Forwarded from GifGlass (Thinking)
گوبلز( وزیر آلمان نازی) در مورد تفرقه و ناامیدسازی ایدهای رو مطرح کرد که بعدها طبق همون پروپاگاندا رو برنامهریزی کردند. گوبلز معتقد بود اگه مردم بتونن سر یک موضوع حتی موضوعی کوچک، تفاهم داشته باشند، در آینده به تفاهمهای بزرگتری هم خواهند رسید. پس تفرقه نباید صرفا ابزاری برای جداسازی باشه، بلکه باید ابزاری برای «جداسازی افکار» باشه. چون اگه افکار به همدیگه نزدیک نباشند، هیچ چیز مشترکی وجود نخواهد داشت، و اگه افکار به همدیگه نزدیک باشند، مردم قادر به انجام هرکاری خواهند بود. اگه رنگ یک جعبه، سبز باشه، و ۵ میلیون نفر بگن این جعبه سبزه، باید در مقابلش ۵۰ نفر داشته باشیم که بگن این جعبه سبز نیست. نظر اون ۵ میلیون تغییر میکنه؟ مهم نیست. مهم اینه بر سر اینکه اون «جعبه سبزه» خیلی راحت تفاهم داشتند، اما الان «خیلی راحت» تفاهم ندارند. افکارشون دیگه نزدیک به هم نیست. باید منطق زیر سوال بره و احساس بر همهچیز مسلط بشه.
ایدهٔ گوبلز در مورد ناامیدسازی، بر این پایه بود که اگه امید رو مثل نوری رد شده از زیر پارچه، در نظر بگیریم، با کنار زدن اون پارچه، نور بیشتر خواهد شد. در نتیجه امید بیشتر شده و به سمت تأثیرگذاری خواهد رفت. پس ناامیدسازی نباید صرفا جلوگیری از «کنار زدن پارچه» باشه، بلکه باید پارچهها به صورت چند لایه باشند، که حتی اگه نوری ضعیف از زیر پارچه دیده بشه، با کنار زدن یک پارچه نور بزرگتر نخواهد شد و نیاز هست که پارچههای بعدی کنار زده بشه. و چون افراد زیادی پارچههای بعدی رو کنار نمیزنند، نور(امید) کمرنگ و ناپدید خواهد شد. این شکل از پروپاگاندای ناامیدسازی سبک جدیدی از جنگروانی رو شکل داد.
  ایدهٔ گوبلز در مورد ناامیدسازی، بر این پایه بود که اگه امید رو مثل نوری رد شده از زیر پارچه، در نظر بگیریم، با کنار زدن اون پارچه، نور بیشتر خواهد شد. در نتیجه امید بیشتر شده و به سمت تأثیرگذاری خواهد رفت. پس ناامیدسازی نباید صرفا جلوگیری از «کنار زدن پارچه» باشه، بلکه باید پارچهها به صورت چند لایه باشند، که حتی اگه نوری ضعیف از زیر پارچه دیده بشه، با کنار زدن یک پارچه نور بزرگتر نخواهد شد و نیاز هست که پارچههای بعدی کنار زده بشه. و چون افراد زیادی پارچههای بعدی رو کنار نمیزنند، نور(امید) کمرنگ و ناپدید خواهد شد. این شکل از پروپاگاندای ناامیدسازی سبک جدیدی از جنگروانی رو شکل داد.
  GifGlass (Thinking)
گوبلز( وزیر آلمان نازی) در مورد تفرقه و ناامیدسازی ایدهای رو مطرح کرد که بعدها طبق همون پروپاگاندا رو برنامهریزی کردند. گوبلز معتقد بود اگه مردم بتونن سر یک موضوع حتی موضوعی کوچک، تفاهم داشته باشند، در آینده به تفاهمهای بزرگتری هم خواهند رسید. پس تفرقه…
مطلب بالا رو در مورد «تفرقهٔ گوبلزی» روزی صدبار هم بخونید، کمه. هیچگونه تغییر اجتماعی وجود نداره که بدون تفکر، ایده، خواسته، و حرکتی مشترک، به سرانجام درستی رسیده باشه. ما مدتهاست توسط «تفرقهٔ گوبلزی» که از مهمترین ابزار پروپاگاندای آلمان نازی بود، و الان مهمترین ابزار پروپاگاندای جمهوری اسلامیه، هیچ مورد مشترکی نداریم. سر هر موضوعی دوگانههای جعلی شکل گرفته. پُشت هیچ ایدهای نمیتونیم جمع بشیم. تو همهچیز سگ میزنه و گربه میرقصه. انقلاب تیم فوتبال نیست که عدهای برن تو یک تیم و عدهای تو تیم دیگه. مثل دوگانهٔ جعلی وطنپرست/وطنفروش در زمان جنگ. این تفرقهها به نفع کی تموم میشه؟
تفرقهٔ گوبلزی روی این بنا شده که چیزی نباید «شفاف» باشه، همهچیز باید در «بلاتکلیفی محض» قرار بگیره. منطق رو کاملا از بین ببره. آدمهایی رو بسازه که «با همهچیز مخالفاند». جداسازی افکار صدها برابر بدتر از جداسازی افراده، چون با اولی، نه تنها دومی رو هم راحت در اختیار داری، بلکه افکارش هم تو مشتته.
  تفرقهٔ گوبلزی روی این بنا شده که چیزی نباید «شفاف» باشه، همهچیز باید در «بلاتکلیفی محض» قرار بگیره. منطق رو کاملا از بین ببره. آدمهایی رو بسازه که «با همهچیز مخالفاند». جداسازی افکار صدها برابر بدتر از جداسازی افراده، چون با اولی، نه تنها دومی رو هم راحت در اختیار داری، بلکه افکارش هم تو مشتته.
