Telegram Group & Telegram Channel
اَزدانامه | محمدمهدی حاتمی
💠 اَزدانامه | محمدمهدی حاتمی @azdanameh ▪️ترانه مصاحب (دختر دکتر غلامحسین مصاحب*): ”برنامه‌ی زندگی پدرم بسیار مرتب بود. او حدود ساعت ۳ صبح از خواب بیدار می‌شد و حدود ساعت ۱۰ شب می‌خوابید. بعد از بیدار شدن و صرفِ یك فنجان قهوه كارهای علمی خود را آغاز می‌كرد.…
💠 اَزدانامه | محمدمهدی حاتمی
@azdanameh

📌 در مصاحبت مصاحب
محمدرضا شفیعی کدکنی

[اگر روزي «تاريخ علم در ايران» نوشته شود، قرن بيستم را بايد «عصر مصاحب» نام‌گذاري كرد]


... آيندگان خواهند دانست که مصاحب چه خدمت بزرگي به فرهنگ ايراني و زبان علم در ايران کرده است. [...] دكتر مصاحب مردِ شگفت‌آوري بود. يكي از نوادرِ ايّام بود. [...] طراز كارِ او سرمشقِ آيندگاني خواهد بود كه بخواهند ما را از منجلاب جهل و تنبليِ موجود نجات دهند. [...] يك روز پرسيدم كه در موردِ دكتر مصدق، در حرف ميم چه خواهيد كرد؟ گفت: سكوت. گفتم: چرا؟ گفت: «آنچه حق است نمي‌گذارند و من اهل نوشتن باطل هم نيستم و از به نعل و ميخ زدن هم نفرت دارم.» دكتر مصاحب از دوستدارانِ مصدق بود.
نه اهل تعارُف بود و نه از تعارُف خوشش مي‌‌آمد. جدّي‌تر و هوشيار‌تر از آن بود كه از تعارُف لذّت ببرد. به همين دليل گاه سبب رنجش بعضي از بزرگان عصر مي‌شد. [...] مصاحب وقتي جوش مي‌آورد، بر هيچ كسي اِبقا و رحم نمي‌كرد. يك بار هُجُومي به استاد احمد آرام بُرد كه من از شدّتِ اضطراب مي‌لرزيدم ولي آرام با بُردباري بي‌مانندش خاموش ماند و قضيه به خير گذشت. [...] مصاحب از دخالتِ غيرمتخصصان در حوزه‌هاي تخصصي بسيار خشمگين مي‌شد. معتقد بود كه ايران مملكتِ «همه‌كاره‌هاي هيچ‌كاره» است. راست مي‌گفت بخصوص، در علوم انساني، به معنيِ فرنگيِ كلمه در ايران وجود ندارد. تمام «كنگره‌»هاي فرهنگي ما با چند نفر آدمِ مُعيّن اداره مي‌شود. كنگرۀ «خيام» باشد همانها سخنراني مي‌كنند كه در كنگرۀ «شيخ طوسي». سمينارِ «هنر» باشد همانها مقاله ارائه مي‌دهند كه در سمينار «فلسفۀ اشراق» يا «كلامِ شيعي». آنچه در اين كنگره‌ها فرمان‌رواست حرّافي و سخنوري است نه اطلاع‌رسانيِ تخصّصي. براي عقب‌ماندگي يك ملّت نشانه‌اي بهتر از اين مي‌خواهيد؟ [...] مصاحب «استادِ» من نبود ولي ازو بيش از بسياري از استادانم آموختم. همين «هيچ كس بن هيچ كس» كه من هستم، بخش عظيمي از آنچه دارد آموخته از مصاحب است. كمترين چيزي كه در همان روزِ اوّل مصاحب به من آموخت اين بود كه مرزِ «زبانِ عاطفي» emotive و «زبانِ گزارشي» discoursive را بازشناسم و اين دو را در قملروِ يكديگر دخالت ندهم. حتي در سلوكِ فردي نيز ازو بسيار آموختم.
دكتر مصاحب با آن نگاهِ رياضي و منطقي‌اش، به شعرِ فارسي خاصه به حافظ عشق مي‌ورزيد. دربارۀ شعر معاصر حرفهاي جالب مي‌زد. [...] مصاحب از آن مرداني بود كه «قدرِ وقت» را بيش از همه كس مي‌دانست و در اين راه صرفه‌جوييهاي عجيب داشت.
[...] دكتر مصاحب عاشق ايران بود، نه از آن عشقهاي رُمانتيكِ آميخته به اوهام با تصوراتي از اين نوع كه هر چه نيكي و دانش است در جهان، همه از ايران عصرِ هخامنشي است و تمام علوم و فنون از اينجا سرچشمه مي‌گيرد. او ايرانِ بيروني، خيام و رازي را مي‌شناخت و به جايگاهِ علمي چنين ايراني در تاريخ فرهنگ جهان احترام مي‌گذاشت. مي‌كوشيد كه بار ديگر خِرَدگرايي و اعتدالِ عقلاني‌ برين سرزمين فرمانروايي يابد. تمام كوشش او، در سراسر عمرش، در همين رسم و راه بود: كتابهاي رياضي‌اش، دايرةالمعارفش و معلّمي‌اش، همه و همه در خدمتِ چنين مقصدي بود. [...] اگر روزي «تاريخ علم در ايران» نوشته شود، قرن بيستم را بايد «عصر مصاحب» نام‌گذاري كرد هم از آن گونه كه قرن سوم هجري «عصر رازي» است و قرن پنجم «عصر بيروني» است و قرن ششم «عصر خيام» است و قرن هفتم عصر «خواجه نصير طوسي» همان گونه كه جورج سارتن، در تاريخِ علمِ جهان، قرن يازدهم ميلادي (= قرن پنجم هجري) را «عصرِ بيروني» نام‌گذاري كرده است. مصاحب شيفتۀ عقلانيت و نگاهِ منطقي و رياضي به جهان بود [...] چهرۀ دلخواهِ او در عرصۀ فرهنگ بشري، از ميانِ معاصران جهان، برتراند راسل بود و از ايرانيان، تا آنجا كه من تشخيص دادم، سيدحسن تقي‌زاده. از تقي‌زاده با شيفتگي و احترامي شگرف ياد مي‌كرد و او را «علّامه» خطاب مي‌كرد. و در اين گفتار، هيچ ‌گونه روي و ريايي در كار نبود. [...]يك جوان ايراني اگر بخواهد بداند «نسبيّت» يا «ليزر» يعني چه بعد از نيم قرن، هنوز مرجعي، غير از مصاحب ندارد. با اينهمه ادّعاي پيشرفت و با اينهمه پولِ نفت!
مصاحب به مرگي «مَغْبُوط» درگذشت از آن مرگ‌هاي رَشك‌انگيز، بي‌‌هيچ ‌گونه درد و رنج و بيماري. مثل هر روز، ساعتِ سه صبح از خواب بيدار شده بود خودش شير و قهوۀ خود را گرم كرده بود در فنجان ريخته بود و نيمي از فنجان را خورده بود و سيگار برگ را روشن كرده بود تا به تحقيقات رياضيِ خويش بپردازد و در همان لحظه جهان را بدرود گفته بود، زيباترينِ مرگ‌ها، اين است

