📷
آخرین عکس ها
پاییز سال ۲۰۲۲
این آخرین پاییز گدار بود
#ژان_لوک_گدار
#Jean_luc_godard
ما آنقدر غمگین نیستیم تا دنیا به جای بهتری تبدیل شود.
@Canalefilm
⭐️
آخرین عکس ها
پاییز سال ۲۰۲۲
این آخرین پاییز گدار بود
#ژان_لوک_گدار
#Jean_luc_godard
ما آنقدر غمگین نیستیم تا دنیا به جای بهتری تبدیل شود.
@Canalefilm
⭐️
❤6
صدا ضبط شده، دوربین روشن و حرکت آغاز میشود. دوربینی که تصاویری را در طول فعالیت نزدیک به چهل ساله او ثبت کرده که میتوان از اجزا و رنگ و نور آن، زیبایی، لطافت و ظرافتی آشکار را یافت که حاصل دانش، نگاه و دریافت عمیق او از جهان پیرامون و زبان تصویر است.
.
محمود کلاری، عکاس و مدیر فیلمبرداری نامآشنای سینمای ایران و جهان، امروز ۲۴ فروردین ۷۰ سال از عمر هنرمندانه خود را پشت سر گذاشته و در سالروز تولدش همچنان از بهترین فیلمبرداران سینمای ایران است که با تحولات روز دنیا پیش رفته و کماکان میدرخشد.
.
کلاری دوره تخصصی شناخت و تکنیک عکاسی را در نیویورک گذرانده و در آژانس بینالمللی عکس خبری سیگما در پاریس عکاسی کرده است. اولین نمایشگاه عکس او با عنوان «حکایت تنهایی آدم» در سال ۱۳۵۵ در تهران برگزار شد و در سال ۱۳۵۹ یکی از ۱۵ عکاس برتر سال مجله تایم شد و عکسهای او در مجلات فرانسوی، آلمانی و آمریکایی چاپ و منتشر شده است. کلاری پس از بازگشت به ایران، از سال ۱۳۶۳ تا ۱۳۶۵ بعنوان دبیر واحد عکاسی در تلویزیون فعالیت و بعنوان استاد مهمان در دانشگاه تهران هم عکاسی خبری تدریس میکرد.
.
سال ۱۳۶۳ با قدمهایی گرم از حرارت عشق و علاقه به #سینما، پا به «جادههای سرد» جعفری جوزانی گذاشت و همانجا بود که امضاء خود را در نماهای مختلف فیلم ثبت کرد.
.
کلاری نشان داده که سادگی و شفافیت کاراکتر و شخصیتش در شکل حرفهای فیلمبرداری، نگاه، احساس و در نهایت جای دوربین و زاویه دیدش که در ارتباط و تعامل با کارگردان شکل میگیرد، به باورپذیری اتمسفر قابهای آثار سینماییاش تاثیر گذاشته و تشخصی منحصر به فرد به سبک او داده است.
.
از قابهای ثابت، لانگشاتهای به ظاهرساده، اما پر جزئیات با ترکیببندیهای متوازن و کنتراستهای تماشایی و حرکات نرم دوربین در فیلمهایی چون «سرب»، «شیر سنگی»، «ای ایران»، «بوی کافور عطریاس» «بوتیک»، «خانهای روی آب» و «از کرخه تا راین» تا تابلوهای خوش نقش و نگار آثاری چون «مادر» و «دلشدگان» علی حاتمی که فقط گوشهای از تواناییهای #محمود_کلاری را نشان میدهد.
.
✍️نگارش و گفتار متن: میثم محمدی
تدوین: مرجان یگانهپرست
تهیه شده در استودیو «سینما اعتماد»
.
محمود کلاری، عکاس و مدیر فیلمبرداری نامآشنای سینمای ایران و جهان، امروز ۲۴ فروردین ۷۰ سال از عمر هنرمندانه خود را پشت سر گذاشته و در سالروز تولدش همچنان از بهترین فیلمبرداران سینمای ایران است که با تحولات روز دنیا پیش رفته و کماکان میدرخشد.