  GifGlass (Thinking)
در مسیر تورمی ونزوئلا، دولت هرچندوقت یکبار میزان کوپنهای غذا(کارت غذا) رو افزایش میداد. به این صورت که هربار با تورم؛ هزینهها ۲۰ برابر میشد، کوپنها حتی جبران ۱ درصد از اون هم نبود. و بعد از افزایش کوپنها، تورم بازهم هزینهها رو افزایش میداد. حکومت هم…
  
چند ماه قبل تو پست ریپلای شده گفته بودم قراره وارد مرحلهٔ: «پادشاهی مواد غذایی بشیم». و این چیزی که الان میبینید، فقط آغاز این مرحلهست.
  وقتی «آینده» رو برنامهریزی شده و حتمی بدونی، چیزی که از دست رفته، اکنون و فرصتهای موجودشه. وقتی آینده رو به تصمیم ترامپ، آمریکا، جهان، واگذار کردی، وقتی تفکراتی رواج پیدا کرده که اتاقی وجود دارد و عدهای در آن تصمیم میگیرند و هرچه شد، همان است، این در واقع علیه فرصتهای فعلی، زمان، و کنشگر بودنه. و به تشدید منفعل بودن و منتظر بودن، منجر خواهد شد. همش با فکر اینکه دیگران کجا ایستادهاند و چه خواهند کرد، «زمان حال» قربانی آینده شده و چیزی که در «کنترل و ارادهٔ ماست» مدام با چیزهایی که «خارج از کنترل و ارادهٔ ماست» تغییر کرده! و فرصتها بهجای استفاده شدن و یا خلق شدن، نادیده گرفته شدهاند.
  دید تونلی(Tunnel vision) به حالتی گفته میشه که فرد کُلیت یک موضوع رو نادیده میگیره و فقط بخشی از اون رو میبینه، مثل تونلی که انتهای مسیرش دیده میشه و محیط بیرون از تونل در دید نیست. این موضوع برای ما اهمیت ویژه داره، چون اکثریت جامعه دچار این مشکلاند، و این برای پروپاگاندای حکومت هم مفید بوده.
به عنوان مثال: یک ویدئو از رقص عدهای رو به: «اگه ملت وضع خوبی نداره، پس این سرخوشیها از کجا میاد» ربط میدن. یا شلوغ بودن رستورانی رو به: «اگه ملت پول نداره، پس چرا اینجا انقدر شلوغه» ربط میدن. یا کنسرت رفتن عدهای رو به: «ملت تو این وضعیت هر شب تو کنسرته» ربط میدن. و صدها مثال دیگه در مسائل مختلف. «دید تونلی باعث میشه به خیلی چیزها دقت نشه، جزئیات به طور کامل کنار گذاشته بشه، نظرات سطحی و اشتباه به عنوان «واقعیت» در نظر گرفته بشه، روند اتفاقات مهم نباشه و فقط به بخشی از اون توجه بشه».
تصویر بالا: زوج چینی از دید نیروی سرکوب پنهان شده. اگه تصویر این زوج رو فقط به صورت تونلی ببینیم، یک زوج عادی، یک روز عادی، سوار بر دوچرخه در گوشهای از خیابون ایستادهاند. موضوع کاملا از ریشه تغییر میکنه.
  به عنوان مثال: یک ویدئو از رقص عدهای رو به: «اگه ملت وضع خوبی نداره، پس این سرخوشیها از کجا میاد» ربط میدن. یا شلوغ بودن رستورانی رو به: «اگه ملت پول نداره، پس چرا اینجا انقدر شلوغه» ربط میدن. یا کنسرت رفتن عدهای رو به: «ملت تو این وضعیت هر شب تو کنسرته» ربط میدن. و صدها مثال دیگه در مسائل مختلف. «دید تونلی باعث میشه به خیلی چیزها دقت نشه، جزئیات به طور کامل کنار گذاشته بشه، نظرات سطحی و اشتباه به عنوان «واقعیت» در نظر گرفته بشه، روند اتفاقات مهم نباشه و فقط به بخشی از اون توجه بشه».
تصویر بالا: زوج چینی از دید نیروی سرکوب پنهان شده. اگه تصویر این زوج رو فقط به صورت تونلی ببینیم، یک زوج عادی، یک روز عادی، سوار بر دوچرخه در گوشهای از خیابون ایستادهاند. موضوع کاملا از ریشه تغییر میکنه.
دو دسته شیاد طی سالهای اخیر رشد انگلوار کرد، یکی دستهای که به شما «شادیهای پوچ» میفروخت، یکی دستهای که به شما «رنجهای پوچ» میفروخت. اولی رواج «مثبتاندیشی» بود، و توصیهاش برای هرچیزی این بود که: مثبت باش. کشور رو غارت کردند؟ مثبت فکر کن. پولتو بالا کشیدن؟ مثبت فکر کن. همهچیز تو لجن فرو رفته؟ مثبت فکر کن. دومی رواج «روضهخوانی» و «زندگی که بدون رنج نمیشه» بود. بدبخت نیستی؟ پس باختی، آدمی که در زندگیش رنج نکشیده باشه، یعنی زندگی نکرده. اصلا انسانی که رنج رو تحمل نکنه، رسالت خودشو انجام نداده.
