group-telegram.com/SalehiBooks/3792
Last Update:
▫️٢
حکیمه خاتون میگوید:
«تا هنگام طلوع فجر پیوسته مراقب نرجس بودم. او کنار من خوابیده بود و پهلو به پهلو نمیشد. نزدیک طلوع فجر ناگهان برخاست. به سوی او شتافتم و او را به سینه چسبانیدم و نام خدا را بر او خواندم
امام با صدای بلند فرمود: «ای عمه! سورهی «انا انزلناه فی ليلة القدر» را بر او قرائت کن»
پس شروع به قرائت کردم و از وی پرسیدم حالت چطور است؟
نرجس گفت: «آنچه آقا فرمود، ظاهر گردید»
چون به قرائت سوره «انا انزلناه» پرداختم، همان گونه که من میخواندم، آن جنین نیز در شکم مادر با من میخواند.
بعد به من سلام کرد. چون صدای او را شنیدم وحشت کردم!
امام حسن عسکری علیه السلام صدا زد: «ای عمه! از کار خداوند تعجب مکن که ذات حق، ما را از خردسالی با حکمت گویا نموده، و در بزرگسالی، حجت خود بر روی زمین میگرداند»
هنوز سخن امام تمام نشده بود که نرجس از نظرم ناپدید گشت، مثل اینکه میان من و او پرده ای غیبی کشیده باشند. از این رو وحشت کردم و فریادکنان به سوی امام شتافتم
حضرت فرمود: «عمه جان! برگرد که او را در جای خود خواهی دید»
وقتی برگشتم، چیزی نگذشت که پرده برداشته شد و دیدم نوری از نرجس میدرخشد که دیدگانم را خیره میکند. سپس طفلی را در حال سجده دیدم. بعد آن طفل روی زانو نشست و در حالی که انگشتانش را به سوی آسمان گرفته بود، گفت:
⚡ «گواهی میدهم که معبودی جز خدای یکتا نیست و جدم رسول خدا (صلی الله علیه و آله) است و پدرم امیرالمومنین (ع) است.» آنگاه تمام امامان را نام برد تا به خودش رسید.
و سپس گفت:
«خداوندا، آنچه به من وعده فرمودهای مرحمت کن و سرنوشتم را به انجام برسان! قدم هایم را ثابت بدار و به وسیله من زمین را پر از عدل و داد کن!»
در این وقت امام حسن عسکری علیه السلام با صدای بلند فرمود: «عمه جان! او را بگیر و نزد من بیاور»
چون او را در بغل گرفتم و نزد پدر بزرگوارش بردم، به پدر سلام کرد. حضرت هم او را در برگرفت و ناگهان دیدم چند پرنده دور سر او در پروازند
امام علیه السلام یکی از آن پرندگان را صدا زد و فرمود: «این طفل را ببر نگهداری کن و در هر چهل روز نزد ما برگردان!»
پرنده نیز طفل را برداشت و پرواز کرد و سایر پرندگان نیز به دنبال او به پرواز در آمدند در همان حال شنیدم که امام حسن عسکری علیه السلام میفرمود:
«تو را به خدایی میسپارم که مادر موسی فرزند خود را به او سپرد»
در اینحال نرجس خاتون به گریه افتاد.
امام فرمود: «آرام باش که جز از پستان تو، حرام است از پستان دیگری شیر بخورد. به زودی او را نزد تو میآورند، همان طور که موسی را به مادرش برگرداندند. خدا در قرآن میفرماید: «او را به سوی مادرش بازگرداندیم تا دیده اش روشن شود و محزون نگردد»
حکیمه میگوید: از امام پرسیدم آن پرنده چه بود؟
فرمود: «حقیقت روح القدس بود که مراقب ائمه است و به امر خداوند، آنها را در کارها موفق و محفوظ میدارد و با علم الهی امداد میکند»
حکیمه میگوید:
بعد از چهل روز بچه را نزد برادرزادهام برگرداندند. حضرت مرا خواست، چون به خدمتش رسیدم، دیدم بچه جلو پدر راه میرود. عرض کردم:
«آقا! این طفل که دو ساله است!»
امام تبسمی کرد و فرمود:
«فرزندان انبیا و اولیا که دارای منصب امامت و خلافت هستند، رشد و نموّ آنان با دیگران فرق دارد. رشد کودکان یک ماهه ما مانند بچه یک ساله دیگران است. کودکان ما، در شکم مادر حرف میزنند، قرآن میخوانند و خدا را عبادت میکنند. در ایام شیرخوارگی آنان نیز، فرشتگان به نگهداری و پرستاری آنها مشغولند و هر صبح و شام، برای اطاعت فرمان آنان فرود میآیند»
حکیمه میگوید:
«من هر چهل روز به چهل روز آن طفل نازنین را میدیدم، تا آنکه چند روز پیش از وفات پدرش، او را به هیبت مردی دیدم و نشناختم. لذا از امام عسکری پرسیدم: این کیست که میفرمایی پیش روی او بنشینم؟
فرمود:
«او پسر نرجس است که بعد از من، جانشین من خواهد بود. من بیش از چند روز دیگر میان شما نیستم، پس از وی فرمانبرداری کنید!»
امام عسکری(ع) چند روز بعد رحلت فرمود و چنانکه میبینی، مردم درباره امام مهدی(ع) چند دسته شدند، ولی به خدا قسم که من هر صبح و شام او را میبینم و از آنچه شما از من میپرسید، قبلا به من خبر میدهد و من هم به اطلاع شما میرسانم
به خدا قسم هر وقت میخواهم از وی سؤالی کنم، قبل از بیان سوال، در جواب بر من پیشی میگیرد.
گاهی اوقات که در امری برایم تردید حاصل میشود، در همان ساعت بدون اینکه من سوال کنم، جوابی از ایشان برایم صادر میشود
حتی شب گذشته به من اطلاع دادند که تو نزد من میآیی و دربارهشان سؤال میکنی و اجازه دادند که حق مطلب را به تو بگویم
🔹
راوی گوید:
به خدا سوگند حکیمه چیزهایی به من گفت که جز خداوند، کسی نمی داند و دانستم که همه، راست و درست و مطابق عدل الهی است. یقین دارم که خداوند امام زمان عج را به اموری مطلع ساخته که دیگران اطلاع ندارند
🔸
@Salehi786
BY کتاب ها و نکات مفید
Warning: Undefined variable $i in /var/www/group-telegram/post.php on line 260
Share with your friend now:
group-telegram.com/SalehiBooks/3792