group-telegram.com/Sohail_Karimi/2190
Last Update:
📰 من و جولانی
:: بخش سوم و پایانی
«احمد» ارتباطی با من نداره. برعکس «عمران» که خیلی خوشمشربه. «احمد» جز با «عمران» فقط با «شیخ حسن» جوره. یک جورهایی مرید شیخه. همیشه یک قدم عقبتر از شیخ دنبالشه. یک جورهایی سوگولی شیخه. آمریکاییها با شیخ ارتباطی نمیگیرند ولی «احمد» رو هر چند روز یک بار واسه بازجویی میبرند. بازجویی رو شیخ و رفقای «احمد» میگند، ما که از اصل موضوع خبر نداریم. خود من تا پیش از اینکه از اردوگاه «کراپر» خارج بشم، به اسم بازجویی زیاد از کمپ بیرون برده میشدم. یه مدت حتا کلی رو من کار کردند که بتونند از دهنم کلمهی پناهندهگی خارج بشه. آخر سر به «سعید» گفته بودند «کلهی سهیل بدجور بوی قرمهسبزی میده.» با همین الفاظ فارسی. فکر کنم واسه دعوای من با افسر ایرانیالاصل آمریکایی «فرهاد» بود که سر حکومت ایران با هم کل کل کردیم. بعد از اون ماجرا دیگه سفرهای به اسم بازجویی واسهم پهن نکردند.
اینجا اما همین «احمد» رو هر چند روز یک بار و هر بار چندین و چند ساعت میبرند بازجویی. فقط هم «احمد» رو میبرند و نه حتا «شیخ حسن الشامی» رو. خیلی وقتها که شاهد برگشتن «احمد» از بازجوییام، به نظر خیلی خسته میاد. اول میره میچپه داخل مسجد یا همون سه تا چادری که به اسم مسجد علم کردیم و یکی دو ساعتی میخوابه بعد پا میشه میره پیش رفقاش. «عمران» هیچ وقت از «احمد» و بازجوییهاش به من چیزی نمیگه. ولی روی بازجویی شدنش تأکید میکنه. هر چند باید به منی که طعم بازجویی شدن رو چشیدم حق بده زیاد سادهلوح نباشم.
من و جولانی
٢١ سال از اسارت و آزادی من میگذره. تو این ٢١ سال با نگاه به گذشته هیچ وقت نفهمیدم «بهزاد» که جز چهار اسیر دار و دستهی «رجوی»بود، در ازای چی با آمریکاییها همکاری میکرد. یا «سمیر» که لبنانی و شیعه بود، چه چیزی رو به آمریکاییها منتقل میکرد که بهش یه رفاه نسبی اعطا میکردند. یا «رانی» در رفاقتش با «پِرییرا» به چی میخواست برسه.
ولی وقتی این روزهای سوریه رو مرور کرده و آدمهاشون رو سبک سنگین میکنم و عکسهای منتشر شده رو مقایسه میکنم، میبینم «احمد سوری» چه فرایند پیچیدهای رو طی میکنه تا به امروز برسه. دور از وطن و در عربستان به دنیا میاد، ترمهای اول دانشجوییش به قصد جهاد به عراق میاد و تقریباً در ایام اسارت من، به جرم گرایش به القاعده و ارتباط با «ابومصعب الزرقاوی» با رفقای دیگهش دستگیر میشه. سال ٨۵ پس از آزادیش و با کشته شدن «زرقاوی» با «ابوبکر البغدادی» که اتفاقاً اون هم در کمپ شمارهی دوی «بوکا» و رو به روی کمپ ما در بین عراقیها بود بنای تأسیس «دولت اسلامی عراق و شام» رو میذاره. تو سال ٨٩ با تبعیت از روشهای «شیخ عبدالمجید الطرابلسی» جنبش «جبهةالنصره» رو تأسیس کرده و علیه حاکمیت سوریه سلاح میکشه. بعدش با «البغدادی» و «داعش»به مشکل میخوره و با «القاعده» هم همراهی نمیکنه و گروهش به «فتح الشام» تغییر عنوان میده. یه مدت بعد میشه «احرار الشام» و شکلی دیگه به ستیزهجوییش میده و دست آخر با پرچم «تحریر الشام» بساط خودش رو تو «دمشق» پهن میکنه و از طرف حامیهای آمریکاییش، میشه «ابومحمد الجولانی» رهبر انقلاب سوریه.
من و «جولانی» روزهای مشترک زیادی در بند آمریکاییها داشتیم. در یک کمپ بودیم. در یک چادر قرنیهمون اسکن شد. با یک دوربین عکس پرسنلی ازمون گرفته شد. در یک صف برای گرفتن جیرهی غذا و سیگار میایستادیم. با یک قصد به بازجویی برده میشدیم. ولی خروجیها چهقدر متفاوتاند. آمریکاییها دیگه چه برگهای آسی دارند واسه رو کردن؟
⭕️ پایان
www.group-telegram.com/us/Sohail_Karimi.com
BY سهيل كريمى

Share with your friend now:
group-telegram.com/Sohail_Karimi/2190