اما به همین ختم نمیشه، دستهٔ اول با ایجاد فانتزیها و هیجانات لحظهای، خیلیها رو از واقعیت دور و به سمت بیتفاوتی نسبت به همهچیز تشویق میکرد. تا جایی که بیتفاوتی؛ نه تنها امری ضروری برای زندگی به حساب میومد، بلکه انگیزهای برای انگیزهای که در کار نبود، بود، و برای موفقیتی که در کار نبود، بود، و مثبت بودن وظیفهای همیشگی که اگه انجام نشه، یه اشتباه بزرگ در حق خودته، پس عجله کن مثبت باش تا از صف افراد موفق جا نمونی. دستهٔ دوم القا میکردند همهٔ دنیا بدبختاند، و نباید از قافلهٔ بدبختها عقب بیفتی. فلاکت رو رمانتیک نشون میدادند و میگفتن باید بپذیریش، پرسشی هم نداشته باشی، زندگی نه تنها همینه، بلکه مشکل تویی که نمیخوای به باشگاه بدبختها بپیوندی، شُل کن و انتظار چیز دیگهای نداشته باش.
  اما به همین ختم نمیشه، دستهٔ اول با ایجاد فانتزیها و هیجانات لحظهای، خیلیها رو از واقعیت دور و به سمت بیتفاوتی نسبت به همهچیز تشویق میکرد. تا جایی که بیتفاوتی؛ نه تنها امری ضروری برای زندگی به حساب میومد، بلکه انگیزهای برای انگیزهای که در کار نبود، بود، و برای موفقیتی که در کار نبود، بود، و مثبت بودن وظیفهای همیشگی که اگه انجام نشه، یه اشتباه بزرگ در حق خودته، پس عجله کن مثبت باش تا از صف افراد موفق جا نمونی. دستهٔ دوم القا میکردند همهٔ دنیا بدبختاند، و نباید از قافلهٔ بدبختها عقب بیفتی. فلاکت رو رمانتیک نشون میدادند و میگفتن باید بپذیریش، پرسشی هم نداشته باشی، زندگی نه تنها همینه، بلکه مشکل تویی که نمیخوای به باشگاه بدبختها بپیوندی، شُل کن و انتظار چیز دیگهای نداشته باش.
«هزار برابر بیشتر مامور بود، پهپاد هم بود، دخترا رو وحشیانه کتک زدند و بردند، پیرمرد رو چنان زدن پخش زمین شد، باور نمیکنید چقدر مامور بود».
به این مدل متنها نمیگن: «اطلاعرسانی». میگن: «تقویت پروپاگاندای ترس در راستای کمک به نمایش قدرتنمایی رژیم». ما مظلوم، کتکخورده. اونها قدرت مطلق و شکستناپذیر. روایتی که خوراک حکومته.
  به این مدل متنها نمیگن: «اطلاعرسانی». میگن: «تقویت پروپاگاندای ترس در راستای کمک به نمایش قدرتنمایی رژیم». ما مظلوم، کتکخورده. اونها قدرت مطلق و شکستناپذیر. روایتی که خوراک حکومته.
کارگردانی که میتونست تَن به سانسور بده و نداد، و آلوده به ابتذال بشه و نشد، و پول کلان بگیره و نگرفت، و گفت این سینما، سینما نیست، فقط مربوط به خودش نبوده، «ابزاری» رو از سیستم گرفته، که میشد ازش در مغزشویی و گسترش ابتذال و عادیسازی و مشروعیت دادن به سانسور، استفاده کرد. جوونی که میتونست لباس سربازی تنش کنه و نکرد، و گفت نمیخوام زیر این پرچم برای این سیستم خدمت کنم، فقط مربوط به خودش نبوده، «ابزاری» رو از سیستم گرفته، که ممکن بود از سرباز بودنش بر علیه جامعه استفاده بشه. معلمی که میتونست کتابهای آلوده به تحریف، دروغ و خرافات رو تو گوش بچهها فرو کنه، و نکرد، فقط مربوط به خودش نبوده، «ابزاری» رو از سیستم گرفته، که میشد ازش بر علیه بچهها استفاده کرد. والدینی که میتونستن بچههاشونو ول کنن تو این سیستم آموزشی، و ول نکردند، فقط مربوط به خودشون نبوده، «ابزاری» رو از سیستم گرفتهاند، که میشد بچههایی با ذهنی آلوده و مطیع، تحویل سیستم داد. انتخابهای تمام اینها؛ منجر به تشکیل زنجیرهای شده که ازش انتخابهای درست بیرون میاد، هم خودشون رو تبدیل به «ابزار شَر» نکردهاند، هم ابزارهای بیشتری رو از سیستم گرفتهاند.
  This media is not supported in your browser
    VIEW IN TELEGRAM
  عمامهپرانی نمونهای درست از «ترس را از مردم بگیر و به سمت حکومت ببر» بود. اینجا ترس تا جایی جلو رفته بود که آخوندها مدتی پیداشون نبود، یا با لباس دیگهای رفت و آمد میکردند. اما فقط مربوط به آخوندها نبود، اینکه مردم در خیابون آخوندی رو میزنند و میروند و فیلم میگیرند و پخش میکنند، روایت رو کاملا در «اختیار مردم و شجاعتشون» قرار میداد، و این مشکل اصلی برای حکومت بود، اونم در جایی که درگیر یک قیام شده.
