاجته ن دیگه. زن هم مایه شره ن. بدتر، باردار میشه ن، ناخوش میشه ن، حیض و نفاس داره ن، مایه شره ن، دعوا به راه میندازن خیلی. صد جور بلان. و باز با خنده گفت: بی دسه هم هستن...»
■ همین دردسر و شرّ سروکار داشتن با زنان، بنمایه اصلی سنت بچهبازی است که حتی تا به امروز در بسیاری از کشورهای مسلمان خاورمیانه در پستو پابرجا مانده است. وقتی میشنوم پشت تریبون رسمی دغدغه نقد پدوفیلی یا همجنسبازی در کشورهای غربی را دارند (در حالی که در همه کشورهای توسعهیافته رابطه جنسی با فرد زیر سن رضایت به سکس، جرم است)، مطمئن میشوم این حضرات درکی از معنای پدوفیلی ندارند که بتوانند آن را در کودک-همسری تشخیص دهند و در نقد قوانین فعلی ایران بنویسند و البته که چیزی از تاریخ و سنتهای محلی مشعشع کشور خود نیز نمیدانند. خوب است که قدری تاریخ یا ادبیات بیسانسور بخوانند.
@women_socialproblems
فاطمه موسوی ویایه
🔴 هشدار: این متن دارای ادبیات صریح و آزاردهنده جنسی است.
■ به مناسبت فوت ابراهیم گلستان از کارنامه هنری او در فیلمسازی، یا ارزش ادبی داستانهایش یا ژست روشنفکر خشمگین او مینویسند و گاهی کسی به فروغ فرخزاد اشاره میکند، اما برای من که محقق تاریخ زیست جنسی هستم گلستان با اشارهاش به رسم غیرانسانی «دارخرستو» در داستانش به یاد آورده میشود. در برخی شهرهای جنوب ایران رسم کثیفی بوده که در آن «ناخداهای بچهباز» چوب در «مقعد پسران نابالغ» میکردند تا آماده همبستری شوند و بعد آن بچهها را «سوگلی» خود میکردند تا حین سفر دریایی خدمات جنسی ارائه دهند.
🔺 فردی در توئیتر از خاطرات پیرمردی هشتاد ساله نوشته که قربانی «دارخرستو» بوده، او دقیق نمیدانست ولی حدس میزد یازده سالش بود وقتی بعد از مردن پدرش، داییاش برای تهیه هزینه درمان مادرش او را به ناخدایی فروخته است: «وقتی داییم منو فروخت ناخدا منو برد تو خونهاش یه عالمه آدم سفیدپوش دورتادور حیاط جمع بودن و منتظر ما بودن؛ دستم رو گرفته بود و میکشید رسید وسط حیاط و داد زد که دارخرستو رو بیارین که سوگلی دارم، بعد همه هلههلهکشون رفتن و چوب مخروطی شکلی را آوردن و دادن به ناخدا. ناخدا هم لباسهای منو درآورد و به کمک دوتا دیگه منو دولا کردن و در مقعدم تف مالیدن، چوب رو کردن تو مقعدم. سه روز اونجا بود و هر روز بیشتر فرو میکردن. سه روز ناخدا سور داشت و شام و ناهار میداد. بعد از روز سوم از مقعدم خون آمد یکی بلند شد داد زد که شاباش بدین که دیگه آماده شده. بعد همه شروع کردن به زدن و رقصیدن بعد منو بردن شستن و لباس مخصوص بلندی تنم کردن و کنار ناخدا نشوندن. از اون روز من شدم سوگلی ناخدا.»
■ البته که در داستاننویسی مدرن ایران کمتر به رسوم محلی و خردهفرهنگهای شنیع اشاره شده، بیشتر نویسندگان که گرایش چپ داشتند در ستایش سنت و روستا و زشتی شهرِ آهن و آسفالت مینوشتند و تا آنجا که میدانم ابراهیم گلستان تنها نویسندهای است که در داستان بلند خروس (نوشته شده در تابستان ۱۳۴۹) به این رسم اشاره کردهاست:
🔺« حاجی گفت: دارخرستو اولش سخته ن. وقتی که خرده خرده سرید رفت تو فشار آخری که اصل کاریه ن زیاد مشکل نی.... همراهم گفت: از شوخی بگذریم دارخرستو حکم تربیت داره تمرین میده. حاجی گفت: شوخی چنه؟ تمرین سی چی؟ یه بار خلاص! وقتی بچو رو نشوندن رو دارخرستو زورش دادن گشاد کردن، یه ذره خون میاد فقط. شاید. گاهی. امو اول که کون دریدگیش هیچ وقت به گردن هیچ کس نمیافته، دوم اینکه بعد از اون دیگه بیدردسر میشه ....»
■ مهمتر اینکه گلستان از زبان شخصیت منفور داستان، فلسفه بچهبازی را نیز کوتاه و موجز شرح میدهد: «گفت: شوخی نی آخه، دریا و دور بودن از زن. حاجت دارن. حاجته ن دیگه. زن هم مایه شره ن. بدتر، باردار میشه ن، ناخوش میشه ن، حیض و نفاس داره ن، مایه شره ن، دعوا به راه میندازن خیلی. صد جور بلان. و باز با خنده گفت: بی دسه هم هستن...»
■ همین دردسر و شرّ سروکار داشتن با زنان، بنمایه اصلی سنت بچهبازی است که حتی تا به امروز در بسیاری از کشورهای مسلمان خاورمیانه در پستو پابرجا مانده است. وقتی میشنوم پشت تریبون رسمی دغدغه نقد پدوفیلی یا همجنسبازی در کشورهای غربی را دارند (در حالی که در همه کشورهای توسعهیافته رابطه جنسی با فرد زیر سن رضایت به سکس، جرم است)، مطمئن میشوم این حضرات درکی از معنای پدوفیلی ندارند که بتوانند آن را در کودک-همسری تشخیص دهند و در نقد قوانین فعلی ایران بنویسند و البته که چیزی از تاریخ و سنتهای محلی مشعشع کشور خود نیز نمیدانند. خوب است که قدری تاریخ یا ادبیات بیسانسور بخوانند.
@women_socialproblems
👍34😢18🤯13
.
مبارزان عرصه زندگی روزمره
فاطمه علمدار
پیام میدهم که خانم دکتر،فلانی هستم،برای فلان نشست میخواهم هماهنگ کنم با شما و جواب میدهد سلام آقای دکتر!جواب میدهم:البته من خانم هستم و میخندیم.
بخاری را میدهم تعمیر.پیرمرد میگوید شماره ات را بگو.میگویم.میپرسد آقای؟میخندم و میگویم خانم هستم و فکر میکنم در دنیای ارزشی اش،پرسیدن فامیلی یک خانم را بد میداند.
دوست عزیزی همسرم را کنار میکشد و سعی میکند با غیرمستقیم ترین حالت ممکن برایش از اهمیت غیرت و ضرورت نظارت بیشتر بر زن بگوید.همسرم برایم تعریف میکند و میخندیم.
پسرم از اردو برگشته.کلافه میگوید خوش نگذشت.میگوید بچه ها همه اش به دخترها متلک میگفتند.من کنارشان نماندم.پسرم حاضر است تنها باشد ولی لذت مبتذل آزار زنان را بازتولید نکند.چقدر بهش افتخار کردم.
ماشین را برده ام تعمیرگاه.تمام میشود.میگویم چقدر بدهم؟میگوید بگویید آقاتون تماس بگیره.میخندم و میگویم یعنی به خودم نمیگین؟چندثانیه هنگ میکند و بعد خجالت زده میگوید ببخشید و کارت میکشم.برای همسرم تعریف میکنم و میخندیم.
پسرم را کلاس ثبت نام کرده ام.هر ترم راجع به وسایل و شهریه با استادش چت میکنم.هربار بهم میگوید آقای فلانی و هربار کاری دارد به پسرم میگوید به پدرت بگو فلان و همه میدانیم منظورش از پدر،من هستم.میخندیم.
شبه مردی همسرم را کنار میکشد و برادرانه بهش میگوید این تیپ زنها،مردها را نابود میکنند.مواظب خودت باش و وجود همسرم پر از انزجار میشود.میخندیم.تلخ میخندیم.
میخندیم چون عمیق نشدن در حجم تلخی نادیده گرفته شدنی که زنان و مردانِ ناهمسو با ارزشهای پدرسالارانه را در برگرفته،تنها راه بقای ماست.اگر نخندیم فرومیپاشیم؛ولی گاهی نمیشود خندید.