http://kadkan-r.blogfa.com/post/225
2



group-telegram.com/azdanameh/753
Create:
Last Update:

💠 اَزدانامه | محمدمهدی حاتمی
@azdanameh

📌 در مصاحبت مصاحب
محمدرضا شفیعی کدکنی

[اگر روزي «تاريخ علم در ايران» نوشته شود، قرن بيستم را بايد «عصر مصاحب» نام‌گذاري كرد]


... آيندگان خواهند دانست که مصاحب چه خدمت بزرگي به فرهنگ ايراني و زبان علم در ايران کرده است. [...] دكتر مصاحب مردِ شگفت‌آوري بود. يكي از نوادرِ ايّام بود. [...] طراز كارِ او سرمشقِ آيندگاني خواهد بود كه بخواهند ما را از منجلاب جهل و تنبليِ موجود نجات دهند. [...] يك روز پرسيدم كه در موردِ دكتر مصدق، در حرف ميم چه خواهيد كرد؟ گفت: سكوت. گفتم: چرا؟ گفت: «آنچه حق است نمي‌گذارند و من اهل نوشتن باطل هم نيستم و از به نعل و ميخ زدن هم نفرت دارم.» دكتر مصاحب از دوستدارانِ مصدق بود.
نه اهل تعارُف بود و نه از تعارُف خوشش مي‌‌آمد. جدّي‌تر و هوشيار‌تر از آن بود كه از تعارُف لذّت ببرد. به همين دليل گاه سبب رنجش بعضي از بزرگان عصر مي‌شد. [...] مصاحب وقتي جوش مي‌آورد، بر هيچ كسي اِبقا و رحم نمي‌كرد. يك بار هُجُومي به استاد احمد آرام بُرد كه من از شدّتِ اضطراب مي‌لرزيدم ولي آرام با بُردباري بي‌مانندش خاموش ماند و قضيه به خير گذشت. [...] مصاحب از دخالتِ غيرمتخصصان در حوزه‌هاي تخصصي بسيار خشمگين مي‌شد. معتقد بود كه ايران مملكتِ «همه‌كاره‌هاي هيچ‌كاره» است. راست مي‌گفت بخصوص، در علوم انساني، به معنيِ فرنگيِ كلمه در ايران وجود ندارد. تمام «كنگره‌»هاي فرهنگي ما با چند نفر آدمِ مُعيّن اداره مي‌شود. كنگرۀ «خيام» باشد همانها سخنراني مي‌كنند كه در كنگرۀ «شيخ طوسي». سمينارِ «هنر» باشد همانها مقاله ارائه مي‌دهند كه در سمينار «فلسفۀ اشراق» يا «كلامِ شيعي». آنچه در اين كنگره‌ها فرمان‌رواست حرّافي و سخنوري است نه اطلاع‌رسانيِ تخصّصي. براي عقب‌ماندگي يك ملّت نشانه‌اي بهتر از اين مي‌خواهيد؟ [...] مصاحب «استادِ» من نبود ولي ازو بيش از بسياري از استادانم آموختم. همين «هيچ كس بن هيچ كس» كه من هستم، بخش عظيمي از آنچه دارد آموخته از مصاحب است. كمترين چيزي كه در همان روزِ اوّل مصاحب به من آموخت اين بود كه مرزِ «زبانِ عاطفي» emotive و «زبانِ گزارشي» discoursive را بازشناسم و اين دو را در قملروِ يكديگر دخالت ندهم. حتي در سلوكِ فردي نيز ازو بسيار آموختم.
دكتر مصاحب با آن نگاهِ رياضي و منطقي‌اش، به شعرِ فارسي خاصه به حافظ عشق مي‌ورزيد. دربارۀ شعر معاصر حرفهاي جالب مي‌زد. [...] مصاحب از آن مرداني بود كه «قدرِ وقت» را بيش از همه كس مي‌دانست و در اين راه صرفه‌جوييهاي عجيب داشت.
[...] دكتر مصاحب عاشق ايران بود، نه از آن عشقهاي رُمانتيكِ آميخته به اوهام با تصوراتي از اين نوع كه هر چه نيكي و دانش است در جهان، همه از ايران عصرِ هخامنشي است و تمام علوم و فنون از اينجا سرچشمه مي‌گيرد. او ايرانِ بيروني، خيام و رازي را مي‌شناخت و به جايگاهِ علمي چنين ايراني در تاريخ فرهنگ جهان احترام مي‌گذاشت. مي‌كوشيد كه بار ديگر خِرَدگرايي و اعتدالِ عقلاني‌ برين سرزمين فرمانروايي يابد. تمام كوشش