رژیم برای اینکه بتونه این روایت رو به نفع خودش برگردونه، محسن شکاری رو اعدام کرد، بعد به موضوع آرمیتا عباسی دامن زد. حالا دیگه روایت شده بود: «گریه، ناله، افسوس، افسردگی، اضطراب». وای دیدی محسن شکاری رو بخاطر یه سطل آشغال اعدام کردند؟ وای دیدی میگن به آرمیتا عباسی تجاوز شده؟ و حکومت عاشق ایجاد همین گفتگوها و گسترشش بود. برای اینکه درک کنید روایت ترس و شجاعت چقدر مهمه، باید تمام این موضوعات رو از این زاویه ببینید.
  رژیم برای اینکه بتونه این روایت رو به نفع خودش برگردونه، محسن شکاری رو اعدام کرد، بعد به موضوع آرمیتا عباسی دامن زد. حالا دیگه روایت شده بود: «گریه، ناله، افسوس، افسردگی، اضطراب». وای دیدی محسن شکاری رو بخاطر یه سطل آشغال اعدام کردند؟ وای دیدی میگن به آرمیتا عباسی تجاوز شده؟ و حکومت عاشق ایجاد همین گفتگوها و گسترشش بود. برای اینکه درک کنید روایت ترس و شجاعت چقدر مهمه، باید تمام این موضوعات رو از این زاویه ببینید.
Forwarded from GifGlass (Thinking)
  
دوراهیِ نان/آزادی؛ یک دوراهی واقعی نیست اما در طول تاریخ، تبدیل به یک دوراهی واقعی شده است.
در این تصویر؛ اگر کلید را بردارد، با آن آزادی که بدست میآورد، نان را هم میتواند داشته باشد. اما چرا به کلید توجه نمیکند؟ دلیل آن «فقر» نیست. این تصویرِ آدمی است که «آزادی فردی» نداشته و ارزش و مفهوم آزادی را نمیداند.
آزادی، انتخاب بین نان و کلید نیست. آزادی؛ برداشتن کلید، رهایی از زندان و برداشتن نان است. آزادی به او حق انتخاب میدهد، اما نه چنین انتخابی. چون نان یک گزینه نیست. یک انتخاب نیست. نان یک حق انسانی است.
حکومتها؛ مواردی را که حق انسانیست، تبدیل به گزینه میکنند. و با آن کنترل جوامع را بدست میگیرند. برای همین، این عدالت نیست که مقدم است، این «آزادیست» که مقدم بر همهچیز است. این تضمین «آزادی فردی» است که جلوی بردگی را میگیرد.
  در این تصویر؛ اگر کلید را بردارد، با آن آزادی که بدست میآورد، نان را هم میتواند داشته باشد. اما چرا به کلید توجه نمیکند؟ دلیل آن «فقر» نیست. این تصویرِ آدمی است که «آزادی فردی» نداشته و ارزش و مفهوم آزادی را نمیداند.
آزادی، انتخاب بین نان و کلید نیست. آزادی؛ برداشتن کلید، رهایی از زندان و برداشتن نان است. آزادی به او حق انتخاب میدهد، اما نه چنین انتخابی. چون نان یک گزینه نیست. یک انتخاب نیست. نان یک حق انسانی است.
حکومتها؛ مواردی را که حق انسانیست، تبدیل به گزینه میکنند. و با آن کنترل جوامع را بدست میگیرند. برای همین، این عدالت نیست که مقدم است، این «آزادیست» که مقدم بر همهچیز است. این تضمین «آزادی فردی» است که جلوی بردگی را میگیرد.
برای بار هزارم، حجاب یک بازی موش و گربهٔ
بیانتهاست. در زمینِ واقعیت، موضوع حجاب دیگه پشیزی برای جامعه اهمیت نداره، ازش عبور شده، اما در پروپاگاندا حجاب هربار تبدیل مسئلهٔ اول کشور میشه. وقتی اجازه میدین سایهٔ پروپاگاندا روی واقعیتها سنگینی کنه، این خود واقعیتهاست که رنگ میبازه. حجاب خوراک پروپاگاندانویسهای داخلی و خارجیه. مانوری که حکومت میتونه روی حجاب بده، روی هیچی نمیتونه. گشت ارشاد رفت، گشت ارشاد آمد. حجاببانها آمدند، حجاببانها رفتند. لایحهٔ حجاب در مجلس تصویب شد، لایحهٔ حجاب رد شد. این حجاب ندارد، آن حجاب دارد. این سیرک تمومشدنی نیست.
و برای تأکید دوباره: ۱۴۰۱ نه مربوط به مهسا امینی بود نه حجاب، بلکه مهسا عاملی برای ایجاد جرقهای شد که انباشت خشم جامعه رو آزاد کرد. خشمی که مربوط به کُلیت دردهای جامعه بود. همینطور که آبان ۹۸ در مورد بنزین نبود، بنزین عاملی برای ایجاد جرقهای شد که انباشت خشم جامعه رو آزاد کرد. همینطور که دی ۹۶ در مورد گرانی تخممرغ نبود. وقتی ایجاد یک مسئله رو اشتباه در نظر بگیرید، نتیجه و تحلیلی هم که از اون گرفته میشه، اشتباه خواهد بود و بازیچه خواهید شد.
  بیانتهاست. در زمینِ واقعیت، موضوع حجاب دیگه پشیزی برای جامعه اهمیت نداره، ازش عبور شده، اما در پروپاگاندا حجاب هربار تبدیل مسئلهٔ اول کشور میشه. وقتی اجازه میدین سایهٔ پروپاگاندا روی واقعیتها سنگینی کنه، این خود واقعیتهاست که رنگ میبازه. حجاب خوراک پروپاگاندانویسهای داخلی و خارجیه. مانوری که حکومت میتونه روی حجاب بده، روی هیچی نمیتونه. گشت ارشاد رفت، گشت ارشاد آمد. حجاببانها آمدند، حجاببانها رفتند. لایحهٔ حجاب در مجلس تصویب شد، لایحهٔ حجاب رد شد. این حجاب ندارد، آن حجاب دارد. این سیرک تمومشدنی نیست.