روزی که در دادگاه خانواده نقش نفقه بگیر را بازی کردم تا سیستم خودش از مسیر خودش به این نتیجه برسد که مردی که ولایت من را برعهده دارد توان ادای تکلیفش را ندارد،نتوانستم بخندم.
روزی که از مولی عنه بودنِ کسی که گمان میکرد چون مذکر متولد شده است بر من ولایت دارد و سیستم هم این گمانش را تایید میکرد خارج شدم، ولی فرزندم تحت ولایت ماند چون ولایت ناشی از اسپرم ذاتی است،نتوانستم بخندم.
و همه روزهایی که برادرانم را،چون حاضر نبودند باور کنند"ذاتا کنترل غریزه جنسیشان را ندارند و ذاتا نمیتوانند با زنان رفتار انسانی داشته باشند" تحقیر میکردند؛و همه روزهایی که خواهرانم را سرکوب میکردند؛نتوانستم بخندم.
امروز #۲۵_نوامبر است و من هی یادم میرود به آن روزهایی که صداهایی مردانه فریاد میزدند "هیز تویی،هرزه تویی" و صداهایی زنانه ادامه میدادند "زن آزاده منم" و طنین مصمم پاهایی که به زمین کوبیده میشد...
تلاش برای آزادی و آزادگی،مبارزه ای هر روزه است و آدمهایی که دغدغه زندگی اخلاقی و انسانی را دارند،راهی به جز تلاش برای خودآگاهی و واکاوی مدام باورها و کلیشه هایشان ندارند و من دلم گرم است به این مبارزان عرصه زندگی روزمره و تغییرات کوچکی که رقم میزنند ...
@fsalamdar
مبارزان عرصه زندگی روزمره
فاطمه علمدار
پیام میدهم که خانم دکتر،فلانی هستم،برای فلان نشست میخواهم هماهنگ کنم با شما و جواب میدهد سلام آقای دکتر!جواب میدهم:البته من خانم هستم و میخندیم.
بخاری را میدهم تعمیر.پیرمرد میگوید شماره ات را بگو.میگویم.میپرسد آقای؟میخندم و میگویم خانم هستم و فکر میکنم در دنیای ارزشی اش،پرسیدن فامیلی یک خانم را بد میداند.
دوست عزیزی همسرم را کنار میکشد و سعی میکند با غیرمستقیم ترین حالت ممکن برایش از اهمیت غیرت و ضرورت نظارت بیشتر بر زن بگوید.همسرم برایم تعریف میکند و میخندیم.
پسرم از اردو برگشته.کلافه میگوید خوش نگذشت.میگوید بچه ها همه اش به دخترها متلک میگفتند.من کنارشان نماندم.پسرم حاضر است تنها باشد ولی لذت مبتذل آزار زنان را بازتولید نکند.چقدر بهش افتخار کردم.
ماشین را برده ام تعمیرگاه.تمام میشود.میگویم چقدر بدهم؟میگوید بگویید آقاتون تماس بگیره.میخندم و میگویم یعنی به خودم نمیگین؟چندثانیه هنگ میکند و بعد خجالت زده میگوید ببخشید و کارت میکشم.برای همسرم تعریف میکنم و میخندیم.
پسرم را کلاس ثبت نام کرده ام.هر ترم راجع به وسایل و شهریه با استادش چت میکنم.هربار بهم میگوید آقای فلانی و هربار کاری دارد به پسرم میگوید به پدرت بگو فلان و همه میدانیم منظورش از پدر،من هستم.میخندیم.
شبه مردی همسرم را کنار میکشد و برادرانه بهش میگوید این تیپ زنها،مردها را نابود میکنند.مواظب خودت باش و وجود همسرم پر از انزجار میشود.میخندیم.تلخ میخندیم.
میخندیم چون عمیق نشدن در حجم تلخی نادیده گرفته شدنی که زنان و مردانِ ناهمسو با ارزشهای پدرسالارانه را در برگرفته،تنها راه بقای ماست.اگر نخندیم فرومیپاشیم؛ولی گاهی نمیشود خندید.
روزی که در دادگاه خانواده نقش نفقه بگیر را بازی کردم تا سیستم خودش از مسیر خودش به این نتیجه برسد که مردی که ولایت من را برعهده دارد توان ادای تکلیفش را ندارد،نتوانستم بخندم.
روزی که از مولی عنه بودنِ کسی که گمان میکرد چون مذکر متولد شده است بر من ولایت دارد و سیستم هم این گمانش را تایید میکرد خارج شدم، ولی فرزندم تحت ولایت ماند چون ولایت ناشی از اسپرم ذاتی است،نتوانستم بخندم.
و همه روزهایی که برادرانم را،چون حاضر نبودند باور کنند"ذاتا کنترل غریزه جنسیشان را ندارند و ذاتا نمیتوانند با زنان رفتار انسانی داشته باشند" تحقیر میکردند؛و همه روزهایی که خواهرانم را سرکوب میکردند؛نتوانستم بخندم.
امروز #۲۵_نوامبر است و من هی یادم میرود به آن روزهایی که صداهایی مردانه فریاد میزدند "هیز تویی،هرزه تویی" و صداهایی زنانه ادامه میدادند "زن آزاده منم" و طنین مصمم پاهایی که به زمین کوبیده میشد...
تلاش برای آزادی و آزادگی،مبارزه ای هر روزه است و آدمهایی که دغدغه زندگی اخلاقی و انسانی را دارند،راهی به جز تلاش برای خودآگاهی و واکاوی مدام باورها و کلیشه هایشان ندارند و من دلم گرم است به این مبارزان عرصه زندگی روزمره و تغییرات کوچکی که رقم میزنند ...
@fsalamdar
❤62👍22👏9🕊5🤔2
Forwarded from آکادمی علوم اجتماعی سپنتا
✅جرج هربرت مید و جامعهشناسی روابط روزمره
فاطمه علمدار
دکترای جامعه شناسی و پژوهشگر حوزه روانشناسی اجتماعی
🔻هربرت مید میگوید زندگی اجتماعی وقتی ممکن شد که آدمها توانستند با خودشان در مورد معنای رفتار دیگران گفتگوی درونی انجام دهند و با آدمهای دیگر، زبان و نمادهای مشترکِ معنیدار خلق کنند. روزمرهترین روابط اجتماعیِ ما بر شالودۀ باور ما به وجود «خود» و توانایی تفسیرش از رفتار دیگران، ممکن شده؛ وگرنه همۀ ارتباطاتمان، دود میشد و به هوا میرفت.
در این دوره، میخواهیم با بازخوانی کتاب «ذهن، خود و جامعه» اثر جورج هربرت مید، ارتباطات روزمره در زندگیهامان را بازنگری کنیم و بفهمیم که، این روابط چطور ممکن شدهاند و تداوم پیدا کردهاند و چطور هرکدام از ما، هوشیارانه و هنرمندانه حواسمان هست که اساس زندگی اجتماعی حفظ شود.
جلسه ۱: مروری بر جامعهشناسی رفتارگرا
جلسه ۲: تولد «خود»
جلسه ۳: ذهن و گفتگوی درونی با خود
جلسه ۴: خلق جامعه
⏰سهشنبهها ۱۶ تا ۱۸
✔️جهت ثبت نام به آیدی
👇
@sepanta_academy
در تلگرام پیام دهید
کانال تلگرام دکتر علمدار
https://www.group-telegram.com/fsalamdar.com
کانال سپنتا
https://www.group-telegram.com/sepantasocialscience
فاطمه علمدار
دکترای جامعه شناسی و پژوهشگر حوزه روانشناسی اجتماعی
🔻هربرت مید میگوید زندگی اجتماعی وقتی ممکن شد که آدمها توانستند با خودشان در مورد معنای رفتار دیگران گفتگوی درونی انجام دهند و با آدمهای دیگر، زبان و نمادهای مشترکِ معنیدار خلق کنند. روزمرهترین روابط اجتماعیِ ما بر شالودۀ باور ما به وجود «خود» و توانایی تفسیرش از رفتار دیگران، ممکن شده؛ وگرنه همۀ ارتباطاتمان، دود میشد و به هوا میرفت.
در این دوره، میخواهیم با بازخوانی کتاب «ذهن، خود و جامعه» اثر جورج هربرت مید، ارتباطات روزمره در زندگیهامان را بازنگری کنیم و بفهمیم که، این روابط چطور ممکن شدهاند و تداوم پیدا کردهاند و چطور هرکدام از ما، هوشیارانه و هنرمندانه حواسمان هست که اساس زندگی اجتماعی حفظ شود.