.
کلاری دوره تخصصی شناخت و تکنیک عکاسی را در نیویورک گذرانده و در آژانس بینالمللی عکس خبری سیگما در پاریس عکاسی کرده است. اولین نمایشگاه عکس او با عنوان «حکایت تنهایی آدم» در سال ۱۳۵۵ در تهران برگزار شد و در سال ۱۳۵۹ یکی از ۱۵ عکاس برتر سال مجله تایم شد و عکسهای او در مجلات فرانسوی، آلمانی و آمریکایی چاپ و منتشر شده است. کلاری پس از بازگشت به ایران، از سال ۱۳۶۳ تا ۱۳۶۵ بعنوان دبیر واحد عکاسی در تلویزیون فعالیت و بعنوان استاد مهمان در دانشگاه تهران هم عکاسی خبری تدریس میکرد.
.
سال ۱۳۶۳ با قدمهایی گرم از حرارت عشق و علاقه به #سینما، پا به «جادههای سرد» جعفری جوزانی گذاشت و همانجا بود که امضاء خود را در نماهای مختلف فیلم ثبت کرد.
.
کلاری نشان داده که سادگی و شفافیت کاراکتر و شخصیتش در شکل حرفهای فیلمبرداری، نگاه، احساس و در نهایت جای دوربین و زاویه دیدش که در ارتباط و تعامل با کارگردان شکل میگیرد، به باورپذیری اتمسفر قابهای آثار سینماییاش تاثیر گذاشته و تشخصی منحصر به فرد به سبک او داده است.
.
از قابهای ثابت، لانگشاتهای به ظاهرساده، اما پر جزئیات با ترکیببندیهای متوازن و کنتراستهای تماشایی و حرکات نرم دوربین در فیلمهایی چون «سرب»، «شیر سنگی»، «ای ایران»، «بوی کافور عطریاس» «بوتیک»، «خانهای روی آب» و «از کرخه تا راین» تا تابلوهای خوش نقش و نگار آثاری چون «مادر» و «دلشدگان» علی حاتمی که فقط گوشهای از تواناییهای #محمود_کلاری را نشان میدهد.
.
✍️نگارش و گفتار متن: میثم محمدی
تدوین: مرجان یگانهپرست
تهیه شده در استودیو «سینما اعتماد»
❤9
.
#مامان پروانه نمایش گرفت.
روابط عمومی سازمان امور سینمایی و سمعی بصری اعلام کرد:
شورای پروانه نمایش فیلمهای سینمایی، در جلسه اخیر با صدور پروانه نمایش برای فیلم «مامان» به تهیهکنندگی مجید برزگر و کارگردانی آرش انیسی موافقت کرد.
چرا به فیلمنامهای که با این همه سختی و سگدو زدن و بحث و داد و بیداد و پیگیری پروانه ساخت گرفت، به این راحتی پروانه نمایش دادند... ! آنها اشتباه می کردند یا من پا پس کشیدم؟!
#فیلم_سینمایی_مامان
پانوشت ۱: بعد از جشنواره فجر ۳۹ پروانه نمایش فیلم از طرف سازمان سینمایی باطل شد و تا امروز که این پانوشت را مینویسم و ۳ سال از آن روزها میگذرد هنوز فیلم مامان پروانه نمایش ندارد.
پانوشت ۲: امروز، ۱۸ مرداد ۱۴۰۴، بعد از حدود ۵ سال توقیف، پروانه نمایش فیلم «مامان» صادر شد. این اتفاق نه نشانی از پایان رفتارهای غیرمنطقی و مغرضانه کسانی است که مانع نمایش این فیلم شدند، و نه کوچکترین خللی در مسیر و انتخابهای من ایجاد میکند. همین.
#آرش_انیسی
@Canalefilm
⭐️
#مامان پروانه نمایش گرفت.
روابط عمومی سازمان امور سینمایی و سمعی بصری اعلام کرد:
شورای پروانه نمایش فیلمهای سینمایی، در جلسه اخیر با صدور پروانه نمایش برای فیلم «مامان» به تهیهکنندگی مجید برزگر و کارگردانی آرش انیسی موافقت کرد.