و برای تأکید دوباره: ۱۴۰۱ نه مربوط به مهسا امینی بود نه حجاب، بلکه مهسا عاملی برای ایجاد جرقهای شد که انباشت خشم جامعه رو آزاد کرد. خشمی که مربوط به کُلیت دردهای جامعه بود. همینطور که آبان ۹۸ در مورد بنزین نبود، بنزین عاملی برای ایجاد جرقهای شد که انباشت خشم جامعه رو آزاد کرد. همینطور که دی ۹۶ در مورد گرانی تخممرغ نبود. وقتی ایجاد یک مسئله رو اشتباه در نظر بگیرید، نتیجه و تحلیلی هم که از اون گرفته میشه، اشتباه خواهد بود و بازیچه خواهید شد.
  GifGlass (Thinking)
برای بار هزارم، اینها موجهای خبری هستند. ایجاد میشن برای «نویز» برای «سر و صدا» برای «جهت دادن به افکار عمومی» و عمر تمام این موجها نهایت ۷۲ ساعته. این سیستم خوب میدونه چطور جامعه رو وادار به واکنش کنه، یا چطور دست بذاره روی هیجاناتش. شروع کنندهٔ این موجها…
  
بالایی، نوع: بمب خبری. برای ایجاد موج خبری.
مدت فعالیت اولیهٔ موج نهایت ۷۲ ساعت. هدف: ایجاد نویز، سر و صدا. روش: پر و بال دادن به خبر، پخش چند روایت متناقض، ایجاد کنجکاوی، تأیید و تکذیب. خبر صحت دارد؟ مهم نیست. مهم بازی با خبر هست که با شدت در جریانه.
پایینی: شعارهای مردم امروز در مترو.
حرکت اشتباه: حرف زدن، اشتراک گذاشتن و واکنش نشان دادن به بالایی. حرکت درست: به اشتراک گذاشتن ویدئوهای پایینی. بالایی رو میخوان بهش اهمیت بدی، پایینی رو میخوان بهش اهمیت ندی.
  مدت فعالیت اولیهٔ موج نهایت ۷۲ ساعت. هدف: ایجاد نویز، سر و صدا. روش: پر و بال دادن به خبر، پخش چند روایت متناقض، ایجاد کنجکاوی، تأیید و تکذیب. خبر صحت دارد؟ مهم نیست. مهم بازی با خبر هست که با شدت در جریانه.
پایینی: شعارهای مردم امروز در مترو.
حرکت اشتباه: حرف زدن، اشتراک گذاشتن و واکنش نشان دادن به بالایی. حرکت درست: به اشتراک گذاشتن ویدئوهای پایینی. بالایی رو میخوان بهش اهمیت بدی، پایینی رو میخوان بهش اهمیت ندی.
در شوروی روندی در دستگاه امنیتی وجود داشت که بعضی افراد معروف(وابستگان به حکومت) نقش «دلسوز جامعه و مخالف سیستم» رو ایفا میکردند. هدف از این حرکت این بود که جمع بزرگی از «وسطبازان» ایجاد بشه و افراد شناخته شدهٔ دیگه هم به این جمع اضافه بشن. مهمترین پیامش این بود که به مردم بگه: ببینید یکی که داره به گوشهای از بدیهای ما و بعضی از مشکلات شما نق میزنه، باز میاد سراغ خودمون، باز تو تشکیلات خودمونه، باز عکسش کنار ما منتشر میشه، باز زیر پرچمی میره که ایدئولوژی ماست، باز حرفی رو تو مغز شما میکنه که حرف ماست، باز تو زمینی بازی میکنه که به نفع ماست، باز برای کاری که میخواد انجام بده لنگ اجازهٔ ماست، باز چیزی رو میسازه که طبق اصول ماست، باز کاری رو میکنه که ما علاقه داریم. نتیجهٔ وجود چنین روندی این بود که «ایستادگی و مبارزه با شَر» به ابتذال کشیده شده و بیمعنی میشد. مبارزان واقعی و کاری که کردند، کمرنگ شده و بیفایده به نظر میرسیدند، و یا درست درک نمیشدند.
این روند مو به مو در جمهوری اسلامی اجرا شد، که تعداد بالای این «وسطبازان» رو میبینید، از وسطبازانِ وابسته به سیستم تا شکلگیری انواع وسطباز. استوری میذاره که به فکر ملت باشید، فرداش داره تو فیلمی بازی میکنه که از زیر تیغ سانسور و سفارش اونها رد شده. به قطع برق نق میزنه، فرداش دنبال مجوز پخش برنامشه. از فساد حرف میزنه، فرداش زیر پرچم اونها میره مسابقه میده. میگه من معترضم و کنار این مردمم، فرداش رفته مجوز گرفته تا کنسرت بذاره. میگه کشور رو غارت کردید، فرداش خبر میاد با فلان پروژهٔ حکومتی، قرارداد امضا کرده. میگه تو این شرایط دیگه کار نمیکنم، فرداش ۲۰ میلیارد گرفته رفته سریال بازی کرده. طی این سالها، وجود این لجنها، عامل بزرگی برای عادیسازی، مشروعیت دادن به سیستم و اعمالش، و تغییر مفاهیم، بودهاند. ضربهای که زدهاند و میزنند، بزرگتر از چیزیه که فکر میکنید، و کمک بسیار مهمی برای سیستم بوده.