جلسه ۱: مروری بر جامعهشناسی رفتارگرا
جلسه ۲: تولد «خود»
جلسه ۳: ذهن و گفتگوی درونی با خود
جلسه ۴: خلق جامعه
⏰سهشنبهها ۱۶ تا ۱۸
✔️جهت ثبت نام به آیدی
👇
@sepanta_academy
در تلگرام پیام دهید
کانال تلگرام دکتر علمدار
https://www.group-telegram.com/fsalamdar.com
کانال سپنتا
https://www.group-telegram.com/sepantasocialscience
👍4❤1👏1
Forwarded from باشگاه اندیشه
🔰دورههای مدرسه مطالعات انقلاب باشگاه اندیشه در پاییز ۱۴۰۲
◀️ مدرسهی پاییزهی دانشگاه و انقلاب
📝دربارهٔ مدرسه
ساختار و مفهوم دانشگاه با شعار بلند آزادی و استقلال در سراسر جهان گره خورده است. دانشجویان همیشه پیشروان حرکت هایی برای تغییرات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی در جوامع خود و گاه تغییرات جهانی بوده اند.
اما چه می شود که در ایران حرکت های دانشجویی و دانشگاه منشا و مسئول همه تغییرات تلقی می شود. شاید این باور ریشه در ۱۶ آذر ۱۳۳۲ داشته باشد. بازخوانی نقش و جایگاه دانشگاه از ۱۳۳۲ تاکنون تلاشی است که مدارس پاییزه و زمستانه مدرسه مطالعات انقلاب در برنامه خود دارد و با حضور استادان و پژوهشگران تا حدی به آن دست خواهد یافت.
#پاییز۱۴۰۲ #مطالعات_انقلاب #مدرسه_پاییزه #دانشگاه #انقلاب #باشگاه_اندیشه
@bashgahandishe
◀️ مدرسهی پاییزهی دانشگاه و انقلاب
📝دربارهٔ مدرسه
ساختار و مفهوم دانشگاه با شعار بلند آزادی و استقلال در سراسر جهان گره خورده است. دانشجویان همیشه پیشروان حرکت هایی برای تغییرات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی در جوامع خود و گاه تغییرات جهانی بوده اند.
اما چه می شود که در ایران حرکت های دانشجویی و دانشگاه منشا و مسئول همه تغییرات تلقی می شود. شاید این باور ریشه در ۱۶ آذر ۱۳۳۲ داشته باشد. بازخوانی نقش و جایگاه دانشگاه از ۱۳۳۲ تاکنون تلاشی است که مدارس پاییزه و زمستانه مدرسه مطالعات انقلاب در برنامه خود دارد و با حضور استادان و پژوهشگران تا حدی به آن دست خواهد یافت.
#پاییز۱۴۰۲ #مطالعات_انقلاب #مدرسه_پاییزه #دانشگاه #انقلاب #باشگاه_اندیشه
@bashgahandishe
👍2
Forwarded from باشگاه اندیشه
.
مدرسهی مطالعات انقلاب باشگاه اندیشه برگزار میکند:
مدرسهی پاییزهی دانشگاه و انقلاب
پاییز ۱۴۰۲
پنجشنبه و جمعه ۱۶ و ۱۷ آذر | حضوری
با حضورِ
(اسامی به ترتیب حروف الفبا)
هومن خشندیش
طاهره رضایت
فاطمه علمدار
علیاشرف فتحی
خدیجه کشاورز
مصطفی معین
مصطفی مهرآیین
مهدی نوریان
بههمراهِ میزگردی دربارهٔ
کتابِ «نزاع دانشکدهها» نوشتهٔ ایمانوئل کانت
و ترجمهٔ مرحوم دکتر سید معصومه موسوی
ثبت نام و کسب اطلاعات بیشتر:
۰۹۳۵۰۵۲۳۹۶۸
تلگرام:
@Rastan1990
خیابان انقلاب، خیابان وصال شیرازی، کوچهی نایبی، پلاک ۲۳، باشگاه انديشه
📝دربارهی دوره را اينجا بخوانید.
#پاییز۱۴۰۲ #مطالعات_انقلاب #مدرسه_پاییزه #دانشگاه #انقلاب #باشگاه_اندیشه
@bashgahandishe
مدرسهی مطالعات انقلاب باشگاه اندیشه برگزار میکند:
مدرسهی پاییزهی دانشگاه و انقلاب
پاییز ۱۴۰۲
پنجشنبه و جمعه ۱۶ و ۱۷ آذر | حضوری
با حضورِ
(اسامی به ترتیب حروف الفبا)
هومن خشندیش
طاهره رضایت
فاطمه علمدار
علیاشرف فتحی
خدیجه کشاورز
مصطفی معین
مصطفی مهرآیین
مهدی نوریان
بههمراهِ میزگردی دربارهٔ
کتابِ «نزاع دانشکدهها» نوشتهٔ ایمانوئل کانت
و ترجمهٔ مرحوم دکتر سید معصومه موسوی
ثبت نام و کسب اطلاعات بیشتر:
۰۹۳۵۰۵۲۳۹۶۸
تلگرام:
@Rastan1990
خیابان انقلاب، خیابان وصال شیرازی، کوچهی نایبی، پلاک ۲۳، باشگاه انديشه
📝دربارهی دوره را اينجا بخوانید.
#پاییز۱۴۰۲ #مطالعات_انقلاب #مدرسه_پاییزه #دانشگاه #انقلاب #باشگاه_اندیشه
@bashgahandishe
👍1
مسئله فرآورده های خونی آلوده،در دولت سوم شروع شد،در دولت هفتم پرونده اش به جریان افتاد و در دولت یازدهم مختومه شد.
با شنیدن خاطرات آقای قویدل از مسیری که قربانیان این پرونده پشت سر گذاشتند و نقش پررنگ"شانس و تصادف" در پیشبرد پرونده،میتوان فهمید که چرا کنشگری جمعی مشابه از طرف قربانیان بقیه پرونده ها مثل پلاسکو،معدن کارها،تصادفات و آتش سوزیها و غیره رخ نداد.عدالت رویه ای و قانون اطمینان بخش و اعتماد اجتماعی،ملزومات اولیه قدم گذاشتن در مسیر دادخواهی رسمی است.
پوشه شنیداری این نشست،در لینک زیر قابل دسترسی است.👇
https://www.group-telegram.com/iranianlls/10252
با شنیدن خاطرات آقای قویدل از مسیری که قربانیان این پرونده پشت سر گذاشتند و نقش پررنگ"شانس و تصادف" در پیشبرد پرونده،میتوان فهمید که چرا کنشگری جمعی مشابه از طرف قربانیان بقیه پرونده ها مثل پلاسکو،معدن کارها،تصادفات و آتش سوزیها و غیره رخ نداد.عدالت رویه ای و قانون اطمینان بخش و اعتماد اجتماعی،ملزومات اولیه قدم گذاشتن در مسیر دادخواهی رسمی است.
پوشه شنیداری این نشست،در لینک زیر قابل دسترسی است.👇
https://www.group-telegram.com/iranianlls/10252
Audio
بعد از مشروطه بود که نشریات نوشته های زنان را هم چاپ کردند و مردان در مورد حق رای زنان فکر کردند و عالم و عامی از مدرسه رفتن دختران و کت و شلوار پوشیدن مردان حرف زدند.
همه اینها ولی یکدفعه اتفاق نیفتاد.هیچ تغییر اجتماعی یکدفعه اتفاق نمیافتد.از دهها سال قبل از آن،ایرانیان داشتند سبک زندگیشان را در آینه مسافران غربی و مسافرتهای خودشان به غرب و مراوداتشان با بقیه جهان اسلام و سرزمینهای اطراف،بازنگری میکردند. ایران درحال تغییر بود و امروز ما از فراز تاریخ میدانیم،آنهاکه به جای پذیرفتنِ گریزناپذیریِ تغییر و تلاش برای اثرگذاری بر آن،ترسان و خشمگین مقابلش ایستادند،طرفی برنبستند.
آنچه۱۰۰سال قبل،مخالفترین اقشار با تغییرات،در مورد پوشش و رفتار زنان و مردان پیش بینی میکردند و مخاطبانشان را از آن انذار میدادند،مطالبه امروزِ کسانیست که به جای پذیرفتن گریزناپذیری تغییر،از آن میترسند یا خشمگین میشوند.