چرا به فیلمنامهای که با این همه سختی و سگدو زدن و بحث و داد و بیداد و پیگیری پروانه ساخت گرفت، به این راحتی پروانه نمایش دادند... ! آنها اشتباه می کردند یا من پا پس کشیدم؟!
#فیلم_سینمایی_مامان
پانوشت ۱: بعد از جشنواره فجر ۳۹ پروانه نمایش فیلم از طرف سازمان سینمایی باطل شد و تا امروز که این پانوشت را مینویسم و ۳ سال از آن روزها میگذرد هنوز فیلم مامان پروانه نمایش ندارد.
پانوشت ۲: امروز، ۱۸ مرداد ۱۴۰۴، بعد از حدود ۵ سال توقیف، پروانه نمایش فیلم «مامان» صادر شد. این اتفاق نه نشانی از پایان رفتارهای غیرمنطقی و مغرضانه کسانی است که مانع نمایش این فیلم شدند، و نه کوچکترین خللی در مسیر و انتخابهای من ایجاد میکند. همین.
#آرش_انیسی
@Canalefilm
⭐️
❤2👏1
فیلم «گزارش» اولین فیلم بلند عباس کیارستمی است که در سال ۱۳۵۶ در جشنواره فیلم تهران اکران شد. فیلم به مدت بسیار کوتاهی در سینماهای تهران به نمایش در آمد و با اولین جرقههای انقلاب بایگانی شد. نسخههای فیلم در یکی از دفاتر منتسب به فرح پهلوی نگهداری میشدند، و در بحبوحهی شورشهای آن سال به آتش کشیده شدند و از بین رفتند. سالها تصور همه این بود که فیلم «گزارش» از دنیا رفته است. چند سال بعد نسخهی بدکیفیت و سانسورشدهای از فیلم روی نوارهای بتاماکس و ویاچاس دست به دست شد و این نسخه، تا چند ماه پیش، تنها نسخه موجود از فیلم بود، هرچند گاه و بیگاه شنیده میشد که نسخهی کامل فیلم جایی، در آرشیوی، وجود دارد. چند ماه پیش، سر و کلهی این نسخهی کامل سرانجام در شبکههای اجتماعی پیدا شد. (نسخهای که به دست من رسید را شخص ناشناسی که ظاهرا از علاقهی من به فیلم باخبر بود در تلگرام برای من فرستاد: ای دوست بینام و نشان، هر که هستی، و هر جا هستی، شاد و سلامت باشی!)
•••
دقیقا بیست سال پیش، صبح روز ۱۷ خرداد سال ۱۳۸۴، من و عباس کیارستمی کنار هم نشستیم و فیلم «گزارش» را تماشا کردیم. در حین تماشای فیلم درباره فیلم حرف زدیم و گفتگویمان را ضبط کردیم. نوار این گفتگو سالها در کشوی میز من ماند تا چند وقت پیش، بعد از انتشار فیلم مستند «ماندن» در همین کانال تلگرام، تصمیم گرفتم نوار گفتگو را روی فیلم سوار کنم و آن را همینجا به اشتراک بگذارم. برای کسانی که ترجیح میدهند متن گفتگو را، به جای تماشا کردن یا گوش کردن، مطالعه کنند، آن را در قالب کتاب نیز تهیه کردم. حالا این کتاب، همراه با فیلمنامهی فیلم و سه مقاله به قلم آرش خوشخو، صالح نجفی، و ژان-میشل فرودون، در کنار نسخه کامل فیلم و همان نسخه با باند صوتی گفتگو، اینجا منتشر میشوند. از همان آغاز مشخص بود که که کتاب را نمیتوان به شکل متعارف در نسخههای کاغذی منتشر کرد: بازیگر اصلی زن فیلم شهره آغداشلو است و من حاضر نبودم کتاب را بدون اشاره به اسم او، و بدون استفاده از عکسهای او در فیلم، منتشر کنم. انتشار کتاب به شکل دیجیتال این مزیت مضاعف را داشت که دیگر لازم نیست به جای «آبجو» بگوییم «نوشیدنی»، یا به جای «معاشقه» سه نقطه بگذاریم و وانمود کنیم جمعیت کشورمان همگی از راه لقاح بیلکه پا برکرهی خاکی گذاشتهاند. به نظرم رسید وقتش است بعد از این همه سال از کودکستان فارغالتحصیل شویم.