  این روند مو به مو در جمهوری اسلامی اجرا شد، که تعداد بالای این «وسطبازان» رو میبینید، از وسطبازانِ وابسته به سیستم تا شکلگیری انواع وسطباز. استوری میذاره که به فکر ملت باشید، فرداش داره تو فیلمی بازی میکنه که از زیر تیغ سانسور و سفارش اونها رد شده. به قطع برق نق میزنه، فرداش دنبال مجوز پخش برنامشه. از فساد حرف میزنه، فرداش زیر پرچم اونها میره مسابقه میده. میگه من معترضم و کنار این مردمم، فرداش رفته مجوز گرفته تا کنسرت بذاره. میگه کشور رو غارت کردید، فرداش خبر میاد با فلان پروژهٔ حکومتی، قرارداد امضا کرده. میگه تو این شرایط دیگه کار نمیکنم، فرداش ۲۰ میلیارد گرفته رفته سریال بازی کرده. طی این سالها، وجود این لجنها، عامل بزرگی برای عادیسازی، مشروعیت دادن به سیستم و اعمالش، و تغییر مفاهیم، بودهاند. ضربهای که زدهاند و میزنند، بزرگتر از چیزیه که فکر میکنید، و کمک بسیار مهمی برای سیستم بوده.
  GifGlass (Thinking)
در حالی که دنبال اینن با چه روشی با قیمت بنزین بازی کنند، چه زمانی بازی کنند، چه نوع فریبی بهتر کار میکنه. چطور پرشهای بعدی دلار رو به سرانجام برسونند، یا بتونند کمی سرعتش رو کنترل کنند. اگه ترامپ بیاد بساط فروش نفت رو جمع کرد، چه خاکی به سرشون بریزند. مالیات…
  
تو پست ریپلای شده که مربوط به زمان سیرک انتخابات بود، هرچی نوشتم دونه به دونه جمهوری اسلامی یا انجام داد یا داره انجامش میده:
نوشتم دنبال اینن با چه فریبی و چه روشی با قیمت بنزین بازی کنند، که الان تو فکر همینن.
نوشتم با یارانهها بازی میکنند، که الان دارن خیلیها رو حذف میکنند.
نوشتم دنبال اینن چطور پرشهای بعدی دلار رو به سرانجام برسونند، که پرشهای دلار انجام شد.
نوشتم چند صفر از پولی ملی کم میکنند، که حذف چند صفر از پول ملی رو تصویب کردند.
نوشتم مالیاتها رو افزایش خواهند داد، که با شدت افزایش دادند.
نوشتم با فریبکاری با قیمت برق و گاز بازی میکنند، که دارن انجامش میدن.
نوشتم صفهای بزرگتری برای کالای ضروری راه میندازن، که دست گذاشتن روی کوپن موادغذایی.
و....!
  نوشتم دنبال اینن با چه فریبی و چه روشی با قیمت بنزین بازی کنند، که الان تو فکر همینن.
نوشتم با یارانهها بازی میکنند، که الان دارن خیلیها رو حذف میکنند.
نوشتم دنبال اینن چطور پرشهای بعدی دلار رو به سرانجام برسونند، که پرشهای دلار انجام شد.
نوشتم چند صفر از پولی ملی کم میکنند، که حذف چند صفر از پول ملی رو تصویب کردند.
نوشتم مالیاتها رو افزایش خواهند داد، که با شدت افزایش دادند.
نوشتم با فریبکاری با قیمت برق و گاز بازی میکنند، که دارن انجامش میدن.
نوشتم صفهای بزرگتری برای کالای ضروری راه میندازن، که دست گذاشتن روی کوپن موادغذایی.
و....!
دو پوستر پروپاگاندای آلمان نازی. یکی در مورد یهودیان. یکی در مورد عملیات T4(کشتار سیستماتیک افراد آلمانی که عقبمانده، بیمار روانی، معلول و یا مبتلا به اوتیسم، بودند) روی این پوستر نوشته: «این فرد که از مشکل جسمی رنج میبرد، در طول زندگیاش هزینهٔ زیادی برای جامعه دارد. هموطن آلمانی، این پول تو هم هست». پوستر دومی: یهودیان رو موجوداتی بردهدار و بیرحم نشون داده.
تکنیک پروپاگاندا در این دو پوستر با دو موضوع متفاوت، یکیه: تقصیر رو بنداز گردن اونها، ازشون دشمن بساز، برچسب بزن، بعد که مردم پذیرفتند و اینها از حالت «انسانی» خارج شدند، برو سراغ قتلعام.
یکی با لحن «ملایم» دست گذاشته روی «پول» و دنبال اینه که افکار جامعه رو با گفتن «جلوگیری از هزینههای اضافی» و خطاب قرار دادنِ اینکه «این پول تو هم هست»، برای این مسیر همراه کنه. یکی با لحن «تند» دست گذاشته روی «نفرت از زورگویی و بردهداری» و دنبال اینه که تصویری کاملا غیرانسانی ارائه بده. نازیها بعد از اینکه هزاران معلول رو در عملیات T4 در اتاق گاز کشتند، از این روش(اتاق گاز) برای قتلعام یهودیان هم استفاده کردند.
  تکنیک پروپاگاندا در این دو پوستر با دو موضوع متفاوت، یکیه: تقصیر رو بنداز گردن اونها، ازشون دشمن بساز، برچسب بزن، بعد که مردم پذیرفتند و اینها از حالت «انسانی» خارج شدند، برو سراغ قتلعام.