او، در سراسر عمرش، در همين رسم و راه بود: كتابهاي رياضي‌اش، دايرةالمعارفش و معلّمي‌اش، همه و همه در خدمتِ چنين مقصدي بود. [...] اگر روزي «تاريخ علم در ايران» نوشته شود، قرن بيستم را بايد «عصر مصاحب» نام‌گذاري كرد هم از آن گونه كه قرن سوم هجري «عصر رازي» است و قرن پنجم «عصر بيروني» است و قرن ششم «عصر خيام» است و قرن هفتم عصر «خواجه نصير طوسي» همان گونه كه جورج سارتن، در تاريخِ علمِ جهان، قرن يازدهم ميلادي (= قرن پنجم هجري) را «عصرِ بيروني» نام‌گذاري كرده است. مصاحب شيفتۀ عقلانيت و نگاهِ منطقي و رياضي به جهان بود [...] چهرۀ دلخواهِ او در عرصۀ فرهنگ بشري، از ميانِ معاصران جهان، برتراند راسل بود و از ايرانيان، تا آنجا كه من تشخيص دادم، سيدحسن تقي‌زاده. از تقي‌زاده با شيفتگي و احترامي شگرف ياد مي‌كرد و او را «علّامه» خطاب مي‌كرد. و در اين گفتار، هيچ ‌گونه روي و ريايي در كار نبود. [...]يك جوان ايراني اگر بخواهد بداند «نسبيّت» يا «ليزر» يعني چه بعد از نيم قرن، هنوز مرجعي، غير از مصاحب ندارد. با اينهمه ادّعاي پيشرفت و با اينهمه پولِ نفت!
مصاحب به مرگي «مَغْبُوط» درگذشت از آن مرگ‌هاي رَشك‌انگيز، بي‌‌هيچ ‌گونه درد و رنج و بيماري. مثل هر روز، ساعتِ سه صبح از خواب بيدار شده بود خودش شير و قهوۀ خود را گرم كرده بود در فنجان ريخته بود و نيمي از فنجان را خورده بود و سيگار برگ را روشن كرده بود تا به تحقيقات رياضيِ خويش بپردازد و در همان لحظه جهان را بدرود گفته بود، زيباترينِ مرگ‌ها، اين است

http://kadkan-r.blogfa.com/post/225

BY اَزدانامه | محمدمهدی حاتمی


Warning: Undefined variable $i in /var/www/group-telegram/post.php on line 260

Share with your friend now:
group-telegram.com/azdanameh/753

View MORE
Open in Telegram


Telegram | DID YOU KNOW?

Date: |

Either way, Durov says that he withdrew his resignation but that he was ousted from his company anyway. Subsequently, control of the company was reportedly handed to oligarchs Alisher Usmanov and Igor Sechin, both allegedly close associates of Russian leader Vladimir Putin. These entities are reportedly operating nine Telegram channels with more than five million subscribers to whom they were making recommendations on selected listed scrips. Such recommendations induced the investors to deal in the said scrips, thereby creating artificial volume and price rise. Although some channels have been removed, the curation process is considered opaque and insufficient by analysts. "And that set off kind of a battle royale for control of the platform that Durov eventually lost," said Nathalie Maréchal of the Washington advocacy group Ranking Digital Rights. In the past, it was noticed that through bulk SMSes, investors were induced to invest in or purchase the stocks of certain listed companies.
from us


Telegram اَزدانامه | محمدمهدی حاتمی
FROM American