•••
تیراژ متوسط کتابهایی که امروز در کشور ما منتشر میشوند ۱۰۰۰ نسخه است. ایران، طبق آخرین آمار، بیش از ۹۴ میلیون نفر جمعیت دارد. این یعنی اگر تمام نسخههای چاپ شدهی یک کتاب خریداری و خوانده شوند، یک هزار و شصت و سه دههزارم درصد از مردم ایران کتاب میخرند. حتی اگر در اوج خوشبینی تخمین بزنیم که هر کتاب چاپ شده و خریداری شده توسط ده نفر (چرا ده نفر، اصلا بگوییم هزار نفر) خوانده میشود، باز به راحتی نتیجه میگیریم که، از دیدگاه آمار، صنعت نشر کتاب در ایران به قدری ریزنقش است که میتوان گفت اصلا وجود ندارد. در چنین شرایطی، اولین سوالی که به ذهن میرسد این است که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی چرا وجود دارد؟ و مسئولین این نهاد چطور میتوانند صنعت نشری را که در طول نیم قرن گذشته تا این حد مهجور و ویران شده «نظارت» کنند؟ و چطور تصور میکنند میشود کتابها (و فیلمها و نمایشنامهها و باقی هنرها) را «ممیزی» کنند یا «مجوز» انتشارشان را صادر بکنند یا نکنند؟ بدیهیات را فراموش نکنیم. فراموش نکنیم که در یک کشور آزاد، مردم حق دارند با هم حرف بزنند و اصلا همین حرف زدن و تبادل نظر است که مجموعهی «افراد» را به یک «مردم» تبدیل میکند. گپ زدن در یک کافه، بحث سیاسی با راننده اسنپ، جر و بحث بعد از دیدن یک فیلم، در ذات خود چه تفاوتی با کتاب خواندن دارند که ناشران و نویسندگان باید نصف عمرشان را در راهروهای خاکگرفتهی وزارت ارشاد تلف کنند؟ کافی است!
•••
دقیقا بیست سال پیش، صبح روز ۱۷ خرداد سال ۱۳۸۴، من و عباس کیارستمی کنار هم نشستیم و فیلم «گزارش» را تماشا کردیم. در حین تماشای فیلم درباره فیلم حرف زدیم و گفتگویمان را ضبط کردیم. نوار این گفتگو سالها در کشوی میز من ماند تا چند وقت پیش، بعد از انتشار فیلم مستند «ماندن» در همین کانال تلگرام، تصمیم گرفتم نوار گفتگو را روی فیلم سوار کنم و آن را همینجا به اشتراک بگذارم. برای کسانی که ترجیح میدهند متن گفتگو را، به جای تماشا کردن یا گوش کردن، مطالعه کنند، آن را در قالب کتاب نیز تهیه کردم. حالا این کتاب، همراه با فیلمنامهی فیلم و سه مقاله به قلم آرش خوشخو، صالح نجفی، و ژان-میشل فرودون، در کنار نسخه کامل فیلم و همان نسخه با باند صوتی گفتگو، اینجا منتشر میشوند. از همان آغاز مشخص بود که که کتاب را نمیتوان به شکل متعارف در نسخههای کاغذی منتشر کرد: بازیگر اصلی زن فیلم شهره آغداشلو است و من حاضر نبودم کتاب را بدون اشاره به اسم او، و بدون استفاده از عکسهای او در فیلم، منتشر کنم. انتشار کتاب به شکل دیجیتال این مزیت مضاعف را داشت که دیگر لازم نیست به جای «آبجو» بگوییم «نوشیدنی»، یا به جای «معاشقه» سه نقطه بگذاریم و وانمود کنیم جمعیت کشورمان همگی از راه لقاح بیلکه پا برکرهی خاکی گذاشتهاند. به نظرم رسید وقتش است بعد از این همه سال از کودکستان فارغالتحصیل شویم.