یکی با لحن «ملایم» دست گذاشته روی «پول» و دنبال اینه که افکار جامعه رو با گفتن «جلوگیری از هزینههای اضافی» و خطاب قرار دادنِ اینکه «این پول تو هم هست»، برای این مسیر همراه کنه. یکی با لحن «تند» دست گذاشته روی «نفرت از زورگویی و بردهداری» و دنبال اینه که تصویری کاملا غیرانسانی ارائه بده. نازیها بعد از اینکه هزاران معلول رو در عملیات T4 در اتاق گاز کشتند، از این روش(اتاق گاز) برای قتلعام یهودیان هم استفاده کردند.
  GifGlass (Thinking)
تصویر شمارهٔ ۱ و ۲، مربوط به چند ماه قبله. زمانی که فضا رو پُر کرده بودن از «مذاکرات جمهوری اسلامی و آمریکا». اون موقع خط رسانهای حکومت این بود که همهچیز رو مثبت جلوه بده. تیتر میزدند و از «قربانیان سقوط ناگهانی دلار» مینوشتند. تصویر اول شیادی در لباس…
  
این خزعبلات رو انقدر دارن تکرار میکنند که از این حجم از کجفهمی حالت تهوع پیدا کردم.
انحراف افکار عمومی، در مورد «فراموشی نیست»، در مورد «جهت دادنه». در مورد اینه که همه رو مثل یک گله بفرستی دنبال نخود سیاه. شما با رفتن سراغ این نخود سیاه، چیزی رو قرار نیست فراموش کنی، قراره فضا رو برای رشد این نخود سیاه آماده کنی تا هرجا رو دیدی؛ ببینی دارن از این نخود سیاه حرف میزنند. حتی براشون اهمیت نداره که تو میدونی این نخود سیاهه یا نه، همین که بخشی از این جریان بشی، کافیه. فراموشی هم نه اون فراموشی که کلا یادتون بره چیزی وجود داشته، بلکه هر روز با تولید این چرندیات، ذهن شما شلوغ و پُر از نامسئله میشه، که از فراموشی بدتره!
تولید خبرها و چرندیات برای اینه که مسائل مهم زیر اینها دفن بشه. در مورد سانسوره. حکومت با «تشدید تولید اطلاعات زباله و بیارزش، باعث میشه ۹۸ درصد از فضای رسانه متعلق به این زبالهها باشه و اون چیزی که باید دیده بشه و بهش اهمیت داده بشه، طوری دفن بشه که انگار اصلا نبوده».
  انحراف افکار عمومی، در مورد «فراموشی نیست»، در مورد «جهت دادنه». در مورد اینه که همه رو مثل یک گله بفرستی دنبال نخود سیاه. شما با رفتن سراغ این نخود سیاه، چیزی رو قرار نیست فراموش کنی، قراره فضا رو برای رشد این نخود سیاه آماده کنی تا هرجا رو دیدی؛ ببینی دارن از این نخود سیاه حرف میزنند. حتی براشون اهمیت نداره که تو میدونی این نخود سیاهه یا نه، همین که بخشی از این جریان بشی، کافیه. فراموشی هم نه اون فراموشی که کلا یادتون بره چیزی وجود داشته، بلکه هر روز با تولید این چرندیات، ذهن شما شلوغ و پُر از نامسئله میشه، که از فراموشی بدتره!
تولید خبرها و چرندیات برای اینه که مسائل مهم زیر اینها دفن بشه. در مورد سانسوره. حکومت با «تشدید تولید اطلاعات زباله و بیارزش، باعث میشه ۹۸ درصد از فضای رسانه متعلق به این زبالهها باشه و اون چیزی که باید دیده بشه و بهش اهمیت داده بشه، طوری دفن بشه که انگار اصلا نبوده».
This media is not supported in your browser
    VIEW IN TELEGRAM
  در حکومت توتالیتر جامعهای ساخته میشه که «اضطراب زدهست»، و اضطراب منفعلکنندهترین حس در احساساته. سکانس بالا در مورد تقویت همین مورد در توتالیتره. جملههایی مثل «ایران تجزیه میشه» از همین میاد. توتالیتر از هرچیزی برای تولید اضطراب استفاده میکنه، که این سکانس به درستی دست روی این مسئله گذاشته: از خبر «جنگ داخلی در کشورهای دیگه» تا «خبر دستگیری و قتل و غارت» تا خبر در مورد «وجود بیماری خطرناک» تا خبر در مورد «کمبود بارندگی». موضوعش مهم نیست، هرچیزی که جامعه رو در اضطراب فرو ببره، مهمه. اضطرابهای مداوم یک «درماندگی دائمی» ایجاد میکنه، و درماندگی؛ ذهنی آشفته، گیج، خسته و بدون قدرت تصمیمگیری رو به همراه داره. توتالیتر حتی فلاکتی که خودش ایجاد کرده رو هم به عنوان اضطراب میفروشه. تفاوت ترس و اضطراب در اینه که: ترس برای یک موقعیت مشخصه(من از اینجا میترسم، از تاریکی میترسم، از ارتفاع میترسم، از اون یارو که داره نزدیک میشه، میترسم) و اضطراب از یک موقعیت نامشخص میاد(یعنی چه اتفاقی داره میفته؟ یعنی چی قراره بشه؟ یعنی میخوان باهاش چیکار کنند؟ یعنی الان تو چه شرایطیه؟ نکنه همهچی بدتر بشه؟)
  
  GifGlass (Thinking)
مستند «Hitler's Propaganda Machine» با ترجمهٔ اختصاصی.  «ماشین پروپاگاندای هیتلر» مستندی در مورد پروپاگاندا و استفاده از آن برای به قدرت رسیدنِ هیتلر است. هیتلر به مدت ۱۰ سال در پی ساخت برند خودش بود. او پروپاگاندا را بهترین راه برای تحتتأثیر قرار دادن مردم…
This media is not supported in your browser
    VIEW IN TELEGRAM
  چیزی که بارها ازش نوشتم، همین روش قدیمی در پروپاگانداست: «هرکاری میخوای انجام بدی، هرچیزی میخوای بگی، انقدر تکرارش کن، تکرارش کن، تا توجه همه رو داشته باشی.