پ.ن:دکتر جوادی یگانه(از معدود اساتیدی که هنوز ذوق و تعهد دارد)برای دانشجویان کارشناسی ارشدش،واحد درسی"جامعه شناسی مشروطه"تعریف کرده و دیروز اجازه داد این حرفها را در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران،برای دانشجویانش بگویم.
همه اینها ولی یکدفعه اتفاق نیفتاد.هیچ تغییر اجتماعی یکدفعه اتفاق نمیافتد.از دهها سال قبل از آن،ایرانیان داشتند سبک زندگیشان را در آینه مسافران غربی و مسافرتهای خودشان به غرب و مراوداتشان با بقیه جهان اسلام و سرزمینهای اطراف،بازنگری میکردند. ایران درحال تغییر بود و امروز ما از فراز تاریخ میدانیم،آنهاکه به جای پذیرفتنِ گریزناپذیریِ تغییر و تلاش برای اثرگذاری بر آن،ترسان و خشمگین مقابلش ایستادند،طرفی برنبستند.
آنچه۱۰۰سال قبل،مخالفترین اقشار با تغییرات،در مورد پوشش و رفتار زنان و مردان پیش بینی میکردند و مخاطبانشان را از آن انذار میدادند،مطالبه امروزِ کسانیست که به جای پذیرفتن گریزناپذیری تغییر،از آن میترسند یا خشمگین میشوند.
پ.ن:دکتر جوادی یگانه(از معدود اساتیدی که هنوز ذوق و تعهد دارد)برای دانشجویان کارشناسی ارشدش،واحد درسی"جامعه شناسی مشروطه"تعریف کرده و دیروز اجازه داد این حرفها را در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران،برای دانشجویانش بگویم.
👍29👎2🔥2
Forwarded from رجاوندان شهر امید
🔔🔔لطفا" زنگ گوشیتون رو فعال بفرمایید :
دوشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۲
🕖ساعت ۱۹ تا ۲۱
📖 "بی تفاوتی، یک انتخاب ناگزیر"
حتما" ما هم برخورد کرده ایم با افرادی که در موقعیت هایی که خیلی به نظر ما ضروری بوده که "باید کاری کرد"، خیلی خونسرد و بی تفاوت از کنار ماجرا رد شده اند و ما هم که چقدر حرص خورده ایم ... 😤
حالا با این کتاب می خواهیم بررسی کنیم که چه شرایط اجتماعی ای منجر به این بی تفاوتی ها می شود و افراد چگونه می بینند و می فهمند که چنین تصمیم هایی می گیرند🤓
این کتاب، پایان نامه دکترای مولف است که به صورت کتاب منتشر شده.
📆 در هفته آینده نیز فرصتی مغتنم خواهیم داشت تا در گفت و شنودی نزدیک با نویسنده، کتاب را به نقد بنشینیم 🤓
لطفا" دوستانتان را هم به این هماندیشی دعوت بفرمایید .
لینک جلسه در گوگل میت، روز جلسه در کانال قرار داده خواهد شد 🙏🙏
#02_10
دوشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۲
🕖ساعت ۱۹ تا ۲۱
📖 "بی تفاوتی، یک انتخاب ناگزیر"
حتما" ما هم برخورد کرده ایم با افرادی که در موقعیت هایی که خیلی به نظر ما ضروری بوده که "باید کاری کرد"، خیلی خونسرد و بی تفاوت از کنار ماجرا رد شده اند و ما هم که چقدر حرص خورده ایم ... 😤
حالا با این کتاب می خواهیم بررسی کنیم که چه شرایط اجتماعی ای منجر به این بی تفاوتی ها می شود و افراد چگونه می بینند و می فهمند که چنین تصمیم هایی می گیرند🤓
این کتاب، پایان نامه دکترای مولف است که به صورت کتاب منتشر شده.
📆 در هفته آینده نیز فرصتی مغتنم خواهیم داشت تا در گفت و شنودی نزدیک با نویسنده، کتاب را به نقد بنشینیم 🤓
لطفا" دوستانتان را هم به این هماندیشی دعوت بفرمایید .
لینک جلسه در گوگل میت، روز جلسه در کانال قرار داده خواهد شد 🙏🙏
#02_10
👍10❤3
Forwarded from انجمن جامعه شناسی ایران
📔گردهمایی خانواده بزرگ علوم اجتماعی ایران با محوریت گفتگوی بین نسلی
🗓 دوشنبه 13 آذر 1402 ساعت 16
🏡 سالن فردوسی
🔹برنامه به صورت حضوری برگزار می گردد.
🔹ورود برای عموم آزاد و رایگان است.
💢انجمن جامعه شناسی ایران💢
💢خانه اندیشمندان علوم انسانی💢
🆔 @iranianhht
@iran_sociology
#انجمن_جامعه_شناسی_ایران
🗓 دوشنبه 13 آذر 1402 ساعت 16
🏡 سالن فردوسی
🔹برنامه به صورت حضوری برگزار می گردد.
🔹ورود برای عموم آزاد و رایگان است.
💢انجمن جامعه شناسی ایران💢
💢خانه اندیشمندان علوم انسانی💢
🆔 @iranianhht
@iran_sociology
#انجمن_جامعه_شناسی_ایران
❤3
سندروم گروه اندیشی
فاطمه علمدار
لیندون جانسون،سه شنبه ها با گروهی نهار میخورد و همانجا درمورد جنگ ویتنام تصمیمگیری میکردند.اروینگ جنسن که در1982نظریه گروه اندیشی(groupthink)را مطرح کرد،نهارهای سه شنبه جانسون را هم مثال زد.دورهمیِ آدمهای همفکری که حواسشان بود لذت هماهنگی و همدلی گروه رو مخدوش نکنند و بگذارند جانسون از این شبه مشورت و احساس دموکرات بودنِ توام با رهبری مقتدرانه لذت ببرد و خودشان هم از عضو یک «ما»ی منسجم و همدل و تاییدکننده بودن سر ذوق بیایند و خب موفق شدند طی 5سال،کشته های آمریکا در جنگ را از16هزارنفر به550هزار نفر برسانند!
پیچیدگی گروه اندیشی در اینست که آدمها،همان وقتی گرفتارش میشوندکه فکر میکنند خودرأی نیستند و خیلی به تصمیمگیری جمعی مقیدند و برای همین جمعِ به شدت گزینش شده ای از همفکرانشان را دور هم جمع میکنند و نظرشان را میگویند و اجازه میدهند که آنها هم نظر موافقشان را اعلام کنند و استدلال بیاورند که چرا این ایده عالیست!بعید نیست که این مشاوران مورد وثوق و دلسوز،درون خودشان متفاوت فکر کنند و حتی مخالف نظر رئیس جلسه باشند،ولی همه میدانند که اگر بخواهند ساز مخالف بزنند،صفا و صمیمت گروه از بین میرود و اگر پافشاری کنند،نیش و کنایه و تمسخر در انتظارشان است و شاید از قطار گروه پیاده شوند و دیگر طرف مشورت قرارنگیرند و حتی تبدیل شوند به خوارج و منافق!آدمها در دام گروه اندیشی،خودشان را سانسور میکنند ولی طی مکانیسم پیچیده ای از خودفریبی،خودسانسوریشان را زیرکانه و ایثارگرایانه و در راستای منافع مردم تعریف میکنند،چون معتقدند حضور همچو منی در این جلسات لازم است!