•••
تیراژ متوسط کتابهایی که امروز در کشور ما منتشر میشوند ۱۰۰۰ نسخه است. ایران، طبق آخرین آمار، بیش از ۹۴ میلیون نفر جمعیت دارد. این یعنی اگر تمام نسخههای چاپ شدهی یک کتاب خریداری و خوانده شوند، یک هزار و شصت و سه دههزارم درصد از مردم ایران کتاب میخرند. حتی اگر در اوج خوشبینی تخمین بزنیم که هر کتاب چاپ شده و خریداری شده توسط ده نفر (چرا ده نفر، اصلا بگوییم هزار نفر) خوانده میشود، باز به راحتی نتیجه میگیریم که، از دیدگاه آمار، صنعت نشر کتاب در ایران به قدری ریزنقش است که میتوان گفت اصلا وجود ندارد. در چنین شرایطی، اولین سوالی که به ذهن میرسد این است که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی چرا وجود دارد؟ و مسئولین این نهاد چطور میتوانند صنعت نشری را که در طول نیم قرن گذشته تا این حد مهجور و ویران شده «نظارت» کنند؟ و چطور تصور میکنند میشود کتابها (و فیلمها و نمایشنامهها و باقی هنرها) را «ممیزی» کنند یا «مجوز» انتشارشان را صادر بکنند یا نکنند؟ بدیهیات را فراموش نکنیم. فراموش نکنیم که در یک کشور آزاد، مردم حق دارند با هم حرف بزنند و اصلا همین حرف زدن و تبادل نظر است که مجموعهی «افراد» را به یک «مردم» تبدیل میکند. گپ زدن در یک کافه، بحث سیاسی با راننده اسنپ، جر و بحث بعد از دیدن یک فیلم، در ذات خود چه تفاوتی با کتاب خواندن دارند که ناشران و نویسندگان باید نصف عمرشان را در راهروهای خاکگرفتهی وزارت ارشاد تلف کنند؟ کافی است!
❤4
فیلم مستند «ماندن» اولین فیلمی است که ساختم. فیلمبرداری آن چند روز بعد از پیروزی محمد خاتمی در انتخابات ریاست جمهوری خرداد ۱۳۷۶ با همکاری کاوه گلستان انجام شد. نوارهای فیلم در کشوی میز کارم دستنخورده باقی ماندند تا چهار سال بعد که به پیشنهاد بهمن کیارستمی تدوین شدند. من در دوران موشکباران تهران، در روزهای پایانی جنگ، خارج از ایران بودم و این را فقدان بزرگی در تجربهی زندگیام میدانستم. فکر کردم با تعدادی نقاش برجستهی ایرانی که تصمیم گرفته بودند آن مدت در تهران بمانند گفتگو کنم تا شاید از خلال حرفهایشان به درک بهتری از آن تجربهی شدید و منحصر به فرد برسم. نتیجهاش شد این فیلم که بعد از حدود ۳۰ سال برای اولین بار در اختیار عموم قرار میگیرد، به یاد پروانه اعتمادی.
ماندن
کارگردان: مانی حقیقی
تصویربردار: کاوه گلستان
تدوینگر: بهمن کیارستمی
۴۴ دقیقه
#ماندن
#مانی_حقیقی
ماندن
کارگردان: مانی حقیقی
تصویربردار: کاوه گلستان
تدوینگر: بهمن کیارستمی
۴۴ دقیقه
#ماندن
#مانی_حقیقی
❤3🙏2⚡1
تاملی کوتاه بر گفتگوی آقای احمد طالبینژاد با بهروز افخمی
«زیبایی بازی یا بازی با زیبایی»
شاهپور شهبازی
در گفتگوی جنجالی آقای احمد طالبینژاد با بهروز افخمی، بهرغم صراحت و جسارت اقای طالبینژاد در بیان رفتار دوگانهی بهروز افخمی، متاسفانه به دلیل رویکرد اپورتونیستی و منش سفسطهگرانهی بهروز افخمی که گربه را درسته با پشمش قورت میدهد، گفتگو به سطح نقد رفتار دوگانهی ایشان نرسید. پیروز این گفتگو بهروز افخمی و تئوریزهشدن اپورتونیسم به مثابهی فلسفهی زندگی بود.