این روش توسط جمهوری اسلامی در دنیای امروز، تمام این مواردیه که تو شبکههای اجتماعی دارن تو چشم شما فرو میکنند. هرچیزی که هرجایی میری و میبینی اونجا هم ردی ازش وجود داره، اون پروپاگانداست. فهم همین روش، میتونه شما رو نسبت به خیلی چیزها هوشیار کنه.
و برای تأکید دوباره: اساس اول فریب در جنگروانی اینه: «مهم نیست که چیزی پذیرفته میشه یا نه، مهم اینه بشه القا کرد تا امکان پذیرفتنش همچنان باشه». یعنی شما هرکسی هم که باشی و حس کنی خیلی آگاهی، باز هم تا بشه چیزی رو بهت «القا» کرد، ممکنه تحت تأثیرش قرار بگیری. فهم این نکتهٔ اساسی هم بسیار مهمه.
ویدئو هم بخشی از مستند: «Hitler's Propaganda Machine، است.
  این روش توسط جمهوری اسلامی در دنیای امروز، تمام این مواردیه که تو شبکههای اجتماعی دارن تو چشم شما فرو میکنند. هرچیزی که هرجایی میری و میبینی اونجا هم ردی ازش وجود داره، اون پروپاگانداست. فهم همین روش، میتونه شما رو نسبت به خیلی چیزها هوشیار کنه.
و برای تأکید دوباره: اساس اول فریب در جنگروانی اینه: «مهم نیست که چیزی پذیرفته میشه یا نه، مهم اینه بشه القا کرد تا امکان پذیرفتنش همچنان باشه». یعنی شما هرکسی هم که باشی و حس کنی خیلی آگاهی، باز هم تا بشه چیزی رو بهت «القا» کرد، ممکنه تحت تأثیرش قرار بگیری. فهم این نکتهٔ اساسی هم بسیار مهمه.
ویدئو هم بخشی از مستند: «Hitler's Propaganda Machine، است.
مثلث منجی، ظالم، قربانی، در مورد ذهنیت افراد و بازی در این سه نقش است. جامعهٔ ایران به دلیل اینکه سالهاست درگیر استبداد شده، در این چرخهٔ معیوب گرفتاره.
قربانی نقش کسی رو بازی میکنه که نق میزنه و میگه کاری نمیتونه انجام بده و توصیهاش به دیگران هم همینه! معتقد به اینه که هرکاری هم انجام بدی باز فایدهای نداره. قربانی در چرخشی دائمی بین «منجی» و «ظالم» قرار گرفته. یعنی هرچیزی که منجی بوده و میتونه منجی باشه، خیلی راحت میتونه تبدیل به ظالم بشه. قربانی خودشو مقصر نمیدونه و مسئولیتپذیر هم نیست. نقطه پایانی برای جستجوی قربانی در مورد پیدا کردن منجی، نیست. اون میتونه نقش منجی رو هربار به یکی بده و منتظر باشه تا منجی نقش نجاتدهنده رو ایفا کنه. قربانی سطح انتظاراتش از منجی، بالاست، و اگه چیزی که اون در ذهنش داره عملی نشه، این منجی هست که دچار خطا شده و باید سرزنش بشه.
مثلا امروز آمریکا حرکتی انجام داده که از نظر قربانیان، خوب بوده، سریع نقش منجی رو بهش میدن. فردا کافیه یک حرف دیگه از آمریکا بیاد بیرون، فوری نقش منجی به ظالم تغییر میکنه: «ای بابا اینها که باز رفتن با آخوندها، لعنت بهتون».
  قربانی نقش کسی رو بازی میکنه که نق میزنه و میگه کاری نمیتونه انجام بده و توصیهاش به دیگران هم همینه! معتقد به اینه که هرکاری هم انجام بدی باز فایدهای نداره. قربانی در چرخشی دائمی بین «منجی» و «ظالم» قرار گرفته. یعنی هرچیزی که منجی بوده و میتونه منجی باشه، خیلی راحت میتونه تبدیل به ظالم بشه. قربانی خودشو مقصر نمیدونه و مسئولیتپذیر هم نیست. نقطه پایانی برای جستجوی قربانی در مورد پیدا کردن منجی، نیست. اون میتونه نقش منجی رو هربار به یکی بده و منتظر باشه تا منجی نقش نجاتدهنده رو ایفا کنه. قربانی سطح انتظاراتش از منجی، بالاست، و اگه چیزی که اون در ذهنش داره عملی نشه، این منجی هست که دچار خطا شده و باید سرزنش بشه.
مثلا امروز آمریکا حرکتی انجام داده که از نظر قربانیان، خوب بوده، سریع نقش منجی رو بهش میدن. فردا کافیه یک حرف دیگه از آمریکا بیاد بیرون، فوری نقش منجی به ظالم تغییر میکنه: «ای بابا اینها که باز رفتن با آخوندها، لعنت بهتون».