پیامد ناگزیر گروه اندیشیِ تصمیمگیران،فاصله گرفتنشان از دنیای واقعی زندگی مردمیست که قرار است زندگیشان از تصمیمات آنها متاثر شود.مثلا تصمیمگیران درون خودشان به این نتیجه میرسند که گروهی از شهروندان باید«سبزپوش»شوند و این سبزپوشی به نفع خود آنها،خانواده هایشان،همه شهروندان دیگر و حتی جهانیان است.تصمیمگیران همدیگر را تایید میکنند و تصمیم میگیرند«آبی پوشان»را مجرم اعلام کنند.در زندگی واقعی ولی مردم نمیفهمند چرا آبی پوشانی که تا دیروز معمولی کنار هم زندگی میکردند،از امروز مجرمند و باید آنها را ترسناک و مخل امنیت ببینند.تصمیمگیران در اتاق فکرهایشان به این نتیجه میرسند که مردم ناآگاه نیاز به فرهنگسازی دارند و همدیگر را تایید میکنند!از بنرهای شهری گرفته تا کتابهای درسی و جشن و عزا پر میشود از آموزشهای مستقیم و غیرمستقیم در مورد خطرات آبی پوشان و به مردم میگویند که اگر آنها را در رستورانها و کافه ها و مغازه ها و مطبهایتان راه بدهید جریمه میشوید.تعداد آبی پوشان ولی روز به روز بیشتر میشود.تصمیمگیران فکر میکنند در نبود مردمِ آگاهی که با مداخلاتشان شهر را برای آبی پوشان ناامن کنند،مجبورند خودشان از مداخلات نظامی و قضایی استفاده کنند تا جلوی عادی شدن آبی پوشی را بگیرند.چون آبی پوشی دیگر آنقدر عادی شده که راز شرم آور اغلب اعضای گروههای تصمیمگیر همفکر،پنهان کردن عزیزان آبی پوش خودشان است!خود آنهایی که دارند قوانین مبارزه با آبی پوشان را سختگیرانه تر میکنند!
پیچیدگی گروه اندیشی در اینست که درحالیکه تک تک افرادِ گروه به تنهایی میفهمند که تصمیم گروه اشتباه است،ولی در جمع برای تاییدش دلیل تراشی میکنند و هیچکس نمیخواهد بشود آن پسرکی که فریاد میزد شاه لخت است و یاران را از نشئگی حسِ"ما درست فکر میکنیم ولی بقیه نمیفهمند"خارج کند.جنسن البته میگوید این حجم از تداوم تصمیمیگریهای واضحا اشتباه در گروههای خالص،از عهده خودسانسورگران محافظه کار به تنهایی برنمیاید،بلکه نیازمند اعضاییست که داوطلبانه نقش محافظان ذهن را برعهده بگیرند و با خلاقیت هرچه تمامتر پیامدها و نتایج تصمیمگیریها را طوری بازتعریف کنند که نبوغ آمیز جلوه کند.محافظان ذهن،تلاش میکنند با هرچه غبارآلوده تر کردن فضا و مشوش تر کردن افکار عمومی،تشخیص فواید و مضرات تصمیمها را برای مردم دشوارتر کنند و با ایجاد جو متشنجی از تمسخر و تحقیرِ مخالفان،امکان گفتگوی منطقی و مستدل درمورد فرایند تصمیمگیری و نتایج آن را سلب کنند و به این ترتیب خیال رئیس جلسه و همراهان را آسوده کنند که در شهر هیچ خبری نیست و همه راضی هستند.
همانطور که برف سرد است و آتش داغ،همه حلقه های خالص سازی شده ای که هیچ ایده مخالفی لذت یکدستیشان را مشوش نمیکند،لاجرم دچار توهماتی میشوند که بدون اینکه خودشان بفهمند،بی وقارشان میکند.وقتی کار خالصسازی به جایی رسید که کودکان در کوچه و خیابان به آنها و لختی شان خندیدند ولی خودشان آنقدر غرق در لذت تایید همفکران بودند که حتی متوجه رقت انگیزی توجیهاتشان نشدند،گروه در سرازیری مرگ افتاده است.
@fsalamdar
فاطمه علمدار
لیندون جانسون،سه شنبه ها با گروهی نهار میخورد و همانجا درمورد جنگ ویتنام تصمیمگیری میکردند.اروینگ جنسن که در1982نظریه گروه اندیشی(groupthink)را مطرح کرد،نهارهای سه شنبه جانسون را هم مثال زد.دورهمیِ آدمهای همفکری که حواسشان بود لذت هماهنگی و همدلی گروه رو مخدوش نکنند و بگذارند جانسون از این شبه مشورت و احساس دموکرات بودنِ توام با رهبری مقتدرانه لذت ببرد و خودشان هم از عضو یک «ما»ی منسجم و همدل و تاییدکننده بودن سر ذوق بیایند و خب موفق شدند طی 5سال،کشته های آمریکا در جنگ را از16هزارنفر به550هزار نفر برسانند!
پیچیدگی گروه اندیشی در اینست که آدمها،همان وقتی گرفتارش میشوندکه فکر میکنند خودرأی نیستند و خیلی به تصمیمگیری جمعی مقیدند و برای همین جمعِ به شدت گزینش شده ای از همفکرانشان را دور هم جمع میکنند و نظرشان را میگویند و اجازه میدهند که آنها هم نظر موافقشان را اعلام کنند و استدلال بیاورند که چرا این ایده عالیست!بعید نیست که این مشاوران مورد وثوق و دلسوز،درون خودشان متفاوت فکر کنند و حتی مخالف نظر رئیس جلسه باشند،ولی همه میدانند که اگر بخواهند ساز مخالف بزنند،صفا و صمیمت گروه از بین میرود و اگر پافشاری کنند،نیش و کنایه و تمسخر در انتظارشان است و شاید از قطار گروه پیاده شوند و دیگر طرف مشورت قرارنگیرند و حتی تبدیل شوند به خوارج و منافق!آدمها در دام گروه اندیشی،خودشان را سانسور میکنند ولی طی مکانیسم پیچیده ای از خودفریبی،خودسانسوریشان را زیرکانه و ایثارگرایانه و در راستای منافع مردم تعریف میکنند،چون معتقدند حضور همچو منی در این جلسات لازم است!
پیامد ناگزیر گروه اندیشیِ تصمیمگیران،فاصله گرفتنشان از دنیای واقعی زندگی مردمیست که قرار است زندگیشان از تصمیمات آنها متاثر شود.مثلا تصمیمگیران درون خودشان به این نتیجه میرسند که گروهی از شهروندان باید«سبزپوش»شوند و این سبزپوشی به نفع خود آنها،خانواده هایشان،همه شهروندان دیگر و حتی جهانیان است.تصمیمگیران همدیگر را تایید میکنند و تصمیم میگیرند«آبی پوشان»را مجرم اعلام کنند.در زندگی واقعی ولی مردم نمیفهمند چرا آبی پوشانی که تا دیروز معمولی کنار هم زندگی میکردند،از امروز مجرمند و باید آنها را ترسناک و مخل امنیت ببینند.تصمیمگیران در اتاق فکرهایشان به این نتیجه میرسند که مردم ناآگاه نیاز به فرهنگسازی دارند و همدیگر را تایید میکنند!از بنرهای شهری گرفته تا کتابهای درسی و جشن و عزا پر میشود از آموزشهای مستقیم و غیرمستقیم در مورد خطرات آبی پوشان و به مردم میگویند که اگر آنها را در رستورانها و کافه ها و مغازه ها و مطبهایتان راه بدهید جریمه میشوید.تعداد آبی پوشان ولی روز به روز بیشتر میشود.تصمیمگیران فکر میکنند در نبود مردمِ آگاهی که با مداخلاتشان شهر را برای آبی پوشان ناامن کنند،مجبورند خودشان از مداخلات نظامی و قضایی استفاده کنند تا جلوی عادی شدن آبی پوشی را بگیرند.چون آبی پوشی دیگر آنقدر عادی شده که راز شرم آور اغلب اعضای گروههای تصمیمگیر همفکر،پنهان کردن عزیزان آبی پوش خودشان است!خود آنهایی که دارند قوانین مبارزه با آبی پوشان را سختگیرانه تر میکنند!
پیچیدگی گروه اندیشی در اینست که درحالیکه تک تک افرادِ گروه به تنهایی میفهمند که تصمیم گروه اشتباه است،ولی در جمع برای تاییدش دلیل تراشی میکنند و هیچکس نمیخواهد بشود آن پسرکی که فریاد میزد شاه لخت است و یاران را از نشئگی حسِ"ما درست فکر میکنیم ولی بقیه نمیفهمند"خارج کند.جنسن البته میگوید این حجم از تداوم تصمیمیگریهای واضحا اشتباه در گروههای خالص،از عهده خودسانسورگران محافظه کار به تنهایی برنمیاید،بلکه نیازمند اعضاییست که داوطلبانه نقش محافظان ذهن را برعهده بگیرند و با خلاقیت هرچه تمامتر پیامدها و نتایج تصمیمگیریها را طوری بازتعریف کنند که نبوغ آمیز جلوه کند.محافظان ذهن،تلاش میکنند با هرچه غبارآلوده تر کردن فضا و مشوش تر کردن افکار عمومی،تشخیص فواید و مضرات تصمیمها را برای مردم دشوارتر کنند و با ایجاد جو متشنجی از تمسخر و تحقیرِ مخالفان،امکان گفتگوی منطقی و مستدل درمورد فرایند تصمیمگیری و نتایج آن را سلب کنند و به این ترتیب خیال رئیس جلسه و همراهان را آسوده کنند که در شهر هیچ خبری نیست و همه راضی هستند.