من در فیلم «در میان دیوارها»(سال تولید 1396) مشابه چنین برخورد دوگانهایی را از کانال گفتگو میان شخصیتهای اصلی داستان، به تصویر کشیدهام. موضوع اصلی بحث میان شخصیتها، رابطهی سینماگر با فیلم به عنوان هنر یا شغل است.
خلاصهی بحث شخصیتها این است که اگر سینما هم مانند بقالی یک شغل است. و سینماگران نیز با فیلمساختن، شغلشان را انجام میدهند. بنابراین حتی به عنوان شغل هم، سینماگر نیز مانند یک بقال خوب که وظیفه دارد جنس تقلبی به مردم نفروشد، نباید به مردم دروغ بفروشد.
بهروز افخمی اما در این گفتگو با افتخارِ بسیار، فراتر از رابطهی سینماگر با فیلمهایش رفت و آن را به تمام زندگی به عنوان مانیفست زندگی تسری داد و با تمام وجود از اعماق قلب فریاد زد.
«من بازی میکنم، پس هستم.»
و نتیجه گرفت، اگر نمایندهی مجلس میشوم، بازی میکنم. برنامهی هفت را میسازم، بازی میکنم. فیلم برای کروبی میسازم، بازی میکنم. فیلم تبلیغاتی برای وزرات اطلاعات میسازم، بازی میکنم. و...همین الان هم که دارم با شما مصاحبه میکنم، در حال بازی کردنم.
به قول ایشان: «فرم دادن، زیباکردن بازی، و ساختن زیبایی اصلیترین بازی است. هدف زندگی این است که خوب بازی کنی و فرمهای قشنگ بوجود بیاوری»
اوکی! بنابر مانیفست زندگی ایشان، اصلا میپذیریم که بازیکردن خیلی خوب است و همهی انسانها خواهناخواه در حال «بازیکردن» هستند. در این حالت «بازی» تبدیل به ماهیت، و نقش تبدیل به هویت میشود. بنابراین تمایز میان افراد و هویتهای مختلف از کانال نقشهایی که بازی میکنند، متعین و مشخص میشود.
مشگل مانیفست بهروز افخمی اما این است که بازیکردن را به عنوان ابزار برای توجیه و پنهانکردن نقشهای متضاد به کار میبرد. در این حالت بازی در هرنقشی مجاز است. تمایز بین نقشها از بین میرود و هرکس؛ هر حقهبازی و کلاهبرداری را میتواند با «تئوری نقش» توجیه کند.
یعنی ایشان نه فقط در ارتباط با شغلش و کارنامهی فیلمسازیاش، بلکه در توجیه سرکوبهای متعدد مردمی، فاجعهی شلیک به هواپیمای اوکرائنی و کشتار چند صد نفر، توجیه تحریم واکسن کرونا و کشتهشدن چندین هزار نفر، دستگیری سینماگرانی مانند رسولاف، تئوریسازی قتل فجیع داریوش مهرجویی و همسرش و ....نه تنها بعدها هیچگاه از این نقشهای جعلی و صدمهدیدگان در این فجایع عذرخواهی نکرده بلکه با افتخار و در همه حال در حال اجرای نقش و فرم و زیباییبخشیدن به زندگی بودهاست. هیچ کس هم نباید ایشان را به خاطر بازی بسیار جدی و هدفمندش نقد یا محکوم کند. چون جهان صحنهی «بازی» است.