همانطور که برف سرد است و آتش داغ،همه حلقه های خالص سازی شده ای که هیچ ایده مخالفی لذت یکدستیشان را مشوش نمیکند،لاجرم دچار توهماتی میشوند که بدون اینکه خودشان بفهمند،بی وقارشان میکند.وقتی کار خالصسازی به جایی رسید که کودکان در کوچه و خیابان به آنها و لختی شان خندیدند ولی خودشان آنقدر غرق در لذت تایید همفکران بودند که حتی متوجه رقت انگیزی توجیهاتشان نشدند،گروه در سرازیری مرگ افتاده است.
@fsalamdar
👍50👏4❤2🙏2
برای ۱۷ آذر.
فاطمه علمدار
اپیزود اول:
حالا دیگر ۴۹سالش است.سال۱۳۹۲ که بازداشت شد،فقط یکی از اتهامات #بابک_زنجانی این بود که ۹هزار میلیارد به وزارت نفت بدهکار بود.۲سال بعد به اعدام محکوم شد.حالا دیگر۸سال شده که حکم اعدام هی به او ابلاغ میشود،آخرین بارش۲۷ تیر همین امسال بود.۴ماه و ۲۰ روز قبل.شوخی که نیست.برای اعدام دیر نمیشود ولی وقتی کسی اعدام شد دیگر هرگز نمیتوان زنده اش کرد.اعدام بی بازگشت است.در کار بی بازگشت نباید عجله کرد.در هرکاری که شائبه مخدوش شدن اعتماد مردم به دستگاه قضا را دارد نباید عجله کرد.دستگاه قضای مستقل چشم اسفندیار است و پاشنه آشیل.
اپیزود دوم:
حالا دیگر ۳۶سالش است.سال۱۴۰۰،بعد از اینکه دخترانی توانستند از #کیوان_امام_وردی حرف بزنند و تجاوزهای ترسناکش را علنی کنند و ۵نفر حتی در قالب شاکی خصوصی وکیل گرفتند،اماموردی بازداشت شد و خودش هم اتهاماتش را پذیرفت و گفت سادیسم دارم.یک سال طول کشید تا دادگاه به این تشخیص رسید که او مفسد فی الارض است و باید اعدام شود.یک سال دیگر طول کشید تا دادگاهِ دیگری از اتهام فساد فی الارض تبرئه اش کرد.هنوز زندانیست و هنوز دیدگاههایش ادامه دارد.شوخی که نیست.برای اعدام دیر نمیشود ولی وقتی کسی اعدام شد دیگر هرگز نمیتوان زنده اش کرد.اعدام بی بازگشت است.در کار بی بازگشت نباید عجله کرد.در هرکاری که شائبه مخدوش شدن اعتماد مردم به دستگاه قضا را دارد نباید عجله کرد.دستگاه قضای مستقل،چشم اسفندیار است و پاشنه آشیل.
اپیزود سوم:
۲۲سالش بود.۹روز از مرگ دختری ۲۲ساله در بازداشت گشت ارشاد میگذشت و جامعه متلاطم بود.ماهها بود که اخبار گشت ارشاد باعث اعتراض میشد و همه میدانستند ادامه این روند خطرناک است و عاقبت خوبی ندارد.همه کشور شلوغ بود.میگویند او خیابان ستارخان را بست و ماموری را با چاقو مجروح کرد و بازداشت شد.۳مهر بود.۳۷روز بعد دادگاهش تشکیل شد و به او حکم اعدام دادند.۱۰آبان بود.کسی باور نمیکرد به جرم بستن خیابان در جریان اعتراضات کشوری و مجروح کردن یک مامور واقعا اعدامش کنند.حافظه جامعه پر از حکم اعدامهای اجرا نشده بود.۳۷روز بعد ولی زنی در خیابان فریاد میزد #آی_محسن و ما فهمیدیم اعدامش کردند.۱۷ آذر بود.از ارتکاب جرم تا اجرای مجازاتش،۲ماه و ۲هفته بیشتر طول نکشید.اولین معترضی که اعدام شد پسر۲۲ساله ای بود که نه تجاوز کرده بود و نه اختلاس و نه قتل.نه به جایی وصل بود و نه از کسی پول گرفته بود.
شوخی بود انگار.برای اعدام دیر میشد انگار. #محسن_شکاری دیگر هرگز زنده نمیشود.قبر شده است.مادری ضجه میزد آی محسن و حقوقدانانی در مورد درستی یا نادرستی این حکمِ اجرا شده حرف میزدند و از چشم اسفندیار داشت خون میریخت.خون میریزد.محسن ۲۲ساله ماند.
فاطمه علمدار
اپیزود اول:
حالا دیگر ۴۹سالش است.سال۱۳۹۲ که بازداشت شد،فقط یکی از اتهامات #بابک_زنجانی این بود که ۹هزار میلیارد به وزارت نفت بدهکار بود.۲سال بعد به اعدام محکوم شد.حالا دیگر۸سال شده که حکم اعدام هی به او ابلاغ میشود،آخرین بارش۲۷ تیر همین امسال بود.۴ماه و ۲۰ روز قبل.شوخی که نیست.برای اعدام دیر نمیشود ولی وقتی کسی اعدام شد دیگر هرگز نمیتوان زنده اش کرد.اعدام بی بازگشت است.در کار بی بازگشت نباید عجله کرد.در هرکاری که شائبه مخدوش شدن اعتماد مردم به دستگاه قضا را دارد نباید عجله کرد.دستگاه قضای مستقل چشم اسفندیار است و پاشنه آشیل.
اپیزود دوم:
حالا دیگر ۳۶سالش است.سال۱۴۰۰،بعد از اینکه دخترانی توانستند از #کیوان_امام_وردی حرف بزنند و تجاوزهای ترسناکش را علنی کنند و ۵نفر حتی در قالب شاکی خصوصی وکیل گرفتند،اماموردی بازداشت شد و خودش هم اتهاماتش را پذیرفت و گفت سادیسم دارم.یک سال طول کشید تا دادگاه به این تشخیص رسید که او مفسد فی الارض است و باید اعدام شود.یک سال دیگر طول کشید تا دادگاهِ دیگری از اتهام فساد فی الارض تبرئه اش کرد.هنوز زندانیست و هنوز دیدگاههایش ادامه دارد.شوخی که نیست.برای اعدام دیر نمیشود ولی وقتی کسی اعدام شد دیگر هرگز نمیتوان زنده اش کرد.اعدام بی بازگشت است.در کار بی بازگشت نباید عجله کرد.در هرکاری که شائبه مخدوش شدن اعتماد مردم به دستگاه قضا را دارد نباید عجله کرد.دستگاه قضای مستقل،چشم اسفندیار است و پاشنه آشیل.
اپیزود سوم:
۲۲سالش بود.۹روز از مرگ دختری ۲۲ساله در بازداشت گشت ارشاد میگذشت و جامعه متلاطم بود.ماهها بود که اخبار گشت ارشاد باعث اعتراض میشد و همه میدانستند ادامه این روند خطرناک است و عاقبت خوبی ندارد.همه کشور شلوغ بود.میگویند او خیابان ستارخان را بست و ماموری را با چاقو مجروح کرد و بازداشت شد.۳مهر بود.۳۷روز بعد دادگاهش تشکیل شد و به او حکم اعدام دادند.۱۰آبان بود.کسی باور نمیکرد به جرم بستن خیابان در جریان اعتراضات کشوری و مجروح کردن یک مامور واقعا اعدامش کنند.حافظه جامعه پر از حکم اعدامهای اجرا نشده بود.۳۷روز بعد ولی زنی در خیابان فریاد میزد #آی_محسن و ما فهمیدیم اعدامش کردند.۱۷ آذر بود.از ارتکاب جرم تا اجرای مجازاتش،۲ماه و ۲هفته بیشتر طول نکشید.اولین معترضی که اعدام شد پسر۲۲ساله ای بود که نه تجاوز کرده بود و نه اختلاس و نه قتل.نه به جایی وصل بود و نه از کسی پول گرفته بود.
شوخی بود انگار.برای اعدام دیر میشد انگار. #محسن_شکاری دیگر هرگز زنده نمیشود.قبر شده است.مادری ضجه میزد آی محسن و حقوقدانانی در مورد درستی یا نادرستی این حکمِ اجرا شده حرف میزدند و از چشم اسفندیار داشت خون میریخت.خون میریزد.محسن ۲۲ساله ماند.
👍62😢14😭11👏5
Forwarded from رجاوندان شهر امید
🔔🔔لطفا" زنگ گوشیتون رو فعال بفرمایید :
دوشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۲
🕖ساعت ۱۹ تا ۲۱
🎤 گفت و شنود با نویسنده
کتاب "بی تفاوتی، یک انتخاب ناگزیر"، از دل پایان نامه دکترای خانم فاطمه علمدار متولد شده و در حوزه روانشناسی اجتماعی قرار می گیرد، جائی که به بررسی رفتار فرد هنگام قرار گرفتن در جامعه می پردازیم.
هفته گذشته در جلسه ای ۲ ساعته، دوستان شما در "رجاوندان شهر امید" به همخوانی این کتاب پرداختند و پرسش هایی در ذهنشان شکل گرفت که در این نشست صمیمانه با نویسنده مطرح خواهند کرد.
بی گمان، حضور خانم دکتر سحر طالبی عزیز که پایان نامه دکترای خود را در حوزه "کنشگری جمعی" نگاشته اند و از منظر مسوولیت پذیری به این موضوع نگاه می کنند، به غنای بحث های این جلسه خواهد افزود .
لطفا" با ذهنی پرسشگر به جلسه ما تشریف بیاورید و دوستانتان را هم به این هماندیشی دعوت بفرمایید .
لینک جلسه در گوگل میت👇
https://meet.google.com/ued-wxnc-frq
#02_10
دوشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۲
🕖ساعت ۱۹ تا ۲۱
🎤 گفت و شنود با نویسنده
کتاب "بی تفاوتی، یک انتخاب ناگزیر"، از دل پایان نامه دکترای خانم فاطمه علمدار متولد شده و در حوزه روانشناسی اجتماعی قرار می گیرد، جائی که به بررسی رفتار فرد هنگام قرار گرفتن در جامعه می پردازیم.
هفته گذشته در جلسه ای ۲ ساعته، دوستان شما در "رجاوندان شهر امید" به همخوانی این کتاب پرداختند و پرسش هایی در ذهنشان شکل گرفت که در این نشست صمیمانه با نویسنده مطرح خواهند کرد.
بی گمان، حضور خانم دکتر سحر طالبی عزیز که پایان نامه دکترای خود را در حوزه "کنشگری جمعی" نگاشته اند و از منظر مسوولیت پذیری به این موضوع نگاه می کنند، به غنای بحث های این جلسه خواهد افزود .
لطفا" با ذهنی پرسشگر به جلسه ما تشریف بیاورید و دوستانتان را هم به این هماندیشی دعوت بفرمایید .
لینک جلسه در گوگل میت👇
https://meet.google.com/ued-wxnc-frq
#02_10
🙏6👍4
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
✅جرج هربرت مید و جامعهشناسی روابط روزمره
فاطمه علمدار
دکترای جامعه شناسی و پژوهشگر حوزه روانشناسی اجتماعی
🔻هربرت مید میگوید زندگی اجتماعی وقتی ممکن شد که آدمها توانستند با خودشان در مورد معنای رفتار دیگران گفتگوی درونی انجام دهند و با آدمهای دیگر، زبان و نمادهای مشترکِ معنیدار خلق کنند. روزمرهترین روابط اجتماعیِ ما بر شالودۀ باور ما به وجود «خود» و توانایی تفسیرش از رفتار دیگران، ممکن شده؛ وگرنه همۀ ارتباطاتمان، دود میشد و به هوا میرفت.
در این دوره، میخواهیم با بازخوانی کتاب «ذهن، خود و جامعه» اثر جورج هربرت مید، ارتباطات روزمره در زندگیهامان را بازنگری کنیم و بفهمیم که، این روابط چطور ممکن شدهاند و تداوم پیدا کردهاند و چطور هرکدام از ما، هوشیارانه و هنرمندانه حواسمان هست که اساس زندگی اجتماعی حفظ شود.
جلسه ۱: مروری بر جامعهشناسی رفتارگرا
جلسه ۲: تولد «خود»
جلسه ۳: ذهن و گفتگوی درونی با خود
جلسه ۴: خلق جامعه
⏰سهشنبهها ۱۶ تا ۱۸
✔️جهت ثبت نام به آیدی
👇
@sepanta_academy
در تلگرام پیام دهید
کانال سپنتا
https://www.group-telegram.com/sepantasocialscience
فاطمه علمدار
دکترای جامعه شناسی و پژوهشگر حوزه روانشناسی اجتماعی
🔻هربرت مید میگوید زندگی اجتماعی وقتی ممکن شد که آدمها توانستند با خودشان در مورد معنای رفتار دیگران گفتگوی درونی انجام دهند و با آدمهای دیگر، زبان و نمادهای مشترکِ معنیدار خلق کنند. روزمرهترین روابط اجتماعیِ ما بر شالودۀ باور ما به وجود «خود» و توانایی تفسیرش از رفتار دیگران، ممکن شده؛ وگرنه همۀ ارتباطاتمان، دود میشد و به هوا میرفت.
در این دوره، میخواهیم با بازخوانی کتاب «ذهن، خود و جامعه» اثر جورج هربرت مید، ارتباطات روزمره در زندگیهامان را بازنگری کنیم و بفهمیم که، این روابط چطور ممکن شدهاند و تداوم پیدا کردهاند و چطور هرکدام از ما، هوشیارانه و هنرمندانه حواسمان هست که اساس زندگی اجتماعی حفظ شود.
جلسه ۱: مروری بر جامعهشناسی رفتارگرا
جلسه ۲: تولد «خود»
جلسه ۳: ذهن و گفتگوی درونی با خود
جلسه ۴: خلق جامعه
⏰سهشنبهها ۱۶ تا ۱۸
✔️جهت ثبت نام به آیدی
👇
@sepanta_academy
در تلگرام پیام دهید
کانال سپنتا
https://www.group-telegram.com/sepantasocialscience
👍6
Forwarded from رویای ایرانی - جوادی یگانه
تمایز میان شخصیت ملی آرمانی و شخصیت ملی شایع در ایران
یادی از مرحوم دکتر سیدمهدی ثریا
محمدرضا جوادی یگانه
دکتر سیدمهدی ثریا، استاد پیشکسوت مردمشناسی ایران در ۹۵سالگی، از دنیا رفت. روحش شاد.
🔘یکی از مهمترین آثار ثریا و یکی از بهترین پژوهشها در شناخت شخصیت ایرانی، مقاله «صفای باطن؛ مطالعه ای در روابط متقابل بین چند صفت» (اینجا) است. که در سال ۱۳۷۲ در مجله پژوهشهای ارتباطی و در سال ۱۳۸۴ در کتاب او با نام «فرهنگ و شخصیت» منتشر شد. من در مقاله «خلقیات منفی ایرانیان: خصلت ملی یا وضعیت اجتماعی؟» (اینجا) خلاصهای از این پژوهش آوردهام، که به یاد آن مرحوم اینجا ذکر میکنم.
◾ماری کاترین باتسن، مردمشناس فرهنگی امریکایی، و همکاران او (شامل مردمشناسان امریکایی و ایرانی، از جمله سیدمهدی ثریا) در پژوهشی در حدود سالهای دهۀ پنجاه میلادی، به بررسی شخصیت ملّی آرمانی ایرانی پرداختهاند و روش تحقیق آنها مبتنی بر مباحثه، مصاحبه و تحلیل و نقد آثار ادبی و هنری معاصر ایران بود. مقاله «صفای باطن...» گزارشی از این پژوهش است.
به بیان آنها، شخصیت شایع یا نمایی ایرانیان عمدتاً مبتنی بر «مجموعهای از ویژگیهای منفی دربارۀ سیاستمداران و تجار» است که «به طبقات متوسط و متوسط بالای تهرانیها و اصفهانیها» منتسب میشود. این ویژگیها عبارتاند از: زرنگ، حسابگر، فرصتطلب، متظاهر، زدوبندچی، چربزبان، پشتهمانداز یا چاخان.