اما بازیکردن بهروز افخمی تا وقتی مفرح و فضیلت است که ایشان قهرمان اصلی قدرت و در موقعیت برتر باشد. بهمحض اینکه در موقعیت فروتر (هنرور یا سیاهی لشکر) قرار بگیرد، دود از کلهاش بیرون میزند و از نقش و بازی نیز متفر میشود.
از منظر بهروز افخمیها جهان بازار فروش نقشهاست و هرکس در این مزایدهی بردگی قدرت، کمتر خودش باشد و بیشتر بنده باشد، نقشهای بیشتری را میخرد تا از بردگی در نقشها به نعمت و لذت و زیبایی فرم در زندگی برسد.
بهروز افخمی، فضیلتِ بازی و نقش را در انسان مستقر میکند تا از اپورتونیسم، هویت جعلی و بازی با زیبایی، متناقضبودگی انسان را آرمانی میکند. آنچه در واقعیت، پذیرش این نقشهای متضاد را توجیه میکند، چیزی جز معدهی دنیوی و سیرناپذیر منافعِ حقیر فردی نیست که لابهلای پوستهی زیبای تئوریسازی «فرم» پنهان شدهاست.
در گفتگو با آقای طالبینژاد، اگرچه ظاهرا بهروز افخمی پیروز این جدال بود اما در واقعیت، این پیروزی چیزی جز ستایش وهن، حقارت، خواری و کوتولهگی به مثابهی فضیلت نبود. فضیلتی که مردم ایران بعد از چهار دهه سلطهی ریاکاری و تباهی اخلاق، به این نمایشنامهی تباهکننده و به بیاخلاقی بازی و بازیگر و نقش، _در قیام کبیر آبان 98 و انقلاب رشکانگیز ژینای 1401 _ قاطعانه «نه» گفتند.
#شاهپور_شهبازی. (سهشنبه 21 مردادماه 1404)
https://www.group-telegram.com/shahpour_shahbazi
«زیبایی بازی یا بازی با زیبایی»
شاهپور شهبازی
در گفتگوی جنجالی آقای احمد طالبینژاد با بهروز افخمی، بهرغم صراحت و جسارت اقای طالبینژاد در بیان رفتار دوگانهی بهروز افخمی، متاسفانه به دلیل رویکرد اپورتونیستی و منش سفسطهگرانهی بهروز افخمی که گربه را درسته با پشمش قورت میدهد، گفتگو به سطح نقد رفتار دوگانهی ایشان نرسید. پیروز این گفتگو بهروز افخمی و تئوریزهشدن اپورتونیسم به مثابهی فلسفهی زندگی بود.
من در فیلم «در میان دیوارها»(سال تولید 1396) مشابه چنین برخورد دوگانهایی را از کانال گفتگو میان شخصیتهای اصلی داستان، به تصویر کشیدهام. موضوع اصلی بحث میان شخصیتها، رابطهی سینماگر با فیلم به عنوان هنر یا شغل است.
خلاصهی بحث شخصیتها این است که اگر سینما هم مانند بقالی یک شغل است. و سینماگران نیز با فیلمساختن، شغلشان را انجام میدهند. بنابراین حتی به عنوان شغل هم، سینماگر نیز مانند یک بقال خوب که وظیفه دارد جنس تقلبی به مردم نفروشد، نباید به مردم دروغ بفروشد.
بهروز افخمی اما در این گفتگو با افتخارِ بسیار، فراتر از رابطهی سینماگر با فیلمهایش رفت و آن را به تمام زندگی به عنوان مانیفست زندگی تسری داد و با تمام وجود از اعماق قلب فریاد زد.
«من بازی میکنم، پس هستم.»
و نتیجه گرفت، اگر نمایندهی مجلس میشوم، بازی میکنم. برنامهی هفت را میسازم، بازی میکنم. فیلم برای کروبی میسازم، بازی میکنم. فیلم تبلیغاتی برای وزرات اطلاعات میسازم، بازی میکنم. و...همین الان هم که دارم با شما مصاحبه میکنم، در حال بازی کردنم.
به قول ایشان: «فرم دادن، زیباکردن بازی، و ساختن زیبایی اصلیترین بازی است. هدف زندگی این است که خوب بازی کنی و فرمهای قشنگ بوجود بیاوری»
اوکی! بنابر مانیفست زندگی ایشان، اصلا میپذیریم که بازیکردن خیلی خوب است و همهی انسانها خواهناخواه در حال «بازیکردن» هستند. در این حالت «بازی» تبدیل به ماهیت، و نقش تبدیل به هویت میشود. بنابراین تمایز میان افراد و هویتهای مختلف از کانال نقشهایی که بازی میکنند، متعین و مشخص میشود.
مشگل مانیفست بهروز افخمی اما این است که بازیکردن را به عنوان ابزار برای توجیه و پنهانکردن نقشهای متضاد به کار میبرد. در این حالت بازی در هرنقشی مجاز است. تمایز بین نقشها از بین میرود و هرکس؛ هر حقهبازی و کلاهبرداری را میتواند با «تئوری نقش» توجیه کند.
یعنی ایشان نه فقط در ارتباط با شغلش و کارنامهی فیلمسازیاش، بلکه در توجیه سرکوبهای متعدد مردمی، فاجعهی شلیک به هواپیمای اوکرائنی و کشتار چند صد نفر، توجیه تحریم واکسن کرونا و کشتهشدن چندین هزار نفر، دستگیری سینماگرانی مانند رسولاف، تئوریسازی قتل فجیع داریوش مهرجویی و همسرش و ....نه تنها بعدها هیچگاه از این نقشهای جعلی و صدمهدیدگان در این فجایع عذرخواهی نکرده بلکه با افتخار و در همه حال در حال اجرای نقش و فرم و زیباییبخشیدن به زندگی بودهاست. هیچ کس هم نباید ایشان را به خاطر بازی بسیار جدی و هدفمندش نقد یا محکوم کند. چون جهان صحنهی «بازی» است.
اما بازیکردن بهروز افخمی تا وقتی مفرح و فضیلت است که ایشان قهرمان اصلی قدرت و در موقعیت برتر باشد. بهمحض اینکه در موقعیت فروتر (هنرور یا سیاهی لشکر) قرار بگیرد، دود از کلهاش بیرون میزند و از نقش و بازی نیز متفر میشود.
از منظر بهروز افخمیها جهان بازار فروش نقشهاست و هرکس در این مزایدهی بردگی قدرت، کمتر خودش باشد و بیشتر بنده باشد، نقشهای بیشتری را میخرد تا از بردگی در نقشها به نعمت و لذت و زیبایی فرم در زندگی برسد.
بهروز افخمی، فضیلتِ بازی و نقش را در انسان مستقر میکند تا از اپورتونیسم، هویت جعلی و بازی با زیبایی، متناقضبودگی انسان را آرمانی میکند. آنچه در واقعیت، پذیرش این نقشهای متضاد را توجیه میکند، چیزی جز معدهی دنیوی و سیرناپذیر منافعِ حقیر فردی نیست که لابهلای پوستهی زیبای تئوریسازی «فرم» پنهان شدهاست.
در گفتگو با آقای طالبینژاد، اگرچه ظاهرا بهروز افخمی پیروز این جدال بود اما در واقعیت، این پیروزی چیزی جز ستایش وهن، حقارت، خواری و کوتولهگی به مثابهی فضیلت نبود. فضیلتی که مردم ایران بعد از چهار دهه سلطهی ریاکاری و تباهی اخلاق، به این نمایشنامهی تباهکننده و به بیاخلاقی بازی و بازیگر و نقش، _در قیام کبیر آبان 98 و انقلاب رشکانگیز ژینای 1401 _ قاطعانه «نه» گفتند.
#شاهپور_شهبازی. (سهشنبه 21 مردادماه 1404)
https://www.group-telegram.com/shahpour_shahbazi
Telegram
شاهپور شهبازی. نویسنده، کارگردان، سیاسی مستقل
سینما، سیاست و فلسفه
ارتباط با ادمین کانال:
@shahpour_shahbazi_org
.
ارتباط با ادمین کانال:
@shahpour_shahbazi_org
.