◾در عین حال، ایرانیان ویژگیهای مثبتی را به خود نسبت میدهند و معتقدند بعضاً خارجیها فاقد آن هستند. در اینجا با شخصی مواجه هستیم که مهربان، فروتن و متواضع است. او حساس، باعاطفه، دلسوز و خونگرم، دستودلباز، وفادار، و معتقد به عالم روحانی است. آنها، در تحلیل رفتارهای پسندیده در ایران مشاهده کردند که از نظر مردم «حضرت علی جامع تمام فضایل و سجایا در حد اعلی، یعنی دربرگیرندۀ دو قطب رفتارها و کردارهای پسندیده» یعنی «فضایل قهرمانی و روحانی» است و عنصر مشترک آن نیز «صفای باطن» است. برای بُعد روحانی، «درویشی» یا «صوفیگری» را ذکر ميکنند و برای بُعد قهرمانی «لوطیگری» یا «جوانمردی» را. به نظر باتسن، «عنصر اصلی و مشترک بین لوطیگری و درویشی، فقدان دورویی و ریاست. این همان عنصر همسانی احساس و رفتار است که باعث فارغبودن شخص از تضاد درونی میشود». بروز «صفای باطن» یعنی هستۀ اصلی هر دو مجموع فضیلتهای لوطیگری و درویشی، در جامعۀ ایران صور گوناگونی دارد.
◾هر ایرانی یک «درویش درون» دارد، اما آنها «خویشتن را دارای باطنی نیکو و یکرنگ میدانند که ضرورتهای زندگی، چندرنگی را به آنها تحمیل کرده است» و در موقعیتهای خاصی میتوان تقیه داشت و صداقت را زیر پا گذاشت. علاوه بر آنها، هر فرد باید «لوطی برای دیگران» باشد. فرد باید «برای برآوردن توقعات دیگران همیشه آماده باشد و چنانچه از کمک و یاری امتناع ورزید یا با شک و دودلی کار خویش را انجام داد، باید در انتظار ناراحتی و رنجش طرف مقابل باشد». تعارف نیز نوعی از این لوطیگری است: «در روابط روزمره اکثر تعارفات صادقانه و صمیمانه است، زیرا در این رابطۀ دوستانه، خودداری از قبول موضوع تعارف نیز ارزش اخلاقی است».
بخشی دیگری از این رفتار «شکست ظاهر» است؛ یعنی، گاهی باید احساسی بود. «در این گونه موارد، از دیگران انتظار میرود که شخص را آرام کنند و نگذارند دست به اعمالی بزند که برایش ندامت به بار میآورد». انتقامگیری در برابر «ظلمها و بیناموسیها» ذکرشده در بسیاری از فیلمهای ایرانی (مانند بلوچ و قیصر) نمونهای از این مورد است. همزمانی صفای باطن با حسابگری و زرنگی حالتی متناقض ایجاد ميکند که باتسن از آن به «تعمیق ابهام» یاد ميکند که گاه ممکن است «تظاهر به صفای باطن خود نوعی رفتار و کردار اجتماعی بشود، زیرا ممکن است تظاهر به درویشی و لوطیگری منافع سیاسی و اجتماعی در بر داشته باشد».
◾آنها در انتها نتیجه میگیرند که جایگاه بالای صداقت در ایران و وجود ناراستی گسترده در جامعه، ناامیدی گسترده ایجاد ميکند.
@javadimr
یادی از مرحوم دکتر سیدمهدی ثریا
محمدرضا جوادی یگانه
دکتر سیدمهدی ثریا، استاد پیشکسوت مردمشناسی ایران در ۹۵سالگی، از دنیا رفت. روحش شاد.
🔘یکی از مهمترین آثار ثریا و یکی از بهترین پژوهشها در شناخت شخصیت ایرانی، مقاله «صفای باطن؛ مطالعه ای در روابط متقابل بین چند صفت» (اینجا) است. که در سال ۱۳۷۲ در مجله پژوهشهای ارتباطی و در سال ۱۳۸۴ در کتاب او با نام «فرهنگ و شخصیت» منتشر شد. من در مقاله «خلقیات منفی ایرانیان: خصلت ملی یا وضعیت اجتماعی؟» (اینجا) خلاصهای از این پژوهش آوردهام، که به یاد آن مرحوم اینجا ذکر میکنم.
◾ماری کاترین باتسن، مردمشناس فرهنگی امریکایی، و همکاران او (شامل مردمشناسان امریکایی و ایرانی، از جمله سیدمهدی ثریا) در پژوهشی در حدود سالهای دهۀ پنجاه میلادی، به بررسی شخصیت ملّی آرمانی ایرانی پرداختهاند و روش تحقیق آنها مبتنی بر مباحثه، مصاحبه و تحلیل و نقد آثار ادبی و هنری معاصر ایران بود. مقاله «صفای باطن...» گزارشی از این پژوهش است.
به بیان آنها، شخصیت شایع یا نمایی ایرانیان عمدتاً مبتنی بر «مجموعهای از ویژگیهای منفی دربارۀ سیاستمداران و تجار» است که «به طبقات متوسط و متوسط بالای تهرانیها و اصفهانیها» منتسب میشود. این ویژگیها عبارتاند از: زرنگ، حسابگر، فرصتطلب، متظاهر، زدوبندچی، چربزبان، پشتهمانداز یا چاخان.
◾در عین حال، ایرانیان ویژگیهای مثبتی را به خود نسبت میدهند و معتقدند بعضاً خارجیها فاقد آن هستند. در اینجا با شخصی مواجه هستیم که مهربان، فروتن و متواضع است. او حساس، باعاطفه، دلسوز و خونگرم، دستودلباز، وفادار، و معتقد به عالم روحانی است. آنها، در تحلیل رفتارهای پسندیده در ایران مشاهده کردند که از نظر مردم «حضرت علی جامع تمام فضایل و سجایا در حد اعلی، یعنی دربرگیرندۀ دو قطب رفتارها و کردارهای پسندیده» یعنی «فضایل قهرمانی و روحانی» است و عنصر مشترک آن نیز «صفای باطن» است. برای بُعد روحانی، «درویشی» یا «صوفیگری» را ذکر ميکنند و برای بُعد قهرمانی «لوطیگری» یا «جوانمردی» را. به نظر باتسن، «عنصر اصلی و مشترک بین لوطیگری و درویشی، فقدان دورویی و ریاست. این همان عنصر همسانی احساس و رفتار است که باعث فارغبودن شخص از تضاد درونی میشود». بروز «صفای باطن» یعنی هستۀ اصلی هر دو مجموع فضیلتهای لوطیگری و درویشی، در جامعۀ ایران صور گوناگونی دارد.
◾هر ایرانی یک «درویش درون» دارد، اما آنها «خویشتن را دارای باطنی نیکو و یکرنگ میدانند که ضرورتهای زندگی، چندرنگی را به آنها تحمیل کرده است» و در موقعیتهای خاصی میتوان تقیه داشت و صداقت را زیر پا گذاشت. علاوه بر آنها، هر فرد باید «لوطی برای دیگران» باشد. فرد باید «برای برآوردن توقعات دیگران همیشه آماده باشد و چنانچه از کمک و یاری امتناع ورزید یا با شک و دودلی کار خویش را انجام داد، باید در انتظار ناراحتی و رنجش طرف مقابل باشد». تعارف نیز نوعی از این لوطیگری است: «در روابط روزمره اکثر تعارفات صادقانه و صمیمانه است، زیرا در این رابطۀ دوستانه، خودداری از قبول موضوع تعارف نیز ارزش اخلاقی است».
بخشی دیگری از این رفتار «شکست ظاهر» است؛ یعنی، گاهی باید احساسی بود. «در این گونه موارد، از دیگران انتظار میرود که شخص را آرام کنند و نگذارند دست به اعمالی بزند که برایش ندامت به بار میآورد». انتقامگیری در برابر «ظلمها و بیناموسیها» ذکرشده در بسیاری از فیلمهای ایرانی (مانند بلوچ و قیصر) نمونهای از این مورد است. همزمانی صفای باطن با حسابگری و زرنگی حالتی متناقض ایجاد ميکند که باتسن از آن به «تعمیق ابهام» یاد ميکند که گاه ممکن است «تظاهر به صفای باطن خود نوعی رفتار و کردار اجتماعی بشود، زیرا ممکن است تظاهر به درویشی و لوطیگری منافع سیاسی و اجتماعی در بر داشته باشد».
◾آنها در انتها نتیجه میگیرند که جایگاه بالای صداقت در ایران و وجود ناراستی گسترده در جامعه، ناامیدی گسترده ایجاد ميکند.
@javadimr
👍22❤6